بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای سوره شعراء، جلسهی ۱، دکتر روزبه توسرکانی، ۱۳۹۴
طبق اعلام اولین جلسه سوره شعرا را شروع میکنیم، چند جلسه شدن آن برای خود من هم روشن نیست، فکر نمیکنم خیلی طول بکشد. معمولاً یک مقدمه در مورد کلیات سوره میگویم، در مورد این سوره برعکس سوره اعراف که آخرین لحظه رسیدیم به اینکه در مورد اسم آن صحبت کردیم به نظر من به دلیل شاید احتمال بدفهمی که کلمه شعرا دارد تمایل دارم همین الان و قبل از اینکه در مورد چیزی حرف بزنم در مورد کلمه شعرا و اینکه اسم سوره به عنوان شعرا نامگذاری شده است صحبتی کنم. مقدمه بحث من در مورد سوره این است، به یک ویژگیهایی از سوره هم مربوط میشود. بعد طبق معمول سوره را به قطعات تقسیمبندی میکنیم و از ابتدای سوره شروع به خواندن میکنیم.
۱- کلمه شعراء
کلمه شعرا و شاعر و شعر در فرهنگ ما معنی مثبتی دارد و هر کسی این سوره را بخواند کاملاً متوجه میشود که اینجا یک معنی خیلی منفی دارد. آیهای که در این سوره است و واژه شعرا در آن آمده است و اسم سوره هم از همینجا انتخاب شده است آیهای است که مطمئناً نمیتوان معنی مثبتی به آن نسبت داد. «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» (شعراء:۲۲۴) گمراهها از شعرا پیروی میکنند. «أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ» (شعراء:۲۲۵) آیا نمیبینید در هر بیابانی سرگردان هستند «وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لا یَفْعَلُونَ» (شعراء:۲۲۶) و چیزهایی میگویند که انجام نمیدهند. «إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» (شعراء:۲۲۷) مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند. محتوا این است که شعرا کسانی هستند که این کارها را میکنند و پیروان آنها هم آدمهایی هستند که گمراه هستند. آدم وقتی این را میبیند باید فوری متوجه شود که معنی شعرا با آن چیزی که ما میفهمیم فرق دارد. ما وقتی به کسی شاعر میگوییم یاد سعدی و حافظ میافتیم که به نظر نمیرسد آدمهایی باشند به آن معنا که پیروانی داشته باشند و این پیروان لزوماً آدمهای گمراهی باشند. در مورد اینکه معنی شعرا در اینجا چیست یک بار دیگر هم به کتاب خدا و انسان در قرآن ایزوتسو ارجاع دادم، آنجا مشخصاً در مورد معنی شعرا یک کامنت نسبتاً مفصلی دارد.
وقتی چنین تعارضی بین معنی واژه نزد خود با آن چیزی که در قرآن است میبینیم با توجه به اینکه در قرآن جاهای دیگر وقتی حرف از شاعر است مثلاً تهمت شاعری به پیامبر میزنند و همه جا واژه منفی به کار میرود، باید ببینیم که در قرآن چگونه به کار رفته است، میبینیم که خلاف آن چیزی است که ما از آن میفهمیم بعد باید تحقیق کنیم در آن زمان به چه کسی شاعر میگفتند و معنی عمومی شعر و شعرا در زبان عرب حجاز هنگام نزول قرآن چه بود. گاهی یک واژه توسط قرآن ساخته میشود مانند واژههای دینی، ایمان و تقوا اگر اینجور جاها به معنای واژه رجوع کنیم در زمان نزول قرآن اشتباه است. ولی گاهی اینگونه نیست مثلاً یک واژه یک بار در قرآن آمده است و شما احساس نمیکنید این واژه از این آیهای که در آن به کار رفته است معنی آن روشن میشود، تکرار کاربرد ندارد که شما از تکرار کاربرد بتوانید معنای جدیدی استنباط کنید. وقتی به چنین واژهای بر میخورید تبعاً باید سراغ زبان عربی در همان زمان بروید که چگونه استعمال میشد. این کاری است که دقیقاً آقای ایزوتسو به عنوان آدمی که عربی دوران جاهلیت را خیلی خوب میشناسد، در کتابهایش مرتب به همین نکات ارجاع میدهد. آنجا یک بحث نسبتاً مفصلی در مورد شعر و شعرا و شاعر و ارتباط آنها با مسئله جن و اعتقادات این شکلی در بین عرب جاهلی عنوان میکند. ماحصل آن این است که شعرا ادعای ارتباط با جن داشتند، اینکه میگوید «أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ» در اعتقادات عرب آن زمان برای ارتباط با اجنه در شب به بیابانها میرفتند، اینها کسانی بودند که ادعا میکردند کسانی از جنیان با آنها در ارتباط هستند یا با یک جنی در ارتباط هستند و یک چیزهایی به آنها الهام میکنند و اینها همانها را برای شما بیان میکنند.
اینکه کلمه شعر و شاعر و شعرا در زبان عربی در چنین فضایی به کار میرود، برای همین، حرف از این است که کسانی از آنها تبعیت میکنند. من نمیخواهم بگویم واژه شعرا و شعر در قرآن محدود به معنی خاصی است که شاید از اعتقادات عربی جاهلی سرچشمه میگرفت ولی در مجموع بار مثبتی ندارد. شعرا آدمهایی هستند که یک جوری انگار ادعا میکنند حقایقی را از غیب میگیرند و با یک زبان شیوایی برای شما بیان میکنند که شما به یک درکی از حقیقت برسید. برای همین حرف از پیرو داشتن آنها است و برای گرفتن آن الهامات سرگردان هستند و در بیابانها میروند تا اینکه الهامی به آنها شود. به نوعی این سوره را که میخوانیم شعرا نماینده آدمهایی هستند که در مقابل پیامبران انگار قرار دارند. پیامبران واقعاً به منبع حقیقت و غیب متصل هستند و حقایق را بیان میکنند، به ویژه قرآن با زیبایی هرچه تمامتر حقیقت غیبی را بیان میکند. شاعر بودن پیامبر دروغین است کار او فیک و تقلب است، مثل اینکه حقیقتی در جهان وجود دارد اینکه میشود به یک منبع غیب وصل شد و لسان غیب شد و یک اثری مانند قرآن به وجود آورد یا در یک سطح پایین دیوان حافظ، یک عده آدم متقلب وجود دارند که با شیوههایی سعی میکنند الهاماتی داشته باشند و این الهامات را با یک زبان زیبایی بیان کنند ولی حقیقت را بیان نمیکنند. شعرا نماینده آدمهایی هستند که ادعاهایی در مورد حقیقت دارند و ممکن است زیبا هم سخن بگویند بنابراین ظاهر سخن آنها ممکن است شباهت داشته باشد به بیانی مانند قرآن ولی اینها دروغ میگویند و حقیقت را بیان نمیکنند و یک نسخه تقلبی از یک حقیقت ازلی مانند قرآن را ارائه میدهند.
یک نمونه در این سوره، آدمی که خیلی خوب حرف میزند ولی چرند و پرند میگوید فرعون است. ممکن است به معنای عرب جاهلی ادعای شعر نداشته باشد ولی یک آدمی است که زیبا سخن میگوید ولی تک تک کلماتی که به کار میبرد دروغ و تقلبی است. ادعای خدایی میکند، یک کلمه در حرفهای فرعون سر جای خود به کار نمیرود ولی میبینید که حرفها از یک استحکامی برخوردار است، حداقل اگر بلایی سر او نیامده باشد و در حال غرق نباشد و در حالت ضعف نباشد، وقتی سر جای خودش نشسته است، خیلی زیبا سخن میگوید.
اینکه اسم این سوره به عنوان شعرا نامگذاری شده است لازم نیست الان مستقیماً به آن اشاره کنم ولی اینکه معنی شعرا چیست و بار منفی آن از کجا میآید و اینکه بعداً جلو می رویم میبینیم که چرا اسم این سوره شعرا شده است و در آیه انتهایی میرسیم به اینکه شعرایی هستند و با بار منفی به شعرا رجوع میکند لزومی ندارد الان در مورد آن صحبت کنم. شعرا یک جور نماینده بخشی از فرهنگ بشر هستند که انگار توسط شیطان به وجود آمده است و توسط خدا به وجود نیامده است. بر پایه کذب به وجود آمده است و ممکن است زیبا هم باشد.
مثالی به ذهنم رسید اگر این آیه برای یک عدهای وقتی میخوانند «وَالشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» گمراهها از شعرا پیروی میکنند اگر من بخواهم در زمانی که زندگی میکنیم یک جمله مشابه بگویم مانند این است که بگویم ستارههای راک «یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» خیلی شبیه جریان پاپ استارها و راک استارها اگر بخواهیم یک معادل امروزی برای آنها پیدا کنیم، یک شباهتهایی به مفهوم شعرا در زمان عرب جاهلی دارد. خیلی از آنها پیروانی دارند و خیلی میبینید که کسانی که پاپ هستند کمتر حالت پیرو دارند ولی گروههای راک و هارد راک و متال هستند برای خودشان مذهب درست میکنند و پیروانی دارند. پیروانی که مسئله برای آنها جدی است و در حد گوش کردن ترانه نیست مثل اینکه پشت این ترانههای یک ایدئولوژی است، پیروان پینک فلوید، پیروان متالیکها و… اینها مانند پیغمبران دروغین دوران ما هستند. اگر من یک جمله این شکلی بگویم که پیروان راک استارها پیروانی نیستند به غیر از گمراهان، حرف بدی نزدم بر علیه موسیقی صحبت نکردم یا بر علیه کل سبک پاپ صحبت نکردم بر علیه جریانی که الان است صحبت کردم. نه اینکه نمیتواند طور دیگری هم باشد دقیقاً شما آن آیه را میبینید که میگوید شعرا اینگونه هستند، من میتوانم بگویم راک استارها آدمهای گمراه کنندهای هستند و پیروان آنها گمراه هستند مگر آنهایی که ایمان دارند و عمل صالح انجام میدهند. شاید مثلاً کت استیون ایمان دارد و عمل صالح انجام میدهد قبلاً هم یک جوری پاپ استار بود و الان استار به آن معنا نیست، شاید یک مصلحی هم پیدا شد و سعی کند از این ابزار استفاده کند و جریان خوبی راه بیندازد. اینجا دقیقاً آیات همین است در آن دوره شعرا آدمهایی هستند که گمراه کننده هستند ولی نه اینکه شعر چیزی باشد که گمراهی به بار بیاورد اگر ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام داده باشند میتوانند شعر خوب بگویند و واقعاً لسان غیب باشند و حقایق را بیان کنند نه چیزی که منجر به گمراهی شود.
[۰۰:۱۵]
این توضیح اولیه بود در مورد اینکه سوره یک اسمی دارد که از نظر ما بار مثبت دارد ولی اینجا کاملاً با بار منفی به کار رفته است. این توضیح نشان دهنده این بود که بار منفی دارد و مصداقهای آن در آن زمان اصولاً آدمهایی هستند که حرف حساب نمیزنند. توضیح کلی من این است فضای سوره اینگونه است که این وحی و حقیقتی است که از طرف خداوند آمده است و در مقابل آن هم یک فرهنگ بشری منحرف کنندهای است که نماینده آن شعرا هستند و با محتوای این سوره هم بعداً میبینیم که هماهنگی دارد. نکته دیگر در مورد اینکه پایان این سوره از شعرا یاد شده است، حافظ خیلی این ذوق را دارد وقتی خودش یک شعری میگوید و خیلی شعر خوبی میشود آخرای آن معمولاً یک چیزی میگوید مثل اینکه یک اشاره کند که این شعر خیلی خوب است. مثلاً شعر زیبایی که میگوید
راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد
بر آستانِ جانان گر سر توان نهادن گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد
بعد شعر ادامه پیدا میکند و میگوید:
قد خمیده ما سهلت نماید اما بر چشم دشمنان تیر، از این کمان توان زد
خودش که به ذوق میآید میگوید:
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
به این اشاره میکند که این شعر از نظر معانی و بیان شعر قوی است و واژه معانی و بیان را در این مصرع گنجانده است که نکند یک بار یک نفر این شعر را بخواند و نفهمد که اینجا از نظر تکنیکی حرفهای خیلی جالبی زده شده است. یک مقدار در انتهای این سوره اشاره به شعرا اینگونه است، این سوره خیلی شاعرانگی دارد برای هر کسی که ادعای شعر میکند این سوره را بخواند، این سوره به شدت، زیبایی بیان دارد و انواع و اقسام تکنیکهای بیان در آن است. خیلی شاعرانه است و خوب بود در آخر یک اشاره به اینکه یک رقبای گمراهی هم هستند که ادعای شعر میکنند شود. پایان آن انگار آدم را متوجه این نکته میکند یک مقدار به تکنیکهای شاعرانه و شاعرانه بودن و جنبههای زبانی این سوره دقت کنیم. ویژگی این سوره شاید این است با اینکه نسبتاً سوره بلندی است ولی سبک و سیاق بیان آن شبیه سورههای کوتاه جزء ۳۰ است. آیههای کوتاه و فشرده و آهنگین با الفاظ خیلی خیلی جالبی که باهم هماهنگی لفظی دارند. در جزء ۳۰، سوره ها چند خطی، نصف صفحه و حداکثر یک صفحه هستند که حالت شاعرانه را دارند، سوره شعرا شاید بلندترین سوره قرآن است که این حالت را دارد. یک قطعه کوتاه آن را نگاه میکنید وزن و آهنگ آن شبیه سورههای جزء ۳۰ است ولی طولانی بودن آن مانند جزء ۳۰ نیست و در جزء ۱۹ است و سبک و سیاق جزء ۳۰ را دارد.
یک حسی از اینکه متوجه این باشیم که با سورهای مواجهه هستیم که به شدت حالت شعرگونه دارد و با توجه به اینکه اشاره به شعرا در پایان آن میشود باید داشته باشیم. به طور تقلبی میخواهند اینگونه تولید کنند و اصل آن این است که باید تولید شود، سخنی که سراسر آن حقیقت است و با زیبایی بیان در حد نهایت بیان شده است و الفاظ و تکنیکهای بیان در آن رعایت شده است.
حضار: یک چیزی که به ذهن من میآید اینکه هنر به صورت کلی مهمترین اصالت آن این است که یک سری مفاهیم یا حقایق را به زیباترین شکل ممکن بیان میکند. اینکه میفرمایید آدم وقتی این سوره را میخواند یاد شعرا نمیافتد ولی من شخصاً به طور کلی یاد هنرمندها میافتم. صحبتی که شما مطرح میکنید آیا میشود آن را مدل کرد؟ اگر میشود بیشتر به طور کلی اختصاص به هنر دارد؟
خیلی متوجه سوال شما نشدم ولی فکر میکنم همه هنرها اینگونه نیستند، اینجا دقیقاً شعرا در مقابل کسانی هستند که مقابل قرآن به عنوان کتاب خدا که کلام خدا است هستند. کسانی که در قالب کلام چیزی را بیان میکنند، به یک معنای موسیقیدانی که موسیقی با یک محتوای گمراه کننده اگر بتوانیم بگوییم میسازد آن هم به یک ترتیبی در زمره کسانی که چیز غیر حقیقی را بیان میکنند و یک عده را گمراه میکنند قرار میگیرد ولی مشخصاً اینجا مسئله شعرا است. کسانی که در قالب کلام چیزی را بیان میکنند که حقیقت ندارد ولی کلام آنها زیبا است. خواستم بگویم شعرا به معنای امروزی تبرئه شوند شما کل هنرمندها را هم آوردید. هنرمندان یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ واقعیت این است که اگر در همین دنیای فعلی چنین جملهای بگویم که آرتیستها یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ حرف بدی نزدم، غالباً فیک هستند. شما چند نفر هنرمند میتوانید پیدا کنید که انواع و اقسام هنرها و حالت وصل شدن به منبع حقیقی و بیان کردن حقایق را داشته باشد. خیلی دور شدیم از اینکه هنرمند چنین رسالتی برای خودش قائل باشد، به طور سنتی اینگونه بود که هنرمند چنین ادعایی میکرد، الهامی دارد و حقیقتی را بیان میکند ولی الان اینگونه نیست و خیلی ادعای آن وجود ندارد و تبعاً وقتی ادعای آن وجود ندارد چیزی هم پشت آن وجود ندارد. ولی «إِلا الَّذِینَ آمَنُوا» یک عده آدم اقلیتی هم هستند حرفهای خوب میزنند و آثار خوب ارائه میدهند و ممکن است یک نفر تحت تأثیر شعر، داستان یا فیلمی منقلب شود و ایمان بیاورد و چیز بعیدی نیست، ولی استثناء هستند.
۲- تقسیمبندی سوره
این سوره تقسیمبندی لازم ندارد. چنان تقسیمبندی شده است که کسی لازم نیست فکر کند که از کجا تا کجا چه میشود. از اول تا جایی که میگوید «وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» یک قطعه است بعد داستان موسی و فرعون میآید و دوباره همین آیه تکرار میشود و داستان ابراهیم میآید و آیه تکرار میشود، داستان نوح و هود و ثمود و لوط تا شعیب میآید و هر داستان کاملاً مشخص است که اول و انتها کجا است «وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» تقریباً تکرار میشود و یک قطعه پایانی داریم که بعد از آخرین «وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» از اینجا شروع میشود «وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ» که تا انتهای سوره را میتوانید بگویید قطعه اختتامیه است و تقریباً یک صفحه در انتهای سوره است و مستقیماً خطاب به پیامبر است بنابراین اینجا بحثی در مورد اینکه از کجا تا کجا را یک قطعه در نظر بگیریم نداریم.
۳- کلیاتی در مورد سوره
سوره از نوع سورههایی است که به شدت داستانی هستند، دو داستان یک مقدار بلندتر است و یک سری داستاهای کوتاهتر کنار هم آمدند و مانند خیلی از سورههای مشابه یک مقدمه و موخره هم دارد. مقدمه در حد ۹ آیه است و موخره هم بیست و خوردهای آیه است. کلاً سوره طولانی نیست ولی تعداد آیات خیلی زیاد است، ریتم خاصی دارد و ویژگی که بیشتر در سورههای پایانی قرآن میبینیم اینجا وجود دارد. سوره قبل ۷۷ آیه است، یک دفعه این سوره ۲۲۷ آیه است و سوره بعد سوره نمل ۹۳ آیه است. از قبل و بعد خود بیشتر از دو برابر بیشتر است و سه برابر آیه دارد در حالیکه طول سوره خیلی زیاد نیست به اندازه سورههای قبل و بعد خود است. این یک ویژگی کلامی است که در این سوره وجود دارد.
مانند سوره قصص و نمل با طس شروع میشود و حروف مقطعه که استثنائی هم هستند. سه سوره داریم که با طس شروع میشوند و کنار هم قرار گرفتند. سوره نمل را شروع میکردیم من اشارهای به شباهت سه سوره باهم کردم، یکی از شباهتها به غیر از اینکه داستانی هستند این است که داستان موسی و فرعون در هر سه سوره نسبتاً مفصل بیان شده است. شاید مفصلترین بخش داستان سوره شعرا، داستان موسی و فرعون است. سوره قصص کلاً موسی و فرعون است و در سوره نمل هم به موسی و فرعون اشاره میشود.
این کلیاتی در مورد سوره بود، قسمتهای اول سوره را میخوانم و داستان موسی و فرعون را هم میخوانیم. سوره خیلی خواندنی است یک چیزی در این سوره که خیلی در مورد آن بحث نمیکنیم و باید به آن اشاره کنم زیبایی فوقالعاده کلامی است که با آن مواجه هستیم. در بحثهای من اینها خیلی منعکس نمیشود. متأسفانه بعضیها میگویند ترجمه میخوانیم یا عربی را با ترجمه میخوانند اگر کسی به عربی یک مقدار مسلط باشد سوره در حد غرق شدن است همانطور که فرعون در این سوره غرق میشود ممکن است ما هم موقع خواندن سوره به چنین حالتی برسیم، از نظر کلامی خیلی سوره تأثیرگزاری است. مقدمه کوتاه سوره را میخوانم و یک بحث مختصری که مقدمه در خود دارد میخوانم و بعد وارد داستان موسی و فرعون میشویم.
۴- مقدمه سوره
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» «طسم» «تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ» «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» این آیات کتاب آشکارکننده است، نزدیک است که خودت را هلاک کنی. این موضوعی است که مدام در سورههای قرآن به آن بر میگردیم. خطابهایی به پیامبر است و حال پیامبر اینگونه است که خیلی میل دارد که همه هدایت شوند، آنها از پیامبر معجزههایی شبیه معجزههای موسی و عیسی و کسانی که قبلاً بودند میخواهند و حضرت رسول در مقابل آنها قرآن را به عنوان معجزه قرار میدهد. اینجا مشکلی وجود دارد که گاهی گفته میشود پیامبر محزون هستی، گاهی گفته میشود خودت را برای ایمان آوردن اینها هلاک میکنی. خیلی وقتها بخشهایی از سورهها جنبه تسکین دادن به پیامبر در رسالت بزرگی که بر عهده گرفته است دارد. حال پیامبر اینگونه است که خیلی قلب رئوفی دارد و برای او سخت است که به عینه میبیند افرادی که سعی میکند آنها را هدایت کند ولی هدایت نمیشوند به زودی در آتش جهنم قرار خواهند گرفت.
[۰۰:۳۰]
این برای پیامبر محزون کننده است و تلاش میکند ولی به نتیجه نمیرسد، این مشکلی است که پیامبر دارد و مورد عتاب و دلجویی قرار میگیرد و این موضوعی است که در قرآن به طور مداوم با آن برخورد میکنیم و حتی در قرآن آیهای است که میگوید قرآن را اینگونه نازل میکنیم «… ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ» (هود:۱۲۰) انگار تثبیت قلب پیامبر یکی از اهداف است که قرآن به این شکل نازل میشود، چه چیزهایی الان نازل میشود و چه چیزهایی بعداً نازل میشود و تدریجی بودن نزول، خیلی چیزها به این مسئله ربط دارد. همانطوری که یکی از موضوعات اصلی قرآن خود قرآن است پیامبر هم از موضوعات قرآن است، طبیعی است ما از قرآن انتظار داشته باشیم که در آن خداشناسی، معادشناسی و نبوتشناسی و قرآنشناسی باشد. بنابراین در آن مدام از پیامبران از جمله پیامبر خود ما بحثی صورت بگیرد، خطابی با پیامبر باشد یا داستانهای پیامبران دیگر را بشنویم یا از حالات پیامبران گذشته مخصوصاً پیامبری که به او وحی میشود اینها طبیعی است که انتظار داشته باشیم در قرآن به عنوان موضوع اصلی نه موضوع فرعی با آن مواجه باشیم. قرآن خیلی زیاد به خودش ارجاع میدهد چون قرار است حقیقت را بیان کند و خود قرآن چیز خیلی مهمی است. نمیشود که بخش مهمی از قرآن شامل خود قرآن نباشد، همانطوری که تقریباً همیشه در مورد خدا و اسماء خدا است یا بخش عمدهای از آن در مورد قیامت است بخش قابل ملاحظهای از آن در مورد حقیقت وحی و نبوت و خود قرآن به عنوان ثمره نهایی جریان انبیا است. این تعجب ندارد که ما مدام این چیزها را در قرآن میبینیم نه به اندازه توحید و معاد ولی به عنوان موضوع شاید سوم در قرآن اهمیت داده میشود. تعداد خیلی زیادی از سورهها است که اینگونه شروع میشود «تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ» یا یک چیز مشابه این است و اشاره به وحی میشود. پدیده وحی، نبوت و قرآن بعد از توحید و معاد موضوع سوم قرآن است، به روشهای مختلف در مورد این موضوع در قرآن اشاره شده است.
«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» اگر خداوند میخواست میتوانست یک نشانهای از آسمان نازل کند که گردنهای آنها خم شود. خاضعانه تعظیم کنند و در مقابل آن آیه خاشع شوند.
حضار: ؟؟
خیر. نشانهای از آسمان نازل شود مانند نشانههای عظیمی که مورد عذاب قرار داده میشدند، چیزی از آسمان بیاید که اینها خاضع شوند. همان چیزی که خداوند در زمان پیامبر این کار را نمیکند یعنی آیات آن شکلی که از آسمان بیاید و مردم ببینند و خاضع شوند نیست. مانند این است که مجبور شوند ایمان بیاورند، مانند اتفاقی که تا حدودی برای بنی اسرائیل افتاد. آیاتی دیدند که فهمیدند اینجا پروردگاری است و به رب موسی ایمان آوردند ولی قرآن شاهد این است که برای شما نقل میکند این چیزها خیلی فایده ندارد. ایمانهایی که حالت اجباری دارند… کسی چیزی میخواهد، یک آیه نازل میشود و دهن طرف بسته میشود ولی چه فایدهای دارد. به توحید اقرار میکند و میفهمد که پیامبر خدا است، بعضیها ممکن است حتی در مقابل اینگونه آیات خوردکننده هم ایمان نیاورند ولی اکثریت مردم ایمان میآورند. اگر در قومی اتفاق عظیمی بیفتد احتمال زیاد مانند بنی اسرائیل ایمان میآورند ولی بعداً مشکلات پیش میآید که برای آنها پیش آمد. این نکتهای است که مدام به آن بر میگردیم که خداوند معجزهای که به پیامبر ما داده است، قرآن است از جنس کلام است و همین چیزی است که باید به آن ایمان بیاورند. قرار نیست اتفاق عجیب بیفتد که در مقابل نشانه آسمانی که ظاهر میشود، خاضع شوند.
«وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلا کَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ» این چیزی است که در مقدمه فکر میکنم خیلی باید به آن دقت کنیم. به کاربرد اسم رحمان در این آیه و نکتهای که این آیه متذکر میشود. واقعیت این است که به یک معنایی شاید به نظر برسد اینکه پیامبرانی بیایند و آیاتی به صورت کلام یا به صورت معجزات دیگر بیاورند تا مردم ایمان بیاوند به نظر میرسد که لازم نیست. این آیه میگوید هر روز رحمان به طور روزانه و شبانه و در هر ثانیه و لحظه آیاتی عرضه میکند، «ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ» هر لحظه چیزی حادث میشود و اینها ایمان نمیآورند. در تکوین سرشار از آیات الهی است، اگر کسی بخواهد ببیند و ایمان بیاورد آیه زیاد داریم برای اینکه مردم ایمان بیاورند ولی اینها میبینند ولی ایمان نمیآورند.
اینجا لازم نیست خیلی وارد آن بحث شویم ولی فکر میکنم خیلی زیاد روی این مسئله صحبت کردم که رحمان و رحیم یک اسم هستند که در دو جنبه تکوین و تشریح ظاهر میشوند. فرق آنها باهم چه است؟ خداوند یک صفتی دارد که صفت رحمانیت یا رحیمیت است فارسی بگوییم خوب است. صفت مهربانی در خداوند است که به دو شکل ظاهر میشود، یک بار در عالم تکوین ظاهر میشود که اسم رحمان است، یک بار در خلق ظاهر میشود که رحمان است و در امر و عالم تشریح ظاهر میشود رحیم است. رحمان همان چیزی است که در عالم زیاد میبینید، در عالم حسی از اینکه بخشندگی و مهربانی وجود دارد میبینید. اینکه موجودات کوچک و ضعیفی متولد میشوند، پدر و مادر بالای سر آنها است و برای آنها غذا فراهم است، یک چیزی از رحمت الهی در طبیعت وجود دارد. موجودات نیازهایی دارند و هزارن هزارن نیاز دارند که همه برآورده میشود و به موجودات رزق میرسد و لوازم رشد آنها فراهم میشود، اینها چیزهایی است که جنبهای از بخشندگی و مهربانی خداوند که در طبیعت و عالم تکوین ظاهر میشود چیزی است که اسم رحمان نماینده آن است و در خلقت میبینید. بلافاصله بعد از آن میگوید «فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ» این دقیقاً آیات رحمانی است که باید ببینند و ایمان بیاورند، میگوید نمیبینند در این زمین چقدر «أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ» زوجهای کریمی که اینها را رشد میدهیم. اگر انسانی چشم دیدن آیات الهی را داشته باشد به زمین و گیاهان نگاه کند به اندازه کافی نشانه پروردگار و رحمانیت خداوند است و ایمان میآورد.
آیات زیادی در طبیعت و عالم تکوین است میبینند و ایمان نمیآورند «فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» چون این آیه را ترجمه نکرده بودم دوباره خواندم. «وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلا کَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ» اینها تکذیب کردند و به زودی خبر آن چیزی که به آن استهزاء کردند به او میرسد. این آیه حالت تهدیدآمیز دارد، منظور این نیست خبر مسخرهبازیهایی که درآوردند به آنها میرسد، عذابی که باید نازل شود به آنها میرسد و خبری که به آنها میرسد حالت این شکلی دارد و به زودی خبر را به آنها میدهیم و آگاه میشوند به اینکه چه چیزی را مسخره کردند. لحن تهدیدآمیزی دارد که به زودی احتمال اینکه عذاب الهی نازل شود وجود دارد. همین که میگوید «ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ» همان چیزی است که میگوید «أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الأرْضِ کَمْ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» در پدیدههای این شکلی که در طبیعت است نشانهای است ولی اکثر آنها ایمان نمیآورند. بنابراین یک موضوع این است که ایات الهی در عالم تکوین به وفور یافت میشوند ولی مردم نمیبینند.
در مقابل آن خداوند کار دیگری هم انجام داده است، پیامبرانی را فرستاده است که آنها طور دیگری آیاتی ارائه کنند که مردم ایمان بیاورند. چیزی که این مقدمه میگوید مثل این است که یک اسم رحمان و یک اسم رحیم داریم، در مورد اسم رحمان در عالم تکوین به وفور آیه داریم، مشکل این است که میبینند ولی ایمان نمیآورند و در حال تکذیب آیات تکوینی هستند. خداوند در عالم تشریح هم خداوند آیات ارائه میکند. اوج آن چیزی مانند قرآن است، در عالم کلام هم خداوند آیات خود را ارائه میکند شاید ایمان بیاورند. وحی و نبوت از کدام اسم میآید؟ از اسم رحیم میآید. دیگر از چه اسمی میآید؟ از اسم عزیز میآید. مقدمه این است که شما این موضوع را متوجه شوید، این دو اسم که مدام در این سوره تکرار میشوند ربط آنها به مسئله وحی و نبوت چیست. خداوند عزیز است، یکی از وجوه عزت خداوند این است که با کسانی که مکذب هستند و ایمان ندارند و کافر هستند سخن نمیگوید. این خلاف عزت یک نفر است با کسی که قبول ندارد و احترام نمیگذارد، حرف بزنید. این خلاف شأن الهی است که با یک موجود ابلهی مانند فرعون دهان به دهان شود، به همین دلیل پیامبران را میفرستد. اگر این حرفها را به جای موسی خدا زده بود و فرعون جلوی او ایستاده بود و میگفت تو خدا نیستی من خدا هستم این خلاف عزت الهی است که در چنین موقعیتی قرار بگیرد. شما میبینید خداوند در قرآن هم با اینکه کسی را فرستاده است که حرف بزند، پیام خود را به کفار با قل میگوید. یعنی تأکید میکند تو بگو، خدا با یک آدم سخیفی که چیزی نمیداند و کور و کر است حرفی نمیزند. کلاً ماجرای نبوت این است، رحیمیت خداوند انگار یک بار دیگر به این آدمها فرصت میدهد که در کلام، آیات الهی را بشنوند ولی عزت خداوند این کار را مستقیم انجام نمیدهد و غیر مستقیم انجام میدهد.
[۰۰:۴۵]
نتیجه آن این است کسانی باید پیدا شوند که به آنها وحی شود و کلام به آنها داده شود و آنها این حرفها را در مقابل این آدمها بزنند و پیام کلام الهی را به صورت غیرمستقیم به آدمها برسانند. اینکه در مقدمه اسم رحمان آمده است دیگر در این سوره رحمانیت را نمیبینید، این سوره سوره عزیز رحیم است سوره این دو اسم است و عامل این است که کسانی از طرف خداوند میآیند و در مقابل آدمهای کور و کر میایستند و سعی میکنند چیزی در گوش اینها فرو کنند. از آیه اول که از آیه رحمانی صحبت میشود میگوید «أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الأرْضِ» آیات رحمانی دینی هستند، شما طبیعت را تماشا میکنید و وقایعی اتفاق میافتد و میبینید و آیه را کشف میکنید. آیاتی که عزیز و رحیم میفرستد شنیدنی هستند و از جنس کلام هستند، در قسمت انتهایی سوره «وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» بعد گفته میشود «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ» آدمهایی که در مقابل آیات رحمانی کور هستند و در مقابل آیات عزیز و رحیم هم کر هستند. اینقدر با صراحت و وضوح این نشانهها و آیات برای آنها خوانده میشود ولی نمیشنوند، کلمات را میشنوند ولی نمیفهمند و سمیع نیستند. این مقدمه بیان این است و وارد این میشود که جنبهای از عرضه آیات که مربوط به دو اسم عزیز و رحیم است یعنی با نبوت و پیامبران سروکار داریم.
خداوند در قرآن خود آیات رحمانی را از طریق گوش هم سعی میکند به مردم بگوید که کجا را نگاه کنید تا این آیات را ببینید. جنس کلام خدا از نوع چیزی است که شنیدنی است، دیدنی نیست ولی میشود گفت به این نگاه کنید. «أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلإِبِلِ» راهنمایی برای اینکه آیات رحمانی را ببینید هم در آیات سمعی است در حالیکه در آیات رحمانی اشارهای به اینکه چگونه قرآن را گوش کنیم نیست. عالم کلام انعطافپذیری و ویژگی دارد که انگار کلام شامل چیزهایی که نیست هم میشود چه برسد به چیزهایی که است. قرآن پوششی به حقیقت میدهد که نه فقط گوش را باز میکند میتواند چشم را هم باز کند، بنابراین اینگونه نیست که با خواندن قرآن فقط به عزیز و رحیم برسید به رحمان هم میرسید. واقعاً ممکن است یک نفر تأثیری که از خواندن قرآن میگیرد این است که از آیات تکوینی که در قرآن به زیبایی به آن اشاره میشود جرقههایی در ذهن او بزند که بتواند آیات الهی را در طبیعت ببیند و آیات رحمانی را مشاهده کند. این یک مقدمه خطاب به پیامبر درباره این مسئله که قرآن نشانه خداوند است و از طریق دو اسم عزیز و رحیم است و کل نبوت اینگونه است در حالیکه آیات رحمانی در طبیعت فراوان هستند. اینکه اینها نشانههایی میخواهند در واقع نشانههایی میخواهند که در طبیعت ببینند ولی غیر از چیزهای طبیعی که وجود دارد یک چیز غیرطبیعی ببینند که به خداوند ایمان بیاورند.
محتوای آیات، تذکر به پیامبر است در مورد اینکه قرار نیست برای مردمی که پیامبر مسئولیت هدایت آنها را دارد، کسانی که معاصر پیامبر هستند، چیزی غیر از قرآن و کلام الهی بیاورند. «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ» آن آیات را نمیبینند خداوند عزیز و رحیم است و داستانها شروع میشود. داستانهای نبوت است که جلوه عزیز و رحیم است و اینگونه یک بار دیگر به انسانها شانس این را میدهد که با آیات الهی مرتبط شود. اولین داستان، داستان موسی است.
حضار: این صحبت را که شما مطرح میکنید ما دو آیه داریم و ظاهراً به نظر میآید تعاریف آنها خیلی باهم فرق دارد و خیلی از هم دور هستند
مانند دیدن و شنیدن است، خیلی از هم دور نیستند دو راه ادراک هستند ولی دیدن و شنیدن با هم فرق میکنند.
حضار: اینکه شباهت لفظی داشته باشد خودم هم نمیدانم، اولین چیزی که به ذهن من میآید کلمات قرآن را میبینم و مشابه آن را میبینم که در جای دیگر استفاده شده است احتمالاً سعی میکنم وجه مشترک خیلی جدی در آن باشد.
به چه واژهای اشاره میکنید؟
حضار: مثلاً آیه دوم و سوم این کلمه را به کار میبرد و خیلی جاهای دیگر است، شما میگویید خیلی از جاها دقیقاً به یک معنی اشاره دارد و خیلی از جاها معنی دیگر دارد.
همه جا یک معنی دارد و یک نشانه است، آیه یعنی اینکه چیزی میبینید و به یک چیز دیگری در ورای آن میرسید. یک معنی دارد، در زبان فارسی کلمه نشانه ساین است، آیه در قرآن معنی مشخصی دارد من یک چیزی را میبینم یا میشنوم و به حقیقت ماورای این میرسم. این برای من یک نشانهای از یک چیز دیگری است، کلمه نشانه را در زبان فارسی چگونه میفهمید؟ چیزی که من را به یک چیز دیگری هدایت میکند. توحید، نشانههایی در طبیعت دارد و آیاتی در قرآن است که توحید بیان میکند. ممکن است من قرآن یا متن بخوانم و به توحید برسم یا به طبیعت نگاه کنم و به توحید برسم. چیزی دیدم یا شنیدم و این حقیقت را دریافت کردم. هر دو آیه هستند یکی آیات دیدنی و دیگری آیات شنیدنی است. بالاخره نشانه هستند و ما را به چیزی ماورای خودش میرساند. نشانه یعنی اینکه چیزی به چیز دیگری دلالت میکند. فکر میکنم معنی «آیه» یک چیز است ولی دو نوع دارد همانطوری که من بگویم مهربانی خداوند دو جلوه دارد، کلاً عالم حالت دوگانگی تکوین و تشریح یا خلق و امر در آن است. خیلی از حقایق در هر دو ظهور میکنند. بعضی از اسماء الهی اینور هستند و بعضی آن طرف هستند و بعضی هر دو طرف هستند. این واژه «آیه» هم همینطور است. من آیات تکوینی و آیات تشریحی دارم، خود آیات تکوینی در آفاق و در انفس هستند. ممکن است در درون خود چیزی را ببینم و به توحید برسم. مانند دکارت یک گوشهای شبیه شومینه مینشست، آنجا بروید و فارق شوید که دنیا چیست فقط در درون خود قور کنید و از علم حضوری و جنبههای نفسانی خود به یک حقایقی برسید. یا به طبیعت بروید و آنجا به یک چیزی برسید، سعدی میگوید:
صوفی و کنج خلوت، سعدی و طرف صحرا صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه
اینجا ابهامی وجود دارد که کدام است. کسی که در کنج ازلت میرود و دنبال حقیقت در درون خود میگردد در مقابل سعدی که سمت صحرا میرود کدام صاحب هنر هستند. منظور این است مثلاً سعدی سمت صحرا میرود صاحب هنر است و بر بیهنر خرده نمیگیرد ولی گفت من صاحب هنر هستم. شیطنتی در این شعر سعدی است.
۵- داستان موسی
سراغ داستان موسی میرویم، چند سوره پشت هم خواندیم که در آن داستان موسی بود، این سه سوره که به هم ربط داشتند را کنار هم خواندیم و وسط آن سوره اعراف که یکی از مفصلترین سورههایی است که داستان موسی در آن است، یکی از زیباترین بیانهای داستان هم اینجا است. در سوره قصص از کودکی تا رسیدن موسی به نبوت و رفتن به دربار فرعون است که حجم اصلی را گرفته است و بعد خیلی مختصر بیان میشود. اینجا مانند سوره اعراف است و از بقیه داستان جایی که موسی به دربار فرعون میرود است. این داستان ادامه داستان سوره قصص است، از اینجا که شما میبینید به موسی وحی شده است و موسی به دربار فرعون میرود و اتفاقهایی که بعداً میافتد است. از این نظر خیلی صحنههای داستان با سوره اعراف مشترک است مانند صحنه جادوگرها و ایمان آوردن آنها ولی لحن و ریتم اینجا فرق دارد. اینجا آهنگینتر است و ریتم سریعتری دارد هرچند محتوای داستان که بیان میشود مشابه است ولی با شیوه دیگری بیان میشود.
به آدمها میگویند اگر به یک جزیرهای بیفتید و یک کتاب یا فیلم همراه شما باشد آن چیست؟ اگر یک سوره بخواهیم برداریم یکی از کاندیدای من که باید فکر کنم بردارم یا خیر سوره شعرا است. خیلی سوره تأثیرگزاری است، در هر کسی یک چیزی تأثیر میگذارد ولی اینجا داستان موسی یا داستان ابراهیم که نمیدانم چگونه باید در مورد آن حرف زد. این آیات خیلی تأثیرگزار و زیبا هستند و طور خاصی هستند. در حد ظاهر داستانی که روایت میشود اگر جایی نکات خاصی به نظر رسید میگویم ولی بیشتر هدف من این است مانند معمول در مورد کلیت سوره صحبت کنیم.
«وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» وقتی که خداوند به موسی ندا داد به یاد بیاور موقعی که خداوند به موسی ندا داد که به سراغ قوم ظالم برو. «قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلا یَتَّقُونَ» آیا اینها تقوا پیشه نمیکنند «قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلا یَنْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ» این مکالمه را طور دیگری با جزئیاتی شنیدیم ولی اینجا طور خاصی بیان میشود. میترسم که مرا تکذیب کنند و سینه من تنگ شود و زبان من باز نشود که خوب بیان کنم، پس هارون را همراه من بفرست. «وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» من به گناهی مرتکب شدم که میترسم مرا برای این بکشند «قَالَ کَلا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ» شما بروید و خداوند میگوید ما همراه شما میشنویم. در این قسمت داستان موسی در سوره طه اینکه شما بروید ما هم همراه شما میآییم اینجا خیلی مشخصاً بعداً روی این تأکید میشود.
[۰۱:۰۰]
داستان که تمام میشود، مقدمهای گفته میشود و تأکید بر روی مسئله عزیز و رحیم است. شما بقیه داستان را میخوانید انگار خدا با این دو اسم در ذهن شما جا میافتد. عبارتی که اول خداوند میگوید بروید من هم با شما میآیم، اگر یک نفر داستان را میخواند و این آیه را خواند بعد آن که در فضای داستان هستید حس اینکه خدا هم همراه آنها است باید داشته باشید روی این تأکید شده است. همیشه خدا همه جا است آدمی که به حالت ایمان رسیده است در تمام داستانها هر وقت هر چیزی را میبیند یا میخواند این حس را دارد ولی اینجا انگار از ما خواسته میشود که اینگونه داستان را نگاه کنیم. موسی همراه با هارون رفت و خداوند هم با آنها بود، تمام مزخرفاتی که فرعون میگفت خدا میشنید. باور کنید وقتی من میخوانم خیلی سخت است یادآوری اینکه فرعون چه گفت در حالیکه حس شما این است که خداوند آنجا میشنود و چرندیاتی که میپرسد خدای شما کیست، دیوانه است. حالت غفلتی که آدمها دارند انگار این سوره شما را دعوت میکند و ناچار میکند و به این مسئله دقت کنید که همه این حرفها را خداوند میشنود. خدا همراه موسی و هارون به دربار فرعون آمده است، صحنه اینگونه است فرعون و موسی هستند و یک سری موجودات کوچک دیگر هم هستند و خدا هم آنجا ایستاده است و فرعون چرت و پرت میگوید. موسی سعی میکند به وضوح چیزهای ساده و حقایق سادهای را بیان کند ولی فرعون با قاطعیت و شاعرانه با حرفهای قلمبه و سلمبه یک سری مزخرفات میگوید و همه را خداوند میشوند. تأکید روی مسئله «کَلا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ» او میگوید ممکن است من را بکشند میگوید «کَلا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ» انتهای داستان میگوید «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» وقتی لشکر فرعون را دیدند ترسیدند گفتند اینها را میگیرند «قَالَ کَلا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ» معیت خداوند، در اولین جای داستان و انتهای آن یک بار خداوند این را میگوید و یک بار هم از زبان موسی میشنوید. موسی تمام مدت هر کاری که میکند خدا هم کنار او ایستاده است و معیت دارد.
در این داستان دعوت میشویم اگر عادت نکردیم به اینکه هر صحنهای که در زندگی خود میبینیم یا هر چیزی که در قرآن میخوانیم حس اینکه خداوند آنجا است و ناظر است و میشنود و حالت معیت را دارد، از همین ابتدا دعوت میشویم که اینگونه داستان را نگاه کنیم. هرجا که موسی و هارون رفتند خداوند هم با آنها رفت، مخصوصاً تأکید روی سمع است چون تأکید در سوره بر روی کلام حق و باطل است، تأکید میکند که ما چرندیاتی که فرعون و جادوگرها و حتی بنی اسرائیل میگویند همه را میشنویم.
«قَالَ کَلا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ» این از تکنیکهای اختصاصی قرآن است، کدام جمله را خدا گفت و کدام جمله را موسی گفته است، کجا کات میشود. صحنهای است که خداوند به موسی وحی میکند و به او میگوید برو و به فرعون چیزی بگو بعد فرعون جواب میدهد ولی معلوم نیست از کجا کات شده است. دو جمله را خدا میگوید اینها را بگو، اینگونه میتوانید بخوانید شاید بهتر است که خداوند گفت برو بگو بعد صحنه کات میخورد که آنها این حرف را زدند و فرعون جواب میدهد. انگار به طور ناگهانی به صحنهای میرویم که این حرفها زده شده است و پیام خداوند به فرعون داده شده است که بنی اسرائیل را همراه موسی بفرستد و فرعون جواب میدهد.
«فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ» قبلاً در مورد این بحث کردم که از نظر گرامری باید «فَقُولا إِنَّا رَسُولان رَبِّ الْعَالَمِینَ» باشد که انحراف از گرامر داریم برای تأکید روی اینکه موسی و هارون دو نفر هستند ولی یک رسالت دارند. إِنَّا رَسُولُ از نظر جمع و مفرد باهم سازگار نیستند ما باید رسولان باشیم ولی اینجا برای تأکید روی مسئله یکی بودن رسالت اینگونه بیان میشود. فکر میکنم در کتابهای ضد قرآن و ضد اسلام یکی از ایرادهایی که به قرآن میگیرند میگویند در قرآن یک سری غلطهای گرامری وجود دارد و این یکی از غلطهای گرامری است که به آن اشاره میکنند.
یک نفر چقدر باید خنگ باشد که فکر کند در کتابی که یک نفر به زبان مادری میگوید غلط گرامری وجود داشته باشد. گرامر چیست؟ همان چیزی است که مردم میگویند و بعد از روی آن گرامر استخراج میشود. اینگونه نیست که پیغمبر کلاس دستور زبان رفته است ولی یاد نگرفته است، کلاً کسی که این حرف را میزند نسبت به مقوله زبان آدم پرتی است. مثل اینکه در ایلیاد هومر غلط گرامری یونانی پیدا کنیم یا در شاهنامه غلط گرامری فارسی پیدا کنیم. زبان فارسی قائم به شاهنامه است، گرامر زبان عربی از روی قرآن ساخته شده است چگونه ممکن است یکی بگوید غلط گرامری وجود دارد. اصل ماجرای گرامر این است که فوق گرامر است، قرآن به عنوان ابزار در مورد گرامر کار میکند یک جایی از گرامر متعارف خارج میشود تا یک معنی را به خوبی برساند.
«أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ» این جایی است که فرعون نشسته است و آرامش دارد و هنوز نترسیده است و بلایی سر او نیامده است و خیلی خوب حرف میزند. بعد کم کم که گیج میشود چرت و پرت میگوید، همیشه زبان او نسبتاً خوب است ولی استواری که خطبه اول او دارد را دیگر نمیبینید و کم کم محو میشود. «قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ» شعر میگوید، چون موسی در دربار فرعون بزرگ شده است این حرف را میزند. موسی در آخر حرف خود میگوید «وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» تمام فرزندان بنی اسرائیل را کشتند و این را در آب انداختند. واقعاً این چه حرفی است که میزنید ما تو را بزرگ کردیم، شاید به نفع او بود پدر و مادرش او را بزرگ کنند. از ظلم اینها او را در آب انداختند و او را پیدا کردند و این را نکشتند، منت میگذارد که «أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا» مانند فرزند تو را بزرگ کردیم «وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ» مدتی با ما بودی «فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ» کاری که کردی را کردی «وَأَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ» و تو از ناسپاسها بودی. «قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ» نمیخواهم زیاد روی این بحث کنم، یک نفر حرف ناحقی هم میزند گاهی آدم یک چیزی میگوید که بحث بسته میشود، وارد جزئیات شویم که من چه کاری کردم یا تو چه کاری کردی نداریم، آن کار را یک وقتی کردم که گمراه بودم.
«فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْمًا وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ» فرار کردم، رفتم و خداوند به من حکم داده است. معیار حال فعلی افراد است، در ایران گاهی معیار حال فعلی افراد است گاهی حال گذشته آنها با توجه به مورد است! موسی میخواهد بگوید من ۳۰ سال پیش یک کارهایی کردم این را ول کنید الان یک حکمی به من دادند و از مرسلین هستم، الان با هم صحبت میکنیم. انگار نقطه ضعفی که دوست دارد روی آن تأکید کند کات میکند و یک چیزی مربوط به گذشته بوده و قبول میکند اشتباهی کرده است. «وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» این چیزی است که روی من منت میگذاری و بنی اسرائیل را بنده خود کردی.
«قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ» موضوع بحث عوض میشود چیزی در مورد اینکه من که هستم و تو که هستی و چه کار کردیم میگوید جوابی که موسی میدهد نتیجه آن این است که فرعون روی اصل مطلب میرود. رب العالمینی که تو میگویی از طرف آن رسالت داری و این حرف را آوردی گفت «فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ» اول به خودش گیر داد الان میگوید رب العالمینی که تو فرستادی که است. «قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُونَ» موسی گفت که او پروردگار آسمانها و زمین و هرچه بین آنها هست، است. به اطرافیان میگوید نمیشنوید چه میگوید «قَالَ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الأوَّلِینَ قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ» گفت پروردگار شما و پروردگار اجداد اولین شما و فرعون گفت «قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ» دقیقاً از اول که شروع میشود سخن گفتن فرعون یک قدرت و استواری دارد، موسی هم جوابش را با قدرت میدهد. هرچه میگذرد لحن موسی حفظ میشود و لحن خیلی آرام و متین دارد، جملههای خیلی باوقاری میگوید و با طمأنینه صحبت میکند و فرعون مانند آدمی که سعی میکند هیجانی ایجاد کند و انگار در موضع ضعف قرار میگیرد.
«قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» به نظر من حالت خواندن آن اینگونه است. موسی با لحنی که شروع کرده بود گفت «قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ» آخرین عبارت موسی این است، او گفت «أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ» نسبت جنون به موسی میدهد و این دفعه میگوید «قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» اگر عقل خود را به کار بیندازید، یک مقدار حالت تهاجمی دارد. به او گفتند مجنون اگر یک مقدار عقل خود را به کار بیندازید «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا» موضوع این است که لحن حضرت موسی خیلی لحن استوار و محکم و ثابتی است. «قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لأجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ» اگر غیر از من الهی انتخاب کنید من تو را از زندانیها و محبوسین قرار میدهم.
[۰۱:۱۵]
«قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ» گفت اگر یک چیز آشکاری برایت ارائه بدهم «قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ» گفت اگر راست میگویی بیاور، عصا را انداخت و اژدهای آشکاری شد. «وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاءُ لِلنَّاظِرِینَ» دست را در گریبان خود کرد، ید بیضاء دست خود را بیرون آورد در حالیکه درخشنده بود. «قَالَ لِلْمَلإ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ» گفت این جادوگر دانشمند است. «یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ» فرعون دیگر از منطق استفاده نمیکند و به سمت این میرود که اینها را بترساند که میخواهد بلایی سر شما بیاورد. نوع حرفهایی که میزند و اینکه کم کم حالت شعار پیدا میکند و حالت دروغ گفتن و منحرف کردن ذهن و احساس آدمهایی که اطراف او هستند پیدا میکند. او گفت من رسول پروردگار هستم و نشانههایی دارم یک چیزی هم رو کرد که آنها چیزی در مقابل آن ندارند و چنین چیزی تا حالا ندیدند. مثل اینکه جوابی ندارد بدهد که تو این کار را چگونه انجام دادی، چرا این آیه پروردگار نیست. سعی میکند از احساسات این آدمها بر علیه موسی استفاده کند، آنها را میترساند که میخواهد شما را از اینجا بیرون کند. «قَالَ لِلْمَلإ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ» این نقشه به ذهن آنها رسید که اینها جادوگر هستند و ما هم جادوگر خوب زیاد داریم همه را جمع کنیم که مقابل این قرار بگیرند و پیروز شوند. «یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ» این صحنه بعد است که جادوگرها جمع شدند.
در تمام مدتی که فرعون چرندیات را میگفت خداوند هم آنجا بود و گوش میکرد. فاجعه اینجا است که «قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ» را خداوند شنید و «قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلا تَسْتَمِعُونَ قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ» همه اینها را خداوند میشنید ولی با عزت خداوند مغایر است که مستقیماً با این آدمها در بیفتد. خداوند در پرده غیب است و کسانی که آشکار هستند و با این آدمها رودرو هم شوند آدمهایی هستند که از جنس خود اینها هستند و نماینده رسول خداوند هستند. اگر خداوند بخواهد با حفظ اسم عزیز با این آدمها رودرو شود همان بلایی سر آنها میآید که سر خیلی از آنها آمده است. آن لحظه است که خداوند یا به صورت صاعقه یا آتشفشان یا زلزله با آن آدمها مواجه میشود. مواجه خداوند با کفار با حفظ عزت اینگونه است که تا جایی که کسانی که رسول خدا هستند پیام خود را میرسانند این مواجه پیش نمیآید.
صحنه بعد صحنهای است که موسی و جادوگرها با هم مواجه میشوند «فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ» چون سوره اعراف را اخیراً بحث کردیم نکاتی بود و گفتم. اینکه چقدر فرعون و مشاورین آنها خودزنی میکنند، ترتیب دادن این صحنه مانند این است که بهترین صحنهای که میشد برای حضرت موسی ترتیب داد، این بود که همه مردم را جمع کند و همه جادوگرها را بیاورد که چنین اتفاقی بیفتد. اگر موسی درخواست میکرد و سعی هم میکرد نمیتوانست این کار را خودش انجام بدهد. «فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ وَقِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ» جار زدند که همه بیایید و نگاه کنید. «لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کَانُوا هُمُ الْغَالِبِینَ» تبعیت از سحره یعنی میخواهند از جادوگرها تبعیت کنند، جادوگرها هم مانند موجودات مرتبط با غیب دروغگو هستند، معجزهآورهای دروغین هستند، کارهایی شبیه معجزه میکنند ولی با تقلب است. تمثیل اینکه معجزه واقعی، دروغین را اینجا از بین میبرد با اینکه کلام واقعی خداوند، شعر تقلبی شعرا را از بین میبرد ارتباط دارد. حقیقتی که در کلام قرآن است همانطوری که شعر شعرا وصل به حقیقت نیست در مقابل قرآن مانند ریسمانهای جادوگران در مقابل اژدهایی که واقعاً اژدها است هستند. قرآن هم شعر شعرا را میبلعد، یک نفر قرآن را خوب بخواند کلامها در مقابل قرآن رنگ خود را میبازد.
«فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لأجْرًا إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ» گفتند اگر ما برنده شویم اجری داریم؟ «قَالَ نَعَمْ وَإِنَّکُمْ إِذًا لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» گفت بله شما از مقربین درگاه هستید. در سوره اعراف هم گفتم یک التهابی پشت آن است فرعون ترسیده است که وعده مقرب شدن میدهد به یک عده جادوگرهایی که از جاهای مختلف آورده است، مسئله جدی شده است. «قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِیَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ» سحر آنها گرفت طوری که به عزت فرعون قسم خوردند که ما غلبه میکنیم. «فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ» موسی هم عصای خود را انداخت بعد عصای موسی چیزهایی که آنها انداخته بودند را خورد «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ». او یک چیزی انداخت و این هم یکی چیزی انداخت و آنها افتادند! کلمه انداختن در مورد جادوگرها ادامه پیدا میکند جالب است، از نظر لفظی. هی آنها گفتند تو میاندازی یا ما بیندازیم نتیجه اینکه خود سحره افتادند. این کلمه چند بار تکرار میشود «قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ» بیندازید آن چیزی را که میخواهید بیندازید، انداختند و او هم انداخت بعد میگوید «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ» آنها افتادند. هی گفتند تو بینداز یا من بیندازم آخر سحره خودشان افتادند «قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ» گفتند که ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم. «رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ» پروردگار موسی و هارون. «قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» چرت و پرت گفتن به اوج خود میرسد و این قسمت خیلی حرفهای فرعون خندهدار است «قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» خودش اینها را جمع کرده است و آورده است ولی حرفی که میزند برای خودش نمیگوید. یک عده زیادی از مردم را جمع کرده است و این صحنه اتفاق افتاده است. شاید مردم نمیدانند فرعون خودش این سحره را انتخاب کرده است و برای توجیه مردم این حرف را میزند. این بازی بود که اینها ترتیب دادند ما را به اینجا آوردند و این رئیس آنها بود و این کار را کردند و این افتاد، میخواهد تأثیر آن را روی مردم از بین ببرد. خودش میداند اینها شاگردان موسی نبودند، موسی اینها را نیاورده است اینها جادوگرها را از هر جایی که میخواستند جمع کردند. همانطوری که آنجا موسی عصا را انداخت بالافاصله برای اینکه تأثیر جو را از بین ببرد و گفت او میخواهد شما را از سرزمین خود بیرون کند. اینجا هم تنها چیزی که به ذهن او میرسد این است که جلوی مردم بگوید این نمایش بود. این رئیس آنها بود و شاگردهای خود را آورده است و این بازی را ترتیب دادند که شما را گمراه کنند. «فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لأقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَلأصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ» دست و پای شما را از خلاف میبندم و شما را به صلیب میکشم. «قَالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ» گفتند مسئلهای نیست ما به سمت پروردگار خود میرویم و متحول و منقلب شدیم. «إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ» طمع داریم که خداوند گناهان و خطاهای ما را ببخشد که اولین مومنین هستیم. واقعاً منقلب شدن اینجا چیز عجیبی است، زمینهای برای ایمان در ساحرها وجود داشت، مانند دانشمندهای زمان خود هستند، الان هم شما دانشمندها را ببینید نسبت به عموم مردم معمولاً آدمهایی که اهل علم هستند به دلیل مشغولیت آنها با علم و دانش یک لول از نظر اخلاقی با مردم عادی که به صورت روزمره دنبال رزق و روزی در بازار هستند فرق دارند و دانشمندان واقعی از نظر اخلاقی وضع خوبی دارند. بنابراین چون از نظر اخلاقی آدمهای خوبی هستند و اکثر آنها آدمهای متواضعی هستند و انسان دوست هستند زمینه برای ایمان آنها فراهم است. موانع اخلاقی وجود ندارد. جادوگرهایی که آمدند جادوگرهای خوب و سطح بالا بودند یک حسی از جنبه اخلاقی در آنها است، یک حقیقتی را در مقابل خود دیدند میفهمند که این سحر نیست، یارو (فرعون) میگوید من این کار یا آن کار را میکنم میگویند اشکالی ندارد. خیلی این جمله عجیبی است که میگویند «إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَایَانَا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ» خیلی حرف عمیقی است. در این سوره شما از زبان حضرت ابراهیم میشنوید که «وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی» اینکه من طمع دارم، نمیتوانید در این سوره این آیه را بخوانید و جمله زیبای حضرت ابراهیم را نبینید، خیلی حرف سطح بالا میزنند. عمداً واژهها همان واژهها است که واقعاً منقلب شدند و ایمان ناگهانی پیدا کردن را در حرف آنها ببینید. این صحنه هم با این وضع به پایان میرسد «وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ» به انتهای داستان میرسیم، تقریباً آمدن در دربار و عرضه کردن معجزات به فرعون و بعد صحنه رقابت با جادوگرها شروع داستان است و میدانیم که خیلی اتفاقها افتاد.
[۰۱:۳۰]
آیات زیادی ارائه شد و ایمان نیاوردند، در سوره اعراف به قسمتهای بین آنها اشاره میشود که اتفاقاتی میافتد یک دفعه به صحنه پایانی منتقل میشویم. به موسی وحی کردیم «أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ» گفتیم بندههای من را شبانه حرکت بده و شما تعقیب میشوید. «فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ إِنَّ هَؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ» همه اینها را خداوند میشنود، به تمام شهرها فرستاد که لشکر جمع کنند که اینها موجودات ضعیف خیلی اندکی هستند. «وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ» کفر ما را درآورید، این ترجمه خوبی است. آنها با ما کاری کردند چه کاری کردند؟ کفر ما را درآوردند و عصبانی کردند. «وَإِنَّا لَجَمِیعٌ حَاذِرُونَ» همه ما آماده هستیم که دنبال اینها برویم و با آنها بجنگیم. «فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ» یک دفعه آخر داستان که میرسد آدم جا میخورد که آدم فکر میکند اینها هستند که بر علیه خدا این کارها را میکنند، یک دفعه اگر یک نفر یک ذره غافل شده باشد، خداوند اینها را مانند طعمه قرار داده که اینها را بیرون بکشد. خداوند یک عده را از خانههای خود و جاهای امنی که داشتند همه را بیرون کشید. پیامبران که میآمدند لحظههای عذاب که میرسد خداوند انگار طعمههایی میگذارد، خداوند وقتی میخواهد عذاب کند کاری میکند که اینها به اوج گناهکاری برسند که هرکسی ببیند و بشنود خودشان هم قبول کنند که وقتی مردند قبول کنند که حقشان بود این بلا سرشان بیاید. مثلاً قوم لوط که میخواهند عذاب شوند خداوند ملائکه را به صورت دو جوان میفرستد که آنها تهیج میشوند تا بیایند و بگویند اینها را به ما بده، یک صحنهای به وجود میآید که ما میخوانیم و همه آنهایی که آنجا هستند و حتی خودشان از اینکه مردند و حقیقت برای آنها روشن شد دهانشان بسته باشد، این کاری که کردند در حدی فاجعه بود که حقشان بود بلا سرشان بیاید.
ظلمی که فرعون میکرد کلاً ظلم از نوع پادشاه که برده بگیرد و مردم را بکشد بود، واقعاً بنی اسرائیل مانند طعمه هستند. احساس اینها این است که یک مشت آدم پیزوری و جمعیت کم، مانند کرمی که سر قلاب زدند انگار خداوند فرعون را شکار کند از اول انگار گفت بنی اسرائیل را بده تا ببرم و او بگوید من نمیدهم، آخرش یک شب اینها را سر قلاب زدند بردند مانند چیزی که میخواهند بچهها را گول بزنند کشیدند و همه اراذل و اوباش طرفدار فرعون از مدائن در سراسر سرزمین به شوق اینکه این طعمه را بگیرند همه جمع شدند که کشته شوند. در وسط که همه شعار میدهند و این حرفها را میزنند میگوید «فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ» اینگونه اینها را از باغها و چشمهسارها بیرون کشیدیم و طعمهای گذاشتیم که فکر کنند الان میزنند و داغون میکنند مانند خیلی از قومها که از بین برده بودند و جنگیده بودند، جنگجو هستند و امپراطور هستند و کارشان این است که اقوام کوچکتر را قتل عام کنند «فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ وَکُنُوزٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ» راحت نبود، اینها را از کنار گنجها، چشمهها بیرون کشید، طعمه خوشمزه اینها را بیرون کشید. «کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِی إِسْرَائِیلَ» اینگونه شد که اینها را به بنی اسرائیل به ارث دادیم. «فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ» شب جمیعت را جمع کردند و روز راه افتادند دنبال اینها «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» وقتی این دو گروه بهم رسیدند و همدیگر را دیدند اصحاب موسی گفتند که ما را میگیرند و گرفتار آنها میشویم. «قَالَ کَلا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ» اینها جمیعت کوچک ضعیف بدون صلاح کنار دریای نیل هستند و آنها هم جمع شدند و حالت محاصره دارد. آن طرف دریا است و اینجا هم جمیعت مسلح بزرگی جمع کردند بنابراین احساس آنها این است که گرفتار شدند و گیر افتادندف پروردگار من مرا هدایت میکند. «فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ» به موسی وحی کردیم که عصای خود را داخل آب بزن «فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ» صحنه عجیبی به وجود آمد که آب کنار رفت و دیواره آب مانند کوه بزرگ بود. «وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الآخَرِینَ» و گروه دیگر را به آنجا نزدیک کردیم. «وَأَنْجَیْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ» بیانش این است وقتی این اتفاق افتاد با یک مکثی انگار رسیدند. یک فرصتی بود که آنها از خشکی که به وجود آمد رد شوند بعداً آنها به دنبال آنها بیایند. دنبالشان که آمدند «وَأَنْجَیْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرِینَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» در ماجرایی که اتفاق افتاد نشانهای بود. ولی اکثر آنها ایمان نمیآورند. این پایان داستان است که پروردگار تو عزیز و رحیم است.
بعد داستان ابراهیم است، اول موسی است بعد ابراهیم بعد نوح است بعد چند پیامبر دیگر است که ترتیب استثنائی در این سوره است. داستان را خواندیم داستان از یک جهاتی تکراری است ولی بیانی که در این سوره است از نظر ریتم و از نظر حالتی که بین هیاهوی آنها گفته میشود که «فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ» اینگونه نیست که واقعاً صحنههای عیناً تکرار شده باشد یا عین همان داستانی باشد که در اعراف باشد. در سورههای دیگر به جنبههای دیگر تأکید میشود اینجا به چیزهای دیگر بیشتر پرداخته میشود.
پرسش و پاسخ
حضار: اول آیه که در مورد آیه صحبت کرده و در ترجیع بند هم تکرار شده است قدری مشکوک است یعنی اتفاقاتی میافتد که مبهم است، بعضی از جاها آیاتی میآید که ممکن است یک سری خاضع شوند و آن آیه را قبول کنند و بعضی هم قبول نکنند، یک مقدار برای من مبهم است. مثلاً داستان ساحرها را که میخوانم یک لحظه یاد ساحرها میافتم که بلافاصله قبول میکنند آنقدر که آیه سنگین است یاد اول سوره میافتم که میگوید ما اگر میخواستیم یک ایاتی میآوردیم. دوباره در آخر از همان جنس آیاتی میآید که دریا شکافته میشود و اینجا آن حکم اگر میخواستیم قبول میکردند انگار صدق نمیکند. نمیدانم یک ابهامی وجود دارد الان وسط پارت اول داستان ما یک آیهای داریم که مجبور میشوند بپذیرند اما آخر این پارت یک آیهای داریم که ظاهراً اینگونه نیست و اکثر آنها ایمان نمیآورند. این ابهام که در ذهن من شکل گرفته است آیا درست است یا خیر؟
استاد: باور کنید من نمیفهمم که منظور شما چیست.
حضار: شما از دو آیه صحبت کردید…
استاد: یک آیات رحمانی داریم شما طبیعت را نگاه کنید خدا را میبینید، اکثر مردم طبیعت را نگاه میکنند ولی خدا را نه در آفاق و نه در انفس نمیبینند. شما در خلقت آیات الهی هستید، همه اسماء الهی در خلقت ظهور میکند اسم رحمان و خالق همه اینها در عالم خلقت است. مردم اینها را میبینند و ایمان نمیآورند. یک سری آیات است که آیات خلقت و رحمانیت نیست، شکافتن رود نیل که جزو آیات رحمانی نیست، از نوع اینکه رزق به همه برسد. پیچیدگیهایی که در خلقت است خداوند از عزیز و رحیم است که آتشفشان میآید و یک عدهای را از بین میبرد. آن چیزی که آنها بیشتر میخواهند این است که یک جوری یک آیاتی در طبیعت ببینند و اتفاقات غیرعادی باشد، آن اتفاقات غیرعادی که اینها دنبال آن هستند میگویند اگر ببینیم و آسمان شکافته شود یا فلان چیز اینگونه شود اینها آیات رحمانی نیست، اینها قرار است از عزیز و رحیم بیاید. ما یک سری آیات کلامی داریم که مشابه آیاتی که رحمانی هستند، آیاتی الهی در کلام هستند. یک چیز دیگری هم داریم نشانههایی که خداوند یک دفعه یک طور خاصی ظهور میکند و معجزاتی ظاهر میشود. معجزات پیامبران از طرف عزیز و رحیم است، نبوت از طرف عزیز و رحیم است، معجزات پیامبران و اتفاقات و عذابهایی که نازل میشود به اینها هم آیه گفته میشود چون وقتی شما معجزه پیامبر را میبینید نشانه خداوند برای شما است. صحنهای که اژدها مار میشود و ریسمانهای آنها را میخورد یک نشانهای است که سحره میدیدند و ایمان میآورند. مشکل چیست؟ آیا این آیات باهم قاطی میشوند؟ آیه نشانه است شما به هر طریقی که به خداوند و حقیقت و توحید پی ببرید، سحره به چه چیزی پی میبرند؟ به حقانیت موسی و هارون پی میبرند میگویند ما به رب موسی و هارون ایمان آوردیم. اینها درست میگویند و از طرف رب العالمین آمدند اینها از طرف قدرت برتری آمدند و دروغگو نیستند، جادوگر نیستند. چه چیزی اینها را دلالت کرد؟ نشانهای که دیدند و آیهای که دیدند.
حضار: آقای دکتر مشکل من این است که ما از دو آیه صحبت میکنیم که یک قدرت عجیب و غریبتر و بیشتری دارد که باعث میشود به نسبت آیات رحمانی آن قدرت را نداشته باشند و اکثریت به این آیات مومن نمیشوند. اما شما میگویید در کنار این آیاتی وجود دارد که پیامبران میآورند و معجزه هستند و طبق قاعده ابتدای سوره است که میگوید گردنهای آنها نسبت به این معجزات خم میشود. من میگویم ما در این داستان دو معجزه داریم یکی داستان ساحرها و اژدها است و دیگری قضیه شکافتن دریا است. وقتی داستان ساحرها را میخوانم احساس من این است که یاد اول سوره میافتم از این جنس اما آخر از این جنس فقط برای ساحرها است
حضار: آخر شبیه چنین معجزهای میآورد و میگوید «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ» تناقض ندارد؟
معجزات پیامبران از همان جنسی است که آنها میخواهند، اتفاقهای عجیب و غریب خلاف عادت نشانه صدق گفتار یک آدم باشد این پیامبر است بنابراین یک خارق العادهای از طرف قدرتی که خداوند به او میدهد انجام میدهد. ولی در طول تاریخ چیزی که قرآن نقل میکند این است که این آیات آمده است و مردم ایمان نیاوردند.
[۰۱:۴۵]
می گوید قلب آدمها بین دو انگشت خداوند است میتواند یک کاری بکند و ایمان را در قلب آنها فرو کند. میتواند یک کاری کند که اینها خاضع شوند ولی این کار را نمیکند. آیاتی که پیامبران آوردند کافی بود که مردم خاضع شوند ولی نشدند. هیچ وقت خداوند کسی را مجبور نمیکند که ایمان بیاورد یک جور تناقض است و ایمان آوردن امر اختیاری است. اگر من شما را در شرایطی قرار بدهم که چارهای نداشته باشید نهایت یک چیزی را قبول میکنید. بنی اسرائیل در مقابل چنین آیاتی قرار گرفتهاند، کوه طور را بر فراز آنها افراشتیم. اتفاقی که افتاد بنی اسرائیل را کنار بگذارید این آیاتی که ظاهر میشد لحظهای بود که خداوند عزیز و حکیم با کفار مواجه شده است و قرار است اینها نابود شوند. اینگونه نیست که فرصت داشته باشند، در مورد بنی اسرائیل دشمنان آنها نابود شدند آنها نمیتوانستند ایمان بیاورند لحظه آخر زندگی آنها بود. ولی اینها آیه را دیدند و ایمان آوردند، بالاخره از دیدن معجزات متوالی که برای موسی اتفاق میافتاد گردنهای آنها خم شد. نمیگوید ما یک چیزی میآوریم که اینها ایمان بیاورند میگوید گردن آنها را خم کنیم یعنی تابع شوند. بنی اسرائیل به همین معنا چیزهایی دیدند که تابع حضرت موسی شدند میدانستند خدایی است و میدانستند که در کوه طور با یک موجودی ارتباط دارد. بنی اسرائیل نمونه این است که آیات این شکلی آوردن برای همه مردم فایده چندانی ندارد، بالاخره اینها آدمهایی میشوند و ظاهر مذهبی پیدا میکنند ولی باطن آنها مذهبی نیست و تبدیل به آدمهای منافق و الذین فی قلوبهم مرض میشوند. دقیقاً بنی اسرائیل نمونه آنهایی هستند که خداوند میتواند ظهور کند و چیزهایی نشان بدهد تا مردم خاضع شوند، یعنی دنبال پیامبر او راه بیفتند. ولی چه فایدهای دارد خدا میگوید من میتوانم این کار را بکنم ولی نمیکنم. اگر فایده داشت میکرد فایده ندارد، کاری کنید که قوم فرعون همه بفهمند خدا است و بنی اسرائیل را رها کنند، چه فایدهای دارد؟ ایمان نمیآورند آیات این شکلی نشان دادن برای کسی، سحره و عده قلیلی ایمان میآورند. همان صحنه را اطراف و جماعت هم دیدند ولی ایمان نیاوردند، فایدهای ندارد. خیلی از پیامبران اینگونه معجزات را میآوردند ۱۰ نفر ایمان میآورند، این شکلی نیست که ایمان به معنای واقعی کلمه در آنها ایجاد شود. اینها آیات رحمانی نیستند، آیات این شکلی آیات از طرف خداوند عزیز نازل میشوند که چیز خوشی برای کسانی که آیات را میبینند ندارد.
حضار: نکته من این است نمیخواهم به یک بحثی گیر بدهم ولی اگر اولین بار این ترجیعبند تکرار شده است احتمالاً منظور از آیت آیه رحمانی است و دومین بار که تکرار شده است آیه رحیمی است؟ به تعبیر شما اینگونه است؟ با این تقسیمبندی اینکه خداوند در مورد نشانههایی که در زمین است چگونه ؟؟ رشد میکنند، شما تعبیر میکنید آیاتی هستند که در عالم وجود دارند و ما میبینیم و ممکن است به صورت طبیعی ایمان بیاوریم ولی روگردانی میکنیم. دقیقاً همین ترجیع بند تکرار میشود در مورد آیهای که از جنس این آیه نیست، اگر واقعاً این تقسیمبندی جدی است پس نه در لفظ و نه در سوره ترجیع بند نمیبینیم. از ابهامی صحبت میکنم یعنی شما از دو آیه صحبت میکنید که دو ترجیع بند پشت هم آمده است اما در ترجیع بند اول اینگونه نیست.
دو آیه یعنی چه؟ آیه و نشانه است، در زبان فارسی بگویم رشد گیاهان نشانه وجود خداوند است، معجزات پیامبران نشانه وجود خداوند است، قرآن از نشانههای وجود خداوند است. یعنی چه از دو آیه صحبت میکنم از نشانه صحبت میکنم، انگار کلمه آیه برای شما جا نمیافتد، نشانه معنی خیلی واضحی دارد، یک چیزی نشانه یک چیزی است. حس شما این است که باید چند لفظ ابداع کنیم، به آنها بگوییم فلان آیه.
حضار: معنی که شما برداشت میکنید دستهبندی است.
هر چیز و واژهای را بکار ببرم بعد دستهبندیهایی هم دارم، شما یک واژه بگویید.
حضار: انسانیت
بگویم انسانیت در قرن فلان، جلوههای انسانیت در فلان چیز، انسانیت در هنر بعد بگویم حال که اینگونه شد نباید یک لفظ برای انسانیت به کار رود. هر چیزی جلوهها و وجوهی دارد من میتوانم در عین حالی که یک چیز است بعد پاره پاره کنم. مخصوصاً در حالت تکوین و تشریح خیلی این حالت را دارد که هر چیزی اسماء الهی در تکوین و تشریح ظاهر میشوند. اینکه بخواهم برای آن دو لفظ بیاورم خلاف است نباید دو لفظ بیاورم باید معلوم باشد که اینها یک چیز است آیه و نشانه است. نشانه میتواند مثلاً من میگویم آیاتنا آفاق و الانفس، شما بگویید چرا اگر آیات آفاقی و انفسی است برای آن یک اسم بگذارم به آن بگویم آیات و به این بگویم آیاف که معلوم شود این برای انفس است و این برای آفاق است. آیه است آیه آفاقی و انفسی دارد، آیات تکوینی خودشان آفاقی و انفسی دارند اینها یک چیز هستند. اینکه صورتی در زیر دارد آنچه در بالا است، خوب است من برای چیزهایی که بالا است و چیزهایی که پایین است یک لفظ بکار ببرم که شما بفهمید این همان است و صورت بالا پایین افتاده است و این شده است. من باید بفهمم این در عالم تکوین معادل آن در عالم تشریح است بنابراین خوب است که یک لفظ برای آنها بکار ببرم. قرآن آیه تشریحی است مشابه آن مثلاً حضرت مسیح به عنوان یک آیه تکوینی است. همینکه هر دو جزو آیات الهی هستند به من بینشی میدهد که اینجا تناظرهایی در عالم تکوین و تشریح وجود دارد که باید اینها را کشف کنم. جوابی که میتوانم به شما بدهم این است که حرف شما را ادامه بدهیم آیات آفاقی و انفسی هم باید دو اسم داشته باشد و نباید به هر دو آیه بگوییم. در بین آیات انفسی هم ظرافتهایی است سه نوع هستند و برای هر کدام باید یک اسم بگذاریم. در طبقهبندیهایی که در زبان داریم ما چنین کاری نمیکنیم، یک اسم میدهیم و اگر لازم شد میگوییم آیات آفاقی، آیات انفسی هستند.
حضار: سوال من این است که خوب است دقت کنیم آخر ؟؟ میگوید در این داستان یک آیتی است مهم است که ببینیم آیه انفسی یا آفاقی است یا جزو کدام دسته از آیات نه از نظر لفظ از نظر تقسیمبندی است؟
من فکر میکنم این سوره طوری شروع شده که این کنجکاوی را در ذهن آدم ایجاد میکند، اول از آیات رحمانی صحبت کرده که اینها نمیبینند بعد از یک سری آیات صحبت میکند که اینها نمیشنوند بنابراین این حس را به وجود میآورد بله حداقل در این سوره این چیزها را تفکیک کنیم. وارد حیطه عزیز و رحیم شده است، عزت خداوند که آیات را شروع میکند از نوع آتشفشان است که کسی را راه نمیدهد و همه را میشورد و میبرد. عزیز رحیم پیغمبر میفرستد کلام خدا نازل میشود، یعنی عزت همراه با رحمت چنین آثاری روی آیه دارد به نظر من در این سوره نه همه سورهها روی این نکته تأکید میشود. مقدمه همین تأکید را ایجاد میکند که اسم رحمان در کنار اسم عزیز و رحیم متقابل آمده است و بعد آیه را در مورد رحمان میشنوید بعد یک سری آیات مربوط به عزیز و رحیم میبینید. در این سوره این نکته مهم است.
حضار: ؟؟ میخواستیم آیهای نازل میکردیم که آنها عازم میشدند سوال من این است در طول تاریخ چنین موردهایی داشتیم که خدا چنین آیهای نازل کرده است؟ چرا خدا این رویکرد را عوض کرده است؟
خداوند در مورد بنی اسرائیل آیاتی نازل کرده است که اینها خاضع شدهاند در مورد اقوام دیگر اینگونه نبود. آیات آشکاری که اینها را خاضع میکرد موقع مرگ آنها نازل شد که فرصت نداشتند. معجزاتی ظاهر میشد که خاضع نمیشدند، در مقابل عصای موسی عموم مردم خاضع نشدند ولی بنی اسرائیل در مقابل کوه طور و معجزه نیل حالت خضوع پیدا کردند. اینکه خاضع شدند یا خیر منافع آنها هم در جهت پذیرفتن بود.
حضار: ؟؟ ایمان فایدهای ندارد، چرا در آن موقع چنین آیهای نازل کرد؟
اگر این کار را نکرده بود بنی اسرائیل نمونه این هستند که متوجه شوید فایدهای ندارد، اگر خداوند در هیچ قومی ظهور نکرده بود یک عده مدعی بودند که اگر نیکی کند خیلی فایده دارد. این کار یک بار در مورد بنی اسرائیل انجام شده است، خداوند در درک یک آدم معمولی نه عارف میگنجد در او به صورتهایی که ممکن بود ظاهر شد. انفجار کوه یا برافراشته شدن یک کوه یا معجراتی که شما میبینید است. خداوند به همه ما روزانه رزق میدهد ولی به اینها طور خاصی رزق داده است که بفهمند که این را خدا داده است، به آن من سلوی میگویند. وای میبینید که فایده ندارد، ظهور خداوند در آدمهایی که رشد نکردند حاصل آن بنی اسرائیل است، چندان در قرآن اعتباری ندارد. اینگونه ظاهر شدن و به زور یک عده را مومن کردن، ایمان فعل اختیاری است و نمیتوانید کسی را به زور مومن کنید. میتوانید یک نفر را مجبور کنید که یک چیزی را بپذیرد، قبول کند که اینگونه است. ولی ایمان همراه با علاقه و گرایش است یعنی من باید با تمام وجود به یک چیزی گرایش پیدا کنم و آن را دوست داشته باشم نه اینکه بگویم مجبور شدم گفتند اگر این کار را کنی من قبول کنم طرف متأسفانه این کار را کرد و من چارهای ندارم به غیر از اینکه قبول کنم.
اینکه خداوند میتواند یک کاری کند که مردم این چیزها را ببینند و پیرو پیامبر هم شوند بعد نتیجه بنی اسرائیل است.
حضار: یعنی شاهد بودند
نه اینکه شاهد بودند امکانی است که خداوند آن را تحقق میدهد، کسی هم نباشد ببیند و گواه بگیریم که اینها اینگونه شدند انگار خداوند این کار را در طول تاریخ باید میکرد. این امکان وجود دارد و این تحقق پیدا میکند ولی برای انسان مفیدتر این است که خداوند در پرده غیب باقی بماند. زیادی ظهور کند و نشانهها به مردم تحمیل شوند حاصل خوبی ندارد. این بحثها، بحثهای خوبی است چون من فکر میکنم موضوع در این سوره موضوع مهمی است نه آنطوری که شما میگویید اسم مختلف است ولی بالاخره شروع سوره با ذکر آیات رحمانی است که نمیبینند و حرف از نبوت و کتاب خدا میشود که قرار است به گوش مردم برسد این چیزی است که در سوره روی آن تأکید است بنابراین بحثها خارج از موضوع سوره نیست.