۱- مقدمه
جلسۀ قبل تا اینجا را گفتم که برادرها آمدند و جام از درون رحل درآمد و آنها سعی کردند که جای بنیامین را بگیرند و بعد بزرگترین آنها میگوید من اینجا میمانم و برنمیگردم، امروز این داستان هم تمام میشود.
خیلی طول کشید؛ خود به خود حرف پیش میآید، خیلی چیزها در نظرم نبود، نظرم این بود که از اول داستان شروع کنم با همان ایدۀ کلی که چه اتفاقاتی میافتد، یک دور از اول داستان مثلاً نکات ریز آیات را بگوییم، ولی عملاً خیلی بحثهای کلیتر مطرح شد.