
بسم الله الرحمن الرحیم
درس گفتارهای قرآن و ادبیات مدرن، جلسهي ۲، دکتر توسرکانی، گروه فرهنگی دانشجویی کاروان – کانادا، ۱۳۹۷/۹/۱۷
۱- ادامهي بحث تکنیکهای بياني قرآن
در ادامه جلسهي اول قرآن و ادبیات مدرن، در بحث تکنیکهای بیانی قرآن به بحث در مورد حروف میرسیم. حروفی که کنار هم گذاشته میشوند جدا از معانی، خود میتوانند ریتم کلام را تند یا کند کنند. بعضی از حروف اگر کنار هم قرار بگیرند، راحت تلفظ میشوند. بهعنوانمثال حروفی که به آنها حروف لبی گفته میشوند مانند «م» و «ب». حرفی که از لب میآید و حرفی که از حلق میآید ممکن است کنار هم بهخوبی قرار نگیرند. حروف هرکدام خاصیتهایی دارند. از قدیم صنعت شعریای به نام واجآرایی وجود داشته است که از کنار هم قرار گرفتن حروف، به کلام زیبایی داده میشود. معمولاً این تکنیک بهعنوان مؤلفهای از فصاحت شناخته میشود. یک سری حروف وجود دارند که به آنها اسم صوت گفته میشود مانند شرشر، قلقل، اینها حروفی هستند که همنشینی خوبی باهم دارند.
در ادامه مثالهایی برای این مفهوم آورده شده است.
رشتهي تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعدِ ساقیِ سیمین ساق بود
حافظ
کشتیشکستگانیم، ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
حافظ
چو چپ راست کرد و خم آورد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
فردوسی
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
صائب تبریزی
در این بیت پنج بار صدای (آ) داریم که به (م) ختم میشود.
لبش میبوسم و درمیکشم می
به آب زندگانی بردهام پی
حافظ
همنشینی (م) و (ب)
هر چه واحدی که تکرار میشود بزرگتر باشد، تلفظ را راحتتر میکند. مثل حالتهای جناس که دو کلمه با دو منفی متفاوت ولی ظاهر یکسان هستند. حافظ یک ویژگیای که دارد این است که دوست ندارد صنایع ادبیای که به کار میبرد خیلی آشکار باشد.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
حافظ
در ادامه مثالهایی از آیات قرآن آورده شده است.
سوره تکویر: فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ ﴿١٥﴾ الْجَوَارِ الْكُنَّسِ ﴿١٦﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ ﴿١٧﴾ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ ﴿١٨﴾
سوره انفال: وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ؛ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّـهُ، وَاللَّـهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴿٣٠﴾
سوره نساء: مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَـؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَـؤُلَاءِ، وَمَن يُضْلِلِ اللَّـهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا ﴿١٤٣﴾
سوره مومنون: مَا اتَّخَذَ اللَّـهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَـهٍ، إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَـهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ، سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿٩١﴾ جناس بیت دو کلمه علی و علی، اولی به معنای برتری و دیگری به معنای حرف اضافه
سوره شعراء: تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿٢﴾ ت ک ل؛ تلک و تُلک
وقتی حرف از فصاحت کلام میشود منظور خالی بودن کلام از حروف متنافر است. تنافر حروف جزء عدم فصاحت به حساب میآید.
اما در قرآن مثالهای فراوانی از تنافر حروف هستند. لزوماً آرایش حروف در قرآن برای سلیس بودن و فصاحت نیست. مثالهایی که در آنها تنافر حروف وجود دارد گاهی اوقات سکته ایجاد میکنند و تلفظ راحتی هم ندارد.
مثال:
سوره انسان: إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا ﴿١٠﴾
سوره محمد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ﴿٧﴾
این آیه به گونهای هست که به هنگام قرائت میتوان سنگینی را در آن احساس کرد. در ابتدا به صورت روان حروف ادا میشود و در ادامه سنگین میشوند.
مثال دیگر شقالقمر است که برای توصیف اتفاق مهیبی در قیامت است. حرف (ق) حرفی است که در عربی شدید تلفظ میشود. ریتم در قرآن مطابق با معناست. مثال:
سوره غافر: يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّـهِ إِن جَاءَنَا ، قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ﴿٢٩﴾
۲- تناسب ريتم و محتوا در قرآن
مفهوم فصاحت در قرآن اینگونه نیست که مؤمنان و پیامبران همواره فصیح و بلیغ حرف میزنند و بقیه غیر فصیح صحبت میکنند. به عنوان مثال هر جایی در قرآن که فرعون صحبت میکند در اوج بلاغت است. در حالی که آنجایی که به موسی وحی میشود ترس و اضطراب در کلام موسی کاملاً مشهود است. همچنین قوم بنی اسراییل که به عنوان مؤمنان در قرآن هستند، دیالوگهای غیر بلیغ و خندهداری دارند. در حال حاضر حرف کلی مسلمانان در مورد فصاحت قرآن این است که قرآن ویژگی دیگری به غیر از بیان کلاسیک دارد و آن این است که هر عبارتی در قرآن از نظر ریتم با معنا مرتبط است. اگر بخواهد معنای نفسگیری را بیان کند، ریتم را طوری میچیند که تند باشد و با خواندن آن آیه، همان حالت روانی هم ایجاد شود. موسیقی کلام میتواند آرامشبخش باشد یا ایجاد اضطراب کند. یک سری حروف هستند که به هنگام صحبت با نفس ادا میشود و حروف دیگری هستند که نفس زیادی خالی میکنند مثل (ح) در عربی یا (ص)
حال اگر به این آیه توجه کنید:
سوره تکویر: وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ ﴿١٨﴾
به هنگام قرائت آن نفسمان خالی میشود، پس باید نفس بکشیم چون حروف (ص) و (ح) دارد و اگر دقت کنیم با معنای آیه هم مرتبط است. یا در این آیه جایی که طوفان نوح تمام شده و قرار است کشتی با آرامش به ساحل بنشیند از حرف (م) استفاده شده است که آرامشبخش است.
سوره هود: قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِّنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿٤٨﴾
۳- واژگان قرآن
دربارهي تکواژه در نظریهي ادبی کلاسیک چندان بحثی نداریم. حداقل گفته میشود از واژههای غیر فصیح یا مهجور استفاده نکنیم. نکته اول این است که شاید بزرگترین اشتباه تاریخ بشر عدم اهمیت به واژگان زبان است. چون مهمترین ابزار برای کشف حقیقت، واژگان هستند. مثلاً واژه غریزه جنسی واژهای است که ایراد دارد چون تئوریای که پشت آن است اشکال دارد. واژگان با خودشان بار تئوریک حمل میکنند، بنابراین اگر واژهها را بپذیریم تئوری پشتشان را هم پذیرفتهایم.
يك اشكالي كه به قرآن ميشود اين است كه چرا فرهنگ عربی در آن انعکاس پیدا کرده است؟ پاسخ اين اشكال اين است كه واژگان قرآن، واژگان عربی نیست؛ زبان قرآن هم به یک معنایی زبان عربی نیست. ایزوتسو یک زبانشناس بزرگ ژاپنی و اسلامشناس بزرگ است. دو کتاب دربارهي واژگان قرآن دارد. خدا و انسان در قرآن (ترجمهی احمد آرام) که بحثهای پایهای زبانشناسی دارد و مفاهیم اخلاقی – دینی در قرآن مجید (ترجمهی فریدون بدرهای). ایزوتسو معتقد است هیچکدام از واژههای قرآن در آن زمان به آن معنا به کار نمیرفته است.
مثال اول این آیه از قرآن است.
سوره حجرات: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى، وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ ، إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿١٣﴾
کرامت در عرب جاهلی به معنای اصل و نسب بوده است. در حالی که تقوا یک واژه منفی است. در عرب یک واژه مثبت اخلاقی شجاعت است و تقوا به معنای ترس است. معنای این آیه به زبان عربی قبل از قرآن این چنین است: «با اصل و نسبترین شما نزد خداوند کسی است که بیشتر از همه از خودش محافظت کند.» بنابراین اگر ملاک زبان عربی دوران جاهلیت باشد این آیه قرآن آن منظوری که در قرآن آمده است را نمیرساند.
مثال دوم، واژه اسلام در قرآن است. واژه اسلام به معنای تسلیم حق بودن که در زبان عربی اصلاً وجود نداشته است. هرکسی که دقیق قرآن را بخواند کمکم متوجه میشود که اسلام یک مفهوم دینی و یک حالت است و ربطی به مسلمان یا مسیحی ندارد. مسلم یک واژه کلی است مثل مؤمن، لزوماً به معنای قبول داشتن پیامبر اسلام نیست.
سوره آلعمران: إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ﴿١٩﴾
این آیه به این معنا نیست که تنها دین در نزد خدا دین اسلام است بلکه به همان معنای تسلیم در برابر حق است.
درک این واژهها در خواندن قرآن کمک میکند. واژههای دیگری از قبیل مؤمن، کافر، ملک، الله و اخلاص نیز به معنایی که اکنون برای ما شناختهشده هستند به کار نمیرفته است.
ایزوتسو میگوید قرآن این واژهها را با این معنی و مفهوم تأسیس کرده است. این واژگان در زبان عربی وجود داشته اما با یک معنای کاملاً متفاوت و این قرآن بوده که این واژهها را با این معانی به وجود آورده است. مثل واژه رند که حافظ آن را با مفهومی کاملاً متفاوت به کار برده است.
اگر واژهای باشد که به طور مداوم آن را با معنای جدید به کار ببریم، کمکم معنای واژه را میفهمیم. هیچکدام از مفاهیم قرآن تا قبل از قرآن به این مفهوم وجود نداشته است. پس مطلقاً واژهها با این معانی جدید هستند. به راحتی میتوان ادعا کرد که هیچ کتابی به اندازه قرآن واژه تأسیس نکرده است و بعد از آن میتوان هایدگر در فلسفه را مثال زد که واژههای زیادی تأسیس کرده است. یا باید واژه جدید ساخت یا واژههای قدیمی را با معنای جدید آنقدر استعمال کرد تا جا بیفتد.
نکته مهم دیگر این است که برای تفسیر و درک قرآن باید دید واژهها چگونه در قرآن استعمال شدهاند، نه این که ریشه آن در عربی چیست یا اعراب آن را چگونه استعمال میکردند؛ اما در نظریه ادبی کلاسیک مبحث واژهگزینی داریم نه خلق واژه، چون این مبحث اصلاً وجود نداشته است و رايج نیست. موضوع مهم این است که تئوری به اندازه کافی وجود ندارد که خلق واژه چگونه انجام میشود.
چندین و چند روایت وجود دارد که در قرن اول زمانی که صحابه زنده بودند بحث در مورد واژگان قرآن میشده است. روایت معروفی است که یک نفر از ابوبکر پرسید معنای واژه «ابا» در آیه وَفَاكِهَةً وَأَبًّا ﴿٣١﴾ در سوره عبس چیست. بعضی از واژههای سادهای که قرار است به شیای اشاره کنند هم در عرب آن زمان نبوده است پس نهتنها واژههای عربی به معنای دیگری به کار رفته بلکه تعداد زیادی واژههای غیرعربی هم در قرآن هست.
در ادبیات مدرن هم این مسئله وجود دارد که به آن non sence poetry میگویند. نمونه معروفش در آلیس در سرزمین عجایب است. یک سری شعرهایی هست که همه میگویند مفهومی ندارد ولی وقتی خوانده میشوند به نوعی معنی آن را متوجه میشویم. یکی از اين شعرها جبرواکی است. توضیح آن این است که آلیس یک دنیای عجیبوغریبی را تجربه میکند بنابراین واژگان عجیبی در آن دنیا استفاده میشود.
نکته دیگر این است که در حال حاضر این کلمات قرآن در دیکشنری وارد شده است و نسبتی به آن داده شده است و مسئله این است که وقتی این واژهها زیاد استعمال شود، معنایی برای آن رایج میشود که لزوماً معنای واقعی آن نیست. هر دانشی ترمینولوژی خودش را دارد. قرآن بدیعترین کتاب از نظر تعداد واژههای جدیدی است که خلق کرده است. تکنیکی که در قرآن به کار میرود این است که معمولاً در یک داستان یک واژه به معنایی به کار میرود و از این جا معلوم میشود که معنا و هستهي اصلی واژه چیست. اسلام، ایمان و تمام این واژههای انتزاعی معمولاً در جاهای محسوس در داستان و دیالوگ به معنای ملموسی به کار میروند و بعد در جاهای انتزاعی هم همین مفهوم را دارند.
۴- علل پيچيدگي قرآن
پيچيدگي قرآن دو دليل دارد. يكي ابزار مبهم و ديگري حقیقت پیچیده. زبان ابزاری مبهم است؛ بنابراین هر نوع سخنی که خداوند گفته است ابهام دارد. مفاهیمی که توضیح دادهشده هم بهخودیخود پیچیده و جدید هستند. فهم تمام متون عرفانی دنیا آسان و ساده نیست. مفاهیمی که در قرآن مطرحشده است مانند قیامت، آخرت و مانند آن نیز سخت هستند. مشکل این است که متد روشنی برای تفسیر و برداشت قرآن ارائه نمیشود، بنابراین هر کس برداشت خودش را دارد. این واگراییها در تفسیر قرآن بهاینعلت است که متد روشنی ندارند. بخشی از قرآن مثل داستانها و احکام خیلی روشن است؛ اما باید روش روشنی برای حل ابهام بخشهای پیچیدهتر وجود داشته باشد. قرآن متن بسیار پیچیدهای است و برای فهم آن باید زحمت زیادی کشید.
منظور از متد، نوع تفسیر است، مثلاً علامه طباطبایی در مقدمهي تفسیر المیزان نوشته که چگونه قرآن را تفسیر کرده است. یک مفسر باید متدش را مشخص کند؛ اما مشکل این است که تفسیرهای زیادی وجود دارد که تکنیک فهم واژه گفته نشده است. در قرآن هر واژهای دقیقه به یک معنا به کار میرود مگر در موارد خیلی جزئی مثل عین (چشم و چشمه)؛ اما واژههایی مثل ایمان و اسلام تنها به یک معنی به کار رفته است.
علومی تحت عنوان وجوه و نظایر به وجود آمدهاند که کارشان این است که معنای واژهها در آیهها را توضیح میدهند. مثلاً کفر در این آیه به این معنا هست و در آن آیه به معنای دیگری و بهجای اینکه معنا را تجمیع کنند معانی را متفرق میکنند؛ اما یکی از مهمترین نکات این است که واژهها در تمام قرآن به یک معنا بهکاررفتهاند ولو اینکه معنای بسیار پیچیده و سختی داشته باشند.