بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای دفاع عقلانی از دین، جلسه‌ی ۵۲، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه خاتم، ۱۴۰۱/۱۲/۲

۱- مرور جلسه گذشته

جلسه گذشته دیاگرام کلی استخراج شریعت به وسیله دانش فقه را بیان کردم. فرض ما این است که یک سری تکست وجود دارد و در این تکست‌ها اولیای دین احکامی را بیان کردند. یک مرحله این است که ما تکست‌ها را مطالعه کنیم و با دانشی که اسم آن را حدیث‌شناسی می‌گذاریم یا متن‌شناسی – به خاطر اینکه فقط حدیث نیست و قرآن هم هست – تکستی به عنوان نتیجه استخراج کنیم که حاوی چیزهایی است که قابل اطمینان هستند. وارد جزئیات نشدم ولی خیلی اما و اگر هست که این کار تا الآن چقدر درست و دقیق انجام شده است و ابزارهای جدیدی که وجود دارد تا چه حد استفاده شده است، کم و بیش مورد توافق فقهایی که خیلی سنتی نیستند و گارد دفاعی ندارند هست که ابزارهایی وجود دارد که می‌شود از آن استفاده کرد. حداقل می‌بینید که در ایران نهضت مدرن شدن و کامپیوتری شدن همه چیز و استفاده از ابزارهای جدید به این معنا وجود دارد. موسسه‌ای به اسم نور هست که خیلی مفصل تمام کتاب‌های قدیمی را کامپیوتری کردند و امکانات سرچ خوبی گذاشتند، سایت خوبی دارند که می‌توانید از آن استفاده کنید، آبونمان مختصری دارد و راحت می‌شود عضو شد و استفاده کرد، سالانه مبلغ خیلی کمی می‌پردازید. به دلار تا عید پنجاه سنت می‌شود. گاهی در جلسات عادت دارم که به یک چیز روز اشاره کنم تا تاریخ جلسه معلوم شود. الآن در روزهایی هستیم که دلار پنجاه هزار تومان شده است و این روزها تاریخی است و خدا می‌داند تا کجا می‌رسد.

پس در باکس اول که قرار است صحت و سقم و میزان اعتبار احادیث را بسنجیم قطعاً می‌شود اصلاحاتی انجام داد و کارهایی هم انجام شده است. در مرحله بعد نتیجه و تکست‌های قابل اطمینان وارد باکسی می‌شود که اسم آن را اصول فقه نمی‌گذاریم، اسم آن را استنتاج احکام یا شاید خود علم فقه می‌گذاریم که به شما می‌گوید از مجموعه حرف‌هایی که زده شد چه گزاره‌هایی به صورت باید و نباید – چه احکامی – می‌شود نتیجه گرفت که علم مفصلی است و از جهاتی خیلی جالب است، چیزهای جدید زیادی مسلمان‌ها در این زمینه ابداع کردند، یک جور منطق مربوط به احکام. بحث‌های خیلی دقیقی دارند که در آن زبان‌شناسی و فلسفه زبان هست، به مباحث بسیاری که الان در جاهای مختلف وجود دارد در اصول فقه اشاره شده است. از این باکس یک مجموعه احکام در می‌آید که طبعاً خیلی مفصل‌تر هستند از آن احکامی که در تکست قابل اعتماد ما وجود دارد برای اینکه اینجا احکام باهم ترکیب شدند، اصول کلی وجود دارد که از آن اصول کلی استفاده می‌کنند و از داخل این روایات احکام جدیدی را بیرون می‌کشند و الی آخر.

نهایتاً تأکید من روی این بود که فقهای سنتی می‌گویند کار ما همین است و فقهایی هستند که خیلی سنتی نیستند و قبول دارند که اینجا مرحله جدیدی وجود دارد. چیزهایی که از باکس اول و از باکس دوم بیرون می‌آیند گزاره‌های شرطی هستند به این فرم که تحت شرایطی این کار را انجام بدهید. اینکه الآن باید چه کاری کنیم، یعنی تطبیق شرایط فعلی با شرایط آن روز، احتیاج به کار جدیدی دارد. هرچه زمینه‌ها به اجتماع و اقتصاد و سیاست نزدیک‌تر شود که خیلی متحول شدند امکان اینکه حکمی را که از داخل باکس دوم درآمده است به این دوران بیاورید و از آن استفاده کنید کمتر می‌شود. بنابراین بخشی از فقه و استخراج شریعت چنین کاری است که شرایط حال را مطالعه کنیم، شرایط آن دوران را ببینیم و بعد سعی کنیم این احکام را منتقل کنیم و ببینیم با شرایط روز چه می‌توان کرد.

جلسه قبل اشاره کردم که چیزی تحت عنوان اجماع هست که تکست‌های جدیدی هستند و مربوط به ائمه نمی‌شوند. جلسه قبل گفتم تکست‌های اولیه شامل تکست‌های تاریخی که به رفتار پیامبر و امام‌ها هم اشاره می‌کند می‌شود. در مرحله اجماع یک سری تکست‌ها هست که فقهی و تاریخی هستند که اگر بنابرآنها بدانیم همه فقها در یک زمانی فتوای مشترکی داشتند و همه مردم جور خاصی عمل می‌کردند به قول فقهای شیعه بر ما کشف می‌شود که لابد حدیث معروفی وجود داشت که همه این کار را می‌کردند، پس می‌شود اعتماد کرد و آن را به عنوان یک حکم نتیجه گرفت، بدون اینکه در تکست‌هایی که مستقیم از پیامبر و ائمه و قرآن داریم چیزی آمده باشد.

۲- ظنون عقلی

جلسه قبل به این موضوع اشاره کردم که کجا عقل به عنوان منبع چهارم وارد می‌شود. در تمام این مراحل طبعاً عقل کار خودش را انجام می‌دهد ولی اختلاف اصلی بین فقهای سنتی و غیرسنتی و روشنفکران دینی این است که عقل کجا و چطور و در چه حدی می‌تواند وارد پروسه کشف شریعت شود. برای نقش عقل در این پروسه از مینیمم تا ماکسیمم نظرات مختلفی وجود دارد، بعضی‌ها کلاً عقل را ملاک اصلی به این معنا قرار می‌دهند که همیشه غالب است و اگر یک چیزی را عقل ما ترجیح بدهد باید همان کار را کنیم. در مقابل این دیدگاه وجود دارد که اصلاً از عقل استفاده نکنیم به این معنا که هرچقدر حکمی که به این شیوه استخراج شده است به نظر شما نامعقول بیاید باید همان را اجرا کنید برای اینکه شریعت فوق عقل است و احکامی در شریعت وجود دارند که اصلاً شاید حالت آزمون دارند که ببینند شما عقل خود را کنار می‌گذارید یا خیر. حکم معروفی وجود دارد در مورد دیه، دیه قطع دو انگشت دو برابر یک انگشت است و سه انگشت سه برابر است و تا سه صعودی است و از چهار به بعد نزولی می‌شود. این خیلی معروف است و در روایت مربوط به آن فقط این موضوع بیان نشده است بلکه در روایت درباره کاربرد عقل بحث می‌شود و امام جعفر صادق این را مثال می‌زنند و می‌گویند چنین حکمی هست که ممکن است با عقل جور در نیاید ولی حکم همین است. معمولاً این روایت مورد استناد است که در شریعت ممکن است چیزی باشد که ما اصلاً نمی‌فهمیم و باید مو به مو به همان چیزی که گفتند عمل کنیم.

در یک جلسه دفاع کردم از اینکه باید انتظار داشته باشیم در شریعت چیزهایی وجود داشته باشد که ما نفهمیم، شاید چیزهای پنهانی وجود دارد که متوجه نمی‌شویم. ولی اینکه وجود چنین احکامی که به نظر حالت استثناء دارند را مستمسک قرار دهیم تا به راحتی یک چیز نامعقول را بپذیریم در حالیکه صدور آن برای ما قطعی نیست، درست نیست. اگر عقل ما نود و نه درصد احتمال می‌دهد که این حکم غلط است پیروی از آن با توجه به اینکه ممکن است هر کدام از آن سه باکس خطا داشته باشد و این خطاها انباشته شود درست نیست. فکر می‌کنم نمی‌توانیم حکمی از آن سه باکس بیرون آوریم که نود و نه درصد احتمال درستی به آن بدهیم اگر واقعاً انصاف داشته باشیم.

می‌خواهم اصطلاحی را بگویم که فقها زیاد آن را به کار می‌برند، معتقد هستند که ظنون عقلی حجت نیست، یعنی وقتی عقل شما چیزی به شما می‌گوید که قطعی نیست و از ظنون عقلی است نمی‌توانید از آن برای استنباط احکام و شریعت استفاده کنید. این بحث جالبی است برای اینکه انگار ظنون عقلی در مقابل یک چیز قطعی قرار گرفتند. ما کلاً در ظنون زندگی می‌کنیم، در خود اصطلاح ظنون عقلی حسی از اینکه نباید پذیرفته شود وجود دارد. همه چیزهایی که عقل ما به ما می‌گوید ظنون عقلی هستند، بنابراین اگر بخواهم عقل را کلاً کنار بگذارم تناقضی پیش می‌آید چون از آن استفاده می‌کنم، در استنتاج‌های ما تا الآن کار می‌کرد، ولی مستقلاً نباید به آن میدان بدهم تا در شریعت چیزی را کشف یا رد کند.

در این مورد خیلی بحث هست، نمی‌خواهم به همین سادگی بگویم واضح است که این اشتباه است. نکاتی وجود دارد که فکر می‌کنم به جای اینکه به این بحث‌های نظری و مقدماتی ادامه بدهیم بهتر است وقتی در احکام برمی‌خوریم به موردی که چنین استنتاجی انجام شده و از چنین چیزی استفاده کردند، درباره آن بحث کنیم. مسئله به این سادگی نیست که چرا ظنون عقلی را کنار می‌گذارند، استدلال‌هایی پشت این کار دارند و کنار گذاشتن ظنون عقلی را نسبت می‌دهند به اینکه در خود متون از ما خواسته شده است که به عقل به این معنا اعتماد نکنیم.‌ رابطه بین عقل و ظنون عقلی و اینکه چگونه در چارت استخراج احکام می‌توانیم آن را دخالت دهیم مورد توافق نیست. شاید مسئله اصلی که در نوگرایی دینی و تحول فقه درباره آن بحث می‌شود میزان و جایگاه عقل است است که می‌تواند از کجا وارد شود و استنتاج کند. فکر می‌کنم جلسه قبل اشاره کردم که مثل یک آزمایش فیزیکی که وقتی تئوری دارم و آن را آزمایش می‌کنم و آزمایش من شکست می‌خورد، برمی‌گردم و تئوری را اصلاح می‌کنم، آیا اگر استنتاج‌هایی از متون انجام دادم که همراه شد با اینکه شرایط جدید و تحولش را بررسی کرده باشم و از باکس سوم حکمی درآمد و آن را در جامعه اجرا کردم و کاملاً شکست خورد، می‌توانم فیدبک بدهم و ببینم کجای این استنتاج‌ها اشتباه است و اصلاحشان کنم؟ به نظر می‌آید باید بشود این کار را انجام داد، مثل آزمایش کردن و تجربه کردن است و صرفاً استدلال عقلی به معنای قدیمی آن نیست، کاربرد عقل است به یک معنای عام، ولی مثل انجام دادن یک اکسپریمنت است.

۳- محتوای جلسات دفاع عقلانی برحسب دیاگرام بیان شده

این حرف‌ها را تکرار کردم تا شمای کلی از اینکه دانش فقه چگونه شریعت را استخراج می‌کند در ذهن ما باشد و برگردم به بحثی که در جلسه اول یا دوم مطرح کردم: وقتی می‌خواهیم از احکام شریعت دفاع کنیم آن چیزی که ملزم به دفاع کردن از آن هستیم، حداکثر، احکام درآمده از باکس دوم است.

[۰۰:۱۵]

اینکه چگونه فقها خروجی باکس دوم را با جهان معاصر تطبیق می‌دهند قابل بحث نیست. مثلاً درست بودن شتر به عنوان معیار دیه در دوران فعلی ربطی به احکام دین به آن معنا که ما می‌خواهیم از آن دفاع کنیم ندارد، استنتاجی است که فقیه انجام داده و فکر می‌کند الآن هم باید دیه را با شتر حساب کنیم. شاید درست یا شاید غلط استنتاج کرده باشد، مثلاً فهمیده که شتر همان معنایی را الآن دارد که در آن زمان داشت. اگر یک بیماری بیاید و شتر منقرض شود چه باید کرد؟ یا سوال خیلی مهمی که جلسه قبل مطرح کردم، آیا لاما شتر است؟ اینها مسائلی هستند که آن فقیه راجع به آن نظر داده است. اگر بخواهم از چیزی دفاع کنم باید دفاع کنم که در آن دوران دلیل ارزشگذاری‌هایی که انجام شده چه بود و آیا استفاده کردن از واحد شتر خوب بود یا بد بود. اینکه الآن شتر به عنوان واحد دیه خوب یا بد است خارج از بحث فعلی ما است. معلوم است که باکس سوم ربطی به دفاع از دین ندارد، کاری کاملاً کارشناسانه است که آدمی انجام داده و به این نتیجه رسیده که یا الآن باید همان کاری را کرد که آن موقع می‌کردند یا باید آن را تغییر داد. اگر آن را تغییر داده باشد لزومی نمی‌بینم که در دفاع از حکم دین از استنتاجی که فقیهی کرده است دفاع کنم.

این موضوع را تکرار کردم برای اینکه فکر می‌کنم الآن واضح‌تر است که در یک جامعه‌ای برای انسانی – که الآن به آن انسان و آن جامعه پیشامدرن می‌گویند – مناسباتی وجود داشت و احکامی صادر شده است و چیزی که باید از آن دفاع کنیم این است که این احکام، احکام خوبی بودند و نتیجه می‌دادند، جامعه و آدم‌های خوبی می‌ساختند و اینکه الآن همان را اجرا کنیم – نکاتی در این جلسه می‌خواهم بگویم که شاید این مسئله روشن‌تر شود، مخصوصاً در مسائل سیاسی و اجتماعی – خارج از موضوع است. حتی به یک معنایی می‌توانید طفره بروید – فکر نمی‌کنم لازم باشد این کار را بکنیم – که حتی باکس دوم هم ربطی به دین ندارد، کافی است از همان چیزی که امام‌ها و پیغمبر گفتند دفاع کنیم. باکس دوم هم حاصل استنتاج‌هایی است که فقها انجام دادند با یک سری اصول که ممکن است اشتباه کنند.

جلسه قبل اسم حکم تفخیذ را آوردم بدون اینکه توضیح بدهم، اگر می‌دانستم بحث می‌شود اسم آن را نمی‌بردم. الآن هم کراهت دارم که اشاره کنم برای اینکه فکر می‌کنم وقتی می‌گویم باید بحث آن را مفصل بگویم. این حکمی است که بعضی از فقها می‌گویند که می‌شود با دختر نابالغ هم ارتباطی به غیر از ارتباط اصلی جنسی انجام داد، یعنی اولاً دختر نابالغ را می‌شود عقد کرد و بعد هم به قول اصطلاح فقهی تمتع جنسی به غیر از اینکه با او رابطه جنسی برقرار شود می‌شود داشت. از نظر من وحشتناک است و یک حکم عجیب و غریب است که شما با دختر بچه چهار-پنج ساله بخواهید تمتع جنسی داشته باشید و فکر کنید این کار اشکال اخلاقی و شرعی ندارد.

از فقهایی پرسیدم که این حکم چگونه استنتاج شده است، نمی‌دانم که جلسه قبل توضیحی دادم یا خیر.

حضار: هیچ توضیحی ندادید.

استاد: پس برای چه گفتم!

حضار: گفتید از فقهایی درباره منبع حکم پرسیدید و گفتند نمی‌دانند.

استاد: بله فقط به عنوان مثال می‌خواستم بگویم که هیچ کس جواب قاطعی به من نداد. داشتم با مثال پزشکی مقایسه می‌کردم که آنجا یک تکست مرجع آزمایشگاهی هست که می‌توانید مدارک و اسناد را ببینید ولی وقتی فقیهی فتوا می‌دهد لزوماً نمی‌شود پیگیری کرد و به راحتی فهمید. یک نفر به من توضیح داد که در اصول فقه می‌گویند اگر روایتی هست که از امامی نقل شده که مثلاً گفته باشند فلان چیز را انجام ندهید و کنارش چیزهای دیگری هم بوده ولی از آنها نهی نمی‌کند پس حلال هستند. یعنی اگر حرمت چیزی تصریح شده است و کنار آن در یک مجموعه چیزهای دیگری بود که آنها در روایت ذکر نشده است، دلیل بر حلیت آنها می‌شود. بنابراین وقتی روایتی وجود دارد که می‌گوید اگر با یک دختر کم سن و سال ازدواج کردید حق ندارید با او ارتباط جنسی به معنای واقعی داشته باشید و کارهای دیگری را حرام اعلام نکرده است پس حلال هستند. این استنتاجی است که به نظر من از نظر منطقی در حد فاجعه است. یعنی چه؟ یک لحظه فکر کنید که چه چیزهایی را می‌شود از این طریق حلال کرد، بر اساس هر روایتی که گفته باشد یک چیزی حرام است می‌توانم برای خودم مجموعه‌ای تشکیل بدهم که در آن، مواردی در روایت ذکر نشده باشد و بگویم حلال هستند، در حالیکه خیلی از چیزها گفته نمی‌شود برای اینکه بدیهی هستند. اولاً ما که نمی‌دانیم آیا روایتی درباره این موارد وجود داشته و ثانیاً نمی‌دانیم که در همان روایتی که نقل شده چیزهای دیگری نبوده که راوی نقل نکرده باشد، فرض می‌کنیم که روایت صد درصد درست است. علامه طباطبایی در جلد دوم اصول فلسفه و روش رئالیسم مثالی دارد که چون وقتی بچه بودم این مثال را خواندم همیشه در ذهن من می‌آید، می‌گوید وقتی یک نفر از شکار برمی‌گردد و شما از او می‌پرسید که چه خبر و می‌گوید “هیچی نبود”، منظورش این نیست که درخت هم نبود، کانتکست راجع به شکار است و شما می‌پرسید که آیا شکاری بود و او هم می‌گوید هیچی نبود. هوا و ابر هم نبود؟ آسمان هم نبود؟ بحث این است که می‌توانید با کسی که بالغ نشده است ازدواج کنید ولی حق ندارید با او ارتباط جنسی داشته باشید.

یک نفر این مسئله را پرسید و در جوابش چنین چیزی گفته می‌شود، من این را بپیچانم که چون چیزهای دیگری گفته نشده پس آن کارها را می‌توانم بکنم؟ این را گفتم که ببینید چیزهایی که از باکس دوم در می‌آید بدیهی در نمی‌آید، یعنی با اصول و قواعدی، استنتاج‌هایی انجام می‌شود که همین استنتاج را در همین زمینه اکثریت فقها قبول ندارند و اقلیتی هستند که چنین استنتاجی از این روایت کردند، اصلی از اصول فقه را آوردند و گفتند می‌شود اینجا از آن این استفاده را کرد و بنابراین این فتوا را دادند. برای دومین بار به این حکم عجیب اشاره کردم ولی نمی‌خواهم در مورد خودش بحث کنم، می‌خواهم بگویم اگر حرف فقیهی که به من گفت احتمالاً این استنتاج اینگونه انجام شده است درست باشد می‌بینید که به این استنتاج خدشه‌ای وارد است و حرف و حدیث هست که آیا درست است یا خیر. ایشان جزو فقهایی هستند که قبول دارند استنتاج را.

حضار: فرض کنید من از شما می‌پرسم که می‌خواهم کسی را بکشم و به نظر مجاز هستم جنازه را تقطیع کنم یا اینکه فقط مجاز هستم قبر کنم؟ قاعدتاً اگر با موضوع خود بحث مشکل داشته باشید و اشکال داشته باشد اول کلام وارد موضوع ثانویه نمی‌شوید…

استاد: این استنتاج شما می‌تواند این معنی را داشته باشد که از این روایت برمی‌آید ازدواج و عقد کردن دختر نابالغ از نظر امام اشکالی نداشت.

حضار: من در مورد محتوای آن حرف نمی‌زنم، چون شما به استنتاج اشاره کردید من هم به استنتاج اشاره می‌کنم.

استاد: استنتاج تفخیذ مثل این است که از من بپرسید آیا حق دارم فلانی را بکشم و من بگویم حق ندارید بکشید، بعد شما نتیجه بگیرید که پس می‌توانم او را کتک بزنم.

حضار: مثل این است که من می‌گویم اگر کسی را بکشم به نظر شما جنازه را چه کار کنم. من با یک بچه ازدواج کنم حق دارم فلان کنم یا خیر؟ اگر در مورد ازدواج حرفی نزدم پس یعنی اوکی، آن تیکه مجاز است.

استاد: نتیجه حرفی که شما می‌زنید این است که از روایت از نظر شما می‌شود نتیجه گرفت که عقد دختر نابالغ مجاز است. مثل اینکه بچه‌ها را برای هم از سن قبل از بلوغ عقد می‌کنند، از نظر امام اشکال نداشت و این استنتاج درست است.

حضار: … [۰۰:۲۶:۱۰]

استاد: نتیجه‌ای که می‌گیرند این است که چون گفته شده است آن کار را نکنید پس بقیه کارها را می‌شود کرد. مثل این است که من بگویم من حق دارم فلانی را بکشم؟ شما بگویید نه و من استنتاج کنم نگفتید که نمی‌توانم کتک بزنم یا عضوی از او را قطع کنم، پس این کارها را می‌توانم انجام دهم چون چیزی نگفتید.

حضار: الآن موضوع این است که من یک موضوع عام‌تر را می‌گویم بعد او چیزهای خاص‌تر را از خود موضوع عام رد می‌کند.

استاد: الآن شما از این روایت چه نتیجه‌ای می‌خواهید بگیرید که به نظر شما درست می‌آید؟

حضار: مثلاً شما از من پرسیدید که من اگر با یک بچه ازدواج کنم مجاز هستم که از او تمتع جنسی فلان طور داشته باشم؟ اگر اینگونه به شما جواب بدهم که نه تمتع جنسی فلان نمی‌توانید داشته باشید استنتاج شما این است که اوکی پس می‌توانم با او ازدواج کنم.

استاد: می‌توانید ازدواج کنید ولی مسئله این است که آیا تمتعی می‌توانید داشته باشید؟ ببخشید، می‌توانید بچه را دستمالی کنید؟ می‌توانید جور دیگری از او تمتع جنسی داشته باشید؟ تفخید یعنی اینکه غیر از آن کار همه کار می‌شود کرد، با جزئیات می‌گویند که چه غلط‌هایی می‌شود کرد. بحثی که شما می‌کنید این است که اگر امام با عقد بچه قبل از بلوغ اشکال داشت جوابش این بود که شما نمی‌توانید عقد بکنید، بنابراین وقتی جواب داده است پس اشکال نداشته است. اکثر فقها این را قبول دارند که از این روایت می‌شود استنتاج کرد که عقد دختر نابالغ اشکالی ندارد، همه قبول ندارند چون همه این روایت را قبول ندارند. شما این را می‌گوید و آن یک بحث دیگر است. مثل این است که من از شما بپرسم که حضرت معصوم، می‌توانم فلانی را بکشم یا خیر؟ بگویید نه حق ندارید او را بکشید و بعد نتیجه بگیرم که کارهای دیگری را می‌توانم انجام بدهم مانند کتک زدن، زخمی کردن و هر کاری غیر از کشتن، می‌توانید تا حد کشتن نزدیک شوید ولی نکشید!

نمی‌خواهم وارد این بحث شوم که آیا می‌شود با دختر نابالغی که نمی‌فهمد می‌خواهد ازدواج کند یا خیر ازدواج کرد، یعنی آیا رشید بودن و تشخیص دادن شرط است؟ به نظر من از فضای قرآن بر نمی‌آید که بشود این کار را کرد، اما فرض کنید این روایت درست است و آن استنتاج هم درست است، مسئله نکته دیگری است. بحث من این است که خروجی باکس دوم هم بدیهی در نمی‌آید، یک نفر ممکن است بگوید حتی در جواهر الکلام – کتاب بسیار مفصلی است که همه احکام در آن هست، یکی از بزرگترین کتاب‌های مفصل احکام فقهی است –  هم استنتاج‌های پیچیده انجام شده که شاید غلط باشد. بنابراین من مقید به دفاع از آنها نیستم، فقها باید از آن دفاع کنند، من به عنوان آدم دیندار از روایاتی که از باکس اول در می‌آید کافی است دفاع کنم.

[۰۰:۳۰]

یعنی خودمان را محدود کنیم به اینکه از آن چیزی که دین گفته و ما می‌دانیم که دین گفته دفاع کنیم. ما ملزم به دفاع از استنتاج‌هایی که انجام شده و اصولی که برای خودشان گذاشتند نیستیم. اصول فقه خیلی پیچیده‌تر از منطق معمولی است. منطق ارسطویی بدیهیات است، اصول فقه روش‌های استنتاج زیادی دارد که بسیاری از اختلافات بین فقها به اینجا برمی‌گردد که همه قواعد اصول فقه را یکسان قبول ندارند، بعضی‌ها یک قاعده را به کل قبول ندارند بنابراین از آن استفاده نمی‌کنند و احکامی که از آن قاعده استنتاج شده است را قبول ندارند.

بحث دیاگرام سه مرحله‌ای را تکرار کردم تا حرف قبلی خود را یک بار دیگر تکرار کنم که ما حداکثر از خروجی باکس دوم باید دفاع کنیم. اینکه احکام چگونه با شرایط حاضر تطبیق داده می‌شود ربطی به دین ندارد که بخواهم آن را جزو دین حساب کنم. هر آدمی که آمد و حکمی را به شرایط حاضر آورد و تغییراتی در آن به وجود آورد یا بدون تغییرات همان حکم را اجرا کرد باید از کارش دفاع کند. به نظر من اگر شتر مطرح شده در احکام را همان شتر نگه داریم حکم را تغییر دادیم چون شتر تغییر کرده است. اصرار من این است که این شتر آن شتر نیست، حتماً باید یک نقاشی شتر بکشم و زیر آن بنویسم که این شتر نیست و توضیح آن این است که شتر در احکام دیه به عنوان یک هویت زیست‌شناختی مطرح نیست و هویت اقتصادی دارد، بنابراین شترِ الآن، آن شتر نیست. اگر هم گفتند همان است موضوع لاما را مطرح می‌کنم.

حضار: یکی از نکته‌هایی که می‌گویند این است که این استنباط را رد می‌کنند که مسئله شتر اقتصادی است و دقیقاً یکی از مثال‌هایی که می‌زنند مثالی بود که خودتان زدید که تا دیه سه انگشت صعودی است و از چهارمین انگشت نزولی می‌شود، مثل این است که اگر سه انگشت را زدید چهارمی را هم قطع کنید وگرنه ضرر کردید، یا دیه بدن هم همین است، اگر تا یک جایی یک نفر را دچار نقص عضو کنید از دیه قتل او می‌گذرد و اگر او را بکشید به‌صرفه‌تر است. مسئله این است که آنها می‌گویند واقعاً مسئله اقتصادی نیست، هنوز این جواب را ندیدم که مسئله چیست، ولی می‌گویند این تصور راجع به دیه که پول برای جبران خسارت است صحیح نیست. در برابر اینکه می‌گویید موضوع شتر در دیات اقتصادی است کسانی هستند که می‌گویند اصلاً موضوع اقتصادی نیست، همانطور که از سه انگشت به چهار انگشت موضوع اقتصادی نیست، همانطور که در نسبت دیه بدن به جان موضوع اقتصادی نیست.

استاد: این هم یک تئوری است، شتر رابطه مرموزی با دیات دارد بنابراین هویت زیست‌شناختی شتر مهم است، یعنی خود شتر مهم است نه ارزش شتر. اگر اینگونه باشد در دیه نباید معادل‌سازی انجام شده باشد یعنی گوسفند و… نباید در دیات مطرح شده باشد که اینگونه نیست. اینجور بحث‌ها فوق‌العاده به نظر من مهم هستند و امروز می‌خواهم به ادامه بحث راجع به پیش‌فرض‌های پارادایم موجود فقه بپردازم. این بحث‌ها را معمولاً حذف می‌کنند و شامل فقه نمی‌دانند که مثلاً چرا شتر؟ اینها فلسفه احکام هستند که از نظر آنها ربطی به دانش فقه ندارد. در توصیفی که من کردم لازم نیست فکر کنید که امام چرا این حرف را زد یا آن حرف را نزد، مانند یک ماشین تکست‌ها را می‌گیرید و از روی آن استنتاج می‌کنید. اگر به یک ماشین بتوانید اصول فقه و علم حدیث یاد بدهید می‌تواند خروجی مشابهی داشته باشد. تا حدود زیادی دانش فقه ماشینی است، یعنی من استنتاج می‌کنم که این نتایج رادیوکربن است، این هم بررسی‌های زبان‌شناسی است و… یک ماشین ممکن است خیلی بهتر از انسان بتواند بگوید این واژه‌ها برای آن قرن هستند یا درست به کار رفتند و گرامر آنها را بررسی کند و همه موارد را چک کند و در آخر امتیازدهی انجام بدهد و خروجی داشته باشد و بعد این خروجی را به ماشینی بدهیم که همه اصول فقه را یاد گرفته است و به ما یک خروجی به عنوان احکام بدهد. ماشین هم نفهمد که اینها چه هستند و موضوع چیست، نیازی نیست درکی داشته باشد از اینکه شتر چیست یا اینکه آیا دیه جبران اقتصادی است.

در فقه می‌گویند اگر منصوص باشد و خود امام گفته باشد این جبران اقتصادی است، ما می‌گوییم جبران اقتصادی است و اگر نه، نمی‌گوییم. این هم باید در تکست باشد، حرف پارادایم موجود این است که ما تکست بررسی می‌کنیم و مثل یک ماشین اینها را می‌خوانیم و از آن استنتاج می‌کنیم و احکامی در می‌آوریم. اینکه از خودمان تئوری درست کنیم که دیه جبران اقتصادی است بنابراین به این نتیجه برسیم که شتر چه ارزش اقتصادی در آن دوران داشت و حالا معادل‌یابی کنیم از انواع قیاس و چیزهای مذمومی است که نباید انجام شود. ما نهی شدیم از اینکه برای خودمان فلسفه‌بافی کنیم و قیاس انجام بدهیم. قیاس و استحسان از واژه‌های منفور و ممنوع هستند و این کارها را نباید فقیه انجام بدهد. فقیه باید متن‌شناس باشد و از روی متن به طور منطقی نتیجه بگیرد. اگر به ما گفتند فلسفه حکم این است می‌پذیریم که فلسفه حکم همان است و اگر نگفتند هم نگفتند.

در همین پارادایم هم ما حداکثر موظف به بررسی درست بودن احکام در آن دوران هستیم، وظیفه اینکه آنها را منطبق کنیم با این دوران خارج از بحث ما است.

۴- نقد تصور پارادایم فقهی موجود از شریعت

۱-۴ نادرست بودن رویکردی که در فقه نسبت به شریعت وجود دارد

کل این پارادایم ایرادهایی دارد، این تصور که فقه متن‌خوانی و متن‌شناسی و استنتاج از متن به این معنایی که توصیف کردم است، چقدر درست است؟ تصوری از شریعت و اینکه چرا شریعت آمده است وجود دارد که ما خودمان را می‌توانیم به چنین چیزی محدود کنیم. فرض کنید من بگویم خداوند شریعت را به ما داده است نه برای اینکه فقط طوطی‌وار به احکامی عمل کنیم، بلکه عقل ما رشد کند. مانند همان مثالی که زدم، تصور من از شریعت می‌تواند این باشد که اگر حل‌المسائلی داشته باشم که یک سری مسائل دشوار و خاص را برای من با بهترین روش‌های ممکن حل کرده باشد و به اینها فکر کنم که چرا اینگونه هستند و مثلاً چرا چنین حکمی آمده است، فکر من باز می‌شود و به حالتی می‌رسم که فکر می‌کنم در قرآن به آن حکمت می‌گویند، انگار عقل من به حالت و قدرتی می‌رسد که می‌تواند احکام را تشخیص بدهد. هر موردی که پیش می‌آید من می‌توانم بفهمم که عقل من رشد کرده است و می‌توانم بفهمم که چه می‌توان کرد و حق مطلب چیست.

تصور من از شریعت می‌تواند این باشد که خداوند شریعت را به من داده است تا بفهمم و عمل کنم، و یا می‌تواند این باشد که فقط باید به طور صوری به احکام عمل کنم. انگار یکی از پیش‌فرض‌های فقه این است که فهم احکام ضروری نیست و کم کم این پیش‌فرض باعث شده است که حس بدی نسبت به آدمی که درباره فلسفه احکام بخواهد بحث و فکر کند در فقها وجود دارد و این را خارج از فقه مانند فضولی در کار خداوند و امام‌ها می‌دانند که ما هم فکر کنیم، می‌گویند اشکالی ندارد، فکر کنید، ولی ربطی به فقه و استنتاج شریعت ندارد. فرض کنید تصور شما از شریعت این است که شریعت به ما داده شده است که آن را بفهمیم و هرچه بیشتر آن را بفهمیم عقل خودمان را رشد می‌دهیم و مانند نقاطی است که گذاشته شده و با پیش رفتن در درک آنها به اوجی از نظر حکمت عملی می‌رسیم و اینکه درک کنیم خداوند از ما چه خواسته است. مثلاً احکام ریشه‌هایی دارند. همانطور که در قرآن آمده خداوند از ما عدل و احسان می‌خواهد «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ» (نحل:۹۰) خدا از ما صفات نیکویی می‌خواهد که جنبه اخلاقی دارند و هیچ وقت هم تغییر نمی‌کنند، هزار سال پیش همین را از ما می‌خواست و در قرآن گفته است و به همان میزان که در هزار یا دو هزار سال پیش عدل و احسان خوب بود، الان هم خوب است، بنابراین می‌توان دانشی ایجاد کرد که سعی کند اصول کلی مثل عدل و احسان را در ردیف اول احکام بگذارد و شریعت را به نوعی از اصول کلی استنتاج کند و اینگونه بفهمیم که اینجا چرا این حکم داده شده یا آن حکم داده نشده و حتی برای آن حکمی که به نظر خیلی سخت و نامعقول می‌آید تئوری درست کنیم و مثلاً سعی کنیم بفهمیم که چرا دیه چهار انگشت اینگونه است. هیچ وقت هیچ فقیهی به شما نمی‌گوید که شما مجاز نیستید این کار را بکنید ولی در پارادایم موجود خارج از فعالیت فقهی دانسته می‌شود. چیزی که فقیه برای خودش لازم می‌بیند این است که ببیند کدام حرف‌ها را واقعاً امام‌ها گفتند و از اینها چه احکامی در می‌آید و خیلی از آنها قبول ندارند که بخواهند وارد باکس سوم شوند و می‌گویند وظیفه ما این است که بگوییم از چیزهایی که امام‌ها گفتند یا در قرآن هست چه در می‌آید.

۲-۴ بی‌توجهی به شریعت تورات

حضار: بنابر قرآن شریعت از زمان حضرت موسی تا پیامبر تغییراتی نه متناسب با مثلاً اقتصاد زمان بلکه تغییرات واقعاً بنیادین داشت در حد اینکه شنبه روزه نگیریم و جای آن شاید جمعه به نماز جمعه برویم. در پارادایم موجود می‌گویند که این تغییرات از روزی که…

استاد: نکته دومی که اینجا نوشتم بی‌توجهی به این مسئله است، به نظر من این یک نقص پارادایمیک است. از فقهایی پرسیدم که به نظر شما چطور دو شریعت داریم؟ حداقل دو شریعت مفصل داریم، پرسیدم که در بحث‌های فقهی چه توجیهی دارید برای اینکه خداوند دو شریعت دارد. ما می‌دانیم که دلیل اختلاف تحریف نیست، برای اینکه در خود قرآن به صراحت گفته می‌شود که آنها مراسم روز شنبه داشتند و ما مراسم روز شنبه نداریم، جای مراسم روز شنبه قرار بود روز جمعه به نماز جمعه برویم. این را می‌پذیریم که خیلی از احکام در دین یهود بوده که در دین اسلام نیست.

[۰۰:۴۵]

واقعاً این را کنجکاوانه سوال کردم – نه برای اینکه کسی را اذیت کنم – که نظر شما چیست. هیچ کدام، حتی یک مورد، جواب حاضر و آماده نداشتند، یعنی درباره این موضوع تئوری‌پردازی نشده است در حالیکه این یکی از پرسش‌هایی است که به نظر من خیلی پارادایمیک هستند، یعنی بر اساس پاسخ شما به اینکه چطور خداوند دو شریعت ایجاد کرده است پیش‌فرض‌های پارادایمیک مهمی مطرح می‌شوند.

حضار: هم زمان؟ نسخ نشده است؟

استاد: فرض کنید چیزی به اسم نسخ داریم و این شریعت، آن شریعت را نسخ کرده است. در قرآن اینگونه نیست، دین جدید دین قبل را نسخ نکرده است چون آنها هنوز می‌توانند دین خود را داشته باشند، تصور کلاسیک این است که یک دین آمده است و بقیه ادیان نسخ شدند، فرقی نمی‌کند: چطور خداوند به آنها می‌گفت یک روز در هفته باید اینقدر سختی بکشند و هیچ کاری نکنند و به ما نگفته است؟ تئوری یک نفر می‌تواند این باشد که شرایط آنها فرق می‌کرد، خداوند می‌خواست به آنها سخت‌گیری بیشتری کند چون موجودات چموشی بودند! برای این سؤال باید جواب آماده‌ای داشته باشیم، آیا شرایط تغییر کرده است؟ انسان تغییر کرده است؟ آن نژاد با این نژاد فرق می‌کرد؟ یک چیزی باید بگوییم. بر حسب اینکه چه جوابی بدهید تصوری پیدا می‌کنید و این مسئله ساده‌ای نیست. خداوند به دو پیامبر گفته است که پیروان آنها دو جور کار کنند، آیا زمانه تغییر کرده بود؟ انسان تغییر کرده بود؟ شرایط اجتماعی تغییر کرده بود؟ یا چند دلیل دارد؟ فقه سنتی ما نه تنها جوابی ندارد بلکه هیچ کنجکاوی در فقها نمی‌بینید که شریعت یهود را بشناسند و بروند تورات را بخوانند و فقه یهودی بلد باشند که شاید چیزی آنجا باشد، انگار به ما ربط ندارد. فرض کنید فقه آنها به ما ربط ندارد به این معنا که قرار نیست آن احکام را انجام بدهیم، ولی به درک ما کمک می‌کند. اگر حکمی آنجا هست که تغییر کرده است خیلی مهم است که بفهمیم چرا آنها آن کار را می‌کردند و ما چرا این کار را می‌کنیم؟ اطلاعات زیادی در محل‌های اختلاف هست. وقتی شما موضوع درک احکام و شریعت را کنار گذاشته باشید با خود می‌گویید چه اهمیتی دارد که آنها چه می‌کردند؟ ولی اگر بخواهید شریعت را بفهمید و از شریعت استفاده کنید برای اینکه به حکمت برسید و شریعت راهی باشد برای رسیدن به حکمت، برای یک فقیه، شریعت‌شناس یا حتی برای مردم عادی، این دو شریعت کنار هم ممکن است خیلی چیزها داشته باشد، یعنی فهمیدن اینکه در چه مواردی واقعاً باهم فرق داشتند و چرا فرق داشتند.

۳-۴ بی‌توجهی به معنای احکام

چیزی که در پارادایم فقه سنتی غایب است و فاجعه به بار آورده است و می‌آورد این تصور است که می‌شود به حکم عمل کرد بدون اینکه بفهمیم چرا. انگار این چراها و درک شریعت خارج از عمل به شریعت است. قبلاً بحث کردم که این تصور درست نیست که من می‌توانم کاری را انجام بدهم و در محتوای آن درک خودم از آن کار وجود نداشته باشد. مثالی آوردم از جان سرل، فیلسوف معاصر آمریکایی – مثال دقیقاً خاطرم نیست – که من می‌توانم در خیابان به راست بپیچم و این کار را با دستورالعمل‌های متفاوتی انجام داده باشم، مثلاً یک دستورالعمل می‌تواند این باشد که سعی کنید همیشه چمن در سمت راست شما باشد، من هم به جایی رسیدم که چمن سمت راست قطع می‌شد و پیچیدم برای اینکه چمن را سمت راست خود نگه دارم. شش دستورالعمل دیگر هم می‌توانم بگویم که نتیجه همه آنها پیچیدن به راست باشد ولی ممکن است محتوای یکی از آنها اخلاقی باشد یا یکی از آنها صوری ریاضی باشد و حرف سرل که درست است این است که با هرکدام از این دستورالعمل‌ها نمی‌توانم بگویم کار یکسانی انجام می‌دهم، کارهای مختلف انجام می‌دهم، نگه داشتن چمن سمت راست با یک حکم اخلاقی را انجام دادن فرق دارد، مثلاً جاده را ادامه ندادم و سمت راست پیچیدم برای اینکه مورچه‌ها در جاده بودند و نمی‌خواستم آنها را له نکنم، یا برای اینکه چمن سمت راست من باشد پیچیدم، یا دستورالعملی بود که به هرجایی رسیدید به سمت راست بپیچید. ظاهر همه اینها این است که من به سمت راست پیچیدم ولی محتوای عمل‌ها فرق دارد، یکی اخلاقی است، یکی غیراخلاقی است، ممکن است دستورالعمل این باشد که هر وقت دیدید آدمی رد می‌شود او را بترسانید و کسی رد می‌شد و من هم پیچیدم که او بترسد. اینکه من خروجی را نگاه کنم و فکر کنم فرقی نمی‌کند که چرا این کار را انجام دادم، یعنی انگار عمل فقط خروجی است، تصوری است که درباره احکام وجود دارد. این نوع نگاه کردن به فقه و شریعت وجود دارد هرچند که تصریح نمی‌شود، به آن می‌گویند امتثال امر، یعنی وقتی نماز می‌خوانم حرکاتی را انجام می‌دهم به همان ترتیبی که به من گفتند و اینکه حس پشت آن چیست جزو فقه و شریعت نیست. می‌گویند که باید نیت روزه کنید، همینکه بدانید می‌خواهید روزه بگیرید کافی است، نه اینکه نیتم این باشد که می‌خواهم تمرین تقوا کنم.

حضار: نیتمان قربة الی الله است.

استاد: بله یعنی به ما یک چیزهایی گفتند و من هم سمت راست می‌پیچم قربة الی الله. بدون اینکه هیچ حسی داشته باشم. شما الآن حجاب خود را رعایت کردید قربة الی الله و هیچ احساسی هم ندارید. ما شریعت را رعایت می‌کنیم قربة الی الله، یک بار می‌گوییم و خلاص می‌شویم! اینگونه نیست و چرایی عملی که انجام می‌دهید مهم است و جزو عمل است و آن تعیین می‌کند که واقعاً چه می‌کنید نه حرکات ظاهری که تولید می‌کنید. یک نفر می‌تواند روزه بگیرد و محدودیت‌ها را انجام ندهد و فکر کند برای هم‌دردی با فقرا اینکار را انجام می‌دهد یا می‌تواند اینکار را برای رسیدن به تقوا انجام دهد، این در محتوای عملی که انجام می‌دهد و تأثیری که روی او می‌گذارد تفاوت ایجاد می‌کند. الآن می‌گویند که خانم‌ها حجاب خود را رعایت کنند تا آقایان تحریک نشوند! به خدا اگر خانمی به این دلیل حجاب خود را رعایت کند بیشتر در جنسیت و افکار جنسی غوطه‌ور می‌شود و ضرر می‌کند. اگر خانمی فکر کند که حجاب برای این است که آقایان او را نبینند و تحریک نشوند تمام مدت فکر می‌کند موجود تحریک‌کننده‌ای است و اگر کسی به او نگاه کند و مویش بیرون باشد با خود می‌گوید “وای موی من بیرون است، تحریک شد؟”. بنابراین من یک چیزی را تلقین می‌کنم.

خاصیت بشر این است که چه علما به شما گفته باشند حجاب برای چیست چه نگفته باشند، خود به خود ذهن شما برای کارهایی که می‌کنید معنی می‌تراشد. در قرآن می‌گوید روزه بگیرید برای اینکه تقوا داشته باشید «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره:۱۸۳) و می‌گوید این تمرین تقوا است. می‌شود برای مردم همین را شرح و بسط داد به جای این مزخرافات – ببخشید می‌گویم مزخرفات – که روزه برای این است که گشنگی و تشنگی فقرا را احساس کنید یا متعالی‌تر، تشنگی و گشنگی روز قیامت را به یاد بیاوریم. کسی که از جزئیاتی که گفته شده می‌داند روزه چه تأثیری از نظر تقوا می‌گذارد بهره بیشتری می‌برد و به حکم بهتر عمل می‌کند. دانستن یا نزدیک شدن به دانستن اینکه چرا یک کاری را انجام می‌دهیم خیلی تأثیر می‌گذارد روی اینکه عملی که انجام می‌دهیم به هدفی که واقعاً شریعت داشت برسد. آیا همه چیزهایی که در شریعت است را می‌فهمیم؟ خیر. آیا معنی آن این است که نباید سعی کنیم بفهمیم؟ قطعاً خیر. آیا این جزو عمل به شریعت است؟ از نظر من قطعاً بله. یعنی این احساس وظیفه که وقتی به شریعت عمل می‌کنیم آن را بفهمیم و درک کنیم که چرا این کارها را انجام می‌دهیم جزو چیزی است که ما به آن عمل کردن به شریعت می‌گوییم. برای اینکه اگر نفهمیم هم در ذهن ما تئوری‌های سطح پایینی می‌آید که بیشتر آن کار را خراب می‌کند: فکر می‌کنم حجاب برای این است، فکر می‌کنم فلان چیزی که گفتند برای آن است، به فلان دلیل درباره رابطه زن و مرد این را گفتند و… چیزهای عامیانه‌ای در ذهن مردم ایجاد شده و خود مردم هم ایجاد می‌کنند که سطح شریعت را پایین می‌آورد. اما فقها اینگونه نگاه نمی‌کنند که وقتی شریعت را آموزش می‌دهیم باید تلاش کنیم همراه با محتوا باشد و وقتی احکام را استنتاج می‌کنیم تلاش ما این باشد که احکام را درک کنیم و این را جزو شریعت حساب کنیم. پارادایم موجود این است که من یک سری تکست دارم و قرار است ببینم از آن چه استنتاج‌های منطقی می‌توانم بکنم.

سری قبل که این موضوع را مطرح کردم به سیلابس درس‌های حوزه‌های قم اشاره کردم، وقتی وارد می‌شوند چه می‌خوانند؟ عربی می‌خوانند، یک مقدار منطق می‌خوانند – چیزی که به آن جامع المقدمات می‌گویند که به طور سنتی چهار سال طول می‌کشید – و صرف و نحو و… چرا؟ چون تصور آنها این است که دانشجویی تربیت می‌کنند که بتواند متن بخواند. اولین چیزی که باید یاد بگیرد عربی خواندن است، باید تکست‌های عربی موجود را بخواند برای اینکه باکس اول وابسته به آن تکست‌ها است. بعد رجال می‌خوانند، مقدار زیادی اصول فقه می‌خوانند، رجال در باکس اول است برای اینکه شیوه بررسی صحت و سقم احادیث بیشتر بستگی به علم رجال دارد، روات را بشناسیم و بفهمیم که کدام آنها آدم‌های سقه بودند و کدام آنها نبودند که بفهمیم کدام روایات درست هستند. اصول فقه هم می‌خوانند برای اینکه استنتاج یاد بگیرند و بعد کتب مفصل فقهی و کتب استدلالی می‌خوانند. این سیلابس چگونه شکل گرفته است؟ بر این اساس که قرار است بتوانند همین سه باکس را اجرا کنند، بدیهی است که واقعاً اینکار را انجام نمی‌دهند. اینگونه نیست که فکر کنید هر فقیهی همه تکست‌ها را می‌خواند بلکه به کار فقهای قبل از خود اعتماد می‌کنند. اخیراً صوتی از آقای جوادی آملی وایرال شده بود که ایشان می‌گفت نه تنها فقها قرآن نمی‌خوانند بلکه حدیث هم نمی‌خوانند. یعنی چه می‌خوانند؟ شرح لمعه می‌خوانند یا مکاسب می‌خوانند. باکس‌های اول و دوم را قدیم انجام دادند.

حضار: نقل قولی از آیت الله بروجردی هست که نصف اجتهاد دانستن نظرات علما است.

استاد: نصف آن؟ بیشتر. نمی‌خواهم بگویم خودشان اصلاً اینکار را نمی‌کنند ولی واقعاً اینگونه نیست که کسی که فقیه و مجتهد می‌شود تمام آن مراحل را خودش انجام دهد.

[۰۱:۰۰]

اخیراً از یک نفر شنیدم و تعجب کردم که می‌گفت معروف است استادِ شیخ انصاری اجازه اجتهاد ایشان را به تأخیر انداخته است برای اینکه می‌گفت او رجال را به خوبی بلد نیست، یعنی در حدیث‌شناسی ضعیف است. بعد ایشان کتابی نوشت که نشان بدهد تا چه حد رجال بلد است و بتواند اجازه فتوا بگیرد، دوباره استادش گفت با نوشتن این کتاب معلوم شد که به خوبی رجال بلد نیست. ایشان یکی از مهمترین آدم‌های اصول فقه است ولی ممکن است در حدیث‌شناسی خوب نبوده باشد.

حضار: در قرآن داریم که وقتی حضرت موسی می‌خواست یک حکم عجیب به بنی اسرائیل بگوید که خودشان را بکشند اینگونه گفت که شما با پرستش گوساله به خودتان ظلم کردید پس در نزد خدا توبه کنید و خودتان را بکشید.

استاد: دلیلش را هم گفت.

حضار: نصف جمله معنی بود، معنی کاری که آنها کردند و می‌خواهند بکنند و نصف آن بعد دنیوی است.

استاد: قبلاً در بحث‌های قرآنی گفتم که خیلی از احکام در قرآن نیست، مثلاً جزئیات وضو گرفتن و نماز خواندن در آن نیست، ولی وقتی که به نماز و وضو اشاره می‌کند چیزی که به شما می‌خواهد القا کند این است که چرا این کار را انجام می‌دهید. هدف از بیان احکام در قرآن انگار بیشتر آموزش حکمت است که یک چیزی بفهمید، چرا به حج می‌روید؟ در قرآن می‌گوید چرا، حتی وقتی مراحل آن را می‌گوید حس‌هایی که همراه آن است را می‌گوید، مثلاً می‌گوید وقتی از اینجا می‌آیید خدا را یاد کنید همانطور که آباء خودتان را یاد می‌کنید یا می‌گوید حج بروید برای اینکه شکرگزار این باشید که خداوند انعام را برای شما حلال کرده است و می‌توانید از گوشت حیوانات استفاده کنید.

نکته‌ای که می‌خواستم تکرار کنم این است که در آن جلسه گفتم جور دیگری به فقه نگاه کنید، فکر کنید شریعت و فقه باید همراه با درک احکام باشد. مثلاً من بتوانم احکام را برگردانم به یک سری احکام کلی ثابت مثل اینکه همیشه باید عدل و احسان را رعایت کرد. با این ایده من یک حوزه علمیه خدای نکرده تأسیس می‌کنم که چهار سال جامع المقدمات درباره مفهوم عدل و احسان و چیزهای کلی که ثابت هستند آموزش داده شود و کتاب‌هایی نوشته شود با تعداد زیادی مثال که در این موقعیت عدل این است، تا یک مفهوم کلی خیلی اساسی در ذهن طلاب بنشیند که رعایت عدالت یعنی چه؟ احسان یعنی چه؟ باور کنید اگر الآن بخواهید از یک فقیه مجتهدی درباره عدل و احسان حرف بکشید می‌بینید که توضیح خاصی ندارد، جمله‌هایی بلد هستند که عدل یعنی فلان و احسان یعنی فلان، مانند اینکه دیکنشری باز کردید و لغات را ترجمه می‌کنید. آیا در اعماق وجودشان عادل بودن را می‌فهمند؟ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ» (نحل:۹۰) این حکم ابدی و اذلی خداوند است و از یهود و مسلمان این را خواسته است و چیزهای مشابه این هم هست، یعنی خواست‌های خداوند که ما اینگونه عمل کنیم. پس اول به طلبه یاد می‌دهیم که اصول کلی در ذهن او جا بیفتد تا همه احکام و شریعت ذیل آن معنادار می‌شوند. بالاخره این شریعت می‌خواهد به ما رشد بدهد یا قرار است جامعه ایده‌آل داشته باشیم یا هر تئوری که می‌خواهید داشته باشید.

از فقها بپرسید انسانی که قرار است شریعت بسازد چه ویژگی‌هایی دارد و مسیری که قرار است طی کند چیست؟ این را بیشتر در کتب عرفا پیدا می‌کنیم و ربطی به فقها ندارد، این چه انتظاری است که از فقها داریم تا درباره چگونگی رشد انسان نظریه‌پردازی کنند؟ تک تک این احکام قرار است ما را رشد بدهند، نباید ایده‌ای داشته باشیم؟ چهار سال عدل و احسان و کلیات یاد می‌دهم و بعد در حوزه علمیه خود درباره مسیر رشد انسان به آنها یاد می‌دهم و کم کم درباره اینکه نماز و روزه چه تأثیرهایی می‌گذارد و در شرائع دیگر چه بود و اینجا چگونه است و چگونه باید عمل کرد بحث می‌کنم، چیزهایی که می‌دانم چگونه روی رشد انسان تأثیر می‌گذارند را می‌گویم و همینگونه بنایی می‌سازم و بعد می‌رسم به مثلاً احکام قضایی و اجتماعی و احکام خانواده. جالب است که الآن هم رساله‌ها را نگاه کنید از احکام فردی و عبادات شروع می‌شوند و نه از معاملات، در فقه این یک چیز تثبیت شده است که آن چیزی که پایه است مسائل مربوط به فرد است.

سعی می‌کنم یک شریعت معنی‌دار آموزش بدهم، جاهایی را هم نمی‌فهمیم، مثل این است که یک نفر بگوید در یونان می‌خواستند طبیعت را بفهمند و ببینید که طبیعت را چه بد می‌فهمیدند. اگر از هزار سال پیش این کار را شروع کرده بودید که درکی از شریعت پیدا کنیم آدم‌های نابغه عارفی می‌آمدند و آن را گسترش می‌دادند همانطوری که در مورد نماز کلی تکست داریم، عرفایی بودند که سعی کردند احساسی که به خودشان در جزئیات حرکات نماز دست می‌داد را بیان کنند و این خیلی مفید است برای اینکه شما نماز خواندن به معنای اقامة الصلاة یاد بگیرید. اگر دقت کنید در قرآن هیچ وقت نمی‌گوید “نماز خواندن”، می‌گوید اقامة الصلاة، فراتر از این است که از روی رساله خوانده باشید و اعمال را انجام بدهید. تمام چیزهایی که در شریعت به معنای واقعی کلمه هست باطن و معنایی دارد که نباید آن را جدا کنیم و پیش‌فرض فقه موجود جدا کردن اینها از خود شریعت و ضروری نبودن درک آنها و جزو فقه نبودن آن است. به نظر من ما دانشی ساختیم که خیلی متن‌محور است در حالیکه وقتی به قرآن نگاه می‌کنید و به شریعت فکر می‌کنید به شدت معنامحور و اخلاق‌محور است و درک باطن آن مهم است. مثال‌هایی در این جلسات زدم درباره خطر شریعت که بدل می‌شود به منبعی غیر از عقل که انگار متمایز است و بعد به جای اینکه وجود شما یک کاسه شود و شریعت کمک کند به رشد عقل شما تا درست بودن کاری که می‌کنید را بفهمید، تبدیل می‌شود به چیزهایی که به نظر شما نامعقول است و به آن عمل می‌کنید و کم کم عقل شما به جای اینکه رشد کند نزول می‌کند و این پدیده‌ای است که به نظر من غالب است.

حضار: در مورد عرفا که می‌گویید، عرفا افرادی هستند که یک دیدی بالاتر از دید ما پیدا می‌کنند.

استاد: منظور من کتب عرفانی که تحت عنوان اسرارالصلاة یا آداب الصلاة نوشته شده است که می‌گویند معنای رکوع و سجده چیست و چرا یک رکوع داریم یا چرا اول می‌ایستیم و چرا این اذکار گفته می‌شود.

حضار: یعنی درکی غیر از درک مادی است، وقتی شما مفهوم عدل را می‌گویید…

استاد: روایتی است که فکر نمی‌کنم از نظر سند خیلی معتبر باشد ولی روایت جالبی است که پیامبر توصیف می‌کند چگونه نماز را کشف کرد و توضیح می‌دهد که برای عبادت ایستادم و بعد خداوند یک تجلی به من کرد که نتوانستم بایستم و خم شدم. بعد که به خودم آمدم دوباره خداوند تجلی عظیمی به من کرد که به زمین افتادم. یعنی این حرکات همراه با حس‌ها و شهودهای عمیقی بود که متناسب با آن حرکاتی انجام شده است و تبعاً اذکاری گفته شده است، مثل اینکه خداوند نماز را اینگونه به پیامبر هدیه کرده است و از طریق پیامبر به ما. اینکه من درک کنم که چرا رو به قبله می‌ایستم و چرا قبل از آن وضو می‌گیرم به اینکه بتوانم إقامة الصلاة کنم کمک می‌کند، ممکن است توضیحات عرفا کامل نباشد ولی از هیچی بهتر است. روزه بدون اینکه معنای آن را بفهمید، نماز بدون اینکه بفهمید اقامه یعنی چه و چه چیزی را اقامه می‌کنید و اصل نماز چیست و همه احکام، احکام فردی و بیشتر از آن حکم‌هایی که درباره قضاوت در اجتماع است بدون فهمیدن معنا، دور از رسیدن به هدف شریعت است. چند حکم در مورد قضاوت به ما گفته شده است و هزاران مورد پیش می‌آید و قاضی باید تشخیص بدهد که از شرع چه چیزی در می‌آید و همه آنها هم مورد خاصی هستند که مشابه آن در شرع وجود ندارد. باید به آن حکمت و درک رسیده باشد که بفهمد تحقق عدل و احسان و اصول کلی در این شرایط خاص چیست.

شریعت به ما کمک می‌کند که به این قدرت و حکمت برسیم یا قرار است ماشینی عمل کنیم؟ انگار فقه ماشینی کردن و کامپوشینال کردن شریعت است و دقیقاً مثل این است که به جایی برسیم که یک ماشین هم می‌تواند این کار را انجام بدهد، بدون معنا و فقط اجرا کردن چیزهای فرمال از روی تکست‌ها. این ضرر دارد.

حضار: …جسم و ماده است.

استاد: بله

حضار: وقتی که شما می‌گویید پیامبر وقتی نماز می‌خواند چیزهایی را می‌دید، ما الان قطع هستیم…

استاد: اگر حتی بدانم که حس‌هایی هست ولی ندانم آن حس‌ها چه هستند و توصیف دقیقی هم برای من نشده باشد به نماز من معنایی می‌دهد، تلاش برای اینکه معنایی به آن بدهم در آن هست. می‌خواهم بگویم فقها به دلیل همان نکته که می‌خواهند تقوا را رعایت کنند و وارد حیطه‌ای نشوند که به قول خودشان ظنونی پیش بیاید، متواضعانه می‌گویند چیزی که می‌دانیم این است و امام‌ها اینها را گفتند، به نظر می‌آید نیت خیری وجود دارد که پای خودمان را از گلیم خود درازتر نکنیم. ولی وقتی شما فقه را کاهش دادید به همین چیزهای ظاهری و به مردم هم آموزش دادید که لازم نیست معنایی درک کنند و فقط به قول ایشان یک نیت کلی باشد که همه چیز قربة الی الله، مشکل ایجاد می‌کنند. اگر برخورد ما با شریعت درست نباشد و آموزش درست نباشد، مردم ضرر می‌کنند و عقل آنها کم می‌شود. به خدا الآن آدم‌هایی که متشرع هستند کم‌عقل‌تر هستند از آدم‌هایی که نیستند، یعنی قسمت ادراکات مستقیم آنها که خوب و بد را تشخیص می‌دهد آسیب می‌بیند در اثر اینکه مدام متوسل می‌شوند به اینکه یک نفر باید پاسخ سؤال آنها را بدهد. مثل این است که شما به یک بچه اجازه ندهید راه برود از ترس اینکه مبادا بیفتند، بله اگر ما دنبال معانی احکام برویم هزار اشتباه می‌کنیم، بگذارید اشتباه کنیم! اگر در طول تاریخ این کار را کرده بودیم الآن تئوری‌های بسط پیدا کرده‌ای داشتیم درباره احکام و معنی احکام و فلسفه احکام که نداریم. درست است که قطعاً انحراف‌هایی پیش می‌آمد و اشتباهاتی در طول تاریخ انجام می‌شد اما بالاخره آدم‌هایی می‌آمدند و در زمینه‌هایی خیلی خوب درک می‌کردند و توضیحاتی می‌دادند. یک نفر در مورد احکام خانواده درک خوبی داشت، یک نفر در مورد نماز درک خوبی داشت. بالاخره صاحب شریعتی می‌شدیم که وقتی آن را آموزش می‌دهیم طرف بفهمد و حس کند که چرا این کار را می‌کند و اگر این حس را نکند ضرر می‌کند چون برای خودش چیزهایی می‌سازد. وقتی فلسفه احکام را درست و حسابی آموزش نمی‌دهید فلسفه احکام عامیانه‌ای ساخته می‌شود، چه کسی گفته است زن‌ها حجاب بگذارند برای اینکه مردها تحریک نشوند؟

[۰۱:۱۵]

قرآن اینگونه گفته است؟ مردها فکر می‌کنند که زن‌ها باید حجاب داشته باشند برای اینکه ما تحریک نشویم! مهم نیست این حکم برای زن‌ها چه فایده‌ای دارد، فایده آن برای مردها این است که تحریک نشوند. اینگونه فلسفه‌های عامیانه و مضر و عمل کردن به احکام بدون فهمیدن معنایشان مشکل ایجاد می‌کند. وقتی آموزش فقه در حوزه علمیه را می‌بینید، می‌بینید که فقه یعنی خواندن یک سری متن و یک سری استنتاج‌های منطقی و به دست آوردن یک سری احکام که اصلاً قرار نیست معنی آنها را بدانیم و این جزو فقه و شریعت نیست، چیزی مانند رساله نوشتن که اینجا این کار را بکنید و آنجا آن کار را بکنید، رساله‌های عملیه اینگونه هستند.

حضار: پس هدف فقه دقیقا چیست اگر حکمت نیست؟

استاد: خداوند برای ما شریعت فرستاده است و باید به آن عمل کنیم.

حضار: که چه شود؟

استاد: از فقها بپرسید که چه شود. این امتثال امر است و امر خداوند را عمل می‌کنیم، عبادت و بندگی خداوند را می‌کنیم. خداوند به من گفته است اینگونه راه برو و من اینگونه راه می‌روم و گفته اینگونه نماز بخوان و اینگونه نماز می‌خوانم، زندگی من تحت فرمان الهی است. واقعاً فقها خیلی قبول ندارند که قرار است رشد کنیم و به نظرشان همین امتثال امر است، ما در این دنیا مدتی هستیم، کارهایی به ما گفتند و همان‌ها را انجام می‌دهیم و برای هرکدام تعداد درخت‌هایی که کاشته می‌شود محاسبه شده است که البته این هم جزو فقه نیست.

حضار: اگر من بخواهم با فقها همدردی بکنم بعضی وقت‌ها به ما می‌گویند که حس خوب داشته باشید و الکی بخندید که حس خوب به شما دست پبدهد. شاید آنها می‌گویند این کارها را بکنید برای اینکه یک سری احساسات و ادراکات که قرار است به شما برسد با انجام دادن آن کارها به شما برسد حتی اگر نفهمید که چرا آن کارها را انجام می‌دهید.

استاد: بله، عبادتی که خیلی اینگونه است حج است. حتی اگر نفهمید که وقتی به حج می‌روید چه می‌کنید روی شما تأثیر می‌گذارد، خود آن اعمال جوری هستند که شما را وارد حالاتی می‌کنند، ولی خیلی از اعمال اینگونه نیستند. مهم این است که اگر همان حج را یک نفر با جزئیات برای شما توضیح داده باشد تأثیر آن چند برابر می‌شود. دفاع از فقها این است که متواضعانه و با تقوا می‌گویند دانش ما این است، ما این کار را می‌کنیم. شما سعی کنید بفهمید، ما که نمی‌گوییم نفهمد، فقها مگر به شما می‌گویند فلسفه احکام بد یا حرام است؟ سعی کنید بفهمید، کار من نیست و من بلد نیستم. حرف من این است که وقتی اینگونه برخورد کردید و این ابعاد در فقه اصلاً رشد نکرد، آموزشی که به مردم می‌دهید و طوطی‌وار یاد گرفتن مردم و عمل کردنشان ضرر دارد و مسئولیت آن به گردن کسی می‌افتد که اینگونه شریعت را به مردم یاد می‌دهد. شریعت باید به مردم رشد بدهد و نمی‌دهد برای اینکه به صورت بدی آموزش داده می‌شود.

حضار: در ادامه اشاره قبلی به حضرت موسی، حضرت موسی چنین آدمی بود که وقتی حکم خدا را می‌گفت معنی آن را هم بیان می‌کرد، در انجیل حضرت عیسی…

استاد: تماماً معنا را بیان می‌کند

حضار: باید انتظار داشته باشیم که امام صادق کسی مانند حضرت موسی و حضرت عیسی باشد، نباید انتظار داشته باشیم که بیان ایشان اینگونه باشد؟

استاد: قرآن اینگونه است ولی تورات اینگونه نیست، لزومی ندارد که انتظار داشته باشید هر حکمی داده شده باشد حتماً کنارش…

حضار: اولیاء خدا اینگونه هستند…

استاد: تورات از اولیاء خدا یک مرحله بالاتر است، وحی الهی است. در مواردی امام‌ها یا خود پیامبر اشاره به فلسفه احکام کردند ولی این تصور که لزوماً در همه موارد باید اینگونه باشد درست نیست. مثل اینکه من از امام صادق بپرسم این مشکل برای خانواده من پیش آمده است، چه کنم؟ بعد امام صادق سه ساعت برای من توضیح بدهد، در حالیکه جواب یک کلمه است که مثلاً برو این گوسفند را بخور. اشکالی ندارد کتابی مانند رساله داشته باشم. امام‌ها در بعضی موارد پرسش‌ها را جواب دادند و احکام را گفتند. جاهایی هم آمدند و فلسفه احکام گفتند، اشکالی ندارد. نمی‌گویم هر حکمی که می‌گویید باید همان موقع فلسفه آن حکم را بگویید ولی آیا همراه فقه – یعنی آن چیزی که شریعت را استنتاج می‌کند – باید تلاش برای فهمیدن معانی باشد یا خیر؟ جواب من به شما این است که یک فعالیت خیلی سخت‌تر است و یک فعالیت راحت‌تر است، مردم مراجعه می‌کنند و چیزهایی می‌پرسند و جواب می‌گیرند و ممکن است در آن جوابی که می‌گیرند فلسفه حکم نباشد ولی در مواردی هم هست، یعنی کلیدهایی برای فهمیدن فلسفه احکام در قرآن هست و همینطور در کلام پیامبر و امام‌ها. فلسفه احکام منصوص هم داریم یعنی در خود روایت گفته شده که چرا باید این کار را بکنیم.

حضار: این را معیار قرار دهیم برای متن‌شناسی خودمان که اگر امام جعفر صادق در بیان احکام مانند حضرت موسی بود خیلی دقیق‌تر است و به آن بیشتر می‌توانیم استناد کنیم.

۴-۴ پیش‌فرض پنهان در پارادایم در توجیه ابدی بودن احکام

از روی تواضع و حس رعایت تقوا، فقها خودشان را به چیزی محدود کردند که کاملاً ظاهری است و ماندن در آن و آموزش دادنش همان مشکلی را ایجاد می‌کند که من به طور مداوم در این جلسات در مورد آن هشدار دادم: به جای رشد عقل باعث کمبود عقل می‌شود. شما وجود حداقل دو شریعت را مطرح کردید و بگذارید من این را اینگونه تکمیل کنم: حضرت عیسی هم تغییری در شریعت داده است و حداقل ما قبول داریم که حضرت نوح شریعت داشت، ابراهیم هم داشت و فرض کنید شرایع آنها به ما دقیق نرسیده است ولی تورات و انجیل رسیده و قرآن هم هست. هر بار در هر شرایطی با توجه به آدم‌هایی که آنجا هستند و فضایی که وجود دارد احکامی می‌آید و بعد احکام دیگری می‌آید و بعضی از آن احکام به وضوح تغییر می‌کنند، حذف می‌شوند و یا چیزهایی اضافه می‌شود، دوباره احکام جدیدی در قرآن می‌آید.

یک تصور ممکن است این باشد – و ممکن است بیان نشود ولی انگار در ذهن فقها هست – که این دفعه، دفعه آخر است و آنها موقت بودند. خداوند گذاشت بشر و جوامع به یک جایی برسند و این شریعت برای ابد است و برای همین فرق دارد، آنها محلی‌تر بودند و این یک چیز ابدی است. پارادایم یعنی همین، حس‌ها و پیش‌فرض‌هایی که ممکن است هیچ وقت بیان نشود. آن چیزی که در ذهنشان وجود دارد انگار این است که آن جامعه، آن مناسبات خانوادگی و اجتماعی، حالتی دارند که انگار تا ابد الگوی ما هستند. مثل اینکه مناسبات اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی به نهایتی رسید و بعد احکام نهایی آمد. این بیان نمی‌شود برای اینکه خیلی حرف عجیبی است چون ما الآن می‌بینیم که بعد از هزار و چهارصد سال چقدر دگرگونی در مناسبات به وجود آمده است و مطلقاً فضایی که در آن این احکام صادر شدند شباهتی ندارد – فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مناسبات خانوادگی – با چیزی که الآن هست. این حرف بیان نمی‌شود ولی چنین حسی وجود دارد که این احکام به این دلیل ابدی هستند که در لحظه‌ای آمدند که این تکامل رخ داده بود و آن جامعه خاصیتی داشت که حالت ابدیت در آن وجود دارد.

این ذهنیت صد در صد اشتباه است. اگر قرار بود اینگونه باشد با در نظر گرفتن جوامع مدرن قرآن باید در رم یا سرزمینی که مناسبات شهری پیچیده‌تر داشت نازل می‌شد که به ابدیت نزدیک‌تر بودند – هرچند که ابدی نبودند و از آنها فاصله گرفتیم – نه در صحرای عربستان که روابط قبیله‌ای بسیار ساده‌ای دارد. این تصور که یک چیزی آنجا بود که ابدی است به نظر من اشتباه است. نکته این است که وقتی اینگونه فکر می‌کنند به نفع این تصور است که احکام همانطور که بود باید تا ابد اجرا شوند – که نمی‌شود – و این تصورات به جوامع اسلامی اینرسی داده است. انگار در دل فقها این است که در دنیا مناسبات تغییر نکند برای اینکه بتوانیم احکام را همانگونه اجرا کنیم. اگر بخواهید احکامی را فیکس نگه دارید آرزوی شما این می‌شود که آن محیط همانگونه بماند تا بتوانید آن را اجرا کنید، ولی محیط تغییر می‌کند و شما باید آن را به عقب بکشید. مثلاً اگر طالبان صد سال دیگر هم در افغانستان بمانند جامعه آنها حالت فیکسیشن پیدا می‌کند برای اینکه اگر بخواهند شریعت را در آن به همان شکل پیاده کنند راه دیگری ندارند.

اپروچی که فقه دارد به اینکه شریعت چیست و کاری که می‌کند به نظر من ایرادهایی دارد که خیلی تأثیرگذارتر از این هستند که آیا آن باکس‌ها دقیق کار می‌کنند یا خیر. تصور کلی از شریعت و کار فقه است که به نظر من می‌تواند خیلی آسیب برساند. کسی که در فقه کار می‌کند نباید به نظر من معنا و فلسفه احکام را جدا بداند، باید درکی از شریعت داشته باشیم که چرا آمده است و چگونه به ما رشد می‌دهد. اگر اینها را نفهمیم و اینها را کنار بگذاریم به شریعت بی‌معنای فقط امتثال امر مضری که مقابل عقل قرار می‌گیرد می‌رسیم.

۵- رویکرد فقه به پرسش‌های بنی‌اسرائیل‌وار

یکی از نکاتی که در قرآن راجع به شریعت آمده است ماجرای ذبح بقره است، آنجا پدیده‌ای را مطرح می‌کند: شریعت در اثر سوال‌های بیخود پیچیده می‌شود. چقدر فقها به این توجه می‌کنند که اگر خدا این کار را با قوم بنی اسرائیل کرد، امام که او را خلیفه خداوند می‌دانند هم ممکن است با پیروان ناجور خودش این کار را کرده باشد؟ یعنی سوال بیخود پرسیده باشند و جواب‌های آن شکلی گرفته باشند و مسائلی دچار پیچیدگی شده باشد. آیا به این توجه می‌شود؟ مثلاً در یک مورد خاص حس ما این باشد که حکم خیلی ساده و مشخص در قرآن آمده است بنابراین این همه شاخ و برگی که در فقه در بعضی از موارد ساده وجود دارد را کنار بگذاریم. آقایی به اسم بی‌آزار شیرازی بعد از انقلاب رساله‌هایی منتشر می‌کرد تحت عنوان رساله نوین. رساله‌اش عکس داشت و نود و خورده‌ای درصد از احکام از رساله ایشان حذف شده بود و واقعاً کافی بود.

[۰۱:۳۰]

چند جلد منتشر کرده بودند که مثلاً چگونه نماز بخوانید یا چگونه روزه بگیرید یا چگونه وضو بگیرید. اگر رساله را نگاه کنید می‌بینید که کافی است. در خانه من باید کتابی باشد که در آن جواب این سؤال که “کسی که انگشت شصت پایش قطع شده باشد چگونه باید سجده کند؟” باشد؟ برای چه یک نفر این را پرسیده است؟ وقتی سوال می‌کنید فقیه می‌گوید باید آن قسمت مانده از آن تا آن قسمت روی زمین باشد! بعد یک نفر این را می‌خواند و می‌بیند اینگونه نمی‌شود و دوباره یک چیز دیگر می‌پرسد. همه اینها در رساله هست. خودم در سن خیلی کم برای اولین بار رساله خواندم و عجیب‌ترین چیزی که در رساله نظر من را جلب کرد این حکم بود که اگر کسی به قصد دزدی مسافرت کند نماز خود را باید تمام بخواند! به من چه ربطی دارد! وقتی دانشجوی دکترا بودم رئیس دانشگاه صنعتی شریف جلسه‌ای گذاشته بود با دانشجوهای دکتری دانشگاه، بعد شروع کرد که شما دانشجوی دکتری هستید و باید الگو باشید، در دستشویی لامپ‌ها را می‌دزدند و… چیزهایی گفت که من از جلسه بیرون آمدم. یک نفر لامپ را در دستشویی دزدیده است و به من می‌گویی که چرا وضع دانشگاه اینگونه است؟ به من چه ربطی دارد؟ وقتی رساله می‌خوانم هم نمی‌خواهم دزدی کنم، برای چه این را به من می‌گویید که اگر یک روز خواستید دزدی کنید باید نماز خود را تمام بخوانید؟ همانقدر توهین‌آمیز است که رئیس دانشگاه در مورد دزدی لامپ دستشویی‌ها در جلسه با دانشجوهای دکتری صحبت کند. چکیده‌ای که به درد همه می‌خورد همراه با توضیح که چرا این کارها را انجام می‌دهیم چیزی است که به نظر من باید در دست مردم به عنوان کتاب احکام باشد نه این رساله‌ها که دو هزار و خورده‌ای مسئله دارند که خورده‌ایِ آن قابل تخفیف است و به نظر من می‌شود دو هزارتای دیگر را کنار گذاشت.

برادر من تیکه کلامی داشت: عرق شتر نجاست‌خوار. در باب مطهرات و نجاسات، شتری را فرض کنید که عادت به نجاست‌خواری داشته باشد و عرق کند. با این رویکرد ممکن است بخواهیم درباره طهارت پر پنگوئن هم در احکام صحبت کنیم. وقتی شما این رساله را دست مردم می‌دهید چیزی به مردم در مورد شریعت یاد می‌دهید که ضرر دارد. مقایسه کنید با همان رساله نوین، در رساله نوین چیزی که مردم باید بدانند به ساده‌ترین صورت آمده است. اگر به آن محتوا هم اضافه شود که معنی این کارها چیست و مثلاً چرا روزه می‌گیریم می‌شود آن چیزی که به عنوان شریعت باید به مردم آموزش داد و نباید بترسیم از اینکه فلسفه احکامی که می‌گوییم ممکن است درست نباشد درحالی که خود احکامی که می‌گوییم ممکن است درست نباشد! در چهار هزار مسئله بالاخره یک عالم اشکال از نظر استنتاج پیش می‌آید.

پرسش و پاسخ

حضار: … لازم نیست فلسفه همه احکام را بدانیم، مثلاً فلسفه اینکه نماز صبح چرا دو رکعت است.

استاد: نمی‌دانم سوال شما چیست، خوب است که بدانیم. کنجکاوی من در این حد است که همه چیز را بدانیم حتی اینکه دیه سه انگشت با چهار انگشت چه فرقی می‌کند اگر آن حکم درست است. نگویید یک کلام که عقل را کنار بگذارید، هر کس در هر شرایطی به شما گفت که عقل را کنار بگذارید او را کنار بگذارید. «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ» شریعت در خدمت این است که عقل من رشد کند.

حضار: جلسه پیش مطرح کردید در مورد تعبد و تعقل که اگر تعبد از تعقل به دست آمده باشد این هم دقیقاً مانند تعقل است که عقل را کنار نگذاشتیم و دقیقاً عین عقلانیت عمل کردیم.

استاد: تاکید من روی تلاش برای فهمیدن و معقول‌سازی احکام است. حتماً به ابعادی از احکام تا ابد نمی‌رسیم. فهمیدن و نفهمیدن محتوا با اینکه من کاری را که به نظرم نامعقول می‌رسد انجام می‌دهم چون به من گفتند شریعت است فرق می‌کند. نمونه آن کشتن مرتد است، به نظر چند نفر در اینجا آدمی که مسلمان بود و مسیحی شده است باید کشته شود؟ ایرانی‌ها اگر مسیحی شوند حق دارند، هر چیزی به غیر از مسلمان شوند می‌شود با آنها همدلی کرد، با اسلامی که دیدند توجیهی برای تغییر دین دارند و خیلی هم شیوع پیدا کرده است، زرتشتی و مسیحی می‌شوند و به نظر می‌آید آمار بالا رفته است. آدمی تحت تأثیر تبلیغات کتاب خوانده است و دین اسلام را به او خوب آموزش ندادیم و مسیحی شده است و ما می‌خواهیم او را بکشیم برای اینکه دین خود را تغییر داده است! اخیراً موردی پیش آمد که خیلی در مطبوعات دنیا منعکس شد، پسر افغان جوان ۲۴-۲۵ ساله که در جایی کار می‌کرد که بیشتر مسیحی و خارجی بودند بالاخره مسیحی شد و برگشت، همسر او که فهمید طلاق گرفت و سر حضانت بچه کارشان به دادگاه رسید. همسر او برای اینکه حضانت بچه را حفظ کند به دادگاه گفت او مسیحی شده است و کار به اینجا رسید که پلیس در وسایل او انجیل پیدا کرد و او را زندانی کردند و حکم اعدام به او دادند. اول که این بنده خدا مسیحی شده بود درخواست پناهندگی از بلژیک کرد که قبول نکردند و او را عودت دادند به أفغانستان و این اتفاق‌ها بعد از این افتاد که قبول نکردند در بلژیک بماند.

در شرحی که من خواندم نظر مردم این بود که باید او را اعدام کنند. تمام علما در منابر می‌گفتند که باید اعدام شود. وقتی شما داستان را می‌شنوید حس می‌کنید این حکم عادلانه است؟ دادستانی که حکم اعدام درخواست کرده بودند کلمه میکروب را به کار برده بودند و می‌گفتند این باید از بین برود. قاضی خیلی لطف کرده بود و گفت اگر توبه کند و دوباره مسلمان شود می‌توانیم او را اعدام نکنیم، در حکم اولیه دادگاه راهی برای توبه گذاشته بودند! خلاصه ماجرا بیخ پیدا کرد و تمام کشورهای اروپایی اعلامیه دادند، دولت آلمان گفته بود اگر اعدام شود کمک‌های بشردوستانه خود را قطع می‌کنیم، در انتها آزمایش‌های روانپزشکی انجام دادند و مسئله را سَمبل کردند حکم را اجرا نکردند.

در این دوران تبلیغات غیر مسلمان‌ها که از مسلمان‌ها بهتر است، روی یک نفر تأثیر گذاشته است و او دین خود را عوض کرده است، آیا باید اعدام شود؟ واقعاً حس شما این است که باید کشته شود؟ این فرق می‌کند با اینکه من معنی دو رکعت نماز را بفهمم. آدمی که او را اعدام می‌کند فکر می‌کند حکم خدا را اجرا می‌کند در حالیکه نه فقط از نظر من نمی‌فهمد چرا، بلکه یک چیزی در دلش فریاد می‌زند که نباید این کار را بکند و درست نیست و او جرمی مرتکب نشده که حکم او اعدام باشد.

حضار: یعنی دانستن معنی احکام به این درد می‌خورد که احکام را به درستی استنتاج کنیم.

استاد: برخلاف اینکه فقها قبول ندارند، به نظر من بخشی از دخالت عقل در فهمیدن احکام این است که اگر من بروم دنبال اینکه تئوری‌هایی را بسط بدهم تا احکام را بفهمم ممکن است غلط بودن یک حکم را کشف کنم.

حضار: این در همه زمان‌ها صادق است؟

استاد: یعنی چه؟

حضار: اگر معصومی کنار ما باشد نیازی به چنین جنبه‌ای نداریم که فلسفه احکام را بدانیم.

استاد: همانطور که نیازی به باکس دوم و سوم نداریم، سوال می‌کنیم و جواب می‌دهند. فقها قبول ندارند که شما با دلایل عقلی درباره یک حکم قضاوت کنید، به این قضاوت‌ها می‌گویند “ظنون عقلی”، شما با ظنون عقلی شریعت را استنتاج می‌کنید. دقیقاً مثل این است که به آزمایش‌های خودم تا حدی اعتماد کنم در حالیکه در آن دفترچه هم چیزی نوشته شده است. حکم ارتداد نه تنها در قرآن نیست بلکه وقتی قرآن می‌خوانید به نظر می‌آید چنین حکمی نمی‌تواند وجود داشته باشد، «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» (بقره:۲۵۶). به ارتداد اشاره شده ولی حرفی از کشتن نیست. آیه جالبی در قرآن هست که به مردم بگو اگر از دین خدا برگردید و مرتد شوید خدا قوم دیگری را پیدا می‌کند که دوستشان داشته باشد (مائده:۵۴). بروید پی کار خودتان بروید و مسلمان نباشید! خدا دستش از آدم خالی نیست! آدم‌های دیگری هستند که او را می‌پرستند.

فضای قرآن با این حکم سازگار نیست و اینگونه نیست که در تأیید این حکم متنی داشته باشیم که ردخور نداشته باشد و عقل خود را کنار بگذاریم، با عقل ما هم جور درنمی‌آید. اگر تعداد احکام این شکلی زیاد باشد و شما مدام بنا به چیزی که فکر می‌کنید شریعت است و حکم خدا است و با عقل شما جور در نمی‌آید عمل کنید یک چیزی در درون شما خراب می‌شود و دستگاه حکمت شما کلاً از کار می‌افتد.

جلسه ۵۲ – دفاع عقلانی از دین
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو