بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای دفاع عقلانی از دین، جلسه‌ی ۵۸، دکتر روزبه توسرکانی، ۱۴۰۲/۱۱/۱۷

۱- مرور جلسه گذشته، نسبت احکام شریعت و مسیر رشد

جلسه قبل آخرین موضوع در مورد این بود که هدف ما این است که جزو متقین باشیم و هدایت قرآن به متقین می‌رسد و متقی یک صفت فوقالعاده مهم و کلیدی و اساسی از صفات اخلاقی در قرآن است و مثلاً در قرآن گفته می‌شود کسی که متقی است «وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (ذاریات:۱۸). به نظر می‌رسد شرط تقوا این است که باید این کار را انجام داد ولی این جزو واجبات نیست. اختلافی اینجا دیده می‌شود بین کارهایی که به نظر می‌رسد مومنین و متقین در طول تاریخ انجام دادند و آن چیزی که ما به عنوان حلال و حرام و مستحب می‌شناسیم. در مورد این موضوع توضیح دادم و یکی از دوستان بعد از جلسه جمله خوبی گفت، شریعت چیزهایی است که برای شروع راه و برای یک آدم متوسط لازم است. فکر نکنید که اگر آدمی بخواهد سیر خود را به سمت کمال ادامه بدهد شرط لازم و کافی این است که همین کارها را انجام بدهد. می‌بینید که انگار از یک جایی به بعد باید سحر بیدار شود و عبادت کند، از یک جایی به بعد یک سری کارهایی که برای همه آدم‌ها اجباری نشده است برای او اجباری شود اگر می‌خواهد کار خود را ادامه بدهد.

بنابراین شریعت یک جور احکام عمومی برای سطح متوسط و پایین است برای شروع راه، از یک جایی به بعد شخص خودش متوجه می‌شود یا راهنمایی می‌گیرد از اینکه باید کارهایی را انجام بدهد که لزوماً جزو واجبات همه مردم نیست. طبیعی هم هست، شما یک شریعت می‌آورید که همه مردم انجام بدهند، می‌گویند بر پیامبر نماز شب واجب بود. این معنی دارد. واقعاً از یک جایی به بعد نماز شب واجب است. این آیه هم همین را می‌گوید، نه فقط پیامبر. واجب یعنی اینکه نمی‌شود به آنجا برسید و به حدی برسید و خداوند لطف کند که به آنجا برسید و وظایف شما زیاد نشود و باید کارهای دیگری انجام بدهید. اگر می‌خواهید حتی آنجا هم بمانید باید از مرحله‌هایی عبور کنید. بنابراین اصلاً تعجب نکنید و دور از ذهن شما نباشد که در دستورات عرفانی همیشه این است که استاد به شاگر خود ذکرهای خاص می‌دهد، کارهای خیلی سنگین از او می‌خواهد، تشخیص می‌دهد که این از یک جایی و از یک مرحله‌ای گذشته است و لازم است که ذکری را خیلی زیاد بگوید برای اینکه نقطه ضعفی دارد یا باعث پیشرفت او می‌شود.

من همیشه یاد آن داستان می‌افتم که علامه طباطبایی در بیوگرافی خود نوشته است و نقل کرده در یک مرحله‌ای از سیر و سلوک استاد ایشان به او گفته بود که هیچ گونه لذتی نباید ببرید حتی اگر از عالم غیب یک چیزی به شما تعارف شد نباید قبول کنید؛ این مرحله اینگونه است که هیچ لذتی در آن نباشد. ایشان نقل می‌کنند که یک روز در فلان جا نشسته بودند و ذکر می‌گفتند و یک موجود بهشتی آمد و یک جامی به او تعارف کردند و ایشان یاد حرف استاد افتادند و نگرفتند. بعد آخر عمر خود از اینکه یک موجود بهشتی را ناراحت کرده است – چون نوشته بود که ناراحت شده – ایشان ناراحت بود. بالاخره اینگونه است که دستورات خاص از یک جایی به بعد ممکن است وجود داشته باشد و در قرآن هم این را می‌بینید، بنابراین جای تعجب نیست.

نکته‌ای از علامه طباطبایی من بارها نقل کردم که در یادداشت‌های خود در زندگینامه نوشتند، سر اینکه کلاس فلسفه تعطیل شود در قم فشار آورده بودند و آقای بروجردی هم از ایشان خواست که تعطیل کنند. می‌گوید من به این نتیجه رسیدم که اگر تعطیل کنم در سیر من خللی وارد می‌شود، برای همین ایستاد و نامه نوشت و اصرار کرد و آقای بروجردی پذیرفت که ادامه بدهد. کلاس فلسفه بر ایشان واجب است و بر من و شما که واجب نیست، احساس ایشان این است که در سیر و سلوک او خلل وارد می‌شود اگر کلاس فلسفه خود را تعطیل کند. بنابراین همه ما از ابتدا کارهایی که ممکن است عمومی نباشد را انجام دهیم، کاری باید در خانواده انجام بدهید یا نسبت به یک دوستی، شاید نتوانید در یک قالب حلال و حرام کلی بگنجانید ولی ممکن است خیلی مهم باشد که آنجا تشخیص بدهید یک کاری را باید انجام بدهید یا انجام ندهید. همینطور که جلو می‌روید ممکن است یک سری برنامه‌ها لازم شود انجام دهید که در شرع وجوب آن نیامده است ولی بر شما از یک جایی به بعد واجب است که آن کار را بکنید. کمااینکه یکی از راه‌هایی که ممکن است یک چیزی بر شما واجب شود این است که خودتان نذر کنید یک کاری را انجام بدهید. شاید یک نفر نذر کند که مادام‌العمر یک کاری انجام بدهد، بر خود واجب کرده است، کسی نمی‌گوید این کارها اشتباه است یا با شریعت تعارضی دارد. اگر شما یک کاری را برای خود واجب کنید که درست می‌دانید بدعت نیست. اگر اعلامیه چاپ کنید که همه باید اینکار را بکنند و حرف از حلال و حرام آن بزنید بدعت است وگرنه همه ما در زندگی خود روزانه مرتکب بدعت می‌شویم. کارهایی را که کسی در شرع نگفته است انجام می‌دهیم و ممکن است خیلی برای ما جدی باشد و واقعاً هم همینطور است.

۲- روند مطرح شدن احکام شرعی در بحث دفاع عقلانی، نمازهای روزانه به عنوان پررنگ‌ترین حکم شرعی

کتابی آوردم و می‌خواهم قسمت‌هایی از آن را بخوانم، یک جمله از آن می‌خوانم و بحث خود را ادامه می‌دهم و بعد می‌خواهم یک یا دو صفحه از کتاب را به مناسبتی بخوانم. شرح حال آدمی که مسلمان شده است و از اینجا به بعد را برای شما می‌خوانم. “روزی که مسلمان شدم” یعنی تصمیم گرفته است مسلمان شود و احتمالاً نزد یک روحانی یا مفتی رفته است و شهادتین گفته است؛ بالاخره در یک روزی پذیرفته است و مسلمان شده است ” امام مسجد یک کتابچه راهنما به من داد که نحوه به جا آوردن نماز را آموزش می‌داد.” مسلمان شدن همانا و نماز خواندن همانا. وقتی یک نفر مسلمان می‌شود اولین چیزی که این آدم با آن برخورد کرده است وقتی یک اعتقاد قلبی پیدا کرد یک کتابچه بود که به او دادند که نماز بخواند. شرح نماز خواندن خود را اینجا نوشته است که جالب است. تعجب نکنید که من بحث در مورد شریعت را با نماز خواندن شروع کردم چون فکر می‌کنم همانطور که در روایات هم هست که عمود دین است مهم‌ترین حکم شریعت است. مسلمان‌ها را به این می‌شناسند که مسلمان‌ها پنج یا سه بار – مسئله پنج یا سه تبدیل به مسئله اصلی شده است. ما می‌گوییم سه بار اشکال ندارد – در روز نماز می‌خوانند. واقعاً انگار این مهمترین کاری است که در شریعت از مسلمان‌ها خواسته شده است.

سالی یک ماه هم روزه می‌گیرند، اگر امکانش از نظر سیاسی باشد هفته‌ای یک بار نماز جمعه شرکت می‌کنند که آن هم نماز است. برنامه‌هایی هست که مهمترین آن نماز است، اگر یک آدمی مسلمان شده باشد – مگر اینکه در ماه رمضان مسلمان شده باشد و به طرف بگویند روزه بگیرد – اولین برخورد او با شریعت اسلامی این است که باید نماز بخواند و احتمالاً اگر گوشت خوک می‌خورد دیگر نخورد، شراب نخورد و یک چیزهایی را انجام ندهد و کاری که باید بکند نماز خواندن است. شاید یک مقدار دستوراتی به او بدهند که از نظر نظافت لازم است که اجتناب کند. کلاً اگر اجتناب‌ها را کنار بگذارید عمل اصلی که در شریعت خواسته می‌شود نماز است. من مجدد تأکید می‌کنم که همانطوری که در مورد قرآن هم این کار را انجام دادم در مورد شریعت هم همین کار را می‌کنم که نباید شما در این دام بفتید که اگر می‌خواهید در مورد شریعت صحبت کنید یا از شریعت دفاع کنید اولین موضوعی که بررسی می‌کنید این است که زن‌ها را کتک بزنیم یا نزنیم! یعنی اینکه لیست اشکالاتی که نسبت به شریعت وجود دارد را بررسی کنید و در مورد آنها بحث کنید. این موضوع کجای شریعت قرار می‌گیرد؟ رابطه خانوادگی در شریعت مهم است، بعد گفته می‌شود که اگر اختلافی پیش بیاید چه کاری بکنید. اگر یک درختی از احکام شریعت بکشید، این موضوع در لول صدم قرار می‌گیرد در حالیکه اصل آن این است که نماز بخوانید و عبادت کنید.

برای یک آدمی که از بیرون نگاه می‌کند احکام اقتصادی شریعت مهم است. برای او مهم است و برای ما مهم نیست. از خود شریعت بپرسید که کجای تو مهم است می‌گوید نماز از همه مهم‌تر است. این مجموعه احکام عبادی و آن چیزی که شما را به تقوا می‌رساند و باعث پیشرفت شما از نظر معنوی می‌شود است که مهم است. مسائل خانوادگی و اجتماعی و شاید حتی اگر احکام اقتصادی وجود داشته باشد چیزهایی که مربوط به مسائل سیاسی شود – اگر چنین احکامی را فرض کنیم وجود دارند – لایه‌های بیرونی شریعت هستند. وقتی در مورد شریعت بحث می‌کنید عاقلانه نیست که از اینجاها شروع کنید، خوب است که شرح دهیم شریعت چیست و قسمت‌های مهم آن چیست و شاخ و برگ‌های آن را بگوییم؛ هرجایی که روشن شد اهداف کلی چه هستند و روش‌ها چه هستند فکر می‌کنم خود به خود بعضی از مشکلاتی که یک عده فکر می‌کنند وجود دارد برطرف می‌شود.

۳- زمان در شریعت، اوقات نماز

این مقدمه را گفتم که به طور طبیعی از بحث نماز که مهمترین حکم شریعت مسلمان‌ها است شروع کردم. جدای از اینکه برنامه نماز خواندن چیست، نماز خواندن یکی از مهمترین برنامه روزانه مسلمان‌ها است. شما اگر به احکام شریعت نگاه کنید که چه کارهایی باید انجام بدهند، یک سری مناسک روزانه در اسلام داریم که مهم‌ترین آن نماز خواندن است. هفتگی یک چیزی مانند نماز جمعه هست، احکام شریعت زمان را انگار به واحدهای کوچک‌تری تقسیم می‌کنند، به زمان شکل می‌دهند. شما احکام روزانه و هفتگی دارید، در دین یهود هفته از روزانه هم مهم‌تر است چون شاید از یهودی‌ها بپرسید مهم‌ترین کاری که می‌کنید چیست عبادات روزانه شاید اهمیتش کم‌تر از کاری باشد که در روز شنبه انجام می‌دهند یا در واقع انجام نمی‌دهند. مناسک سنگینی که یهودی‌ها دارند و هر هفته تکرار می‌کنند مناسک روز شنبه آنها است که یک روز امساک از دنیا به طور سفت و سخت است که دست به چیزی نزنند و کاری نکنند، رانندگی نکنند، چراغ روشن نکنند، پخت و پز نکنند. انگار دست از دنیا بشورند، شش روز در هفته را کار کنند و زندگی عادی داشته باشند و یک روز نمی‌توانند. در اسلام هم همین تقسیم‌بندی‌های احکامی که روزانه و هفتگی هستند وجود دارد، ماه معنی دارد و کارهای ماهانه و سالانه مانند روزه گرفتن و عمری مانند حج رفتن داریم. یک حکمی هست که شما باید یک بار حج بروید، اگر امکانش برای شما فراهم بود، و ماهانه و سالانه نیست.

[۰۰:۱۵]

نماز در واقع برنامه روزانه منظم و همیشگی مسلمان‌ها است که خود روز را برای مسلمان‌ها به چند قسمت تقسیم می‌کند. اگر یک نفر به نماز اهمیت بدهد روز او به طور طبیعی از نماز صبح تا نماز ظهر، از نماز ظهر تا عصر، از عصر تا مغرب و از مغرب تا عشاء تقسیم می‌شود. اگر دقت کنید و پنج وقت نماز بخوانید زمان‌ها و فاصله‌ها نزولی هستند، بیشترین فاصله معمولاً بین نماز صبح تا نماز ظهر است، بعد بین نماز ظهر تا عصر و بعد انگار هی فشرده می‌شوند. چرا نمازها را اینگونه می‌خوانیم؟ یک چیز خیلی واضحی به نظر من اینجا وجود دارد – برای من شاید واضح است و هیچ کدام از حرف‌هایی که می‌زنم اینگونه نیست که در مورد آن اثبات ارائه بدهیم، ممکن است یک نفر حرف جالب‌تری برای گفتن داشته باشد – عبادت صبحگاهی چون آدم از خواب بیدار شده است و هنوز آلوده به مشغله دنیا نشده است معمولاً موثرتر است. عین آیه قرآن است که در مورد نماز شب می‌گوید «هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً» (مزمل:۶) این نمازی است که موثرتر و قوی‌تر است چون به اصطلاحِ «بُكْرَةً وَ أَصيلاً» صبح که بیدار می‌شوید تازه هستید. حداقل حسی که در نماز هست برای یک مدتی دور شدن از دنیا و توجه کردن به خدا است. یک نفر که صبح از خواب بیدار می‌شود تبعاً آمادگی بیشتری از نظر روانی برای عبادت کردن دارد. برای همین است که عبادت واجب برخی افراد این است که از یک جایی به بعد باید سحر داشته باشند چون در طول روز شاید نتوان اینگونه عبادت کرد، فقط عبادت در تاریکی و قبل از طلوع است که می‌تواند آن قدرت و آن توان را داشته باشد.

بنابراین از همه قرائن بر می‌آید که یک فرد مومن صبح بیدار شده است و نماز خوانده است و این نماز اتصالی برای او ایجاد کرده است. حال وارد دنیا می‌شود و سوخت او تا جایی می‌کشد، بعد احتیاج به سوخت‌گیری مجدد دارد. هرچه بیشتر در دنیا می‌ماند انگار فاصله سوختگیری‌های او باید کمتر شود تا به نماز عشاء برسد که قرار است پایان روز برای یک مسلمان باشد. بنابراین یکی از ویژگی‌هایی که برنامه روزانه دارد این است که روز را به چهار بخش برای یک مسلمان تقسیم می‌کند. در این برنامه‌ها که خارج از مسائل دینی برای تمرکز می‌دهند هم این تقسیم‌بندی‌های زمانی مهم هستند. آدمی که می‌خواهد برنامه مشخصی را در زندگی خود پیش ببرد احتیاج به برنامه زمان‌بندی شده دارد. مثلاً در هفته می‌خواهد چه کاری انجام بدهد، صبح روز فلان می‌خواهد این کار را انجام بدهد؛ یک برنامه بر حسب ساعت می‌نویسند و سعی می‌کنند آن را رعایت کنند.

برنامه روزانه نماز خواندن مسلمان‌ها خود به خود این حالت را دارد که روز را به قطعات کوچک‌تر می‌شکند، بنابراین یک حسی از تمرکز برای کار انجام دادن اصولاً به مسلمان‌ها می‌دهد. می‌خواهم تأکید کنم که کم شدن فاصله‌ها منطقی به نظر می‌رسد، هدف این است وقتی وارد دنیا می‌شوید غرق نشوید. کلمه اصیل به معنای ریشه‌دار است، آیه قرآن است که می‌گوید خداوند را عبادت کنید «بُكْرَةً وَ أَصيلاً» صبح که از خواب بیدار می‌شویم تر و تازه هستیم انگار ریشه در دنیا ندواندیم، همانطور که وارد دنیا می‌شویم انگار خاصیت آدم این است که وصل می‌شود و دلبستگی پیدا می‌کند. همینطور تا شب بیشتر می‌شود و شبانگاه را اصیل می‌گویند به معنای اینکه انگار طرف باید بکَند و بخوابد. آخر شب انگار باید ریشه‌هایی که دوانده شده درمان شود، دلبستگی‌هایی که به ناحق پیدا کرده است و امکان دارد در درازمدت برای او مشکلاتی ایجاد کند. اوقات نماز حداقل این خاصیت را دارد، از اینکه از طلوع فجر شروع می‌شود و به غروب و ساعتی بعد از غروب ختم می‌شود، حداقل چیزی که ما می‌فهمیم این است که برنامه روزانه مانند الان که ساعت داریم نیست، هماهنگی رفتار انسان با طبیعت است. فکر می‌کنم برای کسانی که دین نداشتند و مذهبی نبودند به طور طبیعی در دوران قدیم این هماهنگی با طبیعت وجود داشت. وقتی می‌خواستند از خانه بیرون می‌رفتند باید صبر می‌کردند که هوا روشن شود یا نزدیک به روشنی حرکت کنند، چه کار کشاورزی می‌خواستند انجام بدهند یا پیشه‌ور بودند، پیشه‌ور در تاریکی مغازه خود را باز نمی‌کرد. جنب و جوشی که برای رزق وجود دارد از طلوع خورشید به بعد به وجود می‌آید، قبل آن باید عبادت کرده باشد.

اگر به عنوان حکمی در پیش از دوران مدرن نگاه کنیم طبیعی است که چرا این زمان‌بندی‌ها با طلوع و غروب خورشید هماهنگ شدند. در مورد ویژگی نماز که چه می‌کند، اگر این را قبول کنیم که یکی از مهم‌ترین چیزهایی که شریعت قرار است برای ما به بار بیاورد که شرط لازم برای پیشرفت معنوی انسان است این است که آدم را به تقوا برساند و معنی اساسی تقوا این است که آدم خیلی با کنترل و با دقت زندگی کند، این تقسیم‌بندی زمانی خیلی کمک می‌کند که شما بتوانید این کار را انجام بدهید. مانند اینکه آدمی بخواهد کاری را به صورت برنامه‌ریزی شده انجام بدهد و جاهایی به طور طبیعی باید زمان‌هایی را بگذارد که چک کند که کار را درست انجام داده است یا خیر. حس اینکه در طول روز که چنین اتفاقی می‌افتد وجود دارد.

طبق بحثی که در جلسه قبل گفتم که بعضی از واژه‌هایی که در کتب عرفانی می‌نویسند با واژه‌های دینی و قرآنی متفاوت است اما همان معنا را می‌دهد، شاید به دلیل اینکه واژه‌های قرآنی و دینی از معنای خود خارج و تهی شده بودند و برای اینکه احیا کنند مجبور شدند از واژه جدیدی استفاده کنند ولی معنی‌ها خیلی فرق نمی‌کند، در مقدمات دستورات عرفانی می‌گویند شما باید در طول روز مراقبه داشته باشید. کلمه مراقبه از واژه‌هایی است که خیلی متداول است و مراقبه به این معنا که در طول روز به طور کامل می‌خواهم به یاد خدا باشم و هیچ خطایی انجام ندهم، حرف‌هایی که می‌زنم تحت کنترل من باشد و حرف بیخود نزنم، در زندگی عصبانی نشوم و بوق نزم. به حدود الهی نزدیک نشوم. حدودی مشخص شده است که نباید به آن نزدیک شویم. کارهای زشت نکنم، حرف‌های زشت نزنم، کارهای خوب انجام بدهم، افکار خوب داشته باشم، بالاخره ایده‌ای در ذهن من است که می‌خواهم اینگونه زندگی کنم. مراقبه یعنی اینکه من در تمام طول روز باید از خودم مراقبت کنم، مراقب باشم که اشتباه نکنم. نقطه مقابل غفلت است که حواس من پرت باشد و یک دفعه حرکتی انجام بدهم که حرکت درستی نیست. وقتی می‌خواهید رفتار شما مطابق با حق باشد و باطل در آن وجود نداشته باشد چه در اعمالی که انجام می‌دهید و چه در حرف‌هایی که می‌زنید چنین چیزی طبیعی است، مراقبه یک اسم دیگر برای ویژگی تقوا است، همینکه من مواظب خود باشم. تقوا یعنی پرهیز کردن و پروا کردن از اینکه خطا کنم یا کاری که باید انجام بدهم را انجام ندهم، از حق جدا شوم. مراقبه یک واژه جدای از اسلام هم هست و هر کسی ممکن است مراقبه برای اهداف خود داشته باشد. آدمی که می‌خواهد به یک اهداف اقتصادی هم برسد در زندگی خود به نوعی مراقبه می‌کند ولی ربطی به تقوا ندارد چون که تقوا پیروی از حق و تشخیص حق و دوری از باطل است و مراقبه یک مفهوم کلی‌تر است. در دستورات عرفانی می‌گویند که باید همه از ابتدای راه مراقبه داشته باشند، در خیلی از کتب عرفانی با همین اصطلاحات می‌توانید از نظر محتوا چیزهای مشابه را پیدا کنید. می‌گویند که باید مشارطه داشته باشید، اول صبح قبل از اینکه زندگی روزانه خود را شروع کنید مشارطه کنید و با خود شرط‌هایی بگذارید. بعضی‌ها توصیه می‌کنند که بنویسید من می‌خواهم امروز این کارها را انجام بدهم، این کار را حتماً انجام ندهم و تا پایان کار به اینجا برسم. یک برنامه روزانه را برای خود شرط می‌کنید.

مرحله دوم این است که مراقبه کنید، یعنی در طول روز مواظب باشید شرط‌هایی که برای خود گذاشتید به درستی انجام می‌دهید و پایان روز باید محاسبه کنید. مشارطه، مراقبه و محاسبه است. اینها کلمه‌های بر وزن مفاعله هستند و حتماً می‌شود ترجمه‌های قشنگ فارسی برای آنها پیدا کرد. مشارطه را شرطبندی بنامیم مشکلات حقوقی پیدا می‌شود. آخر شب باید محاسبه کنید که یک روز گذشته است و کاغذ را جلوی خود بگذارید و ببینید کارهایی که گفتید می‌کنید یا نمی‌کنید را انجام دادید یا خیر و نمره‌ای به خود می‌دهید. اگر جاهایی نقطه ضعف داشتید کار به معاقبه می‌کشد. چهار اصطلاح هست، یک اصطلاح معاتبه هم دارند که اگر خفیف بود خود را سرزنش کنید و اگر نه به دلیل اینکه یک کار خیلی مهمی را انجام ندادید برای خود یک جریمه قائل شوید. این یک دستور سیر و سلوک ابتدایی است که همین الان اگر شما به یک نفر بگویید که من می‌خواهم سیر و سلوک کنم می‌گوید باید هر روز مشارطه کنید، مراقبه کنید و بعد محاسبه کنید، معاقبه کنید و هر روز باید تا آخر عمر حواس شما به خودتان باشد که در طول روز چه کاری می‌خواهید بکنید.

اگر قبول کنید که تقوا همین است یعنی من مطابق حق عمل کنم و تمام زندگی خود را اینگونه بگذرانم، می‌خواهم بگویم برنامه دینی و شریعت ما از این سنگین‌تر و دقیق‌تر است یعنی روزی چهار بار شما بر می‌گردید، از صبح که مشارطه کردید یک بار سر ظهر موقع نماز برمی‌گردید چون از آداب نماز این است که استغفار کنید، یعنی از صبح تا الان که گذشته است خطایی کردید یا خیر. یک دور خودتان را رفرش می‌کنید، هر بار که نماز می‌خوانید انگار این کار را انجام می‌دهید. ممکن است معاقبه را برای آخر شب بگذارید ولی حس اینکه من از صبح بیدار شدم و می‌خواستم برنامه‌ای را اجرا کنم و با تقوا باشم و یاد خدا باشم، اینها را تا ظهر که رساندم موقع نماز که می‌شود یک بار مرور می‌کنم، چرا باید تا شب صبر کنم؟

[۰۰:۳۰]

بنابراین من فکر می‌کنم که برنامه روزانه مومنین طبق شریعت اگر بخواهند درست انجام بدهند و نماز خواندن فقط نماز خواندن نباشد و معنی داشته باشد یک مقدار از این پیشرفته‌تر است و فاصله‌های زمانی آن کوتاه‌تر است، در فاصله زمانی کوتاه‌تر کنترل بهتری می‌توان داشت. چون سطح علمای شیعه خیلی بالا است یک بار در بین ظهر و مغرب برایشان کافی است و عصر را لازم ندارند، نه اینکه خدای نکرده چیز دیگری فکر کنید. برنامه‌ای هست که شما می‌خواهید در طول روز انجام بدهید و روز به چهار قسمت تقسیم شده است و شما هر دفعه که وارد روز می‌شوید و به نماز بعدی می‌رسید انگار به یک جایی وصل بودید و با یک شرایطی به دنیا آمدید و دوباره وصل شدید و این با یک تناوبی به انتهای شب می‌رسد، می‌توانید کتک کاری را برای آخر شب بگذارید برای معاقبه! وسط روز معاتبه کنید و خودتان را سرزنش کنید و آخر شب اگر دیدید خیلی کار خراب است معاقبه‌هایی را برای خود در نظر بگیرید. مثلاً خوردنی‌هایی را که دوست دارید فردا نخورید، یکم کمتر بخوابید، ببینید چه مجازات‌هایی در شما تأثیر دارد.

این تقسیم‌بندی اوقات نماز یک برنامه دقیق و شاید یک مقدار سنگین‌تر از چیزی که متداول است برای رسیدن به تقوا است. چون شما از دنیا کنده می‌شوید و دوباره در همان نقطه‌ای که انگار بودید قرار می‌گیرید و دوباره بر می‌گردید و هی خودتان را محاسبه می‌کنید و مجدد کار را شروع می‌کنید. از هر آدم برنامه‌ریزی که بپرسید به شما می‌گوید که این تقسیم‌بندی‌های زمانی خیلی مهم هستند. یکی از تجربیات ماندگار من در دوران مهندسی و یکی از چیزهایی که یاد گرفتم درسی بود در مهندسی برق به اسم کنترل، شاید اسم کتاب یا درس سیستم‌های کنترل بود ولی ما کنترل می‌گفتیم، سیستم‌های کنترل یعنی چه؟ فرض کنید مثلاً می‌خواهید در یک نقطه اختلاف ولتاژ ثابتی را نگه دارید، مثلاً سرعت موتور، شما هر موتوری بسازید هرچقدر که دقیق باشد باز کم و زیادهایی در سرعت خود دارد. مثلاً در دستگاهی مانند ضبط صوت، موتوری دارد که می‌چرخد و یک نوار مغناطیسی دارد و اگر یک ذره سرعت کم و زیاد شود در کیفیت پخش تأثیر میگذارد، یک جا کند یا تند می‌شود. خیلی مهم است که اینها دقیق کار کنند، اینگونه ابزارهای دقیق احتیاج به مدارهای کنترل دارند. مدار کنترل این است که اگر یک چیزی آن طرف رفت مدار کنترل خودش این را برگرداند. درس شروع شد و استاد هم هیچ توضیحی نداد، اولین شمای مدار کنترل که سیستمی است و مدار فیدبک دارد را کشید و یکی از زیباترین درس‌های فکر می‌کنم مهندسی برق است. زیبایی ریاضی که این درس دارد فوقالعاده است که چگونه یک مدار و سیستم کنترل را تحلیل می‌کنند. من دیدم تا آخر کتاب هم مداری نیست که فیدبک نداشته باشد، فکر کردم چه ربطی دارد؟ قبل از این درس مدارهایی که داشتیم اینگونه بود که یک ورودی داشت و خروجی می‌گرفتیم، فیدبک یعنی اینکه از خروجی یک مدار کنترل یک مدار یا سیستم به ورودی آن می‌آمد. کنترل یعنی همین، من خروجی را نگاه کنم و اگر چیزی که من می‌خواهم نیست تغییراتی به آن بدهم بنابراین بدون فیدبک معنی ندارد. کنترل کردن یعنی فیدبک گرفتن، کنترل کردن یعنی من از صبح تا ظهر خروجی خود را نگاه کنم ببینم خوب یا بد بود. شما فکر کنید مسئله تقوا و مسئله دینی نیست یک نفر برای کنکور خود برنامه می‌ریزد، باید یک زمان‌بندی داشته باشد که من از صبح تا الان فلان درس را می‌خوانم و به یک ساعتی می‌رسد و کنترل می‌کند که عقب یا جلو است، اگر عقب است یک چیزی را از برنامه خود حذف کند و جابه‌جا کند تا بتواند روی زمان و کاری که انجام می‌دهد کنترل داشته باشد.

بنابراین حداقل چیزی که ما از اوقات نماز فعلاً می‌فهمیم این است که اوقات نماز انگار پایگاه‌هایی هستند که شما بتوانید کنترل خوبی روی برنامه روزانه خود داشته باشید که خیلی خیلی مهم است. با توجه به وجود یک پدیده فیزیولوژیک به اسم خواب که ربطی به این ندارد شما در دوران مدرن یا دوران عصر حجر زندگی می‌کنید، بالاخره روز یک معنایی دارد. ممکن است آدم‌هایی خوابشان در حدی بهم بریزد که نشود بیان کرد چه موقع خوابیدند و چه موقع بیدار شدند. مثلاً شش دفعه هر بار یک ساعت بخوابید مفهوم اینکه در یک روز هستید ممکن است تغییر کند.

چیزی که ما می‌فهمیم این است که یکی از ویژگی‌های دوران بیداری و سیر زندگی روزانه در شریعت این است که با هدف رسیدن به کنترل یعنی داشتن تقوا که خود تقوا به معنای رعایت حدود الهی، دوری از باطل و پیروی از حق است، نیاز به فیدبک‌هایی دارد که شما می‌توانید در اوقات نماز قطعاً آن فیدبک را به طور طبیعی انجام بدهید. اگر برنامه‌ای داشته باشید که جنبه دینی دارد وقتی مجدداً بر می‌گردید، مثل اینکه صبح در حضور خداوند شرط‌هایی برای خود گذاشتید و دوباره به همانجا رسیدید، چه می‌خواهید آن کاغذها را در بیاورید و چه در نیاورید. بالاخره یک چیزهایی شرط کرده بودید و باید بررسی کنید که آن کار را انجام دادید یا خیر. فعلاً حرف از اوقات نماز و فاصله‌ها است و معنایی دارد و ارتباطی دارد با اینکه شریعت مقدمات سیر و سلوک را فراهم می‌کند چون تقوا همان مراقبه است و ایستگاه‌های نماز هم ایستگاه‌هایی هستند که به ما فرصت محاسبه می‌دهند و شروع مراقبه مجدد است.

یک پرانتز باز می‌کنم؛ اینگونه که بحث می‌کنیم قبلاً این مقدمه را گفتم، آیا اینکه سعی کنیم بفهمیم که چرا اوقات نماز اینگونه است، چرا نماز می‌خوانیم یا خود نماز چیست، تأثیری می‌گذارد روی اینکه بخواهیم فردا از آن فتوایی در بیاوریم؟ جدای از اینکه ممکن است شما وقتی معنی یک چیزی را بهتر بفهمید بهتر آن را انجام می‌دهید – یک آدم اگر تصویر درستی باشد که چرا نماز می‌خواند طبعاً در اینکه بهتر نماز بخواند اثر می‌گذارد – آیا در اینکه مسئله شرعی را حل کنیم ممکن است بتوانیم دخالت بدهیم؟ جدای از اینکه کیفیت کار بالا برود آیا نتیجه عملی دارد یا خیر؟ این جایی است که فقها موضع منفی دارند در برابر این حرف‌ها که فکر می‌کنم فلان کار علتش این است پس بخواهم نتیجه بگیرم.

اول این نکته را می‌گویم آیا برای شخص خودتان جدای از فتوا و اینکه حکم شریعت چیست، می‌تواند تأثیرهای عملی داشته باشد؟ نه از نظر کیفیت، واقعاً از نظر اینکه چه کاری بکنید یا نکنید. فکر کنید شما این را پذیرفتید که اوقات نماز چنین خاصیتی دارند و به چنین دلیلی قرار شده است ما در روز چند بار برگردیم، بازگشت مجدد به سمت خداوند است و دوباره آمدن به دنیا، چنین تصوری برای شما از اوقات نماز ایجاد شد. اگر مانند خیلی از اوقات که برای خیلی‌ها ممکن است پیش بیاید، مخصوصاً وقتی تابستان است، نصف شب ساعت چهار صبح بیدار شدید و نماز صبح را خواندید و سر کار نرفتید و دوباره خوابیدید، این حس را به شما نمی‌دهد که دوباره که بلند می‌شوید اگر نماز نمی‌خوانید یک تمرکزی کنید یا کاری بکنید؟ می‌دانید منظور من چیست؟ مثلاً به جای اینکه ده شب بخوابم یک شب خوابیدم، چهار صبح بیدار شدم و نماز خواندم و دوباره خوابیدم و هشت صبح بیدار شدم. فاصله خواب بعد از نماز من بیشتر از قبل آن بود، کت و شلوار خود را می‌پوشم و سر کار می‌روم. این نماز وسط خواب من چه فانکشنی دارد؟ ممکن است حالات معنوی جالبی پیش آمده باشد ولی واقعاً اگر مسئله و حس شما این باشد که آدم صبح که نماز می‌خواند و بعد می‌خواهد وارد دنیا شود مانند مقدمه‌ای برای شروع روز است یک مقدار تناقض پیدا می‌کند با اینکه من بعدش بخوابم و بلند شوم و بدون هیچ کاری صبحانه بخورم و لباس بپوشم و سر کار بروم. یک نتیجه عملی این تصور این است که لااقل دو دقیقه خلوتی داشته باشم، اگر کاغذی نوشتم آن را نگاه کنم و همینجوری نروم.

صدها مورد اینگونه هست یعنی اگر اهدافی از شریعت مد نظر شما باشد، یعنی می‌خواهید از طریق شریعت به چیزی برسید و راهی را طی کنید، آن وقت براساس تصوری که پیدا کردید، براساس تجربه‌ای که پیدا کردید که این نماز چه فایده‌ای در طی آن راه دارد ممکن است شخصاً تصمیم‌هایی برای خود بگیرید. معنی آن این نیست که کسی بخواهد فتوا بدهد که اگر بعد از نماز صبح خوابیدید باید کاری انجام بدهید. ولی فکر می‌کنم حسی به وجود می‌آید که آدم برای خودش شاید این برنامه را بگذارد که اگر لازم شد بعد از نماز صبح بخوابد، قبل از اینکه وارد زندگی روزانه خود شود یک تمرکزی داشته باشد. اگر بتواند دو رکعت نماز بخواند که خیلی خوب است، اگر نه خلوتی داشته باشد یا یک دعا و نیایشی داشته باشد. این مورد اختلاف نیست و هیچ فقیهی هم با آن مخالفت نمی‌کند. با همین تصویری که من پیدا کردم فکر کنید من یک فقیه هستم. می‌خواستم بگویم خدای نکرده، گفتم شاید توهین آمیز باشد، خدای نکرده از این جهت که کار خطرناکی است. شما در مسندی بنشینید و بخواهید به مردم احکام خدا را بگویید به طور طبیعی انتهای آن جهنم است. نمی‌دانم این را تعریف کردم یا خیر، یک روحانی نازنینی بود که من خیلی به ایشان علاقه داشتم و در ایام کرونا فوت کرد. با این حال چون مردم خیلی او را دوست داشتند تشییع جنازه نسبتاً مفصلی برای او برگزار شد. یکی از آشنایی‌های ما اینگونه بود در دهه شصت تعجب می‌کردم که چرا این حرف‌ها را می‌زند، در مورد انقلاب خیلی حرف‌های بدی می‌زد در حالیکه در آن زمان دوران جنگ بود، الان خیلی طبیعی است که آخوندی پیدا کنید که ضد انقلاب باشد، آن موقع طبیعی نبود و اولین مواجهه من با یک آخوند ضد انقلاب بود. آدم بسیار باسوادی بود و در تهران همه ایشان را می‌شناختند.

[۰۰:۴۵]

علت محبوبیتش این بود که واقعاً مردم را دوست داشت، خیلی وقت می‌گذاشت و بعد از نماز مغرب و عشاء یک ساعت می‌نشست اگر کسی مشکلی داشت به او مراجعه می‌کرد، نه مشکل فقهی، تنها آخوندی بود که در تهران دیدم که به وضع و حال همسایه‌ها هم حساس بود که اگر کسی مشکل دارد کمک کند. مردم هم چیزهایی به او می‌گفتند، وزنه‌ای بود در محلی که زندگی می‌کرد و نماز می‌خواند. خدا ایشان را رحمت کند. یک بار بالای منبر لابلای صحبت‌های خود گفت این چه وضعی است و چه دورانی است که ما در آن قرار گرفتیم، دیروز یک نفر به ملاقات من آمده است و به من گفته است خانه شما را پیدا نمی‌کردم و درب خانه یکی از همسایه‌های شما را زدم و گفتم من با فلانی کار دارم و گفتند ما نمی‌دانیم کجا است. می‌گفت چگونه ممکن است او نداند من اینجا هستم؟ الان تهران اینگونه است، من نمی‌دانم واحد فلان چه کسی زندگی می‌کند و کنجکاو هم نیستم بدانم. قدیم اینگونه بود همه هم را می‌شناختند. این خاطره را من دارم که خیلی ناراحت شدند که چرا یکی از همسایه‌ها خانه ایشان را بلد نیست. واقعاً ارتباط داشت، یک بار برای نماز می‌رفتم دیدم جوان‌های محل که یک مقدار شر بودند باهم شوخی می‌کردند و یکی می‌گفت فلانی نیامده است، یکی گفت بابا او رفته نزد شیخ فلان توبه کرده است. حس اینکه آدم‌هایی در محل پیش او می‌روند و توبه می‌کنند وجود داشت که الان روحانیون در محل اینگونه نیستند، پایین شهر یک مقدار اینگونه است، شهرهای کوچک‌تر بیشتر ارتباط‌های خاص اینگونه وجود دارد.

میخواستم این را تعریف کنم که گفتم خدای نکرده آدم فقیه شود، یک نفر آمد و یک چیزی از ایشان پرسید و خجالت می‌کشید بلند بگوید و یواش بیخ گوش او گفت. یکم می‌ماند و می‌گفت آقا نمی‌شود، او توضیح می‌داد، از حرف‌هایی که بلند رد و بدل شد فهمیدم مسئله ارثیه است و کاری می‌خواستند بکنند و دنبال این بودند که یک مجوز شرعی داشته باشند. اول خیلی تعجب کرد بعد یک مقدار برای او توضیح داد و او گفت آهان، اینگونه نه آقا، نکنید خطرناک است. باز دوباره او چیزهایی گفت، آخر گفت آقا ما که آخر باید به جهنم برویم این کار را بکنید. حس او این بود که با فتواهایی که می‌گیرند عاقبت جهنم رفتن است، حالا که می‌روم این کار را بکنید اشکال ندارد.

فرض کنید من فقیهی باشم و چنین تصویری از اوقات نماز دارم، حالا بررسی می‌کنم که در قطب باید چگونه نماز خواند. فرض کنید از طریق ادله فقهی مرسوم بررسی کردم و به دو چیز رسیدم، دقیقاً صورت مسئله را اینگونه می‌گویم: درباره جغرافیایی صبحت می‌کنیم در روزهایی از سال فکر کنید فاصله بین طلوع فجر و غروب یک ساعت و نیم است، قطعاً چیزهایی که ممکن است از مطالعه متون و احادیث پیش بیاید این است که اینجا باید نماز صبح را سر طلوع فجر خواند و کلاً ظرف دو ساعت باید همه نمازها را بخوانیم. من این را به صورت کاملاً تئوری می‌گویم، فرض کنید از طریق احادیث یک تئوری معادل این هم وجود داشته باشد که بنا به فلان روایات شاید بتوان گفت که باید روز را اینگونه تقسیم کنیم. اگر من به یک جایی برسم که دو فتوا وجود داشته باشد که از لحاظ متنی خیلی بهم ترجیح نداشته باشند، تصویری که من از اوقات نماز در ذهن خود دارم به من کمک می‌کند که بگویم کدام درست است. اینکه من در یک ساعت نماز صبح و عصر و مغرب و عشاء را پشت هم بخوانم در حالیکه چهار ساعت قبل آن بیدار هستم و شش ساعت بعد آن هم می‌خواهم بخوابم و روز من هم معنای دیگری دارد ایده‌آل نیست، حرف من این است که در مواردی که یک فقیه بین فتواهایی که از لحاظ متنی خیلی به هم ترجیح ندارند می‌ماند چه اشکالی دارد که از معنایی که در ذهن خود برای آن به آن رسیده است استفاده کند؟ فقیه در جایی آزادی عملی دارد و همه هم کم بیش این کار را می‌کنند؛ جاهایی که خیلی روشن نیست کمکی می‌گیرند و از شهود خود یا از حسی که به آنها می‌گوید این بهتر از آن است استفاده می‌کنند.

معمولاً در اینگونه موارد فقیه فتوای وجوب نمی‌دهد، احتیاط واجب می‌دهد. اگر می‌خواهید از من پیروی کنید این کار را بکنید ولی من نمی‌گویم این قطعاً درست است. بنابراین تلاش برای درک معنای شریعت ممکن است منجر به این شود که راهنمایی برای فتوا داشته باشیم با این قید که فتوا از نوع احتیاط واجب می‌شود. خیلی از فتواها باید احتیاط واجب باشند چون طرف مطمئن نیست و فکر می‌کند این درست است و دیگران هم ممکن است فتواهای دیگر داشته باشند. می‌خواستم این را به عنوان یک پرانتز بگویم، هر وقت شما یک شهود و حس و معنایی در شریعت پیدا کنید ممکن است در تنگناهایی که متون به شما چیز روشنی در مورد یک مسئله نمی‌گویند بتواند راهنمای خوبی باشد برای اینکه فتوای درستی به عنوان فقیه بدهید. وقتی در قطب زندگی می‌کنید همه نمازها را ظرف یک ساعت نخوانید، شروع روز و پایان شب واقعی شما بدون عبادت نماند.

به عنوان یک طعنه به تصویر نادرست و مخربی که از شریعت در ذهن بعضی‌ها هست که انگار اینها یک سری احکام اختیاری یا با آثار جادویی ماورایی هستند که ما به آن دسترس نداریم و فکر کردن به اینکه اینها برای چه هستند خطرناک است، واقعاً این حس که شریعت یک چیز مبهم غیرقابل درکی است که ما فقط باید طوطی‌وار به آن عمل کنیم، وحشتناک است. به نظر من تأثیری که روی جامعه اسلامی می‌گذارد اگر اینگونه به شریعت نگاه کنند تأثیر وحشتناکی است که فکر می‌کنم آثار آن را هم می‌بینید. جدا شدن از اخلاق، جدا شدن شرع از اخلاق، جدا شدن شریعت از معنا، اینها خیلی می‌تواند خطرناک است.

دقیقاً این تصویر عقل را کنار می‌گذارد یعنی مثلاً به نظر من کاملاً بدیهی می‌رسد که حرفی اشتباه است ولی فکر می‌کنم این حکمت جادویی مانندی دارد که ما نمی‌دانیم، هرچقدر هم آن حکم یا کاری که انجام می‌شود احمقانه به نظر برسد مانند اینکه یک چیزی از دوران قدیم را به دوران جدید بیاورید و حالت مضحکه پیدا کند ولی فکر می‌کنید این یک چیز ماورایی است و یک چیزی در آن هست که ما نمی‌فهمیم. این کار را می‌کنید می‌بینید کار خراب می‌شود و خراب‌تر می‌شود ولی باز فکر می‌کنید در آخرت ما نتیجه خوب این را می‌بینیم. این واقعاً تعطیلی عقل است و خیلی خطرناک است، از من بپرسید که چه چیزی باعث شد که مسلمان‌ها عقب بیفتند من فکر می‌کنم مسلمان‌ها به اندازه کافی از عقل خود استفاده نکردند. گرایش‌های اینگونه جریان‌های عقلی را تحت الشعاع قرار داده است.

همه حرف‌هایی که من زدم در مورد اوقات نماز است، وارد جزئیات نمی‌شوم ولی یک ویژگی‌های بدیهی که در نماز خواندن هست این است که در طول روز چند بار دقیقاً مشابه تصویری که از روز شنبه یهودی‌ها دارید، دست می‌شویید از جهان و زمانی را به عبادت اختصاص می‌دهید، حداقل چیزی که ما از نماز می‌فهمیم این است که شما در طول روز چند بار دنیا را ول می‌کنید و دوباره پیش خدا می‌آیید. از یک جایی صبح شروع کردید و وارد دنیا شدید و بر می‌گردید و مدام دوباره می‌روید و بر می‌گردید. این حس جدا شدن از دنیا و اختصاص دادن زمان به عبادت فارغ از اینکه در عبادت چه کاری می‌کنید قطعاً یک ویژگی است که در نماز وجود دارد. وضو به شدت این را تشدید کرده است، نماز خواندن و کفیت نماز را در ذهن خود کنار بگذارید، یک کاری می‌خواهید بکنید، قبل آن دست و صورت خود را می‌شویید و روی سر خود مسح بکشید. این از جهان دست شستن است و وجه خود را می‌شویید با این حس که انگار توجه خود را از دنیا می‌خواهید کنار بگذارید و دست به کار دیگری نزنید.

در حج وقتی محرم می‌شوید حس مشابهی هست. تعمداً در احکام شرع یک چیز جالب محرم شدن این است که یک چیزهای خیلی متداول معمولی روزمره برای شما حرام می‌شود. در آینه نباید خود را نگاه کنید! ما که در هتل محرم شدیم قبل آن روی تمام آینه‌ها پارچه گذاشتند تا آینه نداشته باشیم، پرده‌ها را کشیدیم چون شب می‌شود تصویر روی شیشه‌ها می‌افتد! کلاً به جای اینکه مواظب آینه‌ها باشیم آینه‌ها را نابود کردیم! باید شما بدانید در جاهای مختلف آینه هست یا رد نشوید یا نگاه نکنید یا شیشه‌ای که بیرون آن تاریک است را نگاه نکنید. یکی از سخت‌ترین بخش‌های آن در صحرای عرفات این است که هیچ آسیبی نباید به گیاه و حیوان برسانید، آنجا پر از مورچه است. یک دوست من به شوخی می‌گفت روزی که به عرفات رفتیم آنجا پر از پشه بود، الحمدالله ما رفتیم پشه نبود، می‌گفت آنها خون ما را می‌خوردند و ما هم مجبور بودیم بگوییم بفرمایید، جرأت آن را نداشتیم روی پشه‌ها بزنیم. یک دفعه باید مواظب حشرات ریز هم باشید، حس تقوا را به شدت تشدید می‌کند. چرا یاد این موضوع افتادم؟ لباس احرام را که پوشیدم، دست زیر حوله می‌رود و کاملاً حس اینکه دست شما از دنیا کوتاه شده است وجود دارد. سخت است دست خود را از را از زیر حوله در بیاورید و یک کاری کنید، یک جوری مهر و موم می‌شوید. قرار است یک حس مردن و دوباره زنده شدن را القا کند، خود لباس احرام جدای اینکه شبیه کفن است و احساس اینکه کفن شده‌اید را پیدا می‌کنید، حس اینکه انگار در این دنیا نیستید و دست شما کوتاه شده است را دارید.

هر روز نماز خواندن چنین حالتی را دارد، و وضو گرفتن به معنای اینکه وقتی وضو می‌گیرید نمی‌خواهید دست به این دنیا بزنید، وقتی صورت خود را می‌شویید نمی‌خواهید توجهی به این دنیا داشته باشید.

[۰۱:۰۰]

این زمانی است که دنیا را ول کردید و در سحرگاه عبادتی کردید که مکان از نظر جغرافیایی مهم نیست و به همان موضع برگشتید و می‌خواهید مجدد آن عبادت را تکرار کنید. از لحاظ محتوایی در نماز یک ویژگی بازگشت مجدد و دوری از دنیا هست و بدیهی است که اینگونه است. مخصوصاً وضو گرفتن روزانه. قبل از اینکه بخواهید وارد مسجد شوید و نماز بخوانید وضو می‌گیرید. این یک نشانه از این حالت جدا شدن از دنیا به طور موقت به آدم می‌دهد.

۴- نیاز به آشنایی‌زدایی در نماز گزاشتن

از نظر محتوایی در مورد نماز می‌خواهم چیزی بگویم، از متنی که با خود آوردم می‌خواهم استفاده کنم. کاری که شما روزانه پنج یا سه بار انجام می‌دهید، وقتی از سنین خیلی پایین آدم شروع می‌کند و کاری را انجام می‌دهد، یکی از مشکلاتی که به نظر من پیش می‌آید این است که زیاد کاری را انجام دادن حسی از عادت و آشنایی به وجود می‌آورد و فراتر از اینکه فکر کنید در سن پایین یا سن بالا شروع کردید اما وقتی یک بچه مسلمان از سن پایین پدر و مادر خود را دیده است که نماز می‌خوانند، نماز چیزی است که عادی می‌شود، بنابراین بعضی از ویژگی‌هایی که ممکن است در نماز باشد را آدم احساس نمی‌کند. می‌خواهم وارد جزئیات نماز شوم. فکر می‌کنم مهمترین چیز این است که حالت آشنازدایی آدم بتواند برای خودش ایجاد کند. شما یک کار تکراری را چگونه می‌توانید از حالت تکرار در بیاورید و همیشه برای شما یک معنا و تازگی داشته باشد؟ متنی که با خود آوردم شرح یک تازه مسلمان از اولین نمازی است که خوانده است، یک تازه مسلمان مسیحی که در محیط مسلمان‌ها زندگی نکرده است. یک کتابچه دست او دادند که باید نماز بخوانی، او از روی کتابچه سعی می‌کند نماز بخواند و خاطره خود را از اولین نمازی که خوانده است و احساساتی که به او دست داده است را نوشته است. چون آدم دانشمندی است و از نظر ادبی هم خیلی خوب است به نظر من خیلی جالب است. می‌خواهم این را برای شما بخوانم. ممکن است یک مقدار خنده هم داشته باشد ولی نهایتاً فکر می‌کنم مواجهه با چنین تجربه‌ای برای آدمی که کاملاً بیگانه است و کاری به او گفتند باید انجام بدهد شاید جالب باشد.

این کتابی از آقای جفری لنگ است که اگر سخنرانی‌های دفاع عقلانی را گوش کرده باشید یکی دو بار به ایشان اشاره کردم و برای من خیلی تجربه جالبی بود که با آثار ایشان آشنا شدم. سخنران فوقالعاده خوبی است، به نظر من درک قرآنی خیلی خوبی دارد و کلاً آدم جالبی است. چیزی که دست من است ترجمه یکی از کتاب‌های او است که به زودی انشالله منتشر می‌شود، کتابی به نام Even Angels Ask، فعلاً اسم کتاب ترجمه ندارد، سخت است که شما یک کتاب تحت عنوان حتی فرشتگان هم پرسیدند نشر دهید، مردم چه می‌فهمند چه معنایی دارد؟ چون مسئله شر برای ایشان خیلی عمده است و می‌گوید سوالی که من داشتم را حتی فرشته‌ها هم پرسیدند. بلافاصله از خدا پرسیدند که چرا او را خلق می‌کنی وقتی چنین فضاحتی به بار می‌آید.

کتاب را می‌خوانم. خیلی قلم خوبی دارد، به معنای واقعی کلمه آدم روشن ضمیری است، امیداورم این تجربه برای شما جالب باشد. واقعاً تجربه خودش است و می‌گوید اولین روزی که مسلمان شد چگونه نماز خواند: “روزی که مسلمان شدم امام مسجد یک کتابچه راهنما به من داد که نحوه به جا آوردن نماز را آموزش می‌داد. دانشجویان مسلمان به من توصیه کردند سخت نگیر، به خودت فشار نیاور، بهتر است عجله نکنی، می‌دانی، آهسته آهسته. از نگرانی آنها تعجب کردم. با خودم فکر کردم مگر نماز خواندن چقدر سخت است؟” – این بیچاره‌ها ترسیدند چند احکام به او بگویند و او رعایت کند و بعد فردا کافر شود، برای همین گفتند لازم نیست، آرام انجام بده – “آن شب توصیه آنها را نادیده گرفتم و تصمیم گرفتم شروع به خواندن نمازهای پنج گانه” معلوم است بنده خدا سنی شده است “در زمان مقرر. مدت طولانی روی مبل در اتاق نشیمن کوچک و کم نور خود نشستم و به مطالعه و تمرین نحوه به جا آوردن نماز، آیات قرآنی که باید حفظ می‌کردم و مناجاتی که باید می‌خواندم پرداختم. بیشتر چیزهایی که باید می‌گفتم به عربی بود، پس باید حرف نویسی عربی و ترجمه انگلیسی آن را که در کتابچه راهنما آمده بود حفظ می‌کردم. چند ساعتی کتابچه راهنما را با دقت مطالعه کردم تا به اندازه کافی اعتماد به نفس پیدا کردم که سعی کنم اولین نماز خود را به جا بیاورم. نزدیک نیمه شب بود، برای همین قصد کردم نماز عشاء بخوانم، به دستشویی رفتم و کتابچه راهنما را که بخش وضو گرفتن بود روی پیشخوان سینک گذاشتم، مانند آشپزی که دستور پختی را برای اولین بار امتحان می‌کند، قدم به قدم و آهسته و با دقت دستورالعمل را پیروی کردم. وقتی شست‌وشو تمام شد شیر آب را بستم و همینطور که آب از قسمت‌های مختلف بدن من می‌چکید به اتاق نشیمن برگشتم، چون در دستورالعمل آمده بود بهتر است آب وضو را با حوله خشک نکنید. وسط اتاق ایستادم و به سمتی که امیدوار بودم سمت مکه باشد رو کردم، نگاهی به پشت انداختم و در آپارتمان را قفل کردم، بعد جلوی خود را نگاه کردم و راست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم و دستان خود را بلند کردم که تا کنار صورتم کف دست من باز بود و شست‌های من به نرمه گوشم می‌مالید. بعد با صدای آرام الله اکبر را ادا کردم. امیدوار بودم کسی صدای من را نشنیده باشد.”

او مسلمان شده است و نگران این است که بفهمند مسلمان شده است، ترس از این نظر که یک کار غیر عادی است. در آمریکا زندگی می‌کند و استاد دانشگاه است و مسلمان شده است.

“کمی نگران شدم و نتوانستم خودم را از شر این حس خلاص کنم که ممکن است کسی من را ببیند، ناگهان متوجه شدم پرده پنجره اتاق نشیمن را باز گذاشتم، با خودم فکر کردم” – الله اکبر را گفته! خوب بلد نیست و سعی می‌کند که اعمال را انجام بدهد – “اگر یکی از همسایگان داخل را نگاه کند و مرا ببیند چه می‌شود؟ کارم را متوقف کردم و به سمت پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم” – در کتابچه ننوشته بود که نباید نماز را بشکند! – “کارم را متوقف کردم و به سمت پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا ممطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم حیات پشتی خالی است خیالم راحت شد. بعد با دقت پرده‌ها را کشیدم و به وسط اتاق رفتم. یک بار دیگر جهت مکه را تخمین زدم و صاف ایستادم و دستانم را بلند کردم تا جایی که شست‌های دستم به نرمی گوشم بخورد و زمزمه کردم الله اکبر. با صدایی که به سختی شنیده می‌شد آهسته و ناشیانه سوره اول قرآن و یک سوره کوتاه دیگر را به عربی خواندم، هرچند شک دارم تلفظ من آن شب برای اعراب قابل فهم بوده باشد. بعد آهسته یک الله اکبر دیگر گفتم و تعظیم کردم به صورتی که پشت من عمود بر پاهای من بود و با دست‌های خود به زانوها چنگ زده بودم. قبلاً هرگز مقابل کسی تعظیم نکرده بودم، خجالت می‌کشیدم، خوشحال بودم که تنها هستم، همینطور که در حالت رکوع بودم چند مرتبه دیگر عبارت سبحان ربی العظیم را که به معنای پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است تکرار کردم. بعد ایستادم و گفتم سمع الله لمن حمده، خدا می‌شنود صدای کسی را که او را ستایش می‌کند. بعد ربنا ولک الحمد پروردگار ما همه ستایش‌ها مخصوص تو است. همین که یک الله اکبر ملایم دیگر گفتم احساس کردم قلب من محکم می‌کوبد و تشویش در من اوج گرفته است. به لحظه‌ای رسیده بودم که باید سجده را به جا می‌آوردم، به خاک افتادن. خشکم زده بود، به نقطه‌ای از زمین که باید چهار دست و پا به زمین می‌افتادم و صورتم را به زمین می‌گذاشتم خیره شدم. نمی‌توانستم این کار را بکنم، نمی‌توانستم خودم را روی زمین پایین بیاورم و خودم را تحقیر کنم به شکلی که دماغ من روی زمین باشد، مانند برده‌ای که مقابل ارباب خود به خاک می‌افتد. انگار پاهای من با بست محکم بسته شده بود که اجازه نمی‌داد خم شوم، به شدت خجالت می‌کشیدم و احساس می‌کردم خوار شدم. می‌توانستم نیش خندها و هرهر و کرکر دوستان و آشنایان را تصور کنم وقتی خودم را می‌دیدم که از خود یک احمق ساختم. تصور کردم چقدر مسخره و رقت‌انگیز به نظر خواهم رسید. می‌توانستم صدای آنها را بشنوم: بیچاره جف! در سانفرانسیسکو اعراب او را دیوانه کردند! مگر نه؟!

دعا کردم: خواهش می‌کنم! خواهش می‌کنم کمک کن تا این کار را بکنم. نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم به سمت زمین بروم در حالی که دستان من روی زانوان بود، لحظه کوتاهی تردید کردم بعد صورت خود را روی فرش فشار دادم.” – نماز او باطل است چون روی فرش سجده کرده است! – “ذهن خود را از هر فکر دیگری خلاص کردم. بدون فکر سه بار گفتم سبحان ربی الاعلی پروردگار من از هر کسی بالاتر است و از هر عیب و نقصی پاک و منزه می‌باشد. الله اکبر گفتم و روی پاشنه‌های خود نشستم و ذهن خود را خالی نگه داشتم و نگذاشتم حواسم پرت شود. دوباره الله اکبر گفتم و صورت خود را روی فرش گذاشتم. در حالیکه دماغ من روی زمین بود بدون فکر گفتم سبحان ربی الاعلی، سبحان ربی الاعلی، سبحان ربی الاعلی. هرچه می‌شد، مصمم بودم که نماز خود را تمام کنم. الله اکبر گفتم و خودم را از روی زمین بلند کردم و راست ایستادم و به خودم گفتم سه دور دیگر باید بروم. در بقیه نماز باید با احساسات و غرور خود دست به گریبان می‌شدم اما هر دور راحت‌تر شد حتی در سجده آخر تقریباً آرام بودم. بعد از آخرین سجده نشستم و تشهد را گفتم و با دعای اسلام علیک و رحمته الله سرم را به راست برگرداندم و دوباره اسلام علیک و رحمه الله و این بار سرم را به چپ برگرداندم و نماز را تمام کردم. بیرمق روی زمین ماندم و جنگی را که پشت سر گذاشته بودم مرور کردم. خجالت کشیدم که برای نماز خواندن اینقدر سخت باید مبارزه می‌کردم. سرم را از خجالت پایین انداختم و دعا کردم، لطفاً تکبر و حماقت مرا ببخش. من از راه خیلی دوری آمدم و هنوز راه خیلی زیادی را باید طی کنم. در آن لحظه احساسی کردم که قبلاً هرگز نکرده بودم برای همین برای من سخت است که در قالب کلمات توصیف کنم.”

حضار: جذاب است.

[۰۱:۱۵]

استاد: بله زیادی جذاب است و من نمی‌توانم بخوانم. یک حس آمرزیدگی به او دست داده است و خیلی با جزئیات توصیف می‌کند و جالب است. انشالله کتاب که چاپ شد بگیرید و بخوانید، انگلیسی آن هست که راحت می‌توانید دانلود کنید و قسمت نماز آن را بخوانید. اما چرا کتاب را خواندم؟ ما از دو سالگی دیدیم که مردم می‌ایستند و به رکوع و سجده می‌روند. این حس که کار سختی است و احساس تحقیر، به خاک افتادن و صورت روی خاک گذاشتن، خیلی مهم است که تازگی خود را از دست ندهد. چرا این متن جالب است؟ جدای از اینکه ما چه می‌گوییم، حرکاتی در نماز انجام می‌دهیم که متواضعانه است و این نباید معنی خود را برای ما از دست بدهد چون خیلی تکرار کردیم یا خیلی دیدیم. فکر می‌کنم خوب توصیف می‌کند، در اولین رکوع می‌گوید من تا حالا به کسی تعظیم نکرده بودم و برای اولین بار است که سر خم می‌کنم و تعظیم می‌کنم. چقدر برای او سخت است که می‌گوید چهار دست و پا روی زمین بیفتم و صورت خود را روی زمین بیندازم. به نظر من مهم است که هر کاری که شما بتوانید بکنید از خواندن چنین متنی گرفته تا اینکه به طریق‌های دیگری از این حرکات و ذکرهایی که در نماز می‌گویید آشنازدایی کنید که معنی خود را برای شما از دست ندهد. اکثر شما حتماً رانندگی می‌کنید. آیا فکر می‌کنید موقعی که رانندگی می‌کنید که پای شما کجا می‌رود؟ اوایل ممکن است ولی بعد بدن ما خاصیتی دارد مخصوصاً در حرکات مکانیکی که حالت اتوماتیک پیدا می‌کند و معنی آن از دست می‌رود. انگار من دست خود را می‌آورم و می‌گویم سمع الله لمن حمده، الله اکبر بدون اینکه اراده و فکر کنم خم می‌شوم. دقیقاً همانطوری که رانندگی می‌کنم به هزار چیز فکر می‌کنم اینکه فرمان را این طرف بدهم یا ندهم، بدن آدم به طور اتوماتیک یک سری کارها را انجام می‌دهد.

یکی از دلایل خیلی موثر بودن حج چون آدم یک بار در عمر خودش می‌رود تر و تازه بودن آن است، شاید اگر یک نفر هر سال چند بار برود کم کم آن هم تبدیل به عادت شود و تأثیر اولیه از دست برود. در نماز اول که هیچ چیز آن تکراری نیست و همه کارها را برای اولین بار انجام می‌دهد انگار معانی حرکات در خودآگاهش می‌آید. مهم است وقتی ما نماز می‌خوانیم، این کار تکراری یعنی هفده رکعت تقریباً مشابه در طول روز انجام دادن و هر روز آن را تکرار کردن تبدیل به عادت نشود، خودش هم اصطلاح بامزه‌ای می‌گوید، رکعت اول که تمام می‌شود می‌گوید سه بار دیگر باید بروم مثل اینکه دوباره ران کند و از اول همان حرکات را باید دوباره انجام بدهد. چه می‌شود کرد؟ جز اینکه مثلاً فرض کنید کتاب‌هایی بخوانید که درباره معانی رکوع یا سجود یک چیزهایی می‌گویند، چه کار می‌شود کرد که از حرکات گرفته تا ذکرهای نماز تازگی خود را برای شما از دست ندهد، حالت تکرار و باری به هر جهت پیدا نکند؟ قطعاً مهم‌ترین چیز این است که شما سعی کنید توجه داشته باشد، همیشه وقتی وضو می‌گیرید به کاری که می‌کنید توجه کنید، بین کارها مکث کنید و سعی کنید تمرکز خود را از دست ندهید ولی باز با این حال من فکر می‌کنم ویژگی آدم این است که این عادت‌ها روی آدم تأثیر می‌گذارد.

می‌توانیم تغییراتی در رکوع و سجود در حدی که از نظر شرعی اشکالی نداشته باشد بدهیم. مثلاً فرض کنید یک ویژگی به رکوع خود اضافه کنید یا به حرکات یا مکس قبل از رکوع خود را از چیزی که الان برای شما عادت شده است عمداً زیادتر کنید. تغییرات جزئی باعث می‌شود توجه شما جلب شود و حسی پیدا کنید. یک آقایی بود که امروز به فکر او افتادم، امیدوارم اسم او را اشتباه نگویم، آقای اردوبادی، ایشان پنجاه سال پیش کتابی به اسم نقش تربیتی عادت نوشته بود و همه بحث او این بود که عادت مشکل ایجاد می‌کند. عادت کردن خوبی‌هایی دارد و در عبادت مشکلاتی ایجاد می‌کند. خود ایشان را هیچ وقت از نزدیک ندیدم ولی در حلقه افرادی که دور او بودند که از نظر معنوی توصیه‌هایی به آنها می‌کرد این را متوجه شدم که یکی از توصیه‌هایی که می‌کنند به کسانی که می‌خواهند از نظر معنوی پیشرفت کنند این است که خودتان برای خودتان یک نماز اختراع کنید، جدای از نماز روازنه که می‌خوانید. مثلاً اگر می‌خواهید تواضع خود را نشان بدهید چه کاری می‌کنید؟ حس شما چیست؟ که بخواهید خیلی حرکت متواضعانه‌ای بکنید. واقعاً فکر کنید چه ذکری بگویید که حس عمیقی از تواضع در آن باشد. عبادت‌هایی برای خود انجام بدهید حتی با حرکات بدنی. این نماز را تازه نگه می‌دارد.

نکته اصلی همه آموزش‌هایی که می‌داد درباره فرار کردن از تأثیرهای مخرب و استفاده مفید از عادت بود و موضوع فکر ایشان عادت و تأثیری که روی آدم می‌گذارد بود. توصیه‌های این شکلی داشت که فکر می‌کنم می‌تواند مفید باشد برای اینکه شما نماز را از حالت یک عادت روزمره بی‌معنا که کم کم تبدیل به یک کار اتوماتیک شده است در بیاورید. از آقای اردوبادی یادی کردم، در این مورد آقای الهی قشمه‌ای در یکی از سخنرانی‌های خود می‌گفتند من انواع عبادت را انجام دادم. عبادت‌های ادیان و فرقه‌ها مختلف را انجام دادم، خودش می‌گفت نماز از همه بهتر است. مهم نیست شما به چه نتیجه‌ای برسید، مهم این است عبادت‌های دیگر انجام بدهید که شرعاً حکمی نداریم در این مورد، می‌خواهید به زبان فارسی دعا بخوانید یا می‌خواهید به زبان فارسی عبادتی برای خود کنید، تا وقتی که خصوصی است اشکالی ندارد، خودتان یک کاری انجام می‌دهید. منظور ایشان این بود که عبادت‌های ادیان دیگر را نگاه کرده است و سعی کرده است انجام بدهد، نه اینکه هر روز انجام بدهید، مثلاً یک هفته فلان عبادتی که در فلان فرقه یهودی‌ها انجام می‌دهند را انجام دهید. مثلاً یهودی‌ها جلوی دیوار می‌ایستند و حرکت بدنی خاصی انجام می‌دهند. برای ما احتمالاً مانند تجربه اول جفری لنگ دفعه اول که آن کار را بکنیم حس خاصی دارد که یهودی‌ها متوجه آن نیستند چون برای آنها عادی است.

شاید با یک سری از تنوع‌ها بتوان به آشنایی زدایی رسید و این مهم است که از نماز حالت تکرار تا حدی دور شود. قبلاً هم این حرف را زدم که مهمترین نکته در مورد نماز نیت است. بحث این بود عربی یا فارسی بخوانیم و فکر می‌کنم این مثال را زدم اگر یک مردی عاشق یک زن روس باشد و یک کلمه هم زبان روسی بلد نباشد و فقط از یک نفر بپرسد دوستت دارم به روسی چه می‌شود و هیچ چیزی هم از روسی بلد نباشد آن لحظه‌ای که این را به آن خانم می‌گوید خیلی با احساس می‌گوید. مشکلی نیست که زبان ما فارسی یا عربی است. اگر واقعاً احساسی داشته باشید که بخواهید به خداوند بیان کنید همین سوره حمد را که می‌خوانید با تمرکز می‌خوانید. منظور من از نیت یعنی اینکه شما واقعاً بخواهید خدا را ستایش کنید، می‌خواهید خدا را ستایش کنید؟ اگر می‌خواهید خدا را ستایش کنید می‌خواهید عربی یا هندی یا فارسی بخوانید. این مهمتر است. اما باز قبول دارید که زبان موثر است، زبان مادری بهترین زبان برای ابراز احساسات است بنابراین اگر احساس می‌کنید یک سری دعاها به زبان فارسی بیشتر روی شما تأثیر می‌گذارد بخوانید.

اینها خارج از محدوده نیست که کسی بخواهد حکمی صادر کند. حتی دعاهایی که از امام‌ها رسیده است و دعاهای معروف و خوبی هستند، اشکالی ندارد که اگر برای شما موثرتر است ترجمه را بخوانید و بیشتر حالت دعا پیدا می‌کند. دعا یعنی یک چیزی را خواستن نه اینکه چیزی را بخوانید. یک نفر خیلی به زبان عربی مسلط است و واقعاً وقتی عربی می‌خواند نزدیک به زبان مادری می‌شود ولی وقتی فاصله هست قطعاً به زبان مادری خواستن و ابراز احساسات کردن راحت‌تر و موثرتر است. من همیشه این را گفتم به همان دلایلی که مفصلاً در جلسات صحبت کردم از نظر واژگان خیلی مخالف خواندن قرآن به زبان فارسی هستم. چون واقعاً نمی‌شود ترجمه کرد ولی باز کسی که عربی نمی‌فهمد فارسی بخواند، چاره‌ای نیست. ولی با دعا کردن فرق می‌کند، برای دعا می‌توانید ترجمه فارسی را بخوانید، جاهایی را حذف کنید یا چیزی اضافه کنید، دعای شما است، بسته به اینکه چه چیزی می‌خواهید. فکر می‌کنم در یکی از کتاب‌هایش مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی توصیف می‌کند کسانی که اهل سیر و سلوک هستند به شب قدر خیلی اهمیت می‌دهند طوری که همه سال عبادت می‌کنند و منتظر هستند به آن مکاشفات و مشاهدات شب قدر خود برسند. بعد توصیف می‌کند کسانی هستند که در طول سال دعاهایی که خیلی برای آنها هیجان‌انگیز است و فرازهایی از دعاهایی که خیلی برای آن‌ها موثر است را گلچین می‌کنند و برای شب قدر می‌گذارند که حتماً این قسمت از فلان دعا را بخوانیم. حتماً لازم نیست دعای ابوحمزه ثمالی را از اول تا آخر بخوانید یا دعای جوشن کبیر را حتماً از اول تا آخر بخوانید. دعا کردن جزو مستحبات است و واجب نیست. آدم اختیارات زیاد دارد که چه کاری کند. باید به حال خودش نگاه کند. بحث من این بود که با متنی که خواندم به نظر من فعالیتی لازم است برای اینکه نماز را از حالت روزمرگی در بیاوریم.

[۰۱:۳۰]
از حرکات آن گرفته تا اذکار آن که چه کارهایی می‌شود کرد، عبادت‌های دیگر کردن، حرکات بدنی که در سراسر دنیا در عبادت‌ها مرسوم است. آدمی را می‌شناختم که خیلی با حلقه اطراف آقای اردوبادی ارتباط داشت و نمازی برای خودش اختراع کرده بود و صبح‌ها می‌خواند. من می‌دانم که این را از آنها شنیده بود که این کار را بکند، اینکه اردوبادی گفته یا یک آدم دسته دوم نمی‌دانم. بالاخره تأثیر حضور در حلقه اطراف آقای اردوبادی بود که ایشان چنین کاری را انجام می‌داد. یک درصد شاید خودش به این نتیجه رسیده بود که بعید می‌دانم، توصیه کرده بود. شما هر عبادتی را از هر فرقه ای شروع کنید یا خودتان اختراع کنید یک مدت که انجام بدهید دوباره دچار مشکل عادت می‌شود بنابراین حداقل ممکن است نماز را از حالت عادت روزمره در بیاورید و بعد می‌توانید این را رفرش کنید. بالاخره باید فکر کرد که وقتی هفده رکعت نماز در هر روز می‌خوانید این خطر وجود دارد که از حالت عمل ارادی با معنا در بیاید و تبدیل به کار اتوماتیکی مانند رانندگی شود و دست شما اتوماتیک بالا رود و کمر شما خم شود. ممکن است از این دنیا برویم و متوجه شویم که هیچ وقت سجده نکردیم! اینجوری که این آدم سجده کرد این حس به ما دست نداد که کار عجیب و غریبی انجام می‌دهیم چون از اول دیده بودیم و برای ما چیز عادی بود و معنادار نبود.

حضار: عادت انگار شیره فعل عبادی را می‌کشد و انتظار من از شریعت این است که پیشبینی کنیم عادت خیلی مانع است و به سبب آن اعمال از تو خالی می‌شوند و می‌شود چنین انتظاری از شریعت داشت که آشنایی زدایی در آن باشد.

استاد: نه نمی‌شود چنین انتظاری داشت.

حضار: چرا؟

استاد: چون از مردم عادی سطح پایین نمی‌توانید چنین انتظاراتی داشته باشید. شریعت برای سطح پایین است، دستورات عمومی برای شروع یک کاری است. مردم باید هفده رکعت در روز نماز بخوانند، حالا باید آشنازدایی کنند، به نظر من اینها دقیقاً اینها وقتی پیش می‌آید که شما می‌خواهید سیر و سلوک کنید، ار همه مردم نمی‌توانید انتظار داشته باشید که کارهای عجیب و غریبی انجام بدهند. هزار چیز دیگر هم هست. یک چیز من گفتم و شما احساس می‌کنید در شریعت یک چیز اضافه شود که این مشکل حل شود. بعد هزار چیز دیگر هم هست که باید آنها هم اضافه شود. به نظر من اینگونه است که در حاشیه شریعت آدم‌ها به شما می‌گویند که چه کاری کنید یا نکنید، شریعت آمده است و یک آدم‌هایی با این شریعت به یک جایی می‌رسند و آن آدم‌ها هستند که می‌توانند آدم‌هایی که می‌خواهند یک مقدار از سطح عادی بالاتر بروند را راهنمایی کنند. می‌توانند کتاب مجزا بنویسند، شریعت یک آموزش عمومی و کارهایی است که همه می‌کنند، همه که این کتاب سیر و سلوک را نمی‌خوانند. شما اگر آشنازدایی عمومی هم به آنها یاد بدهید خودش دوباره احتیاج به آشنازدایی پیدا می‌کند!

واقعاً از یک مرحله‌ای به بعد نباید جزو شریعت باشد، شریعت یک جایی باید کات شود، شما باید بگویید اینها احکام شریعت است و آدم‌هایی که می‌خواهند فراتر بروند کارهایی انجام می‌دهند. دقیقاً اینگونه است که نماز شب باید بخوانند، اموال خود را باید اینگونه اداره کنند، حتماً باید کارهای اضافه انجام بدهند، حتماً باید کارهایی که در شریعت حرام نیست لازم شود به خودشان حرام کنند. شاید یک روز نخواهند حرف بزنند یا به کار بردن چند واژه مشخص را برای مدتی حرام کنند، اینها را نمی‌شود در شریعت گفت. جدای از ایرادی که وجود دارد نمی‌شود به مردم گفت که آشنازدایی بکنند و اگر بگویید خودش جزو آشناها می‌شود و احتیاج به آشنازدایی دارد، واقعاً چیزهایی از حالت عمومی در می‌آید. اینکه شما باید چه کاری کنید که برای شما آن تأثیر را بگذارد با مال من ممکن است فرق کند، شریعت یک جاهایی کار می‌کند که انگار همه آدم‌ها تا حدود زیادی مشترک هستند. حرکاتی که در نماز هست اینگونه نیست که برای سرخ پوست معنی تواضع نداشته باشد ولی اینکه چگونه می‌توانید این را از حالت عادت در بیاورید کاری که شما باید بکنید شاید با کاری که روی من تأثیر می‌گذارد فرق کند. بنابراین شریعت یک جایی کات می‌شود، دستورات عمومی می‌دهد و بعد کلی شاخ و برگ و جزئیات دارد که شما می‌توانید در کتاب بنویسید و آموزش بدهید. کسانی که اهل آن هستند و یک لول بالاتر بیایند کتاب را می‌خوانند یا زندگی خود را ول می‌کنند و پیش شما می‌آیند.

اخیراً یکی از انگلستان آمده بود و ایمیل زد که می‌خواهم شما را ببینم. آدم جالبی بود و زندگی عادی خود را ول کرده بود و دنبال معنویت بود. می‌گفت کتابی خوانده بود و متوجه شده بود نویسنده کتاب الان زنده است و می‌پذیرد پیش او برود. به او ایمیل زده بود و او هم گفته بود بیایید، گفت ایمیل را که دیدم آنقدر هیجانزده شده بودم به همسرم گفتم همین الان برویم پیش او سنش زیاد است و می‌میرد و آخر او را نمی‌بینیم، بعد می‌گفت یک دفعه متوجه شدم که ساعت سه صبح است و بعد گفتم نه هفت صبح می‌رویم و واقعاً صبح رفته بودند طرف را دیده بودند و برگشته بودند. اتفاقی که همه جای دنیا افتاده است، راهنماهایی پیدا می‌شوند و اساتیدی پیدا می‌شوند و خصوصی به آدم‌ها یک چیزهایی می‌گویند. الان فرضاً در سیر و سلوک محیط‌های اسلامی آدمی است که به شما می‌گویید این ذکر را بگویید – برای مثال می‌گویم – که کمیاب شدند، زمانی خیلی بیشتر بودند. اینها نمی‌تواند جزو شریعت باشد. به نظر من کاملاً طبیعی است که شریعت یک مجموعه احکام عام است برای عموم مردم که خیلی سخت نشود و خیلی هم حالت اختصاصی مرتبط به ویژگی آدم‌های خاص پیدا نکند.

جلسه را تمام می‌کنیم، هنوز چیزی در مورد جزئیات نماز که مهمترین حکم شریعت است نگفتم. فقط در مورد اوقات نماز گفتم و حس کلی که جدا شدن از دنیا است و حرکاتی دارد که به نظر می‌رسد شاید معنی خود را برای ما تا حدودی از دست داده باشد.

پرسش و پاسخ

حضار: از این به بعد درباره آداب الصلاة است که تیکه به تیکه می‌ایستد و تاملی می‌کند و معنی نیت چیست…؟

استاد: بحثی که قرار است بکنم شاید جاهایی شبیه باشد ولی نه خیلی، چون فرمتی خاصی در کتب آداب الصلاة دارند که به ترتیب همه چیز گفته شود و وارد جزئیات شوند که من فکر نمی‌کنم خیلی لازم باشد. چیزهایی که مهم است شاید بگویم، مثلاً در بعضی از کتاب‌ها درباره استقبال یعنی رو به قبله ایستادن فصل دارند. به نظر من خیلی مهم است و شاید این قسمت را از جزئیات نماز به دلایلی بیشتر گفتم، چون فکر می‌کنم بعداً لازم می‌شود به عنوان یکی از ارکان شریعت به آن رجوع کنیم. خیلی اینگونه نیست که بخواهم فرمت را رعایت کنم ولی حتماً چیزهایی از خود کتاب‌ها و نحوه بحث آن می‌آید که شاید یک یا دو جلسه طول بکشد.

حضار: ایده‌ای که در خصوص اوقات نماز فرمودید که وقتی آدم می‌خوابد خوب است که بعد آن تمرکزی داشته باشد. چون در دوران مدرن هستیم و حالت طبیعی خواب بهم خورده است چنین حسی به ما دست می‌دهد ولی می‌توانیم بگوییم تو برو و خواب خود را طبیعی کن. در تضادهای فرهنگ و حالت طبیعی هم آدم می‌تواند حالت طبیعی را بگوید و هم اینکه فرم ایده‌آل را فرهنگی کند. در این کانفلیکت باید چه کاری انجام داد؟ آن طرف را باید بگیریم یا این طرف را بگیریم؟

استاد: شما انتظار دارید الان یک جواب کلی به شما بدهم؟ دقیقاً همن نکته وجود دارد، ما در جهان مدرنی زندگی می‌کنیم که این مورد از موارد جزئیات است. در جهان مدرن زندگی می‌کنیم که اساس آن ربا است، شما می‌خواهید ربا نخورید و ربا را تحریم کنید. چه کاری باید بکنید؟ دنیا را باید تغییر بدهید؟ ربا را شل کنید؟ فکر می‌کنم خیلی چیزها اینگونه است، خیلی از احکام اینگونه است که به نظر می‌رسد آمده که کار به اینجا نرسد ولی کار به اینجا رسیده است. مثلاً درباره احکام خانواده شاید اینگونه فکر کنید که در احکام ارث پسر باید دو برابر دختر ارث ببرد برای این بود که طبیعی این است و خواست شریعت این است که مرد فعالیت اقتصادی بیشتری کند، زن آرامش داشته باشد، چنین ایده‌ای وجود داشت. الان اینگونه نیست. با درست کردن دستورات حکومتی هم نمی‌شد این را به حالت قبل برگرداند، این مشکل پیش می‌آید. سدی گذاشتند که کار به اینجا نرسد ولی رسیده است. حالا که رسیده آب از سر سد رد شده است. الان باید چه کنیم؟ مشکل اینجا است. نکته‌ای که شما می‌گویید از جزئیات فرعی است. فکر می‌کنم الان با پزشک‌ها و روان پرشک‌ها هم مشورت کنید می‌گویند در تاریکی بخوابید و اول صبح بیدار شوید برای فیزیولوژی و روان بشر بهتر است. اگر می‌توانید این کار را بکنید خوش به حال شما بکنید. اگر نه باید یک جوری سعی کنید، مهم این است متوجه این نکات باشید و فکر کنید.

حضار: ارجح آن است؟ چون گاهی طبیعی زندگی کردن انقطاعی در زندگی او ایجاد می‌کند که شاید بدتر شود و خیلی پیچیده می‌شود.

استاد: بله ارجحی وجود ندارد، می‌توانید، معلوم است که می‌توانید. من ده شب می‌خوابم و شغل خود را از دست می‌دهم. آیا می‌توانم بدون اینکه آسیب جدی ببینم اینکار را انجام دهم؟ انگار شریعت برای خوابیدن و بیدار شدن یک روال طبیعی در نظر گرفته است که قطعاً از نظر معنوی نه از نظر کار و شغل روزانه شما بهترین است. اگر می‌توانید این کار را بکنید که خوش به حال شما یعنی زندگی خود را بکنید و آن کار را هم انجام دهید. اگر نه ببینید چگونه می‌توانید آسیبی که می‌رسد را کم کنید. مهم این است که شریعت یک الگو و وضعیت طبیعی ایده‌آل به شما می‌دهد. این خودش مهم است و شما را به فکر می‌اندازد. یک عده الان شب بیدار هستند و روز می‌خوابند و نمی‌دانم چگونه می‌توانند عبادت‌های خود را تنظیم کنند طوری که بهتر جواب بگیرند.

حضار: تا کجا باید پیش رفت؟ یک مثال جزئی بخواهم بزنم، مثلاً خانم‌ها سر وضو گرفتن چون خیلی آرایش دارند یک مشکلی هست چون وقتی آب به آرایش بخورد آرایش بهم می‌ریزد و نماز خواندن سخت می‌شود.

حضار: ایشان فقیه خوبی می‌شود.

استاد: به یک چیزهایی دقت می‌کنند که من تصور نمی‌کنم.

حضار: فرد باید چگونه خط قرمز را تشخیص بدهد که تا کجا به فرهنگ بها دهد.

استاد: نمی‌دانم. منظور شما این است که یک نفر نمی‌تواند از آرایش کردن صرف نظر کند؟

حضار: آدم برای خودش تسهیل کند. چنین حالتی داشته باشد.

[۰۱:۵۰]

حضار: این تعارض وقتی بررسی می‌شود که بررسی کنیم فرهنگ چه مزیتی دارد که بخواهیم بمانیم. اگر پلن اصلی شریعت را این بگذاریم که رشد فردی اتفاق بیفتد، با این همه تعارض نتیجه شل گرفتن این می‌شود که انزوا بهترین راه‌حل است چون می‌توانید به کوه و دشت و دمن بروید و یک خانه برای خود بسازید. این طریق شریعت را خیلی راحت برای ما باز می‌کند که به آن کار عمل کنیم. در اجتماع به آن کار آلوده می‌شویم و در تعارض‌هایی قرار می‌گیریم. در حالتی این فرهنگ می‌تواند مهم باشد که خودش اصالتاً در شریعت موضوعیت رشد داشته باشد. یعنی اگر به جلسات اول ارجاع بدهم من عرضی داشتم که اگر هدف غائی شریعت را رشد فردی بگذاریم دقیقاً انگار از قسمت خیلی مهمی که رشد جمعی است که حتی انگار بالاتر از رشد فردی است صرف نظر می‌کنیم. وقتی فرهنگ برای ما مزیتی ندارد دلیلی ندارد که ما خود را درگیر و آلوده این تعارضات کنیم.

استاد: این تصور شما اشتباه است. انگار تصور شما این است و روی این تأکید دارید که آدم اگر در دشت و دمن باشد رشد فردی بهتری خواهد داشت. من قبول ندارم. رفتن به کوه و دشت یعنی پدر و مادر خود را می‌خواهید رها کنید، رابطه خود را با پدر و مادر قطع کنید.

حضار: پدر و مادر فوت شدند من تنها هستم…

استاد: این رابطه‌هایی که رابطه‌های عمیق خانوادگی هستند، ارحام خود را می‌خواهید ول کنید. لابد زن و بچه هم نمی‌خواهید، خانواده یک رکن اساسی رشد فردی طبق شریعت است، طبق چیزی که در قرآن توصیف می‌شود. خانواده مخصوصاً زن و بچه، بیتی که تشکیل می‌دهید و پدر و مادر و اطرافیان مهم هستند. جامعه اینگونه شکل می‌گیرد، ارتباط‌های بین افراد ارتباط‌های بسیار مهمی هستند از نظر رشد فردی و نمی‌توانید اینها را قطع کنید. اگر قطع کنید روز اول که به کوه می‌روید خیلی خوشحال هستید و به نظر شما می‌آید خیلی رشد کردید ولی پر و بال شما چیده می‌شود و بدون وجود این ارتباطات مثبت به جایی نمی‌رسید. من بعداً می‌خواهم این حرف‌ها را بزنم. الان در مورد نماز صحبت می‌کنیم که اصولاً فرادا است، خوب است که نماز‌های یومیه را دسته جمعی بخوانیم ولی شما که سحرها بیدار می‌شوید نماز فرادا می‌خوانید. خیلی خیلی مهم است که شریعت اینگونه نگاه نمی‌کند به رشد فردی، اینگونه نگاه نمی‌کند که اگر به کوه بروید بهتر رشد می‌کنید. در مورد رهبانیت می‌گوید چیزی بود که ما به آنها نگفتیم و خودشان انجام دادند و انگار یک جوری ایراد دارد (حدید:۲۷).

حضار: با این نگاه موافق هستم.

استاد: شما می‌گویید اگر رشد فردی ملاک است بهتر است تنها باشیم. بنابراین می‌خواهید نتیجه بگیرید شریعتی که تنهایی را تجویز نمی‌کند چیزی غیر از رشد فردی اساس آن است. مثلاً چیزی تحت عنوان رشد اجتماعی، یک جامعه ایده‌آل می‌خواهد بسازد. در حرف‌های خود زیر زیرکی گفتید شاید آن مهم‌تر هم باشد! طوری که ما نفهمیم این حرف را گفتید! به نظر من اینگونه نیست. همه ارتباط‌ها مهم هستند تا یک خلیفه الهی به وجود بیاید. مسئله درجه یک و دو کردن است. آیا شریعت آمده است جامعه ایده‌ال بسازد؟ آیا چیزی به اسم جامعه ایده‌آل وجود دارد؟ به نظر من چیزی تحت عنوان جامعه ایده‌آل وجود ندارد یا جامعه مقرب به خدا وجود ندارد. افراد هستند که مقرب به خدا می‌شوند در جوامعی که جوامعی خوبی هستند و روابط خوب تنظیم شده است. نمی‌شود روابط را قطع کنید و تا ته آن بروید مگر اینکه شانس بیاورید همه اقوام شما در زلزله‌ای از بین بروند و تنها شوید و بعد تا آخر عمر می‌توانید در یک رهبانیتی که به شما هدیه داده شده زندگی کنید. البته مسئله دوباره ازدواج کردن باید کلاً از بین رفته باشند. در کره زمین تنها شوید بعد با خیال راحت به عبادات خود برسید.

حضار: وقتی می‌توانیم در مورد میزان تطابق با فرهنگ قضاوت کنیم که بگوییم کجا باید با فرهنگ راه بیاییم در تعارض و کجا باید با جنبه‌ای که خودمان قضاوت می‌کنم درست است. وقتی بتوانیم مرزها را معین کنیم که بفهمیم قرار است فرهنگ چه کاری برای ما بکند باید ببینیم این مرز را باید کجا بگذاریم جایی که فرهنگ تجاوز می‌کند و جلو رشد را بگیرید.

استاد: منظور ایشان این است که شما باید درکی داشته باشید از اینکه مثلاً کجای روابط اجتماعی خیلی واجب است. شما نباید با خانواده خود قطع ارتباط کنید، مهم است و جزو چیزهای اساسی است. اتفاقی در ناخودآگاه شما می‌افتد که آثار خیلی سوء دارد اگر مثلاً با پدر و مادر خود ارتباط خیلی مثبتی نداشته باشید. بنابراین ارتباط‌هایی را نباید قطع کنید. به هر طریقی باید نگه دارید ولو اینکه آسیب‌های جزئی یا بیشتر از جزئی هم داشته باشید. ولی مثلاً شغل ایده‌آلی در جایی با حقوق زیادی پیشنهاد شده است که می‌دانید آسیب‌های معنوی برای شما دارد، آن را نپذیرید. دقیقاً نکته‌ای که می‌گویید درست است که شما باید ایده‌ای داشته باشید که روابط اجتماعی شما و تبعیت شما از فرهنگی که در اجتماع است و اگر بخواهید در آن باشید باید رعایت کنید چرا قرار است حفظ شود و چه تأثیر مثبتی دارد. اگر این را درک کنید بعد می‌توانید قضاوت کنید.

حضار: می‌خواهم بدانم که این همه به نماز جماعت توصیه می‌شود اول اینکه چقدر این توصیه جدی است و اینکه همیشه نمی‌دانیم پشت امام جماعتی نماز بخوانیم که مورد پسند ما است. وقت‌هایی در محیطی هستیم مانند محیط کاری که یک امام جماعت دیگر آورده می‌شود. تردید من این است که این تأکید روی جماعت خواندن است یا اینکه من نمی‌پسندم پشت این آدم نماز بخوانم یک ذره انگار از دل شما می‌آید.

استاد: آدمی که احساس می‌کنید از خودتان بهتر است و با تقواتر است و به خدا نزدیک‌تر است اگر جلو بایستد نماز بخواند نماز شما بهتر از آن نمازی است که شما خودتان می‌خوانید. به عنوان مثال در زمان پیامبر، پیامبر جلو ایستاده است و نماز می‌خواند، نماز خواندن پشت پیامبر در حالیکه می‌دانید که خداوند را می‌بیند و قرآنی را که می‌خواند خداوند به او گفته است و او می‌خواند و تمام نماز به طور کامل از نظر معنوی اجرا می‌شود یک جوری تأثیر فوقالعاده روی آدم می‌گذارد که در این جمع در حضور خدا هستم و خدا را عبادت می‌کنیم و خداوند به ما توجه می‌کند. اگر یک آدم معنوی که از خودتان او را بهتر می‌دانید جلو بایستد و نماز بخواند بهتر است. نماز جماعت اصولاً اینگونه بود که یک عده آدم هستند و وقت نماز شده است و یکی جلو بایستد و بقیه نماز بخوانند. حالتی که اداره‌ای است و حاج آقایی هست که از بیرون پول می‌گیرد و اینجا نماز می‌خواند و چون چند جا می‌رود وقتی اذان می‌گویند نیم ساعت بعد باید بروید تا ایشان بیاید و ممکن است کار برای او پیش بیاید که نیاید، نماز جماعت به آن معنایی که توصیه شده است نیست، قرار است مومنین یک جایی جمع شوند و باهم نماز بخوانند. تصور من این است اگر مشکل خاصی نباشد این بهتر از نماز فردا است، دسته جمعی عبادت کردن در مقابل خداوند ایستادن، خیلی راحت نیست که یک نفر نزد خداوند برود، چند کمک بگیریم و باهم عبادتی انجام بدهیم. اینگونه که شما توصیف می‌کنید و من هم می‌دانم منظور شما چیست شاید واقعاً فرادا خواندن بهتر از خواندن نماز پشت آدمی که آدم خوبی نیست ولی چون اداره است شما پشت او نماز می‌خوانید باشد. یکی از چیزهایی که دور آن خط کشیدم در مورد مسجد رفتن بود حتماً بعدها صحبت می‌کنیم.

جلسه ۵۸ – دفاع عقلانی از دین
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو