بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای سوره طه، جلسهی ۵، دکتر روزبه توسرکانی، مجازی، رمضان ۱۴۴۴، ۱۴۰۲/۱/۳۱
این پنجمین جلسه سوره طه است. من جلسه گذشته مطالبی درباره داستان گوساله سامری گفتم. قصد من در این جلسه این است در حد چند ثانیه خلاصهای از کل جلسات بگویم و یک خلاصهای بعداً که یک مقدار طولانیتر میشود از جلسه قبل بگویم. بعد سعی کنم این را روشن کنم که به هیچ وجه این جزئیاتی که در جلسه چهارم گفته شده بود، برای ارتباط برقرار کردن این قسمت از سوره با بقیه قسمتها لازم نیست. این آیات مربوط به این داستان کاملاً روشن است به صورت عمدی با یک حالت ابهام و ایجاز جدیدی روایت شده است که خودش جای سوال دارد که چرا شیوه روایت اینگونه است. اما با هر تئوری این را توجیه کنید که اثر رسول را خاک پای اسب جبرئیل بگیرید و گوساله را فرض کنید مانند بعضی از مفسرین که زنده شده است چندان تفاوتی در این نمیکند که چه برداشتی از این قسمت و ارتباط آن با قسمتهای دیگر خواهید داشت.
این را بگویم بعداً درباره مفهوم کلی که این قسمت دارد و اهمیتی که در این سوره پیدا میکند صحبت میکنم. دو راه داریم یکی اینکه ادامه سوره را بخوانیم یا سراغ آیاتی که مربوط به داستان آدم است برویم و این دو را یک جوری با این قسمت از داستان تطبیق بدهیم و نهایتاً قسمت بین این دو داستان و موخره را بخوانیم. احساس من این است که شاید بیشتر از ۶ جلسه شود یعنی طبق عرف ۷ جلسه شود فکر میکردم در ۶ جلسه میتوان تمام کرد ولی به نظر من نیاز به جلسه ۷ پیدا شود. بستگی به این دارد که در این جلسه چگونه پیش برویم.
از ابتدا بگویم که ماجرا این بود در این سوره تقسیمبندی کلی را انجام دادیم یک مقدمهای داشتیم که با این آیه شروع میشد که به پیامبر گفته میشد ما این قرآن را نازل نکردیم و رسالت را به تو ندادیم بلکه این یک تذکرهای برای کسانی است که میترسند. عین همان عبارتی که بعداً در مورد فرعون میآید. بعد از چند آیه توحیدی که قرآن را چه کسی نازل میکند به اینجا رسیدیم که از پیامبر پرسیده شد که آیا داستان موسی را شنیدی؟ داستان موسی ۴ قسمت به صورت مشخص دارد که مفصلاً در مورد این ۴ قسمت در سه جلسه گذشته صحبت کردیم. با یک قسمتی که به موسی در وادی ایمن وحی میشود و به او رسالت داده میشود و قرار میشود با هارون به دربار فرعون بروند. بعداً دیدیم که در دربار فرعون یک محاجهای بین موسی و فرعون شکل میگیرد. نهایتاً کار به مقابله موسی با ساحران میرسد که با پیروزی موسی همراه است و بنی اسرائیل را از مصر خارج میکند و با پیروزی رسالت خودش را که به او اعلام شده بود، برو پیش فرعون و بگو بنی اسرائیل را رها کند و با من بیایند این کار را انجام میدهد. رسالت اولیهای که به موسی در وادی ایمن سپرده شد که برو به فرعون بگو که با من بیایند این کار نهایتاً انجام شده است.
بنابراین رسالت موسی به صورت موفقیتآمیزی پیش رفته است و بخش بعدی رسالت قرار است احکامی صادر شود و شریعت بیاید و قوم بنی اسرائیل به عنوان قوم برگزیده مانند یک الگویی برای اقوام دیگر یک قوم یکتاپرستی باشد که از شرک دوری میکند. قسمت چهارم داستان گناه معروف به گناه گوساله طلایی یا به قول ما مسلمانها گوساله سامری است که پایان بخش این داستانی است که به حضرت رسول گفته شد که آیا حدیث موسی را شنیدی. حدیث موسی در این سوره با این بخش به پایان میرسد. بنابراین کلیت چیزی که تا الان گفتیم یک مقدمه گفتن اینکه آیا حدیث موسی را شندید و حدیث موسی را در جلسه گذشته با گفتن بعضی از جزئیات این داستان تمام کردیم که آخر چه اتفاقی میافتد. چون وارد جزئیات در جلسه گذشته شدیم بدون اینکه کلیت بخش چهارم را بررسی کنیم که هدف چیست و چه میگوید. قسمتی که بین همه تئوریها مشترک است هر جوری میخواهد این اتفاق افتاده باشد مهم نیست چگونه اتفاق افتادن ماجرا مهم نیست. ولی خود ماجرا چه معنی دارد و چه اهمیتی دارد چیزی است که امشب میخواهم بیشتر در مورد آن صحبت کنم.
۱- خلاصهای از بحث جلسه گذشته
قبل از این میخواهم خلاصهای از بحث جلسه گذشته را بگویم، به اضافه یک سری جزئیاتی که میخواهم به حرفهایی که زدم اضافه کنم. جلسه قبل گفتم که مانند یک تک جلسهای که میتواند جدا از سوره طه در نظر گرفته شود به آن جلسه نگاه کرد. برای اینکه این بخش از این سوره تنها جایی از قرآن است که موضوع سامری و گوساله طلایی که ساخته شده و باعث گمراهی شده است به تفصیل آمده است. سوره اعراف مختصرتر است بدون اینکه اشارهای به نقش سامری شود و به جزئیات اشاره نکرده و جزئیات فقط اینجا آمده که بفهمیم که این اتفاق عجیب چگونه در بنی اسرائیل افتاده است. بعد از این همه معجزاتی که دیدند چطور ممکن است چنین اتفاقی افتاده باشد و اینها مرتکب چنین گناه بزرگی شده باشند. پای کوه طور در حالیکه موسی در میقات است مرتکب شرک جلی کامل بدون رودروایسی شدند که یک مجسمه برای خودشان همان پایین ساختند و عبادت کردند. خیلی صحنه عجیب و شگفتانگیزی است و اینکه چطور سامری این کلک را جور کرد و این گمراهی را به وجود آورد، فقط در این سوره است. چون شاید هیچ داستانی در قرآن و تورات نیست که این حجم مطلب در مورد آن نوشته شده باشد. چون از نظر من لااقل با حرفهایی که جلسه گذشته زدم به نظر من اینگونه میآید که بسیار گمراه کننده است. اکثر چیزهایی که در تفاسیر دیده میشود داستانهای جنبی که ساخته شده برای اینکه ابهامهای این داستان را رفع کنند. به نظر من آمد چون در مورد سوره طه بحث میکنیم بد نیست در این قسمت داستان وارد جزئیات مبهمی شویم که دیگران هم در مورد آن زیاد اظهارنظر کردند. من احساس میکنم چیزی که من میگویم لااقل شاید بتواند کمک کند که به یک تئوری جدید کاملتری برسیم که اجزای داستان را توجیه کند و با متن سازگار باشد و یک مقدار داستان را معنیدارتر از آنی بکند که در تفاسیر دیگر آمده است.
من به دلیل اهمیتی که این موضوع دارد بدون اینکه بخواهم وقت این جلسه را دوباره اختصاص بدهم به این جزئیات میخواهم از تجربه بحثهایی که بعد از آن جلسه پیش آمد استفاده کنم. یک مقدار شسته و رفتهتر و خلاصهتر این نظریه را بگویم و سعی کنم بگویم با نظریههای دیگری که میتواند وجود داشته باشد و آنهایی که وجود دارد چه تفاوتی دارد و در یک طیفی از نظریات در کجا قرار گرفته است. چه قسمتهایی از آن قابل اصلاح است و چه قسمتهایی ضعیفتر است و چه قسمتهایی قویتر است. فکر میکنم با یک بیان شسته و رفته مشخص میشود.
در بحثهایی که بعد از کلاس انجام شد من یک نکتهای را یادآوری کردم که این نظریه را شاید به طور مشخص بشود به یک قسمت اصلی و یک سری بحثهای فرعی تقسیم کرد. روی قسمت اصلی تأکید دارم و یک جوری از متن بر میآید و درست است و قسمتهای فرعی را امیدوارم که بشود تقویت کرد. تقویت متنی برای اینکه بگوییم درست است یا تقویت به این معنا که تغییراتی در آن بدهیم که شواهد بهتری برای آن پیدا شود.
قسمت اصلی حرفی که من میزنم این است که این گوساله برخلاف آن چیزی که در خیلی از تفاسیر مخصوصاً تفاسیر قرون اولیه آمده است چیز معجزهآسایی نبود و توصیف «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» مطلقا اینگونه نیست که اشاره به یک مجسمه شگفتانگیزی میکند که انگار سخنگو است یا یک چیز فوقالعادهای در آن است. برعکس نکته مهمی که فکر میکنم اصل بحث است، این است که گوساله و توصیفی که از آن در قرآن است تحقیرآمیز است. مانند هر بت دیگری هیچ نوع شایستگی در این گوساله نبود و هیچ ابهامی نبود که این مجسمه است جسد است، «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» یعنی جسم بی جانی که مومو میکند و صدای گاو از خود در میآورد. یک نکتهای که دفعه قبل در جلسه نگفتم و الان میل دارم که به آن اشاره کنم این است که شما اگر این آیات را بخوانید بعد از اینکه حضرت موسی میآید و توصیف اینکه سامری گوساله را ساخت «أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا» در سوره اعراف بعد از اینکه این موضوع مطرح میشود که اینها این کار را کردند گفته میشود که «أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلً» آیا نمیبینند که این گوساله سخن نمیگوید و هدایتشان نمیکند. من از این آیه میخواهم استفاده کنم که تأکید روی اینکه خوار داشت و مومو میکرد این در مقابل این گفته میشود که همین الان موسی در میقات است و با خداوند تکلم میکند. خدای موسی حرف میزند و هدایت میکند. این یک مجسمهای است که مومو میکند و سخن او هیچ معنایی ندارد و هیچ کس را هدایت نمیکند. این خدای حی متکلم هادی بالا است و یک مجسمه بیجان با صدای گاو که هیچ هدایتی از آن در نمیآید، اینها این را به عنوان خدای موسی میپرستند.
اینکه بالا این اتفاق میافتد و این پایین اینجا با این توصیف «جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» تشدید میشود. خوار داشتن در مقابل تکلم خداوند تحقیرآمیز است نه اینکه نکتهای در آن باشد. تمام چیزهای دیگری که در تفاسیر گفته شده زاییده تخیل مفسرین و شاید بعضی از روایتهای نادرست است. آن چیزی که در قرآن آمده است هیچ توصیف جالبی نیست، نه این گوساله زنده است تأکید میشود که زنده نیست چون از واژه جسد استفاده میکند. مرحوم علامه در المیزان روی این تأکید میکند که اتفاقاً برخلاف بعضیها که میخواهند این جسد را به موجود زنده ربط بدهند برعکس جسد تأکید روی حیات نداشتن دارد.
[۰۰:۱۵]
و خوار روی بیمعنی بودن سخن تأکید میکند. اساس حرفی که من میزنم این است که این گوساله حالت معجزهآسا نداشته بنابراین باید به این توجه کنیم که چطور قوم بنی اسرائیل این گوساله را به عنوان خدا پذیرفتند وقتی هیچ ویژگی خاصی ندارد به غیر از اینکه صدا از خود در میآورد. من این را تشدید کردم به این نکته که در مصر مجسمههایی که صدا در میآوردند وجود داشت. همین الان دو مجسمه معروف سنگی وجود دارد از مصر باستان مانده است دقیقاً از زمان امپراطوری که همزمان با دوره ۳ یا ۴ قرنی که ما میدانیم موسی در آن ظهور کرده از نظر تاریخی اتفاقاً مجسمهها مربوط به همان دوران هستند. میدانیم مجسمهسازی در مصر باستان بسیار پیشرفته بود. مخصوصاً ریختهگری و همه اینها به ذهن آدم متبادر میکند مردمی که از مصر آمدند آنقدر نباید تحت تأثیر این خوار قرار گرفته باشند. اگر ندیده باشند مجسمهای که صدایی از او در میآید لابد شنیدند. مجسمههای سنگی که باقی مانده و خیلی معروف هستند نمیشود آدمی نشینده باشد که میشود ساخت.
بنابراین به متن که رجوع کنید اگر داستانهای فرعی را کنار بگذارید اینجا ما چیز معجزهآسایی نداریم. یک مجسمه داریم که نهایت بگوییم از نظر صنعتی پیشرفته است. پس سوال این است چگونه مردم این را پرستیدند؟
یک نکتهای که شاید جلسه قبل روی آن تأکید نکردم این است فرض کنید مجسمه معجزهآسا بود سوال این است چطور مردم این را به عنوان الله موسی پذیرفتند؟ یکی میتواند بگوید این الله دیگری است رقیب الله موسی است که جستوخیز میکند، زنده شده است. چه دلیلی وجود دارد که این الله موسی باشد، موسی به آنها گفته بود که چنین چیزی قرار است نماد خدای ما باشد؟ من روی این تأکید کردم بنابراین فکت اول این است که گوساله معجزهآسا نیست و دلیلی ندارد مردم این را به عنوان الله موسی بپذیرند، نه به عنوان الله و نه به عنوان الله موسی. نکته دوم تمام این متن به شدت این را نشان میدهد که مردم متعهد به موسی هستند. اگر بدانند این الله موسی نیست و موسی برگردد عصبانی میشود این کار را نمیکنند. کمااینکه میبینید بعد از اینکه شروع به پرستش میکنند و خیلی هم اوضاع گرم است و به روایت تورات وقتی موسی بر میگردد دور گوساله میرقصند و خیلی شاد هستند. به محض اینکه موسی میآید میبینید بدون مقاومت کنار میگذارند و همه تسلیم موسی هستند و این نشان میدهد با فرض اینکه این واقعاً الله موسی است فریب خوردند و فکر کردند این واقعاً الله موسی است و موسی هم رضایت دارد و شروع به پرستیدن کردند. این فکت دوم است که از متن به نظر من به وضوح بر میآید.
سوال این است با چه فریبی این کار انجام شد؟ فکر میکنم متن به وضوح جوابش این است خداوند میگوید سامری این کار را کرده است. آخر داستان از سامری میپرسند که چطور این کار را کردی؟ نمیپرسند چطور مجسمه را ساختی؟ چگونه این کلک را جور کردی تا مردم گول بخورند و گمراه شوند و این مجسمه را بپرستند؟ میگوید من از اثر رسول استفاده کردم. مشتی از اثر رسول برداشتم و آن را پاشاندم، فکت چهارم. بنابراین اینجا یک عبارتی به کار برده شده که این کلید حل اینکه سامری چه کرده است. اثر رسول چیست و سامری از اثر رسول چه استفادهای کرده است. کسانی که معتقد هستند گوساله معجزهآسا بود مثلاً داستانهایی درست کردند که اثر رسول گرد پای اسب جبرئیل بود یا خاک پای خود موسی بود و این را در طلا پاشیده است و در کوره باعث یک چیزهای معجزهآسا در مجسمه شده است. اگر این را از ذهن خود پاک کنید که مجسمه معجزهآسا بود و هیچ چیز سحرآمیزی در مورد آن وجود ندارد و اصل ماجرا را اینگونه فهمیده باشیم که چگونه امضای موسی پای مجسمه جعل شده است و مردم فکر کردند که این مجسمه مورد تأیید موسی است و در این مجسمه الله موسی حلول کرده است و باید قربانی بدهند و پرستشش کنند اصل ماجرا این است. بنابراین جواب سامری مربوط به علت امضا است و نه مربوط به نحوه ساخت گوساله، وقتی فکت اول را پذیرفتید معنی جواب سامری فرق میکند. معنی جواب سامری این است که با استفاده از اثر رسول، رسول یعنی چه؟ یعنی موسی دفعه قبل چون با وضوح این را شرح ندادم اینجا میگویم از لحاظ بلاغی هیچ کس دیگری به غیر از موسی نمیتواند مرجع این واژه رسول در توضیح آقای سامری باشد چرا؟ برای اینکه ما مطمئن هستیم که مردم موسی را به عنوان رسول میشناسند. همین الان مطمئن هستیم که حداقل موسی آنجا است و مردم و آقای سامری هم قطعاً به موسی رسول میگوید. ممکن است یک عدهای به دلیل تمردی که دارند به هارون رسول نگویند ولی به موسی میگویند. اگر گفته اثر رسول و منظور او هارون است در حالیکه یک رسول دیگر هم آنجا است این قطعاً از نظر بلاغی اشکال دارد. دقت میکنید منظور من چیست، چون مطمئن هستیم یک رسول آنجا است و به آن رسول میگویند قطعاً این به این بر میگردد. مثلاً اگر منظور جبرئیل باشد باید از واژه جبرئیل استفاده کند، در حضور رسولی که مطمئن هستیم که اینجا ایستاده و خودش هم به آن رسول میگوید.
بنابراین معنی آن این است که اینها به هارون رسول نمیگویند فقط به موسی رسول میگویند و مانند یک اسم خاص از آن استفاده میکنند. امکان ندارد به یوسف، جبریل یا هارون برگردد، قطعاً منظور اثر موسی است. این از نظر بلاغی و از نظر محتوایی هم مشخص است بحث سر این است که جعل امضای رسول به معنای موسی چگونه صورت گرفته است. بنابراین نمیشود از اثر یوسف استفاده کرده باشد یا از اثر کس دیگری طبیعی است که از اثر جبرئیل استفاده کرده باشد. مسئله این است که اثر رسول کار امضای موسی را انجام داده است بنابراین حتماً باید اثر رسول به موسی برگردد.
این قسمت اصلی ماجرا است. به نظر من متن اینگونه به ما میگوید که یک مجسمهای ساخته شده هم گوساله بودن آن هم طلایی بودن آن و هم خوار داشتن مجسمه فوقالعاده و جالب است و مردم از این مجسمه خوششان میآید به دلیل سوابق فرهنگی که دارند و از نظر صنعتی به نظر میآید مجسمه پیش رفتهای است. اما مردم این را پرستیدند برای اینکه دچار این توهم شدند و با یک فریبی گول خوردند که در این مجسمه خدای موسی حلول کرده است. چگونه گول خوردند؟ سامری آنها را گول زده با استفاده از جعل امضای موسی و اثر رسول، این قسمت اصلی ماجرا است و فکر میکنم درست است از متن اینگونه برمیآید. از این قسمت خیلی دفاع میکنم. اما قسمت دوم که از نظر من فرعی است این اثر رسول چیست و از کجا آورده است و یعنی چه یک مشت برداشتند؟ اینها حالت فرعی دارد و خیلی جزئیات دیگر است. سامری چطور آدمی است و معنی اسم او چیست، مجازاتی که برای او تعیین میشود اینها فرعیاتی هستند که سر جای خودشان مهم هستند اما معمای اصلی به اینها خیلی ربط ندارد.
مهمترین نکته فرعی این است که اثر رسول چیست؟ توضیح من این بود که از لحاظ بلاغی با توجه به اینکه اولین آیات این داستان را که میخوانیم در جواب سوال ما «أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى» حضرت موسی جواب میدهد «قَالَ هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی» این اثر با این اثری که اینجا آمده است باید یک تطبیقی داشته باشد. اثری یعنی اثر من یعنی اثر موسی یعنی اثر رسول، و این شباهت لفظی که به نظر عمدی میآید برای اینکه صد جور دیگر موسی میتوانست بگوید قوم به دنبال من میآیند یا قوم پیرو من هستند هر جوری میخواهید تعبیر کنید. آوردن واژه اثر مانند یک نشانه است که آنجا موسی از خودش یک اثری باقی گذاشته است.
دفعه قبل یک شرحی دادم که شاید این را تضعیف کرد به جای اینکه تقویت کند آن هم این است که انگار موسی یک هفته یا دو هفته یا چند روز قبل از اینکه به کوه طور برسند قوم را ترک کرده و دوان دوان به سمت کور طور آمده است و در راه از خود ردی به جا گذاشته که این اثر رسول بود. «قَالَ هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی» مانند اینکه چند روز متوالی از خود ردی باقی میگذاشت. چون لزومی ندارد آدم باید سعی کند برای اینکه تئوری را تقویت کند باید یک مقدار شاخ و برگ آن را بزند. شما فکر کنید که حضرت موسی نزدیک کوه طور شدند شب اردو زدند و قرار است فردا به کوه طور برسند و یک منزل بیشتر باقی نمانده بیتاب میشود و میخواهد به زودتر به میقات برود قبل از اینکه قوم را مستقر کند پای طور در جانب غربی که قرار گذاشتند. همین کافی است یک نفر فکر کند که موسی به مردم گفت من میروم شما فردا بیایید و من یک علامت میگذارم که جانب غربی کجا است. پای همان وادی ایمن تقریباً همان جایی که اهل خود را اول داستان رها کرد، همانجا یک علامتی گذاشته باشد. سامری میفهمد که این اثر رسول که یک علامت خاصی است و موسی از آن استفاده کرده و یک چیزی است که میتوان از آن یک مشت برداشت این چیز بسیار بسیار با ارزشی است و در مناسبات قدرت میتوان از آن به عنوان امضای موسی یک روزی استفاده کرد. یک مشت از آن بر میدارد بعد با گذاشتن و پاشیدن آن روی مجسمه قبل از اینکه از آن پردهبرداری کند این توهم برای مردم ایجاد میشود که موسی انگار یا از دنیا رفته آنگونه که تورات آمده و شایعه شده بود. روح او این کار را کرده است و خدای موسی این کار را کرده است یا به طریقی به طور معجزهآسایی موسی به ما پیام میدهد و علامت میدهد که این گوساله همان الله شما است که در آن حلول کرده است و او را پرستش کنید.
این توضیح من است که فکر میکنم تا حدودی سعی کردم منطبق با متن باشد که این امضا چگونه ایجاد شده است. آیا این فرض درست است؟ تمام جزئیات متن توضیح دقیق پیدا میکنند؟ لامساس یعنی چه؟ فنسی چیست؟ در مورد همه اینها توضیح دادم ولی فکر میکنم جای کار دارد، بیشتر شاخ و برگ نمیگویم. دوست داشتم این توضیحات را بدهم که محل اختلاف بین نظریات مختلف را بشود اینگونه گفت. نظریات را تقسیم کنید به آنهایی که گوساله را معجزهآسا و سحرآمیز میدانند بنابراین اثر رسول را عاملی میدانند که حالت معجزهآسا را در گوساله ایجاد کرده است. این یک شکاف بین نظریهها است عدهای از مفسرین شرح میدهند که لولهای در درون آن کار گذاشته بود یا طوری طراحی شده بود که باد در آن میرفت و صدا میکرد. گوساله صعنتی و جالب میبینید ولی نه معجزهآسا و اثر رسول را به عنوان عامل معجزه میشناسید یا به عنوان امضایی که پای گوساله گذاشته شده است که مردم را به گمراهی برساند. در مورد خود اثر رسول «هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِی» باز دو نظریه در تفاسیر وجود دارد اینجا معنوی یا مادی است؟ دنبال من هستند یعنی از فرامین من پیروی میکنند یا منظور این است که واقعاً دنبال من هستند.
[۰۰:۳۰]
«فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» یعنی یک مشت از یک چیز مادی را برداشتند یا بعضیها میگویند که بخشی از فرامین را برداشتند و کنار انداختند از این تعبیرها در تفاسیر آمده است. بنابراین یک شکاف این است که آیا اثر رسول را مادی بگیریم یا معنوی در نظر بگیریم؟ من فکرمی کنم حرفهایی که میزنم با فرض این است که گوساله یک مجسمه جالب و نه معجزهآسا بود، مردم به دلیل معجزهآسا بودن جذب آن نشدند و به دلیل امضای جعلی جذب شدند. امضای جعلی نتیجه اثر رسول است، اثر رسول مادی است و یک چیزی است که موسی از خود به جا میگذاشت. بنابراین به یک تئوری میرسیم که در مقابل تئوریهای دیگر قابل بحث اینکه چقدر با متن تطبیق میکند یا نمیکند. تأکید روی این است که کدام تئوری میتواند با متن، با عقل که باید یک چیزی را بپذیرید سازگاری بیشتری دارد، سازگاری بیشتر بین قرآن و تورات ایجاد میکند و الی آخر.
در تورات اصلاً نگفتند که گوساله صدا دارد یک تمثال نقش برجستهای که از یک گوسالهای که علف میخورد. در تفاسیر تورات و شرحهایی که روحانیون یهودی نوشتند که گاهی چیزهای جالبی از سنت یهودی مانند کتب روایت مانند هستند که بعضی از چیزها که در تورات نیامده اینها ذکر میکنند. در بعضی از تفاسیر گوساله صدا دارد بنابراین خود تورات را اگر ملاک قرار بدهیم خیلی گوساله معمولیتر است ولی در متون حتی اشاره به اینکه ساحرانی بودند که همراه موسی شدند و در ساخت گوساله طلایی موثر بودند از این حرفها زده شده است.
۲- عکس العمل حضرت موسی
چند نکته میگویم مهمترین چیزی که جلسه قبل نگفتم و باز بیشتر موضوع سوره اعراف است تا این موضوع ولی حیف است که اشاره نکنم. آن چیزی که در این داستان از لحاظ معنوی و عرفانی و الهیاتی خیلی مهم است این است که عکس العمل حضرت موسی متأسفانه شاید به دلیل شیوه نقل و تأکید روی عصبانی بودن حضرت موسی انگار یک توهمی ایجاد میکند که حضرت موسی وقتی بر میگردد عصبانی است و کارهایی از روی عصبانیت انجام میدهد. این به شدت غلط است خداوند هم عصبانی میشود لفظ غضب برای خداوند استفاده میشود حضرت موسی میگوید «أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» بنابراین همینجا میبینید که حرف از غضب خداوند است. خداوند حالت غضب دارد و موسی هم غضب دارد اینجا ما میگوییم عصبانی و خشمگین است و غضبان است همانطوری که خداوند وقتی غضب دارد کار نامعقول و غیر حق و باطلی نمیکند. هیچ کار باطلی را انتظار نداریم حضرت موسی کند.
یکی از دوستان در این بحثها اشاره کرد که موسی یک بار در جوانی عصبانی بود و یک نفر را کشت بنابراین اشکالی ندارد اینجا هم عصبانی باشد و یک کارهای بدی کند و الواح را بشکند یا سر هارون را بگیرد. اولاً میبینید که قبل از رسالت و در جوانی او بود خیلی هم آنجا بحث عصبانی بودن نبود. میبینید تمام مدت غم آن را داشت، ماجرای موسی و خضر پیش آمده است و هنوز هم حرف از این میزند که چنین اشتباهی در جوانی کرده است. الان پیامبر است و انداختن الواحی که خداوند در ۴۰ روز میقات به او داده خیلی خیلی سنگینتر از مشت غیرعمدی است که در دوران جوانی انجام داده است. چگونه آدم میتواند این را بپذیرد که یک پیامبر یک خطایی در این حد کند. خداوند به موسی گفته کار من با این قوم با کاری که کردند تمام است یعنی الواح هم بیارزش شدند. اگر آنها توبه نکنند و برنگردند و این گناه پاک نشود کل رسالت حضرت موسی اینجا تمام است یا قوم را خداوند با خاک یکسان میکند یا در بیابان رها میکند. در تورات اینگونه است که خداوند انگار میخواهد قوم را از بین ببرد مگر اینکه توبه کنند، موسی آمده که توبه اینها را بگیرد. در آن لحظهای که الواح را میشکند الواح اعتبار خود را از دست داده است یعنی با اشاره خداوند این کار را میکند و گناهی صورت نمیگیرد. شکستن آن الواح که مردم منتظر آن بودند و حرکتهای تندی که موسی انجام میدهد و حالت خشمگین بودن خود و اعلام اینکه خداوند همینگونه غضبناک است و شما در خطر هستید و گناه بزرگی انجام دادید همه اینها تشدید کننده این حالت است و عمدی است.
ما وقتی عصبانی میشویم کارهای نامعقول میکنیم به معنای واقعی کلمه که میگویند کار پاکان را قیاس از خود مگیر، ما فکر میکنیم موسی هم کنترل خود را از دست داده است. خداوند بالا گفت که سامری این کار را کرده است حضرت موسی چرا باید مو و ریش هارون را بگیرد؟ میداند که مقصر اصلی هارون نیست پس عمداً این کار را میکند. چرا در ملأ عام این کار را میکند؟ چون هارون به او میگوید « فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ» (اعراف:۱۵۰) اگر در اتاق خلوت باشد دشمنان خوشحال نمیشوند. جلوی مردم و جلوی دشمنان هارون این کار را انجام میدهد از این حالت هولناکی که ایجاد میشود و از اینکه موسی هارون برادر عزیز خود را که اینقدر به او احترام میگذاشت جلوی جمع با او اینگونه برخورد میکند و الواح را میاندازد و حرفهایی که برای قوم میزند اینها زمینهساز این است که اینها پشیمان شوند. میبینید که سامری را نه به عنوان مضل معرفی میکند فضای پایان داستان اینگونه است که بعد از اینکه همه این کارها را کرده خصوصی در یک محفل خصوصی با سامری صحبت میکند و حکم او را صادر میکند که یک چیزی شبیه به تبعید است و از جمع به نوعی او را خارج میکند و قوم باید مسئولیت خودشان را به عهده بگیرند. معرفی کردن سامری به عنوان کسی که باعث گمراهی شده است مخالف این هدفی است که حضرت موسی دارد که مردم قبول کنند که اشتباه بزرگی کردند و گناه بزرگی مرتکب شدند و باید توبه کنند.
میبینید که موسی موفق میشود و مردم را به جایی میرساند که وقتی حکم سنگینی برای توبه اگر خودتان را بکشید نازل میشود بنا به نقل تورات و اشاره قرآن تمکین میکنند. من فکر میکنم این توبه مرحله دوم داشت که بعد از اینکه حکم میآید این کشتار متوقف شود قسمتی از داستان که در اعراف آمده که ۷۰ نفر را موسی با خود میبرد و بعد یک رجفهای میآید که انگار به مرگ نزدیک میشوند. بعد حضرت موسی میگوید ما را هلاک میکنی؟ این ادامه بخش توبه است مانند اینکه ۷۰ نفر انتخاب شدند که به عنوان نماینده آنجا عهد ببندند و استغفار کنند که دیگر این کار را نخواهند کرد. همه این کارها موفقیت موسی است و کارهایی که انجام میدهد عیناً کاری است که باید انجام بدهد. این منافاتی با عصبانی بودن به معنای غضبناک بودن ندارد، انگار در ذهن بعضیها این است اگر بگوییم طرف عصبانی است یعنی کنترلی روی خود ندارد. خشمگین بودن با معقول رفتار کردن میتواند جمع شود و در موسی اینجا جمع شده است.
سختترین قسمت شاید سختتر از انداختن الواح که عزیز و مقدس هستند و مخصوصاً با توصیف فوقالعادهای که در قرآن آمده است که همه زمینههای هدایتی در آن بود. قسمتی که به برادر خود حمله میکند و مو و ریش خود را میگیرد. مطمئن باشید برای حضرت موسی چیزی معادل با قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم است. یعنی حضرت موسی فوقالعاده هارون را دوست دارد و برای او احترام قائل است، اینکه برای هدایت قوم لازم میبیند برای اینکه مردم هلاک نشوند و برخورد بسیار تندی جلوی مردم با هارون کند که تو چرا جلوی اینها را نگرفتی و حتی برخورد فیزیکی انجام بدهد بسیار سخت است. در عین حال کنترل شده و کاری به شدت تأثیرگذار است. قطعاً اینگونه است که روی مردم تأثیر میگذارد. مردمی که میدانند هارون این کار را نکرده و آنها را نهی هم کرده است و نزدیکترین فرد به موسی است. وقتی موسی با او این رفتار را میکند هول و هراسی که در مردم ایجاد میشود که ما که این کار را کردیم و هیچ شأنی مانند هارون نداریم چه بلایی قرار است سر ما بیاید، فکر میکنم این تأثیر را روی مردم گذاشته است. نهایتاً میبینید که موسی میداند سامری گناهکار اصلی است و باعث گمراهی شده است، ولی آخر به سراغ او میرود و خیلی برخوردی که با سامری میشود انگار در جمع خصوصی است. اصل ماجرا وقتی موسی با غَضْبَانَ أَسِفًا پایین آمده است نجات قوم از هلاکت و به وجود آوردن امکان ادامه این رسالت و رفتن به سمت سرزمین موعود و برقرار شدن عهد و آمدن شریعت و الواح است. این نکته فکر میکنم خیلی مهم است جزئیات دارد ولی قصد ندارم وارد جزئیات شوم.
۳- واژه سامری
درباره اسم سامری یک مقالهای فرستادم که در آن بحثهایی بود که فکر میکنم لازم نیست در مورد ماهیت سامری و اسم او چیزی بگوییم. ابهام وجود دارد تئوریهای زیادی در مورد واژه سامری است. شاید نزدیک ۱۰ تئوری وجود دارد که از کجا آمده است و اخیراً باز یک تحقیق زبانشناسانه خوبی انجام شده که من یک مقالهای در مورد آن فرستادم.
۴- اثر رسول
حرفهایی که میزنم خصوصاً قسمت دوم که در مورد اثر رسول بود نقطه ضعف آن این است که به اندازه کافی شاهد متنی و تاریخی برای آن وجود ندارد. خیلی به زحمت میشود به تورات این را نسبت داد، یک جمله مبهمی در تورات است که شاید یک نفر بتواند از آن استفاده کند. ولی اینکه موسی جلوتر رفته بعد اثری از خود باقی گذاشته است اگر در این تفاسیر جنبی کسی چیزی شبیه این پیدا کند این تئوری خیلی تقویت میشود وگرنه الان قسمت آخر که اثر رسول را آنگونه توجیه میکنم این شکلی نیست که خیلی پشتوانه متنی خوبی داشته باشد. در عین حال به هیچ وجه معنی آن این نیست که اصل تئوری را خدشهدار کنیم. به قول یکی از دوستان اثر رسول میتواند پیراهن یوسف باشد یعنی یک نفر بگوید در قسمت رسول تحقیقات تاریخی نشان میدهد حضرت یوسف را بنی اسرائیل مانند لقب رسول از او یاد میکردند و یک سند و مدرکی بیاورد. بنابراین اشکالی ندارد در حضور موسی اثر رسول گفته باشد چون اگر میخواست به یوسف میگفتند. این یک مقدار سخت است و احتیاج به سند و مدرک داریم وگرنه اثر رسول باید اثر موسی باشد. شواهد تاریخی و متنی دیگری بیاورد که اینجا اثر رسول میتواند پیراهن یوسف باشد. اصل ماجرا این است که گوساله را به این دلیل به عنوان الله موسی پذیرفتند که یک جعل امضایی با استفاده از اثر رسول صورت گرفته است. اثر رسول یعنی چه و از کجا آمده است جا دارد که تئوری پردازیهای دیگری هم در مورد آن شود بدون اینکه خدشهای به اصل تئوری وارد شود.
[۰۰:۴۵]
اگر حرفی که من میزنم درست باشد یعنی اثر رسول با «علی اثری» یکی باشد آنوقت تقویت تئوری این است که من از تورات یا جایی یک شاهدی پیدا کنم که چنین اتفاقی افتاده است و یک جایی موسی چنین کاری کرده است. یا یک چیز دیگری پیدا کنم به قول یکی از دوستان یک نفر را سراغ حضرت موسی فرستادند و حضرت موسی یک چیزی دست او داده که بیاورد در مورد گوساله این را به عنوان اثر رسول استفاده کردند یا هر چیز دیگری. منتها اگر چیز دیگری است مثل همین چیزی که من میگویم یک شاهد متنی نسبی دارم. تکرار واژه اثر که انگار براساس آن یک داستانی را ساختم. که معنی آن این است که اثری از خود باقی گذاشته است و این یک چیزی بود که از آن یک مشت برداشته است. اگر تئوری دیگری کسی بدهد که اثر رسول چیز دیگری بود طبعاً باید سعی کند شواهد متنی برای تئوری خود بیاورد، شواهد عقلی هم قابل قبول است. یک نفر میتواند بگوید آن چیزی که تو میگویی غیرمحتمل است و نمیتواند اتفاق بیفتد بنابراین پیراهن یوسف تئوری بهتری است. اینها قسمت فرعی تبیین من حساب میشوند و میشود در مورد آن فکر کرد. چیزی که در این جلسه اضافه کردم این است که حضرت موسی یک شب زودتر راه افتاده باشد و بیتاب شده باشد و فقط محل استقرار قوم را علامت گذاشته است هم کافی است و لازم نیست در تمام طول راه این کار را کرده باشد.
بحثهایی بعد از جلسه شد و من را به تردید انداخت این است که آیا نکتهای که خطاب به سامری گفته میشود که «وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا» تعبیر من این بود که خیلی واضح گفته میشود خود سامری هم واقعاً این بت را پرستیده است. یعنی الله او بود و جلوی او نشسته و عبادت کرده است. یک مقدار دچار تردید شدند که آیا معنی آن این است که واقعاً میپرستیده یا نه. مانند یک متولی امام زادهای که امام زاده را ساخته است برای تبلیغ موتکف شده و انگار متولی امام زاده میخواهد باشد که سوء استفاده کنند. لزوما الهک که به نظر من میآمد واقعاً اله او بود معنی آن این نیست که به طور واقعی آن را میپرستید هرچند متن بیشتر به این سمت میرود و اگر این را بگوییم فنسی خیلی ساده معنی میشد. من یک مقدار شک کردم دوست دارم بگویم که از جلسه قبل تا الان در تعبیر این قطعه یک مقدار تردید دارم.
۵- لامساس
یک نکته دیگر که یکی از دوستان پیدا کرد این است که یک نوع فوبیا و یک بیماری روانی به اسم هافو فوبیا وجود دارد که دقیقاً لامساس است. خیلی بعید میدانم چنین پدیدهای ثبت شده است. دقیقاً معنی آن این است افرادی که به شدت حساسیت دارند و یک ترس عمیق از لمس شدن و لمس کردن دارند، اگر لامساس است و لاتمسنی نیست لامساس یعنی لمس نه از طرف من و نه از طرف تو و فوبیا دقیقاً اینگونه است. یک جایی خواندم بعد از لمس شدن تا ۶ ماه آن اثر روی آنها است و حالت ترس را دارند. نکته جالبی است راهی باز میکند که آدم دنبال معنی لامساس برود و راهی که باز میکند بهتر بفهمد.
یک ایده دیگری که مطرح شد شاید این عبارتی که میگوید «لا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ» برو در زندگی خود لامساس بگو و موعد و زمان مقرری برای تو است که تخلف نمیشود. یک تعبیر میتواند این باشد مثل اینکه محکوم به مرگ هستی ولی در زمان نامعلومی که تو نمیدانی. مثلاً ۷ روز یا ۷ ماه یا ۷ سال دیگر قرار است کشته شوی و اعدام شوی ولی تو را رها میکنیم و ناغافل آن روزی که تو نمیدانی سراغ تو میآییم. یک توجیه اینکه این آدم چگونه دچار لامساس شده و مشکل روانی پیدا کرده است این است که در یک حالت تعلیقی یک کسی یک روزی به سراغ او میآید و هر لحظه ممکن است باشد فراری از جمع است و دچار مشکل شده است. نتیجه خود این جمله و این حکم است که لامساس به وجود بیاید. به هیچ وجه تأیید نمیکنم فقط خواستم نقل کنم هنوز جا دارد ذهن ما به قسمت لامساس مشغول باشد و یک تئوری سازیهایی بکنیم.
پرسش و پاسخ
چند یادداشت آمده است سوالها را جواب میدهم و این بحث را میبندیم. من سعی میکنم از الان به شما اینگونه نشان بدهم اصلاً مهم نیست تئوری خاک پای اسب جبرئیل را قبول کنید یا هر چیز دیگری را، اینکه چگونه اتفاق افتاده است این در اصل ماجرا و اینکه این قطعه در سوره چه کاری میکند همانطوری که خواهید دید تفاوت چندانی ایجاد نمیکند و شاید یک درصد هم تأثیر نگذارد. خدای نکرده تأکیدی که من کردم و وقتی که در این جلسات گذاشتم معنی آن این نباشد تئوری که من میگویم باید کسی بپذیرد. من میتوانستم مطلقاً این حرفها را در بحث سوره طه نزنم و یک جلسه تکی بگذارم و آنجا بگویم ولی یک مقدار برای من نامأنوس بود که به این سوره میپردازیم این حرفها را عقب بیندازم.
یکی از دوستان گفتند همیشه در بحث بت پرستیدن آنها گفته میشود عجل پرسیدند و نمیگوید مجسمهای را پرستیدند که ویژگی خاصی داشت. فکر کنم اشاره عجل پرستی درونشان دارد و هیچ جای دیگر اشاره نمیشود که خود مجسمه برای آنها ارزش داشت. این درست است عجل معلوم است کلمه خاصی است که اشاره به گوسالهای دارد که از طلا ساخته شده است. اینجا ما شرح آن را میبینیم ولی واژه عجل با عجله یک ارتباطی دارد میبینید از نظر ادبی یک استفاده خاصی از آن در این سوره میشود. ما اعجلک اول با عجل یک جوری باهم جناسی میسازند.
یکی از دوستان نوشته به نظر من اینکه اثر رسول دنبالهرو بودن رسول معنا بدهد خیلی بهتر است. من این را جواب نمیدهم چون فکر میکنم خوب نیست دنبالهرو بودن، به اندازه کافی خارج از جلسه هم بحث شد. فکر میکنم ضعیفتر از خاک پای جبرئیل اینهایی هستند که چون «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا» با اثر رسول گرفتن معنوی معنی پیدا نمیکند، واقعاً با متن نمیخواند و ناسازگار است.
از نظر بلاغی نهایتاً میشود گفت برای مردم و خود حضرت رسول کاملاً شناخته شده است. رسول میتواند معنای فرستاده که بعد از حضرت موسی. یک نفر را فرستادند دنبال حضرت موسی کسی که بر میگردد از اثر رسولی که فرستادند استفاده میشود و احتمالاً هم مردم و حضرت موسی او را میشناسند. این یک تئوری دیگری است که اثر رسول یعنی اینکه موسی تأخیر کرد کسی را به دنبال او فرستادند و او ملقب به رسول و فرستاده شده است و اثر رسول اشاره میکند به آن آدم و اثری که داشت. این هم یک تئوری است که مربوط به فرعی داستان است که اثر رسول چیست.
امکانش است سامری از افرادی بود که در قدیم میتوانستند براساس رد پا مسیر خود را پیدا کنند در قدیم چنین افرادی وجود داشت.
کسی که سوال کرده بود معنوی و من نخواندم نوشتند که منظور من معنوی نیست به نظر من اثر رسول دنبالهرو بودن رسول اگر معنا بدهد خیلی بهتر است. یعنی سامری از دنبالهروهای درجه اول موسی و نزدیکان موسی بود که مردم او را از هارون هم بیشتر قبول دارند، اگر موسی نباشد میتواند جای موسی را بگیرد و مردم او را قبول میکنند. صد در صد مخالف هستم و اصلاً با متن سازگار نیست معنوی منظور من این است که اثر رسول دنبالهرو هستند معنی بدهد منظور من این است نه اینکه یک اثر مادی است که به معنای فیزیکی دنبال من میآیند. جزو نزدیکان بوده است. بیشتر به نظر میآید آدمی است که حضرت موسی میشناسد از بزرگان قوم شاید بوده، مهندسی که در دربار فرعون بود. ولی نزدیکان به معنای اینکه نزدیکی معنوی به رسول داشته یک مقدار از متن بر نمیآید.
اجازه بدهید کل بحثی که آنجا چه اتفاقی افتاد را کنار بگذاریم. این یک موضوع از نظر من تمام شده است اگر بحث خارج از این جلسات بخواهد ادامه پیدا کند من بسیار خوشحال میشوم. از بیماری لامساس گرفته تا اثر رسول و ریشهیابی سامری کسانی که مقاله را میخوانند شاید ایدههای جالبی به ذهن آنها برسد. هر بحثی است خارج از جلسه باشد خیلی حل این معما ربطی به این سوره ندارد چرا؟ چون این بخش آخر داستان مجادله حل معما را از ذهن خود پاک کنید هر اتفاقی که افتاده اصل ماجرا فرق نمیکند. آخرین قسمت این داستان این است کار به جایی رسید در یک دورهای بعد از پیروزی بر فرعون و اینکه رسالت به جای خوبی رسیده بود حضرت موسی در چند روز در یک زمان مشخصی قوم را ترک میکند برای خودش یک جانشینی را قرار میدهد و مردم در این چند روز حرفهای جانشین را گوش نمیدهند و مرتکب یک گناه بزرگی مانند بت پرستی میشوند که اساس دعوت پیامبران است که این کار را نکنید. چگونه شد که این اتفاق افتاده است به نظر میرسد جالب است ولی موضوع فرعی است، آن چیزی که این داستان میگوید و با هر تئوری که با آن نگاه کنید همین مهم است که حداقل ۴ بار در قرآن به این داستان کوتاه و مفصل اشاره میشود. در سوره بقره چند بار اشاره میشود و در سوره نساء هم است. همیشه ماجرا این است. شگفتی که بعد از این پیروزی بزرگ یک قوم شکست خورده مستضعف با رهبری موسی با معجزات آنچنانی در مقابل بزرگترین قدرت جهان که فرعونیان مصر بودند بعد از این اتفاقات در اولین لحظه غیبت موسی انگار مردم دوباره به آن آداب و سنن بت پرستانه خود بر میگردند که گاو میپرستیدند چه در مصر و چه در کنعان گوساله برای خودشان با طلا ساختند. اینکه یک امضایی پای آن بود هیچ جرم را کم نمیکند و به هیچ طریقی شما نمیتوانید بگویید که این ماجرا فقط و فقط نشان دهنده شوق و ذوق مردم به بت پرستی است. چون میخواهند فریب بخورند فریب میخورند وگرنه شما به هر طریقی میخواهید بگویید این اثر رسول به عنوان امضا وجود دارد. ۴ روز صبر کنید تکلیف حضرت موسی مشخص شود میآید یا نمیآید معلوم شود که چه کاری باید بکنید.
از قبل هم در سوره اعراف میبینید قبل از اینکه کار به اینجا برسد دوست دارند بپرستند. ماجرای گوساله سامری جزئیات آن که سامری از این نقطه ضعف مردم چگونه استفاده کرده است سامری مثل نقش شیطان را بازی میکند که آدمها را گمراه میکند. تقصیر شیطان که نیست موسی به طور معقول علاوه بر غضبان بودن گناه سامری را آخر میگذارد. سروکار ما با مردم است اینکه من بگویم شیطان من را گول زد و من بیگناه هستم! همه کسانی که گناه میکنند شیطان آنها را گول میزند. از اول هم که آدم و حوا از بهشت اخراج شدند ابلیس آنها را گول زد. هر کسی بار گناه خودش را باید روی دوش خودش ببرد، شیطان کار خودش را میکند سامری کار خودش را کرده و مردم باید جوابگوی اعمال خودشان باشند.
[۰۱:۰۰]
همانطوری که ابلیس از نقطه ضعف و ناخالصیهای مردم استفاده میکند و آنها را فریب میدهد و گمراه میکند به اذن الله همانطور سامری هم این کار را انجام داده است. میبینید خداوند اول میگوید که ما آزمایش ترتیب دادیم اینگونه شده است. اینگونه نیست همانطوری که ابلیس از حکومت خداوند خارج نیست سامری هم همینطور است. اینها قبل از اینکه معاهده بسته شود و الواح داده شود یک آزمایش پس میدادند صفر گرفتند. در حدی صفر گرفتند که کل ماجرا زیر سوال رفته است، بنابراین جزئیات جالب معماگونه این داستان که من شما را تشویق کردم و میکنم که فکر کنید و سعی کنید مانند یک مسئله جالب ادبی حل کنید که این اشارات در چند سوره چگونه باهم جمع میشوند و چگونه به یک تئوری خوبی میتوانیم برسیم که حداکثر انطباق را تا جای ممکن با تورات یا به اصطلاح بهتر متون یهودی پیدا کنید، چون فقط تورات نیست. چگونه میتوان به بهترین تئوری رسید. این در ذهن شما باشد ولی وقتی میخواهید به سوره طه فکر کنید آن چیزی که مهم است اصل این ماجرا است، آن چیزی که اینجا گفته میشود این است که یک اتفاق شگفتانگیزی است اتفاقا داستان طوری گفته میشود که در اوج پیروزی بلافاصله داستان بعد از این میآید. یعنی همه اتفاقهای بین راه که میدانیم اتفاقاتی افتاده است مثلاً در سوره اعراف اشاراتی است یا در سوره بقره یا در تورات این سفر تا رسیدن به کوه سینا سفر نسبتاً طولانی بود آن چیزی که اینجا گفته میشود این است که سوره طه، طوری روایت میکند که در اوج پیروزی انگار بعد از عبور از نیل و شاهد بودن اینکه فرعون با عظمت ظاهری خود همراه با همه لشکریان خود در دریا غرق میشوند بلافاصله در داستان میبینید که چنین چیز شگفتانگیزی افتاده است. اینها چند روز نتوانستند صبر کنند و موسی از میقات برگردد به دلیل تأخیر جزئی که پیش آمده است. قطعاً طبق روایت قرآن باید اینگونه فکر کنید که به احتمال زیاد در ۳۰ روز اتفاقی نیفتاده است. همه اتفاقها در چند روز آخر که حضرت موسی دیر کرده افتاده است. در تورات طوری روایت میکند که انگار چند ساعت دیر شده و اینا بلافاصله دچار این تخلف شدند.
۶- قسمت چهارم سوره
اصل ماجرا یک چیز روشنی است و ابهامی در آن نیست، مانند خیلی از چیزها که در قرآن آمده و لزومی ندارد شما بعضی از جزئیات را چک کنید. وقتی در کلیت یک سوره فکر میکنید خیلی از جزئیات را میتوانید کنار بگذارید قطعاً این قسمت از جزئیات را میشد کنار گذاشت. پس متمرکز شویم روی اینکه قسمت چهارم داستان در این سوره چه کار میکند. هم کار بنی اسرائیل و هم نقل این ماجرا شگفتانگیز است. سوره با این شروع شد که یک دلداری به حضرت رسول داده شود که «مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» بعد «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى» حدیث موسی انگار یک جوری باید کمک کند تا اینکه پیامبر از حالت به مشقت انداختن خود رها شود. من یک تعبیر سر دستی جلسه اول کردم که حضرت موسی از نظر رسالت نسبت به حضرت رسول خیلی در فشار بود و این میتواند گفته شود اینجا یک داستانی آمده، داستان موسی وحی سنگین با شرایطی که شب اول میبینید چگونه است مار در میآید. خود آن شب حالت آزمونی برای حضرت موسی پیدا میکند بعد قرار است به دربار فرعون برود و حرف بزند. اینها نسبت به رسالت حضرت رسول خیلی سنگینتر و مشقتبارتر هستند. بنابراین اولین چیزی که به ذهن آدم میرسد این است که شاید این نقل میشود به این دلیل که حضرت رسول متوجه این باشد این حقیقتی است که قرآن برای مشقت نیامده است برای اینکه کار او سادهتر شود. اما ادامه که پیدا میکند شما چه میبینید؟ حدیث موسی چه چیزی به حضرت رسول میگوید؟ حدیث موسی و حضرت رسول میگوید که ببین این رفت به دربار فرعون یک چوپانی با عصای خود به دربار فرعون رفته است و با معیت خداوند اینکه خداوند او را کمک کرده است فرعون را شکست داده است. این خیلی آرامش بخش است به حضرت رسول گفته میشود که به راحتی فرعون را شکست داده است. قسمتهایی که نقل میشود خداوند به حضرت موسی و هارون دلداری میدهد که من با شما هستم و میبینم و میشنوم و میبینید که چگونه در همه صحنهها حاضر است و غلبه میکند. در قرآن گاهی استدلال حضرت موسی و هارون را پی میگیرد، حالت اینکه همه جا خداوند همراه با رسول خود میرود و باعث میشود که موفق شود از جمله در مقابل ساحرها با آن وضع موفقیت پیدا میکند اینها برای حضرت رسول آرامشبخش است. اگر نگرانیهایی داری این داستان را نگاه کن که خداوند در قرون گذشته با یک رسولی مثل حضرت موسی با این رسالت عظیمش چطور به راحتی به پیروزی رسیده و جنود فرعون را در دریا غرق کرده است.
قسمت آخر چه کار میکند؟ اینکه شکست مطلق است، اگر شما به اینجا برسید که یک بخشی از این التیام یعنی این داستان یک جوری التیام بخش مشقت حضرت رسول است نه مسئله مشقت بارتر بودن رسالت حضرت موسی و نه این حالت پیروزی دور از ذهن نیست. ولی وقتی پایان آن را نگاه میکنید چه میشود؟ شگفتانگیز بودن حدیث موسی این است که پایان دردناکی دارد. شما وقتی میخوانید در صحنه عاشقانه اولیه خداوند موسی را انتخاب کرده است و میگوید پیش فرعون برود و انگار نسبت به فرعون حالت محبتآمیزی صحبت میشود. یادآوری عاشقانهای که از کودکی حضرت موسی است «وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» بعد پیروزی که مقابل فرعون به دست میآید همه اینها آخر به کجا رسیده است. حضرت موسی را از مادرش جدا کردیم و دوباره برگرداندیدم محبت کردیم به او و حالا به تو وحی کردیم حالا برادرت را به کمک تو فرستادیم برو بر فرعون هم پیروز شدی که چی؟ که این قوم هدایت شوند؟ این قوم همین الان که حضرت موسی در میقات است پایین چنین فضاحتی به بار میآورند.
آخرین عبارتها چیست؟ دقت کنید که در این داستان بخش اینکه این قوم پشیمان شدند و اینها توبه کردند و چگونه پشیمان شدند اینها از این داستان حذف شده است. چیزی را که آدمهای مستشرق شناس نمیفهمند یا نمیخواهند بفهمند دقت کردن به این نکات جالبی است. میگویند در سوره اعراف سامری نیست حضرت رسول اول فکر کرده کس دیگری بود بعد دقیقتر تورات را خوانده دیده که اشتباه شده است در اعراف سامری نیست و هارون در تورات آمده است. مطلقاً به نظر میرسد نمیخواهند چون اعتقادی در مطالعات قرآنی به اینکه سورههای واحد منسجم طرح ریزی شدهای ندارند. چون شنیدند وحی منقطع بوده، سورهها را هم نگاه میکنند یک حالت انقطاعی در آن میبینند و نمیفهمند و کلیت آن را درک نمیکنند. بنابراین اصلاً اینگونه نیست که بخواهند متوجه این شوند ببینید اینجا چقدر جالب است که نقش سامری پررنگ است در اعراف نیست و این با اهداف این سوره میخواند. قسمتی که موسی میآید و التیام بخش گناه قوم است و قوم به حالت توبه میرسند روی آن آنجا تأکید شده است. همان ۷۰ نفر آنجا ذکر شده است و هم مسئله اینکه مردم دعا کردند که خدایا اگر ما را نبخشی چنین یا چنان میشود آن آنجا آمده است. اینجا داستان چگونه تمام میشود؟ اینجا داستان با محاکمه سامری و یک حکم وحشتناکی که این آدم گمراه کرده است.
شما اگر تورات نخوانده باشید و حدیث موسی را برای اولین بار میشنوید تکلیف معلوم نیست و در یک حالت تعلیقی این داستان به پایان میرسد. اینکه مردم گناه کردند موسی آمد و به آنها چیزهایی گفت و جواب قوم چرند و پرند است و توضیح پرت و پلایی میدهند که مجسمه چگونه ساخته شده است. نکته بعدی اینکه هارون گناه قوم را به نوعی تشدید میکند که من گفتم و خداوند هم تأیید میکند که گفت. من قبل تأیید میکند که این کار را نکنید بنابراین محرز است که قوم حرف خلیفه تعیین شده توسط حضرت موسی را گوش نکردند. این جرم غیر قابل بخششی است، شرک نمیفهمند، گوساله را نمیفهمند، نمیدانند خوار با تکلم فرق دارد. هارون را میبینند بنابراین کسی که نماینده هارون بود و امضای واقعی موسی بود که به آنها گفته بود از آن پیروی کنید از آن تخلف کردند. یک آدمی مانند سامری است که جواب عجیب و غریب را به موسی میدهد و مجازات میشود. این پایان حدیث موسی در این سوره است اصلاً پایان امیدوارکنندهای نیست، اصلاً اینگونه نیست که پیروز شدن بر فرعون مهم نیست، پیروز شدن بر رسالت و هدایت قوم مهم است.
اینجا شما در این سوره میبینید که در اندک زمانی و با یک غیبت کوتاه موسی این اتفاقات افتاده است. این چه آرامشی به حضرت رسول میدهد؟ این خیلی نکته مهمی است که در این داستان اگر از اول اینگونه شروع میشود که «مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» بفهمیم که قسمت پایانی این داستان اتفاقاً مهمتر از دو نکته دیگر است که رسالت موسی از یک جهاتی مشقتبارتر است رسالت موسی با معیت خداوند چگونه به خوبی پیش میرود. حتی در مقابل یک نیرویی مانند نیروی دنیایی و زمینی مانند فرعون و هیچ جای نگرانی نیست. اما قسمت پایانی یک دفعه ورق بر میگردد یعنی شکست رسالت حضرت موسی به نوعی است. ما میدانیم بعداً توبه کردند و راه خود را ادامه دادند ولی داستان در این سوره چگونه تمام میشود. مثل اینکه حضرت رسول اخطار کرده میشود. یک لحظه از این قوم فاصله بگیری قوم تو هم همین است، حدیث موسی را برای حضرت رسول میگویند که رسالت انبیا اینگونه است و تو پیروز میشوی. اما فکر نکن قوم تو چه شق القمری میکنند و چه موجودات موحدی میشوند، مردم نمیشوند. جنبه التیام بخش اصلی شاید همین است، چون آن چیزی که ما مدام در قرآن میبینیم که حضرت رسول خودش را به مشقت میاندازد که چندین بار به حالت عتاب گفته میشود خودت را میکشی برای اینکه اینها ایمان نمیآورند. میبینی که اینها در جهنم هستند آرامشبخش بودن آن این است که به حضرت رسول توسط این داستان و پایان این داستان گفته میشود که حتی اگر در زمان خودت به جایی برسی که همه آدمها موحد شوند که نمیشوند. حداکثر مانند بنی اسرائیل میشوند با این همه معجزهای که دیدند دنبال حضرت موسی راه افتادند و به اینجا رسیدند. اگر حضرت رسول فکر میکند معجزهای مانند دریای نیل یا عصا داشت مردم هدایت میشدند این داستان میگوید فرقی نمیکند یک لحظه آنها را ول کنی مردم اینگونه هستند. هیچ رسولی نتوانسته و تو هم نخواهی توانست، چیزی که پیامبر را به مشقت میاندازد یک جور ایدهآل و آرزویی است که همه مردم هدایت شوند و کسی به جهنم نرود به دلیل علاقهای که به قوم دارد همانطوری که حضرت موسی داشت. بنابراین واقع بین بودن التیام «مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» این مشقت که قسمت اصلی آن آرزوی اینکه همه هدایت شوند و همه خوشبخت شوند چیزی که انگار بیشتر از همه حضرت رسول را آزار میداد به شاهد خود قرآن به دلیل حالت محبت و علاقهای که حضرت رسول به مردم دارد. چیزی که این داستان به او میگوید این است که تو پیروز خواهی شد و خداوند کمک میکند همانطوری که به حضرت موسی کمک کرد.
[۰۱:۱۵]
مردم زمان حضرت موسی موحد نشدند که با یک غیبت کوتاه اینگونه میشود. چیز عمیقی اتفاق نیفتاده است در زمان پیامبر چه اتفاقی افتاد؟ مکه را فتح کردند و یک دخلون فی دین الهی شد و همه ظاهراً مسلمان شدند و به محض اینکه حضرت رسول از دنیا رفت و قوم را ترک کرد ۳۰ روز هم صبر نکردند و همه چیز بهم ریخت. چیزی که قسمت پایانی داستان میگوید آن چیزی است که اسم آن را بحران جانشینی میگذارند. یک فرد کاریزماتیکی که از دنیا میرود و قوم خود را ترک میکند. حتی اگر جانشین تعیین کرده باشد و امضا داده باشد یا لوح یک جایی آویزان کرده باشد و هیچ شکی نباشد که این آدم جانشین است میبینید که این اتفاقات میافتد. خیلی مهم است که جایگاه این قطعه را در این سوره درک کنیم که این ربطی به جزئیات داستان مطلقا ندارد و از نظر من اهمیت آن خیلی خیلی کم است. یک مقدار جلوتر برویم شاید یک تأثیر کوچکی بگذارد ولی خیلی مهم نیست شاید برای شناسایی سامری و کارهایی که میکنند مهم است.
آن چیزی که این داستان میگوید و باز مشترک بین همه تئوریها است این است پیامبران که میروند سر جانشینی مشکل پیش میآید چرا؟ برای اینکه دیگر کاریزما وجود ندارد. در تمام مدتی که یک پیامبر بعد از اینکه پیروز میشود و قدرت را به دست میگیرد افراد قدرت طلبی هستند که منتظر هستند و انگار کمین کردند که یک جوری خودشان را شایستهتر میدانند. من فکر میکنم سامری خودش را شایستهتر از حضرت هارون میداند درکی ندارد، اینها اکثراً درکهای معنوی ضعیفی دارند. حس من این است که حضرت هارون است که اعدا دارد سامری خودش یک جوری به موسی حس تعهدی داشته باشد. به نظر من اینگونه است میگویم شاید چون خیلی شاهد متنی وجود ندارد. مسئله این است که چرا جانشینان خلفای پیامبران شکست خواهند خورد؟ این مهم نیست شما میتوانید بگویید موسی یک پیامبر است و یک کاریزماتیک بعد آن بیاید و جانشینش شود. بالاخره این زیاد ادامه پیدا نمیکند و یک جایی این اتفاق میافتد، یک نسل یا دو نسل بعد بالاخره این اتفاق میافتد. در همه ادیان افتاده است در همه جنبشهای ایدئولوژیک هم افتاده است چرا اینگونه است؟ برای اینکه جانشین واقعی پیامبر کاری به این ندارد که مردم چه میخواهند و چه دوست دارند. رهبری است که آن چیزی را که خداوند میخواهد حق را میخواهد پیش ببرد آدمهای قدرت طلب این چیزها را نمیفهمند. یک آدمی مانند فرعون هستند که شما کلام آنها را نگاه میکنید حق و باطل برای آن مهم نیست معیار حرف زدنش این است که چه چیزی به نفع تثبیت قدرت خودش مانند همه سیاست مدارهای دنیا است.
افراد سیاست مداری پیدا میشوند که قدرت طلب هستند و رگ خواب مردم را بلد هستند و هیچ مشکلی هم ندارند که خلاف آن چیزی که خداوند میخواهد، خلاف حق رفتاری بکنند و یک آفرها و پیشنهادهای وسوسهانگیزی به مردم بکنند که آنها را سمت خودشان بکشند و این کار را خواهند کرد. نماینده خداوند و رسول نمیتواند جلوی این را بگیرد. چیزی که شما در این داستان باید ببینید این است که سامری چگونه مردم را به گمراهی کشیده است؟ برای اینکه مردم بت دوست دارند، هارون که نمیتواند برای مردم بت بسازد برای اینکه دوست دارند. رهبر الهی که کار به این ندارد مردم چه دوست دارند یا چه دوست ندارند برای او مهم است که خدا چه دوست دارد یا چه دوست ندارد. همه مردم هم اگر بت پرستی دوست دارند مقاومت میکند ولی کسی مانند سامری آدمی است که مردم بت دوست دارند آیا خودش هم دوست دارد یا خیر مهم نیست، مردم بت دوست دارند و برای آنها میسازد.
این قطعه یک کاری در این سوره انجام میدهد همانطوری که یک بار گفتم یکی از سیاسیترین سورههای قرآن است. همان بخش فرعون آن و شخصیت فرعون که کاملاً یک آدم سیاسی است و مانند آدمهای سیاسی امروزی است، لحن حرف زدن او و نحوه کنترل افکار عمومی آن و اینکه حق و باطل انگار در حرف او هیچ راهی ندارد و فقط دنبال قدرت است. و اینکه آدم قدرت طلبی که دنبال تثبیت قدرت خود است چگونه برخورد میکند اینها در فرعون خیلی مشهود است. قسمت آخر هم باز به شدت سیاسی است و انگار مانند رقابت سیاسی و اینکه چگونه آدمی که هوای نفس مردم را بهتر ارضاء میکند میتواند غلبه پیدا کند بر کسی که رسالت الهی برای او مهم است. این یک چیز خیلی طبیعی است و در تمام ادوار اتفاق افتاده است، آدمهای قدرت طلب محدودیت کمتری برای حرکات و رفتار خودشان دارند، چیزی ندارند به غیر از اینکه قدرت خود را حفظ کنند و هیچ محدودیتی ندارند. بنابراین یک جوری پیروز میشوند، قدرت را به دست میگیرند، چون قدرت این است که چقدر مردم را بتوانید با خود همراه کنید. مردم بت دوست دارند برای آنها بت میسازید و هارون هم اگر بگوید نه طرد میشود.
ممکن نیست کسی این سوره را بخواند و به مسئله جانشینی پیامبر فکر نکند. نکاتی که گفتم شما این نتیجه را بگیرد که داستان سامری در پایان حدیث موسی معنی آن برای پیامبر روشن است. گفتم شاید برای ما روشن نباشد ولی برای حضرت رسول برای انطباقی که الم نشرح لک صدرک با دعای حضرت موسی دارد و پیامبر میفهمد وزری که از آن برداشته شده چه بود و میشناسد وزیر خود را این چیزی که اینجا در پایان حدیث موسی نقل میشود این است که در جانشینی تو این اتفاق خواهد افتاد. این بلا سر هارون تو که وزر تو را برداشته است خواهد آمد. غم انگیز است ولی حس اینکه من همه را هدایت کنم اینها را به نوعی تحت کنترل در میآورد. آن چیزی که پیامبر را اذیت میکند یک جور آرزوی زیبای هدایت همه است در حالیکه باید واقع بین بود. مردم اینگونه هستند و مردم هدایت نمیشوند و بعد از تو گمراه خواهند شد. اینها را اگر یک نفر بداند من فکر میکنم آن مشقتی که پیامبر به خودش تحمیل کرده بود التیام پیدا میکند هرچند داستان غم انگیزی است. حتی اگر بتوانید همه مردم را از بت پرستی دور کنید ولی نمیتوانی بعد از خودت که اصلاً ادامه پیدا نمیکند و قرار نیست ادامه پیدا کند. سنت الهی این است کسانی که زر و زور تزویر دارند به نوعی قدرت را به دست میگیرند.
سامری آدم مزوری است و میتواند افکار عمومی را با خود همراه کند و میتواند خلیفه قطعی حضرت موسی را ظرف چند روز ناک اوت کند. مردم اینگونه هستند این چیزی است که به حضرت رسول گفته میشود و این داستان انطباق شدیدی به وقایع بعد از پیامبر دارد. بنابراین شاید در تمام سورههای قرآن هیچ سورهای به آن اصطلاحی که من در جلسات به کار میبرم فرقهای تر از سوره طه نیست. چون فکر میکنم یک اشاره نه تلویحی کم و بیش صریح به جانشنی پیامبر میکند.
یک خاطرهای نقل میکنم سالهای سال قبل من یک دفعه متوجه این نکته شدم با شواهدی که داستان سامری در قرآن سوره طه نقل شده برای اینکه الگوی جانشینی بعد از پیغمبر و اتفاقهایی که میافتد را به طور تمثیلی بیان کند. بگوید که بعد از پیامبر چه اتفاقی افتاد سامری ظهور میکند و گوسالهای است. خیلی احساس خوبی داشتم که چه کشف جالبی کردم چند ماه بعد این در ذهن من بود و با یکی از همکارها در مرکز تحقیقات صحبت میکردیم. همکار من کسی است که خیلی شیعه است یک مقدار بیش از اندازه شیعه است و به نظر میرسد اصول عقاید شیعه از توحید و همه چیز محترمتر است و اهمیت آن بیشتر است و بیشتر به آن فکر میکنند و حرف میزنند. بحث مسائل مربوط به شیعه و سنی بود یادم نیست چگونه ولی من یک دفعه گفتم من فکر میکنم این داستان سامری به این دلیل این معنی را میدهد. گفت این را حضرت فاطمه در خطبه فدک خود گفته است که این سامری بود و آن گوساله بود. خیلی برای من جالب بود از این نظر که من یک چیزی را فکر میکنم خودم برای اولین بار فهمیدم در متون قدیمی است. بعداً دیدم در ملاهم سیدابن طاووس این روایت نسبت مفصلی از خود حضرت علی است که با جزئیات این داستان را منطبق کرده بر مسائل مربوط به جانشینی پیامبر و من فکر میکنم خیلی واضح است که این ماجرا، ماجرای جانشینی و خلافت بعد از پیامبران است. الگوی کلی را میگوید که چرا آنها پیروز میشوند برای اینکه میتوانند گوساله بسازند و مردم گوساله دوست دارند. با حال و هوای این سوره که خطاب به پیامبر است بعد از داستان خطاب بلافاصله به پیامبر بر میگردد داستان را برای پیامبر نقل میکنند و آن اشارهای که به وزارت هارون و مشابهت آن با یک چیزی در زندگی پیامبر گفته شده این مجموعه به خوبی به نظر من نشان میدهد که قسمت پایانی این داستان برای پیامبر در این سوره معنی آن این بود که این اتفاقها بعد از تو خواهد افتاد.
یک عده میگویند چرا پیامبر لوح ننوشت به دیوار نزد که حضرت علی خلیفه من است و چرا در قرآن اسم آن نیامده است. چه فرقی میکند؟ واقعاً چرا این را مردم متوجه نیستند که فرقی نمیکند حضرت علی هم باید لوح میزد؟ فکر میکنید مردم گوش میدادند؟ پیامبر یک کاریزمایی دارد اگر یک لوحی میزد و اسم حضرت علی را مینوشت بیشتر از هر چیزی جان حضرت علی به خطر میافتاد برای اینکه کسانی که میخواهند قدرت را به دست بگیرند تا آن لوح است و حضرت علی است ممکن است آن کار را نتوانند بکنند. یک بلایی سر لوح میآورند نمیشود این داستان را اگر عمیق بفهمید متوجه میشوید که یک مکانیسمهایی وجود دارد در معادلات قدرت که نمیتوانید شما با نوشتن نامه و لوح کار فوقالعادهای کنید. به نظر میرسد داستان غدیر از نظر تاریخی با این شواهدی که دارد قطعی است. همه مردم را جمع کردند و حضرت علی را معرفی کردند فرقی نمیکند. چند ساعت بیشتر طول نمیکشد و این کار انجام میشود، حضرت علی را چند سال بگذارید خلیفه باشد بعد چه اتفاقی میافتد. این جریان پیامبری و قومی که دنبال پیامبر راه میافتند که اکثریت قریب به اتفاق آنها آدمهای رشدیافتهای نیستند گرفتار آدمهای قدرتطلبی میشوند که میتوانند افکار عمومی را بهتر کنترل کنند و فریب بدهند و از تزویر خوب استفاده کنند. بنابراین بعضیها احساسشان این است اگر اینگونه نشده بود دنیا جور دیگری میشد، هیچ جور دیگری نمیشد. باور کنید این سوره همین را میگوید هیچ کاری نمیشد کرد دنیا همین است، خدا بشر را اینگونه خلق کرده است و قرار نیست اکثریت مطلق مردم عارف شوند اصلاً اینگونه نمیشود. خودتان را به مشقت نیندازید و قصه نخورید که چرا اینگونه شد همین است. انشاالله پیامبر هم بعد از داستان شگفت انگیز و وحشتناک که سامری خیلی خوب آینده را به نظر من برای پیامبر توصیف کرده است، غصه نمیخورد.
[۰۱:۳۰]
۷- داستان آدم
از اول سوره تا اینجا بعد از حدیث موسی یک انسجام مشخصی دارد. با توجه به اینکه الان حدود حداکثر ۳۰ دقیقه وقت دارم قسمت بین این دو داستان را برای جلسه آینده بگذارم داستان حضرت آدم را آنطوری که در این سوره آمده و مناسبت آن را با این سوره که چرا اینگونه نقل شده در مورد آن صحبت کنم. جلسه آینده اگر بتوانیم قطعه بین دو داستان و قطعه موخره را بخوانیم ۶ جلسه تمام میشود اگر نه ۷ جلسه میشود بستگی به این دارد تا آن موقع چه اتفاقی میافتد. من از آیه ۱۱۵ که داستان دوم یک داستان کوتاه است و بعد از حدیث موسی میآید این را بخوانم. این چیزی که اینجا است را به نوعی روی آن تأکید میکند. «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» این «مِنْ قَبْلُ» یک جوری خیلی روشن اشاره میکند به این داستان قبلی که نقل شد. این را میگوید که آدمیزاد همین است و اولین آدمی که خلق شد با عرضه اسماء و سجده ملائکه عهد که بسته میشود که اصل عهد رعایت توحید و دوری از شرک است و اطاعت عملی از خداوند است و چیزی که از قوم بنی اسرائیل هم خواسته شده بود همین بود. نمیتوانند رعایت کنند جنس آدمیزاد اینگونه است «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا». فنسی در آن داستان هم آمده و طوری آمده مخصوصاً به دلیل «ف» که سر آن میآید از لحاظ لفظی به شدت این حس را ایجاد میکند که این همان است. آنجا بسیار بعید است آن طوری که بعضی از مفسرین گفتند فنسی ادامه حرف مردم است که موسی فراموش کرده است بلکه سامری فراموش کرده است.
سامری در آن داستان آدم شیطان صفت است، آدم تحت کنترل ابلیس است، ابلیس نیست. در واقع یک آدم فریب خورده است که دیگران را فریب میدهد بنابراین نسیان ویژگی اساسی انسان است که واژه انسان هم از نسی میآید یا شاید از انس میآید. واژه فنسی آنجا به سامری گمراه شدهای که یک آدم است اشاره میکند که عهد خود را فراموش کرده است که باعث میشود دیگران هم عهد خود را فراموش کنند. نماینده شیطان است و آدم است «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» عهد کردیم با آدم قبلها و فراموش کرد و عزم و اردهای در او ندیدم. این به ذات انسان است و به طور کلی اشاره میکند و این داستان هم نتیجه همین است. «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى» به ملائکه گفتیم سجده کنید سجده کردند ولی ابلیس سجده نکرد. «فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى» به آدم گفتیم این دشمن تو و زوج تو است و شما را از بهشت اخراج نکند که شقی شوید و به مشقت بیفتید. «إِنَّ لَکَ أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى» نکته چیست؟ نکته این است که آدم و زوج او در بهشت جای گرفتند همه چیزهایی که میخواهند مواهب ۱۰۰ درصد در اختیار آنها است و این بهشت ملک لایبلا است. یک جور بهشت جاودانه است برای آنها اگر تمرد نکنند. انسان ذاتاً جاودانه است، بهشت آدم هم اگر بدون گناه میماند برای او جاودانه بود همه چیز داشت. تأکید میشود «إِنَّ لَکَ أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى وَأَنَّکَ لا تَظْمَأُ فِیهَا وَلا تَضْحَى» همه چیز دارید نه گرسنه و تشنه میشوید نه عریان میشوید و نه گرما به شما میرسد همه چیز است و ایدهآل است. آب و هوا خوب است و مانند بهشت است. «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلَى» شیطان اینها را وسوسه کرد تو را دلالت بکنم به یک درختی که تو را جاودانه کند و ملک لایبلایی به تو بدهد. نحوه ارائه این داستان در این سوره را دقت کنید که تأکید آن روی این است که انسان ذاتاً «لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» است تأکید روی این است چون بعد از داستان گوساله سامری است و بعد از این آمده و تأکید روی این است که این وضعیت کلی است و برای قوم بنی اسرائیل نیست و آدمیزاد اینگونه است. اصل ماجرا هم از اینجا شروع شد، آدم را گذاشتیم و همه چیز به او دادیم و بنی اسرائیل را آوردند همه چیز دارند پیروز شدند و جنش پیروزی خود را گرفتند و به سمت سرزمین آرزوهای خود میروند قرار است ده فرمان بیاید و رعایت کنند و قوم برگزیده خدا شوند. با یک موجود عظیمی مانند حضرت موسی حرکت کنند و به سمت خوشبختی بروند و این بلا را سر خود میآورند.
آدم این است یعنی این داستان اینگونه به مناسبت این سوره روایت میشود که تأکید روی عهد شکنی و عزم نداشتن انسان است و بنی اسرائیل هم تکرار همین ماجرا است. شما به این نکته دقت کنید در این داستان اینگونه که اینجا روایت میشود «فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَم» ابلیسی که تمرد میکند ولی پایینتر از واژه شیطان به جای ابلیس استفاده میکند. هرچند که ما میدانیم ابلیس این کار را میکند ولی این تغییر واژه به آن کلیت میدهد. سامری ابلیس نیست یک انسان شیطان صفت است که آن کار را انجام میدهد. روایت آدم و حوا در اینجا آیه به آیه که نگاه کنید مناسبت دارد برای این سوره اینگونه نقل شود. من تأکید میکنم برای اینکه واقعاً شیوه تکرار مهم است وقتی یک چیزی در قرآن تکرار شده است و در ده سوره یک روایت آمده است یا در ۴ سوره آمده است. الان در این سوره روایت گوساله پرستی کم و بیش با تفسیر آمده است. مقایسه این دو روایت در دو سوره کلید بسیار خوبی است برای اینکه بفهمید محتوا دو سوره با هم چه تفاوتهایی دارد و یک جوری به محتوای مرکزی سورهای که بررسی میکنید نزدیک میشوید. گوساله پرستی را با اعراف مقایسه کنید ببینید آنجا روی چه چیزهایی تأکید میشود و اینجا روی چه چیزهایی تأکید میشود. اینجا روی سامری تأکید میشود و توبه بنی اسرائیل گفته نمیشود، آنجا سامری نیست چه کسی گمراه کرده است؟ مهم نیست مهم این است که این قوم باید توبه کنند. نقش موسی چیست و چه کاری میکند اینها توبه کنند؟ از موعظه او و برخورد با هارون تا شکستن الواح و آنجا میبینید ابراز پشیمانی آنها است و میبینید مسئله ۷۰ نفر است که مرحله آخر توبه گوساله پرستی است. اینجا مهم است داستان آدم در سورههای مختلف میآید و مقایسه آنها میتواند معنیدار باشد. اینجا تأکید روی عظم نداشتن انسان برای نگه داشتن عهد است با یک تمهید لفظی ابلیس را تبدیل به شیطان میکند و نکته اصلی که با آن داستان هماهنگی دارد این است که هیچ جای قرآن این نیامده که شیطان چه گفت که اینها گمراه شدند. اینجا میگوید شیطان اینها را وسوسه کرد و گفت «هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لا یَبْلَى» اول تأکید میکند که این ملک خلد بود اینها در حالت خلد بودند و خالد بودند آنجا اگر گناه نمیکردند. ملک لایبلی داشتند چیزی نیست اگر اطاعت خدا کنید در بهشت هستید چیزی نیست که بخواهید و نداشته باشید. بنده خدا هیچ چیزی کم ندارد هر چه میخواهد برای او حاضر است، تمام نیازهای واقعی انسان در پیروی از خداوند ارضا میشود. کسی که ایمان میآورد و موحد است در بهشت زندگی میکند، شرک است که آدم را از بهشت دور میکند. همین الان ما در دنیا با یک ایمان کامل و رسیدن به توحید کامل به بهشت میرسیم. انگار در درون ما به بهشت بر میگردیم در ظاهر ممکن است اینگونه نباشد باطل بعداً در آن عالم ظاهر میشود و ممکن است در ظاهر دنیای فریبندهای داشته باشد.
چیزی که به نظر من اینجا مهم است اصل ماجرا را ببینید آیات روی نکتهای که تأکید میکند این است که همه چیز داشتند و به آنها گفته شد اینجا بمانید و حرف اخراج آنها نیست و ابلیس اینگونه فریب میدهد یک چیزی که اینها دارند به آنها میگوید میخواهم به شما بدهم. گناه کن تا آن چیزی که نمیفهمی که داری، بنی اسرائیل را ببینید، بنی اسرائیل خدا دارد و خدای متکلم و متعالی هادی دارد سامری به او یک گوساله مومو کن بیخاصیت را جای خدا جا میزند و اینها این را میپذیرند و سقوط میکنند. یک چیزی را که دارند از دست میدهند و یک چیز موهومی را جای آن میپذیرند. تأکیدی که اینجا در داستان آدم است این است که ابلیس اینجا گفته شده شیطان به آدم آفری میدهد که دارد. این نکته کلی است چیزی و نعمتی خارج از اطاعت خداوند وجود ندارد که شیطان بخواهد به من آفر بدهد اگر درست بفهمم و اگر دانش داشته باشم.
بنابراین همیشه گمراهی اینگونه پیش میآید که یک چیزی را که داری از تو میگیرند ولی میگویند به تو میدهیم. تو فریب میخوری و یک چیز موهومی را به جای چیز اصلی که داری و نمیفهمی که داری و شکرگزار آن نیستی آن را میپذیری و سقوط میکنی. در این داستان آیه به آیه اگر نگاه کنید به شدت شباهت دارد به این دلیل و متناسب است با آن چیزی که در داستان گوساله سامری آمده است از اول هم میگوید «عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ» انگار قبل از این ماجراها از اول اینگونه شد. به پیامبر به نوعی انگار تأکید این است که آدم این است و سرنوشت رسالتها همین است. این تحریفها به وجود میآید و آن چیزی که در رسالت پیامبر است که امیدوارکننده است وجود یک کتاب است که باقی میماند و میتوان به آن برگشت. من وارد این موضوع نمیشوم که موضوع سوره به آن شکل نیست حداقل موضوع اصلی نیست. این داستان تأکید میکند بر کلی بودن ماجرای گوساله و اینکه این یک الگوی تکرارشونده است از روز اول و من قبل وجود داشت. «فَأَکَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا لا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى» بودند برهنه شدند «وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ» و شروع کردند که از برگهای بهشت بچسبانند «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَى» این آیه یک جور امیدوار کننده است که بالاخره احتمال توبه همیشه وجود دارد. «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى» وقتی هدایت از طرف من آمد «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلا یَضِلُّ وَلا یَشْقَى» دوباره به حالت لایشقی بر میگردند که اول داستان گفته شده است.
[۰۱:۴۵]
در مورد سوره بقره ه صحبت میکردم گفتم آنجا تأکید روی همین است. آخر این عبارت میآید و بعد داستان بنی اسرائیل میآید که به آدم گفته میشود هبوط کن هدایت برای تو میفرستیم یعنی پیامبران را میفرستیم و اگر اطاعت کنی مثل این است که دوباره به بهشت برگشتی. داستان بنی اسرائیل همین است که قرار بود الواح بیاید و اینها اطاعت کنند و به بهشت برسند. اینها یک جوری مادی شده بود یعنی رسیدن به سرزمین موعود و خوشبختی زمینی به جای اینکه صرفاً قالب آخرت داده شود در داستان بنی اسرائیل در تاریخ قوم موسی اینگونه بود در حالی که بعداً احاله به آخرت وجود دارد. این موضوع را فعلاً کاری ندارم نکته این است که در سوره بقره تأکید روی این است هبوط کنید ولی اگر هدایت بیاید و از هدایت پیروی کنید هیچ مشکلی نیست. لاخوف علیهم ولا یحزنون اینجا در پایان گفته میشود یک جوری به درستی مفسرینی هستند که این حرف را زدند. مخصوصاً در تفسیرهای یهودی که داستان گوساله سامری تکرار داستان آدم و حوا و ابلیس و آفرینش در دنیا است. مثل اینکه برای دومین بار هبوط صورت میگیرد اگر یادتان باشد در سوره بقره از واژه هبوط برای بنی اسرائیل هم استفاده میشود. آنجا شاید وزن بیشتر داستان روی قسمتی است که بروید و هدایت به شما میرسد پایان آن اینگونه است و به بنی اسرائیل وصل میشود. اینجا هم میبینید که یک چیز امیدوارکنندهای در پایان گفته میشود امکان توبه است اگر از هدایت پیروی شود یک جوری امکان بازگشت به بهشت است و این تلخی ماجرای گوساله را تا حدودی میگیرد.ولی تعمداً میخواهم بگویم داستان گوساله طوری روایت شده که توبه در آن نیست و خطر نابودی در آن دیده میشود و پایان آن با مجازات سامری است. کل حدیث موسی با مجازات سامری و از بین بردن بت به نوعی به آخر میرسد که یک تناسبی با محتوای سوره دارد.
من مقدمه و حدیث موسی را که بخش بزرگی از سوره است را گفتم. داستان آدم را گفتم یک قسمت بین این دو داستان مانده است که شرح آخرت و یک نکتهای در مورد نزول قرآن است و بعد یک موخرهای که اگر بشود جلسه آینده میگویم و اگر نشد در ظرف دو جلسه است. سوالها هم تمام شد برای اینکه همش بحث سامری است. ممنون دست شما درد نکنه انشاالله جلسه آینده برای اولین بار بیرون ماه رمضان میافتد من واقعاً متأسف هستم که امسال ۲۰ روز اول عملاً نتوانستم هیچ فعالیتی کنم. انشاالله سال آینده اینگونه نشود و دلیلش یک چیز نبود چندتا دلیل روی هم باعث شد که این اتفاق بیفتد. برای اولین بار یادم نیست سوره نحل پارسال چگونه شد یک یا دو جلسه بیرون ماه رمضان خواهیم داشت. انشاالله که به خوبی بتوانیم ادامه بدهیم و تمام شود.