
بسم الله الرحمن الرحیم
آمریکا، به چهار روایت، جلسهی ۱، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۸۷
قرار شده است که در این سلسله جلسات به موضوع آمریکا بپردازیم و سه دیدگاه متفاوت راجع به کشور آمریکا را مورد بررسی قرار دهیم. یک نکتهی مقدماتی این است که صبغهی بحث ما بیش از آن که سیاسی باشد، در حوزهی فلسفهی سیاست است. در نوع نگاه فلسفهی سیاست، هویت آمریکا غیر از لحاظ آن بهصورت یک کشور خاص و در مرزهایی خاص است. از همین نظر هم بحث ما بیشتر متوجه مفهوم سیاسی آمریکا است نه کشور آمریکا.
۱- آمریکا در سه روایت
روایت اول، دیدگاهی کاملاً منفی و خصمانه است و دیدگاهی است که بسیاری دشمنان آمریکا آن را اتخاذ کردهاند. این نوع نگاه قائل است که آمریکا یک کشور کاملاً شیطانی است که بهصورت کامل توسط جریان سرمایهداری کنترل میشود و با یک سری بازیهای نمایشی و دروغین مثل آزادی، هدف واقعی خود را که استعمار و استثمار مردم جهان است، دنبال میکند. این روایتی است که از سوی بلوک شرق، کمونیستها، نهضتهای چپ دنیا، بسیاری رویکردهای سیاسی با صبغهی مذهبی مانند ایران، آن را تبلیغ و ترویج میکنند. مناسبات سیاسی برخی کشورها مانند ایران، بر پایهی چنین نگاهی شکل گرفته است و همین نوع نگاه باعث نوعی جدایی آشتیناپذیر میان آمریکا با برخی کشورهای دیگر مانند ایران شده است. در مناظرات ریاست جمهوری اوباما و مککین، مککین به عنوان یک اشکال مهم و آتو به اوباما این مطلب را مطرح میکرد که سیاستهای اوباما موجب نزدیکی آمریکا با کشوری مانند ایران میشود. چون این روایت برای فضای کشور ما شناختهشدهتر است، از آن میگذریم.
روایت دوم، روایتی است که به خاطر غرابت آن در فضای سیاسی کشور ایران، با تفصیل بیشتری مورد بررسی قرار میگیرد. روایت دوم، روایت متداول یک فرد آمریکایی دربارهی کشور خود است که به آن به عنوان یک سرزمین مقدس، یک اتوپیا، بهشت زمینی، محل تحقق ایدههای مثبت و خوب مینگرد.
روایت سوم هر دو روایت اول و دوم را شامل حقایقی میداند و در توضیح وضع نامطلوب موجودی که در روایت اول توضیح داده میشود تحلیلی ارائه میکند مبنی بر این که مردم، سیاستمداران، سرمایهداران و رسانهها در آمریکا به عنوان چهار نهاد مستقل حضور دارند و عواملی در این میان دخیل است که منجر به آن شده است که روحیهی سودطلبی و حاکمیت سرمایه و منفعت در آمریکا، باسابقهی تاریخیای که دارد، منجر به توازن میان نهادهای ذکرشده میشود که سامان دهندهی یک تعادل نه لزوماً مطلوب و برای همهی طرفها ولی پایدار در کشور آمریکا است.
۲- روایت اول
بیان شد که این روایت به نوعی میراث مبارزات کشورهای بلوک شرق در آمریکا است. در نظر این کشورها و مواجههای که با آمریکا داشتهاند، آمریکا با تزویر مخصوص به خودش، میراثخوار استعمار شده است. آمریکا تا چندین قرن منادی این شعار بود که میخواهد نجاتدهندهی کشورهای مستعمرهی خود باشد و تشکیل حکومتهای استعماریای که در این کشورها توسط آمریکا صورت پذیرفته به این خاطر است که خود آنها توانایی نجات خویش را ندارند و آمریکا به نیابت آنها در کشورهایشان حضور دارد. این نوع نگاه برای بسیاری از کشورها از جمله کشور ما همراه مؤیداتی از حافظهی تاریخی جمعی است، مثل کودتای ۲۸ مرداد که ابتدا با دل بستن ایران به انگلیس شروع شد و سپس به وابستگی ایران به آمریکا بدل شد؛ و یا ماجرای ملی شدن صنعت نفت. حکومت ایران تا پیش از این کودتا بسیار دموکرات تر بود و پدیدآیی سازمانهای امنیتیای مثل ساواک مربوط به دوران بعد از کودتا و استقرار آمریکا در کشور است. یا میتوان حوادثی که در آمریکای لاتین بعد از جنگ جهانی دوم مثل کودتاها و سرکوبهایی که توسط آمریکا رخ داد را نمونه آورد.
۱-۲ محوریت مسائل نظامی در سیاست خارجی آمریکا
اگر به تاریخ آمریکا نگاه کنید به محوریت مسائل نظامی در آن در تمام دورهها پی خواهید برد، آمریکا همیشه در حال جنگ بوده است. در ابتدای ورود به قارهی آمریکا، با سرخپوستهای بومی وارد جنگ شدند، بعد از استقرار در آمریکا، برخلاف شعار اولیهی خود که صرفاً محدودهی مبارزات خویش را قارهی آمریکا تعیین کرده بودند، در پی تصاحب و استعمار سرزمینهای دیگری برآمدند. بعد از جنگ جهانی دوم نیز دیگر آمریکا، یک طرف هر جنگی در هر جای جهان بوده است که نمونهی مشخص آن، جنگهای کره و ویتنام است. جالب است که شعار آمریکا در همهی این جنگها و همهی این سالها نیز گسترانیدن صلح و آزادی بوده است. اطلاق عنوان شیطان به آمریکا به خاطر همین تناقضی است که در عمل و سخن داشته و دارد.
۲-۲ دموکراسی نمایشی و سرکوب داخلی
توضیحی که تحلیل گران در روایت اول از عملکرد متناقض آمریکا دارند این است که آنچه در آمریکا حاکم است سیاستهای سرمایهداران آمریکایی است که همهچیز را تحت کنترل خود دارند و صرفاً با اجرای یک دموکراسی نمایشی در قالب دو حزب غالب، این گونه عمل خود را جلوه میدهند که آنچه تعیینکننده بوده، ارادهی مردم آمریکا است. ابزار اصلی سرمایهداران آمریکایی نیز، رسانههای قدرتمندند. شاید مؤیّد این بازی نمایشی این باشد که نظام تأمین اجتماعی و نظام حمایتی کار و اشتغال در آمریکا برخلاف مثلاً اروپا بههیچوجه، وضع خوبی ندارد. غارت و استعمار دیگر کشورها توسط آمریکا به این خاطر است که از سویی هم نظام سرمایهداری تقویت بیشتری شود و هم با خط فاصلهای که میان سرمایهداران و عموم افراد وجود دارد، عامهی مردم آمریکا در وضعیتی از رفاه باشند که آنها را در مقایسه با کشورهای جهان سوم در وضع مناسبتری قرار دهد و این مانع اعتراضها و انقلابهای آنان شود.
این رفتار ناروا و متناقض آمریکا صرفاً در برابر کشورهای دیگر نبوده و در برابر خود مردم آمریکا نیز چنین رفتاری داشته است؛ مثلاً رفتار دولت آمریکا با دانشجویان معترض به سیاستهای دولت در جنگ ویتنام در دههی ۶۰، بسیار خشن بوده است و تفاوتی با رفتار دولتهای دیکتاتور ندارد؛ و یا ترور رهبران گروه پلنگهای سیاه توسط اف بی آی در اعتراضات سیاهپوستها نمونهی دیگری است که میتوان شاهد آورد. این دست رفتارها نشانگر این است که اگر چیزی مسائل اساسی آمریکا را زیر سؤال ببرد، دولت آمریکا همان کاری را میکند که دیگر کشورهای دیکتاتور میکنند. همین مقدار از آزادی ظاهریای که آمریکا برای مردم خود مجاز میداند، بیشتر به خاطر دارا بودن حکومت مقتدر و فقدان تهدیدی نسبت به دولت است نه لزوماً رواداری خود دولت آمریکا. چون این روایت همانطور که بیان شد تا حد زیادی برای ما آشناست از آن میگذریم.
۳- روایت دوم
روایت دوم، روایت جانبدارانه است و روایت است که مبتنی است بر نوع نگاهی که آمریکاییها نسبت به خودشان دارند. البته امروزه، تصویر آمریکاییها از خود روایت دوم نیست، ولی این تصویری است که فهم آن در شناخت آمریکا بسیار مؤثر است زیرا یا تصور بخشی از آمریکاییها از خود است، حالا چه نسخهی اغراقشده و چه معقول آن و یا تصویری است که به شدت برخی افراد در آمریکا با آن مخالفت میورزند و اهتمامشان رفع آن است. مثل وضعیتی که در مورد ایران وجود دارد، بسیاری آن را بزرگترین کشور شیعه و کشور امام زمان (عج) میدانند و حالت مقدسی نسبت به آن دارند و بسیاری اهتمامشان مخالفت با چنین تصوری در مورد ایران است. به نظر پرداخت بیشتر به این روایت دوم بیاشکال باشد، چون عموماً تصوری که در اذهان وجود دارد از آمریکا غیر از این روایت دوم است.
آمریکاییهای بسیاری تصورشان از خود این روایت دوم است، شرایط زندگی خود را مطلوب میدانند و این البته لزوماً مربوط به بهرهوری آنها از منابع طبیعی بهتر نیست، چون این بهرهوری در سرزمینهای دیگری مثل استرالیا یا آمریکای لاتین نیز بود ولی چنین نتایجی به دست نیامده است.
۱-۳ شرایط مطلوب سیاسی و فرهنگی آمریکا برای مهاجرین
یک لازمهی مهم این نوع نگاه به آمریکایی، لحاظ یک نگرش دینی است. چیزی شبیه نگاه تقدیس شدهای که به ایران وجود دارد که بدون پشتوانهی مذهبی بیمعناست. کشف آمریکا بزرگترین اتفاق جهان در هزارهی اخیر است. گویی زمین دنیا دو برابر میشود و سرزمینی نو توسط خداوند به اروپاییان و بشریت اهدا میشود. سرزمینهای حاصل خیز بی سکنه و تمدن که مناسب برای مهاجرت بودند. با یک نگرهی دینی، باید این پنهانی آمریکا توسط خداوند تا این زمان از سر حکمتی بوده باشد. رنسانس در اروپا، تحولات اجتماعی هزارهی اخیر، تمام لوازم خوب و مثبت دنیای مدرن و شکلگیری دولت و ملت آمریکا، همه و همه، با کشف قارهی آمریکا مناسبت مشخصی دارد. طرفه آن که تاریخ کشف قارهی آمریکا همزمان با تولد مارتین لوتر است و مجال این ظن را برای پروتستانتیزم تقویت میکند که مذهب اینان بر حق است و خداوند سرزمینی را برای رشد این مذهب به آنها اهدا کرده است. از این نظر آمریکا برای پروتستانها حکم سرزمین موعود را دارد.
از جنبهی سیاسی هم این سرزمین موعود است. اوضاع اروپا به گونهای بود که امکان تحقق یک نظام سیاسیایدهآل در آن فراهم نبود، چرا که وجود نظامهای سیاسی پرسابقهی سنتی، مانند نظام پادشاهی انگلستان یا نظامهای سنتی جوامع اشرافی، مانع از این امر بود. از همین منظر ایدههایی مثل دموکراسی و محوریت رأی مردم که در تقابل با نظامهای اشرافی و پادشاهی بود، علیرغم آن که حاصل انقلابهای اروپا بوده است، نه در اروپا بلکه در سرزمین بکر آمریکا تحقق یافت. ورود به این سرزمین بکر، حاصل خیز، دارای منابع فراوان از جمله آب فراوان مثل رود میسیسیپی، دسترسی خوب به اقیانوسها و … برای اروپاییان حس وارد شدن به بهشت را ایجاد میکرد.
پروتستانتیزم که ملجأ آن، بعد از مهاجرت، آمریکا میشود، در ابتدای تشکیل، نحله و نهضت دینیای بود همراه با اعتراضات به حق در برابر حکومت فاسد کاتولیک. پاپهای آن زمان برخلاف پاپهای فعلی، بسیار خشن، فاسد، عیاش و زراندوز بودند. داستان فروش بهشت و بخشودگی گناهان افراد در ازای دریافت پول معروف است.
۲-۳ اتحاد و همبستگی مهاجرین
مضیقههای فرهنگی و سیاسیای که بسیاری اروپاییان را با خواستهای به حق و به جا مجبور به مهاجرت به آمریکا کرده بود، به نوعی آنها را بر آن داشت تا عهد نانوشتهای ببندند که دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نکنند و آزادی یکدیگر را محترم بدانند و در کنار هم در کمال صلح و مدارا، با حکومتی متحد و آزاد زندگی کنند. پیوریتنها که اولین گروه مذهبی مهاجر به آمریکا هستند و بسیاری محققان، منش آمریکایی را متأثر از این گروه میدانند در هنگام مهاجرت به آمریکا با کشتی میفلاور (Mayflower)، عهدنامهای را میان خود میبندند که مفاد آن کاملاً نشاندهندهی نکات بیان شده است. البته مشخص نیست چه میزان از آن واقعیت دارد و چه میزان اسطورهای است. بندی از این عهدنامه این است:
«برای بقای خود دست اتحاد به هم داده و یک گروه سیاسی برای حفظ نظم و امنیت تشکیل دهیم و به موجب این پیمان، قوانین و مقرراتی عادلانه وضع کنیم و آنها را برای تشکیل سازمانهای موردنیاز که به بهترین وجهی رفاه و آسایش مهاجرین را تأمین مینمایند، به موقع اجرا بگذاریم.»
نقل قطعهای از نوشتههای دوتوکویل از مهمترین اندیشمندان آن زمان که حدود ۱۷۶۰ تا ۱۷۷۰، پنج دهه بعد از مهاجرت اروپاییان به آمریکا، به آمریکا سفر کرده و تحت تأثیر فضای آنجا قرار میگیرد، مفید است: «میتوان جامعهای را در ذهن مجسم کرد که مردم آن همه قانون را دستاورد مشترک خود میشمرند، بدان مهر میورزند و بیهیچ مشکلی از آن تمکین میکنند. هر فرد دارای حقوقی است و بیواهمه از حقوق خود بهره میگیرد. نوعی احترام متقابل بری از نخوت و بندگی میان کلیهی طبقات وجود دارد. مردم به منافع خود واقفاند و میدانند که لازمهی برخورداری از مواهب اجتماعی، گردن نهادن به مسئولیتهای اجتماعی است. در چنین حالی، همکاری شهروندان میتواند جانشین اقتدار فردی اشراف گردد و دولت از خودکامگی و نیز از بیبندوباری برهد.» این نوع سخنان حتی برای فرانسوی آن زمان هم غریب است. به یک معنا مهاجرین به این نتیجه رسیدند که حالا که قرار است در کنار هم زندگی کنیم، با توجه به سابقهی پیش از مهاجرت خود، بهصورت اختیاری به قانون و نظام سیاسی و اجتماعیای که بتواند ما را از بند اشرافیت و خطاهای ناگوار نظامهای سیاسی پیشین برهاند، تن در دهیم. همین نگاه باعث شد که آمریکا اگرچه دارای ایالتهای مختلف بود، حدود ۱۳ ایالت در ابتدای مهاجرت، میان آنها اتحاد خوبی در برابر دشمنان مشترکشان برقرار باشد. مهاجرت اولیه به آمریکا تا ۱۰۰ سال اول را شامل میشود تا حدود سال ۱۷۷۰ که جمعیت کمکم زیاد میشود. با مهاجرت گسترده به آمریکا و اوضاع مناسب آن، انگلستان درصدد کنترل مهاجرین برمیآید و سعی میکند آنها را تحت حکومت کشور خود بیاورد و به تبع مالیات و منافع دیگری را نیز به تصاحب درآورد. انگلستان وقتی عدم اطاعتپذیری مهاجرین را میبیند، درصدد جنگ با مهاجرنشینان برمیآید که با مقاومت و اتحاد آنها ناکام میماند.
دشمن دیگر مهاجرین، سرخپوستهای بومی بودند که در برابر این بومیها نیز توانستند با اتحاد بایستند و حاکمیت خود را مستقر سازند. در هر صورت تمام این شرایط باعث شد که به نوعی یک جامعهی اتوپیایی به سبب شرایط آن زمان در آمریکای تازه کشفشده شکل بگیرد.
۳-۳ قانون اساسی آمریکا
قانون اساسی آمریکا که حدود دویست سال پیش نگاشته شده است، ویژگیهای برجستهای دارد. در متن قانون اساسی، بهصورت رسمی، بندی غیرقابل تغییر بودن آن را اعلام میکند که نشاندهندهی اطمینان تدوینکنندگان آن به متن نوشته شده است. هنوز هم بسیاری اذعان دارند که افرادی که به معنای مصطلح نظریهپرداز نبودند چه اندازه خوب این متن را تهیه کردهاند. در اهداف نگارش این قانون به استقلال و درعینحال یکپارچگی ایالتها اشاره شده است. این مطلب به وضوح در راه کارهای اجراییای نیز به سامان رسیده است. مثلاً نوع انتخابات در آمریکا که بر اساس الکترال است. رأیگیری در آمریکا این گونه است که ابتدا در هر ایالتی بهصورت جداگانه آراء نامزدها لحاظ میشود و هر فردی که رأی بیشتری بیاورد، آرای کل ایالت به نام او ثبت خواهد شد. در انتخابات گذشتهی آمریکا نیز اختلاف رأی اوباما و مککین زیاد نبود و آنچه باعث پیروزی اوباما شد، همین رأیگیری بر مبنای الکترال بوده است؛ و یا سازوکار اجرایی در آمریکا این گونه است که مجلس سنا حافظ منافع ایالتها و کنگره حافظ دموکراسی کل آمریکا است. خود رئیسجمهور نیز حالتی بینابین دارد.
۴-۳ پیشینهی سرزمینی آمریکا
شاید پدیدآیی چنین سازوکار حکومتیای واقعاً در کشورهای سنتی میسر نباشد و نیاز به پیشینهی سرزمینیای مانند آمریکا برای تحقق چنین حاکمیتی است. پیشینهی سنتی بسیاری کشورها، مثل ایران، فرانسه، انگلستان و … مانع از یک آزادی عمل است که بخواهد منجر به پایهگذاری یک حاکمیت مستقر و با بنای مدرن شود. مثلاً در ایران نگاهی که به شاه و حاکم وجود داشت نگاهی بود که به نمایندهی خدا در زمین وجود داشت، رفع چنین نگاهی و جایگزین کردن نگاهی دیگر، به سادگی میسر نیست. از همین نظر است که گاه برای تحقق جامعهی مدرن و حکومت مدرن فردی چون رضاشاه را مناسب میدانند. در اروپا هم وضع همینگونه است. هنوز اشرافیت در انگلستان وجود دارد و یا روستاهای فرانسه هنوز همان سازوکار سنتی خود را حفظ کردهاند. از این نظر این اعجاب نسبت به آمریکا مخصوص کشورهای شرق مانند ایران نیست و نسبت به اروپای غربی نیز حتی وجود دارد. این را حتی در امور بسیار جزئی و مصداقی میتوان دید؛ مثلاً در نیویورک شما کوچه و پسکوچه نمیبینید و همه یکسره خیابانهایی بانظم مشخص است، برخلاف ایران که معماری سنتی و مدرن آن درهمتنیده است.
همهی کسانی که بودریار را میشناختند، از کتاب آمریکای وی به شدت شگفتزده شدند. بودریار با آن همه سابقهی مخالفت با سرمایهداری، بعد از سفری که به آمریکا دارد، آمریکا را در قامت یک اتوپیا میبیند. هرچند نگاه او البته با نگاه یک آمریکایی به کشور خود متفاوت است.
۵-۳ ساختار حاکمیت و قانونگرایی در آمریکا
در آمریکا چیزی که به وضوح دیده میشود این است که اساساً ساختار حکومت و حاکمیت محسوس نیست. شما اگر بخواهید و توانایی مالی داشته باشید میتوانید در آمریکا برای خود دانشگاهی تأسیس کنید و بههیچوجه نهادی مانند وزارت علوم در تصمیم شما دخالتی ندارد. تمام دانشگاههای خوب آمریکا مثل هاروارد و پرینستون و … همینگونه به وجود آمدهاند. مثلاً فردی که در می گذشته است، ارثیهی خود را وقف تأسیس سازوکار آموزش کرده است که بعداً حالت گسترشیافتهی آن، جایی مانند دانشگاههای برجستهی آمریکا است.
در متن قانون اساسی آمریکا ذکرشده که هیچکس حق ورود به حریم خانهی دیگری را ندارد و فروش اسلحه مجاز است، نه برای فروش کارخانههای تسلیحات که باور عمومی این است، بلکه برای آن که شما میتوانید اگر کسی وارد حریم منزل شما شد، به او شلیک کنید، حتی اگر پلیس باشد. در آمریکا آنچه وجود دارد قانونگرایی گسترده و فرع بودن دولت است. بسیاری ویژگیهای دولتهای اروپایی حاصل میراث بری آنها از آمریکا است. در آمریکا فرد حاکم نیست و حتی رئیسجمهور اجراکنندهی قانون اساسی است. در کتاب اندیشه توکویل از نشر طرح نو، [توکویل، نوشتهی لری سیدنتاپ، ترجمهی حسن کامشاد، نشر طرح نو] نقلقول جالبی از توکویل میکند به این مضمون که: خودمختاری ایالتها در آمریکا وجود داشت زمانی که فرانسویها از امکان آن بحث میکردند. ایالتها در آمریکا در حد کشور استقلال دارند و گاورنر در آنها مانند فرماندار در کشورهایی مثل ایران نیست بلکه اساساً حاکم و همهکارهی ایالت است. البته این استقلال در عین وابستگی به حکومت مرکزی و اتحاد با آن است و به همین خاطر است که جز در یک مورد مهم مثل ماجرای بردهداری، هیچ جنگی میان ایالتها وجود ندارد.
مردم آمریکا برخلاف مردم بسیاری کشورها از جمله ایران به حاکمیت خود علاقه دارند و حاکمیت نیز اساساً سعی در کمترین مداخله در امور شهروندان را دارد. اساساً در ایران همیشه حاکمیت یک نیروی مزاحم دیدهشده که باید با آن مقابله کرد و حتی اگر انقلابی هم کنند و حکومتی را بر سر کار بیاورند، حمایتشان از آن دیری نمیپاید.
۶-۳ مهاجرپذیری آمریکا
جامعهای مانند آمریکا که از ابتدا در یک وضع مطلوبی پدید آمده، جاذبهای برای مهاجرین به شمار میآید و وضع مطلوب آن باعث میشود مهاجرین به راحتی ویژگیهای شخصیتی و محیطی آمریکاییها را بپذیرند. آمریکا از ابتدا برخلاف اروپا دارای منعهایی برای مهاجران نبوده است. گویی آمریکاییها که خود زمانی از سر ناچاری دست به مهاجرت زدهاند، تعهدی درونی مبنی بر گشودگی در پذیرش مهاجرین را در خود احساس میکنند. مهاجرپذیری از ابتدا سیاست حاکمیت آمریکا نیز بوده و از ابتدا اهتمام کسی چون کندی در زمان حیاتش و حتی بعد از وی توسط معاونش رفع موانع مهاجرپذیری بوده است. وضع بد تأمین اجتماعی مربوط به پرکاری و تلاشگری آمریکاییهاست که میراث روحیهی پروتستانی و پیوریتنی مهاجران اولیه است. منطق آمریکاییها این است که آمریکا شرایط کار و تلاش را دارد که اگر کسی کار مناسبی انجام دهد، ثمر آن را میبیند و اگر کسی نتیجهی مطلوبی نگرفته است به خاطر عدم تلاش کافی خودش بوده است. لذا آمریکاییها برخلاف اروپاییها نه بیمهی بیکاری و نه حقوق مصوبی برای بیکاران دارند و اصلاً مخالف چنین مصوبهای از سوی دولتاند، چون آن را زمینهساز دخالت دولت میدانند که بههیچروی مطلوب آنها نیست.
۷-۳ برابری طلبی و اهمیت به نهاد خانواده
خصوصیت دیگر آمریکاییها خانوادهدوستی آنها و توجه به نهاد خانواده است. خصوصیت دیگر آمریکاییها برابری طلبی آنها به لحاظ نژادی و طبقهای است. قرآن کریم تعدد نژادها را به خاطر شناخت میداند و هجرت برای اهداف مقدس را نیز محترم میداند. این دو ویژگی در آمریکاییها وجود دارد؛ از سویی تنها کشوری هستند که در آن نژادهای مختلف در یک همزیستی مطلوبی به سر میبرند و از سوی دیگر چون اقوامی بودند که در راه اهداف مقدس مذهبی و سیاسی هجرت کردهاند، این ویژگی نوعی اتحاد برای آنها فارغ از جنبههای دیگر فراهم میکند. این اتحاد مهاجرین و پیشینهی در مضیقه بودن آنها باعث شد اقیانوس برای آنها مانند مانعی عمل کند و از ورود اشراف و کسانی که عامل گرفتاریهای پیشین آنها بودند به آمریکا جلوگیری شود.
۸-۳ فضایل اخلاقی و دینی مردم آمریکا
ویژگی دیگر آمریکاییها فضایل تثبیتشده در میان آنهاست. راستگویی و مخالفت شدید با دروغگویی، وجدان کاری، سنت معمول و پرطرفدار وقف، حس مشارکتهای جمعی و … برخی از مهمترین آنهاست.
آمریکا یک کشور بسیار مذهبی است و مشهور است که چند ایالت آن، مذهبیترین شهرهای جهاناند. یک شاهد بر این مطلب اتفاقی است که در ژوئن ۲۰۰۲ افتاد. در این سال یک قاضی فدرال پیشنهادی مبنی بر حذف قسم به خدا در دعاوی را در قانون اساسی آمریکا مطرح کرد و پشتوانهی پیشنهاد خود را دموکراسی و این که افراد زیادی هستند که خداوند را قبول ندارند، میدانست. عکسالعملها نسبت به پیشنهاد این قاضی فدرال جالب و مهم است. بوش، رئیسجمهور وقت، گفت: این حکمی خندهدار و مضحک است. رهبر گروه اکثریت سنا گفت این حکم احمقانه است. دموکراتها نسبت به جمهوری خواهان، مدرنتر و سکولارتر هستند. رئیس ایالت نیویورک گفت این عدالت بیارزش است. سنا که دارای صد عضو است، مصوبهای را با امضای ۹۹ عضو به انجام رسانید که محتوای آن درخواست برای تغییر این قانون بود. نمایندگان کنگره با تجمع در کنگره، سرود «خداوند آمریکا را حفظ نماید» را همخوانی کردند. بسیار محتمل است که برخی از این واکنشها از سر دغدغهی دینی و مذهبی نباشد ولی آنچه مهم است این است که تحت تأثیر و فشار افکار عمومی بوده است.
۹-۳ سیاست خارجی مثبت آمریکا
تصور آمریکاییها از سیاست خارجی کشور خود نیز صلح گستری و گسترش دموکراسی است و این را به نوعی نشان خیر گستری حکومت خود میدانند که سعی دارد آنچه مطلوب است و به آن نائل آمده، گسترش دهد. ورود آمریکا به جنگها از جمله جنگ اول و دوم نیز به همین خاطر بوده و میخواسته مانع ادامهی جنگ شود. از همین جهت است که آمریکا همیشه پای ثابت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بوده است. موفقیت آمریکا در جنگ جهانی اول و دوم به تثبیت روایت دوم بسیار کمک کرد. خود مردم آمریکا تصور بسیار مذهبیای از خود دارند و واقع هم همین است و یکی از کشورهای بسیار مذهبی جهان به شمار میآیند.
۴- معرفی برخی منابع
چند کتاب در این زمینه مفید است؛ مانند کتاب دموکراسی توکویل [تحلیل دموکراسی در امریکا، جلد اول، مترجم: رحمت اله مقدم مراغهای، ناشر: علمی فرهنگی. جلد دوم – قسمت اول، ترجمهی بزرگ نادرزاد، انتشارات فرهنگ جاوید] که در آن به دفاع از روایت دوم میپردازد.
کتاب دیگر، کتاب کشور شدن یک کشور از فیلسوف چپ آمریکایی ریچارد رورتی است. [ترجمه نشده است] روایت دوم بیشتر روایت راستهای آمریکایی از خود است ولی مواجههی فیلسوف چپگرایی مانند رورتی نسبت به آن بیرحمانه نیست.
کتاب دیگر کتاب چالشهای هویت در آمریکا از هانتینگتون [چالشهای هویت در آمریکا، ساموئل هانتینگتون، مترجمین: محمدرضا گلشن پژوه، حسن سعید کلاهی خیابان، عباس کاردان، انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران] است که از سیاستمداران راستگرا است و به عنوان یک پژوهشگر دانشگاهی که نظریهی برخورد تمدنهای او معروف است مدافع روایت دوم است.