بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای دفاع عقلانی از دین، جلسه‌ی ۴۷، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه خاتم، ۱۴۰۱/۸/۱۷

۱- مقدمه و لزوم تعیین ضوابط بحث

سومین جلسه بحث درباره شبهات احکام است. میل دارم بازهم تأکید کنم که هیچ عجله­ای برای وارد شدن به بحث در مورد احکام خاص ندارم. فکر نمی‏کنم موضوع در چند جلسه کوتاه تمام شود. فکر کنید که قرار است ۵۰-۶۰ جلسه بحث شود. چیزی که مهم است اول باید ضوابط منطقی بحث روشن شده باشد، باید بدانیم از چه چیزی می‏خواهیم دفاع کنیم، فکر می‏کنم در مورد احکام این خیلی مسئله مجهولی است؛ یعنی حتی اگر ما خودمان را محدود کنیم به احکامی که در قرآن آمده, باز هم بحث در مورد اینکه از چه چیزی می‏خواهیم دفاع کنیم باقی است. مانند موضوعی که مناقشه برانگیز شد و جلسه قبل در مورد آن توضیح دادم، اینکه آیا معنی دفاع کردن از احکام قرآن این است که دفاع کنم این احکام در زمان حاضر هم باید عیناً اجرا شوند یا خیر. تا یک چیزهایی را روشن نکنیم وارد بحث نشویم بهتر است.

۲- بخش قابل توجهی از احکام از سنت آمده نه قرآن

چیزی که مهم است تمایل ندارم در مورد احکام خود را خیلی محدود به قرآن کنم. چون درصد بالایی از چیزهایی که تحت عنوان احکام و شریعت می‏شناسیم به شکل متعارف آن در قرآن مطرح نشده است و از سنت می‏آید. کنار گذاشتن کامل سنت به هر دلیلی کار معقولی به نظر نمی‏رسد، در آینده حداقل ۳-۴ جلسه از بحث‏ها را به مسائلی که حول و حوش حدیث پژوهشی هستند اختصاص میدهم و امروز هم مقدمه‌ای در مورد آن می‏گویم. یعنی لازم است همانطوری که در مورد سندیت قرآن (تا حدودی) توافقی وجود دارد, در مورد احادیث هم اینکه کدام آنها معتبر هستند و از کدام می‏توان حکمی استنتاج کرد یا خیر باید توافق‏هایی وجود داشته باشد. طبعاً لازم است بحث‏هایی در این زمینه شود.

۳- اجتهاد و جهد

بخشی از بحث‏هایی که می‏کنیم (همانطوری که در جلسات قبل اشاره کردم) را می‏شود اینگونه تعبیر کرد که می‏خواهیم سعی کنیم به معنای واقعی کلمه مفهوم “اجتهاد”، آن طوری که باید باشد را مشخص کنیم. در واقع بخشی از بحث‏ها به این اختصاص پیدا می‏کند که آن چیزی که الآن تحت عنوان اجتهاد داریم، یعنی در حوزه‏های علمیه چه شیعه و چه سنی, به آن شکل احکامی استخراج می‏شود درباره شریعت بحث کنم چقدر به معنای واقعی کلمه به اجتهاد نزدیک است. می‏خواهم از این استفاده کنم که اجتهاد از جهد کردن می‏آید و معنوی لغوی آن یعنی نهایت کوشش خود را برای استخراج احکام کرده است و طبعاً ممکن است خطایی هم داشته باشد.

من فکر می‏کنم بخشی از بحث‏ها به این اختصاص پیدا می‏کند که شما چقدر می‏توانید بپذیرید کاری که الآن انجام می‏شود نهایت کوششی است که می‏شود انجام داد. یک بار در جلسه­ای گفتم شاید شیخ انصاری را در قرن قبل بتوانیم بگوییم مجتهد بود به این معنا که حداکثر کاری که می‏شد را انجام داد. الآن مجتهدین حتی به اندازه شیخ انصاری هم جهد نمی‏کنند و نتیجه جد و جهد ایشان را تدریس می‏کنند. آیا الآن کاری که انجام می‏شود به عنوان اجتهاد قابل قبول است؟ در مورد حدیث پژوهشی درباره کارهای فردی به نام موتکسی چند دقیقه­ای صحبت می‏کنم، فکر می‏کنم ایشان از همه مجتهدتر است! گلدزیهر در یک زمینه‏هایی آدم مجتهدی بود به این معنا که خیلی تلاش می‏کرد. آدم‏های آکادمیک غرب خیلی نزدیک هستند به این حالتی‌که فرد همه زندگی خود را گذاشته برای اینکه چیزی را بفهمد. اینها را بعداً می‏گویم و در این جلسه هم اشاره­ای می‏کنم.

۴- تمرکز پژوهش‌های غربیان بر فقه اهل سنت

یکی از مشکلاتی که وجود دارد در مورد شریعت (به آن معنایی که ما به آن علاقه­مند هستیم یعنی شریعتی که مورد قبول شیعیان است) این است که مجتهدین غربی مانند  گلدزیهر و موتکسی متمرکز روی فقه اهل سنت هستند، یا شاخت که کتاب او را در گروه معرفی کردم، اینان که در مورد اسلام بحث می‏کنند چیزی که از غرب می‏بینند اهل سنت هستند و ما به عنوان موجودات حاشیه­ای خیلی نظر آنها را جلب نمی‏کنیم، به خاطر همین مطالعات آکادمیک غربی که خیلی مجتهدانه است در مورد احادیث اهل سنت و شکل­گیری فقه اهل سنت است. یا ما باید منتظر بمانیم کار آنها بر روی اهل سنت تمام شود که بعضی از آنها علاقه­مند شوند و در مورد تشیع بحث کنند که این اتفاق کم و بیش افتاده است, حداقل ۱-۲ نفر هستند که زندگی خود را بر روی فقه امامیه و عثنی عشری گذاشتند و کار می‏کنند و از ایرانی‏ها هم هستند، در افرادی با معیار‏های مجتهدانه جدید, حدیث‌پژوهشی می‏کنند یا در مورد فقه شیعه کار می‏کنند.

۵- محدوده دفاع ما

ما چاره­ای نداریم به غیر از اینکه وقتی در مورد احکام صحبت می‏کنیم درباره این صحبت کنیم که کدام حکم‏ها تا چه حد درست هستند و به آنها اعتماد داریم؟ می‏خواهم از یک شبهاتی در مقابل شبهات دیگری دفاع کنم، سعی می‏کنم نشان دهم که بعضی از این شبهات به احکامی وارد می‏شود که خیلی ریشه­ای ندارند هرچند که خیلی معروف باشند.

در مورد شبهه در جلسات اول دفاع عقلانی که صحبت می‏کردیم یک تمثیلی به کار بردم و فکر می‏کنم قبلاً هم گفته بودم و الآن هم می‏خواهم به اختصار تکرار کنم، تمثیل این بود که ما وقتی با مسئله دین و شبهات عقلانی که به دین وارد می‏شود مواجه هستیم, مانند آدمی است که آزمایشگاه کوچکی دارد و می‏تواند یک سری آزمایشات انجام دهد، در ضمن یک دفترچه­ای به دست او رسیده است که مربوط به آزمایشات یک آزمایشگاه بزرگی توسط بزرگترین دانشمند فقید دنیا است که آزمایشات را انجام داده و شرح و نتایج آن را نوشته است. حالا من می‏خواهم آزمایشات را تکرار کنم با وسایلی که دقیق نیستند و خودم هم به اندازه آن آدم دانشمند بزرگ وارد نیستم، دفترچه هم به خاطر مرور زمان مقداری ناخوانا است, بعضی از جاها خیلی ناخوانا و بعضی از جاها خیلی خوانا و بعضی جاها بینابین است. وقتی می‏خوانم شک و شبهه به وجود می‏آید و قطعی نمی‏فهمم که این اعداد و ارقام چه هستند. نکته این است که آزمایش را انجام دادیم و با چیزی که در آنجا است تعارض پیدا کرده است، وقتی شما دو منبع اطلاعات دارید که با هم تعارض پیدا می‏کنند طبیعی­ترین کار این است که بگویید اینجا این آزمایشی که انجام دادم مطمئن هستم این دستگاه با این شیوه آزمایش من در این مورد خیلی دقیق جواب می‏دهد با اینکه عددی که می‏خوانم و با این اختلاف پیدا کرده خیلی محو است و معلوم نیست که واقعاً مغایرتی (conflict) وجود داشته باشد، بنابراین به این اطمینان پیدا می‏کنم و برعکس ممکن است دستگاه من به شدت درب و داغون باشد و آنجا را خیلی واضح می‏بینم بنابراین باید به آن اعتماد کنم. در اینجا یک قضاوت منطقی و عقلانی است, وقتی دو منبع داریم و با هم تعارض پیدا کردند, اینگونه تعارض را رفع می‏کنیم اینکه در این مورد کدام یک از منابع موثق­تر است.

به جایی رسیدیم که در مورد احکام صحبت می‏کنیم و واقعیت اجتناب­ناپذیر که مجتهدین غربی در ظرف ۱۵۰ سال اخیر نشان داده­اند اینست که در استخراج احکام فقهی خیلی ابهامات وجود دارد، طبعاً بخشی از بحث‏هایی که اینجا خواهم کرد مربوط به همین مسائل است, یعنی چقدر با اطمینان می‏توانیم بگوییم که فلان حکمی که از فلان جا آمده است خیلی موثق است. احساس من این است که این حکم خیلی نامعقول است و با عقل من جور در نمی‏آید و از طرفی متوجه می‏شوم که ۱۰ درصد هم احتمال ندارد این حکم به خوبی از کتاب و سنت استخراج شده باشد، مگر جنون دارم عقل خود را رها کنم و چیز مبهمی که معلوم نیست ریشه آن کجا است را بگیرم. در مورد مسائل مربوط به حقایق که بحث می‏کردیم من به راحتی قرآن را معیار گذاشتم برای اینکه اصول کلی آنجا است و معمولاً اگر افراد متدین را هم نگاه کنید درباره معارف خیلی وابسته به احادیث نیستند. در مورد احکام است که وابسته به سنت هستند, برای اینکه احکام و قرآن محدود است.

مجبور هستیم درمورد میزان اطمینان خود از احکامی که از سنت استخراج شده بحث کنیم، آنجا خیلی لازم نبود و فرض بر این بود که در مورد قرآن بحث می‏کنیم و فرض کردیم در قرآن تحریف انجام نشده است هر چیزی در آن وجود دارد درست است. مثلا حتی یک مورد هم در بحث شبهه علمی (scientific error) نگفتم شاید این آیه تحریف شده باشد. فرض را بر این گذاشتیم که متن قرآن دست نخورده باقی مانده است بنابراین هر چیزی که به آن استناد می‏کنند باید در مورد آن بحث کنیم. آیا این کار را در مورد احکام هم می‏توانیم بکنیم؟ وقتی اوضاع سنت اینگونه است و چیزهایی که در مورد احادیث در سال‏های اخیر می‏شنویم و منابعی که بررسی شدند نشان میدهند اوضاع خیلی خوب نیست، پس ما دنبال این نیستیم که از هر چه هست دفاع کنیم، می‏خواهیم از چیزی دفاع کنیم که احتمال بالایی بدهیم که جزو دین است، موضوع اینجا است که احکام حاشیه­ای دارند, درصد بالایی از احکام خارج از قرآن هستند و اگر آنها را کنار بگذاریم به قول یکی از دوستان ۹۹ درصد شبهات اینگونه از بین می‏رود. درحالیکه شبهه ‏ها در ذهن آدم‏ها است. اگر به احکام قرآن هم نگاه کنید 99 درصد آن احکام فردی است و کسی به آن شبهه ندارد. معمولاً کسی شبهه ندارد که چرا روزی ۵ بار نماز می‏خوانیم یا نماز صبح چرا دو رکعت است و نماز عشاء ۴ رکعت است، یا چرا ماهی یک ماه روزه می‏گیریم. شبهات معمولاً مربوط به مسائل غیرفردی هستند و وقتی واقعاً به قرآن نگاه می‏کنید درصد کلی آن نسبت به همه احکام پایین است یعنی وقتی به قرآن نگاه می‏کنید بیشترین حجم مسایل فردی است, بعد خانواده است و همینطور که جلو می‏روید چگالی کم می‏شود. برای اینکه بحث‏ها خیلی حالت طفره رفتن از بررسی کردن شبهات نداشته باشد احساس من این است در مورد احکام لازم است که در مورد سنت بحث شود.

[۰۰:۱۵]

یعنی احکامی که از قرآن نیستند و از سنت هستند. بنابراین در مورد خود سنت و میزان اعتبار و شیوه استخراج احکام از سنت، چیزهایی که در بحث‏های اصول فقه می‏گویند را باید بحث کنیم. من زمینه بحث را می‏گویم که چگونه پیش خواهیم رفت، یک بخشی از بحث‏های مربوط به شبهات احکام قطعاً مربوط به این است که چقدر از یک حکمی مطمئن هستیم و اگر به حکمی شبهه وارد شده است چقدر اطمینان داریم که باید واقعاً از آن دفاع کنیم، من وسواس دارم و از هر چیزی دفاع نمی‏کنم.

خاطره­ای از دوران تحصیل خودم در دانشکده فنی دانشگاه تهران از درس الکترونیک یک در بحث دیود دارم، به دلیل خاصی استادی به آنجا آمده بود و مطمئن هستم که در هیچ دانشکده شهرستانی هم او را راه نمی‏دادند. دوره خاصی بود و یک نفر آمد و بعد از چند سالی عذر او را خواستند. خیلی عجیب بود و کلاس‏های او داستان‏ها دارد که چقدر چیز نمی‏دانست. دوره عجیبی بود خیلی از استادها مهاجرت کرده بودند و رفته بودند و دانشگاه‏ها خالی شده بود و بالاجبار یا بالاختیار یک افرادی سر کلاس‏ها به عنوان مدرس می‏آمدند که بعضی از آنها خیلی ضعیف بودند, حتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران که آن موقع دانشکده اول فنی کشور بود، بعد از انقلاب طول کشید که شریف مقام خود را به دست بیاورد. ایشان در مورد رابطه ولتاژ جریان داخل دیود طبق مداری که کشیده بود یک نموداری کشید و درس این بود که یاد بگیریم از نظر جابجایی الکترون حفره چه اتفاق فیزیکی می‏افتد که چنین نموداری ظاهر می‏شود. نمودار را کشید و شروع کرد به توضیح دادن, وقتی که این جریان برقرار می‏شود الکترون‏ها آن طرف می‏روند و حفره‏ها این طرف می‏مانند و اینگونه برعکس می‏شود و این نمودار اینگونه می‏شود. بحث که تمام شد یکی از دانشجوها دست خود را بلند کرد گفت ببخشید این نموداری که کشیدید مال آن مدار نیست, نمودار صفحه قبل برای آن نمودار است، نگاهی کرد و خیلی با آرامش گفت درست می‏گویید نمودار را پاک کرد و بعدی را کشید و همان توضیحات را داد!

واقعاً چنین احساسی دارم که کسی به حکم شریعت شبهه وارد کند و من از آن دفاع کنم و بعد یک نفر بگوید این حکم اینگونه نبود و برعکس بود، چیزی را که نمی‏دانم درست است چرا الکی از آن دفاع کنم؟! دفاع عقلانی کنم از چیزی که معلوم نیست از آن دفاع کنم یا خیر. بنابراین ناچار هستیم در این جلسات یک مقدار در مورد اعتبار احکام فقهی بحث کنیم.

مانند اینکه در مورد معارف دفترچه­ای که از دانشمند به دست ما رسیده خیلی خواناست و در مورد احکام خواهید دید که خیلی ناخواناست بنابراین مواردی که آنقدر خوانا باشد که من مطمئن باشم که باید به عنوان حکم شرعی بپذیرم و به آن ملتزم باشم و سعی کنم توجیه عقلانی کنم کمتر است, نه اینکه اصلاً نیست ولی اوضاع با حیطه معارف فرق می‏کند.

۶- حجم احکام مربوط به مسائل اقتصادی و سیاسی در قرآن کم است

نکته­ای که می‏خواهم تذکر بدهم در مورد احکام قرآن, برای من از دوره نوجوانی (به دلایلی که مربوط به فضایی است که در آن موقع زندگی می‏کردیم) واضح بود که احکام مربوط به مسائل اقتصادی و سیاسی در قرآن بسیار کم است، یعنی شما اگر احکام اقتصادی را نگاه کنید یکی نوشته شده است «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ» (بقره:۱۸۸) (نسا:۲۹) یکی هم نوشته شده است ربا نخورید و کلاً به نظر می‏رسد کلیات است و جزئی­ترین شاید این باشد که در مورد ربا شدیدالحن گفته شده که آن را کنار بگذارید. در مورد مسائل سیاسی هم «اَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(نسا:۵۹) و اگر چند آیه دیگر هم بیاوریم که جنبه سیاسی داشته باشد یا تا حدودی آیاتی که مربوط به جنگ است, شاید آیات سیاسی محسوب شود. منظور من از سیاسی اینکه چگونه باید حکومت کرد, مثلا حکومت پادشاهی باشد، جمهوری باشد، رأی بگیریم یا غیره.

دوره نوجوانی من اینگونه بود که یک زمانی این موضوع خیلی نظر من را جلب کرد و به نظر من حس خوبی به من داد که انگار قرآن کتابی است که واقعاً کتاب خدا است. اینکه این چیزها در آن کم است و چیزهایی که ثابت­تر است در آن بیشتر است و آن چیزهایی که حالت متغیر دارد در آن کمتر است در حالیکه اگر پیغمبر از طرف خودش می‏خواست بیاورد آن چیزی که خیلی لازم داشت, چیزهای سیاسی بود. یعنی نیاز یک آدمی که حکومت تشکیل داده و مسائل اقتصادی یا سیاسی پیش می‏آید این است که قرآن پر از این مسایل شود که باید این کار را بکنید، حکومت باید اینگونه باشد. چیزی که نیاز جامعه اسلامی و پیامبر به عنوان یک حکمران بعد از تشکیل حکمرانی باشد. اما همچنان در مدینه هم درباره خانواده بحث می‏شود درباره تقوای آدم‏ها بحث می‏شود و یک نوار باریک از مسائل سیاسی و اقتصادی به زحمت بتوانید گیر بیاورید. چرا این احساس به من دست داده بود؟ چون آن موقع پر از بحث‏هایی مانند “اقتصاد اسلامی” و “اقتصاد توحیدی” بود. نظریه‏هایی در مورد اینکه اقتصاد اسلام چگونه است ، من خیلی زود به این نتیجه رسیدم که اقتصاد اسلامی نداریم، همین الآن تصور من این است اگر سه جامعه اسلامی تشکیل شود یکی در آفریقای مرکزی یکی در خاورمیانه و یکی هم در اروپا باشد و معصومین هم این جوامع را تشکیل بدهند سیستم اقتصادی آنها قطعاً باهم فرق خواهد کرد. از نظر سیاسی هم ممکن است یکی پارلمانی و یکی ریاست جمهوری باشد. برای آنجا این اقتصاد بهتر است اینگونه اداره شود و بهتر است سیستم سیاسی آن اینگونه باشد حتی اگر همزمان هم تشکیل شوند باهم فرق دارند.

اینکه در قرآن احکام سیاسی و اقتصادی زیاد می‏آمد همه آنها کهنه می‏شد و دور ریختنی بود ولی «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ»(بقره:۱۸۸) (نسا:۲۹) دور ریختنی نیست، عدالت را رعایت کنید، ربا چیزی است که ریشه یک مجموعه احکام است و نگاه خاص به اقتصاد می‏تواند باشد و خیلی مهم است. اینکه به جنبه‏های اعتباری که در اقتصاد ایجاد می‏شود یک لجامی بزنیم و لجام گسیخته نشود که به یک دنیایی مثل دنیای امروز برسیم. تحریم ربا به نظر من چیز معنی­داری بود و می‏توانست الهام‌بخش خیلی از رفتارها باشد. فضای بحث این است در مورد احکام قرآن طبیعی است که اگر خودمان را محدود به قرآن کنیم تقریباً در قسمت‏های شبهه‌برانگیز خیلی چیزها را نداریم بنابراین حس من این است که در مورد احکام باید سراغ سنت برویم. بنابراین لازم می‏شود که یک اطلاعاتی در مورد ویژگی‏های کتبی که سنت از آنها استخراج می‏شود و شیوه‏های استخراج داشته باشیم.

۷- اصول فقه

دفعه قبل هم یکی از دوستان سوالی کردند و در جلسه گفتم که قصد دارم یک مقداری درباره اصول فقه صحبت کنم. اصول فقه یعنی یک دانشی که ما در این دانش در این مورد بحث می‏کنیم که چگونه می‏شود احکام را استخراج کرد، ادله و منابع اصلی شریعت کدامند و چگونه و با چه قواعدی می‏توانیم احکام را استخراج کنیم.

اگر تفاوتی می‏بینید بین بحث‏هایی که الآن در مورد احکام می‏شود با آن چیزی که در مورد معارف یا شبهه علمی (scientific error) شد یک جلسه یادم است که چند روایت خنده­دار خواندم و اینکه نسبت به اینها شبهه مطرح شده است و به‌کلی شانه خالی کردم که این نوع شبهات را بررسی کنم. چیزی در مورد شکر بود که شکر چیز خوبی است و گفتم و گذشتم. الآن نمی‏توانم بگذرم و حس من این است که در این جلسات ضرورت دارد این کار انجام شود.

۸- عقل و وحی

همانطوری که در جلسات قبل دیدید نکته­ای که به طور طبیعی می‏توانیم بگوییم که موضوع جلسات است مسئله­ای است که به آن عقل و وحی می‏گویند. اگر بخواهید یک عبارت استاندارد برای مسئله پیدا کنید رابطه بین عقل و وحی است. اینکه مخصوصاً وقتی درباره شریعت بحث می‏کنیم عقل من یک چیزی می‏گوید و شریعت چیز دیگری از من می‏خواهد و اینها باهم مغایرت (conflict) دارند و اینها منبع شبهات است، شبهات در مورد احکام عبارت از این است که ثابت کنند این حکم، حکم معقول و قابل قبولی نیست.

من در مورد چندتا از رئوس مطالبی که در مورد عقل و وحی مطرح می‏شود صحبت می‏کنم که فکر می‏کنم لازم است. می‏خواهم کلیات را تا جای ممکن و ضوابط و بحث‏های کلی را همین اول بگویم.

۱-۸ تعبد بخشی از عقلانیت ماست نه در مقابل آن

یک چیزی که فکر نمی‏کنم تا به الان در مورد آن صحبت کرده باشم این است یکی از عصبانی‌کننده­ترین مباحثی که بسیار زیاد هم مطرح می‏شود این است که فرض کنید ما یک بخش‏هایی از دین را تعبدی قبول می‏کنیم مثلاً شریعت را تعبدی قبول می‏کنیم، اصول دین را عقلی قبول می‏کنیم، احکام را تعبدی قبول می‏کنیم. در اینجا بحثی وجود ندارد و کسی که به عنوان ایراد این را گفته است عقل نداشت و کسی که جواب او را هم داده عقل نداشت. تعبدی قبول می‏کنیم یعنی چه؟! فرض من بر این است که با عقل خود فهمیدم خدایی هست که وحی کرده و قرآن هم کتاب خدا است. اینها را عقل من به من می‏گوید که اگر به این نتیجه رسیدید که این کتاب خدا است پس آن چیزی که در آن نوشته است درست است، اگر چیزی گفته که باید انجام دهید باید انجام دهید. عقل من به من می‏گوید آن چیزهایی که به عنوان شریعت مطرح است را عمل کنم. تعبدی یعنی چه؟ یعنی من چشم خود را بسته­ام و این کار را انجام می‏دهم، کجای آن از عقل خارج شده است که برای آن اسمی بگذاریم و بگوییم این قسمت تعبدی است. اینکه من وقتی یک گزاره­ای را می‏پذیرم و خودم را ملزم به پذیرش آن کنم اسم آن تعبد است؟ جاهای دیگر به این تعبد می‏گویید؟ مثلاً برای من ثابت شده است که در 5 دقیقه آینده این ساختمان می‏ریزد بعد به طور تعبدی از آن خارج می‏شوم؟ نتیجه منطقی این است که ساختمان می‏ریزد و من هم در آن ساختمان هستم و اگر بریزد له می‏شوم و باید بیرون بروم.

[۰۰:۳۰]
اگر یک نفر به من ثابت کند که این ساختمان می‏ریزد بعد به من فرمان بدهد که بیرون بروید بعد بگویند که این بیرون رفتن را تعبدی قبول کردید. چیزی به عنوان تعبد که در مقابل عقلانیت قرار بگیرد نداریم، نمی‏گویم که تعبد نداریم, تعبد یک بخشی از عقلانیت ما است. وقتی برای من ثابت شده است که این کتاب، کتاب خدا است عقل هم به من می‏گوید آن چیزی که در آن آمده است را باید قبول کنم نه عبد من! والد من به من نمی‏گوید که چیزی که در این کتاب نوشته است را باید قبول کنیم. همان عقلی که به من گفته است این کتاب خدا است و این شریعت, الهی است همان عقل را باید اجرا کنید ولو اینکه دیگر نفهمید. تعبد یعنی اینکه بگویید من نمی‏فهمم چرا نماز صبح دو رکعت است ولی تعبداً انجام می‏دهم. تعقلاً انجام می‏دهم برای اینکه عقل من به من گفته است که این شریعت الهی است و در آن گفته است دو رکعت نماز صبح بخوانید عقل من هم می‏گوید باید این کار را بکنیم.

اگر کسی اعتقاد داشته باشد به اینکه شریعتی از طرف خداوند آمده است و شریعت در این کتاب نوشته شده است. فرض کنید، (چرا چیزهایی که من می‏گویم فرض کنید بعد سوال می‏پرسید که از کجا این درست باشد. پ انگاه کیو! ممکن است پ درست نباشد, پ را فرض کنید, درباره اینکه آیا کیو نتیجه می‏شود سوال بپرسید. جلسه گذشته به عنوان مثال گفتم اگر جامعه­ای باشد که ارث در آن ۲ به ۱ تقسیم شود یک نفر پرسید از کجا می‏دانید دلیل ۲ به ۱ اقتصادی است. من نمی‏دانم مثالی زدم و گفتم فرض کنید که دلیل آن اقتصادی باشد و چنین دنیایی به وجود آمده است. در مورد فرض‏ها سوال نکنید و حالت تمثیل دارد. حالا طرف به این نتیجه رسیده است که کتابی است و خوب هم حفظ شده است و در آن مجموعه­ای از احکام آمده و باید رعایت شود اگر این را قبول نکند عقل خود را زیر سوال برده است، اگر بگوید من این را نمی‏فهمم پس اجرا نمی‏کنم. فرض بر این است که شما می‏دانید این کتاب از طرف خداست و این شریعت خداست و اینجا نوشته شده که نماز صبح را دو رکعت بخوانید می‏فهمید بفهمید و اگر نمی‏فهمید نفهمید. اگر اجرا نکنید ضد عقل و دیوانگی است.

من بحث‏های تعبد را هیچ وقت نفهمیدم. می‏گویم آن کسی که این اصطلاح را باب کرد و این حرف‏ها را می‏زند عقل نداشت آنهایی هم که جواب می‏دهند عقل درست و حسابی ندارند. بحثی نداریم همه چیز در دایره عقل است آن چیزی که به آن تعبد می‏گویند عین عقل است. اگر من پذیرفته­ام و عقل من به من گفته است که این شریعت، شریعت الهی است و در این کتاب آمده است و کتاب هم درست محفوظ شده است باز تأکید می‏کنم “اگر”، فردا نپرسید که از کجا می‏دانید این کتاب الهی است، کسانی که شریعت را اجرا می‏کنند ادعای آنها این است که ما با عقل خودمان به این نتیجه رسیدیم و این را فهمیدیم و مطمئن هستیم که خدایی هست و شریعتی فرستاده و این هم کتاب خداست و عقل من هم به من می‏گوید اگر اینها را پذیرفتم چه بفهمم که دلیل این احکام چیست و چه نفهمم، چه بدانم که چرا نماز صبح دو رکعت است و چه ندانم باید اجرا کنم و اگر نکنم چیزی که به آن تعبد می‏گویند را به آن گردن نگذارم از عقل خودم تخطی کردم و خل شدم. بنابراین آدمی که همه استنتاج‏ها را کرده و شریعت را کشف کرده که از طرف خدا آمده بعد می‏خواهد یکی از آنها را اجرا کند و یکی را اجرا نکند و بگوید من این را می‏فهمم و آن را نمی‏فهمم و تا عقل من به من نگوید اجرا نمی‏کنم، عقل شما به شما گفته و این حکم از طرف خدا آمده است و باید آن را اجرا کنید. تا من با عقل خود تشخیص ندهم که چرا باید نماز صبح را دو رکعت بخوانم پس نمی‏خوانم، چهار رکعت هم نمی‏خوانند کسانی که نمی‏خواهند بخوانند عقل‌شان به کار می‏افتد.

یکی از ماجراها و یکی از مباحث مغایرت (conflict)  عقل و وحی تحت عنوان عقل و تعبد مطرح می‏شود که کلاً و از اساس مشکل دارد. چیزی به عنوان تعبد در خارج از عقل نداریم و نباید داشته باشیم. اگر کسی تعبدش به این معنا است که یک چیزی را بدون دلیل پذیرفته است چه اصول و چه فروع باشد که در فروع هم استدلال عقلی داریم چون به این نتیجه رسیدیم که اینها از طرف خدا است پس باید اجرا کنیم این چیزی است که عقل ما به ما می‏گوید، بنابراین مغایرت (conflict)  عقل و تعبد نداریم.

۲-۸ معنای دقیق عقل

در این مباحث گاهی تعبیری از عقل وجود دارد. موضوعاتی که مطرح می‏شود وقتی می‏گویند عقل یعنی انگار خیلی روشن نیست. می‏خواهم بگویم بعضی‏ها اینکه به عقل‌شان جور در نمی‏آید, واقعاً آن چیزی که با آن جور در نمی‏آید به معنای واقعی کلمه عقل نیست. شما عقل را به معنای همه تشکیلات و شیوه‏های کشف حقیقتی که ما در ذهن خودمان می‏توانیم داشته باشیم، صرف اینکه عقل به معنای ارسطویی قیاس است، کلاً همان چیزی که شما با آن حقیقت را کشف می‏کنید, سر همین که مثلاً چه راه‏هایی به حقیقت داریم, می‏توان در مورد آن بحث کرد اما اینجا جای بحث آن نیست. ما وقتی می‏گوییم با عقل خود پذیرفتم هر چیزی که قانع‌کننده برای من باشد و یک باور موجهی را بتوانم تولید کنم ممکن است با حس من باشد، ممکن است یک چیزی را دیدم و شهود کردم یا استدلالی برای آن دارم هر چیزی به غیر از آن چیزی که بگویید فلانی گفت پس قبول می‏کنم، یا چون خوشم آمد قبول می‏کنم. هر چیز قابل دفاعی، لزوماً هم مفهوم معنای آن دفاع بین‌الاذهانی نیست, یعنی من به یک چیزی باور دارم برای اینکه یک‌جایی یک‌چیزی را دیدم، هیچکس هم نبود و به هیچکس هم نمی‏توانم منتقل کنم که من این را دیدم ولی باور من برای خودم موجه است و اگر کس دیگری هم آنجا بود و این را می‏دید همین باور را پیدا می‏کرد. بنابراین لزوماً هم معنی آن این نیست که وقتی می‏گوییم دفاع عقلانی یعنی دفاعی که همه قوای شناختی خود را روی هم بریزیم اینکه چگونه جهان را می‏شناسیم و چگونه می‏فهمیم که چه کاری باید بکنیم از آن همان چیزی که مورد قبول همه است، یعنی دیگران هم اگر مشاهدات من را داشته باشند یا درست فکر کنند به آن نتیجه برسند، اینجا یک مقدار ابهام وجود دارد.

یک موضوعی که الآن می‏خواهم در مورد آن صحبت کنم و می‏گویم که ابهام وجود دارد و عقل یعنی چه موضوعی است که بعضی از افراد به حق مطرح می‏کنند که اگر ما بخواهیم شریعت را که جایی از آن با عقل ما جور در نیاید مثلاً آن را تغییر بدهیم، پس برای چه آمده؟! مثلا روشنفکران دینی گرایش برعکس دارند مثلاً احکام الآن درست به نظر نمی‏رسند یا حکم اعدام را برداریم، همجنسگرایی چرا چیز بدی است, دنیا به این نتیجه رسیده است که فلان است،  قرآن که ننوشته همجنسگرایی ممنوع است، قوم لوط که معلوم نیست چه کاری می‏کردند تجاوز به عنف می‏کردند و جرم آنها همجنسگرایی به معنای فعلی نبود. بالاخره یک گرایشی در روشنفکری دینی است که مسائل را مدرن کنیم و شریعت را با مدرنیته سازگار کنیم و معمولاً هم از این جهت که شریعت را عوض کنیم, چون مدرنیته را که نمی‏توانیم عوض کنیم. یک افرادی که سنت­گرا هستند مانند اصحاب حکمت خالده اعتراض آنها این است که اگر خداوند چیزهایی گفته که بکنید یا نکنید را ما برداریم و همه اینها را از صافی عقل بگذرانیم و بگوییم اینجا با عقل من جور در نمی‏آید پس آن را کنار بگذارم یا آن را تغییر دهم مسئله این است اگر قرار بود شما با عقل خودتان تشخیص دهید و عمل کنید خداوند چرا برای شما پیامبر و شریعت فرستاد، لازمه شریعت اینست که چیزی فوق عقل باشد یعنی چیزهایی که شما تشخیص نمی‏دادید و احتمالا تشخیص نمی‏دهید که این کار درست است و انبیاء گفتند باید اینگونه باشد. اگر قرار باشد همه چیز را محدود به عقل خودمان کنیم آن وقت نقض غرضی پیش می‏آید که چرا خداوند شریعت آسمانی فرستاده است، عقل داده و می‏گوید عقل شما هر فرمانی می‏دهد همان کار را انجام دهید.

به نظر من در روشنفکری دینی, عقل یک معنای “عقل مدرن” دارد یعنی عقل عرفی چیزی است که همه می‏گویند که اتفاقاً عقل به معنای واقعی کلمه نیست. وقتی ما می‏گوییم می‏خواهیم شریعت را با عقل تطبیق بدهیم نکته آن این است در تشخیص اینکه چه چیزی واقعاً حکم شریعت است یا خیر باید اجتهاد کنند و حداکثر کوشش را انجام بدهند و از همه عقل و کامپیوترهای دنیا استفاده کنیم تا بفهمیم که این جزء شریعت است یا خیر. در استخراج احکام باید از عقل خودم استفاده کنم سعی کنم کار را درست انجام بدهم، احکامی که احتمال بالا وجود دارد که اینها احکام شریعت هستند را استخراج کنم و در فهم آن باید نهایت تلاش خود را بکنم و از همه قوای شناختی خود استفاده کنم. یا در مورد اینکه الآن قابل اجرا است یا خیر دنبال این باشم که بیناتی داشته باشم که به این دلیل حکم شریعت را باید تغییر داد. موضوع اعتراض وقتی است که آن عقلی که قرار است از صافی بگذرد همین “عقل امروزی مدرن” محدودشده است. اینگونه فکر کنید که سنت­گراها می‏توانند بگویند ما هستیم که از عقل خود به درستی استفاده می‏کنیم, به همان دلیلی که در مورد تعبد گفتم، برای اینکه وقتی عقل ما به ما می‏گوید که به احتمال ۹۹ درصد این حکم شریعت درست است و درست استخراج شده است. دورانی چند نفر سروصدایی راه انداختند مثلاً در مورد حکم اعدام, بالاخره فشار است، چندروز پیش پاپ به بحرین سفر کرده بود و یکی از مباحثی که آنجا مطرح کرد این بود که از علمای بحرین خواستند که حکم اعدام را لغو کنیم. مثلاً فشارهای سیاسی و حقوقی ظاهراً عقلانی وجود دارد که ما حکم اعدام را لغو کنیم ولی من مطمئن هستم که شریعت حکم اعدام را داشت، اینها همه فرضی است و فرض کنید هیچ بینه­ای هم ندارم که اتفاقی افتاده است و باید حکم اعدام را لغو کنیم.

۳-۸ عقل مدرن بیشتر به معنی اجماع علما و دانشمندان مدرن است

بنابراین آدمی که می‏خواهد شریعت را مدرن کند بی‌عقل است، تعبیری که از “عقل مدرن” دارد بیشتر “اجماع” علما و دانشمندان مدرن است که الآن فضا اینگونه است که اعدام چیز بدی است, پس ما هم شریعت را با آن تطبیق دهیم. عقلی در کار نیست, نه تعبد بی‌عقلی است نه تطبیق دادن با عقلی که معمولاً توسط روشنفکران دینی یک جوری تبلیغ می‏شود عقل به معنای واقعی کلمه نیست، اتفاقا این یک “والد مدرن” است.

۱-۳-۸ مثالی از قانون همجنسگرایی

سوالی که من همیشه مطرح می‏کنم و از بعضی دوستان می‏پرسم که در بین دهه ۷۰ تا ۹۰ میلادی چه کشف علمی و چه اتفاقی افتاد که همجنسگرایی به عنوان یکی از آیتم‏های همه کتاب‏های روانپزشکی که به عنوان یک بیماری روانی مطرح می‏کردند ظرف ۲۰ سال از همه متن‌های (text) استاندارد روانپزشکی بیرون افتاد. این وسط کشف علمی اتفاق افتاد و عقل مردم شکوفا شد و یک چیزی دیدند؟ یا اینکه فشارهای سیاسی و اجتماعی و جمعیت همجنسگراها زیاد شد و توانستند از طریق کانال‏های لابی‏های سیاسی قدرت بگیرند؟

[۰۰:۴۵]

وقتی جمعیت زیاد شود در کشوری که دموکراسی است, احزاب برای رأی جمع کردن, مثلاً حزب دموکرات در آمریکا چون تعداد اینها خیلی زیاد است تصمیم گرفت که از اینها حمایت کند و رأی آنها را داشته باشد. جمهوری‌خوا‏هان هم برای اینکه حمایت کلیساها را برای خودشان داشته باشند مخالف سقط جنین و همجنسگرایی هستند. برای اینکه سعی کنند سبد رأی خود را با یک چیزی پر کنند. در جلسات آمریکا گفتم یکی از بامزه‌ترین چیزهای تاریخی در مورد دو حزب جمهوری­خواه و دموکرات این است که در طول تاریخ ببنید که اینها چگونه با هم جا عوض کردند همین الآن مثلاً اگر دموکرات‏ها به سمت مخالفت با همجنسگرایی بروند, هیچ تعجب نکنید که فردا جمهوری­خواه‏ها آن رأی‏ها را بگیرند. یک بازی است که اگر جمعیت همجنسگراها بیشتر از کلیساها شود جفت آنها طرفدار همجن­گراها می‏شوند. در این احزاب هیچ عقیده­ای وجود ندارد که فکر کنید اینها آن تیپی هستند یا مخالف هستند. یک مطالعات آماری وجود دارد و اینکه چگونه می‏شود یک ماکزیمم رأی را به دست آورد.

چیزی که به آن عقل می‏گویند و شریعت را می‏خواهند با آن تطبیق دهند واقعاً عقل نیست. عقل همان است که من با تمثیلی می‏گویم اگر مطمئن هستم که این حکم شریعت است و اکنون بحث‏هایی پیش آمده است که معلوم نیست درست یا غلط است چون آن را خیلی واضح می‏بینم و می‏دانم در آنجا این حکم وجود دارد آن را حفظ می‏کنم. تا بینه­ عقلی به معنای واقعی کلمه نداشته باشم قبول نمی‏کنم.

پس دو تذکر من این بود: یکی اینکه بحث تعبد به آن معنایی که من گفتم یعنی بعد از اینکه عقل شما پذیرفت این کتاب، کتاب خدا است, قبول کردن همه احکام عین عقل است و قبول نکردن آن یعنی چیزی که به آن تعبد می‏گویند عین عقل است و لازم نیست اسم جدید برای آن بگذاریم، عقل به معنای اینکه نتایج منطقی چیزهایی که تا به الآن به دست آورده­ام را می‏پذیرم. بازی درآوردن اینکه بعضی‏ها را بپذیرم و این را نمی‏فهمم عین بی‌عقلی است، چیزی را که می‏خواهند به عنوان تعبد بگویند را خلاف عقل نشان بدهند درست برعکس است.

نگرانی‏هایی وجود دارد که شریعت را با یک عقل عرفی زمان­مندی می‏خواهند. بله! نگرانی‏ها به حق است، واقعیت این است که این کار عاقلانه نیست, اینکه همه دنیا اینگونه هستند پس ما هم شریعت را اینگونه کنیم این هم عین بی‌عقلی است درحالیکه اسم آن را عقلانی‌کردن شریعت می‏گذارند. عقلانی این است که اگر می‏دانم این حکم خداست حکم خداست پس باید آن را اجرا کنم.

حضار: داستان موسی و خضر که در قرآن آمده است مرحله‌ای که خضر به موسی اعتراض می‏کند آیا از نظر شما رفتار عقلانی حضرت موسی اینست که اعتراض کند به اینکه شما بچه بی‌گناه را کشتید یا اینکه از قبل پذیرفته چون خدایی است و خدا وحی کرده که به حضرت خضر گوش بده پس من حرفی نزنم.

استاد: نه تنها خدا گفته که این کار را کنید خودش هم به خضر قول داده که من چیزی نمی‏گویم, بنابراین اگر می‏خواهید بگویید در فضای آن داستان موسی چه کار باید می‏کرد موسی باید ساکت می‏نشست.

حضار: یعنی کاملاً کنار می‏آمد با این که بچه­ای کشته شود؟

استاد: بله. هر وقت خضر خودش می‏خواست توضیح می‏داد، حرف عجله کردن است و قرار بود عجله نکند و نپرسد.

حضار: خود فعل را فطری نمی‏دانید؟

استاد: به هیچ وجه! عین عقلانیت است، موسی می‏داند که خدا او را فرستاده است. در مورد سوره کهف جلساتی داشتم، از اول که شروع کردید می‏خواستم بگویم به آن جلسات رجوع کنید می‏توانید آنها را گوش کنید چون به اندازه کافی بحث شده است. ولی اصولاً اگر موسی می‏داند که خدا او را فرستاده است این عبد صالح خدا است و خدا از او خواسته است که از او تبعیت کند و به او قول هم داده, پس عقلانی این است که صبر کند تا آخر توضیح دهد که ماجرا چه بود. اینجا موضوع عجله کردن موسی است، خودش هم قبول دارد و حالت عذرخواهانه­ای دارد. آیا کسی مدعی است که موسی کار درستی کرده است؟ یا فطری این بود که این کار را بکند؟ می‏بینید که خودش حالت عذرخواهی دارد که ببخشید.

حضار: در طول زمان کلاً این شکلی بود که ما ابزار پیدا می‏کردیم تا جهان­بینی پیدا کنیم و با آن جهان­بینی ابزارهای جدید پیدا می‏کردیم. حالا این روشنفکر دینی که شما می‏گویید این بنده خدا که آن زمان شمارشگر گوگل و… نبود با همان عقل خود که شما اسم آن‌همه را ابزارهای شناختی گذاشتید, نتیجه‌ای گرفت, اما از یه جایی به بعد که اینها به آن اضافه شد و بهش شک کرد الان حق نداره اینا فیلتر کنه؟

استاد: معلوم است که حق دارد ما می‏خواهیم این کارها را انجام دهیم، من می‏گویم من در مورد تحقیقات جدید حدیث­شناسی اینجا بحث می‌کنم. من از مجتهدین ایراد می‏گیرم که شما اسم خودتان را که مجتهد گذاشتید باید واقعاً جد و جهد کنید یعنی همه ابزارها را استفاده کنید و شیوه‏های نسخه­شناسی مدرن را بشناسید و کار کنید.

یک نکته انتقادی بدی بگویم، فکر کنم اول جلسه اشاره کردم که در مورد بحث‏های حدیث­شناسی اهل سنت غربی‏ها حداقل ۱۵۰ سال به شدت کار می‏کنند و خیلی کارهای جالب انجام شده است. می‏دانید چقدر شیعیان عقب هستند؟ می‏خواهم بگویم با اینکه آنها روش‏ها را هم پیدا کردند اما جد و جهدی نمی‏شود که حالا این روش‏ها پیدا شده است ما هم کاری کنیم. اهل سنت مجبور شدند. برای اینکه نتایج اولیه در این حد بود که هیچ حدیثی معتبر نیست! شما آثار گلدزیهر را بخوانید تقریباً سعی می‏کند با شواهد تاریخی نشان دهد که در زمینه‏های فقهی هیچ حدیث معتبری نمی‏توانید پیدا کنید. همه آنها جعلی است. تقریباً ادعای او این است. یک جلسه­ای در مورد این صحبت می‏کنم که دقیقاً ادعای او چیست. بالاخره شاخت هم یکجورایی بدتر کرد تا اینکه بعضی از علما مخصوصاً در ترکیه کارهای خوبی انجام دادند یعنی سعی کردند نشان دهند چنین نیست چون مجبور به جوابگویی شدند. ولی چون کار بر روی حدیث و فقه شیعیان انجام نشده بود خیلی عکس­العملی نشان نداند. درحالیکه این یک روش‏های جالبی است که پیدا کردند که می‏شود صحت و سقم احادیث را بررسی کرد و الآن به حالت تعادلی رسیده است. یعنی در خود مطالعات آکادمیک غرب هم حرف از این نیست که کل حدیث‏ها جعلی است, ولی روش‏های جالبی برای بررسی صحت و سقم پیدا شده است. اما تا سراغ کتب شیعه نیایند و آن را داغون نکنند انگار اینها نمی‏خواهند سمت این بروند که خودشان این کار را انجام دهند.

بحثی که شما می‏کنید یکجوری مثل همان چیزی است که من می‏گویم، هر وسیله­ای که برای تحقیق پیدا شد, باید از آن استفاده کنند و عقل هم می‏گوید که باید انجام بدهم، تا دیروز فکر می‏کردم که این کتاب معتبرترین کتاب است, الآن شاهدی پیدا شده است که این ۱۰۰ درصد کتاب متأخر جعلی است، همه چیز را باید اصلاح(revise) کنم، هر نتیجه­ای که از آن کتاب گرفتم باید دوباره در آن فکر کنم. این عین عقلانیت است یعنی از هر نوع شیوه و روش جدید و دستگاه جدید باید استفاده کنم و اصلاح(revise) کنم. چیزی که شما می‏گویید همان چیزی است که من می‏خواهم بگویم.

حضار: اینکه شما میگویید روشنفکران دینی انگار آب میبندن به دین و…

استاد: اگر جنبه تحقیق به این معنا داشته باشد که واقعاً مثلاً حرمت همجنس­گرایی برای اولین بار در قرن ۵ مطرح شده است و از قبل نبوده! اگر این حرف‏ها را بزنند کسی بحثی ندارد, موضوع این است که اصلاً اینگونه نیست. روشنفکری که مدنظر من است و اسم هم نمی‏برم اصلاً فضای آنها اینگونه نیست، همین که همه می‏گویند, اگر این را بگوییم همه ما را محکوم می‏کنند. بله! اصطلاحاً آب به دین ببندیم, یک مقدار آن را رقیق کنیم که اینگونه نبود همه اینها حالت مصالحه به جهان مدرن است؛ مثل اینکه زور یارو از من بیشتر است. اصلا در آثار خود می‏نویسند که اصرار در احکام خطرناک است, بلایی که بر سر کلیسا در قرون وسطی آمد, سر اسلام هم می‏آید. یعنی چیزهای علمی پیش می‏رود بعد اگر بخواهیم اینها را حفظ کنیم نابود می‏شویم و از این حرف­ها. دقیقاً یک چیز غیرعقلانی است عقلانی این است چیزی که شما می‏گویید عین عقلانی است. مثلا در روشنفکران دینی آقای کدیور خیلی رفتارشان عقلانی است، کتاب‏ها را می‏خواند و بررسی می‏کند و برای شما استدلال می‏کند که این حکم در فلان قرن به وجود آمده است و سابقه ندارد و بررسی عقلانی خوبی است و باید حرف‏ها را گوش بدهیم. ولی بعضی‏ها هستند فله­ای صحبت می‏کنند معمولاً کسانی هستند که آشتی‌جویی در مقابل قدرت دنیای مدرن را دارند. اینکه در اقلیت قرار گرفتیم و زور ما کم است. ممکن است خصوصی به شما بگویند ما می‏دانیم همجنسگرایی حرام است ولی نگوییم فعلاً حلال کنیم ببینیم چه می‏شود.

حضار: شما فرمودید دوگانه تعقل و تعبد ندارد و همش تعقل است.

استاد: با آن فرضی که گفتم. آدمی که قرآن را به عنوان کتاب خدا پذیرفته است. نه چون بابای او گفته است, با او کاری نداریم. ما با آدمی کار داریم که قرآن را به عنوان کتاب خدا پذیرفته است. چون تحقیق او این را به او نشان داده است و عقل او این را گفته است.

حضار: فرمودید چنین دوگانگی نداریم منتها بحث این است که بیشتر صحبت شما در مورد احکام و بایدها بود ولی در طول تاریخ در معارف هم گاهی این دوگانه را داشتیم. مثلاً ابن‌سینا گفت معاد جسمانی را تعبدا می‏پذیرم و از نظر من امکان ندارد.

استاد: تعبدا می‏پذیرم نه اینکه کار غیرعقلانی می‏کنم. یعنی فرض کنید آزمایش من نشان می‏دهد من دو آمپر خواندم, ولی به وضوح آنجا ۳ آمپر نوشته شده است. این عقلانیت است من چون مطمئن هستم این آزمایشات از آزمایش من مطمئن­تر است. ابن‌سینا می‏گوید عقل من اینقدر قد می‏دهد که معاد جسمانی را نمی‏توانم بپذیرم, ولی چون به صراحت می‏بینم در قرآن اینگونه نوشته است می‏پذیرم. ممکن است فردا ملاصدرا بتواند روی دوش حکمای قبلی سوار شود و معاد جسمانی را از نظر عقلانی هم توجیه کند. من می‏دانم که عقل من محدود است، می‏دانم ممکن است یک چیزهایی را خوب نفهمم, مانند همان آزمایشگری که نتیجه آزمایش خود را می‏بیند, ده بار هم آزمایش کردم و ۲ به دست آوردم ولی در آنجا به وضوح می‏بینم که این قسمت کتاب سالم است و ۳ نوشته شده است پس عقل من به می‏گوید که ۳ را قبول کنم.

حضار: پس تعبد است ولی تعبدی عقلانی است؟

استاد: دوگانه عقلانیت و تعبد نداریم. یعنی تعبد به عنوان یک چیزی مقابل عقل نداریم، تعبد یک عمل عقلانی است, به این معنا که اگر یک گزاره­ای را پذیرفتم، تبعاتش هم قبول دارم. هر کسی که می‏گوید تعبد می‏خواهد بگوید یک چیزی غیر از عقل است, ما این را تعبداً می‏پذیریم, یعنی عقل می‏گوید باید بپذیریم, کار خلاف عقل نکردم. خودم تشخیص نمی‏دهم که چرا باید نماز صبح دو رکعت باشد, ولی عقل من به من می‏گوید دو رکعت بخوان. چون در آن کتاب اینگونه نوشته شده است. چیز خلاف عقل نیست, همان عقلی که در بحث‏های روشنفکری دینی است عقل به معنای کامل کلمه نیست، عقل یعنی قوای شناخت خود را به بهترین وجه ممکن استفاده کنیم این عقلانیت است.

[۰۱:۰۰]
خودمان را مکلف بدانیم و برای باورهای خود توجیه داشته باشیم و چیزی را بی­دلیل نپذیریم، دلیل فقط استدلال به معنای ارسطویی نیست، بینه به آن معنایی است که در قرآن به کار برده می‏شود. بنابراین نه این عقل, عقل است؛ نه آن عقلی که در مقابل تعبد می‏گویند عقل است! به عقل من می‏رسد, پس تعبداً قبول می‏کنم. معنی آن این نیست که کار خلاف عقل می‏کنم یعنی دستگاه آزمایش من این نتیجه را نداده است ولی عقل من می‏رسد که باید آن را بپذیرم. عقل من می‏گوید آن یکی را قبول کن. ممکن است دوبار عقل در یک جمله بیاید ولی باهم فرق کند. چون بحث مغایرت (conflict)  عقل و وحی یا مثلاً عقل و شریعت است فکر می‏کنم اینها به طور طبیعی پیش می‏آید.

۴-۸ انجام بخشی از شریعت بدون درک عقلی آن: مثالی از درخت ممنوعه

سنت‌گرایان راست می‏گویند که شریعت باید فوق عقل باشد. اگر قرار باشد چیزهای ساده­ای باشد و من همه را بفهمم ممکن است روز به روز بیشتر بفهمم. ممکن است یک نفر اینگونه بگوید که بخشی از شریعت را قرار است نفهمید ولی عمل کنید، قرار نیست همه آن را بفهمید و عمل کنید. حس اینکه از خداوند تبعیت می‏کنید در حالیکه تمایلات قلبی تو این نیست و درک خودت تو را به اینجا نرسانده است, ولی صرفاً برای اینکه می‏دانید این را خداوند گفته است عمل می‏کنید و این ارزش دارد. مثل نهی از نزدیک شدن به درخت ممنوعه است، آدم و حوا نمی‏دانند که چرا نباید به این درخت نزدیک شوند، خدا گفته نزدیک نشوید پس نزدیک نشوید. مانند آزمونی برای تسلیم‌شدن شما در برابر حکم الهی است، اگر همه جا اساس را بگذارم که اگر فهمیدم عمل کنم, این خلاف عقل است! عقل به من می‏گوید اگر این حکم را خدا داده است و گفته است به این درخت نزدیک نشوید پس نزدیک نشوید ولو اینکه نمی‏فهمید چرا، شاید در آینده بفهمید. شاید قسمت‏هایی از شریعت را هیچ وقت نفهمیم. بنابراین یک جورایی حساسیت سنت­گراها اینکه قرار است همه چیز را کاهش بدهیم در سطح فهم خودمان، آنهم فهم امروزی ما که ناقص است, آنگاه به نظر می‏رسد اصل شریعت که چرا آمده زیر سوال می‏رود.

حضار: مثال دیگر دستور ذبح اسماعیل توسط حضرت ابراهیم. نه تنها عقلاً نمی‏فهمیم. بلکه انگار همه سلولهای بدنش میگوید آن کار را نکند

استاد: عقل او به او می‏گوید این کار را انجام بده، خدا گفت که این کار را انجام بده و عقل من هم می‏گوید باید این کار را انجام بدهم. شاید نمی‏فهمم که چرا باید این کار را انجام بدهم.

حضار: شاید بشه گفت شهود

استاد: من خیلی دلم می‏خواهد واژگان خوبی حول و حوش عقل بگویم چون همه می‏خواهند بگویند ما عقل داریم و تابع عقل هستیم هر کسی به یک چیزی می‏رسد. ممکن است یک جمله دو تا عقل داشته باشد ولی خوب که نگاه کنید انگار معنای آنها یکی نیست. به نظر من خیلی نیاز است که واژگان خوبی تولید شود که این ابهام‏ها رفع شود.

حضار: کلمه بصیرت رو خیلی سیاسی‌اش نمی‌کردن خوب میشد.

استاد: من کلاً بصیرت را از واژگان خود حذف کردم، اگر در سخنرانی‏های قبل هم گفتم آن را پاک کنید و جای آن چیز دیگری بگذارید!

۹- نکته‌ نقادانه در اصول فقه و ادله اربعه: عقل هم‌ارز سه‌تای اول نیست

در مورد عقل می‏خواهم یک نکته بگویم که شاید اولین بحث اصول فقهی حساب شود. باز اینجا تذکر درباره این است که انگار گاهی یک معنایی از عقل مراد می‏شود که معنی واقعی آن نیست، عقل به معنای اینکه همه قوای شناختی خود را سعی کنیم درست به کار ببریم و با دلایل منطقی و معقول سعی کنیم حس کردن, شهود, تجربه دینی و هر چیزی که موجه باشد را بررسی کینم. واقعاً تعریف اینکه دقیقاً چه چیزهایی است شاید ساده نباشد. یکی از اولین مباحث اصول فقه ( زبانی را کنار بگذاریم) این است که منابع استخراج احکام چه هستند؟ اولین بار چیزی که تحت عنوان ادله اربعه به آن می‏گویند صراحتاً شافعی در کتاب خود گفت و بقیه شاخه‏های گرایش فقهی اهل سنت یا شیعه هم به تدریج در یکی دو قرن آینده هر کدامشان مبحثی به وجود آوردند که ادله استخراج احکام چیست.

طبق اصطلاحاتی که در اصول فقه شیعه به کار می‏رود می‏گویند ادله اربعه “کتاب” و “سنت” و “اجماع” و “عقل” است. احتمالاً همه شما شنیدید. چیزی که در قرآن آمده باشد، چیزی که در سنت آمده باشد یعنی در کتب حدیث نقل شده باشد که بدانیم ائمه گفته­اند یا اینگونه عمل می‏کردند و اجماع سر اینکه دقیقاً معنای آن چیست بعداً صحبت می‏کنم و نهایتاً عقل است.

یک چیزی در آخر است که اسم آن عقل است, یعنی با عقل خودمان می‏توانیم احکامی را استخراج کنیم از عقل تبعیت کنیم. من نمی‏خواهم از این ایراد بگیرم که چیزی که به عنوان عقل وجود دارد شاید خیلی روشن نیست. مثلاً فرض کنید در اصول فقه اهل سنت بعضی “قیاس” می‏گویند، قیاس به این معنا که یک حکمی است و موضوع مشابهی است و تسری می‏دهم و مصداق جدید را استفاده می‏کنم. نکته­ای که می‏خواهم بگویم این است که حالت انتقاد دارد، اینکه عقل جزو ابزارهایی است که با آن شریعت را به دست می‏آوریم, چه قیاس,چه استحسان ,  چه دفع(سد) ذرایع را قبول داشته باشیم یا نه! اینکه کدام را قبول داریم یا قبول نداریم, بحثی است که می‏تواند مفصل صورت بگیرد؛ اصل ایراد من این است که آوردن عقل به هر معنایی هم‌ارز کتاب و سنت و اجماع مشکل دارد، یعنی انگار ما اینگونه نگاه می‏کنیم که ما از کجا خود کتاب و سنت را می‏فهمیم که جزو منابع شریعت هستند؟ آن را هم عقل ما به ما می‏گوید. چگونه این کتاب‏ها را می‏خوانیم و استنتاج‏های کلامی در آنها انجام می‏دهیم، همه اینها را ما با عقل انجام می‏دهیم. یعنی درک ما از درستی کتاب و سنت و محتوای کتاب و سنت و رفع مغایرت (conflict) ‏هایی که بین کتاب و سنت است همه اینها را با عقل انجام می‏دهیم. یک جوری آوردن عقل, آن هم به عنوان چهارمین منبع در ادله اربعه یک مشکلی دارد، ممکن است یک نفر بگوید منظوری نداشتیم و می‏توانیم اول بیاوریم، اصلاً عقل یک چیزی است که اگر کنار اینها بیاورید مسئله لوث می‏شود. کل ماجرا را با عقل خودمان کشف کردیم، کتاب و سنت را با عقل خودمان می‏خوانیم، ما غرق در عقل یعنی قوای شناختی و مخصوصاً زبان هستیم، انگار آدمی که اینگونه بحث می‏کند تصورش انگار این است معرفتی که از کتاب می‏گیرد بی‌واسطه است. چیزی که از احادیث به او منتقل می‏شود انگار واسطه­ای وجود ندارد، انگار مستقیماً به خودش وحی می‏شود اینگونه نیست. کتاب حدیثی که نسخه قدیمی آن برای قرن ۷ است آیا این اصیل(original) است یا خیر؟ آیا تقلبی است؟ بحث عقلی می‏کنم و از عقل خود استفاده می‏کنم.

این را فراموش نکنید که از اساس اینکه کتاب قرآنی هست و پیامبری بود و شریعت و خدایی هست, اینها را با عقل خود کشف کردم. محتوای اینکه کتاب‏ها معتبر هستند و کدام قسمت‏ها معتبر هستند و آیا اینکه این حدیث معتبر است و اینها را هم با عقل خود کشف می‏کنم. یعنی راهی که من به کتاب و سنت و اجماع دارم از مسیر عقل است قرار دادن چیزی به عنوان عقل در کنار این سه دلیل دیگر یک جوری نامعقول است، عقل در کنار اینها نیست. من فکر می‏کنم یک ترسی باعث می‏شود که این کارها را بکنیم, ترس از اینکه زیادی عقل خودمان را به کار ببریم شاید منشأ چنین رفتاری باشد.

حضار: احتمال اینکه عقل در کنار سه منبع دیگر آمده اینست که کلی موضوعات جدید دیگر مانند بینش و احکام حکمرانی و احکام بانکداری و کلی موضوعات جدید مطرح می‏شود که در سنت و قرآن نیست.

استاد: شما توجیه می‏کنید که چرا عقل باید باشد. بله صددرصد عقل باید باشد و در رأس باید باشد. یعنی ما باید بفهمیم که حتی کتاب و سنت و اجماع را در سایه عقل دنبال می‏کنیم و درستی و محتوای آن را بررسی می‏کنیم. بنابراین نه اینکه اشکال داشته باشیم که چرا عقل است, بلکه هم‌ارزی آنها مشکل دارد. فراتر از دخالت عقل به آن معنای کارکرد درست قوای شناختی است، دخالت عقل در استخراج احکام یک چیزی در طول بقیه منابع است, یعنی همیشه حاضر است. خود اصول فقه پر از استدلال است, یعنی شیوه استخراج احکام به وضوح یک مسئله عقلی است. من مثال زدم که اینجا هم به نظر می‏رسد که عقل به معنای ثانوی استفاده می‏شود. معنای واقعی عقل اگر باشد در کنار کتاب و سنت و اجماع قرار نمی‏گیرد، عقل مانند پرکننده سوراخ‏هایی که نمی‏توانیم پر کنیم و چگونه پر کنیم است. از لحاظ منطقی این اشکال دارد. یعنی همان چیزی که سوراخ‏ها را با آن پر می‏کنیم, جایی که حدیثی وجود ندارد, با همان تشخیص دادیم که کدام سوراخ‏ها پر شده است یا خیر. یک حسی (نه فقط در اصول فقه) بلکه کلاً یک حسی در کتب دینی قدیمی وجود دارد که ما حائل زبان و عقل را انگار نمی‏بینیم. در تفاسیر هم اینگونه است. من قبلاً هم اصطلاحی را به کار بردم, انگار قبلاً زبان شفاف بود, ما دخالت آن را در فهم خود نمی‏دیدیم. همینطور عقل هم به یک مراتبی انگار شفاف است, بعد از دوران زبان‌شناسی ( (linguistic است که متوجه این شدیم که زبان چقدر در فهم ما دخالت می‏کند و مانند ماهی که در آب است ما در زبان و عقل شناور هستیم. این حس تحقیرآمیزی است که در ادله اربعه داریم. انگار سوء‌تفاهمی در ترتیب چیدن است و هم‌ارز گرفتن و آخرآوردن عقل انگار از عقل استفاده نمی‏کنیم مگر لازم باشد مانند آچاری برمی‏داریم و یک پیچ را باز می‏کنیم. از اول این آچار دست ما است. ما از عقل و زبان خود هیچ‌وقت فارغ نمی‏شویم. احساس من این است ترس از اینکه همین اتفاق‏هایی بیفتد که کتاب و سنت مرجعیت خود را از دست دهند و هر کسی هر طوری که می‏فهمد عمل کند باعث شده است که سعی کنند عقل را نیاورند.

در مورد قیاس یک وسواسی در اصول فقه شیعه وجود دارد که ما از قیاس استفاده نمی‏کنیم. درحالیکه کلاً از قیاس استفاده می‏کنیم، شما در هر موردی حکمی می‏بینید و می‏خواهید به آن عمل کنید یک جوری عقلاً تشخیص می‏دهید که این مورد من هم مشابه آن است و عین آن که نیست, مشابه همان است و می‏توانم آن را تسری دهم.

[۰۱:۱۵]

مثال‏هایی از قیاس در فقه اهل سنت شکل گرفته است که نتیجه آن به نظر من این شد که اصولیین شیعیان ترجیح دادند بگویند قیاس نکنیم ولی با یک ضابطه منطقی اگر نگاه کنید ما یکی از آن جاهایی که می‏توانیم با احتیاط و دقت از عقل خود استفاده کنیم این است که از قیاس استفاده کنیم.

حضار: ؟

استاد: خیلی ممنون از تذکر شما، دقیقاً نمونه اینکه احادیث از آسمان نازل شدند است، احادیث کجا هستند و چگونه تشخیص می‏دهید که درست یا غلط هستند، موضوع آنها در مورد قیاس که می‏خواهید امکان دارد یا خیر، وقتی خوب بیان می‏کنید می‏بینید که چقدر از چیزهای خارج از حدیث استفاده می‏کنید. گلدزیهر بود می‏گفت: خب ساخته­اند. او اعتقادش اصولاً اینست که فقه به‌وجود آمده است و بعد برای آن حدیث ساخته­اند، حتی یک مورد را هم قبول ندارد که حدیث آن وجود داشت, بعد حکم فقه از آن استخراج شده است. می‏گوید احکام فقهی در قرن دوم و سوم به وجود آمد, آنطوری که به طور متعارف کشور را اداره می‏کردند, بعد هم هرجا که لازم شد در رقابت با مکتب‏های فقهی دیگر حدیث را ساختند. خیلی عقیده عجیبی است, ولی آنقدر آدم معتبری بود که این حرف او کلی تأثیر گذاشته است و چندین دهه خریدار داشت و هنوز هم یک عده هستند که این بحث‏ها را ادامه دادند، هنوز هم هستند آدم‏هایی که اینگونه برخورد می‏کنند.

حضار: درمورد شیعه که تحقیق نکرده, در مورد اهل سنت بوده درسته؟

استاد: بله. البته در مورد خود قرآن هم کسانی که تجدیدنظرطلب (Revisionist) هستند و یکجورایی پیروان مدرن گلدزیهر حساب می‏شوند خود قرآن هم می‏گفتند که در قرن ۲–۳ تحریف شده است و الآن یک مقداری احتیاط می‏کنند. این افرادی که شبهه ایجاد می‏کنند آدم‏های مفیدی هستند و خیلی به آنها احترام ‏گذارید مثلاً اگر همین حرف‏های تجدیدنظرطلب‌ها (Revisionist) نبود شاید این تحقیقات جدیدی که در مورد نسخه‏های قدیمی قرآن انجام شده است, به این سرعت انجام نمی‏شد. بالاخره به مسلمان‏ها باید خیلی فشار آورد تا یک کاری بکنند در اثبات اینکه نسخه‏های قدیمی قرآن وجود دارد.

حضار: در عرفان میشه گفت حایل زبان وجود نداره؟

استاد: آن چیزی که می‏فهمد و می‏گوید حائل وجود دارد، در ادراکات ما یک مقدار سخت است که بگوییم زبان دخالت نمی‏کند.

حضار: در کامپیوتر می‏توان درست کرد، چیزی مثل آدم بسازیم، آدم‏ها هم ذهن­شان چیزها را یاد می‏گیرد و قیاس می‏کند مثلا می‏گوید این شبیه این است و خودمان نمی‏فهمیم. می‏خواهم بگویم می‏توانیم در کامپیوتر یک موجودی درست کنیم یکهو چیزی به شبکه اضافه کنم. شاید چیزی که اینها فکر می‏کنند این است یهو جایی نشسته است و واقعاً سیم‌کشی عصبی او عوض می‏شود همون لحظه.

استاد: سوالی پرسیدید که بحث را منحرف کرد. در مورد عرفان دلیلی نمی‏بینم که نظر خاصی ابراز کنم.

۱۰- نکته جانبی: در قانونگذاری همواره باید کلیت را درنظر گرفت

گفتم می‏خواهم یک چیزی در مورد حدیث­شناسی بگویم که مقدمه­ای شود برای اینکه بعداً بحث کنیم. اول اینکه ضرورت آن را گفتم. نکته­ای که ضرورت دارد را می‏گویم اگر وقت شد در مورد حدیث­شناسی هم صحبت می‏کنیم. چیزهایی باید اضافه کنم به بحث‏هایی که در جلسات گذشته کرده­ام یک نکته که در یادداشت‏های من بود ولی فراموش شد را اول می‏گویم. یک سری نکات گفتم مثل اینکه وقتی می‏خواهیم دفاع عقلانی کنیم فرضاً آن چیزی که ضرورت دارد نشان دهم که یک حکمی در زمان پیامبر کاملاً خوب و درست و مفید و قابل اجرا بود. چیزی که یادداشت کرده بودم ولی نگفته بودم این بود که ما همیشه باید این را در نظر داشته باشیم در مورد تمام سیستم‏های قانونی می‏توان گفت، وقتی از نظر حقوقی یک سیستم قانونی درست می‏کنید خیلی مهم است و نکته واضحی است که اگر می‏خواهید به یک قسمت آن ایراد بگیرید باید کل آن را بلد باشید یک ارتباط ارگانیکی معمولاً در قانونگذاری بین قسمت‏های مختلف آن وجود دارد که اگر اینها را نادیده بگیرید و کلیت را در نظر بگیرید ممکن است بتوانید به یک جزئی از آن ایرادی وارد کنید. به عنوان مثال شما فرض کنید یک نفر بگوید تقسیم ۲ به ۱ ارثیه بین زن و مرد از نظر عدالت اشکال دارد، وقتی یک نفر می‏میرد ارثی که به بابا و مامان او می‏رسد مساوی است. پس مسئله زن و مرد نیست. دختر و پسر و آنهایی که نسل بعد هستند. این خیلی مهم است و معنی دارد که وقتی ارث پایین می‏رود به دختر و پسر فرق است نه اینکه بالا می‏رود بین پدر و مادر فرق دارد. انگار اینجا مسئله جنسیت نیست که تعیین می‏کند این نکته فرعی بود و نکته اصلی این است که احتمالاً شاید شنیده باشید که بعضی‏ها به درستی این را تذکر می‏دهند که اگر مسئله عدالت اقتصادی است این را باید کنار این حکم ببینید که وقتی یک مرد و زنی با هم ازدواج می‏کنند, کلاً مسائل اقتصادی خانواده به دوش مرد است, یعنی زن یک دوم ارثی که می‏برد انگار مال خودش است و قرار نیست برای کس دیگری خرج کند، در حالیکه مرد اگر چیزی به او می‏رسد برای خانواده است. وقتی کل را نگاه می‏کنید شاید عادلانه بودن آن راحت­تر دیده می‏شود تا اینکه فقط بخواهید به این قسمت احکام نگاه کنید.

انگار همیشه باید کل احکام را در ذهن داشته باشید اگر می‏خواهیم قضاوت کنیم آیا عادلانه است یا خیر. آن نکته فرعی بود اولاً مسئله جنسیت تعیین کننده نیست, مسئله انگار جوانانی است که ارث می‏برند, ۲ به ۱ تقسیم می‏شود این را وقتی کنار این می‏گذارید که مسئولیت خانواده بر عهده مرد است, به نظر می‏رسد که چندان بی‌عدالتی نیست. بعضی‏ها به شوخی یا جدی می‏گویند که دو سهمی که پسر برد وقتی ازدواج می‏کند یک سهم برای دختر است که قبلاً یک سهم برده و شبهه برعکس می‏شود که ناعادلانه است و چرا اینگونه است.در یک سیستم حقوقی نگاه کردن ایزوله­ای حکم ممکن است مشکل ایجاد کند, ولی در کل که نگاه کنید موظف هستیم که به احکام شرعی به صورت سیستم و کل نگاه کنیم، این یکی از تذکرات منطقی بود.

۱۱- طیف جامعه دینی: اجرای احکام مورد توافق گروهی یا تحمیل احکام به همگان(شریعت یهودی یا شریعت اموی!)

یک نکته چالش­برانگیزتر می‏خواهم بگویم, درمورد احکامی که جنبه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دارند. وقتی از احکام فردی و تا حدودی خانوادگی بیرون می‏آییم که معمولاً هم اینها بیشتر آدم‏ها را دچار شبهه و مشکل می‏کنند تا احکام فردی، باید در ذهن خود یک طیفی داشته باشید که یک طرف آن این است که شبیه جامعه یهودی است مثلا اول یک جامعه ایده­آل را در نظر بگیرید که هیچ کاری به بقیه مردم ندارد، چند نفر آدم هستند که ممکن است ۵ نفر یا ۵۰۰ نفر یا ۵۰۰۰ نفر باشند که فکر می‏کنند به یک نفر وحی شده است و می‏خواهند طبق شریعتی که خداوند برای آنها آورده­ است, یک جامعه دینی تشکیل دهند و آنگونه زندگی کنند, در خانه خودشان احکام عبادی دارند، احکام عبادی جمعی دارند، در خانواده و تشکیل خانواده ضوابطی به آنها گفته شده است. یهودی‏ها خیلی نزدیک به این سر طیف هستند، یک عده افرادی معتقد هستند که خداوند به اینها شریعتی داده است که مقید هستند شریعت خود را انجام بدهند و قرار نیست هیچ تبلیغی کنند و کسی را هم قرار نیست که دعوت کنند, با کسی هم کاری ندارند، یهودی واقعی را می‏گویم. جامعه این شکلی را در نظر بگیرید اگر اینطور باشد آن وقت فرض کنید یک عده آدم‏ها هستند که به یک بیابان رفتند و خودشان یک شهر درست کردند و مثلا حجاب را رعایت می‏کنند و می‏گویند این چیزی خوبی است یا فرض کنید اینگونه مجازات می‏کنند بین خودشان تفاهم کردند. یک جامعه­ای را در نظر بگیرید که همه افراد این قرارداد را پذیرفتند که این قانون و این شریعت را اجرا کنند. بعید می‏دانم که کسی اعتراض خاصی داشته باشد و با چنین جامعه­ای مشکل پیدا کند. چنین چیزی را پذیرفتند و انگار یک عرفی را بین خودشان پذیرفتند. چون تقریباً اگر نگاه کنید تمام جوامع سنتی, چه دینی بودند و چه غیردینی اینگونه بودند، یک عرفی را پذیرفته بودند و براساس آن زندگی می‏کردند.

این یک سر طیف است و سر دیگر طیف این است که یک عده افراد به وجود آمده­اند می‏گویند که خداوند به ما چیزی به عنوان قوانین زندگی داده است, نه تنها ما می‏خواهیم بر اساس این زندگی کنیم بلکه همه باید بر این اساس زندگی کنند, یا شما را می‏کشیم یا باید بر اساس این زندگی کنید. مثلاً مسئله حجاب اجباری اگر یک جامعه­ای باشد که همه آنها باهم تفاهم کرده باشندکه طبق شریعت زندگی کنند چه مشکلی دارد آنها فکر می‏کنند که اینگونه درست است. ولی وقتی در این جامعه یک افرادی هستند که این قرارداد را قبول ندارند, مثلاً جامعه اسلامی تشکیل شده است, یهودی‏ها هم آنجا سهم دارند و زندگی می‏کنند، کار می‏کنند, آدم‏های مفیدی هستند و مسیحی هم هستند و آنها این شریعت را قبول ندارند، آیا این چیزی که جامعه پذیرفته است باید به آنها تحمیل کند؟ اگر اهل کتاب نباشند چه می‏شود؟ یک تئوری اینست که اگر اهل کتاب نباشند می‏کشیم بنابراین حذف فیزیکی می‏کنیم. حرف این است که اهل کتاب اشکالی ندارد و می‏توانند به شریعت خود عمل کنند، با یک ضوابط خاصی مثلاً کلیسای آنها نباید مناره­اش از مسجد بلندتر باشد و… یک سری محدودیت‏ها برای آنها می‏گذاریم ولی بنا به شریعت خود عمل کنند.

در قرآن صراحتاً آمده است که اهل کتاب به شرع خود عمل کنند. یعنی مسلمان‏ها قرار نیست اهل کتاب را مجبور کنند که به شریعت آنها عمل کنند. مثلاً فرض کنید حتی اگر در قانون تورات این است که زنای محسنه رجم دارد, مسلمان‏ها نباید جلوی یهودی‏ها را بگیرند، مسلمان‏ها که خودشان هم تبعیت کردند و این کار را انجام دادند, ولی به فرض مسلمان‏هایی که خودشان رجم نمی‏کنند نباید جلوی آن جامعه را بگیرند که تو حق نداری رجم کنی. مشکلی که یهودی‏ها در جوامع مسیحی همیشه داشتند که بعضی از احکام شریعت خود را از وقتی که دولت مدرن به وجود آمد, خلاف قانون بود و اینها نمی‏تواستند به شریعت خود عمل کنند. نظر اکثر فقها این است که اهل کتاب حق دارند مطابق شریعت خودشان زندگی کنند تا جایی که شرط‏هایی داشته باشد. این طیف خیلی مهم است که ما تصمیم بگیریم در کجای آن هستیم.

[۰۱:۳۰]

در آن حسی که ایجاد می‏شود چه چیزهایی شبه­­ناک است, وقتی می‏خواهید شریعت را تحمیل کنید. یعنی خیلی وقت‏ها از نظر روانی شبهه اینگونه به وجود می‏آید که یک آدمی است که به کل دین را قبول ندارد و حس آن نسبت به احکام این است که قرار است به من تحمیل شود و من با آن مشکل دارم. اگر به آدم‏ها بگویید که آدم‏هایی هستند و در بیابانی زندگی می‏کنند و کارهای این شکلی می‏کنند معمولاً طرف تحریک نمی‏شود که ایراد بگیرد, این درست یا غلط است؛ از کجا می‏داند که این مقدار پوشش خوب یا بد است. وقتی که جامعه دینی می‏خواهد شریعت خودش را به جوامع دیگر که نپذیرفتند و قبول ندارند تحمیل کند اینجا یک تعارضاتی به وجود می‏آید. به نظر من این بحث اجتناب­ناپذیری است که خیلی مسائل احکام مربوط می‏شود که ما کجای این طیف را قبول داریم. خیلی با صراحت گفته نمی‏شود, ولی اینکه مثلاً فرض کنید شریعت اسلامی کجای این طیف است؟ آن طرف طیف را “شریعت اموی” نامگذاری کنید که اساس آن این است که همه باید مسلمان باشند، متأسفانه این نوع تفکر در مباحث فقهی خیلی تأثیر گذاشته است. طرف دیگر هم “مدل یهودی” نامگذاری کنید، که نه تنها کسی را نمی‏خواهند مجبور کنند حتی تبلیغ هم نمی‏کنند که شما هم اینگونه زندگی کنید. انگار یک شریعت خصوصی با یک شریعت عمومی است، ما چقدر شریعت را خصوصی یا عمومی می‏دانیم، آیا تکلیف ما مشخص است؟

من فکر می‏کنم در بحث‏ها این یک جای خیلی مهم است آیا من به عنوان آدمی که در جامعه دینی مسلمان زندگی می‏کند و توافق کردیم که همجنسگرایی نکنیم می‏خواهم مجازات کنم؟ یا نه, می‏خواهم بروم آدمی را که در آمریکا زندگی می‏کند و همجنس­گرایی کرده است را بکشم؟ این محدوده اجرای قسمتهایی از شریعت که اجتماعی هستند و مربوط به مجازات‏ها و مسائل اقتصادی می‏شوند چگونه می‏خواهیم اینها را تعلیم دهیم.

۱-۱۱ ارتباطات زیاد جهان مدرن و عدم امکان ایزوله شدن

شاید خیلی از مشکلاتی که پیش آمده است ارتباطات زیادی است که در دنیای مدرن به وجود آمده است. یعنی اصلاً جوامع نمی‏توانند ایزوله باشند و این خودش مشکل ایجاد می‏کند. یعنی آدم‏هایی برای خودشان عرفی را پذیرفته­اند (و نمی‏خواهیم به آن جنبه الهی هم بدهیم،) جامعه­ای اینگونه زندگی می‏کند، اما اینقدر روابط زیاد است که خود به خود می‏بینید ایزوله‌شدن امکان ندارد. چون مبادلات اقتصادی وجود دارد، رفت و آمد وجود دارد. فردا توریست می‏آید یا باید درهای یک کشور را ببندیم و بگویید آدم خارجی نیاید, اگر او آمد باید حجاب را رعایت کند یا خیر، عرف جامعه ما یا عرف کشور خود را رعایت کند. ما می‏رویم در کشورهای خارجی و در مهمانی‏های آنها شرکت می‏کنیم, شرط ما این است که نباید مشروب سر سفره بگذارند وگرنه دیپلیمات‏های ما نمی‏روند, ولی وقتی دیپلمات‏های آنها می‏آیند شرط ما این است که باید حجاب هم داشته باشند. آنجا می‏رویم می‏خواهیم شرع خود را تحمیل کنیم، آنها هم می‏آیند باید شرط ما را رعایت کنند. او از بیرون نگاه می‏کند می‏گوید یک مشت آدمی هستند که کلاً زور می‏گویند.

حضار: الآن آنها دیگر نمی‏آیند.

استاد: بیچاره‏ها می‏آیند و خانم‏های آنها روسری هم سر می‏کنند ولی وقتی می‏رویم, آنها یک چیزهایی را رعایت می‏کنند, چون به ما نیاز دارند باید رعایت کنند ما که به آنها نیاز نداریم!! یک پدیده مدرنی اتفاق افتاده است و ایزوله شدن یک جورایی غیرممکن شده است. اگر شما حتی یهودی هم باشید خیلی نمی‏توانید مانند یهودی‏های سابق زندگی کنید، می‏آمدند در حاشیه شهر جایی را جدا می‏کردند و طبق شریعت خود زندگی می‏کردند.

۲-۱۱ تفاوت نسل در دنیای مدرن

دنیای مدرن یک ویژگی دیگر هم دارد. آن مقداری که در جهان سنتی نسل در نسل همه مثل هم بودند دیگر نیست، اگر همین الآن یک جامعه دینی درست کنم و خودمان چند خانواده توافق کنیم و یک روستایی برویم و زمین‏های آن را بگیریم و برای خودمان شهرک درست کنیم و دور آن را حصار بکشیم و می‏خواهیم طبق شریعت اسلامی زندگی کنیم. بچه‏های ما نمی‏خواهند زندگی کنند. بعد از ۱۵ سال اغتشاش ایجاد می‏شود و شعار می‏دهند و مشکل ایجاد می‏شود. یعنی از درون هم مسئله ایزوله شدن تهدید می‏شود.

۳-۱۱ جمعبندی: تعامل با دیگران

تعامل با غیر جزو مسائل حادی است که باید در مورد آن حرف زده شود. چون خیلی از مشکلات وقتی به وجود می‏آید که شما در مسائل اجتماعی عرف و شرع خود را به دیگران تحمیل کنید. تا وقتی که داخل حصار کاری می‏کنید, معمولاً کسی مشکلی ندارد. اگر بحث حجاب است برای اینکه تحمیلی می‏شود. اگر در فلان جای دنیا یک قبیله­ای است که طور خاصی لباس می‏پوشند خیلی هم بامزه است برویم عکس بگیریم و خیلی جالب است. کسی با آنها بحث نمی‏کند که چرا اینگونه لباس می‏پوشید و اینها را از کجا آوردید و غلط یا درست است. ولی جوامع اسلامی اینگونه نیستند و تحمیل می‏کنند، منشأ قسمتی از شبهات این است که ما در تعامل با دیگران می‏خواهیم شریعت را تحمیل کنیم آیا این کار درستی است؟ آیا واقعاً شریعت اسلامی مانند شریعت یهود است؟ یعنی آمده است برای جامعه محدودی که خودشان باشند و فقط تبلیغات اینترنتی کنند یا نه باید شمشیر هم دست بگیریم؟ اگر یکی از افراد جامعه ایتئیست(خداناباور) بشود باید با او چه کار کنیم؟ تکلیف افرادی که به وجود می‏آیند، چیست؟ ما در دنیایی زندگی می‏کنیم که از درون شهرک ایجاد شده توسط پدرها و مادرها که همه باهم هم عقیده بودند هم خیلی زود ایتئیست(خداناباور) در می‏آید، این را که ثبت نکردیم بعد می‏توانیم یک کاری بکنیم که کسی نفهمد، از شهرک او را اخراج کنیم و بهترین کار است، طرف می‏گوید من اینجا به دنیا آمده­ام و باید اینجا بمانم.

حضار: ؟

استاد: می خواهید بگوید که قبل از حضرت موسی جامعه دینی به آن معنا اصلاً جامعه دینی تشکیل نمی‏شد.

حضار: با توجه به سابقه تاریخی مسلمان‏ها می‏توانیم بگوییم کسی که بیشتر احکام را می‏فهمد قدرت این را ندارد که جامعه را به وجود بیاورد، بنده خدا در اقلیت است و نه می‏تواند بگوید چرا رجم می‏کنید یا نمی‏کنید.

استاد: همان افرادی که قبل از حضرت موسی بودند بعد از اینکه اقوام عذاب می‏شدند و آنها نجات پیدا می‏کردند یک جامعه کوچک دینی تشکیل می‏دادند که روی همه چیز توافق کرده بودند چون به پیامبر ایمان داشتند.

حضار: کجاش در قرآن تصویر میشه؟

استاد: کسی که قرآن را دقیق می‏خواند این را می‏فهمد که رسالت انبیا چند مرحله داشت، از موسی به بعد جامعه دینی تشکیل شد. شما اگر آماری نگاه کنید ممکن است بگویید آنها بیشتر یا کمتر هستند. موضوع این است که از حضرت آدم تا حضرت نوح یک مرحله است، از نوح تا ابراهیم یک مرحله است، از ابراهیم می‏رود به سمتی که شریعت بیاید بعد جامعه دینی تشکیل شود و بعد اینکه به آخر برسیم. این تصور که کدام بیشتر حرفش زده شده است به نظر من خیلی قابل بحث نیست و از نظر بحث اهمیت ندارد. نکته این است که ما هر دو را در کنار هم داریم. من الآن آدمی هستم و در یک کشور لاییک زندگی می‏کنم, طبعاً دین هم در خانواده من محدود می‏شود، اگر فرض کنید در جایی زندگی می‏کنم که اکثریت با افراد معتقد به شریعت است ممکن است سعی کنم از روش‏های دموکراتیک یک جامعه­ای درست کنم که در آن مجازات‏ها براساس شریعت انجام می‏شود.

می دانید مشکل از کجا به وجود می‏آید؟ مشکلی که الآن در کشور خودمان هم داریم، یک چیزی به وجود آمده است به اسم دولت و ملت، یک نقشه‏های جغرافیایی است و امت به معنای قرآنی آن نیستند، یک جایی به اسم ایران است و در آن همه جور آدم زندگی می‏کند حالا من می‏خواهم اینجا طوری رفتار کنم که اینها همه شریعت را قبول دارند، می‏خواهم مانند شهرک ایده­آل رفتار کنم. آیا باید این کار را بکنم یا نکنم؟ اگر رای اکثریت هم داشته باشم باز مشکوک است که انجام بدهم کما اینکه فکر می‏کنم اکثر فقها قبول دارند که نباید به اهل کتاب تحمیل کرد. واقعاً نمی‏دانم که قبل از دوران جمهوری اسلامی مسیحی‏ها و یهودی‏ها جایی مجبور شده باشند که حجاب سر کنند، این قابل تحقیق است و فکر می‏کنم جای شک و شبهه زیاد دارد. زمان پیامبر که فکر می‏کنم مطالعات تاریخی به طور تقریباً قطعی نشان می‏دهد که اینگونه نبود. در مدینه یهودی‏ها حجاب به معنای خودشان را داشتند، زن‏های یهودی هنوز هم متشرعین­شان چیزی روی سر خود می‏گذارند.

یهودی‏هایی که در مدینه بودند, لازم نبود مجازات‏ها را اسلامی رعایت کنند، مجازات‏های خودشان را انجام می‏دادند و در قرآن تشویق می‏شوند که به شریعت خودتان عمل کنید، نمی‏گوید چون در مدینه زندگی می‏کنید پس به شریعت ما عمل کنند چنین بحثی مطرح نیست. مشکلی به وجود آمده است به اسم کشور و ملت و ملت – دولت ما می‏خواهیم حکومتی درست کنیم و اول می‏گفتند مهم است ولی الآن خیلی هم مهم نیست که اکثریت می‏خواهند یا خیر.

حضار: ؟

استاد: نکته­ای که می‏خواهم بگویم این است:

 اولا) از لحاظ روانی منشا خیلی از شبهات این است که مواجه می‏شوند با این تحمیل! و مقابله کردن با این تحمیل است که شروع به نفی‌کردن می‏کنند. در مورد احکام عرفی فلان قبیله آمازون کسی کتاب نمی‏نویسد که اینها درست یا غلط است و اینها چرا این کار را می‏کنند. شبهه مانند یک ابزار مبارزه است با یک چیزی، چرا از نظر روانی شبهه درست می‏کنند؟ برای اینکه طرف مقابل حالت تهاجمی دارد، می‏خواهد چیزی را تحمیل کند و طرف نمی‏خواهد و به زور مجبور می‏شود و منزجر می‏شود و برای او سوال ایجاد می‏شود. نکته اول مربوط به این است که انگار یک چیز روانی وجود دارد.

ثانیا) ما باید اصولاً تکلیف خودمان را در این طیف در مورد شریعت اسلام مشخص کنیم. شریعت اسلام از نوع خصوصی یا عمومی است یا در وسط قرار دارد، کجای این طیف قرار دارد. نکته­ای که شما می‏گویید خیلی وقت‏ها اصلاً قرار نیست جامعه دینی تشکیل شود, آدم‏ها در خانه خودشان سعی می‏کنند شریعت را رعایت کنند. مانند اقوام حضرت نوح و هود, کسانی ایمان می‏آوردند و خودشان مومن بودند و کاری به جامعه نداشتند خلاصه بحث خود را گفتم. وسط حرف شما چیزی به ذهن من رسید که بگذارید این را هم بگویم. یکی از سیاستمدارها و شخصیت‏های سیاسی ایران بعد از اتمام جنگ اگر اشتباه نکنم یک تئوری مطرح کرده بود و یک سری کتاب هم حتی منتشر کرد که میل ندارم اسم کتاب و خود شخص را بگویم،

[۰۱:۴۵]

 چون ادامه نداد. هسته مرکزی حرف او این بود که ما الآن از نظر دینی در مکه هستیم یا در مدینه، می‏گفت رفتار پیامبر در مکه یه‌جور بود وقتی در اقلیت مطلق بودند حتی در تبلیغ خودشان محدودیت‏هایی را رعایت می‏کردند تا اینکه وقتی آمدند مستقر شدند و دولت هماوردی شدند نسبت به مکه رفتار آنها تغییر کرد.

حرف او این بود اینطور نیست که دیگر از آن لحظه به بعد مثلاً از هجرت به بعد همه باید اینگونه رفتار کنند، حرف او این بود که الآن در دنیا نگاه می‏کنیم جمهوری اسلامی ایران مانند پیروان پیامبر در مکه هستند، قدرت ما کم است و در اقلیت هستیم و حتی ممکن است اجازه تبلیغ نداشته باشیم، باید همینگونه رفتار کنیم. عامیانه صحبت می‏کنم می‏خواست بگوید اگر توی سر ما هم زدند در مکه هم تو سر پیروان پیامبر  می‏زدند و خیلی عکس­العمل تندی نشان نمی‏دادند. ما تا وقتی که هماورد نیستیم این کارها را نکنیم که بعد ۸ سال جنگ راه بیندازند و پوست ما کنده شود. اینها را من می‏گویم او خیلی شیک و دیپلماتیک این حرف‏ها را می‏زد، خیلی خریدار پیدا نکرد و کاش خریدار پیدا می‏کرد. این تصور که در دنیایی زندگی می‏کنیم ارتباطات طوری است که مانند دهکده است و ما هم چهارتا خانه هستیم طوری رفتار نکنیم که انگار حریف همه دنیا هستیم. فرض کنید در مکه یکی از مسلمان‏ها را می‏گرفتند و شکنجه می‏کردند و می‏کشتند و مسلمان‏ها هم می‏رفتند جنازه را تحویل می‏گرفتند و خاک می‏کردند. گردوخاکی به پا نمی‏شد. ممکن بود کتکی هم بخورند. یک مقدار حس او این بود که بهتر است اینگونه رفتار کنیم تا بتوانیم رشد کنیم. پیامبر اینگونه رفتار کرد تا اینکه رشد کرد تا جایی که عقل ما به ما بگوید هماورد هستیم می‏توانیم کاری کنیم بعداً شلوغ کنیم. ما از اول زورمان به کسی نمی‏رسد ولی طوری رفتار می‏کنیم که انگار خلافت اموی است در مقابل چند جنگل­نشین اروپایی حرف می‏زنیم این یک بحث فراموش شده­ای است و ایشان که می‏گفت یاد این موضوع افتادم.

حضار: یک مشکلی که وجود داره تغییر جامعه از مکی به مدنی نادیده گرفته می‏شود, یعنی ما باید مرکزی داشته باشیم که تشخیص بدهیم چه سالی از هجرت یا پیش از هجرت هستیم.

استاد: ایشان نظریه را بسط می‏دهند، یک طیفی از سال اول تا سال ۲۳ به تفکیک می‏گویند. می‏توانید روی آن کار کنید. فرض کنید ما در سال ۲ هجرت و قبل هجرت و الآن در شعب ابی‌طالب هستیم، چه کاری باید انجام بدهیم باید به شکم خود سنگ ببندیم و شب بخوابیم.

حضار: در رابطه با بحث احکام که فرمودید روشنفکران عقب­نشینی می‏کنند در واقع یک عقب­نشینی درست نازل به همین بحث مکی و مدنی داریم

استاد: عقب­نشینی کلمه بدی است

حضار: قرآن شرب خمر را می‏پذیرد که شرب خمر اتفاق بیفتد و با یک لحن آرام­تری می‏گوید. نمی‏خواهم بگویم لزوماً حکم تدریجی است ولی اینکه شما بگویید خوردید نماز نخوانید. بالاخره ما اگر بفهمیم که با چه جامعه­ای صحبت می‏کنیم لحن ما یک مقدار متفاوت می‏شود و شدت و ضعف آن تغییر می‏کند.

استاد: چیز معقولی می‏گویند، حرف این تئوری این است که مثل این است که همه علما قبول دارند امر به معروف و نهی از منکر باید توانایی و امکان را داشته باشید، امکان تأثیرگذاری بدهید، اینها را ممکن است در رساله‏های عملی هم بتوانید پیدا کنید و یک شرایطی دارد. جهاد هم همینطور است و شرایطی دارد اگر می‏خواهید به همه دنیا بجنگید مثلاً دو نفر هستید می‏خواهید با همه دنیا بجنگید خب نجنگید. مثلاً می‏گویم شاید علما بتوانند با استفاده از نظریه احتمال یک محاسبه انجام دهند که اگر ۲۷ درصد احتمال پیروزی می‏دهید, از آن به بعد بجنگید اگر کمتر است نجنگید. باید یک معنی داشته باشد, اگر شکست می‏خورید هم گزارشی داده شود که اینها را کشتند و تأثیری بگذارد اگر بیخودی خود را به کشتن بدهم و به نتیجه­ای هم نرسم یا به نتیجه منفی برسم به چه دردی می‏خورد؟ اگر یک نفر اینگونه نگاه کند که ما یک حکمی را تغییر می‏دهیم انگار یک حکمی وجود دارد که در هر شرایطی باید بجنگیم

حضار: باخت ندارد یا شهید می‏شوید یا پیروز می‏شوید

استاد: نه اینگونه هم نیست. پای منبری که شما نشستید اینگونه بود. در کتب فقهی اینگونه نیست. این نکته­ای بود که نمی‏خواهم بگویم یک ضابطه است ولی یک چیزی که فکر می‏کنم به اندازه کافی به آن توجه نمی‏شود آن هم مسئله تعامل شریعت با دیگران و غیر است. با غیر اهل کتاب باید چه کاری کنیم، الآن که جهان اینگونه شده است و وضعیت جدیدی است و نمی‏توانم یک کشور را بگیرم و فکر کنم اینجا یک امت اسلامی دارم و یک کاری کنم. در یک دنیای متکرثرتری زندگی می‏کنیم بنابراین اگر فرض کنید شریعت ما خصوصی است این را چگونه باید اجرا کنیم. شاید به این نتیجه برسیم که یک دولت‏های فدرال ایجاد کنیم. یکی از دوستان در گروه در مورد حجاب گفته بود شهر را به مراتب مختلف تقسیم کنیم. هر قسمتی با حجاب یا بی‌حجاب باشند و کدهای لباس مختلف داشته باشند. این نتیجه همین است مسئله تعامل ما با غیر چگونه است؟ کسی که این شریعت را قبول ندارد داخل خودمان آن می‏پذیریم یا او را بیرون می‏کنیم یا او را حذف فیزیکی می‏کنیم؟

حضار: شریعت این اجازه را نمی‏دهد بنابراین قانون درست می‏کنیم

استاد: شریعت چه اجازه­ای نمی‏دهد؟

حضار: اینکه بتوانیم همه را یکسان ببینیم ؟

استاد: من دنبال راه­حل نمی‏گردم و من صورت مسئله را می‏گویم. فکر می‏کنم یک مقدار در فقه به طور سنتی به این موضوع خیلی توجه نمی‏شود یعنی فرض بر این است که همه مسلمان هستند شاید قسمت کوچکی هم در مورد اهل کتاب که باید چه کار کرد وجود دارد و دلیل آن هم این است که واقعاً در ۲۰۰-۳۰۰ سال پیش اینگونه بود یعنی جوامع یک دست بود و فرزندان هم تابع پدر خود بودند و از نظر فقهی جزء مسائل مستحدثه است. در یک جوامع پویاتر و با ارتباطات خیلی بیشتر داریم زندگی می‏کنیم بنابراین این مسئله خیلی مهم است که نحوه تعامل ما با افرادی که اساساً شریعت و دین را قبول ندارند چه است، چون نمی‏توانیم بکشیم, نمی‏کشیم! یا اصلاً نمی‏خواهیم بکشیم. لازم نیست در کتاب‏ها هم بنویسید خصوصی به ما بگویید که هدف شما چیست و آخرش چه کار می‏کنید.

حضار: در خصوص آیه «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‌…» (توبه:۳۳) که شما فرمودید که اهل کتاب به روش خودشون میتونن حکم کنن. معنای لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ در این آیه یعنی چه؟ چون نظری است که میگه اینکه همه می‏توانند به روش خود زندگی کنند مربوط به همان دوران مدینه است که به آیه « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»(بقره:۶۲) استناد می‏کنند, برای آن دوره است, بعد از اینکه مکه فتح شد, گفتند «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‌ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه:۳۳) می‏خواهم بدانم معنای لِيُظْهِرَهُ چه بود؟

استاد: به نظر من مهمتر این است که بگوییم معنای دین چه بود. در قرآن وقتی حرف از دین خدا است یعنی اهل کتاب را جزء دین خدا حساب ‏کنید. اولین نکته­ای که در این استدلال است و غلط است این است که دین خدا یعنی اسلام و این غلط است. نکته دوم اینکه « لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» اینگونه استنباط شد که باید با شمشیر این پیروزی را به دست بیاوریم در حالیکه می‏تواند معنایش این باشد که با تبلیغات به یک جایی می‏رسد که ادیان توحیدی غلبه می‏کنند. یکی از بحث‏هایی که باید بکنم این است که جزو کسانی هستم خیلی هم اقلیت نیستیم و کلاً نسخ رو قبول ندارم. یعنی این بحث‏ها را قبول ندارم و فکر می‏کنم کلاً غلط است.

حضار: نسخ رو به اینصورت قبول نداین؟

استاد: اصولاً قبول ندارم. نسخ در قرآن که مثلاً یک آیه را می‏آوریم می‏گویند این نسخ شده است بعداً فلان آیه آمده است و آن ایه را که دوست دارند می‏آورند. مثلاً در مدینه قبل از فتح مکه پلورالیستی بود و بعد یک دفعه پلورالیست آن بهم خورد و یک طور دیگری شد. همیشه از روز اول دعوت اسلام پلورالیستی بود تا روز آخر، بعداً بهم خورد مخصوصاً در دوران امویه طور دیگری شد.

حضار: در مورد چیزی که گفتید مسیحی‏ها قبل از انقلاب حجاب نداشتند نقل قولی است که می‏گویند در اول انقلاب ارامنه به خاطر قانون حجاب اجباری میروند اعتراض کنند پیش امام خمینی می‏روند ایشان به حضور نمی‌پذیرند میروند پیش آقای منتظری.

استاد: الآن این راست است یا جک است؟

حضار: نه درست است. می‏گویند ما که مسلمان نیستیم و این قانون برای شماست و ما را آزاد بذارید. آقای منتظری گفته بودند که شما را آزاد می‏گذاریم به یک شرط که تمثال از حضرت مریم بیاورید که حضرت مریم بی­حجاب باشد. استدلال آنها اینگونه بود.

استاد: من گفتم جک است یا خیر چون حجاب در اول انقلاب اجباری نبود

حضار: از آن سالی که قانون حجاب اجباری شد فکر کنم سال ۵۹ بود.

استاد: فکر می‏کنم مسیحی‏ها طبق شرع خودشان، اگر بتوانیم به آنها شرع نسبت بدهیم یک اجباری دارند که در کلیساها زن‏ها سر خود را بپوشانند. ولی اینکه نقاشی حضرت مریم اینگونه است چه استدلالی است، نقاش‏ها اینگونه کشیدند.

حضار: می‏خواهد بگوید که ذاتاً قداست و معنویت دارد.

استاد: بله. موضوع این است که قرار است ما بگوییم که اهل کتاب به شرع خود عمل کنند، آیا شرع آنها این را می‏گوید یا نمی‏گوید، که ظاهراً نمی‏گوید. در کتاب‏های شریعت مثلاً انجیل در مورد حجاب چنین چیزی است و هنوز هم مذهبی‏های آنها رعایت می‏کنند کلیسا می‏روند روی سر خود چیزی می‏گذارند. به بحثی که می‏کردیم ربط داشت, ولی آقای منتظری استدلالی که داشت جالب نبود. نمی‏پذیرفت بهتر بود.

جلسه ۴۷ – دفاع عقلانی از دین
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو