بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای سوره اعراف، جلسه‌ی ۱، دکتر روزبه توسرکانی، ۱۳۹۴

طبق برنامه ماه رمضان که اعلام کردیم قرار شد در مورد سوره اعراف بحث کنیم. سوره اعراف طولانی‌ترین سوره‌ای است که باقی مانده است، معمولاً در سال چند بار بعضی از دانشجوها گفتند سوره اعراف را بگویید، چون سوره بزرگی بود احساس من این بود که شاید وقت زیاد بگیرد. ماه رمضان وقت مناسبی بود، قرار بود سوره شعرا را بحث کنیم که تبدیل به اعراف شد. در مورد سوره شعرا در ادامه آن یا بعد از ماه رمضان صحبت می‌کنیم. درباره سوره اعراف اولین نکته‌ای که فکر می‌کنم خوب است تا در مورد آن صحبت کنیم این است که چون از اول قرآن تا سوره اعراف در مورد ۵ سوره قبل آن صحبت کردیم بد نیست قبل از اینکه وارد سوره شویم یک مقدار در مورد قبل آن صحبت کنیم بعداً در مورد خود سوره اینکه جایگاه آن در قرآن چیست شاید به قبل آن مربوط باشد یک زمینه‌ای آماده شود برای اینکه در مورد خود سوره صحبت کنیم.

۱- سوره های قبل از سوره اعراف

مشخصاً ۴ سوره اول قرآن یک حال و هوای خاصی دارد. سوره بقره به صورت مشخص اعلام دین جدید است و جامعه دینی جدیدی که براساس شریعت جدید و براساس شریعتی که از طرف خداوند نازل شده است قرار است شکل بگیرد. در سوره بقره یک مسئله خیلی خیلی پررنگی که وجود دارد یک جور انگار پیشگویی در مورد این است جوامع دینی که تشکیل می‌شوند خیلی هم نباید با امیدواری به آنها نگاه کرد. قبل از اینکه آیه قبله و داستان ابراهیم بیاید که صراحتاً دین جدید را اعلام می‌کنند و بعد مفصلاً یک سری آیات در مورد شریعت ذکر شود به عنوان مقدمه داستان بنی‌اسرائیل می‌آید. جامعه دینی مهمی که قبل از مسلمان‌ها با رسالت حضرت موسی شکل گرفته است و می‌بینید که کاملاً ناامیدکننده است. چیزی که در مورد بنی‌اسرائیل ذکر می‌شود خیلی امیدوارکننده نیست. حتی مقدمه خود سوره قبل از اینکه داستان آدم بیاید تقسیم‌بندی به سه گروه متقین و کفار و الذین فی قلوبهم مرض با تأکید روی بخش الذین فی قلوبهم مرض یک جور نوید این را می‌دهد که شما در جوانب دینی اکثریت الذین فی قلوبهم مرض را انتظار داشته باشید. این فضای سوره بقره است که دین جدید اعلام می‌شود و شریعت بیان می‌شود و یک مقدمه‌ای در مورد دین قبلی و جامعه دینی قبلی که با رسالت حضرت موسی تشکیل شده است می‌آید، فضا خیلی امیدوارکننده نیست. سوره آل عمران به نظر می‌آید به طور معاصر همان نکاتی که در مورد بنی اسرائیل در سوره بقره می‌دیدید می‌بینید که در زمان حضور خود پیامبر، زنده بودن پیامبر در جنگی که در سوره آل عمران انتخاب شده و در مورد آن بحث می‌شود و جنگ احد است وضع مسلمان‌ها چگونه است. یعنی اکثریتی که باز متأسفانه به نظر می‌رسد جزو مومنین واقعی نیستند و قدرتی که منافقین در جامعه دینی که تشکیل شده است دارند و نهایتاً سوره آل عمران یک چیزی شبیه جامعه دینی قبلی را در جامعه فعلی نشان می‌دهد و مجدداً سوره نساء که بیشتر اختصاص به شریعت دارد و مائده هم به شدت حالت وصیت دارد. انگار یک جوری این ۴ سوره باهم شروع دین جدید را توضیح می‌دهند. سوره مائده بیشتر درباره تعامل آینده مسلمان‌ها با اهل کتاب است.

چیزی که در ۴ سوره اول خیلی خیلی پررنگ‌ است جامعه دینی و اهل کتاب هستند. جامعه دینی جدیدی که تشکیل می‌شود، روابط آنها با جوامع قبلی، ادیان قبلی است. این چیزی است که خصوصاً در سوره مائده شاید مسئله رابطه ادیان به اوج می‌رسد و ۴ سوره مسئله دین جدید در مقابل ادیان قبلی را می‌بندد و تمام می‌شود. سوره انعام فضای متفاوتی دارد بحث بین پیامبر با مشرکین است در حالیکه در ۴ سوره اول این موضوع، موضوعی پررنگی نیست یک دفعه در سوره انعام اهل کتاب با حالت کمررنگی ظاهر می‌شوند و کل سوره درباره احتجاجاتی مربوط به نبوت و توحید و قیامت با کسانی که اصلاً توحید را قبول ندارند و هیچ پیامبری را قبول ندارند. این شروع قرآن تا اینجا است، ۴ فصل درباره اهل کتاب و یک فصل درباره مشرکین سوره اعراف سوره ششم است، سوره نسبتاً مفصل است یکی از بلندترین سوره‌های قرآن است. از سوره ماقبل خود بلندتر است. یک جور فضای متفاوتی دارد نه فضای ۴ سوره اول را در آن می‌بینید که بیشتر احتجاج با اهل کتاب است و نه به هیچ وجه فضای سوره انعام را در آن می‌بینید؛ حداقل به آن شکل خاصی که در سوره انعام است. یک فضای متفاوتی وجود دارد می‌خوانیم و در مورد ارتباط آن را با قبل و بعد بعداً صحبت می‌کنیم. فقط میل داشتم قبل از اینکه شروع کنم یک یادآوری کنم که ۵ سوره اول به چه ترتیبی پیش رفته است.

۲- کلیاتی در مورد سوره اعراف

در مورد خود سوره اعراف تقریباً اجماع کامل وجود دارد که سوره اعراف سوره مکی است. بنابراین نسبت به ۴ سوره اول قرآن که اکثر آیات آنها مدنی هستند قدمتی دارد. به غیر از چند آیه در این سوره که بعضی از مفسرین معتقد هستند که در مدینه نازل شده است به نظر می‌رسد کل سوره مکی است. بنابراین اگر این درست باشد که این سوره مکی است طبیعی است که شما نباید انتظاری داشته باشید که در این سوره شما در مورد جامعه دینی یا شریعت به معنای خاص آن چیزی ببینید، احکامی ذکر شود یا چیزی شبیه این باشد. معمولاً سوره‌های مکی بیشتر به اصول دین، مسائل اخلاقی و اینجور چیزها می‌پردازد. بنیان‌های دین در سوره‌های مکی نمود بیشتری دارد. در سوره‌های مدنی به سطح مسائل اجتماعی، شریعت و اینجور چیزها می‌رسیم. تبعاً سوره اعراف اگر درست باشد مکی است و از اول انتظار ما این است که بیشتر اصول دین در آن مطرح باشد.

قبل از اینکه سوره را شروع کنیم اگر مرور کنید می‌بینید که یک حجم نسبتاً زیادی از این سوره به داستان انبیاء اختصاص دارد. شاید بیشتر از نصف این سوره از جایی که داستان نوح در سوره شروع می‌شود، اگر داستان آدم و حوا را که در ابتدای سوره ذکر شده است را داستان انبیاء حساب نکنیم از جایی که داستان نوح شروع می‌شود تا انتهای داستان موسی و بنی‌اسرائیل و بخشی از داستان موسی که تمام می‌شود باز هم در مورد بنی‌اسرائیل یک آیاتی نازل می‌شود این قسمت بیشتر از نصف سوره را گرفته است. بنابراین اگر نگاه کلی از اول داشته باشیم به نظر می‌آید اگر بخواهیم بین اصول دین بگوییم یکی اصلی است و بیشتر غلبه دارد درباره نبوت احتمالاً بحث می‌شود. این سوره ۲۵ صفحه است و خوب است که از دور نزدیک شویم، سوره‌های ۷-۸ صفحه‌ای را می‌شود شروع کرد و خواند و خیلی طول نمی‌کشد به آخر برسید. ولی سوره اعراف را اگر از راه خیلی دور نگاه کنید و بشمارید و نگاهی کنید و تعداد ورق‌ها را با موضوعات آن بشمارید از اینکه بیش از نصف سوره در مورد داستان انبیاء است این احساس به آدم دست می‌دهد که سوره اگر در مورد اصول دین بحث می‌کند بیشتر به نبوت عنایت دارد.

باز اگر تورخ کرده باشید به نظر می‌رسد آیات مربوط به قیامت بعد از نبوت اکثریت دارند، بعد یک سری آیات توحیدی که در همه سوره‌های است در این سوره هم آمده است. این فضای کلی سوره است که بدون وارد شدن به جزئیات می‌توانیم حدس بزنیم که با چه سوره‌ای سروکار داریم. یک نکته دیگر در مورد این سوره این است که یک جور بازگشت به اول قرآن است. شما قرآن را که شروع به خواندن می‌کنید، من همان موقع در مورد سوره بقره صحبت می‌کردم به این نکته اشاره کردم، شما وقتی تورات را باز می‌کنید تورات با داستان آدم و حوا شروع می‌شود. قرآن را که باز می‌کنید اگر سوره حمد را کنار بگذارید سوره بقره که شروع می‌شود یک مقدمه‌ای دارد بعد به داستان آدم و حوا می‌رسیم. تورات با داستان آدم و حوا و انبیاء شروع می‌شود. با داستان آفرینش انسان و قرار گرفتن آنها در بهشت بعد یک سری داستان‌های مربوط به انبیاء را می‌خوانید تا اینکه به قسمت اصلی یعنی داستان ظهور حضرت موسی می‌رسید و همینطور تا داستان بنی‌اسرائیل ادامه پیدا می‌کند. ساختار سوره بقره از این نظر و از نظر روایی شباهتی به تورات دارد یعنی مقدمه را کنار بگذارید و با منظور خاصی سه دسته بندی اول در سوره بقره گفته شده، داستان حضرت آدم می‌آید که بعد داستان‌های مربوط به بنی‌اسرائیل است که در تورات هم به این داستان‌ها به نوعی اشاره شده است.

سوره اعراف از این نظر که یک مقدمه‌ای دارد بعد وارد داستان آدم و حوا می‌شود بالاخره آدم را یاد سوره بقره می‌اندازد و از یک جهاتی ممکن است که این فضای ذهنی را ایجاد کند که یک بار دیگر از نو شروع می‌کنیم و از داستان آدم و حوا مجدد یک حرف‌هایی گفته می‌شود. وجود داستان آدم و حوا بعد از مقدمه کوتاه در سوره اعراف مسئله جالبی است، به غیر از سوره بقره این سوره از نظر جایگاه انسان که شباهت به سوره بقره دارد یعنی تقریباً در ابتدا آمده است؛ از لحاظ طول هم مانند سوره بقره طولانی‌ترین داستان‌های آفرینش در قرآن هستند. ما بارها در قرآن به داستان آفرینش انسان بر می‌گردیم و داستان آدم و اغوای شیطان و اخراج از بهشت را می‌شنویم. به غیر از اینجا همیشه خیلی مختصر و کوتاه است و اینجا مفصل هستند. من میل دارم مقدمه و خود این داستان را در مقایسه با سوره بقره بخوانم چون یک جاهایی از این داستان مفصل‌تر و یک جاهایی مختصرتر است. اگر احساس کنیم در سوره بقره می‌دانیم این داستان در ابتدا چه کاری می‌کند یک کمکی به ما می‌کند که این داستان در ابتدای این سوره به چه منظوری آمده است و به ما به درک این سوره کمک کند. کاری که من در این جلسه می‌کنم این است که مقدمه را بخوانیم و وارد داستان آفرینش شویم و مقایسه‌ای بین نحوه بیان داستان در این سوره با سوره بقره داشته باشیم. می‌توانم تقسیم‌بندی کلی سوره را به قسمت‌های مختلف بگوییم ولی فکر می‌کنم لازم نیست عجله کنیم سوره را شروع کنیم انشالله داستان را به موخرات آن تا انتهای صفحه ۱۵۴ در همین جلسه بتوانیم در مورد آن بحث کنیم.

[۰۰:۱۵]

۳- داستان آفرینش و مقایسه آن با داستان آفرینش در سوره بقره

من عجله‌ای ندارم که سریع پیش بروم. شروع سوره یک مجموعه آیاتی است اگر دوست داشته باشید تا آیه «وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ» آیه ۹ است. آیه «وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ» را جزو آیه آفرینش بگیریم، خیلی مهم نیست که این آیه را در چه قسمتی در نظر بگیرید ولی منطقی به نظر می‌رسد که در داستان آفرینش باشد. بنابراین از ابتدا تا آیه ۹ مقدمه کوتاه است بعد داستان خلقت آدم و حوا و ماجرایی که می‌دانیم پیش می‌آید که روایت آن تا «قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ» تا اینجا می‌توان فرض کرد که داستان روایتش تمام می‌شود. بعد یک مجموعه آیات می‌آید که خیلی وابسته به این داستان هستند که اگر شد به اینها هم در این جلسه برسیم خیلی خوب است. داستان با خطاب یا بنی آدم گفته شده است، ما موقعیت خود را بعد از اینکه این داستان را خواندیم می‌دانیم، ما فرزندان همان آدم هستیم که اخراج شدیم و در زمین زندگی می‌کنیم. یک مجموعه پیام‌هایی خطاب به ما بعد از اینکه آن داستان را خواندیم اینجا بیان می‌شود که 4 بار خطاب یا بنی آدم در قرآن منحصر به فرد است خطاب‌های پیاپی به بنی آدم گفته می‌شود و ادامه آن داستان است. از اینجا شروع می‌شود از آیه ۲۶ «يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي» که خیلی مربوط به آن داستان است و حرف از این می‌زند که شما در زمین هستید و برای شما لباس فرستادیم «لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ» از این آیه شروع می‌شود تا انتهای صفحه ۱۵۴ آخرین خطاب در آیه ۳۵ «يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي» که نهایتاً تا آیه ۳۷ را می‌توانیم جزو این بخش بدانیم و بعد صحنه‌های مربوط به قیامت می‌آید که فصل نسبتاً مفصلی بعد از این داستان و این موخره اختصاص به احوال بهشت و جهنم و قیامت دارد. بنابراین هدف خود را بگذاریم که این مقدمه و داستان را بخوانیم و اگر شد موخره داستان را که خطاب به بنی آدم می‌شد در مورد آن بحث می‌کنم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ المص» قبل از اینکه به داستان آدم برسیم یک مقدار آدم را یاد سوره بقره می‌اندازد، آنجا با الم شروع شد و اینجا با المص شروع شده است. بعضی از مفسرین معتقد هستند که حروف مقطعه مشترک بین سوره‌ها نشان دهنده محتوای مشترک است. اگر کسی این را قبول داشته باشد باید بین سوره اعراف که المص شروع می‌شود و سوره‌های الم یک شباهت‌هایی جستجو کنند یا اگر اعتقاد به این موضوع دارد یک شباهت‌هایی را بیان کنند. «المص کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ» خطاب به پیامبر این سوره شروع می‌شود که این کتاب بر تو نازل شده پس در سینه خودت هیچ حرجی و ناراحتی به آن راه نده که با استفاده از این کتاب بترسانیم و یادآوری کنید به مومنین. انذار برای کسانی که هنوز ایمان نیاوردند و ذکر برای کسانی که ایمان آورند. بعضی از افرادی که ایمان آوردند شاید احتیاجی به انذار به آن معنا نداشته باشند ولی احتیاج به ذکر دارند. کتاب قرآن نازل نشده به کسانی که ایمان نیاوردند را به ایمان بکشاند، برای مومنین هم است، بلکه در اصل همانطوری که در این سوره گفته می‌شود که رزق‌هایی که در زمین است در اصل برای مومنین است «قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» چیزهایی که در زمین گذاشته شده در اصل انگار متعلق به مومنین است کتاب هم همینطور است. کتابی که از آسمان آمده است در اصل شاید قسمت ذکر آن مهمتر است کسانی که ایمان آوردند و آن کتاب را می‌خوانند بهره اصلی را از کتاب می‌برند. ولی کل ماجرای نوبت و نزول کتاب برای انذار غیرمومنین هم است به هر حال آیه اول به نزول کتاب اشاره می‌کند و وظیفه‌ای که پیامبر در انذار و ذکر با استفاده از این کتاب دارد. این آیه به عنوان آیه شروع با دیدگاه آماری که از راه خیلی دور به سوره نگاه کردیم کاملاً سازگار است. به نظر می‌رسد سوره در مورد نبوت و وظیفه نزول کتاب و وظیفه پیامبر در مقابل مومنین و غیرمومنین با این آیه شروع می‌شود.

«اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ» از آنچه که از ناحیه پروردگار شما بر شما نازل شده است تبعیت کنید و از چیزی غیر از خداوند پیروی نکنید. «قَلِیلا مَا تَذَکَّرُونَ وَکَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ فَمَا کَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا إِلا أَنْ قَالُوا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ» همه اینها در ادامه آیه اول اینکه نبوتی است و کتابی نازل می‌شود و از طرف خداوند دستوراتی می‌آید که باید از اینها اطاعت کرد. کسانی که از کتاب و نبوت اطاعت نکنند در معرض خطر هستند. شهرهای زیادی بوده که تبعیت نکردند و وقتی که عذاب نازل شد اعتراف کردند که ظالم بودند و ستمکار و گناهکار بودند. آنچه از طرف خداوند نازل شده بود که مطابق فطرت آنها بود عمل نمی‌کردند و خودشان، خودشان را در لحظه عذاب ستمکار پذیرفتند که ستمکار هستند.

اینکه ما می‌دانیم همه این هلاکت‌ها در ادامه نبوت‌ها به وجود آمده است یعنی همینطوری نیست که خداوند قریه‌ای را عذاب کند. این آیات مربوط به بحث نبوت است، شما هر وقت داستان هلاکت مردم یک قریه‌ای را می‌شنوید معنی آن این است که آنجا یک پیامبری آمده است و مردم تبعیت نکردند و هلاک شدند. بنابراین از ابتدا تا الان بحث نبوت، نزول کتاب، لزوم تبعیت کردن از آنچه که از طرف خداوند نازل شده و خطر اینکه اگر تبعیت نکنید مانند اقوام گذشته هلاک می‌شوید این موضوعی است که از اول سوره تا ۴-۵ آیه اول به آن می‌پردازیم. «فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» از کسانی که به سمت آنها  پیامبر فرستادیم و از مرسلین سوال می‌کنیم. «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کُنَّا غَائِبِینَ» و برای آنها با دانش این سرنوشت‌ها را روایت می‌کنیم و به جای ماکنا شاهدین گفته می‌شود ماکنا غائبین. نهایتا «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» از اول تا اینجا بحث نوبت و انبیاء و عواقب نوبت برای انسان‌ها است که واجب می‌شود تبعیت کنند و اگر تبعیت نکنند عواقب بد دنیوی دارند به اضافه عواقب اخروی که در این دعای آخر به آخرت می‌پردازد. «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ» اینکه روز قیامت آن چیزی که با آن همه چیز توزیع می‌شود حق است، هر کس که موازین حق در زندگی این دنیای خود داشت رستگار می‌شود و کسانی که موازین خالی از حق داشتند که وزنی ندارد و سبک است معیارهایی که از آن پیروی کردند اینها کسانی هستند که به خود زیان وارد کردند و به دلیل ستمی که به آیات ما می‌کردند. این مقدمه کوتاهی است که قرار است زمینه را برای کل سوره آماده کند.

این سوره اولین سوره‌ای است که الگوی تکرار شونده در قرآن در این سوره آمده است. یک مجموعه‌ای از انبیاء را به صورت پیاپی ذکر کند که آمدند به قوم خود پیامی رساندند و آنها تبعیت نکردند و هلاک شدند، دوباره رسول بعدی آمد. شما این الگو را چندین بار در قرآن می‌بینید که داستان انبیاء به ترتیب تاریخ ذکر می‌شود و هر بار پیام‌های مشترکی می‌آورند و اینکه اقوام در مقابل آنها با زبان‌های مختلف مقاومت و تکذیب می‌کردند و هلاک می‌شدند. این آیات ابتدایی یک زمینه‌ای را آماده می‌کند که شما برای اولین بار انگار این داستان‌ها را در قرآن به این شکل می‌بینید. داستان ۵ پیامبر پیاپی در این سوره نقل می‌شود از حضرت نوح تا حضرت شعیب بعد داستان مفصل حضرت موسی که جداگانه ذکر می‌شود. ۵ داستان اول از الگوی کلی که «وَکَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَائِلُونَ» پیروی می‌کند. ذکر کلی در مورد اینگونه اتفاق‌هایی که در طول تاریخ افتاده است در مقدمه سوره است.

اگر مقدمه را بدون اینکه بخواهیم به سوره بپردازیم به آن نگاه کنیم مقدمه درباره نبوت، آثار پیروی نکردن انبیاء در دنیا و در آخرت است. این چیزی است که ۹ آیه اول به صراحت بیان می‌شود. وارد داستان شیرین خلقت آدم و بعد اخراج او از بهشت می‌شویم که قسمت آخر نمی‌دانم شیرین است یا خیر. به هر حال داستان جالبی است شاید ریشه همه داستان‌هایی است که در قرآن آمده است. به نوعی داستان فلسفی است که موقعیت ما را برای ما روشن می‌کند. شما وقتی داستان حضرت نوح را می‌خوانید داستان یک واقعه تاریخی را خواندید این یک چیز پیش از تاریخ است و قرار است به ما بگوید ما چرا اینجا هستیم، باید منتظر چه باشیم و چه کاری باید بکنیم. این داستان زمینه را برای عواید دینی ما آماده می‌کند. اینکه به ما تذکر بدهد که دشمنی داریم و نمی‌شود راحت در دوره آزمایشی که در زمین هستیم زندگی کنیم. اینها نکات خیلی خیلی مهم و اساسی است که در داستان آدم و حوا می‌آید.

۱-۳ داستان آدم و حوا

از این آیه شروع می‌شود «وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ» اینکه ما برای شما در زمین جایگاهی قرار دادیم و برای شما رزق و روزی و چیزی که با آن معیشت خود را بگذرانید قرار دادیم. انواع غذاها، بعداً می‌بینید در ادامه این داستان به لباس هم اشاره می‌شود. زمین آماده شده است که ما بتوانیم به راحتی در آن زندگی کنیم اگر دشمنی‌های بین انسان‌ها نباشد زمین خیلی جای مناسبی برای زندگی است، اگر حرص و طمع و نظام سرمایه‌داری و تولید بیش از اندازه نباشد زمین واقعاً ایرادی ندارد. آدم گاهگداری در طبیعت و جاهای ساکت و آرامی که قرار می‌گیرد خیلی این احساس به آدم دست می‌دهد که خیلی جای خوبی است اگر در آن داعش و آمریکایی‌ها نباشند و اتفاق‌هایی که آدم‌ها به وجود می‌آورند نباشد خود زمین همین شکلی که در اختیار ما قرار گرفته جای خیلی زیبا و مناسبی برای زندگی کردن است.

[۰۰:۳۰]

 «وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ» این آیه مقدماتی است که داستان آن را بشنویم که چگونه کار ما به اینجا رسیده است و چگونه شده است که در زمین قرار گرفتیم. از همین الان سوره بقره را همزمان با این بگوییم. در مورد داستان آفرینش در جلساتی مفصل صحبت کردم که بیشتر سوره بقره در آنجا جلوی ما بود و آیه به آیه می‌خواندیم و گاهگداری از جاهای دیگر قرآن از جمله سوره اعراف استفاده می‌کردیم. این دفعه برعکس سوره اعراف را قرار بدهیم و سوره بقره را به عنوان یک چیز فرعی مقایسه کنیم. اگر بخواهید این دو داستان را باهم مقایسه کنید آیه اول در سوره بقره به این شکل است «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» آنجا هم قبل از اینکه متن داستان شروع شود اشاره به اینکه همه چیزهایی که در زمین است و برای شما خلق کردیم شده است بعداً داستان شروع می‌شود. اینجا هم اشاره به زمین و چیزهایی که برای شما قرار دادیم مقدمه شروع داستان است.

«وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» خیلی زود وارد اصل مطلب می‌شویم، آنجا طول می‌کشد. قبل از آفرینش انسان خداوند در سوره بقره به ملائکه می‌گوید می‌خواهم خلیفه‌ای روی زمین بگذارم و آنها اعتراض می‌کنند بعداً تعلیم اسماء به آدم انجام می‌شود و اسماء به ملائکه عرضه می‌شوند آنها نمی‌توانند بگویند این اتفاق‌ها می‌افتد و انگار به جایی می‌رسیم که ملائکه‌ای که سوالی کرده بودند «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ» تبعاً با این اتفاقی که می‌افتد با تعلیم اسماء و اینکه در آدم یک مرتبه‌ی بالاتر از ملائکه در وجود خود دارد می‌پذیرم «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا» همه سجده می‌کنند الا ابلیس. آنجا این مقدمه طولانی است تا اینکه به اینجا می‌رسیم که گفته می‌شود سجده کنید و ابلیس سجده نمی‌کند. کل اینجا به این شکل است «وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» خلاصه شده است. من در آن بحث‌ها به عنوان استدلال اینکه داستان آفرینش آدم تمثیلی از دوران جنینی است از این آیه استفاده کردم. این دو سوره را که باهم مقایسه می‌کنید به نظر می‌رسد کل آن داستان که از اول گفته شده تا «فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ» در دوران جنینی انگار اتفاق افتاده است. «وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ» صورناکم مربوط به دوران جنینی است بارها در قرآن این عبارت که ما شما را در جنین صورت می‌بخشیم تأکید می‌شود.

قصد من از مقایسه همین است یک چیزهایی آنجا مفصل آمده است و اینجا مختصر است. برعکس اینجا یک چیزی مفصل می‌آید که آنجا نمی‌بینید. در این سوره ابلیس است که پررنگ‌تر است، در آنجا فقط می‌شنوید که ابلیس سجده نکرد بعد به آدم گفته می‌شود به بهشت ساکن شو ولی دشمنی داری و حرف او را گوش ندهید. ولی در اینجا خیلی مختصر گفته می‌شود آدم خلق شد و همه الا ابلیس سجده کردند. در این سوره می‌بینید که حرف ابلیس چیست و چرا سجده نکرده است. شخصیت ابلیس بیشتر از هر جای قرآن اینجا است که انگار آن را می‌بینید که چرا سجده نکرده و حرف او چیست. چون ابلیس شناسی یک نکته فلسفی خیلی مهم در عقاید دینی مسلمان‌ها و غیرمسلمان‌ها است، مسلمان‌ها، یهودی‌ها، مسیحی‌ها مخصوصاً مسیحی‌ها با شدت زیادی درگیر مسئله ابلیس و شر هستند. درک ابلیس درک این است که چرا در جهان شر وجود دارد و چرا این دشمنی‌ها و گناهان وجود دارد. انگار منشأ شر را در اتفاقی که اینجا افتاده است درک کنیم.

حالا حرف‌های ابلیس را در سوره اعراف می‌شنویم. اینجا به ابلیس تریبون داده می‌شود، آنجا بحث چیز دیگری است، مهم این است که از همین چیزها بفهمیم. احساس می‌کنم سوره بقره از نظر محتوا علی‌رغم خیلی بزرگ بودن آن خیلی ساده و روشن است که سوره بقره کلاً چه می‌گوید. این داستان آنجا یک جوری نقل شده و اینجا با حذف و اضافه‌هایی نقل شده است بنابراین تصور ما باید این باشد که آن داستان آنجا طوری نقل شده که با محتوای آن سوره سازگار است و اینجا با محتوای این سوره سازگار است. بنابراین مقایسه می‌تواند به درک سوره اعراف کمکی کند. آنجا خداوند دیالوگ خود را با ملائکه قبل از به وجود آمدن انسان گزارشش را شنیدید اینجا دیالوگی بین ملائکه نقل نشده است دیالوگ خدا با ابلیس را می‌شنوید. «قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ» گفت چه چیزی تو را بازداشت از اینکه سجده کنی هنگامی که به سجده امر شدی. «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» گفت من از این آدم بهتر هستم «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» شما در این صورت خلقت از خاک و گل را ندیدید ولی اینجا ابلیس گزارش می‌کند که من را از آتش خلق کردی و او را از طین خلق کردی.

در مراتب وجود در طبیعت خاک در یک مرتبه پایین‌تر از آتش قرار گرفته است. واقعاً اینگونه است فکر می‌کنم همه فلاسفه و حکمای قبل هم همین اعتقاد را داشتند که پایین‌ترین درجه هستی خاک است. در تقسیم‌بندی باستانی، عنصر آتش در مرتبه بالاتری از خاک قرار می‌گیرد. اعتقاد ابلیس این است که خاک چیز پست‌تری است و آتش بالاتر است و من از مرتبه بالاتری هستم. «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» من از این بهتر هستم. «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» من را از آتش خلق کردی. این خیلی بامزه است در این دیالوگ شیطان با خالق خود صحبت می‌کند و قبول هم دارد او خالق است و قبول دارد این خالق امر به سجده کردن کرده است ولی امر را قبول ندارد اینکه به خداوند خطاب می‌کند «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» نشان می‌دهد اعتقادات او مشکلی ندارد موحد است، به معنای اعتقادی اعتقادات توحیدی دارد ولی توحید عملی ندارد و حرف خدا را گوش نمی‌کند ولی اعتقاد دارد همه را خدا خلق کرده است. «قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» گفت که هبوط کن از اینجا و شایسته نیست به تو نیامده است که در اینجا تکبر کنی، خارج شو که تو از صاغرین و حقیرها هستی. «قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» ماجرایی که برای ما خیلی مهم است این است که ابلیس گفت، تا اینجا که قرار بود به جد ما سجده شود یکی سجده نکرده است خیلی نکته مهمی نبود اخراج هم شد اینجا مهم است که گفت «قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» گفت به من تا روز بعث مهلت بده. «قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» گفت که تو از مهلت داده شدگان هستی. «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» گفت به دلیل اینکه من را اغوا کردی این را هم به خداوند نسبت می‌دهد و از توحید او است.

این یک دیالوگ منحصر به فرد در قرآن است که شما حرف‌های ابلیس را مستقیم با خداوند می‌شنوید، در بقیه داستان‌ها این شکلی نقل نشده است. شاید به دلیل همین لحن ابلیس است که احتمالاً می‌دانید بعضی از عرفا خیلی ابلیس را تبرئه می‌کنند می‌گویند موحد بوده است و اگر سجده به آدم نکرده است از شدت توحید است که به کس دیگری سجده نمی‌کند. این حرف فانتزی و در مجموع غلط است و با محتوای قرآن سازگار نیست که ابلیس شخصیت مثبتی است. قرآن اینگونه نقل می‌کند که «إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» اخراج می‌شود و علیه ابلیس است ولی لحن ابلیس که باز در عین حال که این عمل را از او خواستند و انجام نداده است ولی حتی به یک معنایی اغوای شدن خود را به خدا نسبت می‌دهد. این را مثبت یا منفی بگیریم فکر می‌کنم عرفا این را اینگونه تعبیر می‌کنند که ببینید این اعمال خود را به خداوند نسبت می‌دهد. حتی اگر اشتباه کرده است و گمراه شده است. «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» به دلیل اینکه من را گمراه کردی بر راه راستی که به سمت تو می‌آید می‌نشینم. «ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ» از چپ و راست و جلو و عقب به آنها حمله می‌کنند «وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» و اکثر آنها را نمی‌یابی که شکرگزار باشند.

«قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا» گفت خارج شو در حالیکه مذهوم و مدحور هستی، اینها بر علیه ابلیس است و صفات جالبی نیست که بخواهد از ابلیس دفاع کند. در قرآن ابلیس موجود رجیم و مذمومی است. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ» اگر از کسانی که از تو تبعیت می‌کنند جهنم را پر می‌کنید. به جای دیالوگ خداوند با ملائکه در این سوره دیالوگ خدا با ابلیس را می‌بینید و شاید از دیالوگی که آنجا است مفصل‌تر است و نصف صفحه را شامل می‌شود. خطاب مشترکی که آنجا هم است «وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ» بقیه داستان را بشنویم این داستان تکلیف ابلیس و حالتی که ابلیس دارد را برای ما بیان می‌کند. تکبر کرده است و قبول نکرده است آدم برتری نسبت به او دارد بنا به روایت سوره بقره می‌دانیم که این بعد از این بود که اسماء را به آدم یاد دادند و بر ملائکه عرضه کردند و اینها چیزی از اسماء نمی‌دانستند ولی با این حال به دلیل اینکه می‌گوید من از آتش و او از خاک است استدلال می‌کند که من از او بالاتر هستم و نباید به او سجده کنم.

حضار: ؟؟

به ملائکه است

حضار: متقاعد می‌شوند ؟؟

این خیلی بحث مفصلی است که ابلیس جزء ملائکه است یا خیر.

حضار: ؟؟

[۰۰:۴۵]

به غیر از ابلیس، شما در سوره بقره می‌خوانید که «قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» قانع کننده بودن یا نبودن، آنها گفتند ما نمی‌دانیم و اسماء عرضه شده است و خداوند خطاب می‌کند که آیا من نگفتم همه چیز را می‌دانم و شما نمی‌دانید. بعد آن می‌آید «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ» یک نفر از آن بین اگر ابلیس هم در بین ملائکه شاهد آن ماجرا بوده به نظر می‌آید ابلیس قانع نشده است و هنوز حرف خود را می‌زد. به نظر می‌آید ابلیس در جمع ملائکه است یک عده می‌گویند اصل ابلیس از ملائکه نیست، چون می‌گوید «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ» جن محسوب می‌شود که قبل از انسان خلق شدند. چیزی که مسلم است این است که ابلیس به اصطلاح بعضی از مفسرین در صف ملائکه است بنابراین وقتی به ملائکه خطاب می‌شود که سجده کن شامل ابلیس هم می‌شود. به ملائکه گفتیم سجده کنید همه سجده کردند الا ابلیس، به هر حال می‌فهمید که خطاب به ملائکه خطاب به ابلیس هم بود.

به نظر می‌آید یک مقدار مشکل فلسفی وجود دارد که ملائکه کلاً تابع محض خداوند هستند بنابراین نباید از بین ملائکه کسی عصیان کند چون ابلیس عصیان کرده است بعضی از مفسرین «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ» را با توجه به آیات دیگر قرآن اینگونه می‌گیرند که ابلیس از جنس ملائکه نیست و از جنس جن است که در صف ملائکه است.

حضار: «وَ ما کان مِن الجِن»

بله. این در فهم آیات دخلی ندارد چو حکم سجده کردن به ابلیس هم رسیده است که تمرد کرده است. شاید نکات ظریفی اینجا است که خیلی میل ندارم روی آن بحث کنم ولی فکر می‌کنم نحوه روایت نکته جالبی در آن است. نکته جالب و اولین آیه‌ای که در داستان آدم و حوا نظر من را جلب کرده است نمی‌خواهم بگویم خیلی دلیل متقنی حساب می‌شود ولی لحن این آیه است که «قالَ أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» چیزی که ما می‌دانیم این است ماجرایی که کسی باید باشد تا آدمیزاد را اغوا کند ربطی به این ندارد که ابلیس سجده کرد یا خیر. فرض کنید ابلیس هم جزو ملائکه سجده می‌کرد یکی از ملائکه یا کسی مأمور اغوای انسان می‌شد. دنیا کن فیکون نمی‌شد اگر ابلیس تمرد نمی‌کرد، انسان احتیاج داشت که در کنار خود اغواکننده‌ای داشته باشد. این چیزی است که فکر می‌کنم واضح است. انسان‌ها نیاز دارند برای اینکه اسماء الهی و صفت عزت در خداوند هر کسی را به درگاه خداوند نمی‌رساند یک کسی باید جلوی این آدم‌ها را در رشد خود بگیرد. آزمون‌هایی باید وجود داشته باشد که آنهایی که مخلص هستند در ادامه راه باید وجود داشته باشند. یک موجودی باید ناخالصی‌ها را مشخص کند و کسانی که ناخالص هستند جلوی آنها را بگیرد. این یک چیز فلسفی کلی است که در عالم اگر ابلیس این کار را می‌کرد یا نمی‌کرد به وجود می‌آمد. اگر این را قبول کنید، من نمی‌خواهم با استفاده از آیه استدلال کنم که اینگونه است، اگر این را بپذیرید که آدم تغییر عمده‌ای نمی‌کرد اگر ابلیس تمرد نمی‌کرد، کس دیگری مأمور کار گمراه کردن انسان‌ها می‌شد. اگر این را بپذیرم شاید این آیه اشاره به همین است «قالَ أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» به من مهلت بده تا روز قیامت جواب این است که «قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» تو از مهلت داده شدگان هستی. نمی‌گوید که به تو مهلت دادیم. لحن آیه طوری است مثل اینکه از قبل تصمیم گرفته شده است. مهلت داده شدن انگار در جواب این درخواست نیست که باشد به تو مهلت می‌دهیم، انگار همان لحظه که تمرد کرد این شد موجودی که قرار است نقش گمراه کردن انسان‌های غیرمخلص را بازی کند. احساس من این است بعد از «قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ» «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی» شاید اشاره به همین موضوع باشد اینکه ابلیس از روی دشمنی در یک موضعی قرار می‌گیرد که جزو آفرینش است. آنگونه که در بعضی از روایات است در آسمان‌ها همراه با ملائکه در حال عبادت بود پست او عوض می‌شود. با خلقت انسان پست جدیدی برای یک ملکی به وجود آمده است و ابلیس با این گناهی که مرتکب می‌شود و تمرد می‌کند با نهایت میل آن پست را به عهده گرفته است. انگار در این اغوایی وجود دارد شاید به این اشاره می‌کند که در نهایت ابلیس نتوانست از فرمان الهی فرار کند، انگار از یک پستی به پست جدیدی منتقل شده است.

هرچه عصبانی‌تر باشد کار خود را بهتر انجام می‌دهد. مجموعه تهدیدهایی که بعداً می‌کند همه مانند سوگندنامه است که پست جدیدی که به من دادید در نهایت قدرت و امانت انجام می‌دهم. می‌گوید «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی» به نظر می‌آید عصبانی است و این حرف‌ها را می‌زند. بهتر! اگر به یک فرشته‌ای می‌گفتند که این کار را انجام بده، شاید گاهی دل او برای آدم‌ها می‌سوخت کار شنیعی است. اگر فرشته معمولی‌ این کاره می‌شد مانند حضرت خضر بود که مأمور آن کارها شده بود، کارها را انجام می‌داد ولی احساس شما چیست که حضرت خضر یک بچه را می‌کشد خیلی با شور و حرارت این کار را انجام می‌دهد؟! امر خداوند را اطاعت می‌کند ولی اگر به ابلیس بگویید این بچه را بکش احتمالاً خیلی با شادی و خوشحالی و با تمرکز بالاتری این کار را انجام می‌دهد. این قطعه داستان فکر می‌کنم خیلی مهم است چون حالت یگانه‌ای دارد که اینگونه مفصل موضع ابلیس را به عنوان دشمن خود بفهمیم و تهدید هم می‌کند اگر یک آدم عاقل باشد یک مقدار این آیه را می‌خوانید باید روی شما اثر بگذارد. «وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» این کارها را می‌کنم و اکثر آنها جزو شکرگزاران نخواهند بودند و خطاب نهایی خداوند «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ» اینکه جهنم را با تو و پیروان تو پر می‌کنیم. این یک بخش و داستان جدید در این دیالوگ است که در سوره بقره است.

مابقی آن به قسمت‌های مشترک می‌رسیم در سوره اعراف «وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ» به آدم خطاب می‌شود که تو و زوج تو در این باغ ساکن شوید، از هرچه می‌خواهید بخورید. این آیه اینجا به این شکل است که «وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» تقریباً یکی است و با یک کلمه پس و پیش است.

در سوره اعراف می‌گوید «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» باز در سوره بقره حرفی که ابلیس خطاب به آدم گفت را نمی‌شنوید، چگونه اینها را اغوا کرد فقط می‌گوید اینها را اغوا کرد و کاری که نباید نمی‌کردند را کردند. ولی باز اینجا شما کلام ابلیس را در این داستان دارید می‌گوید «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا» شیطان اینها را وسوسه کرد به این منظور که عورت‌های آنها را آشکار کند «وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ» گفت پروردگار شما، شما را از این شجره نهی نکرده است «إِلا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» این جمله را خیلی یاد بگیرید و تکرار کنید! حرف‌های شیطان است و خودش هم نمی‌داند و چرت و پرت می‌گوید خلاصه برای اینکه ملک یا خالق نشوند… یک آیه‌ای در اول سوره انبیاء است که مخالفین پیغمبر می‌گویند این یا مجنون است یا اینجوری است یا آنجوری است یا اینجوری است. ۴ حالت دارد کلاً نمی‌خواهند قبول کنند، خود قرآن را می‌خوانید حسی از صلابت در آن است این اینگونه است و آن هم اینگونه است. اینکه این آیه یا اینجوری است یا اینجوری است اینکه خداوند شما را نهی نکرده است «إِلا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ» دو دلیل احتمالاً می‌تواند وجود داشته باشد یا جزو فرشته‌ها شوید یا از موجوداتی شوید که جاودانه نیستید.

«وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» قسم خورد که من برای شما از قسم خورنده‌ها هستم و خیرخواه شما هستم. یادتان است که در داستان یوسف چقدر برادرهای یوسف قسم می‌خوردند. همه جمله‌های آنها با کلا تالله و والله شروع می‌شود. حتی آنجایی که می‌آیند جمله «إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ» آدم را یاد جمله‌ای که روزی آمدند و یوسف را ببرند گفتند «وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ» (یوسف:۱۱). آدمی که راست می‌گوید لزومی ندارد با قسم خوردن کار خودش را پیش ببرد. کسی که دروغ می‌گوید حس او این است که ممکن است طرف بفهمد او دروغ می‌گوید. چون خودش می‌داند دروغ می‌گوید ممکن است طرف مقابل این حس را نداشته باشد ولی خودش این حس را دارد. آدم‌های دروغگو کم کم در مقابل ناباوری که خودشان می‌دانند و حس می‌کنند که ممکن است طرف مقابل داشته باشد یک تمهیداتی به خرج می‌دهند از جمله زیاد قسم خوردن است. احتمالاً اگر آمار بگیرید بیشترین افرادی که قسم می‌خورند کسانی هستند که در بازار هستند مخصوصاً کسانی که بنگاه معاملات دارند. چون تقریباً همیشه دروغ می‌گویند و شغل آنها طوری است که باید عیب‌هایی را بپوشانند. در خرید و فروش کلاً این فضا است، من شنیدم که در بازار قسم خوردن خیلی متداول است. یک صحنه‌ای را خودم دیدم، تازه دانشجو شده بودم به مشهد رفته بودم و یک آدمی آنجا بود. آن موقع صبح زود اطراف حرم، آن زمانی که من رفته بودن زمستان بود و خیلی هم سرد بود شیر داغ می‌دادند هنوز هم فکر می‌کنم اطراف حرم پر از این جاها است که صبح چای و شیر داغ می‌دهند. داشتم آنجا شیر می‌خوردم و یک نفر داشت می‌رفت صاحب مغازه به او گفت پول خود را ندادی، او گفت من دادم. من نمی‌دانستم داده است یا خیر. مشتری گفت به همین امام رضایی که به تو روزی می‌دهد قسم بخور که من پول تو را ندادم. گفت برو، مغازه‌دار حاضر نشد نمی‌دانستم واقعاً می‌دانست که پول را داده یا خیر ولی قسم به نظرش خیلی سنگین آمد اگر می‌گفت به خدا قسم بخور احتمالاً می‌خورد ولی به امام رضا حاضر نشد قسم بخورد.

[۰۱:۰۰]

اینجا این عبارت‌ها عبارت‌های جالبی است، اولین دروغی  که در عالم گفته شده است و همه ما درگیر این عواقب این دروغ هستیم بد نیست دیدگاهی که اینجا وجود دارد و قسمی که طرف می‌خورد را به آن توجه کنیم. یک نکته‌ای در مورد ناصحین است که می‌توانیم بعداً بگوییم. به طور خاص در داستان ۵ پیامبری که در سوره است کلمه نصیحت آمده است، شاید در جای دیگری از قرآن وجود نداشته باشد. از قول همه پیامبران به قوم خودشان با زبان‌های مختلف گفته می‌شود که ما خیرخواه شما هستیم. اینکه این جمله را ابلیس هم آن روز گفته است… نمی‌شود نصیحت‌هایی که می‌گوید را بخوانید و یاد این نیفتید که یک روزی ابلیس به دروغ این حرف را زده است. مدعیان هدایت دروغین هم ادعای خیرخواهی می‌کنند. مخصوصاً کسانی که دروغ می‌گویند قسم هم می‌خورند. «فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ». یادتان باشد که در دستور خداوند این بود که «وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ»، به این درخت نزدیک نشوید. اینها نه تنها نزدیک شدند ذَاقَا الشَّجَرَةَ از این درخت خوردند و عورت‌های آنها پیدا شد و شروع کردند به پوشاندن خود با برگ‌های درختان. «وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ» پروردگار آنها ندا داد آیا شما را از این درخت نهی نکردم «وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ» و به شما گفتم شیطان دشمن شما است. تفاوت‌هایی که با داستان سوره بقره دارد این است که در سوره بقره بعد از اینکه گفته می‌شود در اینجا ساکن شوید و هرچه می‌خواهید بخورید و خطاب به آنها می‌شود که «وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ» بعد می‌آید که «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ» اینکه می‌خواسته سوآت آنها را پدیدار کند و اینکه آنها خوردند، اینکه از برگ جنت برای پوشاندن استفاده کردند هیچ کدام در سوره بقره نیامده است. قسمت‌های شیطانی در سوره اعراف با تفصیل آمده است در حالیکه آنجا بیشتر تمرکز روی آدم و مسئله تعلیم اسماء است.

در ادامه سوره اعراف که مشابه آن در سوره بقره است «قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» گفتند که ما ظلم کردیم اگر ما را نبخشی و غفر نکنی از زیانکاران خواهیم بود. «قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» باز مشابه این در سوره بقره آمده است، آنجا دو بار امر به هبوط است و اینجا یک بار گفته می‌شود «قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ» در زمین زنده می‌شوید و می‌میرید و از زمین خارج می‌شوید. سرنوشتی که برای انسان‌ها در زمین رقم خورد. در سوره بقره در انتهای داستان آیه‌ای است، آنجا تمرکز روی آدم بیشتر است و این چیزها در سوره اعراف نیامده است. آنجا دو بار خطاب به هبوط می‌آید «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (بقره:۳۸) کسانی که از هدایت من تبعیت می‌کنند هیچ خوف و حزنی برای آنها نیست. کل داستان بقره درباره همین است که هدایت از طریق انبیاء به بشر رسیده است. شریعت و چیزی برای تبعیت کردن و راه زندگی در زمین در دوره‌ای که ما در اینجا حیات داریم از طرف خداوند به انسان‌ها ابلاغ می‌شود. ناراحت نباشید به زمین که رفتید خداوند انبیاء را می‌فرستد و برای شما هدایت و کتاب می‌فرستد اگر تبعیت کنید نیاز به این نیست که خوف و حزنی داشته باشید. بعد وصل می‌شویم به اینکه داستان بنی‌اسرائیل را بشنویم و شریعتی که از طرف خداوند می‌آید هدایتی است که در آنجا در انتهای داستان وجود دارد.

در انتهای اینجا گفته می‌شود «… وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ» اگر آنجا تأکید روی مسائل تشریحی است اینجا در انتها بیشتر به نظر می‌آید به مسئله تکوینی اشاره می کند. زمین جای مناسبی برای زندگی کردن است «عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» برای شما متاعی در زمین آماده شده است و در آنجا زندگی می‌کنید و می‌میرید و در روز حشر از زمین خارج می‌شوید. این قطعه‌ای که یا بنی آدم دارد در ادامه داستان، خطاب به همین آدم‌هایی است که فرزندان آن آدم در زمین زندگی می‌کنند. چندین بار کلمه ارض تکرار می‌شود. نکته‌ای که است اگر در سوره بقره در انتها این آیه اشاره به این دارد که به شما هدایت می‌رسد و پیامبرانی می‌آیند و تشریحی می‌شود و شما باید تبعیت کنند در انتهای داستان به نظر می‌رسد که اینجا این حرف گفته نمی‌شود انگار وعده‌ای داده می‌شود که پیامبران بیایند ولی واقعیت این است که این قطعه طولانی که در آن ۴ یَا بَنِی آدَمَ در آن گنجانده شده است به نوعی انگار اصول شریعت را بیان می‌کند. آیه‌ای کوچکی که در آنجا انتهای داستان آمده است و وارد داستان بنی‌اسرائیل و شریعت جدید می‌شویم اینجا تفصیل داده شده است، یعنی از بعد خداوند برای آدم‌هایی که به زمین آمدند چیزهایی گفته می‌شود که این کارها را بکنید یا نکنید. هدایتی که آنجا وعده داده شده که از جانب پیامبران می‌آید به صورت جمله معترض نیست با یک تفصیلی در حد دو صفحه چیزهایی بیان می‌شود که «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» اینها اصول هدایتی هستند که خداوند برای زندگی بشر روی زمین فرستاده است. چه چیزهایی بخوریم یا نخوریم، چه بپوشیم یا چه نپوشیم، چیزهایی که مربوط به نحوه مصرف متاعی که برای ما در زمین آماده شده است اینجا به تفصیل بیان می‌شود. احساس من این است اگر این دو داستان را کنار هم بگذاریم انگار این قسمت بسط داده شده تغییر و تفصیل آیه کوچکی است که در انتهای آن داستان است که می‌گوید برای شما هدایت می‌فرستیم و تبعیت کنید. مستقیماً به بنی آدمی که در زمین هستند از قول خداوند خطاب می‌شود و چیزهایی گفته می‌شود که این کارها را بکنید یا نکنید. اینها یک جور ماحصل نکاتی است که آدم‌ها باید در زندگی دنیایی خود رعایت کنند.

۲-۳ خطاب‌هایی به آدم

این قطعه را می‌خوانیم که از آیه ۲۶ شروع می‌شود و تا صفحه ۱۵۴ آیه ۳۷ ادامه دارد که خطاب‌هایی به آدم است و به اضافه چند جمله معترض است. «یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا» لباسی برای شما فرستادیم که عورت‌های خود را بپوشانید و زینت باشید. «وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ» پوشش تقوا بهتر از پوشش ظاهری است. پوشش تقوی که پوشش معنوی است از این بهتر است. «ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» اولین دعوت بیش از اینکه پوشیدن لباس ظاهری باشد به رعایت کردن تقوا است.

حضار: ؟؟

حضار: یک چیزی دیدم در مورد قَدْ أَنْزَلْنَا که گفته بود ادبیات قرآن خیلی اوقات اینگونه است که علت را نمی‌گوید یا معلول جای علت است. مثلاً پنبه از روی زمین درآمده است ولی پنبه لباس می‌شود و نمی‌گوید ما پنبه را روزی دادیم یا لباس را فرستادیم.

خیلی سوال کلی است، کلاً در قرآن این شکلی است که رزق نازل می‌شود یعنی چه رزق نازل می‌شود؟

حضار: ؟؟

همانطور که منظور ایشان این است شما لباس را از زمین می‌گیرید، شما از گیاهان و حیوانات استفاده می‌کنید. متاعی که در زمین برای ما آماده شده است از خوراکی تا لباس مربوط به حیاتی است که انگار پیش از آمدن انسان به اینجا به وجود آمده است. حیوانات و گیاهانی هستند، همه رزق و لباس خود را از اینجا می‌گیریم. منشأ حیات آب است که از آسمان نازل می‌شود، بارها در قرآن این تفسیر است که از آسمان روی زمین باران می‌بارد و اینجا حیات به وجود می‌آید. بنابراین انگار همه چیز از آسمان نازل می‌شود. یک مقدار شدیدتر از این می‌گوید «وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزقُكُم وَمَا تُوعَدُونَ» نه اینکه از آسمان نازل می‌شود انگار رزق شما در آسمان است. این خیلی تصور کلی از آسمان و زمین در قرآن است که همه چیز از آسمان نازل می‌شود. فقط مسئله متاع نیست بقیه چیزهایی که به دست می‌آوریم، ابزارهایی که می‌سازیم چون تاریخ بشر را نگاه کنید کلاً از موجوداتی که اطراف ما بودند و زنده بودند ابزار ساختیم و استفاده کردیم و غذا خوریم و همه اینها به بارانی که از آسمان می‌بارد مربوط می‌شود. کلاً همه چیز نازل می‌شود. قرآن هم نازل می‌شود. انگار خداوند در بالا است و ما در مراتب پایین هستی هستیم و همه چیز از بالا به پایین است. اختلافی بین دیدگاه مذهبی با دیدگاه الحادی است که این چیزها از بالا به پایین است یا از پایین به بالا است. دیدگاه مذهبی همه چیز از بالا به پایین نازل می‌شود. «یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ» به طور غیرمستقیم اولین خطاب به بنی آدم دعوت به تقوا است. تقوایی که مانند لباس معنوی است هم زینت روح است و هم بدی‌ها را می‌پوشاند و هر جور که می‌خواهید می‌توانید تعبیر کنید. اگر لباس سوات را می‌پوشاند تقوا هم زشتی‌هایی که در وجود انسان است را می‌پوشاند. تقوا یعنی با کنترل باشد و اعمال را با دقت و فکر انجام دادن است شاید کلمه مناسب برای کنترل پیدا نکنم.

[۰۱:۱۵]

حضار: نگهداری؟؟

اولین خطاب دعوت به تقوا است باز آیه بعد خطاب ادامه پیدا می‌کند «یَا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا» ای انسان فریب شیطان را نخورید همانطور که پدران شما را از بهشت اخراج کرد با درآوردن لباس‌های آنها «إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» او و قبیله و طائفه او از راهی که شما نمی‌دانید شما را می‌بینند «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ» ما شیاطین را اولیاء کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند. دو خطاب اول طوری است که انگار کاملاً به داستان می‌چسبند و مربوط می‌شوند اولی مربوط به لباس است که در آن داستان عنصر خیلی کلیدی است و دومی ترساندن انسان و برحذر داشت انسان از شیطانی است که باعث گمراهی انسان می‌شود.

حضار: سوات همان ؟؟ می‌گوید جسد برادر خود را

به صحبت‌های من در مورد داستان آفرینش مراجعه کنید آنجا در مورد این موضوع بحث کردم. علت اخراج از جنت توجه به جسم است.

حضار: ؟؟

عورات در همه ترجمه‌ها اینگونه است و من هم همینگونه می‌گویم ولی چه ربطی به مسئله جسمانیت دارد. من آنجا مفصل بحث کردم. با یک کلمه نمی‌شود. من اگر جسم را بگویم حرف بدی زدم اگر بگویم می‌خواست جسم‌های آنها را نشان بدهد ولی اینکه عورات چه ربطی به جسمانیت دارد فکر می‌کنم بحث لازم دارد که یک جلسه مفصل بحث کردم. به همین نکته که سوآت در داستان هابیل و قابیل هم آمده است اشاره کردم.

دومین خطاب که در مورد داستان آدم و حوا گفته شده است و ربط دارد برحذر داشتن انسان از این است که دشمنی دارد که می‌خواهد او را گمراه کند و باید مواظب باشد تا گمراه نشود. «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ» کسانی که ایمان نمی‌آورند افسار آنها به دست شیاطین می‌افتد. «وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا» این آدم‌ها وقتی کار زشتی می‌کنند می‌گویند پدران ما هم این کار را می‌کردند. «یا» نیامده است ولی حالت دوگانگی دارد پدران ما می‌کردند یک مقدار مکث می‌کند و می‌بیند خیلی قانع کننده نیست می‌گوید خداوند به ما امر کرده است و یک چیز دروغ به آن اضافه می‌شود. «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ» بگو که خداوند به فحشاء امر نمی‌کند «أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ» آیا چیزی را به خدا نسبت می‌دهند که نمی‌دانند.

حضار: ؟؟

می شود چنین ارتباطی برقرار کرد.

حضار: ؟؟

این حرفی نیست که احتیاج به جواب داشته باشد کما اینکه خداوند جواب خلقتنی من نار و خلقتنی من طین را نمی‌دهد. یک حرفی می‌زند و یک منطقی در آن است و خداوند جواب چنین چیزی را لزوماً نمی‌دهد. نمی‌دانم بعد جمع بسته شده است شاید بتوانید بگویید در ادامه اینکه گفته می‌شود کسانی که ایمان نمی‌آورند همین‌ها هستند که «فَعَلُوا فَاحِشَةً» چون شیاطین اولیاء آنها هستند اینها هم مانند جد شیاطین کار زشت خود را به خدا نسبت می‌دهند. این حرفی که اینها می‌زنند شباهت دارد به همانی که شیطان به خداوند گفت تو من را گمراه کردی. علتش این است که قبل آن گفته است که شیاطین اولیاء آنها هستند و حرف‌های شیطانی می‌زنند کارهای شیطانی می‌کنند، روحیات شیطانی دارند و کارهای آنها هم شبیه کارهای شیطان است. این شاید ارتباط خوبی باشد ولی اینکه پاسخ، می‌گویند «وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا» شبیه حرف چرند شیطانی است که زده است.

«قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» این قسمت اصول شریعت و هدایت است که به انسان‌ها در زمین می‌رسد را بیان می‌کند می‌گوید بگو که خداوند به قسط امر می‌کند «وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» خداوند به قسط امر می‌کند و اولین چیزی که به صراحت گفته می‌شود این است که به توحید دعوت می‌کند. اینکه در کنار هر مسجدی چیزی شبیه اینکه نماز بخوانید و خداوند را با خلوص بخوانید. بنابراین امر خداوند به قسط و توحید است. «فَرِیقًا هَدَى وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ» بعضی‌ها هدایت می‌شوند و بعضی‌ها به گمراهی کشیده می‌شوند «إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» اینها کسانی هستند که شیاطین به اولیاء گرفتند و فکر می‌کنند که هدایت شدند.

دوباره «یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» یک لحظه دقت کنید که این سوره مکی است. در مکه هنوز شریعت خاصی که در اسلام وجود دارد نازل نشده است. بنابراین انتظار اینکه مانند سوره بقره تفصیلی از شریعت ببینید نباید داشته باشید. اینجا چیزهای خیلی کلی گفته می‌شود دعوت به توحید، دعوت اعتقاد به قیامت و دعوت به اینکه از چیزهای پاک بخورید و چیزهای ناپاک نخورید. جزئیات آن گفته نمی‌شود. بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست ندارد. این حداقل چیزی است که در مورد خوردن و آشامیدن می‌توان گفت. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» چه کسی زینت‌هایی که خداوند برای بندگان خود فراهم کرده است و رزق پاکیزه را حرام کرده است «قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» بگو دنیا برای مومنین است و به طور خالص زندگی کنند «کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» بخش دوم درباره زینت‌ها که می‌تواند اشاره به پوشش باشد، در مورد خوراکی است که اصول کلی را بیان می‌کند.

«قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ» این آیه واقعاً اصول احکام است بعداً به تفصیل گفته می‌شود فواحش و گناهان چه چیزهایی هستند و اینکه چگونه باید خدا را پرستید اینها در سال‌های بعد در شریعت بیان شدند ولی اینجا اصول هدایت بیان می‌شود. «وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ» برای هر امتی اجلی است وقتی بیاید ساعتی عقب و جلو نمی‌شود.

و آخرین خطاب «یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» تقریباً مانند آیه‌ای که آنجا داستان را ختم کرد اینجا می‌آید. می‌گوید اگر فرستاده‌هایی از شما آمدند که آیات من را بر شما می‌خواندند در واقع به بنی آدم همانطوری که به اجداد بنی آدم در هنگام هبوط خطاب شد و در سوره بقره است، وعده داده می‌شود که پیامبران می‌آیند و اگر اطاعت کنید خوف و حزنی برای شما باقی نمی‌ماند. «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ» کسانی که آیات ما را تکذیب کنند و استکبار بورزند آنها اصحاب نار هستند «هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» و در آنجا جاودانه هستند. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ أُولَئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا» از کیفیت ضبط مطمئن نیستم یک یا دو آیه بعدی را فردا صحبت می‌کنیم.

حضار: ؟؟

این نیروها در درون ما آدم هم بود ما احتیاج به یک چیزی از خارج داریم برای اینکه گمراه شویم. داستان آدم و حوا را می‌خوانید به نظر می‌آید اگر ابلیس نبود و وسوسه نکرده بود همینطوری آدم گناه نمی‌کرد. اگر دروغ نبود…

حضار: ؟؟

اینکه الان ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که شیطان خطوات دارد یعنی راه‌های گمراهی را عرضه کرده است و یک عده پیروی کردند. یعنی اگر کودکی در این دنیا به دنیا بیاید به راحتی گمراه می‌شود با توجه به اینکه در فرهنگی به دنیا می‌آید که پر از دروغ و اعوجاج است ولی آدمیزاد انگار تا گناه نکند میل به بدی ندارد انگار یک چیزی در خارج یک گمراهی به وجود بیاید تا آدم گناه کند. اگر ابلیس نبود آدم و حوا به زندگی خوب و خوش خود ادامه می‌دادند و به امر خداوند را اطاعت می‌کردند و نیازی نداشتند که به آن درخت نزدیک شوند. مگر اینکه یک چیزی آنها را تحریک کند، وقتی آدم به دنیا می‌آید در درون او نیات پلیدی نیست.

[۰۱:۳۰]

انگیزه‌هایی که در درون آدم است اینگونه نیست که گمراه کننده باشد. اگر در جایی در بهشت کودک به دنیا بیاید اگر همه چیز فراهم است و اطراف خود رزق دارد و می‌خورد دلیلی ندارد گناه کند ولی الان ما در دنیای شیطان زده‌ای به دنیا می‌آییم بنابراین به نظر می‌رسد همه از اول میل به گناه دارند. کلاً وجود یک عنصر خارجی برای اینکه چنین فضایی به وجود بیاید به نظر می‌آید لازم بود. آدمیزاد فی البداهه در ابتدا در او میل به گناه و بدی نبود و نیست.

من این را چندین بار گفتم واقعاً به نظر من اینگونه است، فکر می‌کنم بدترین آدم‌ها هم در درون خود فکر می‌کنند کارهای درستی می‌کنند. حتی وقتی آدم می‌کشند برای خود توجیه می‌کنند، انگار آدم در انتها فکر می‌کنم از حق پیروی می‌کند. این را یک بار گفتم، طرف قاتل است و یک نفر را می‌کشد می‌گوید حق او بود انسان اینگونه نیست که سرسپرده باطل باشد. شناخت‌های نادرست است که آدم را به راه بد می‌کشد. اگر یک نفر علم کامل داشته باشد گناه نمی‌کند، اگر اعوجاجی در ذهن او نباشد. اگر فکر کند از این بخورد فرشته می‌شود یا جاودانه می‌شود یک دروغی باعث می‌شود آن کار بد را بکند.

حضار: ؟؟

اگر آنقدری که آدم و حوا مشغول خوردن در بهشت بودند شما هم مشغول باشید…

حضار: ؟؟

این بحث خیلی خیلی مفصلی است در آن جلسات اشاره کردم ولی هیچ وقت وارد آن نشدم که چرا انسان احتیاج به نهی دارد و باید از یک چیزی نهی شود. ولی فکر کنم در بهشت این وسوسه‌ای که به سیب در اتاق مثال می‌زنید وجود نداشت. تصور شهودی من این است نهی از شجره هم اینگونه نبود که به صورت کلامی نهی شوند. مثلاً درخت ترسناک بود یعنی دوست نداشتند طرف آن بروند و در درون آنها این بود که نزدیک نشوند، ولی وقتی دروغ را شنیدند تحریک شدند که علی‌رغم میل خود به آن نزدیک شوند. لا تقرب هذه شجره مانند این است که بچه‌ها از یک چیزهایی می‌ترسند مثلاً از تاریکی می‌ترسند. مثلاً همه درخت‌ها سبز و قشنگ هستند، این درخت سیاه است و عجیب و غریب است. مثلاً می‌گویم اگر بخواهیم تجسم کنیم نهی خدا از نزدیک نشدن به آن درخت چنین چیزی در وجود آدم و حوا بود و وسوسه‌ای نداشتند که نزدیک آن شوند و از آن بدشان می‌آمد. آدمیزاد کلاً از کار بد بدش می‌آید اگر گمراه نشود و دروغی نباشد هیچ کس از کارهایی که ما نهی شدیم توسط شریعت و اخلاق خوشش نمی‌آید. ولی اگر انجام بدهد و لذت ببرد بعد ممکن است برای او جالب شود.

خلاصه اگر شیطان آن حرف‌ها را نمی‌زد آدم و حوا به آن درخت نزدیک نمی‌شدند. من از طرف خودم نمی‌گویم از داستان اینگونه بر می‌آید که وجود ابلیس برای اینکه آن عمل اتفاق بیفتد لازم است.

حضار: ؟؟

بله شیطان ملائکه را نمی‌تواند وسوسه کند، انسان موجود پیچیده‌ای است که امکان دروغ گفتن و دروغ شنیدن را دارد. به هر موجودی شما نمی‌توانید دروغ بگویید. یک نکته‌ای در وجود انسان بود که می‌توانست گمراه شود و ابلیس این نقش را ایفا می‌کند. فضای این داستان اینگونه است که وجود ابلیس آنجا لازم بود.

جلسه ۱ – سوره اعراف
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو