بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای سوره طه، جلسه‌ی ۴، دکتر روزبه توسرکانی، مجازی، رمضان ۱۴۴۴، ۱۴۰۲/۱/۲۸

۱- مقدمه

این چهارمین جلسه مربوط به سوره طه است که جلسه قبل تقریباً بحث را رساندیم به آیاتی که مربوط به آخرین قسمت داستان حضرت موسی در این سوره می‌شود. در واقع داستان ماجرای گوساله سامری یا به قول آن چیزی که در عرف مسیحیت و یهودیت مطرح است به آن گوساله طلایی می‌گویند. من قبلاً در مورد این صحبت کرده بودم که در این سوره این داستان خیلی مهم است، به دلیل اینکه اختصاصی این سوره است و شخصیت سامری فقط در این سوره آمده است. خود داستان در سوره اعراف و یک اشاره‌هایی به آن در سوره بقره و نساء هم است، ولی اصل داستان با بیشترین جزئیات در همین سوره است. مخصوصاً شخصیت سامری اینجا است که معرفی شده و به نوعی در مورد وقایعی که اتفاق افتاد و این گوساله ساخته شده صحبت شده است.

در الهیات یهودی و مسیحی مخصوصاً در الهیات یهودی فوق‌العاده به این داستان اهمیت می‌دهند در واقع به داستان گوساله طلایی شاید یک اشاره‌ای در جلسه اول کردم از نظر یهودی‌ها این به نوعی همتای مسئله هبوط از بهشت حساب می‌شود. یعنی انگار یک بار یک خطایی صورت گرفت و آدم از بهشت به زمین منطبق شد و اینجا هم در حالیکه به بنی اسرائیل وعده بهشت داده شده بود و در مسیر بودند، مشکل بزرگی پیش آمد، حالت هبوط. اینکه انگار به طور موقت مسئله اینکه این قوم به سرزمین موعود برسند ملقا شد. تلاش‌هایی حضرت موسی و خود این قوم می‌کنند برای اینکه این گناه بزرگ بخشیده شود و هبوط به معنای واقعی اتفاق نیفتد. به همین دلیل، به این داستان خیلی اهمیت می‌دهند. در الهیات یهودی بسیاری از وقایع و بلایایی که بعداً بر بنی اسرائیل نازل می‌شود، ریشه آن را در همین گناه می‌بینند. به همین دلیل خود این واقعه از نظر الهیاتی خیلی اهمیت دارد. در قرآن هم شاید بیش از هر گناهی که بنی اسرائیل انجام دادند روی این گناه تأکید شده است. هیچ بخشی از داستان حرکت بنی اسرائیل اینقدر پررنگ ارائه نشده و پررنگ‌ترین آن در همین سوره است. اینها همه به نوعی انگیزه به آدم می‌دهد که این داستان را با دقت بخواند.

۲- اهمیت داستان گوساله

کاری که می‌خواهم انجام بدهم این است که این بخش از سوره را مانند یک تک جلسه مستقل درباره این داستان صحبت کنم و هرچقدر که وقت شد درباره محتوای داستان صحبت کنیم. در عین حالی که داخل بحث‌های مربوط به سوره طه هستیم ولی نکته دیگری غیر از این داستان را وارد این جلسه نمی‌کنم که یک حالت مستقلی داشته باشد. جدای اینکه از نظر الهیاتی داستان اهمیت دارد، برای فهم بهتر سوره نیز اهمیت دارد از آنجایی که بخش اختصاصی سوره است و جای دیگر نیامده است و مهم است این را بفهمیم. امیدوارم بعد از صحبت‌های من در همین جلسه و جلسه آینده مشخص شود که چرا اینقدر اهمیت دارد که این داستان را خوب بفهمیم و برداشت درستی از آن داشته باشیم تا سوره را درک کنیم.

نکات دیگری هم است که باعث شده این داستان برای مسلمان‌ها هم اهمیت پیدا کند. یکی این است که داستان ابهاماتی دارد که به راحتی به نظر می‌آید قابل فهم نیست بنابراین طبعاً وقتی یک چیزی خوب فهمیده نمی‌شود شما اگر به تفاسیر مراجعه کنید هزاران صفحه شاید درباره این داستان و اینکه چه اتفاقی افتاد صحبت‌هایی در تفاسیر مطرح شده است. داستان‌های جنبی ساخته شده که کمک کند به رفع ابهاماتی که در این داستان است و این خودش به داستان یک مرکزیتی داده و میزان توجه به آن را زیاد کرده است. ولی از جهت دیگر عدم انطباق این داستان در قرآن با آن چیزی که در تورات آمده، خیلی باعث شده که مستشرقین و کسانی که در مطالعات قرآنی کار می‌کنند با دید شبهه افکنی یا با دید مطالعات انطباقی خیلی در این قسمت از قرآن بحث کردند.

از لحاظ شبهه افکنی بد نیست به این اشاره کنم که واقعاً شاید در داستان‌های قرآن بعد از شبهه معروف و قدیمی اخت هارون که قبلاً یک جلسه در مورد آن صحبت کردم، این بخش از داستان‌های قرآن هم به دلیل عدم انطباق با تورات و اشتباهاتی که به نظر می‌رسد در نقل داستان صورت گرفته خیلی خیلی زیاد مورد توجه کسانی بوده که تمایل دارند اشکالاتی به قرآن بگیرند. شاید مهمترین این نکاتی که در این سوره است که حالت شبهه پیدا کرده این است شما وقتی تورات را نگاه می‌کنید آن بخش از تورات که مربوط به این داستان می‌بینید کسی که گوساله را می‌سازد هارون است. دستور جمع‌آوری طلاها را می‌دهد حتی این عبارت در تورات آمده که انگار خود هارون طلاها را به شکل گوساله در می‌آورد. در قرآن در این سوره کاملاً اینگونه است که شخص دیگری حضور دارد به اسم سامری که این کارها را انجام می‌دهد و باعث گمراهی بنی اسرائیل می‌شود. هارون به نوعی تطهیر می‌شود و شما در قرآن نمی‌بینید که در مورد گوساله پرستی این اتهام که گوساله را ساخته یا مردم را به گوساله پرستی دعوت کرده آمده باشد.

شبهه این است که می‌گویند این سوره متقدم است سوره متأخر اعراف است که دوباره این داستان در اعراف آمده و آنجا سامری وجود ندارد. بلافاصله اولین چیزی که به ذهن مستشرقین شبهه افکن می‌رسد این است که پیامبر بعداً فهمید که داستان هارون در تورات آمده یک مقدار آن را عوض کرده است! یعنی شخصیت سامری را که در طه ساخته بود دیگر در اعراف نیامده است. این حرف را می‌زنند که تفاوت بین طه تا اعراف مثل این است که قرآن نزدیک‌تر شده به روایت تورات در اعراف، واقعاً اگر اعراف را با دقت بخوانید آنجا هم چیزی هم در مورد اینکه هارون دخالتی داشته باشد طبعاً گفته نشده است. ذره‌ای ناسازگاری بین روایت طه و اعراف وجود ندارد ولی شخصیت سامری در اعراف مطرح نیست. اینکه مستشرقین اصولاً به این موضوع توجه نمی‌کنند و این را شاید نمی‌پذیرند که این تکرار داستان‌ها و تفاوت‌هایی که خود این نقل داستان‌ها در قرآن دارد که بعضی جاها یک قسمتی پررنگ یا قسمتی کمرنگ می‌شود اینها با اهداف آن سوره و حال و هوایی که آنجا است انطباق دارد.

خود داستان آفرینش و هبوط چندین بار در قرآن آمده است هر بار با اختلاف‌هایی، اختلاف به این معنا که یک جایی تأکید روی ابلیس زیاد است در یک جایی تأکید روی خود آدم زیاد است. این تفاوت‌ها طبعاً بر می‌گردد به اینکه حال و هوای آن سوره و قبل و بعد آن چیست و به چه بخشی از این داستان نیاز داریم. چون مستشرقین اینگونه نگاه نمی‌کنند و احتمالاً می‌دانید که در مطالعات قرآنی غربی خیلی نگاه تاریخی دارند، خیلی توجه به ترتیب نزول آیات دارند و اینکه کدام اول و کدام بعداً آمده است و تغییرات آن را نگاه می‌کنند چیزهای دیگری می‌بینند. انگار در مطالعات قرآنی خیلی به این ترتیبی که الان در قرآن سوره‌ها آمدند علاقه‌ای نشان نمی‌دهند، بلکه ترکیب تاریخی به نظر آنها جالب‌تر است. دلیل این هم فکر می‌کنم روشن است و نمی‌خواهم در مورد این چیزها بحث کنیم.

یکی از شبهات مهمتر شاید خود شخصیت سامری است که حداقل ۱۵۰ سال سابقه دارد و در مورد این بحث شده که ما یک قومی به اسم سامری‌ها داریم که در تورات و انجیل به اسم آنها اشاره شده است. همین الان هم اینها وجود دارند حداقل در دو نقطه جغرافیایی زندگی می‌کنند که فکر می‌کنم الان در لبنان و اسرائیل دو منطقه کوچک است که محل زندگی این قوم است و اینها یک عقاید خاصی در مورد خودشان دارند. سابقه خودشان و یکی از چیزهایی که به آن معروف هستند اینکه به شدت نسبت به ارتباط با دیگران و ازدواج با غیر و قاطی شدن با مردم موضع دارند و خیلی منزوی زندگی می‌کنند. نکته‌ای که حالت شبهه دارد این است که سامری‌ها در تورات بعداً نقش بازی می‌کنند اتفاقاً در بت پرست شدن بخش شمالی اسرائیل در قرن‌های بعد از موسی نقش دارند. در انجیل هم همینطور شخصیت سامری به معنای کسی که از این قوم است وجود دارد. چیزی که از نظر تاریخی به نظر مسلم می‌رسد این است که قوم سامری‌ها چندین قرن بعد از موسی به وجود آمده و یک نامی به خودش گرفته بنابراین مستشرقین بلافاصله نتیجه می‌گیرند که اینجا یک اشتباه تاریخی اتفاق افتاده است و سامری‌ها در زمان موسی وجود نداشتند و چنین نامی وجود نداشت که بخواهد از آن قوم باشد. وجود یک شخصیت به اسم سامری یک جور اشتباه و خطای لغزش تاریخی زمان پریشانه است که یک چیزی مربوط به آینده را اشتباهاً در این داستان وارد کردند. این چیزی است که خیلی شهرت دارد که چنینی چیزی در نقل این داستان در قرآن وجود دارد. اگر وقت شد به اینکه چرا این شبهه شبهه قابل توجه و مهمی نیست می‌توانم در انتها اشاره کنم. ولی خیلی جزو درک این داستان نیست طبعاً برای من حالت فرعی دارد.

چیزهای دیگری که اینجا شبهه‌ناک است و فرق نمی‌کند که شما قرآن یا تورات را بخوانید، در قرآن اینکه چطور رسولی مانند حضرت هارون در این گناه بزرگ نقش فعالی داشت قطعاً یک سوال جدی است که یهودی‌ها و کسانی که معتقد به تورات و آن چیزی که در تورات نقل شده باید پاسخگو باشند. ولی در قرآن هم باز مسائلی است که یک مقدار نیاز به پاسخ الهیاتی و مفسرانه دارد، وجود دارد مثلا رفتار حضرت موسی. شما هم در اینجا و هم در سوره اعراف می‌خوانید که بعد از اینکه این اتفاق افتاد و به حضرت موسی در میقات اطلاع داده شد که قوم گمراه شدند بر می‌گردد، در حالیکه ناراحت و عصبانی است. الواح را می‌اندازد و به نقل تورات می‌شکند. در اینجا حداقل این است که الواحی که به نقل تورات خداوند با انگشت خود نوشته و همه به نقل قرآن همه چیزهایی که برای سعادت مردم لازم بوده آنجا آمده است.

[۰۰:۱۵]

یک چنین چیز با ارزش الهی در دستش است عصبانی است و می‌اندازد و می‌شکند. مو و ریش هارون را می‌کشد، او می‌گوید من تقصیری نداشتم. این حالت‌هایی که از حضرت موسی نقل می‌شود یک مقدار شبهه ناک است که چطور ممکن است یک پیامبر در اثر عصبانیت از قوم، چنین رفتارهایی از خودش نشان بدهد که به نظر شاید رفتارهای موجهی به نظر نمی‌رسند و درست نیستند. این خیلی مهم است که درک کنیم و پاسخی داشته باشیم که پیامبری مانند موسی چرا این رفتارها را انجام می‌دهد.

چیزی که برای من در این جلسه خیلی مهم است و دوست دارم مانند یک تک جلسه در مورد آن صحبت کنم و روی آن متمرکز شوم این است که خود داستان را خوب بفهمیم و ابهامات آن را برطرف کنیم. جدای از اینکه به قبل و بعد آن چه ربطی دارد من روی این تمرکز می‌کنم اگر وقت اضافه آمد بعضی از چیزهایی که دیگران گفتند را در موردش صحبت می‌کنم. ولی هدف اصلی این است که این داستان را به نوعی بازسازی کنیم که درک شود اجزای آن چگونه است و این اتفاق چگونه افتاده است، سامری چه نقشی داشت و نهایتاً کار به کجا رسید. خود روایت قرآنی را خیلی خلاصه می‌گویم بعد شروع می‌کنم در مورد اجزای آن، چون پرسش‌های مهمی که است جواب داده شود و داستان خوب فهمیده شود. اینها را مطرح می‌کنم بعد می‌رویم سراغ اینکه تئوری بسازیم که داستان را به خوبی بفهمیم.

۳- داستان‌سرایی حول داستان گوساله سامری

قبل از اینکه شروع کنم این را می‌خواهم تذکر بدهم فوق‌العاده در تفاسیر و متون اسلامی حول و حوش این داستان به نظر من با دید کاملاً نادرست داستان‌سرایی‌هایی شده که فهم داستان را دچار مشکل کرده است. یعنی یک جور نگاه اضافه به داستان کردن برای اینکه یک جای نامفهومی، مفهوم شود اینها گاهی در ذهن آدم رسوخ می‌کند. وقتی شما داستان را می‌خوانید مثلاً وقتی سامری می‌گوید که «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا» داستان درست کردند که جبرئیل آمد و این از کف پای جبرئیل یک مشت خاکی برداشت و بعد با آن داشت گوساله را می‌ساخت در مواد مذاب ریخت برای همین گوساله حالت معجزه آسایی پیدا کرد. انواع و اقسام آن، شما ممکن است داستان‌های آن را زیاد نخوانده باشید ولی من خیلی خواندم که چقدر جزئیات اضافه کردند به این قسمت و جاهای دیگر داستان که ابهامات را توضیح بدهند و همین‌ها در ذهن آدم می‌ماند. شما وقتی می‌خوانید فکر می‌کنید سوالی برای پرسیدن اصلاً نیست و همه چیز آن شکلی است. سامری یک اعجازی توانسته انجام بدهد بنابراین گوساله پرستی اینگونه شکل گرفته است. تا حد ممکن باید آنها را کنار گذاشت بنابراین من سعی می‌کنم خلاصه داستان را بگویم به یک ویژگی‌هایی در فرم داستان اول اشاره می‌کنم که به نظر من خیلی جالب است بعد سوال‌هایی که مهم است جواب داده شود به نوعی مطرح می‌کنم بعداً سعی می‌کنم تا جای ممکن به آنها جواب بدهم.

۴- خلاصه داستان

اینگونه شروع می‌شود که به نظر می‌رسد حضرت موسی در میقات است و از او پرسیده می‌شود «وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى» چه چیزی باعث شده که تو شتاب کنی و زودتر به میقات بیایی. ظاهراً با یک اختلافاتی در ترجمه و تفسیر حضرت موسی جواب می‌دهد «هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی» دنبال من می‌آیند و من عجله و شتاب کردم برای اینکه تو را راضی کنم و برای رضای پروردگارم این کار را انجام بدهم. بعد به حضرت موسی اطلاع داده می‌شود که ما قوم را آزمایش کردیم و فتنه‌ای رخ داده و سامری قوم را گمراه کرده است. اینکه چه چیزهایی اینجا گفته می‌شود در همین حد اینجا گزارش شده که به حضرت موسی گفته می‌شود که یک شخصیتی به اسم سامری قوم را گمراه کرده است. از فحوی کلام اینگونه بر می‌آید که سامری آدمی است که حضرت موسی او را می‌شناسد، این نحوه نقل چنین حسی به آدم می‌دهد، «وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» یک آدم شناخته شده‌ای به اسم سامری این کار را انجام می‌دهد. حضرت موسی با عصبانیت و تأسف به سمت قوم بر می‌گردد و آنها را مأخذه می‌کند که چرا این کار را کردی و غضب خداوند را بر خودتان نازل می‌کنید.

جالبی فرم داستان این است شما اینجا همراه با موسی بر می‌گردید و انگار یک جوری حضرت موسی می‌خواهد بفهمد که چه شده، قوم را سرزنش می‌کند و سه پاسخ اینجا پشت سر هم می‌آید. مردم جواب می‌دهند که چه شده و چه کاری کردند بعد هارون که متهم است به هر دلیلی کم کاری کرده یا اشتباهی صورت داده موأخذه می‌شود و جواب می‌دهد، نهایتاً می‌رویم سراغ سامری و سامری هم جواب خودش را می‌دهد. فوق‌العاده فرم داستان گویی جالب است من فقط نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم، جنبه‌های فرمی مدرنی که در داستان گویی قرآن اینجا هست، خیلی خیلی شیوه داستان گویی جالب است.

یک یادآوری می‌کنم یک فیلمی است از کراستوا به اسم راشامون که این فیلم یکی از اولین فیلم‌های ژاپنی بود که جوایز بین‌المللی بزرگ در دهه ۵۰ میلادی برد و سینمای ژاپن را در دوران بعد از جنگ مطرح کرد و خود کراواسا با این فیلم بود که به یک شهرت جهانی رسید. فیلم از روی داستان کوتاهی ساخته شده بود که حالت داستان گویی خیلی مدرنی داشته و این فیلم هم از این نظر فوق‌العاده مورد توجه قرار گرفت. قدرت کارگردانی و محتوای جالبی دارد و یک قتلی اتفاق افتاده و قرار است بفهمیم چه شده است. شخصیت‌هایی که در آن ماجرا شرکت دارند هرکدام آنها نقل می‌کنند که چه شده است. در واقع شما در فیلم صحنه‌های بازسازی شده یک ماجرا را از نقل قول افراد مختلف می‌شنوید، مثلاً یک زن می‌گوید اینگونه شد که این درگیری به وجود آمد و جزئیات آن را می‌گوید. انگار یک بار شما آن صحنه‌های را می‌بینید و دوباره یکی دیگری تعریف می‌کند. شما قرار است از روی هم گذاشتن روایت‌های مختلفی که از یک صحنه وجود دارد به این برسید که واقعاً چه اتفاقی افتاده است.

در داستان سامری هم دقیقاً اتفاقی که می‌افتد و پیچیدگی که شاید در این داستان و درک آن به وجود می‌آید این است که شما از سه منبع مختلف اطلاعات می‌گیرید و از جنبه‌های مختلف این اتفاق قرار است این داستان را براساس این سه روایت بازسازی کنید. به اضافه اینکه خداوند هم اطلاعاتی به شما می‌دهد یعنی یک اطلاعات قطعاً درست و دقیق دارید از اینکه خداوند وسط این روایت این جمله را می‌گوید «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ»، این روایت قوم یا هارون یا کس دیگری نیست. این چیزی است که صدای راوی و دانای کل و خداوند است که روایت می‌کند. یک نکته خیلی مهم در این نوع روایت‌ها این است که به این توجه باید کرد که راوی‌ها چقدر قابل اعتماد هستند، چقدر دانش دارند و چقدر درست نقل می‌کنند. چقدر قوم بنی اسرائیل اینجا جوابی که می‌دهد حقیقتی را بیان می‌کند یا یک چیزهایی را پنهان می‌کنند. سامری چقدر راست می‌گوید. به هارون اعتماد داریم چون حضرت هارون پیامبر است و ما یک جوری اگر به عصمت قائل نباشید یک جوری به اینکه قطعاً راست می‌گوید، قسمت دوم روایت را با اعتماد و اطمینان کامل می‌خوانیم. ولی دو قسمت دیگر به این دلیل که سعی بر این دارند که خودشان را بی‌گناه جلوه بدهند به نوعی باید انتقادی خواند. یعنی مثل خاطرات سیاستمدارها را خیلی خوب است آدم کتاب‌های خاطرات بخواند ولی همیشه باید این را در ذهن خود داشته باشد که همه سیاستمدارها، همه افرادی که خاطرات می‌نویسند به نوعی خودآگاه یا ناخودآگاه، در مورد سیاستمدارها غالباً خودآگاه تلاش می‌کنند که خودشان را موجه جلوه بدهند. یک چیزهایی را نمی‌گویند و یک چیزهایی را با تغییراتی می‌گویند برای اینکه خواننده مجاب شود که اینها نقش مثبت و خوبی در این ماجرا داشتند.

بنابراین فرم شگفت‌انگیز نقل این داستان که خودش باز در درک داستان مشکل ایجاد می‌کند به اضافه ابهاماتی که وجود دارد. بعضی از این افعال را نمی‌دانید که فاعل آن کیست، شما نمی‌دانیم وقتی که این عبارت می‌آید که «فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» چه کسانی هستند که می‌گویند هیچ توضیحی داده نمی‌شود. بعد می‌گوید «فَنَسِیَ» فراموش کرد و معلوم نیست چه کسی فراموش کرد. فاعل‌ها گفته نمی‌شود از اینجای داستان که حضرت موسی می‌آید و استنتاق را انجام می‌دهد خیلی با ابهام مواجه هستید که چه چیزی گفته می‌شود و اینکه فاعل فعل کیست و کاملاً وقتی که تا آخر داستان می‌روید به نظر من این حالت داستان کاملاً عمدی است و یک شیوه داستان گویی همراه با انگار گذاشتن یک نشانه‌هایی و پنهان کردن بعضی اطلاعات هم این شیوه داستان گویی را فشرده می‌کند. هم اینکه تلاش زیادی از خواننده می‌خواهد که انجام بدهد و بفهمد که پشت این ماجرا چه می‌گذرد.

این قسمت‌ها را یک مقدار دقیق‌تر می‌گویم که داستان را یک بار نقل کرده باشیم.

۱-۴ پاسخ قوم موسی

اولین گروهی که پاسخگو هستند قوم موسی هستند که مرتکب این گناه شدند. طرف اصلی غضب و ناراحتی حضرت موسی هستند و جواب می‌دهند «مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا» ما به اراده خودمان با تصمیم آزدانه خودمان موعد و عهدی که با تو داشتیم نشکستیم. «وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ» ولکن ما یک بارهایی از زینت قوم را حمل می‌کردیم. «فَقَذَفْنَاهَا» و اینها را پرتاب کردیم. «فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» همینطوری سامری هم انداخت. یک عبارت‌های مبهم تقریباً بی‌ربط، بی‌ربط به سوالی که حضرت موسی از آنها کرده است چرا گوساله پرست شدید؟ اینها درباره نحوه گوساله یک جوری جواب می‌دهند. کاملاً مشخص است یک آدم‌هایی که از نظر ذهنی کندذهن هستند که جوابی برای گفتن ندارند و به یک چیزهایی اشاره می‌کنند که خیلی ربطی به سوال ندارد و حالت بهانه‌گیری و از سرباز کردن و یک جور توجیه رفتار اشتباه خودشان را می‌کنند که خیلی جواب روشنی است. ولی بالاخره یک اطلاعاتی در آن است و یک بارهایی از زینت القوم را می‌گوید ما انداختیم. سامری هم «فَقَذَفْنَاهَا» این دو فعلی که مدام در سوره تکرار می‌شود ما پرتاب کردیم و سامری هم انداخت.

اینکه «فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» را اینها می‌گویند یا شروع آیه بعد است که «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» است این جای بحث دارد و قطعی نمی‌توان گفت این مربوط به ادامه اینجا است. من فعلاً نمی‌خواهم در مورد این صحبت کنم داستان را که بازسازی کردیم اینها را می‌شود بعداً روشن کرد. بعد این عبارت‌های خیلی مهم از نظر اینکه نقل داستان از طرف خود قرآن صورت می‌گیرد از طرف راوی که خداوند است.

[۰۰:۳۰]

«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» سامری یک گوساله‌ای یا جسدی بود که صدای گاو می‌داد برای آنها درآورد و بعد گفتند «هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» این الله شما و الله موسی است. «فَنَسِیَ» و فراموش کرد. اینها کاملاً ابهام دارد که چه کسانی گفتند چه کسی چه چیزی را فراموش کرد. بعد این جمله می‌آید که خارج از نقل داستان است «أَفَلا یَرَوْنَ أَلا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلا وَلا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا» هر سخنی را بر نمی‌گردانند و ضرر و نفعی برای آنها ندارد. «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ» هارون هم قبلاً به آنها گفت «یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ» شما آزمایش می‌شوید «بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی» رب شما رحمان است از من تبعیت کنید و از فرمان ما اطاعت کنید. آنها جواب داند «قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى» به هیچ وجه ما پرستش گوساله را کنار نمی‌گذاریم تا جایی که موسی به سمت ما برگردد.

۲-۴ پاسخ هارون

حالا حضرت موسی به سمت هارون می‌آید «قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» چه چیزی مانع تو شد وقتی دیدی اینها گمراه شدند و جلوی گمراهی آنها را نگرفتی. «أَلا تَتَّبِعَنِ» که از من تبعیت نکرد «أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی» آیا نافرمانی کردی از امر من؟ یعنی قبل از اینکه برود به هارون در این مورد فرمانی داده بود. «قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلا بِرَأْسِی» ای پسر مادر من ریش و سر من را نگیر. «إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» من ترسیدم که بگویی بین بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی. «وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» و حرف ما را دنبال نکردی. این یک پاسخ از طرف حضرت هارون به دلیل اینکه نمی‌خواست بین مردم تفرقه ایجاد شود یک جوری سکوت کرده و اجازه داده است این اتفاق‌ها بیفتد.

۳-۴ پاسخ سامری

نهایتاً «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ» تو این وسط چه کاره بودی؟ «قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا» یک چیزی فهمیدم که هیچ کس نفهمید. «بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» یک مشتی از اثر رسول برداشتم. «فَنَبَذْتُهَا» و این را پرتاپ کردم یا ریختم «وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» اینگونه بود که نفس من برای من جلوه داد. بعد به او گفته می‌شود مجازات تو این است که بروی و تا وقتی که زنده هستی بگویی «أَنْ تَقُولَ لا مِسَاسَ» این قسمت‌های سامری کاملاً مبهم است و معلوم نیست چه چیزی را دیده یا فهمیده که دیگران نفهمیدند. معلوم نیست «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» یعنی چه. «فَنَبَذْتُهَا» یعنی چه، آن چیزی که به آن محکوم می‌شود چیست؟ اینکه برود در دوران زندگی خود بگوید «لا مِسَاسَ» بعد «وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ» یک وعده‌ای است که خلاف آن نمی‌شود. آخر آن واضح می‌شود به او گفته می‌شود به الله‌ای که اینگونه پرستش می‌کردی نگاه کن این را می‌سوزانیم و پودر می‌کنیم و در دریا می‌ریزیم. داستان اینجا تمام می‌شود، ابهام قسمت سامری و جواب آنها زیاد است و کلاً اینکه سامری اینجا چه نقشی داشت و چگونه این گوساله ساخته شده کلی سوال در مورد خود این داستان می‌شود پرسید که من یک سری را در گروه مطرح کردن و یک اشاره‌ای به این سوال‌هایی که مطرح شده می‌کنم که چه چیزهایی است که مهم است و باید روشن شود که احساس کنیم که این داستان را فهمیدیم.

۴-۴ حضرت موسی چرا اینگونه برخورد می‌کند؟

یک نکته در مورد این داستان شاید من آنجا به عنوان مهمترین پرسش که در مورد فهم داستان نیست. یک پرسش مهم این است که حضرت موسی چرا اینگونه برخورد می‌کند؟ مثلاً مسئله پرتاب الواح که در سوره اعراف آمده است و برخوردی که با حضرت هارون می‌کند، حالت عصبانیتی که در حضرت موسی است چه توجیهی دارد. بیشتر در سوره اعراف است که در رفتار حضرت موسی تأکید می‌شود، اینجا بیشتر تأکید روی خود ماجرا و نقش سامری است. ولی به هر حال این سوال در مورد این داستان وجود دارد که در مورد خود روایت شاید نباشد ولی از نظر الهیاتی خیلی مهم است که ما نقش موسی را بفهمیم.

۵-۴ چطور شد که مردم گوساله‌پرست شدند؟

چیزی که در این داستان خیلی مهم است این است که درک کنیم که چطور شد که مردم واقعاً گوساله‌پرست شدند صرف اینکه یک مجسمه گوساله ساخته شده بود اینها را اینقدر جلب کرد. بعد از این همه معجزاتی که دیدند بعد از اینکه در سوره اعراف آمد که خواستند از حضرت موسی که چیزهایی برای آنها بسازد و به شدت نفی شد و می‌دانند که حضرت موسی چنین چیزی را نپذیرفته است. چگونه شده است که در غیاب موسی یک مجسمه ساخته شده طبعاً باید بدانند که حضرت موسی رضایتی ندارد ولی می‌گویند تا برنگردد ما این کار را ادامه می‌دهیم و حرف هارون را گوش نمی‌دهند. اینجا یک ابهامی است که چطور یک دفعه این مجسمه را به عنوان الله موسی و الله خودشان پذیرفتند. صرفاً به خاطر اینکه یک صدای مومو از آن در می‌آید؟ این یک جوابی می‌خواهد.

۶-۴ اثر رسول یعنی چه؟

سامری جوابی که می‌دهد من یک چیزی را فهمیدم که نفهمیدند چه بود،  فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» چه بود، چه استفاده‌ای از «قَبْضَةً» که به آن اشاره می‌شود شده است. اثر رسول یعنی چه؟ رسول به چه کسی اشاره می‌شکند؟ موسی، هارون یا به قول مفسرین جبرئیل یا حضرت یوسف بعضی‌ها گفتند یک چیزی از آن، در تفاسیر یهودی یک اشاره‌ای به حضرت یوسف است به عنوان کسی که یک حالت معجزه‌آسایی به این گوساله داده است. به اضافه اینکه شاید این هم جای سوال داشته باشد که چرا می‌گوییم «مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» و چرا نمی‌گوید «مِنْ أَثَرِ موسی» یا «مِنْ أَثَرِ هارون»، چرا روشن نمی‌کند و واژه مبهم رسول را به کار می‌برد. نکته‌ای که به نظر من خیلی مهم است تصمیم‌گیری در مورد این است، یک قسمتی از سوال اول ارتباط دارد به سوال دوم که این گوساله واقعاً معجزه آسا است یا خیر. در اکثر تفاسیر یک جوری برخورد می‌کنند که انگار یک گوساله‌ای که ویژگی‌های معجزه آسایی دارد و مردم را قانع می‌کند.

۷-۴ سایر ابهامات

«لا مِسَاسَ» یعنی چه؟ فاعل فعل «فَنَسِیَ» چیست؟ کسانی که گفتند «فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ» چه کسانی بودند؟ اینها روشن نیست سوال خیلی فرعی این است که زینت القوم یعنی چه؟ یک سوال این است که گوساله‌پرستی کی اتفاق افتاده است؟ اول یا آخر میقات بود؟ از پرسش و پاسخی که در ابتدای داستان است خیلی روشن نیست که کی اینها گوساله‌پرست شدند. سوال اینکه آیا «وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى» حالت توبیخ دارد و نباید این کار را می‌کرد و چرا این کار را کردی مشکلی ایجاد شده یا اینکه گفته می‌شود موسی آن جواب را بدهد که برای رضایت تو آمدم.

یک نکته درباره اینکه ماجرای میقات یعنی چه؟ مگر قرار است این قوم همراه حضرت موسی به میقات بیایند؟ شما نه در تورات و نه در قرآن چنین چیزی نمی‌بینید ولی حضرت موسی می‌گوید دنبال من می‌آیند. پس چرا به میقات نمی‌رسند کجا هستند و اینجا یک ابهامی وجود دارد، خود لفظ سامری یعنی چه؟ همه چیزهایی که در طول خواندن این داستان به آن اشاره کردم پر از ابهامات از رفتار حضرت موسی گرفته تا چیزهایی که ما می‌شنویم اینها باید رفع شود.

۵- هارون جانشین موسی

کاری که می‌خواهم الان بکنم این است که چندتا فکت که به نظر می‌رسد مهم است و خیلی هم روشن است. آنهایی که خیلی روشن هستند زودتر می‌گویم و یک یا دو موردی که باید در مورد آنها بحث شود دیرتر می‌گویم. اینها چیزهایی است که فکر می‌کنم حتماً باید به آنها توجه کنم تا اینکه بتوانیم داستان را به نوعی بفهمیم که چه اتفاقی افتاده است و یک جوابی برای این سوال‌ها پیدا کنیم. فکت اول این است که وقتی شما داستان را می‌خوانید کاملاً این فضا را احساس می‌کنید که قوم بنی اسرائیل در این مقطع همانطوری که در سوره طه می‌بینید و فرعون را شکست دادند و جلوی چشم آنها فرعون غرق شد و معجزات حضرت موسی را دیدند و با وعده‌ای که همینجا به آن اشاره می‌شود که انگار به سمت سرزمین رویایی می‌روند و قرار است بین قوم و خداوند بعد از این میقات یک عهدی بسته شود و الواحی به آنها داده می‌شود که چطور زندگی کنند تا خداوند به آنها عنایت خاص کند. در یک شرایطی هستند که به شدت به حضرت موسی ایمان دارند چیزی که در این قوم وجود دارد این است. یک حسی از پیروزی و رفتن به سمت خوشبختی با رهبری یک شخصیتی به اسم موسی که قدرت‌های بی‌نظیر دارد واقعاً چیزهایی دیدند که مطمئن هستند حضرت موسی به یک ربی وصل است. از طریق دیدن این چیزها، به رب موسی اعتقاد دارند و واقعاً ایمان دارند. می‌دانند که به میقات رفته با یک چیزی بر می‌گردد یک ایمان خیلی واقعی اینجا به وجود آمده، شوق بعد از پیروزی است، یک شور و شوقی دارند و به سمت سرزمین موعود می‌روند. اوضاع مثبت است و حالت تبعیت از موسی وجود دارد و این را در همین داستان می‌بینید که در اوج گوساله‌پرستی که به آنها احتمالاً خوش می‌گذرد، حضرت موسی بر می‌گردد، به نظر می‌رسد هیچ کس کوچکترین مقاومتی بعد از برگشت حضرت موسی نمی‌کنند حتی کسانی که حضرت هارون به آنها به عنوان اعداء در سوره اعراف اشاره می‌کند.

همه تبعیت می‌کنند، همه در اینکه گوساله را بسوزانند مشارکت می‌کنند، هیچ مقاومتی در مقابل موسی نیست. بین آنها ممکن است آدم‌های ناراضی و نابابی وجود داشته باشد، کسانی که دشمن هارون هستند، آدم‌های خوبی نیستند ولی ذره‌ای حالت تمرد در مقابل حضرت موسی را انگار ندارند. اینکه بنی اسرائیل بعداً یک جاهایی در مقابل حضرت موسی ایستادند بله یک مشکلاتی پیش آمده است، شور و شوق اولیه کم می‌شود. ولی اینجا در این داستان این را می‌بینید که واقعاً حضرت موسی را قبول دارند و به رب موسی اعتقاد دارند و حس خوبی دارند از اینکه به سمت آینده روشنی می‌روند. در کنار آن کاملاً این را می‌بینید که نسبت به حضرت هارون دیگر اینگونه نیستند. چرا می‌گویم اینگونه نیستند؟ برای اینکه در این سوره قبل از این داستان، این را دیدید و روی آن تأکید می‌شود و در این سوره این خیلی مهم است. جایی که سحره ایمان می‌آوردند این اصطلاح است که ایمان آوردیم به رب هارون و موسی، در این سوره بیش از هر جای دیگر از قرآن تأکید می‌شود که حضرت موسی درخواست کرد از خداوند که هارون را به عنوان وزیر خود داشته باشد و پذیرفته شد و تأکید می‌شود که حضرت هارون هم رسول است و از یک جایی رسالت مشترک دارند. به آنها گفته می‌شود دوتایی بروید و بگویید ما دو فرستاده پروردگار هستیم. روی اینکه حضرت هارون یک حالت همتایی با حضرت موسی دارد و رسالت مشترک دارند در این سوره تأکید شده و عبارتی که سحره می‌گویند نشان می‌دهد که در انظار عمومی طوری ظاهر شدند که خیلی معلوم نیست چه کسی نفر اصلی است و چه کسی نفر فرعی است. بلکه طوری ظاهر شدند یک عده فکر می‌کنند هارون اصلی و موسی فرعی است. در این داستان به اینجا که می‌رسد یک دفعه می‌بینید و نظر شما را باید جلب کند.

[۰۰:۴۵]

بعد از رب هارون و موسی که شنیدید، بعد از عبارت‌هایی که در اول سوره شنیدید خیلی اختصاصی در این سوره این شکلی روایت می‌شود که شما این حس را بگیرید که یک حالت همتایی بلکه برتری در نظر مردم وجود داشته است. مردم که می‌گویم لزوماً بنی اسرائیل و مردم مصر است و سحره تبعاً جزو بنی اسرائیل نیستند. آن چیزی که از آنها و جلوه‌ای که در افکار عمومی وجود داشت این است که همتا هستند یا هارون از نظر بعضی‌ها اولویت دارد. به اینجا که می‌رسد شما می‌بینید بنی اسرائیل اصلاً مطلقاً به جز موسی انگار کسی را نمی‌شناسند. وقتی که حرف از پرستیدن گوساله است «فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى». اصلاً حرفی از اینکه انگار هارونی وجود دارد که همراه موسی بود نیست، این خیلی باید نظر شما را جلب کند، فکت اول این است که قوم در اینجا به دلیل اتفاق‌هایی که در بین راه طبعاً افتاده است، موسی را نفر اصلی می‌دانند. یعنی شما اینگونه باید تصور کنید که قوم بنی اسرائیل دیدند که موسی معجزه می‌کند موسی است که با خداوند سخن می‌گوید، کاملاً حضرت هارون حالت دستیاری دارد. واقعاً هم اینگونه بود و یک جور شاید بی ایمانی نسبت به اینکه هارون رسول است در حالی که واقعا هست به وجود آمده است. شأن هارون را کمتر از آنی که باید باشد قوم در نظر می‌گیرند. در نتیجه هیچ احساسی نسبت به اینکه باید تبعیت کنند بنا به نقل صریحی که اینجا آمده، عبارتی که به کار می‌برد «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ». عین همان چیزی که به موسی در میقات گفته می‌شود که «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ» اینکه یک فتنه‌ای بوده عیناً هارون همین را می‌فهمد به آنها می‌گوید و از آنها می‌خواهد از او تبعیت کنند و نمی‌کنند.

بنابراین تبعیت از موسی و تمرد نسبت به هارون یک فکتی است که اینجا خیلی روشن است و نتیجه اتفاقاتی است که بین راه افتاده است. بیش از اندازه به موسی وابسته شدند و هارون را به عنوان جانشین و دستیار قبول ندارند این چیزی است که شما در این داستان می‌بینید و این سوره می‌خواهد که شما ببینید. ویژگی این سوره این است که روی رسالت هارون تأکید می‌شود روی اینکه قبل از سفر، هارون خیلی مهم است تأکید می‌شود، بعد اینجا یک دفعه اوضاع این شکلی شده است. این یک نکته خیلی مهم درباره این فضایی که الان در آن هستیم است، فضایی که موسی یک مدت غیبت کرده خلافت جانشینی موسی در اختیار هارون است ولی از هارون تبعیت نمی‌شود و قوم گمراه می‌شوند به دلیل اینکه حرف موسی را گوش نمی‌دهند و هارون را به عنوان رهبر خود نمی‌پذیرند. این یک فکتی است که به نظر من خیلی مهم است و در فهم داستان باید به این خیلی توجه کرد.

۶- عصبانیت موسی

نکته دوم که مربوط به سوال الهیاتی می‌شود اینکه ذره‌ای اگر یک نفر این تصور را داشته باشد که حضرت موسی از روی عصبانیت یک کارهایی کرده است، اشتباه هست. مثل آدم عصبانی که روی رفتار خود کنترل ندارد مثلاً موسی آمده و دیده اینها گوساله‌پرست شدند الواح را زمین می‌زند یعنی کنترل نشده این کارها را می‌کند. اگر کسی داستان را اینگونه بخواند نه اینکه این داستان را نفهمیده بلکه قرآن و شأن پیامبران را نفهمیده است. موسی یکی از عظیم‌ترین شخصیت‌های تاریخ بشر، پیامبران خدا را درک نکرده است. امکان ندارد حضرت موسی کار نامعقولی انجام بدهد بلکه باید تلاش کنیم که تک تک حرف‌هایی که حضرت موسی می‌زند ترتیب اینکه چرا اول به سراغ بنی اسرائیل می‌رود و از آنها می‌پرسد بعد هارون و بعد سامری است. در واقع به نظر می‌رسد موسی خیلی کنترل شده طوری رفتار می‌کند که انگار نمی‌داد سامری بود که باعث گمراهی قوم شده است. آخر به سراغ سامری می‌رود و از او یک سوالی می‌پرسد و برای او مجازاتی تعیین می‌کند. اینکه هیچ نوع اتهامی به حضرت موسی نباید بچسبد و نسبت دادن غضب به یک شخصیتی مانند حضرت موسی در حالیکه ما می‌دانیم خداوند نیز غضب می‌کند. در تورات که خیلی تأکید می‌شود و اینجا هم شما می‌بینید که حضرت موسی حرف از این می‌زند که «أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» آیا می‌خواهید خداوند را نسبت به خودتان غضبناک کنید که همینطور هم است. بنابراین «غَضْبَانَ أَسِفًا» یک حالت انسانی است که در حضرت موسی وجود دارد. انعکاس غضب الهی که در حضرت موسی شما می‌بینید و همانطوری که خداوند وقتی که غضبناک می‌شود رفتاری که می‌کند عین حق است. اگر مجازاتی که می‌کند مطابق با حق مجازات میکند، رفتار حضرت موسی هم باطل نیست. رفتار حضرت موس حق است ولو اینکه در حالت غضب باشد، برای اینکه همانطوری که خداوند غضب می‌کند پیامبر خداوند هم در جایی که خداوند غضب می‌کند غضبناک است. همانطوری که خداوند در حال غضب مجازات می‌کند و حرکات تندی ممکن است نشان بدهد پیامبر خداوند هم همینگونه است. بنابراین درک اینکه حضرت موسی هرچه می‌کند عین حق است این خیلی مهم است که از این خارج نشویم. این مانند داستان یوسف که یک عده نمی‌فهمند که چرا یوسف به کنعان برنگشته است برای خودشان یک داستان درست می‌کنند که پدر خود را فراموش کرده است.

به جای توجیهات سردستی که به درد آدم‌های معمولی می‌خورد در مورد پیامبران خوب است یک مقدار آدم بیشتر فکر کند به اینکه پیامبران یک چیزهای عمیق، ماورای آن چیزی که ما می‌فهمیم می‌فهمند و براساس آن رفتار می‌کنند و این هیچ ربطی به این ندارد که خوشحال یا عصبانی هستند. بنابراین اگر کسی ذره‌ای فکر کند که الواح حضرت موسی بدون رضات خداوند می‌اندازد در این حد نمی‌دانم چه بگویم تکفیر نمی‌کنم ولی تفکیر می‌کنم. یک نسبتی باید داد به کسی که فکر می‌کند پیامبر خدا الواح را از خداوند گرفته است و عصبانی شده و طبق روایات تورات شکسته است. بیشتر اینگونه باید فکر کنید که بین حضرت موسی و خداوند بعد از اطلاعی که به حضرت موسی در میقات داده شده مکالمه‌ای انجام شده و خداوند گفته من این الواح را قبول ندارم و عهدی با این قوم نمی‌بندم. فرض کنید اینگونه است و حضرت موسی این را درک می‌کند بعد از این ماجرا این الواح رسمیت ندارد، الواحی که قرار بود برود و معاهده بین خداوند و قوم بنی اسرائیل براساس اینکه به این چیزی که در این الواح است عمل می‌کنند بسته شود اعتبار ندارد. بنابراین الواح را می‌توان دور انداخت، یک توافقی بین حضرت موسی و خداوند وجود دارد که الواح انداخته شوند یا شکسته شوند. رفتاری که حضرت موسی با حضرت هارون می‌کند کاملاً تنظیم شده و مطابق با یک برنامه است و خوب است این را درک کنیم که حضرت موسی اینجا چه کاری می‌کند.این فکت دوم اینکه حضرت موسی پرفکت عمل می‌کند و نمی‌شود طور دیگری به این ماجرا نگاه کنید.

۷- درخواست ساخت گوساله از هارون

نکته سوم این است که از سوره اعراف و تورات می‌خواهم کمک بگیرم که شما در تورات می‌بینید که مردم از حضرت هارون می‌خواهند برای آنها گوساله بسازد، نکته‌ای که می‌خواهم به عنوان یک فکت بگویم شاید خیلی در درک جزئیات داستان مهم نباشد ولی در انطباق بین داستان قرآن و تورات اهمیت دارد این است که شما قطعاً اگر قرآن را هم بخوانید به این نتیجه می‌رسید که حتماً این اتفاق افتاده و این چیزی که در تورات آمده است درست است. چرا؟ برای اینکه شما در سوره اعراف می‌بینید که این مردم یا گروهی از این مردم در زمان حضور حضرت موسی از خود حضرت موسی این را خواستند که برای ما یک بت‌هایی مانند بت‌های آنها بساز و حضرت موسی نپذیرفته و گفته «إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» آیه‌ای که در سوره اعراف است. بنابراین اینکه در غیبت حضرت موسی دوباره فیل آنها یاد هندوستان کرد و یک چنین چیزی خواستند و حضرت هارون هم به عنوان جانشین قطعاً بیشترین اتوریته را در قوم دارد. ممکن است یک عده حالت تمرد داشته باشند ولی عموم مردم که منتظر هستند حضرت موسی بیاید حرفش که هارون جانشین من است طبیعی است که گوش می‌دهند. بنابراین اگر بخواهند گوساله‌ای بسازند چه افراد متمرد و چه افراد غیر متمرد اجازه حضرت هارون را می‌خواهند و ما می‌دانیم که این انگیزه هم وجود داشت و بعداً می‌بینیم این کار را می‌کنند. بنابراین این صحنه که بیایند از حضرت هارون بخواهند و حضرت هارون چه جوابی بدهد را کاری ندارم ولی اینکه درخواستی از حضرت هارون برای ساخت گوساله و مجسمه شده است به نظر من این فکتی است که هم طبق تورات و هم طبق قرآن این اتفاق افتاده است.

چیزی که خیلی مهم است و در تورات بیشتر روی آن تأکید می‌شود و اینجا کمتر است ولی این هم می‌شود فرض کرد که از قرآن بر می‌آید این است که یک آشوبی در بین قوم بنی اسرائیل به دلیل تأخیر حضرت موسی ایجاد شده است. من فکر می‌کنم جلوتر که برویم این روشن‌تر شود که یکی از برتری‌های نقل این داستان در قرآن نسبت به تورات این مسئله است که در قرآن تأکید می‌شود که قرار بود میقات ۳۰ روز باشد و ۱۰ روز به آن اضافه شد و ۴۰ روز شد. در تورات حرف از این است که این میقات ۴۰ روزه بود و چیزی که به نظر من در ماجرای گوساله پرستی خیلی اهمیت دارد این است که خیلی معقول و موجه است. در تورات بسیار تأکید می‌شود که تأخیر حضرت موسی بود که باعث شد مردم به هارون چنین حرفی بزنند، شایعه اینکه موسی مرده است و دیگر بر نمی‌گردد، اینها بود انگار مردم را به این سمت برد که یک تمردهایی کردند و اگر موسی در ۴۰ روز سر وقت بر می‌گشت که وعده داده شده بود این کار را نمی‌کردند. شما وقتی تفاسیر یهودی را نگاه می‌کنید این قسمت‌ها خیلی به نظر من ضعیف می‌شود وقتی می‌خواهند توجیه کنند که در بعضی از این تفاسیر آمده است مردم پیش هارون آمدند و گفتند ۶ ساعت گذشته و موسی بر نگشته برای ما یک گوساله بساز. چطور ممکن است یک قومی ۴۰ روز صبر کردند بعد ۶ ساعت گذشته است این حرف را می‌زنند. در قرآن نقل طوری است که خیلی معقول به نظر می‌رسد. موسی احتمالا کسی است که از او اینگونه انتظار دارند که سر یک ساعتی برگردد اگر گفته من سحر صبح ۳۰ روز دیگر بر می‌گردم برگردد، اگر برنگردد مردم شک کنند که یک اتفاقی افتاده است. یک آدم خیلی وقت شناس نگوید یک ساعت یا یک روز یا دو روز ده روز است که از موعد گذشته است، طبیعی است وقتی ۱ یا ۲ روز بگذرد مردم شک کنند که می‌آید یا نمی‌آید، در میقات چه اتفاقی افتاده است برنامه بهم خورده است و بیایند درخواست ساختن مجسمه کنند وقتی که حضرت هارون طبعاً همانطوری که در قرآن شما می‌بینید و خیلی واضح است نمی‌خواهد این کار را کند. بنابراین این شکلی نیست که همان لحظه اول بگوید باشد برویم مجسمه بسازیم. به فرض اینکه این کار را بخواهند بکنند تا طلاها را جمع کنند، کوره آماده کنند و قالب‌گیری کنند کار یک ساعت و دو ساعت نیست. کل این ماجرا اگر خیلی خوش بین باشید حضرت هارون خیلی مقاومت نکرده باشد و تمرد شکل گرفته باشد و اینها شروع به جمع کردن طلاها کرده باشند خیلی مجسمه سازهای سامری زبردست بودند و سریع کار کردند بالاخره چند روز طول می‌کشد تا این گوساله آماده شود و مدتی طول می‌کشد تا مردم شروع به پرستش کردن کنند.

[۰۱:۰۰]

این ده روز اضافه خیلی این ماجرا را معقول می‌کند که چرا این اتفاق افتاده است به اضافه یک روزهای اضافه دیگری که الان به آن اشاره می‌کنم. به هر حال نکته‌ای که مهم است و در تورات روی آن تأکید می‌شود و به نظر من با قرآن هم سازگار است این است که تأخیری پیش آمد، شایعه مرگ موسی پیش آمد و مردم شک کردند به اینکه برمی‌گردد یا بر نمی‌گردد و این تمردها در فضای اینکه مانند لحظه‌ای در جنگ احد که شایعه شد پیامبر فوت کرده است می‌گوید اگر اینگونه شود شما عقب‌گرد می‌کنید و به گذشته خود بر می‌گردید یک چنین حالتی در بنی اسرائیل پیش آمده است. این خیلی سازگار به ده روز اضافه است و نه با اینکه چند ساعت بعد از ۴۰ روز تأخیر این تمردها شروع شده باشد. من نمی‌دانم چگونه می‌شود توجیه کرد که ۴۰ روز حضرت موسی تمام شد چه کاری می‌کرد که اینقدر دیر رسید. جالب است که در نقل تورات یک جایی اینگونه است که من شک دارم در تفاسیر یهودی است یا در خود متن تورات است. فکر می‌کنم در تفاسیر است که مردم خیمه حضرت موسی را در میقات از پایین تور می‌دیدند، در خود تورات یک ناسازگاری‌هایی وجود دارد در این مورد که حضرت موسی تأخیرش چقدر بود و چه اتفاق‌هایی افتاده است که در این بخش ناسازگار بودن متن قرآن با آن چیزی که در تورات آمده است خیلی آزاردهنده نیست برای اینکه در خود تورات خیلی باهم نمی‌خواند و یک دست نیست.

چیزی که می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که چرا اینها می‌خواهند مجسمه بسازند؟ چرا شروع می‌کنند به مجسمه سازی؟ در هر دو مورد هم تورات و هم قرآن به نظر می‌آید در قرآن واضح است که از اول مجسمه را نساختند که بگویند این رب موسی است. مجسمه را ساختند، بعد یک عده گفتند که این رب موسی است. چرا اینها اینقدر احتیاج به مجسمه دارند و این کار را می‌کنند؟ هم در قرآن و هم در تورات چیزی در این مورد است اینها می‌دانند که یکی موسی را فرستاده است اولاً عادت دارند که سمبل‌هایی داشته باشند. در مصر اینگونه بود و خودشان هم چنین عادت‌هایی در زندگی مصر پیدا کردند، دوران قدیم اینگونه بود و مردم به محسوسات خیلی وابسته بودند. بنابراین یک ربی که هیچ نماد و هیچ مجسمه‌ای ندارد و هیچ نشانی از او نیست فقط یک موجود مجرد و انتظاعی و منزه است خیلی برای مردمی که خیلی به حواس و ملموسات عادت دارند مطبوع نیست. در قرآن می‌بینید که قبل از اینکه به اینجا برسند درخواست مجسمه کردند بنابراین چنین شوق و میلی در آنها است. نکته‌ای که من می‌خواهم روی آن تأکید کنم این است چیزی که یک مقدار این شوق را آرام می‌کند در مردم وجود خود حضرت موسی به عنوان یک موجود ملموس است. کسی که برای آنها نماد رب است، رب موسی را نمی‌بینند ولی خیلی وابسته به خود موسی هستند به عنوان موجودی که دیده می‌شود. در این ۴۰ روز، این آدم دیگر نیست و اینها هیچ چیز ملموسی که نماد آن الله باشد را جلوی چشم خود ندارند و هارون را هم قبول ندارند، می‌بینید که آن حس را نسبت به حضرت هارون ندارند.

در تورات این عبارتی که آمده است به نظر من خیلی جالب است می‌گوید چون قوم دیدند موسی در فرود آمدن از کوه تأخیر نمود نزد هارون جمع شدند و وی را گفتند برخیز برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند. اینکه before us راه بروند و حرکت کنند به نظر من در بعضی از تفاسیر تورات به درستی آمده است که یک موسی است که اینها را به سمت بهشت می‌برد، به سمت سرزمین موجود اینکه پیش روی ما بخرامند یک کسی است که ما را می‌برد و دنبال او می‌رویم این غایب شده و شاید اصلاً برنگردد. در بعضی از تفاسیر آمده است می‌خواستند گوساله را در این مسیر جلوی خودشان داشته باشند. نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است این مجسمه یک جور جانشین موسی است که غایب شده و شاید دیگر برنگردد بنابراین از آن زمانی که در سوره اعراف نقل می‌شود که موسی است و اینها بت می‌خواهند تصور کنید که نیاز اینها که یک بت یا مجسمه‌ای داشته باشند که نماد الله موسی باشد خیلی بیشتر است. بالاخره یک نمادی از الله موسی است ولو اینکه یک مجسمه‌ای که جلوی او تعظیم کنند نیست و اجازه نمی‌دهد ولی الان آن نماد هم ندارند آن جسمانیتی که ظهور و چیزی که جهرتاً -نقلی که در خود قرآن است- دیده شود را ندارند و نیاز آنها اضافه شده است، پس طبیعی است که به سراغ مجسمه سازی بروند.

این تأخیر و غیبت طولانی حضرت موسی اولاً بیش از ۴۰ روز طول کشیده است و ۱۰ روز آن پیش‌بینی نشده است بنابراین یک جوری دوران طولانی برای آنها است که صبر آنها لبریز شده است و حس اینکه ممکن است موسی برنگردد دارند و این تمردها پیش آمده است. نزدیک می‌شویم به جاهایی که فکر می‌کنم خیلی کلیدی است، اینها فضا را طوری ترسیم کردند که تبعیت از موسی وجود دارد، هارون وجود ندارد، میل به گوساله پرستی وجود دارد و اینها از حضرت هارون می‌خواهند گوساله‌ای برای آنها بسازد. قطعاً حضرت هارون از نظر ما که قرآن را می‌خوانیم مقاومت کرده است. بنابراین چندین روز طول کشیده تا طلاها را جمع کردند و احتمالاً در این ده روز ساخته شده و پرستیده شده است.

۸- گوساله

اولین نکته‌ای که من روی آن خیلی خیلی تأکید دارم و خلاف آن چیزی است که معمولاً از این داستان در تفاسیر فهمیده شده و حتی در تفاسیر تورات، تأکید من این است به هیچ وجه توصیفی که در در مورد گوساله است که مدام تکرار می‌شود «عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» حسی از اینکه این یک چیز معجزه‌آسایی بود ندارد بلکه برعکس است. یعنی «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» توصیفی که از این گوساله می‌شود اصلاً این شکلی نیست توجیهی باشد که این یک گوساله بسیار معجزه‌آسایی بود به قول بعضی از مفسرین که می‌گویند زنده شد و خوار داشتن آن یک جوری نشانه حیات در آن است بنابراین معجزه یا شبهه معجزه‌ای اتفاق افتاد، اصلاً اینگونه نیست. «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» بیشتر تحقیرآمیز است نسبت به این مجسمه و تحقیرآمیز نسبت به مردم احمقی که مجسمه یک گوساله‌ای که مومو می‌کرد را به عنوان الله موسی و پروردگار خود پذیرفتند. یعنی «لَهُ خُوَارٌ» عبارت را به فارسی بخواهید بگویید برای اینکه حس آن را بگیرید، برای آنها یک گوساله‌ای ساخت بعد در پرانتز می‌گوید که یک جسم بی جانی که مومو می‌کرد و صدای گاو از خود در می‌آورد. اصلاً این شکلی نیست که بگویید این توصیف می‌گوید اینها با یک پدیده شگفت‌انگیزی مواجه شدند که بعد رفتند او را پرستیدند بلکه همانطوری که انتظار می‌رود باید اینگونه باشد خداوند در قرآن نباید حقی به مردم بدهد، نباید توصیفی بکند که انگار یک چیزی اینجا بود. مفسرین این را آب و تاب دادند مانند داستان پینوکیو که زنده شد، در تفاسیر یهودی هم اینگونه است که حیات پیدا کرده و جست و خیز می‌کند. یک چیزهایی در مورد مجسمه گفتند که اتفاقاً اینها کار بنی اسرائیل را توجیه می‌کند در حالیکه قرآن اینگونه نقل می‌کند که به هیچ وجه موجه نبود. یک مجسمه‌ای ساختند که صدای گاو از او در می‌آمد و کاملاً از این موضع نگاه می‌کنم کاملاً مانند یک چیز صنعتی که یک مجسمه ساز واردی، همانطوری که بعضی از مفسرین همینگونه گفتند فخر رازی و کسانی بودند که روی این تأکید داشتند که مجسمه‌ای ساخت وقتی در آن باد می‌رفت صدای گاو از آن در می‌آمد و بعضی گفتند لوله‌هایی در آن بود. فکر می‌کنم مسئله همین است مجسمه یک مقدار شگفت‌انگیز بود از این نظر که صداهایی از آن در می‌آمد ولی به هیچ وجه چیز معجزه‌آسایی نبود.

اگر نمی‌دانید این را بدانید مصر باستان به طور شگفت انگیزی مجسمه سازی در آن پیشرفته است مخصوصاً ریخته‌گری، مجسمه‌های فلزی با ریخته‌گری کشف شده است. شما اگر خود مجسمه را ببینید و بدانید این با ریخته‌گری به دست آمده است دچار شگفتی می‌شوید که چقدر اینها در این صنعت پیشرفته بودند که بتوانند چنین چیزهایی را بسازند. یک چیزی فرستادم مجسمه‌های سنگی که صدا می‌کنند همین الان جزو عجایب هفتگانه مدرن، دو مجسمه مصری است که از آنها صداهایی در می‌آید. بنابراین اینکه صنعتگران مصری به یک شیوه‌هایی در مجسمه‌سازی رسیدند که می‌توانند یک فضاهای خالی بگذارند که در آن هوا جریان پیدا کند و در آن صدا کند این اصلاً چیز عجیب و غریبی نیست. اولین فکتی که من می‌خواهم بگویم که مخالف با دریافت و برداشت بعضی‌ها در مورد مجسمه گوساله است، این است که به هیچ وجه اینجا معجزه‌ای در مورد گوساله اتفاق نیفتاده است. لازم نیست کسی فکر کند که اثر رد پای اسب جبرئیل را در طلا ریختند که این معجزه‌آسا یا سحرانگیز شود و سحری شده یا وردی خواندند. اصلاً اینگونه نیست یک مجسمه‌ای است که صدای گاو می‌دهد، مخصوصاً با این چیزی که می‌بینید در مصر باستان چنین کارهایی انجام می‌شد و ریخته‌گری در حد فوق‌العاده زیادی پیشرفت کرده بود و مجسمه سازی بنابراین مردمی که از مصر آمدند حق اینکه در مقابل چنین چیزی خیلی شگفت زده شوند و احساس کنند معجزه است ندارند و فکر می‌کنم نداشتند. بنابراین این سوال که چه شد این را به عنوان الله موسی پذیرفتند سر جای خودش است یعنی «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ  فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» این سوال که شد اینها گفتند سر جای خودش است. توصف این نیست که یک گوساله معجزه‌آسایی به وجود آمد و بعد اینها گفتند این الله موسی است چون معجزه‌آسا است. سوال این است که چرا اینها گفتند اگر قرآن می‌گوید این یک مجسمه چندان خاصی نبود و یک جسم بی جانی بود که مومو می‌کرد و شأنی نداشت که بخواهد به عنوان الله موسی پذیرفته شود، احتیاج به یک توجیه داریم که این اتفاق چگونه افتاده است و خیلی چیز معجزه‌آسایی اینجا نمی‌بینیم. فکر کنیم که یک مجسمه پیشرفته از نظر صنعتی است، اگر سامری ساخته که طبق نقل قرآن به نظر می‌آید شخصیت اصلی ساخت آن خود سامری است.

[۰۱:۱۵]

سامری یک مهندس ریخته‌گر خیلی دانا و توانایی است که قدرت چنین کاری را داشت و توانسته اینگونه اجرا کند. من باز بر می‌گردم به اینکه اینجا شاید یک چیزهای دیگری برای گفتن از نظر اینکه سامری چگونه ساخته است داشته باشیم ولی فعلاً تأکید من روی این است که از نقل قرآن چیز معجزه‌آسایی در مورد این مجسمه بر نمی‌آید بلکه تحقیرآمیز با آن برخورد می‌شود. انتظار ما هم از قرآن همین است که هیچ انتظار اینکه کوچکترین حقی انگار برای اینکه چیز عجیبی دیدند و مشرک شدند قائل نباشیم. این نکته بود و کم کم به جاهایی می‌رسم که فکر می‌کنم خیلی اساسی است.

نکته کلیدی فکر می‌کنم بفهمیم که اثر رسول چیست و همین اتفاق معجزه‌آسا مانند یک اتفاق افتاده و مردم گوساله پرست شدند چیست این نکته اصلی این داستان است که باید برای فهم جزئیات داستان بفهمیم که چه شده است.

یک نکته که به مسئله «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» و گوساله مربوط است این است که از بس که این تصور که این گوساله چیز عجیبی بود مثلاً یک حالت معجزه آسایی داشت نتیجه آن این است که در اکثر تفاسیر این تصور انگار وجود دارد که وقتی حضرت موسی از سامری می‌پرسد که «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ» می‌پرسد که گوساله را چگونه ساختید. به این سوال دقت کنید «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ» این همان سوالی است که حضرت موسی از دخترهای شعیب پرسید، انگار عادت دارد اینگونه سوال بپرسد. «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ» کار شما اینجا چیست برا چه اینجا ایستادید؟ «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ» کار شما چه بود؟ جواب نمی‌دهد که من گوساله ساختم یا چه کاری کردم. اگر گوساله معجزه آسا بود و مردم به این دلیل گمراه شده بودند جواب سامری طبعاً باید مربوط به ساخت گوساله باشد و همه انگار یک جوری جواب سامری را اینگونه خواندند که می‌گوید من چگونه این گوساله معجزه آسا را ساختم. بنابراین «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» را معمولاً می‌گویند یک مشتی از گرد پای اسب جبرئیل را در طلا پاشید و این زنده شد یا حالت‌های معجزه آسایی پیدا کرد. تصور از اینکه مجسمه گوساله معجزه آسا است نتیجه آن این است این سوال و جواب با سامری را اینگونه می‌دهد انگار موسی از سامری پرسیده چگونه این گوساله معجزه آسا را ساختی او هم توضیح می‌دهد که من از گرد پای جبرئیل برداشتم و در طلا ریختم. می‌بینید که چنین حرفی هم نمی‌زند و چیز دیگری می‌گوید.

اگر بپذیرید که گوساله چندان معجزه آسا نبود و مانند یک پروداکت صنعتی به آن نگاه کنید که جالب بود ولی معجزه آسا نبود و با فرض اینکه سامری هم ساخته «خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ» جواب سامری درباره ساخت گوساله نیست. مثلاً جواب بدهد که در آن لوله‌هایی گذاشتم چون دلیل پرستش گوساله و دلیل گمراهی مردم صدای گوساله نیست و چیز دیگری است و این جواب آن را می‌دهد. کاری که کرده و باعث شده مردم گمراه شوند ساخت گوساله نبود چون گوساله معجزه‌آسا نیست. اگر فکر کنید که گوساله معجزه‌آسا آنوقت اینگونه می‌خوانید اینجا سوال و جواب اینگونه است که چگونه گوساله را ساختید. به شوخی به یکی از دوستان می‌گفتم که مفسرین بیشتر دنبال تکنیک‌های ساخت مجسمه‌های معجزه آسا بودند برای همین این جواب را اینگونه خواندند. اینجا هیچ چیز معجزه آسایی به نظر نمی‌آید که وجود دارد، اولین نکته‌ای است که من می‌گویم و می‌تواند مورد توافق نباشد. یک مفسری می‌تواند بگوید «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» را واقعاً اینگونه می‌بینم که می‌گوید واقعاً مجسمه معجزه آسایی ساخته است چرا؟ به این نکته دقت کنید نمی‌گوید برای آنها یک مجسمه‌ای ساخت «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» می‌گوید «فَأَخْرَجَ لَهُمْ» مانند حالت پرده‌برداری است. کاری که سامری کرده این نیست که یک مجسمه اینگونه ساخته است در آن لحظه‌ای که فقالو یک مقدار به فعل فاخرج انگار یک پرده‌ای روی آن است و بر می‌دارد، یا در کارگاهی است آن را بیرون می‌آورند. یاد فعل مشابه آن در داستان یوسف بیفتید که یک جایی زلیخاه آن مراسم را ترتیب می‌دهد بعد می‌گوید «فَأَخْرَجَ عَلَيْهِمْ» یوسف را آرایش کرده است و یک حالت زیبایی در آورده است برای اینکه مسحور کند زنان مصر را یک دفعه به او می‌گوید از پشت پرده در بیا. اجل را می‌آورند و مانند لحظه رونمایی است «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» نسبت داده می‌شود به سامری انگار در مراسم نقش مهمی داشت.

۹- ابتدای داستان

به اول داستان می‌رویم. اول داستان را خوب بخوانید، اینجا ابهامی وجود دارد که اگر این را بفهمید کمک می‌کند به اینکه داستان را بفهمید. امروز یک نفر فکر می‌کنم نکته اصلی مربوط به ماجرا را خواند که «وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى» یعنی چه؟ قرار بود چه کاری انجام شود؟ از اینجا شما نکته اصلی ماجرا را می‌توانید بفهمید. قرار بود چه شود و چه شده و یعنی چه موسی شتاب کرده است؟ قرار نیست مردم همراه با حضرت موسی به میقات بیایند، در قرآن یک بار یک ۷۰ نفری را خداوند با حضرت موسی انتخاب می‌کند و با خودش می‌برد و قرار نیست قوم به میقات بیایند. آن چیزی که مسلم است این است که موسی قرار است در میقات تنهایی برود و با خداوند میقات داشته باشد ۳۰ روز به اضافه ۱۰ روز، ۴۰ روز با خداوند عبادت کند و دستورالعمل‌ها را برای قوم بگیرد تا این معاهده بسته شود، کاملاً یک میقات خصوصی است. معنی آن چیست که حضرت موسی می‌گوید دنبال من می‌آیند؟ یعنی به میقات می‌آیند؟ به نظر من اگر از اینجا شروع کنید و این را دقیقاً درک کنید خیلی چیزها روشن می‌شود.

قرار این بود که حضرت موسی مردم را پای کوه طور بیاورد در جانب راست طور یک جایی مستقر کند و خودش به میقات بیاید، بعد الواح و معاهدات را بگیرد و نزد قوم خود ببرد. این چیزی که به حضرت موسی وحی شده، قراری است که با حضرت موسی گذاشته شده که مردم پای کوه طور باشند و حضرت موسی به میقات برود. در پرانتز می‌گویم هیچ شک نداشته باشید که محل میقات همان وادی ایمن است که خلغ نعلین انجام شده است. یکی از زیبایی‌های این داستان اینطوری که در سوره طه نقل شده اینها تکرار می‌شوند ولی هر کدام از آنها در خود سوره یه جایی که تکرار می‌شود ویژگی‌های روایی خودش را دارد. یکی از زیبایی‌های روایت این است که در انتها بر می‌گردیم به همان مکان اولیه‌ای که موسی داشت با اهل خودش می‌رفت. ناگهان او را به وادی ایمن آوردن و آنجا خلع نعلین اتفاق افتاد رسالت و آن صحنه بی‌نظیر مکالمه حضرت موسی با خداوند که در ابتدای داستان آمده است. شک نکنید که محل میقات همانجا است. به حضرت موسی گفتند برو و رفته است مأموریت را انجام داده و بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورده است و از او می‌خواهند دوباره به همانجا برگردد. قوم را پای کوه طور بگذارد و خودش بالا بیاید، بنابراین به مکان اولیه داستان بر می‌گردیم. این دفعه کسانی را که قرار است پای کوه طور بگذارد و بالا بیاید اهلش نیستند و قوم او هستند. دفعه اول اهل او صبوری کردند و اتفاق بدی نیفتاد اینجا قوم صبور نیستند و اتفاق خیلی بدی می‌افتد.

بازگشت مکان اولیه شروع داستان و تناظرهایی که وجود دارد این داستان را زیبا می‌کند، نمی‌شود به این توجه نکنید. لازم نیست لااقل در این سوره قرآن به صورت روشن اشاره کرده باشد من توجه شما را جلب می‌کنم و لطفاً خارج از بحث سوره و ماجرای گوساله به میقات توجه کنید که به شدت در تفاسیر بد فهمیده می‌شود. چند میقات داشتیم و چه تعداد آدم با او بودند فکر می‌کنم بعضی از آیات را پس و پیش می‌فهمند، اتفاقاً شباهت زیادی چیزی که درباره میقات در قرآن آمده با چیزی که در تورات آمده است وجود دارد. تورات را بخوانید که چگونه شد و چه قرارهایی بود و چه کارهایی انجام شد بعد سعی کنید انطباق بدهید. من نمی‌گویم کاملاً منطبق هستند ولی از آن چیزی که در تفاسیر می‌بینید منطبق‌تر از چیزی است که در تورات گرفته می‌شود. میقات دومی وجود دارد بعداً حضرت موسی ۷۰ نفر را می‌برد، میقات دوم همانطوری که در تورات گرفته شده در قرآن همینگونه است. برای آمرزش ماجرای گوساله است در حالیکه تفاسیر می‌گویند ۷۰ نفر را برد که خدا را ببینند من نمی‌دانم از کجای قرآن این را در می‌آورند. به نظر من که با قرآن تطبیق ندارد در این جلسه قرار نیست در مورد انی مسئله صحبت کنیم.

۱۰- شتاب موسی

ماجرا چیست و چه باید بفهمیم از اینکه چه چیزی باعث شتاب تو شد؟ پس حضرت موسی صبر نکرد که قوم پای کوه طور برسند و بالا برود شما باید این را بفهمید. اینها در راه بودند و به حضرت موسی وحی شد و قرار شد میقات ۳۰ + ۱۰ را داشته باشد. قوم را ترک کرد و با شتاب به سمت میقات آمد و از قوم خود جلو افتاد، چند روز معلوم نیست. یک جمعیت بنا به نقل تورات چند صد هزار نفری زن و بچه در آن است و خیلی آرام حرکت می‌کنند، موسی شتاب کرده برای اینکه صبر ندارد. «عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى» حس درونی او این است دوباره آنجایی که این ماجرا شروع شد خواستن او، ۳۰ یا ۴۰ شب با خداوند مناجات کند انگار دیگر نمی‌تواند تحمل کند که با این سرعت کمی که اینها می‌آیند اینها را پای کوه طور برساند و بالا برود. شتاب کرد و جلوتر از قوم رفت و این کار را انجام داد.

به نظر من کلید حل ماجرا این است اگر این را بفهمید و به نظر من این قطعی است که ماجرا این است و اینکه آنها دنبال من می‌آیند نه اینکه دنبال من بالای کوه می‌آیند، می‌آیند که قسمت راست کوه مستقر شوند. ولی من صبر نکردم که اینها بیایند بعد بالا بیایم خودش آمده و آنها هم در راه هستند و دنبال من می‌آیند. قطعاً ماجرا همین است جور دیگری نمی‌توان فهمید که چرا زودتر آمدی و شتاب کردی یعنی که صبر نکرد تا مردم پای کوه طور برسند. به نظر من کلید حل ماجرا این است که چون خیلی خیلی مهم است که بفهمید چه اتفاقی افتاده است که اینها گوساله پرست شدند و سامری چه کار کرده است. نکته اصلی ماجرا این است که یک مشت از اثر رسول برداشتم فنبذتها این را بفهمیم کاری که سامری کرده چیست به نظر من کلید ماجرا این است که این را بفهمید از نظر بلاغی از نظر من غیرممکن است که این اثر رسول غیر از اینی باشد که می‌گوید «قَالَ هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی» این اثر همان اثر است و این کلیدی است که در داستان داده شده است.

[۰۱:۳۰]

که بفهمید موسی می‌گوید «عَلَى أَثَرِی» می‌آیند با اثری که رسول می‌گوید من یک مشت از آن برداشتم یکی است. یعنی چه؟ مردم نمی‌دانند محل میقات کجاست، کوه طور تابلوی گردشگری ندارد که اینجا کوه طور و وادی ایمن است. موسی می‌داند که کجا می‌رود وقتی شتاب کرده چگونه مردم را دنبال خود می‌کشاند، رد پای او را در بیابان نمی‌توانند دنبال کنند ممکن است باد یا باران بیاید و همه رد پاها را از بین ببرد. یادتان باشد اول باران می‌بارید من می‌خواهم تأکید کنم که باران بود چون نمی‌توانست آتش درست کند. رد  پا نیست موسی از خودش یک اثری می‌گذارد «قَالَ هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی» یعنی دنبال من می‌آیند. این اثر چیست؟ چیزی است که می‌توان از آن یک مشت برداشت، مردم دنبال حضرت موسی راه افتادند و حضرت موسی با آنها قرار گذاشته که مثلاً بالای تپه‌ها یک علامت‌هایی می‌گذارد که مشخص است که یک اثر است و چیز خاصی است. مثلاً فرض کنید یک پودر سفید رنگی است که برق بزند، شما تخیل خود را به کار بیندازید تخیلات من می‌رود سمت اینکه یک چیزی است در شب برق بزند و قطعی باشد و از خاک بیابان نباشد یا به شکل خاصی می‌گذارد. به هر حال مردم را با یک چیزی دنبال خودش راهنمایی می‌کند، مانند اینکه در فیلم‌ها می‌بینید پارچه به درخت می‌بندند که جایی می‌روند به اثر خود برگردند. از خودش رد باقی می‌گذارد چون مردم نمی‌دانند و فقط موسی است که می‌داند کجا می‌رود.

شتاب می‌کند و می‌گوید من جلوتر می‌روم چه مشکلی پیش می‌آید؟ دو مشکل پیش می‌آید یکی اینکه زمان فراقت موسی حتی از ۴۰ روز زیادتر می‌شود، فکر کنید ۵ روز از آنها  جلوتر رسیده باشد زمانی که موسی حرکت کرده ۵ روزه پیاده‌روی کرده است این جزو ۴۰ روز نیست اینها را هم در حال راه رفتن خلافت حضرت هارون است که مردم را پیش می‌برد. بنابراین اگر این اثر را اینگونه بفهمید که به نظر من ردخور ندارد، معنی آن همین است «عَلَى أَثَرِی» رد پا نیست بلکه یک چیز خاصی است که موسی با آن آنها را راهنمایی می‌کند که راه را پیدا کنند. این آقای سامری که آدم بسیار بسیار از یک جهاتی باهوش و در عین حال ناجوری بود چیزی که می‌گوید این است فبصرت اینکه چه قدرتی از این اثر رسول است. یک مشت از اثر رسول برداشتم شاید بالای تپه و جایی می‌گذاشت که دیده شود و این پنهانی رفته و چیزی که فهمیده این است که این چیز مهمی است و می‌شود با آن کارهایی انجام داد. یک آدم قدرت طلب با عنایت است و لحن صحبت او کاملاً مشخص است که چگونه آدمی است و این را به چنگ آورده است و یک مشت از این را دارد. من صحنه جرم را مانند فیلم‌های کارگاهی بازسازی می‌کنم کاری که سامری کرده این است، وقتی که گوساله را ساخته یا ساختند و شخص خودش نبود آن موقعی که پرده‌برداری می‌شود و گوساله را میان مردم می‌آورد فکر کنید پنهانی رفته و یک مشت از اثر رسول را که داشته روی گوساله پاشیده یا پای گوساله گذاشته است. وقتی پرده‌برداری می‌شود و گوساله عجیب و غریب است و طلای گوساله است و مردم گوساله دوست دارند، گاو دوست دارند و گاوپرست بودند و گاوپرستی دیدند. هم کنعانی‌ها هم مصری‌ها همه دنیای باستان بیشتر از هر چیزی مجسمه گاو ساختند. گوساله ظاهر می‌شود و طلایی است و یک صدایی می‌دهد یک دفعه مردم می‌بینند که اثر رسول روی آن است. اگر موسی مرده یعنی ما را هدایت می‌کند که این را بپرستید این خدای من است و اگر نمرده و هنوز زنده است یک جوری معجزه است. معجزه‌ای که اینجا اتفاق افتاده این است که امضای حضرت موسی روی این گوساله است بنابراین همه مردم که تابع موسی هستند. احساس می‌کنند مجاز است که این را بپرستند. فقط هارون است که می‌گوید این کار فتنه است و این کار را نکنید.

کار سامری مانند کاری است هزاران هزار بار در امام زاده‌ها اش درست می‌کنند و شب یکی پنهانی دست خود را روی آش می‌زند پنجه حضرت زهرا است و صبح قیامت می‌شود که اینجا حضرت فاطمه است. ما اینها را دیدیم وقتی همین الان در ایران از این کارها می‌کنند یک خونی یک جایی می‌پاشند و یک کاری می‌کنند که مردم احساس معجزه می‌کنند چند هزار سال قبل مردم مجاب شدند و این یک چیز خاصی بود.

مشکلی که پیش آمد و اثر رسولی که این آقا برداشت یک چیز خاصی بود که مردم حسی را که این مجسمه را تأیید کرده است در خودش داشت. وگرنه این کار را نمی‌کردند موسی گفته بود مجسمه نسازید و نپرستید. این کار انجام نمی‌شد به غیر از این کلکی که سامری زد. سامری یک آدم است مهندس ریخته‌گری بلد است یا مجسمه ساز است، تصوری که از سامری دارم یک چیزی شبیه الان در دنیای مدرن واژه‌ای ساخته شده که می‌گویند نابغه است. یک آدمی است که به شدت دانش دارد و مغرور است و صنعت بلد است، شاید سحر بلد است و خیلی چیزها بلد است و خودش را از مردم و قطعاً از هارون بالاتر می‌داند. بعضی از اینها از هارون خوششان نمی‌آید و قدرت طلب است و کار هوشمندانه‌ای که انجام داده فقط ساخت مجسمه نیست اینکه جوری مردم را مجاب کرده که این مجسمه مورد تأیید حضرت موسی است. برای همین است که مردم می‌گویند ما به هیچ وجه عبادت این مجسمه را ترک نمی‌کنیم مگر اینکه موسی برگردد و بگوید این نیست. فکر می‌کنند که از موسی تبعیت می‌کنند، برای همین است که مقاومت نمی‌کنند چون چیزی که افکار عمومی را به نوعی راضی کرده است موسی از ما خواسته که این کار را بکنیم. مانند اینکه در میقات اتفاق‌هایی افتاده است و حضرت موسی زنده است یا خیر و قرار شده ما این کار را بکنیم. مگر قرار نیست شیوه زندگی آنها را برای آنها بیاورد؟ تا موقعی که فرمانی نگفته است. فرمان اول این است که این گوساله که ساخته شده است همین را بپرستند.

یک چیزی که در این داستان شگفت‌انگیز است این است که به نظر من می‌توانست از اول از همینجا شروع شود چند نکته شگفت‌انگیز وجود دارد که جدای از فهم داستان از اول برای آدم سوال ایجاد می‌شود. چگونه خود سامری باورش شده است که این معجزه است؟ اگر خودش این کارها را کرده شما از این آیه «وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا» نگاه کن به معبود خودت که جلوی او اعتکاف کرده بودی و عبادت می‌کردی این را به سامری می‌گوید. سامری به نظر می‌آید باورش شده و معبود او شده است. این توجیه می‌کند که هیچ تغییر فاعلی در آیه ۸۸ اتفاق نیفتاده است. «أَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» سامری این کار را کرد بعد یک عده‌ای گفتند «هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ» چه کسی فراموش کرد؟ خود سامری فراموش کرد که من این کارها را کردم یعنی چه فراموش کرد؟ اتفاقی که می‌افتد این است، سامری گوساله ساخته و اثر موسی را هم گذاشته واقعاً همه این کارها را کرده که مردم را به عبادت گوساله بکشاند؟ نه لزوماً مانند مهندسی است که در صحنه پرده‌برداری سعی می‌کند باشکوه‌ترین چیزی که ممکن است به مردم نشان بدهد و امضای حضرت موسی هم زیر آن است. اینکه حس معنوی هم نسبت به گوساله ایجاد شود وجود دارد ولی تا این لحظه خودش باور ندارد که الله موسی را می‌سازد.

اتفاقی که در خیلی از امام زاده‌ها اتفاق‌های معجزه‌آسای دروغین می‌افتد یک عده پیدا می‌شوند و معجزه تراشی را ادامه می‌دهند. مثلاً کسی می‌گوید بچه من مرده بود به گوساله زدم زنده شد، الان در محله‌های کوچک بروید می‌بینید چقدر معجزه در مورد درخت‌ها و بقعه‌ها وجود دارد. موضوع این است جوی ایجاد شد و خود سامری هم به نوعی که این گوساله حالت معجزه‌آسا دارد و الله موسی است قانع شد و خودش هم شروع به عبادت کردن کرد و عبادت او ظاهری نبود. «فَنَسِیَ» اشاره به خود سامر دارد جمله با این شروع می‌شود که فاعل سامری است «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» آنها یک چیزی گفتند «فَنَسِیَ» اینکه فراموش کرد. این را نسبت بدهیم به اینکه مردم فراموش کردند فاعل مفرد است، بعضی از مفسرین به موسی نسبت می‌دهند یعنی موسی این الله خود را فراموش کرده و به میقات رفته این اصلاً نمی‌خورد. اینکه انتها داستان می‌بینید که به سامری گفته می‌شود خودش هم انگار اهل عبادت و اعتکاف جلوی مجسمه شده این می‌خورد و اینکه آن فاعل ادامه پیدا کرد و جوی به وجود آمد که خود سامری هم انگار ایمان آورد به اینکه واقعاً یک آثار معجزه آسا و الله موسی در این حلول کرده است واقعیت دارد.

۱۱- مروری دوباره

چه چیزهای مبهمی باقی مانده است که باید در مورد آن صحبت کنیم؟ خیلی چیزها می‌توان در مورد آن صحبت کرد اشکالی ندارد اگر بعضی‌ها را برای جلسه آینده بگذاریم ولی من فکر می‌کنم از اول داستان یک مروری کنیم. چون فکر می‌کنم بعضی از جاها احتیاج به این باشد که این اتفاق کی افتاده است در مورد آن بیشتر توضیح بدهیم. «وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى» مشخص است که معنی آن چیست، موسی شتاب کرده است. بحث است که سوالی است که حالت مواخذه دارد یا اینکه گفته می‌شود پرسیده شده تا حضرت موسی جوابی بدهد که «رَبِّ لِتَرْضَى» حالت معاشقه دارد که به طرف فرصت بدهیم تا در ابتدای کار ابراز عشق کند. به نظر من اینگونه نیست و شروع این داستان است و این عجله کار درستی نبود. همان اثر رسول نتیجه چیزی است که سامری می‌گوید، برای اولین بار می‌خواهم یک اشاره‌ای به اختلاف قرائت‌ها بکنم تا الان یادم نیست جایی حس من این بوده باشد که یک اختلاف قرائتی است و یک چیز مناسب‌تری است و لااقل قابل فکر کردن است. در بعضی از قرائت‌ها می‌گوید «قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا» خود حضرت موسی را جزو کسانی که نفهمیدند می‌آورد. اینکه از خودش یک اثر باقی گذاشته که می‌شود از این سوء استفاده کرد شاید این قرائت درست باشد که انگار آخر داستان می‌گوید تو هم نفهمیدی کاری که می‌کنی بعید می‌دانم ولی می‌خواهم بگویم چنین چیزی است.

این واقعیت وجود دارد که اولاً عجله‌ای که حضرت موسی کرده ماجرای اثر رسول را پیش آورده است که چنین سوء استفاده‌ای می‌شود از اثر رسول کرد. به اضافه اینکه مدت غیبت خود را طولانی‌تر کرده که این قوم ظرفیت این را نداشتند. می‌توان گفت پس یک مواخذه‌ای در کار است که این شتاب درست نبود بهتر بود که با آنها می‌آمد و آرام آرام حرکت می‌کرد و شتاب نمی‌کرد و آنها را پای کوه طور می‌رساند بعد ۳۰ یا ۴۰ روز را طولانی‌تر از این نمی‌کرد.

«قَالَ هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى» الان فکر می‌کنم روشن است، من ردی باقی گذاشتم که آنها می‌آیند نگرانی در اینکه به اینجا برسند نیست و من شتاب کردم برای اینکه تو راضی باشی. این در دو عبارتی که پشت هم می‌اید مطلقاً در روایت قرآنی نیست که اگر یک دیالوگی دو بخش داشته باشد یعنی بلافاصله گفته شده است. در هر داستانی نگاه کنید می‌توان مثال‌هایی پیدا کرد که دو حرف زده می‌شود که ممکن است فاصله زمانی آنها ۳۰ سال باشد. جمله دوم آخر اتفاقی که افتاده است در انتها میقات و الواح همه چیز داده شده خیلی بعید است که سوال را آخر پرسیده باشند. اول سوال را در ابتدای ۴۰ روز پرسیدند در انتها ۴۰ روز به آن گفته می‌شود که «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» این اطلاع به چیز داده می‌شود.

[۰۱:۴۵]

به قوم می‌گوید که «أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا» چیزی که معلوم است قالب است در احساسات مردم که نجات پیدا کردند و یک وعده بسیار خوب به آنها داده شده است. این است که مردم را عاشق حضرت موسی کرده که اینها را نجات داده و به سرزمین خوشبختی‌ها می‌برد. «أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» این چند روز برای شما طولانی شد «أَمْ أَرَدْتُمْ» اراده کردید که «أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» تمام این وعده و عهد را فراموش کردید، در حالیکه طولانی نبود چند روز بیشتر نبود و قوم را مواخذه می‌کند. آنها واضح است اصلاً نمی‌گویند که چه شد تو این چیزها را به ما گفته بودی و ما عمل نکردیم. یک چیز مبهمی می‌گویند درباره اینکه این گوساله چگونه ساخته شد اینگونه ساخته شد که بهانه می‌آورند این طلاها خیلی سنگین بود و ما تبدیل به مجسمه کردیم. تقریباً همین را می‌گویند یک جور مبهمی با خجالت می‌گویند سنگین بود و اینها را داشتیم حمل می‌کردیم تبدیل به یک مجسمه کردیم آن هم با حالت ابهامی این کار را کردیم. «فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» تفاوت بین این دو فعل را اگر دقت کنید به نظر من آن صحنه‌ها در ذهن شما می‌آید. مثل اینکه یک کوه یا یک چاله پر از جواهرات و طلا تشکیل شده که همه قوم طلای خود را می‌آورند این را «فَقَذَفْنَاهَا» یعنی ما پرت کردیم. بعد «فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» سامری در کوره می‌اندازد آن با یک واژه القا که به معنای انداختن است نه حالت پرت کردن، عصا را می‌گوید بنداز. اینکه القا کرد سامری را یک چیزی می‌گویند که چه شد این طلاها را تبدیل به مجسمه کردیم در حالیکه جرمشان ساخت آن نیست. می‌توانستند مجسمه را بسازند روی یک گاری بگذارند تا حمل شود موضوع این است که چرا آن را پرستید؟ اصلا جواب نمی‌دهند. سوال و جوابی است که رد و بدل می‌شود.

«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» هم اینکه «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» خیلی معجزه آسا نیست و هم اینکه «فَأَخْرَجَ لَهُمْ» صحنه‌آرایی که انجام داده است چه شکلی بالاخره یک روزی می‌آید و از این گوساله پرده‌برداری می‌کند و اثر رسول هم در آن است. همه ویژگی‌هایی که انگار باید داشته باشد گوساله است و گاو است در واقع طلایی است و یک صدایی می‌دهد. یادم نیست در یکی از متن‌هایی که درباره گوساله بود خیلی خوب توضیح داده بود که اولاً موضوعی که صدای گاو می‌داد در متون آپوفیکا است یعنی در خود تورات نیامده است که صدا داشت. خیلی توصیف تورات از این هم عادی‌تر است مانند یک نقش برجسته گوساله است که علف می‌خورد چنینی توصیفی از آن است. ولی در متون فرعی یهودی آمده که صدای گاو می‌داد. یک جایی که الان یادم نیست کجا است یک جور جالب توضیح داده بود که این صدا خیلی موثر بوده و اینکه یک جوری صدای خدا را می‌شنوند در اعماق وجود آنها اثر می‌گذاشت. به نظر من بعداً که احساس الله بودن کردن صدا موثر بود مانند مجسمه‌ای که گاهی ندایی سر می‌دهد و اذان می‌گوید و لابد قربانی می‌کردند و عبادت می‌کردند. صدا بعداً اهمیت پیدا کرده است ولی تا اینجا یک مجسمه جالب است و چون امضای حضرت موسی است مردم تبعیت می‌کنند.

«فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِیَ» معنی اینها را گفتم، «أَفَلا یَرَوْنَ» این یک چیز الهیاتی است که در مورد همه بت‌ها در قرآن گفته می‌شود که اینها ضرر و نفع ندارند و قول را بر نمی‌گردانند «أَلا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلا وَلا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا». «وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ» همان موقعی که این شور ایجاد شد و اینکه این الله موسی است قبل از اینکه شروع شود و پرستش کنند هارون به آنها گفت که «یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ» این یک آزمایش الهی است. «وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی» سعی کرد جلوی این پرستش را بگیرد ولی دیر شده بود.

۱۲- نقش هارون

جلسه یک مقدار طولانی شد ولی اجازه بدهید همینجا یک مکث کنم درباره نقش هارون که آیا چیزی که در تورات است می‌تواند درست باشد یا خیر یک بحث چند دقیقه‌ای کنم. در تورات وقت نیست که متن را بخوانم به هارون می‌گویند و به نظر می‌آید که هارون می‌پذیرد و می‌گوید بروید گوشواره‌های زنان خود را بیاورید، طلاها را جمع می‌کند.

تصور من این است که این می‌تواند درست باشد فکر می‌کنم جزو تحریفات تورات نباید حساب کنیم. ماجرا این است که با نقل قرآن هم این سازگار است که باز نه در خود تورات در میدراش‌ها آمده که اینهایی که پیش هارون آمدند و این حرف را زدند هارون مخالفت کرد و آنها اصرار کردند. یک جایی نوشته شده که ۴۰ نفر مسلح هستند آمدند و حالت تهدیدآمیز داشتند. یکی از شخصیت‌ها هور که اسم او در تورات هم آمده است و جنگاور است رفت تا  جلوی آنها بایستد جلوی هارون او را تکه تکه کردند. اینکه در قرآن آمده است من ترسیدم که من را بکشند ممکن است این روایت درست باشد. یک جور یک عده‌ای که مخالف هارون هستند حالت تمرد پیدا کردند و تهدید کردند یا اینگونه هم نیست و در این مرحله تهدیدی که صورت نگرفته باشد چنین شوقی که ما در قرآن می‌بینیم بنابراین به هارون گفتند این شوق به غیبت موسی اضافه شده بی‌تاب شدند و می‌خواهند یک مجسمه داشته باشند. شما فقط این تصور را کنید که هارون هم نمی‌داند و به او وحی نشده است چون خداوند می‌خواهد آزمایش را انجام بدهد. به هارون گفته نشده که ۱۰ روز دیگر موسی می‌آید، فکر کنید روز ۳۱ است و مردم کم کم حالت تمرد را پیدا کردند و مجسمه می‌خواهند. شایعه مرگ موسی پخش شده است، فکر می‌کنم اگر درست بفهمم و به هارون گفته نشده که مدت میقات او ۱۰ روز دیگر تمدید شده. اتفاقی که می‌افتد شما هم اگر جای هارون باشید می‌گویید چرا من الان جنگ راه بیندازم و یک عده آدم مسلح بیاورم و حکومت نظامی اعلام کنم. حداکثر موسی ۱ یا ۲ روز دیگر بر می‌گردد، مفسرین یهودی هم اینگونه تفسیر می‌کنند که می‌گوید بروید گوشواره زنان خود را بیاورید. یعنی یک چیزی که زنان نمی‌دهند و به زور باید بگیرند و مخفی می‌کنند. می‌تواند بگوید همه را نیاوردید دوباره بروید بیاورید همه این حرف‌ها را می‌شود زد و این تأخیر را حساب کرد و روی این حساب کرد که ساخت گوساله هم چند روز طول می‌کشد و موسی می‌آید و مسئله حل می‌شود، بدون اینکه اختلافی بین بنی اسرائیل ایجاد شده باشد و خونریزی شده باشد.

هارون می‌داند که موسی وسط ساخت گوساله بیاید و بگوید بی خود کردید این کار را کردید و قالب را بشکند همه جا می‌زنند و الواح می‌گیرند و زندگی آنها شروع می‌شود. اگر می‌شود مسالمت‌آمیز این مسئله را حل کرد بنابراین هارون اگر تظاهر کرده باشد یک مجسمه می‌سازیم به این بهانه که حمل آن سخت است و جزو بهانه بود. همه را تجمیع کنید و طلاها را بیاورید، هنوز همه را نیاوردید بروید گوشواره زن‌ها را بیاورید. ممکن است روز اول نگفته باشد گوشواره اینها را آوردند بعد گفته گوشواره زن‌ها نیست بروید گوشواره زن‌ها را بیاورید. آنها را آوردند بعد می‌گوید قاشق و چنگال طلا را بیاورید یک یا دور روز معطل کنیم تا طلاها جمع شود، یک یا روز معطل کنیم تا قالب آماده شود، تا اینها را ذوب کنند و… ولی موضوع این است که موسی نمی‌آید موسی نمی‌آید تا اینکه گوساله آماده می‌شود و اصلاً قابل پیش بینی نیست که چنین شرارت‌هایی وجود داشته باشد که مردم را بتوانند قانع کنند یک مجسمه ساخته شود و این را در انبار می‌گذارند بعد یک گاری درست می‌کنند و روی آن حمل کنید.

اینکه ظرف مدت کوتاهی پرستش صورت بگیرد به نظر من قابل پیش‌بینی نبود و توضیحی که حضرت هارون می‌دهد که من سعی کردم اختلاف ایجاد نشود و آنجایی که شروع به پرستش می‌کنند شاید اینجا است حضرت هارون را اگر مخالف کند می‌کشند. اگر این کار را می‌کردم من را می‌کشتند شاید اول میدراش‌ها آمده است که اینها حور را کشتند بعد هارون رضایت داد. در آن متون است و چیزی نیست که از خودم بگویم، در تفاسیر یهودی این است که هارون معطل می‌کند کل جزئیات متن را نشان می‌دهند که وقتی پرستش شروع می‌شود. یک عبارتی در تورات است که می‌گوید و چون هارون این را بدید آیه ۴ می‌گوید آنها را از دست ایشان گرفته و آن را با قلم نقل کرده و از آن گوساله ریخته شده ساخت و ایشان گفتند ای اسرائیل، جالب است که اینجا می‌گوید ایشان گفتند عین همان تغییر فاعلی که در آیه ۸۸ قرآن وجود دارد اینجا هم است. همه اینها در تفاسیر یهودی ببینید. ایشان گفتند او اینجوری نگفت قشنگ بحث کردند و اینکه هارون این کار را نکرد و باعث پرستش نشد. و ایشان گفتند ای اسرائیل این خدایان تو می‌باشند که تو را از زمین مصر بیرون آوردند، یعنی خدای موسی است. و چون هارون این را بدید مزبهی پیش آن بنا کرد و هارون ندا داد که فردا عید یهو می‌باشد. هارون دید که پرستش شروع می‌شود به مردم گفت فردا است باز یک روز دیگر می‌خواهد وقت بگیرد. در تفاسیر می‌گویند که هارون دستور داد که یک محراب مانندی بسازند که پرستش بخواهیم بکنیم محراب یهو اینجا باشد.

بعد از اینکه پرستش شروع می‌شود و این حرف و ندا در داده شده باز می‌خواهد ببیند می‌تواند ۲۴ ساعت دیگر وقت بگیرد شاید موسی بیاید. این چیزی که در تفاسیر یهودی است به نظر من خیلی می‌خورد که هارون جلوگیری نکرده در ظاهر کاری کرده که به نظر می‌آید همراهی می‌کند ولی هدفش این است به امید اینکه هر لحظه ممکن است موسی برگردد بدون خونریزی می‌خواهد این ماجرا را تمام کند. نهایتاً فضاحتی می‌کشد و این گوساله حالت امضای موسی را پای آن می‌گذارند و این اتفاق‌ها اینگونه پیش می‌رود که قابل پیش‌بینی نبود. نه تأخیر زیاد موسی و نه اینکه مردم اینگونه در اثر کید سامری به گوساله اقبال نشان بدهند. هارون گفت یک جایی هارون می‌گوید این فتنه است و این کار را نکنید. «قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» چه شد؟ وقتی که دیدی گمراه شدند کاری نکردی؟ «رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» به احتمال زیاد مربوط به جایی است که شروع کردند به پرسش و مجسمه ساختن است. «أَلا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلا بِرَأْسِی إِنِّی» توضیح هارون این است «خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» بیایید ببینید جنگ داخلی شده است و اینها به جان هم افتادند و کشته شدند دو دستگی ایجاد شده است و این چیزی است که قطعاً تو نمی‌خواستی. جزو امر تو احتمالاً چیزهایی که به هارون گفته شده آرامش حفظ شود و همه با هم باشند بوده  است. امت الهی که از ابتدای خلقت تا الان شکل گرفته اینکه خونریزی شود و اینها به جان هم بیفتند و چند دستگی شود چیز مطلوبی نبود. بنابراین هارون تلاش خودش را کرده که وحدت را حفظ کند و نمایشی انجام بدهد که به نظر می‌آید یک جایی نهی کرده وقتی کار به این رسیده که وقت گذرانی او نتیجه نداده موسی برنگشته و از یک جایی جلوی آنها ایستاده است. ایستادن هارون در تورات نشانه آن کاملاً واضح است که قوم بنی لوی که طائفه هارون هستند به هیچ وجه همکاری نمی‌کنند و پرستش نمی‌کنند و بعداً در ماجرای توبه و فقتلوا انفسکم طبق نقل تورات خیلی نقش پررنگ دارند. از اینجا است که آن خاندان به دلیل اینکه پرستش نکردند شأن و اهمیت در تاریخ بنی اسرائیل پیدا می‌کنند و کاهن می‌شوند و یک سری مسئولیت‌های دینی بر عهده آنها گذاشته می‌شود چون در این گناه شرکت نکردند.

[۰۲:۰۰]

این چیزی است که نقل تورات است و در قرآن خیلی به این چیزها اشاره نشده است. «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ» تو چه کاری کردی؟ «قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا» انگار به نظر می‌آید پاشیدم «وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» اینگونه نفس من بر من، یک چیزی که به نظر من زیبا نشان داد. یک کار صنعتی می‌کند و می‌خواهد به زیباترین شکل مانند یک هنرمند از اثر رسول هم استفاده کرده نهایتاً خودش گرفتار این ماجرا شده است. کارهایی که می‌کنم خیلی بامزه و خیلی خوب است تا اینکه بعدش به نظر آمد که این گوساله چقدر چیز قابل پرستیدنی است بالاخره «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» چنین معنی باید داشته باشد. «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَه» مجازاتی که برای سامری در نظر گرفته می‌شود فراموش نکنید که داستان در جلسه اول به این اشاره کردم این داستان هرجایی می‌آید کنار آن یا قبل و بعد آن آدم می‌آید در تفاسیر یهودی هم این ماجرا متناظر با ماجرای هبوط است و اینجا جایی است که بنی اسرائیل از بهشت اخراج می‌شوند.

من نمی‌رسم در مورد کاری که حضرت موسی کرد صحبت کنم همینقدر داستان را توانستیم بخوانیم فکر می‌کنم کافی است. اگر احتیاج دیدم در جلسه آینده صحبت را ادامه می‌دهم یا در گروه می‌توان بحث کرد. کاری که صورت می‌گیرد شباهت‌های داستان فقط مسئله گناه نیست، مسئله وجود یک سامری که انگار نقش ابلیس را بازی می‌کند است. به این دقت کنید همه کاری که موسی می‌کند هبوط اتفاق نیفتد تا اینها بتوانند به راه خود ادامه بدهند. ولی لحن این آیه خطاب به سامری چیزی که گفته می‌شود مثل این است که این را اخراج کردند. از نتایج این گناه این بود این آدمی که نقش ابلیس را بازی کرده عین همان که ابلیس از درگاه خداوند اخراج شد اینجا این اتفاق برای سامری می‌افتد. به مردم اجازه توبه داده می‌شود همانطوری که به آدم اجازه توبه داده شد ولی به سامری اجازه توبه کردن در بین قوم داده نمی‌شود. این را از قوم اخراج می‌کنند بعداً ماجرای توبه پیش می‌آید که آن هم مراحلی دارد که در قرآن به آن اشاره می‌شود و خیلی نمی‌بینم در تفاسیر فقط ماجرای فقتلوا انفسکم نیست بردن ۷۰ نفر هم ادامه آن است همانطور که به نظر من منطبق با تورات است.

چیزی که به سامری گفته می‌شود سامری به یک معنای دیگر از این جمع باید جدا شود «فَاذْهَبْ» می‌گوید برو «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِسَاسَ» مثل اینکه تو محکوم به این هستی که جدای از مردم زندگی کنی. معنی لامساس یک چیزی در تورات دارد و یک ریشه‌ای دارد. این قسمت تورات را برای شما می‌خوانم، مجازات به شکل لامساس یک ردی در تورات دارد که شاید توضیحی باشد برای اینکه اینجا چرا این حرف گفته می‌شود. در صفر اعداد گفته می‌شود که موسی جماعت را خطاب کرد خداوند موسی را گفت جماعت را خطاب کرده بگو، این بعد از این است که یک افرادی بر علیه خود موسی شورش کردند، بعد از این ماجراها است و جلوتر شورش بر علیه موسی انجام می‌شود. بگو از اطراف مسکن هوره داتان دور شوید. پس موسی برخواسته نزد داتان رفت و اسرائیل از پی او رفتند. او جماعت را خطاب کرده گفت تمنا دارم که از خیمه‌های این مردم شریر دور شوید و به هیچ یک از اموال ایشان دست نزنید مبادا شما نیز به سبب تمامی گناهان ایشان هلاک شوید.

مانند مجازات که از طرف خداوند اعداد فصل ۱۶ آیه ۲۳ تا ۲۶ یک مجازاتی در تورات ما می‌بینیم که اینجا به این شکل نه به آدم‌ها و خانه آنها به اشیاء آنها هم دست نزنید یک لامساسی در تورات است که می‌تواند توجیه کند چنین مجازاتی وجود داشت. این نه فقط از قوم جدا می‌شود به نوعی حالت انزوا در زندگی او است که انگار با هیچ آدم دیگری نمی‌تواند تماس برقرار کند. «وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی» «وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ » این آدم را یاد مجازات ابلیس می‌اندازد، انگار یک زمانی به او فرصت حیات داده می‌شود و شاید فرصت توبه در تنهایی است نمی‌خواهم حدس و گمان‌های بدون سند متنی بزنم. بعد به او گفته می‌شود «وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا» به بتی که می‌پرستید نگاه کن «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا» همانطوری که در تورات گفته شده این را آتش زدند و بعد پودر کردند و پاشیدند. در تورات اینگونه است که در آبی ریختند و آب را مجبور کردند بنی اسرائیل آب را بخورند و این در همه متون آکوفیرا نیست متون فرعی وجود دارد که گفته شده در رودی ریختند. اینجا اختلاف با متن تورات است ولی در خود متون یهودی ورژن‌های اینگونه وجود دارد. مخصوصاً یک چیز جالب این است که طورمارهای بحر المیت که کشف شد خیلی جالب است انطباق آن با آنجا به چیزی که در قرآن است بیشتر است. الان جزئیات یادم نیست ولی توراتی که رسمی است اختلاف آن با قرآن بیشتر است تا تورات‌هایی که نسخه‌های قدیمی که در بحر المیت پیدا کردند که خیلی اعتبار دارد. به نظر من این نکته جالبی است من این قسمت‌ها را خواندم ولی واقعاً جزئیات یادم نیست. بخش هارون این نیست که در تورات به نظر می‌رسد که همکاری می‌کند یا خودش این کار را می‌کند. این کار را انجام می‌دهند در قرآن اینگونه است، یک عده متأسفانه می‌گویند «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» اشاره به این ماجرا است که نوشانده شدند از این آب در حالی که نگفته «وَ أُشْرِبُوا فِی شکمهم الْعِجْلَ» که بخواهیم چنین تعبیری کنیم. فکر می‌کنم یک تعبیر استعاری زیبا است که عاشق عجل شدند. بعضی‌ها خیلی دوست دارند که همه چیز را منطبق کنند از این حرف‌ها هم زدند و بیشتر غربی‌ها تا مفسرین ما اینگونه گفتند.

«ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا» شرح اینکه چه ماجرایی در گوساله پرستی اتفاق افتاده است و نقش سامری چه بود. خیلی چیزها مانده و کلی تئوری پردازی می‌توان کرد من هیچ صحبتی در مورد اینکه حضرت موسی چه کار می‌کند که بیشتر در سوره اعراف، تأکید روی رفتار حضرت موسی است، نگفتم. اینجا مناسبت دارد که داستان طوری نقل شده که نقش سامری و مسئله اینکه هارون را قبول نکردند در داستان پررنگ می‌شود. می‌خواهم یک اشاره‌ای کنم چون گفته بودم که اشاره می‌کنم.

یک مقاله‌ای به زبان انگلیسی از دو استاد جوان دانشگاه تهران که خیلی مقاله خوبی است و بچه‌ها در گروه گذاشتند. نتیجه‌گیری مقاله را یک نفر ترجمه کرد. مقاله، اسم خیلی جالبی دارد و به معنی آینه‌های روبروی است. بیشتر از اینکه نتایجی که در مورد این داستان در مقاله گرفته شده روش و اینکه مسلمان‌ها سعی کنند وقتی یک داستان را می‌خوانند که در تورات آمده است سعی کنند داستان را می‌خوانند حداکثر انطباق با تورات را داشته باشند و تورات را هم در نظر بگیرند. این چیزی است که سعی کردند به طور روشمندی داستان گوساله را با انطباق این دو متن باهم بخوانند و یک جوری منطبق کنند و سعی کنند از یک چیزهایی در قرآن استفاده کنند و یک چیزی در تورات روشن کنند. برعکس مانند دو آینه‌ای که یک چیزی در این افتاده و یک چیزی در آن افتاده کنار هم یک داستان کامل‌تر را پیدا کنند. اصل مقاله خیلی خوب است و خیلی محققانه است و متن منقهی هم دارد ارجاعات خوبی دارد، ایده خیلی خوبی است. نتایج به نظر من نتایج خیلی درستی نیست مثلاً سامری را به عنوان یک قوم در نظر گرفتند و فقالو اینها یک عده هستند و یک نفر نیست و شخصی به اسم سامری انگار وجود ندارد. نه وقت است و نه لزومی دارد که بخواهم در مورد جزئیات مقاله صحبت کنم فقط از این جهت به مقاله اشاره می‌کنم که فکر می‌کنم این ایده ایده درستی نیست که تورات و قرآن مانند دو آینه هستند که روبروی هم قرار گرفتند و وقایع را می‌توانیم در آن ببینیم و خوب است که مسلمان‌ها هم این کار را انجام بدهند. همانطوری که من بارها تأکید کردم اینگونه باید نگاه کنید که انگار قرآن آینه‌ای است که بالای این حوادث قرار گرفته و خیلی چیزها در آن دیده می‌شود که اصلاً دیده نمی‌شود. تورات مانند روایت انسان‌ها از آن چیزی است که دیدند و قرآن روایت خداوند است از آن چیزی که اتفاق افتاده است. مردم بنی اسرائیل شاید هیچ وقت نفهمیدند که سامری این کار را کرده است، دیالوگ بین حضرت موسی و سامری شاید در خفا انجام شده باشد. حضرت موسی نمی‌خواهد با اینکه می‌داند سامری یک شیطنتی کرده این را بولد کند چرا؟ برای اینکه بنی اسرائیل باید توبه کنند. سامری وجود دارد که این گرد را پاشیده است و ما را گمراه کرده است این می‌تواند جلوی توبه آنها را بگیرد بنابراین می‌توانید حدس بزنید که نقش سامری هیچ وقت به مردم گفته نشده است.

بنابراین سامری در تورات نیست و یک مجسمه‌ساز است که نهایتاً یک مجسمه را ساخته است. چیزی که مردم می‌بینند این است که هارون این کارها را می‌کند بنابراین آینه تورات از دید مردم مانند یک تصویر دو بعدی از پهلو است. مهم است چون در آن یک چیزهایی دیده می‌شود که شاید از بالا به خوبی اینور دیده نمی‌شود. ولی اینکه اینها را معادل هم بگیریم و سعی کنیم یک داستان جدید بسازیم این نتایج درستی احتمالاً نمی‌دهد با ایمان ما به قرآن و اینکه تورات را مردم نوشتند داستان روایت می‌کنند. شما اینگونه باید به تورات رجوع کنید که خداوند یک داستانی را می‌گوید و آن چیزی که مردم دیدند هم ملاک است. به نظر من مردم سامری را ندیدند.

نکته آخری که می‌خواهم بگویم هیچ وقت بنی اسرائیل نفهمیدند که پشت پرده چه اتفاقی افتاده است. این چیزی است که قرآن افشا می‌کند و موسی هم نباید به آنها می‌گفت که چنین اتفاقی افتاده است چون آماج حمله به خود است. آن چیزی که مردم دیدند نقش هارون است، به نظر می‌رسد موسی او را مجازات می‌کند و آن چیزی که مردم دیدند و باید بفهمند این است که اشتباه بزرگ کردند و باعث هبوط آنها می‌شود. فکر می‌کنم موسی به آنها می‌گوید خداوند می‌خواهد شما را کلاً از صحنه زمین محو کند و اینها را آماده توبه کردن می‌کند و این داستان جور در می‌آید. اگر انگیزه‌های الهی موسی را نگاه کنید تصویری که قرآن می‌دهد یک چیزهای پشت پرده‌ای را به ما می‌گوید که مردم ندیدند. آن چیزی که مردم دیدند همانی است که در تورات منعکس شده و یک جور خوبی می‌شود اینها را باهم منطبق کرد. بنابراین این دو کتاب آینه روبروی نیستند یکی آینه‌ای از بالا همه چیز را نشان می‌دهد ولی ممکن است بعضی از چیزها خوب دیده نشود یا به آنها اشاره نشود و یک چیزهایی هم از بغل دیده می‌شود و مردم می‌بینند و کمک می‌کند به روایت از بالا را بفهمیم.

[۰۲:۱۵]

بهتر درک کنیم بنابراین از تورات می‌توان کمک گرفت ولی نه به عنوان آینه کاملاً معادل از نظر زاویه دید، این دو زاویه دیدشان باهم فرق می‌کند. مثلاً مردم نفهمیدند موسی می‌داند که تقصیر کی بود و چه کسی این کار را کرده است و پایین می‌آید و موسی هم به آنها نمی‌گوید. نباید هم بگوید اینگونه فکر می‌کنم می‌توان انطباق را انجام داد.

پرسش و پاسخ

چقدر چیز گفته شده اینجا، من خوشحال هستم. فکر کنم وقت بگذارم و یک مقداری اینها را بخوانم. حضار: چرا حضرت موسی عجله می‌کند؟ خودش جواب می‌دهد.

حضار: اگر رفتار موسی پرفکت است چرا در سوره اعراف استغفار می‌کند؟

استاد: پرفکت به این معنا که وقتی برمی‌گردد رفتاری که انجام می‌دهد، کارهایی که می‌کند و الواح را می‌شکند اینها کارهای نادرستی نیست و فکر نکنید عصبانی است.

حضار: چرا وقتی عصبانیت او می‌خوابد دوباره الواح شکسته را می‌گیرد؟

استاد: اگر مردم توبه کنند الواح اعتبار پیدا می‌کند بنابراین اینکه موسی اینجا یک چیزی برای استغفار دارد. عجله کرده و به او تذکر داده شده و از خود اثر باقی گذاشته است. همانطوری که هارون اشتباه محاسباتی دارد نه اینکه گناه مرتکب شده به آن معنا که خلاف عهد خود عمل کرده است. هارون کاری که انجام داده فکر کرده که اگر یک مقدار معطل کند موسی بر می‌گردد ولی این محاسبه درست نبود.

حضار: نقش پیامبر و دیدی که مردم به آن دارند در هر دو مورد واقعه احد و تأخیر جالب است و به نظر می‌آید در ایمان مردم مشکلی است.  

استاد: بله همینطور است متأسفانه در تورات ماجرای ۷۰ نفر قبل از ماجرای گوساله است.

حضار: خود سامری چرا می‌پرستد؟

استاد: فکر کنم توضیح دادم.

حضار: بنی اسرائیل با این داستان فعلی تبرئه نمی‌شوند؟

استاد: نه مطلقاً

حضار: فتنه خیلی سختی بود؟

استاد: نه، شما یک آشی که روی آن اثر انگشت است اگر قبول کنید که از طرف حضرت فاطمه است برای شما سخت است که قبول نکنید. کجای این خیلی سخت بود هزار بار به آنها گفتند نسازید و نپرستید، این در سوره اعراف است. چرا دوباره خواستند؟ چرا دوباره ساختند؟ از بس که دوست داشتند این کار را بکنند. هیچ تبرئه نیستند و می‌توانستند نابود هم شوند ولی توبه کردند. حتی برای کسی که گوساله نمی‌پرستد موقعیت خیلی آبروریزی است. آزمایشی بود و خیلی راحت نبود و شما امتحان آسان دوست دارید.

حضار: خوانش خیلی جالب و سازگاری از الرسول بود با توضیحی که دادید سامری یک نمونه از آنچه برای پی گرفتن موسی بود روی گوساله ریخت که بعد از آن پرده برداری شد و دیدند و به حالت قبل برگشتند. سامری چیزی که فهمید این است که این اثر رسول خیلی چیز با ارزشی است.

استاد: اگر قرائت درست باشد یعنی می‌گوید خودت هم نفهمیدی که چه چیزی از خود به جای می‌گذاری و چه کارها می‌توان با آن کرد بالاخره امضا است.

حضار: آن اثر چیز خاصی بود، کاری می‌کرد یا صرفاً مردم…

استاد: یک چیز خاصی بود با چیزهایی که در بیابان است فرق داشت. من برای خودم در تخیلات خود فکر می‌کنم یک چیز سفید رنگ اکلیل مانندی که یک مقدار برق می‌زد و جلوه داشت. یک چیزی که در بیابان پیدا نشود و بتوان یک جایی گذاشت و باد آن را نبرد بالاخره یک چیزی بود که مردم بتوانند پیدا کنند.

حضار: اگر اثر رسول قدرت خاصی داشته پس گوساله پرستی از نظر قرآن توجیه پیدا می‌کند، برخلاف آن چیزی که در مورد خوار گفتید.

استاد: واااا ایشان را هبوط کنید.

حضار: اگر سامری جوگیر شد و گوساله پرست شد چندان آدم نابغه‌ای هم نبود؟

استاد: مگر الان دانشمندان نابغه فیزیکدان و… عقل درست و حسابی دارند، یارو نابغه است به همان معنایی که شما الان نابغه دارید. همه آنها مشرک هستند.

حضار: اضافه شدن ده روز به میقات از طرف خداوند بوده و حضرت موسی در آن نقشی نداشت از صحبت شما اینگونه برداشت نمی‌شود.

استاد: اسم شما هم طه است و چطور این حرف را می‌زنید. چطور برداشت نمی‌شود. فتنه همین است خداوند به میقات ده روز اضافه کرد مردم هم دچار این فتنه شدند و آزمایش بود. از کجای حرف‌های من اینگونه برداشت می‌شود.

حضار: چرا ده روز اضافه شد میقات که مردم گمراه شدند.

استاد: اول اینکه خداوند آزمایش می‌کند ثانیاً اینکه ما در آن وقایع معنوی که آن بالا اتفاق می‌افتد به اندازه کافی اشراف نداریم که چرا میقات ۱۰ روز اضافه شد. شاید لازم شد ادامه پیدا کند.

حضار: اینکه سامری می‌گوید من چیزی دیدم اشاره به چیست؟

استاد: گفتم

حضار: چرا مجازات پرستندگان گوساله قتل بود؟

استاد: این خیلی سوال خوبی است. اینگونه نیست اتفاقاً. مجازات افرادی که آخرتی نگاه کنید و دنیایی نگاه نکنید. آنها موفق به توبه می‌شوند و این نمی‌شود. به این فرصت توبه داده نمی‌شود و مانند ابلیس با او رفتار می‌شود.

یک نکته یادم افتاد در داستان آدم، آدم است که فنسی، چون این عبارت تکرار می‌شود مهم است. در حالیکه در این داستان سامری نقش ابلیس را بازی می‌کند. اتفاقاً اینجا خیلی مهم است که فنسی به سامری ارجاع می‌دهد. برای اینکه این یک آدم و انسان است و فراموش‌کار است که نقش ابلیس را بازی می‌کند. در واقع ابلیس است که سامری را اداره می‌کند و نفس او این کارها را می‌کند. سامری یک انسان است که نقش ابلیس را بازی می‌کند و به خاطر همین دچار هبوط می‌شد و از رفتن به بهشت اخراج می‌شود و آنها در بهشت می‌مانند. دنیایی نگاه نکنید که آنها مردند آنهایی که مردند در یک توبه‌ای در یک عملی حماسی شرکت کردند برای اینکه گناه آنها بخشیده شود. نگویید مجازات سامری سبک بود و فقط لامساس بود فقط و برود دنبال زندگی خود رفت! در واقع آدمی که آسیب اصلی را دیده آخرتی که نگاه کنید سامری است.

حضار: چرا باید هارون مجرم شناخته شود؟

استاد: حداقل جلوی چشم مردمی که فکر می‌کنند گوساله را هارون ساخته و با اجازه او بوده اگر اینگونه بود باید جلوی مردم این اتفاق بیفتد. بالاخره هارون غیرمجرم که نیست هارون چرا این کار را کرد؟ می‌گوید می‌خواستم اختلاف و جنگ داخلی نشود بعد چند هزار نفر کشته شدند. بنابراین از اول سفت می‌ایستاد و مانند حضرت موسی بود ممکن است شمشیر بکشد و ۴۰۰ نفر بیاورد که بکشد یا تهدیدی کند که پی کار خودشان بروند. کلاً هارون یک مقدار اینگونه است. نمی‌خواهم در مورد شخصیت حضرت اینگونه بگویم، هارون خیلی شخصیت رحمانی دارد زوج خوبی هستند ولی همانطور که اگر شما حضرت مسیح را رهبر این قوم بنی اسرائیلی این تیپی کنید نتیجه خوبی نمی‌دهد هارون برای رهبری این آدم‌ها که ناتو هستند و آدم‌های خشنی هستند مناسب نیست و زیادی نرم برخورد می‌کند. بالاخره خطایی از هارون همانطور که حضرت موسی برای خودش استغفار می‌کند برای هارون هم می‌کند. هارون اگر می‌دانست که موسی دیر می‌آید و روی این حساب نکرده بود شاید با خشونت از اول برخورد می‌کرد اختلافی ایجاد می‌شد و یک عده کشته می‌شدند و گوساله هم پرستیده نمی‌شد و الواح هم شکسته نمی‌شد و این همه مشکلات به وجود نمی‌آمد. ولی هارون قطعاً مقصر و مجرم اصلی که نیست همانطوری که ممکن است بگویید موسی بی احتیاطی کرده، هارون هم شاید یک بی‌احتیاطی کرده است.

حضار: اینکه مردم سامری را نمی‌شناختند با «وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» نمی‌خواند.

استاد: موسی سامری را می‌شناخت و مردم هم سامری را می‌شناختند، خیلی‌ها می‌شناختند. من مطمئن هستم که سر مهندس دربار بود.

یک چیزی نگفتم که باید بگویم. خیلی به نظر من این نکته مهمی است در گروه هم به عنوان زیر سوال مطرح کردم. چرا در حضور موسی است شاید تنها هستند شاید فقط هارون حضور دارد شاید کس دیگری هم نیست. چرا در حضور موسی یا یک یا دو نفر دیگر از نزدیکان و قطعاً به نظر من نه جلوی جمع می‌گوید «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» همین است که خیلی‌ها را به اشتباه انداخته است که این شاید جبرئیل یا حضرت یوسف است یا هارون آنجا نیست منظور هارون است. حداقل موسی که آنجا است «مِنْ أَثَرِک» او می‌گوید «أُولاءِ عَلَى أَثَرِی» جواب این است از اثری که می‌گذاشتی یک قبضه‌ای برداشتم. چرا کلمه رسول را به کار می‌برد؟ اولاً این از نظر بلاغی غیر عادی نیست چون در حضور پادشاهان اینگونه صحبت می‌کنند. حضرت فرعون سلامت باد. کسی نمی‌گوید به فرعون سلامت باشید با لقب صحبت می‌کنند. اتفاقاً به نظر من این یکی از نشانه‌هایی است که این آدم، آدم دربار است. لحن صحبت کردن و حالت پر طمطراق او حالت عنانیتی که در او است و اعتماد به نفسی که دارد حسی از پشیمانی نیست هنوز می‌گوید من یک چیزی فهمیدم. مخصوصاً اگر قرائت درست این باشد که من یک چیزی فهمیدم که شما نفهمیدید خود حضرت موسی هم در آن باشد هیچ کس نفهمید بعد این کار را کردم افتخار نمی‌کند و آخر می‌گوید «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» مسئله این است لحن صحبت او که حالت عذرخواهانه که آدم انتظار دارد به عنوان مجرم اصلی ندارد. می‌گوید که جرم مرتکب شدم ولی در عین حال خیلی لحن عذرخواهانه ندارد.

اینکه موسی تنها هم باشد و بگوید اثر رسول از نظر بلاغی عجیب نیست چون با بزرگان اینگونه صحبت می‌کنند و این آدم‌ها از دربار فرعون به دربار موسی آمدند. همینجور می‌فهمند و این مانند پادشاه جدید آنها است، درک آدم دربار از ماجرا همین است، این پادشاه است و بعد باید پادشاه بعدی باشد. اما من فکر می‌کنم نکته اصلی چیز دیگری است. عجیب نیست که اینگونه می‌گوید ولی چرا اینگونه می‌گوید؟ دقیقاً نکته این است که ما می‌دانیم دو رسول وجود دارد الرسول غلط است این اتفاقاً یک چیز کلیدی است که من فکر می‌کنم اینجوری که برای شما گفتم این داستان را نفهمیدم با این ترتیب، فکر می‌کنم از اولین چیزهایی که نظر من را جلب کرد یک اشتباهی در حرف سامری وجود دارد. ما دو رسول داریم تو نمی‌توانی بگویی اثر رسول همینجا هم سامری می‌گوید من هارون را به حساب نمی‌آورم. انگار روی جرم اصلی تأکید دارد، هارون جانشین موسی است تو بدانی رسول است یا ندانی رسول است بی خود می‌کنی که از او تبعیت نمی‌کنی و جلوی او می‌ایستی و شیطنت می‌کنی. نه فقط مسئله احترام است این آقا و اعدای هارون که همان‌هایی هستند گفتند «فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَى» که می‌خواهند هارون را ساقط کنند همان آدم‌ها بین خودشان فقط الرسول می‌شناسند. مثل اینکه یک اشتباهی در حضور موسی است این اصطلاح را انگار همینجوری به کار می‌برند. یک رسول فقط وجود دارد و فقط موسی را به رسمیت می‌شناسند این خیلی نکته مهمی در مورد آن عبارت است و چیزی که از آن نتیجه می‌شود.

بنابراین مردم سامری را به عنوان مهندس می‌شناختند کسی که به نظر می‌آید در مجسمه سازی شخصیت اصلی بود ولی آن چیزی که آنها را گمراه کرده است چیز دیگری است و آن را نمی‌دانند. سامری از بزرگان و دانشمندان و مهندسان بزرگ است و همه او را می‌شناسند و فکر می‌کنم احترام هم دارد موسی هم به اسم می‌شناسد، بنابراین گفته می‌شود سامری اینها را گمراه کرده است. مردم می‌گویند «فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» پس سامری را دیده بودند توجیه نبودن اسم سامری نمی‌تواند باشد. آنجا کارگرهایی کندن و مردم هم دیدند و سامری را به عنوان آدمی که مجسمه ساخته می‌دانند که مجسمه ساز سامری بود شاید بدشان نیاید که گردن او بیندازند. ولی چه کسی دستور داده است طلاها را جمع کنید و مجسمه بسازید؟ چیزی که مردم دیدند هارون است مردم ندیدند که سامری چه نقشی در این ماجرا داشت به غیر از اینکه مجسمه ساز بوده مهم نیست. شاید چند مجسمه ساز دیگر هم بودند و کمک می‌کردند شاید قالب را این درست کرده و یکی دیگر چیز دیگری را درست کرده است. سامری را دیدند ولی نقش او را نمی‌دانند، سامری را می‌شناسند و می‌دانند احتمالاً در ساخت مجسمه به عنوان صنعتگر دخالت کرده است.

جلسه ۴ – سوره طه
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو