
بسم الله الرحمن الرحیم
آمریکا، جلسهی چهارم، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه صنعتی شریف، سال ۱۳۸۷
من به نظرم آمد ادامه و پایان مباحث پیشین در جمع خصوصیتری مطرح شود. البته نه به خاطر نوع محتوای جلسه بلکه به خاطر تفاوت و وابستگی مطالب این جلسه به جلسات پیشین. تا حدی عنوان آن جلسات و نزدیکی به انتخابات اوباما باعث جذب مخاطبانی شد که هدف آن سخنرانیها نبودند. مروری بر مطالب جلسات پیشین میکنیم:
۱- مروری بر مطالب جلسات پیشین
۱-۱ دو دیدگاه متضاد نسبت به آمریکا
پیشتر بیان شد که دو دیدگاه متضاد نسبت به آمریکا وجود دارد که یکی از درون و دیگری از بیرون آمریکا نمایندگی میشود. دیدگاه درونی نسبت به بعد از جنگ داخلی آمریکا پدید آمد و تا امروز حامیانی داشته است. روشنفکران اروپاییای که به آمریکا سفر داشتند هم توصیفات بسیار مثبتی از آمریکا داشتهاند و آن را مهد آزادی، عدالتطلبی، کار و … دانستهاند. ولی نگاههای بیرونی به آمریکا بسیار منفی است. این رویکرد، نگاه گروههای روشنفکری چپ، نگاههای مذهبی و … به آمریکاست که دیدگاه رایج در کشور ما نیز همین است. پس از این دیدگاههای میانهتری نیز نسبت به آمریکا روایت شد. آمریکا از جنبههایی دارای خصایصی بوده است، از یکسو مبدأ مدرنیسم است و در وضع خاصی شروع به حیات کرده است. پس از پیدایش پروتستانیزم و طرد آنها از جامعهی اروپایی، این افراد به قارهی آمریکا میآیند و سعی در احداث یک جامعهی ایدهآل دارند. وضع خاص آمریکا که به نوعی تازه کشف شده و نبود سابقهای از حاکمیت و دولت در آن، این امکان را برای مهاجرین فراهم کرد که فارغ از سنتهای دست و پاگیر مذهبی و فرهنگی به دور از اشرافیّت اروپایی، دولت، حاکمیت و قانون اساسیای را پایهگذاری کنند که تمام خصایص دنیای مدرن را نمایندگی میکند. این نوع از حاکمیت در کشورهایی مثل ایران و یا کشورهای اروپایی که در آن سنتهای پایدار پرسابقهای وجود داشته است، ممکن نبوده است و معمولاً جلوههای عامل مدرن در این کشورها با تلفیقی از سنت بوده است. اخیراً فردی در ترانهی پیتزای قورمهسبزی به این ویژگی جوامع سنتی در مواجهه با دنیای مدرن به خوبی و در قالب طنز اشاره کرده بود.
۲-۱ ویژگیهای خاص آمریکا
نقش تاریخی آمریکا و استقلال آن نیز از جنبههایی حائز اهمیت است. آمریکا در دورانی پرچمدار دموکراسی بوده است. در اروپای قدیم همیشه یک عده افراد وجود داشتند که به نوعی حالت نخبه نسبت به جامعه داشتهاند و دولت در اختیار آنها بوده است. این سبقهی نخبگانی دولت در اروپا و مانند آن همیشه مانع تحقق سیاستهایی بود که در آمریکا محقق شد. اموری مانند اعتبار رأی تودهی مردم، ایدهی رفاه عمومی، حقوق بشر و بسط تکنولوژی و … آمریکاییها در ایدئولوژیای که دارند این گونه میاندیشند که چون خودشان با تحمل مرارتها و سختیهایی به وضعیت مطلوب امروز خود رسیدهاند، باید تلاش کنند تا ملتهای دیگر را نیز به این سمتوسوها سوق دهند. سیاست خارجی آمریکا نیز مبتنی بر چنین ایدهای است. از این نظر با هر نوع تبعیض نژادی، مذهبی و … مخالفاند و به آزادی بیان در بالاترین سطح آن اعتقاد دارند. کشور آمریکا مانند ایران ارتش حرفهای ندارد و سربازان از میان همهی مردم به صورت اجباری جذب ارتش میشوند. همیشه هم در طی جنگهای آمریکا، افراد بسیار زیادی به صورت داوطلبانه در جنگ حضور میابند و نوع احساسات و عواطف مردم آمریکا به کشتههای خود در جنگهای آمریکا مانند احساسات و عواطف ایرانیان به کشتههای خود در جنگهاست. تأکید بر ویژگیهای مثبت آمریکا به این خاطر است که تمرکز اصلی این جلسه بر ویژگیهای نامطلوب آمریکا است و نمیخواهم محتوای این جلسه به معنای فقدان ویژگیهای مطلوب آمریکا تلقی شود.
۳-۱ راههای رفع تناقض میان دو تصویر از آمریکا
یک راه این بود که تمام ویژگیها و ارزشهای مثبت از درون آمریکا را دروغ بدانیم. راه دوم این بود که تصویر منفی از بیرون آمریکا را دروغ بدانیم و تمام آنچه از رفتار آمریکا نادرست دانسته میشود را توجیه کنیم. بیان شد که هر دوی این راهها با یک سری شواهد مخالف مواجه میشود. در راه سوم سعی شد که با حفظ هر دو روایت اول و دوم از آمریکا، تصویر جدیدی از آن ارائه شود. در روایت سوم سعی شد رفتار آمریکا در سطح داخلی و خارجی بر اساس تئوری بازیها توضیح داده شود. بر اساس این نظریه، آمریکا بعد از مرحلهی استقرار، بازیای را شروع کرده است. آنچه مسلم است این است که وضع داخلی آمریکا بهبود داشته است. مثلاً نژادپرستیای که در دههی ۶۰ در آمریکا از آن حمایت قانونی میشده است و تا دههی ۷۰ به نوعی با وجود لغو حمایتهای قانونی، در فضای آمریکا وجود داشته به جایی میرسد که ۴۰ سال بعد رئیسجمهور آمریکا یک سیاهپوست است؛ یعنی مردم آمریکا تمام مفاد متعالیای که در اعلامیههای اولیه و تعهدات اولیه بعد از کشف آمریکا و استقرار ذکر کرده بودند را متحقق ساختند، حتی به فراتر از آن نیز دست یافتند و شاید هیچگاه در تخیل آمریکاییهای اولیه و یا کسانی که در آمریکا در زمینهی مبارزه با نژادپرستی مبارزه میکردند، انتخاب رئیسجمهوری سیاهپوست امر دستیافتنیای نمیبود. این حرکت اصلاحی در آمریکا در بسیاری زمینههای دیگر نیز با رشد خوبی همراه بوده است. از این نظر حالت فعلی آمریکا تا حد زیادی حالت به تعادل رسیدهی بازیای است که شروع شده است.
۴-۱ استقلال بازیگران صحنهی آمریکا
نکتهی مهم اول این است که باید هر کدام از بازیگران آمریکا را به صورت جداگانه معتبر دانست و یکی را در ذیل دیگری قرار نداد. بازیگران صحنهی آمریکا سیاستمداران، سرمایهداران، مردم و رسانهها هستند. اشتباه رایج این است که سیاستمداران به نوعی صرفاً کارگزار سرمایهداران دانسته میشوند که درست نیست و به شواهد حامی این سخن نیز اشاره شد و نشان داده شد که بسیاری از کارهای سیاستمداران مثل حمایت گسترده از رژیم صهیونیستی یا وضع قوانینی خاص مثل حمایتها از کارگران را نمیتوان در راستای اهداف سرمایهداران توصیف کرد.
همچنین رسانهها را نیز باید بازیگر مستقلی دانست. آنچه مسلم است این است که کمتر رسانههای بزرگ دست به افشاگری علیه دولت میزنند و معمولاً افشاگریها توسط اشخاص، جنبشهای اصلاحی کوچک و رسانههای محلی است. علاوه بر این در دورههایی مثل بعد از ۱۱ سپتامبر، رسانهها به صورت گسترده از سوی دولت تحت فشار بودند و قوانین سختی بر آنها حاکم بوده است. مثلاً حتی مقالههای تحلیلی ادوارد سعید فیلسوف و تحلیلگر سیاسی برجسته بعد از ۱۱ سپتامبر امکان نشر در رسانههای آمریکایی نیافتند. با تمام اینها، هنوز رسانههای آمریکایی سطح بالایی از آزادی بیان را دارند و آنچه مانع از افشاگریهای گسترده توسط رسانهها است، این است که مخاطبان آنها یعنی مردم چندان علاقهای به این نوع خبرها ندارند؛ و دوست دارند اخبار مثبت در باب آمریکا را بشنوند. دقیقاً مانند وضع ایران در نظر افرادی که حاکمیت فعلی را با نوعی سبقهی دینی و مذهبی لحاظ کردهاند. واکنشهای مردم آمریکا بعد از انتشار عکسهای رنگیای از کارهای ارتش آمریکا در جنگ ویتنام در مجلهی غیرسیاسی لایف نشان داد که اولاً مردم آمریکا چندان از اعمال دولت خود مطلع نیستند و بیشتر بر اساس تصویر مثبت ذهنی خود زندگی میکنند و ثانیاً نوع واکنش مردم بعد از مواجهه با حقایق از دولتشان انزوا و بیاعتنایی سیاسی است تا تلاش برای اصلاح گری. در کشوری مثل آمریکا که بازی آن به یک حالت تعادل رسیده هرگونه تغییر در روند آن، ممکن است بسیار هزینه ایجاد کند و عملی پرخطر است. به همین خاطر وضعیت آمریکا و تضادی که در داخل و خارج آن وجود دارد، مستقیماً خود نتیجهی دموکراسی موجود در آمریکاست. وقتی برای دولتی مثل آمریکا صرفاً افکار عمومی داخل آمریکا مهم باشد و حفظ رأی آنها اهمیت داشته باشد، این طبیعی است که اوضاع درون آمریکا تحت یک مراقبت دائمی در حالت مطلوب بماند و زمانی که خارج از آمریکا، چندان برای دولت آمریکا مهم نباشد و دغدغهی آن نباشد، باز هم نتیجهی طبیعی چنین امری این است که رفتار بیرونی آمریکا تحت ضوابط و مراعاتهای خاصی نباشد.
۵-۱ تفکیک میان مردم و دولت آمریکا در صحنهی بازی آمریکا
کشور و دولتی مثل آمریکا علت دو دسته از مشکلات بوده است. یکی مانند اختلاف طبقاتی و نژادپرستی و ممنوعیتهایی برای برخی گروهها که این موارد ذاتی آن نیست و قابلرفع و جبران است. کما این که این روند اصلاحی درون آمریکا رخ داده است. دستهی دوم مشکلاتی که معلول دولت آمریکاست، همین دوگانگی رفتار در درون و بیرون است که به نوعی ذاتی این نوع از دموکراسی است که در آمریکا وجود دارد و رفع آن صرفاً میتواند حاصل برچیده شدن این شیوه از دموکراسی و جایگزین کردن نوع دیگری از آن باشد. مردم آمریکا مانند مردم کشورهای دیگر تا حدی برخی آزادیهای عمل آمریکا در خارج از آمریکا را جایز میدانند و البته درصد کمی از آن را نیز در مورد داخل آمریکا روا نمیدانند. مثلاً کودتای ۲۸ مرداد ایران را چندان امر ناروایی نمیبینند. خصوصاً که رئیسجمهوری از آمریکا نیز بابت آن پوزش خواسته است ولی خواستار شدیدترین نوع برخورد با حوادث ۱۱ سپتامبر که یک حادثهی درونی است، هستند.
۲- تفسیر دینی از کشف قارهی آمریکا
در این جلسه فارغ از تحلیلهای پیشین که بیشتر سویههای سیاسی داشت، دست به تحلیلی با سویههای فرهنگی و تاریخی در باب آمریکا میزنیم. مبتنی بر یک نگاه دینی، دنیا محل تحقق ارادهی خداوند است. جغرافیای دنیا نیز باید در منظومهی زمین بر اساس یک ایدهی دینی تحلیل و تبیین شود. از این نظر کشف قارهی آمریکا که پیش از آن به نوعی انقطاع میان دو قسمت زمین را موجب شده بود و کشف قارهی آمریکا که پس از آن در یک برههی خاص دو قسمت از زمین به هم متصل شدند، نیازمند تبیین دینی است. کشف قارهی آمریکا در زمانه و زمینهای که رخ داد واقعاً به معنای اعطا و هدیهی سرزمین بزرگ و جدید به بشریت از سوی خداوند بود. به بیان دیگر پروتستانیزم و روایت پولس از مسیحیت نیازمند مکانی بود برای تحقق خود که با آن مناسبت داشته باشد و این مکان متناسب آمریکا میتوانست باشد که همینگونه نیز شد. در کنار این زمین نماد زنانگی و طبیعت مقولهای آنیمایی است. کشف سرزمین جدید، باری بر آنیمای دنیا اضافه کرد.
از جهت دیگری نیز کشف آمریکا را باید مثبت و به یک معنا نعمت الهی دانست. سرزمین بکر و نسبتاً خالی از سکنهی آمریکا نوعی سوپاپ اطمینان برای وضع بشر در آن زمان بوده است. وضعیت اختلافات دنیا و خصوصاً اروپا بهگونهای بود که امکان داشت بخش قابلتوجهی از نسل بشر در جریان جنگهای متعدد مثل جنگهای جهانی از بین برود. مهاجرت بخشی از مردم سرزمینهای قدیم، به سرزمین جدید مثل آمریکا تا حد زیادی موجب تعدیل این وضعیت شد.
همین پیشینهی آمریکا باعث شد در ابتدا نقش مثبتی در جهان ایفا کند یا مانع بسیاری جنگها شود و یا خاتمه دهنده آنها باشد. از این نظر این حس عمیق پاسداری از صلح جهانی در مردم و دولت آمریکا بدون پیشینه نیست. همین پیشینهی مثبت آمریکا مانع پذیرش روایت افراد چپ درون آمریکاست که قصد دارند تمام آمریکا و وضع فعلی آن را منفی نشان دهند؛ و واقعاً آمریکا با پیشینهی مثبتی شروع کرده است و به مرور به وضع فعلی منفی در جنبههای گوناگون رسیده است.
۳- روایتی از تاریخ جهان و آمریکا بر مبنای نگاه و نصوص دینی
به عنوان مقدمهی بحث خودم، تاریخ مختصری از جهان را از دیدگاه دینی و به روایت قرآن بیان میکنم. در دیدگاه ادیان ابراهیمی انسان در دنیا تبعید شده است و دنیا محل قرار، آسایش و آرامش نیست و اینجا صرفاً یک مرحلهی کوتاه قبل از جهان آخرت است. ما فعلاً در مرحلهی هبوطیم و بعد از این تکلیف ما مشخص میشود.
۱-۳ بشر اولیه
به روایت قرآن، به خصوص در سوره بقره (آیهی ۲۱۳)، تاریخ اولیهی بشر مانند دوران کودکی انسان است که خودآگاهی او در پایینترین میزان خود قرار دارد. انسانها در ابتدا امت واحده بودهاند و یک هدف داشتند که ادامهی حیات و معیشت بود و دین و فرهنگی به معنای امروزی آن وجود نداشت. به روایت قرآن بهتدریج خودآگاهی و فرهنگ به وجود میآید و خداوند انسان را با فرستادن ادیان از حالت امت واحده درمیآورد. در دورهی امت واحده، اختلاف انسانها صرفاً بر سر همان معیشت و ادامهی حیات بود که چندان جدی هم نبود. البته چه شریعتی ظهور میکرد و چه نمیکرد، اختلافاتی پدید میآمد، ولی ظهور ادیان باعث تشدید آن شد. ظهور ادیان مانند هر پدیدهی دیگری هم موجب امور مثبتی شد و هم امور منفیای. بسیاری جنایتهای بزرگ در طول تاریخ به نام دین پدید آمده است.
۲-۳ ظهور شریعت و خروج از امت واحده
وجه مثبت مهم ادیان این بود که انسان را از آن حالت معیشت طلبی صرف و امت واحده بودن درآورد و او را به یک معنا از زمین و دنیا جدا کرد. به همین خاطر است که شریعت ورزی همراه با سختی است و التزام به دین زندگی را سختتر از آن چیزی میکند که لازمهی زیست است. ادیان همیشه با یک سلسله ریاضتها همراه بودهاند. عمدهی شریعتها متعلق به جهان سنت هستند. ادیان ابراهیمی همه برای سرزمینهای دارای سنت و پیشینهاند و تا آنجا که گزارشها انسانشناسی موجود است، در سرزمینهای دیگر و سرزمینهای نوپدید از شریعت خبری نبوده است. این محرومیت از شریعت دو وجه دارد: یکی همین در سیر هدایت قرار نگرفتن است و دیگری فقدان مسئولیتی که متوجه آنها باشد است. این سرزمینها مانند آمریکای پیش از مهاجرت اروپائیان، نمونههای خوبی برای مطالعهی سرزمینهایی است که در آن خداوند دخالت تشریعی نداشته است. مثلاً شما در فرهنگ سرخپوستی حالت امت واحده و کودکانه بودن را میتوانید ببینید؛ یعنی وضع کشورهایی مانند آمریکا که در آن پیامبری ظهور نکرده است، مانند وضع مناطقی از دنیاست پیش از نوح نبی که پیامبری جهانی بوده است. هر دو وضع واحدی دارند. به بیان دیگر حالت سرخپوستان آمریکایی یک فکت است برای فهم وضع انسان در پیشینهی امت واحده. انس و آرامش سرخپوستان که توضیح داده شد به نوعی نشانگر وجود پارهای وجوه مثبت در این شیوهی زیست است.
۳-۳ پدیدآیی فرهنگ و تمدن اولیه
بسیاری وجوه فرهنگ نیز به واسطهی حضور پیامبران و دخالت غیرمستقیم خداوند پدید آمده است. خط، نوشتار و بسیاری وجوه فرهنگی دیگر ابتدا در منطقهی بینالنهرین که محل حضور پیامبران بود پدید آمده است و از آنجا به سرزمینهای دیگری مثل دیگر قسمتهای آسیا، اروپا، آمریکا و استرالیا منتقل شده است. به بیان دیگر فرهنگ بشر با دخالت و واسطهگری خداوند به مرحلهی رشد و کمال رسیده است. بسیاری علوم و فنون ریشهی الهی دارند و توسط یکی از انبیاء پایهگذاری شدهاند. در سرزمینهای کهن که شریعت و دین سابقهی زیادی دارد، از ابتدا تمدنهای پرشکوه و عظیم قابلمشاهده است.
۴-۳ التزام به دین و تبعات آن در اعصار بعدی تا ظهور عیسی (ع)
همانطور که بیان شد این فقدان پیامبران و نبود مسئولیت، نوعی آزادی عمل را سبب میشده است که البته باز هم تبعات مثبت و منفی داشته است. نکتهای که توجه به آن مهم است این است که پیروان شریعت ممکن است وضعشان بعد از نزول شریعت و تبعیت از آن، بدتر از پیش از نزول شریعت یا عدم تبعیت از آن بشود؛ و اساساً این انتظار نادرستی است که گمان کنیم باید همهی افراد رشد و تعالی بیابند. قرار است طبق نوعی قانون بقاء، صرفاً افراد معدودی رشد قابلتوجهی داشته باشند. در این زمینه عرفای ادیان ابراهیمی، ابن عربی، مولانا و … قابلذکر هستند که نظیر آنها در ادیان غیر ابراهیمی وجود ندارد. اساساً دین و تدین بهگونهای است که هم افراد رشد یافته را بیشتر پیش میراند و هم افرادی که به نوعی در مسیر رشد نیستند را بیشتر در راه خود پیش میراند و راسختر میکند. مثلاً طبق نقل قرآن در سورهی بقره (آیهی ۹۶)، حریصترین مردم به دنیا، بنیاسرائیلاند و این حرص نتیجهی شریعت ورزی آنهاست؛ و این تعبیر حریصترین چهبسا به خاطر شریعت سختگیرانهتر یهودیت باشد که الان هم این گونه است.
اساساً نوع الزامها و محذوراتی که دین بر عهدهی انسانها میگذارد، عامل فزونی وابستگی آنها به دنیاست. چون این الزامها عمدتاً بیرونیاند نه درونی. شما این حالت وابستگی را ابداً در جوامعی که شریعت مشخصی نداشتهاند، نمیبینید. از همین نظر بود که رفتار اروپائیها در هنگام مهاجرت بسیار برای سرخپوستهای بومی آمریکا تعجببرانگیز بود و اصلاً نزاع این افراد بر سر منابع و سرزمینهای آمریکایی برای آنها قابلهضم نبود. این وضعیت جوامع دیندار، تاوان رشد افرادی ویژه در این روند است. البته این آسیب و تاوان، معلول هدایت الهی از طریق دین نیست بلکه معلول دینورزی ناخالصانهی عدهای است.
۵-۳ ظهور حضرت عیسی (ع) و پولس قدیس
ظهور حضرت مسیح (ع) بعد از شریعت سختگیرانهی حضرت موسی (ع) به نوعی حکم نوعی رخصت و استراحت دادن را دانست. صریحاً در قرآن (سوره آلعمران، آیهی ۵۰) میگوید که ظهور شریعت عیسی (ع) همراه بود با رخصتهایی نسبت به شریعت موسی (ع)، اما مردم خسته از شریعت سختگیرانهی موسی (ع) بعد از ظهور شریعت سهلگیرانهی عیسی (ع) به نوعی از آن سوءاستفاده کردند و به طور کل شریعت را ملغی کردند. این کار توسط پولس قدیس که به نوعی تدوینکنندهی انجیل است، انجام پذیرفت.
۶-۳ القاء و انحراف شریعت عیسی (ع) بعد از پولس
پولس خود یک یهودی متمسک سختگیر بود که بعد از ظهور عیسی (ع) این آیین جدید را برای خود به نوعی مفری دید برای رهایی از شریعت سختگیرانهای که به آن ملتزم بوده است. همین ایده توسط او تبلیغ نیز میشد؛ و در نتیجهی فعالیتهای وی شریعت عیسی به نوعی کاملاً القا شد. ولی در ادامه مسیحیت، دنبالهی اندیشههای پولس را پی نگرفت و صرفاً کتاب مقدس مبنای عمل مسیحیان قرار نگرفت و اتفاقاً در قرن سوم و چهارم اصلاً نوعی رهبانیت در مسیحیت شکل گرفت که مبتنی بر نص کتاب مقدس نبوده است و به نوعی سختگیریای فراتر از شریعت حضرت موسی (ع) نیز بود.
پس آنچه در واقع در نتیجهی آموزههای پولس رخ داد، نه لغو شریعت که انحراف آن بود؛ و بسیاری سنتهای اخلاقی و آداب و مناسک یهودیت وارد مسیحیت شد که اینها لزوماً آموزههای مسیح (ع) نبود. مثلاً به جای شنبه، یکشنبه مسیحیان به کلیسا میرفتند و یا عشای ربانی را به جا میآوردند. این روند ادامه یافت تا زمانی که کلیسا دچار فساد قابلتوجهی شد و دیگر نمیتوانست مرجعیت خود را ادامه دهد.
۷-۳ لوتر و اندیشهی اصلاح دینی
در این زمان مصلح دینیای به نام لوتر با اهداف و نیات خیر به صحنه آمد و با شعار بازگشت به کتاب مقدس به نوعی مسیحیت را به آموزههای پولس برگرداند. نتیجهی این کار رویگردانی از آنچه سنت انبیاء بوده است، شد و دیگر شریعت به طور کل ملغی شد. در اندیشهی دینی، شریعت محور و مبنا نیست، ولی شریعت حافظ بسیاری ایدههای دیگر از جمله اخلاق است؛ و این آرزوی محالی است که بی التزام به شریعت اخلاق بماند. یکی از عمیقترین پارامترهای مذهبی آمریکا این است که پرونستانیزم در معنای قوی آن و مسیحیت در معنای پولسی آن برای اولین بار در آن محقق شده است.
۸-۳ مهاجرت مسیحیان اروپایی به آمریکا و تأسیس تمدن و حکومت نوین
در برخی بحثهای پیشین بیان شد که فانکشن شریعت مردانه است؛ و به همین خاطر پیامبران صاحب شریعت همه مرد بودهاند. از سوی دیگر حالت امت واحد، حالت زنانه است؛ و همینطور بیان شد که امت واحده، حالت دوران کودکی را دارد؛ و اساساً هم کودک چه پسر و چه دختر، در دوران کودکی به مادر که زنانه است، نزدیکاند و بعداً این مرد یا پسر است که وقتی از مادر یا زن جدا میشود، در ادامه حالت مردانه مییابد؛ و با قانون و شریعت نسبت عملیای مییابد. نسبتی که زن فاقد آن است. آنچه در روایت پولس از مسیحیت اتفاق افتاد، حذف و طرد جنبههای مردانه و تثبیت و محوریت جنبههای زنانه است. به همین خاطر امور اخلاقی و نرمتر، نگه داشته میشود و امور فقهی حذف میشود؛ و در نهایت آنچه از مسیحیت میماند، صرفاً یک دین زنانه است که نیچه هم بر آن تأکید داشت که اخلاق مسیحی زنانه است. فضای تدین در آمریکا همراه با القای شریعت و محوریت آموزههای اخلاقی منهای آداب و مناسک در ابتدا شکل گرفت و در ادامه آمریکا به یکی از بزرگترین سرزمینهایی که در آن اخلاق جایگاهی ندارد بدل شد. این خود یک فکت است که اخلاق منهای شریعت قابلیت ماندگاری در ذهن و ضمیر آدمیان و تحقق خارجی را ندارد.
آمریکا در صدد تحقق اندیشههای پولسی برآمد، آموزههای که به خاطر همانها حاضر به تبعید خودخواسته از اروپا شده بود؛ و به سازوکاری تحقق بخشید که از ابتدا شکست بعدی آن قابل پیشبینی بود. القای شریعت نمیتواند اخلاقی بودن جامعه را ماندگار کند. خود پولس هم اگر توانسته بود به زندگیای اخلاقی دست یابد، به خاطر نزدیکی زمانی و سبقهی او نسبت به ظهور مسیح (ع) است؛ که هنوز چندان فاصلهای رخ نداده بود.
ریشهی مردسالاری از میان رفتن فانکشن و کارکرد مردانه است. فانکشن اصلی مردانه، تولید آرمان، شریعت، قانون و … است و در محیط آنیمایی، فانکشن مردانه از بین میرود؛ و نتیجهی این فقدان سعی برای جبران آن در ساحت خودآگاهی و فرهنگ است؛ که تظاهر آن تأکید بر ارزشهای مردانه و مردسالاری است. تظاهر دیگر آن این است که مثلاً زنها خود را شبیه به مردها میکنند و یا مردها از روابط جنسی متعدد خود سخن میگویند و به آن مباهات میکنند و یا از آن لاف میزنند. مرکز شروع این فقدان آمریکا بوده است.
۴- بررسی و توصیف وضعیت فعلی آمریکا
۱-۴ قرابت نظری و عملی با پیشینهی تمدنی قاره آمریکا
از ابتدا آمریکاییها حالت دگمی داشتند. در ابتدای ورود و بعد از ناکامی در دعوت سرخپوستان به مسیحیت، آنها را وحشی دانستند و یک دلیل بر وحشی بودن آنها را کم لباسی آنها میدانستند؛ و امروزه که این عقیده در آمریکا تغییر کرده، باز کسانی که لباس بیشتری دارند را وحشی میدانند و کم لباسی را به حالت طبیعی و نرمال نزدیک میدانند؛ و این حالت دگم بودن که از ابتدا در آمریکاییها وجود داشته، صرفاً سمتوسویش تغییریافته است؛ و به سمت امت واحده بودن گرایش یافته است؛ و حتی از مرحلهی القای شریعت هم گذر کرده و به القای اخلاق و هر نوع محدودیتی رسیده است. در واقع باید گفت تناسب هست میان رفتن به سرزمین سرخپوستها و گرایش به مرحلهی امت واحده یافتن. آمریکاییها هر چه پیشتر آمدهاند، بیشتر با سرخپوستها احساس قرابت نظری و عملی یافتهاند.
۲-۴ کشاکش میان دو گرایش روانی متعارض
امروزه در آمریکا، دو گرایش روانی در تنش با یکدیگر وجود دارند. از سویی گرایش به امت واحده بودن است و از سوی دیگر گرایش به سرمایهداری، یکی حاصل سرزمینی که از آن مهاجرت کردهاند و یکی حاصل سرزمینی که به آن مهاجرت کردهاند. در روانکاوی، میلهای آدمی را مربوط به نوعی گرایش به بازگشت به دورهی کودکی میدانند. چیزی شبیه همین امت واحده، نوعی حس سادگی و بیقیدی، اصالت دادن به زندگی برای خود زندگی و غرق شدن در آنیماست.
نمونهی بارز چنین گرایش جان لنون است. جان لنون کسی است که در ابتدا عقاید چپ داشت و بعداً وقتی عاشق زنی شد و با او زندگی مشترک را آغاز کرد، به شدت متوجه زندگی شده و از هرگونه عقیدهورزیای جدا میشود.
گرایش دیگر در آمریکا، یعنی گرایش به سرمایهداری هم از این روست که آمریکا بانی و مبدأ تحقق ایدههای سرمایهداری بوده است و الآن نیز مرکز سرمایهداری در جهان است.
به بیان دیگر امروزه در آمریکا تنشی وجود دارد میان گرایش به آزادی و لغو و طرد هر نوع محدودیتی و گرایش احترام به مالکیت و قانون مبتنی بر آن. رشد هر یک از این دو، در گرو کاهش دیگری است؛ و این که آمریکاییها در عین گریز از هر نوع محدودیتی، به قانون ملتزماند به همین خاطر است. از این نظر در ذات فرهنگ آمریکا، نوعی ضدیت وجود دارد.
این که آمریکا تلاش برای رفع هرگونه تبعیضی دارد، اگر در راستای طرد هر بند و قیدی دیده شود، دیگر امر طبیعیای است. حتی رئیسجمهور شدن اوباما که یک سیاهپوست است. البته این نتیجهی روند لزوماً مثبتی نیست، چون نتیجه طرد هرگونه محدودیتی اعم از دینی، اخلاقی، عرفی و … است و چیزی همارز نفی قبح همجنسگرایی است. مثلاً اگرچه روسای جمهور قبلی آمریکا پیش از اوباما به شدت با همجنسگرایی مخالفت میکردند، ولی اوباما سعی داشت همیشه از لفظ «گی» در سخنرانیهای انتخاباتی خود استفاده کند و با این کار بسیاری رأی نیز برای خود جمع کرد.
بیان شد این گرایش به حالت امت واحده گرایش دوگانه است و میل به بازگشت به کودکی در حالت حاد خود یک نوع بیماری است. چون لازمهی بازگشت به کودکی، از دست دادن خودآگاهی است و این برای فردی که به خودآگاهی رسیده، دسترسپذیر نیست. به همین خاطر میل به چنین گرایشی در فرد و جامعهای، نوعی بیماری است. به بیان دیگر آدمی که به خودآگاهی رسیده است، با میل به بازگشت به کودکی، خواهان ترک خودآگاهی و رسیدن به ناخودآگاهی است، ولی چون چنین امکانی برای او وجود ندارد، این میل به صورت عقیدهای در ناخودآگاه او شکل میگیرد که نقض غرض است؛ مانند آن که کسی عقیدهاش این باشد که داشتن عقیده، خوب نیست. دقیقاً حالتی که در آمریکا وجود دارد که در عین تأکید بر رواداری و عدم جزم بر عقیدهای، برای تثبیت عقیدهی خود دست به خشونت هم میزند و پایهی ثابت هر جنگی است و در نهایت حاضر است به شعار ابلهانهی زمان ریگان یعنی جنگ برای صلح نیز متوسل شود. یک نمونهای که به خوبی این حالت آمریکا را آینگی کرده است فیلم فارست گامپ است که اعمال به ظاهر نابخردانهی او با وضع فعلی آمریکا، ایدهآل دانسته میشود.
۳-۴ جهانیشدن ایدهی سرمایهداری
امروزه به نظر میرسد ایدهی سرمایهداری، در حال تبدیل به یک ایدهی جهانی است و برخلاف نظر برخی این امر مربوط به برنامهریزی آمریکا نیست. استراتژی سرمایهداران پخش منابع خود در نقاط مختلف است. البته امروزه جنس سرمایه که بیشتر در قالب داده و اطلاعات است تا امور فیزیکی، قابلیت نقلوانتقال آسان آن را فراهم کرده است و با این وضع، معلوم نیست محوریت و مرکزیت آمریکا، در آینده نیز محفوظ بماند. با فرض از دست رفتن مرکزیت سرمایهداری در آمریکا، آمریکا به سمت گرایش دیگر که امت واحده است، حرکت خواهد کرد.
آنچه امروزه آمریکا را سر پا نگه داشته، مسئلهی مهاجرتپذیری است؛ یعنی کارگر آمریکایی اگر هم به سطح رفاه رسیده باشد، از ترس کارگران مهاجر مکزیکی مجبور است در سطح بالایی فعالیت داشته باشد. درست مانند آنچه زمانی در ایران با ورود کارگران مهاجر افغانستانی رخ داد.