بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای دفاع عقلانی از دین، جلسه‌ی ۴۵، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه خاتم، ۱۴۰۱/۷/۱۹

۱- مقدمه

اگر از ساینتیفیک ارورها چیز جالبی مانده باشد، این را باز گذاشتیم که اگر کسی موضوع خاصی را مطرح کند که ارزشش را داشته باشد می‏توانیم در مورد آن بحث کنیم. همان‌طور که در جلسه اول ساینتیفیک ارور گفتم، دلیل من از پیدا کردن یک صفحه در اینترنت که در آن تعداد زیادی ساینتیفیک ارور نوشته شده بود این بود که نمی‏توانیم برای همه ساینتیفیک ارورها بگردیم و ببینیم که هرکسی چه گفته است و برای اینکه نشان دهیم بایاس نداریم که بعضی از اشکالات را بگوییم و بعضی را مطرح نکنیم، یک مرجعی که به نظر می‌آمد از همه بیشتر در آن ساینتیفیک ارور نوشته شده بود را پیدا کردم و گفتم که خودمان را به همان محدود کنیم. اگر کسی موردی مد نظرش باشد و سؤال کند، می‏توان در مورد آن بحث کرد. پس در عین حالی که موضوع را عوض می‏کنم همچنان مدنظر ما هست که اگر چند آیتم باقی مانده باشد لابه‌لای جلسات یا در جلسه مستقلی در مورد آن صحبت کنیم.

۲- موضوع جدید: احکام

موضوع جدید – که احتمالاً خیلی هم طولانی است – احکام است. شاید بیشترین چیزی که در مسائل دینی مورد سؤال قرار می‏گیرد “احکام” باشد. مجموعه‌ای از احکام داریم که ادعا این است که خداوند به بشر امر کرده است که آنها را رعایت کند و بخشی از احکام این است که بعضی از کارها را انجام ندهید و بخشی از احکام این است که بعضی چیزها واجب هستند که انجامشان دهید. از فردی‌ترین مسائلی که مربوط به زندگی شخصی انسان‏ها است، از نحوه راه رفتن و عبادت کردن تا – ببخشید! – دستشویی رفتن هم در احکام هست؛ درباره چیزهای خیلی فردی و شخصی مسائلی گفته شده است. بعد در مورد مسائل مربوط به روابط انسان‏ها با هم دیگر احکام داریم. از مسائل فردی شامل اینکه چه چیزی بخوریم یا نخوریم، چگونه بخوابیم، مسائل مربوط به روابط زن و مرد، روابط انسان با خانواده و روابط اجتماعی تا مسائل اقتصادی، درباره همه اینها احکامی وجود دارد که خیلی از این احکام زیر سؤال هستند. شاید مهم‌ترین اشکالاتی که به مسائل دینی گرفته می‏شود مربوط به این است که بعضی از این احکام غلط به نظر می‏رسند، یعنی به نظر می‌رسد که مفید نیستند و مضر هستند و با شرایط فعلی جامعه منطبق نیستند. مصداق‌های دیگر مثل احکام قصاص – منظور از احکام قصاص، احکام مجازات‌هایی است که برای جرم‏های اجتماعی وضع شده‌اند و از احکام قدیمی به نظر می‌رسند – احکام خانواده و تنظیم روابط زن و مرد داریم تا احکام اقتصادی که به نظر می‏رسد بعضی از مسائلی که در کتب فقهی می‏آید با فضای امروز اقتصاد دنیا سازگار نباشد.

اگر چیزی مثل صفحه ساینتیفیک ارور بود که مربوط به احکام بود، می‏توانستیم آن را مرجع قرار دهیم و در مورد آن بحث کنیم. فعلاً مرجع خاصی ندارم ولی شاید چنین کاری را انجام دهیم، یعنی یک چیزی پیدا کنم که در آن در یک چارچوبی مجموعه‌ای از احکام زیر سؤال رفته باشد و در مورد آن بحث کنیم. در این جلسه حرف‏های مقدماتی و کلی و اصولی می‏زنیم که وقتی سعی می‏کنیم در مورد احکام صحبت کنیم اصولاً رویکرد ما باید چه باشد؟ از چه چیزی باید دفاع کنیم؟ همان‌طور که در جلساتی در مورد حقایقی که در قرآن گفته شده است گفتیم ممکن است کسی ایراداتی به قرآن بگیرد که چیزی در قرآن نوشته شده که مطابق با حقیقت نیست، حالا می‏خواهیم در این مورد صحبت کنیم که چیزهایی در قرآن نوشته شده است و باید و نبایدهایی است که نه اینکه مطابق حقیقت نیستند بلکه می‏خواهیم بگوییم اینها خوب نیستند. خیلی نمی‌توانیم بگوییم که باید و نبایدها درست یا غلط هستند. به یک معنایی درست و غلط بودن در این حوزه یعنی مفید و مضر بودن. وقتی به شما می‏گویند کاری انجام دهید ممکن است قابل‌اجرا نباشد، ممکن است انجام بدهید و درست نباشد و مضر باشد، همه اینها صفات منفی است که شما می‏توانید به یک حکم نسبت بدهید.

۱-۲ در دین احکام شرعی داریم؟

اولین بحثی که باید مطرح کنیم این است که ممکن است یک عده خیلی اهل این نباشند که دین را واجد شرع بدانند، آدم‏های دین‌دار مدرن مقداری ابا دارند بگویند که احکام ضروری وجود دارد که آدم‏ها باید رعایت کنند. در این جلسات می‏خواهم تکلیف خودم را روشن کنم و از این موضع می‏خواهم صحبت کنم که یک بخشی از دین شرع است. یعنی این احکام واقعاً وجود دارند و باید از آنها دفاع کرد. ولی در این باره که این دفاع چگونه باید صورت بگیرد و از چه چیزی باید دفاع کرد در این جلسه صحبت می‏کنم.

یک شرعی وجود دارد، شما اگر تمام دین اسلام را محدود به قرآن کنید می‏بینید که در قرآن هم احکامی صادر شده است. باید نماز بخوانید، به حج بروید، روزه بگیرید، یکسری احکام عبادی، در مورد قصاص به‌طورکلی چیزهایی گفته شده است، اگر کسی قانونی را بشکند چگونه باید مجازات شود و چیزی تحت عنوان مجازات در قرآن وجود دارد و همین‌طور یک حکم کلی در مورد خوردنی‏ها در قرآن آمده – ولو خیلی سبک – که چند چیز را نخورید و الی آخر؛ بنابراین ما موضوعی تحت عنوان شریعت در قرآن داریم. خود واژه شرع و شریعت هم در قرآن آمده است. ادیان گذشته ابراهیمی هم شریعت داشتند. نوح و ابراهیم به طور مختصر شریعتی داشتند، ولی در تورات شریعت مفصلی مطرح بوده و در قرآن به آن اشاره شده است. مثلاً در قرآن به اینکه یهودی‏ها باید احکام شنبه را رعایت می‏کردند و اگر رعایت نمی‏کردند مجازات می‏شدند اشاره شده است، بنابراین اگر خودمان را محدود به احکام قرآن هم بکنیم به نظر می‏رسد که خیلی سخت است بگوییم چیزی به‌عنوان شریعت در دین نیست و اصل ماجرا اعتقاد به اصول و اعتقادات دینی است و در درجه دوم اخلاق است و شریعت چیز سیالی است که می‏توانید به آن عمل کنید یا نکنید. به نظر من – که اکثریت هم این‌گونه نگاه می‏کنند – باید چیزی به‌عنوان شرع در قرآن و اسلام در نظر بگیریم، منتها در این باره که محدوده آن چیست و چگونه و از چه چیزی باید دفاع کنیم نکاتی وجود دارد که باید در مورد آن صحبت کنیم.

بعضی از چیزهایی که می‏خواهم مطرح کنم ممکن است در جلسات دیگری گفته باشم، جلسه گذشته که در مورد سوره نحل بحث می‏کردیم نکاتی گفتم، خیلی از جاها در مورد فقه و شریعت و احکام دینی بحث‏هایی کردم، در مجموعه بحث‏هایی که می‏کنیم فرض بنده این است که کسانی که گوش می‏دهند بحث‏های قبلی را نشنیدند و اگر لازم باشد موردی را تکرار می‏کنم و اگر نخواهم مفصل توضیح بدهم ارجاع می‏دهم به جلسات دیگر که در آن مفصل‌تر صحبت شده است.

۲-۲ هدف از التزام به احکام شرعی چیست؟

به نظر من نکته مهم این است که اول باید روشن باشد که اصولاً هدف احکامی که در دین و قرآن وجود دارد چیست؟ شما اگر بخواهید از اینکه احکام دین خوب هستند دفاع کنید، این خوب بودن چه معنایی دارد؟ شما باید بگویید که اولاً یک هدف خوبی مد نظر است و ثانیاً این حکم‏ها کمک می‏کنند که ما به هدف برسیم. اگر بخواهید اصولی بحث کنید باید برای شما مشخص باشد که قرار است به کجا برسیم و این احکام قرار است که چه کاری انجام دهند، و آیا این هدف هدف خوبی است؟ اول باید سعی کنیم که این را توضیح بدهیم و بعد اینکه آیا این احکام در جهت آن هدف خوب هستند؟ واقعاً هدف احکام دین و شرع چیست؟ خداوند دین را فرستاده است و از پیامبران خواسته است که مردم را به توحید دعوت کنند و اینکه شرک نورزند. از ابتدا دعوت پیامبران به این است که یک کاری را انجام ندهید: به یک چیزی معتقد نباشید و در جهت آن اعتقاد که غلط است بت نپرستید و خدا را پرستش کنید.

همان‌طور که قرآن نقل می‏کند و به نظر می‏رسد که درست است، به تدریج از احکام اخلاقی شروع شد و پیامبران از ابتدا – مثلاً حضرت نوح – خیلی شریعت پیچیده­ای نداشتند و چند حکم اخلاقی ساده بود. بعد به تدریج پیچیده شد. در تورات احکام نسبتاً پیچیده­ای می‏بینید. در قرآن نه به اندازه تورات، ولی مجموعه احکامی وجود دارد. تا زمانی که مشخص نشود که هدف احکام چیست دفاع کردن از آنها معنی ندارد. هدف احکام چیست؟ به نظر می‏رسد هدف احکام این است که انسانی که احکام و شریعت را رعایت می‏کند همان‌طور که از واژه شرع برمی­آید که به معنای راه است، قرار است راهی را طی کند. اگر بخواهیم به زبان امروزی صحبت کنیم: قرار است انسان‏ها رشد کنند و به یک کمالی برسند و برای رسیدن به آن کمال باید کارهایی انجام دهند. شما اگر بخواهید دانشمند شوید راه آن این است که به مدرسه بروید یا به مدرسه نروید! این به ذوق و سلیقه خود شما بستگی دارد که چگونه می‌خواهید دانشمند شوید، ولی بالاخره حتماً باید کتاب بخوانید و به گفته‏های دانشمندهای قبلی رجوع کنید، فکر کنید و نقشه راهی باید داشته باشید که مثلاً چگونه می‌توانید فیزیکدان شوید. همان‌طور که از واژه شرع برمی‌آید هیچ شکی نیست که از لحاظ دیدگاه دینی انسان‏ها قابلیت تکامل دارند و می‏توانند به سطح بالایی از کمال برسند مانند پیامبران. پیامبران الگوهای تکامل یافته هستند، حداقل چیزی که از قرآن برمی­آید این است که به یک شناخت فوق­العاده­ای از جهان می‏رسند، پشت پرده عالم را می‏بینند، حضرت ابراهیم ملکوت را می‏بیند، در مورد همه پیامبران صدق می‏کند که با یک عالم دیگری مواجه می‏شوند، همان‌طوری که بعد از سوره حمد که همیشه می‌گویم مانند دعای شروع قرآن است در اولین عبارات در وصف مؤمنین گفته می‌شود «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» (۲:۳) انگار رازها و جهان پنهانی وجود دارد که قرار است از طریق ایمان و از طریق رعایت کردن شرع به دیدگاه کشف راز برسیم.

اگر بخواهیم با الفاظ موجود در فرهنگ خودمان صحبت کنیم، هدف ادیان این است که انسان‏ها به یک کمال و معرفتی برسند و به‌اصطلاح راه عرفان را طی کنند که این شامل پیدا کردن دانش عمیق نسبت به جهان و مخصوصاً درک توحید است و همزمان با پیدا کردن این دانش انگار به قدرت کنترل بر خود می‌رسند و احتمالاً در عین حال به کنترل چیزهایی در جهان. منظور از کمال این است که آدم‏ها به سمت خدا بروند و صفات خدا در آنها تجلی کند و یک موجود خداگونه شوند. اگر در قرآن عیناً چنین چیزی کلمه به کلمه ذکر نشده است، ولی روح داستان‏ها و آن چیزی که در قرآن می‌آید همین است که دین آمده است تا انسان‏ها را به کمال برساند. بنابراین ما باید یک دیدگاه کلی نسبت به احکام داشته باشیم، حقایقی در جهان وجود دارد و انگار رسیدن به این حقایق مستلزم تمریناتی است. ممکن است این حرف با افکار یک عده افرادی که خیلی گرایش فقهی دارند سازگار نباشد. واقعیت این است که این موضوع تا حدودی بدیهی است و اگر من بخواهم راهی برای دفاع کردن از احکام پیدا کنم می‏توانم این‌گونه بگویم که این عقیده من است و از این عقیده دفاع می‏کنم و عقیده خودم را روشن می‏کنم. اگر یک نفر معتقد است که احکام دین به دلایل دیگری نازل شده‌اند می‏تواند دفاع عقلانی خودش را انجام بدهد. چیزی که از نظر من معقول است این است که مثل نحله‌های عرفانی که تمریناتی به پیروان خودشان می‏دهند تا به یک معرفت و قدرت روحی برسند، دین هم همینگونه است. کلمه شریعت در عرفان ما تبدیل شد به طریقت، شرع هم همینگونه است: مجموعه تمریناتی است که آدم‏ها انجام می‏دهند و ممکن است برعکس طریقت ابعاد اجتماعی هم پیدا کرده باشد ولی چیزی که مهم است این است که بپذیریم که انسان قرار است راهی را طی کند و به کمالی برسد و قرار است دین این کار را برای او انجام بدهد. ممکن است کسی عقاید دیگری داشته باشد، او هم از عقاید خودش دفاع می‏کند. مثلاً ممکن است من به این نتیجه برسم که لازم نیست از هر چیزی که فقها می‏گویند دفاع کنم، مثلاً به دلایل روشنی خودم را به چیزهایی که در قرآن وجود دارد محدود می‏کنم. کسانی هستند که این را قبول ندارند، شریعت را بیشتر از این می‏بینند. آنها هم از شریعتی که قبول دارند و فکر می‏کنند باید از آن دفاع کنند دفاع کنند. چیزی که باید روشن کنم این است که من چه دیدگاهی نسبت به احکام و شریعت دارم. می‏توانم چندین جلسه وقت بگذارم و از دیدگاه خود دفاع کنم ولی فکر می‏کنم در این جلسات لازم نیست، برای کسی که این جلسات را گوش می‏دهد از نظر من کافی است که به او نشان دهم که یک دفاع عقلانی از دین و احکام شرع وجود دارد. اینکه آیا به گونه دیگری می‏توان دفاع کرد یا خیر، آدم‏های دیگر می‏توانند مطابق با سلیقه خود که اهداف دیگری برای شرع قائل هستند و محدوده شرع را وسیع‌تر یا کوچک‌تر از چیزی که من می‏بینم می‏دانند از عقیده خود دفاع کنند.

افرادی که دین‌دار هستند می‏توانند درباره هدف شرع و محتوای شریعت با هم بحث کنند. بنابراین اگر یک آدم دین‌دار نپذیرد که هدف شریعت به کمال رساندن انسان است، اینجا بحثی وجود دارد که سعی کنیم او را قانع کنیم که این رویکرد درست‌تر از چیزی است که شما می‏گویید. همه نکات دیگری که در این جلسه می‏گویم به نوعی جا برای بحث کردن دارند ولی من در این جلسه می‏خواهم بگویم که چارچوب فکری خودم چگونه است و چگونه می‌خواهم بحث کنم. اگر بخواهیم خود این چارچوب را ثابت کنیم و برتری آن را نسبت به دیدگاه‏های دیگر بگوییم خارج از موضوع این جلسات است. احساسم مثل همان چیزی است که بارها درباره فهم قرآن گفتم: مثلاً من معتقد هستم که الفاظ قرآن همین است و باید همین‌ها را تفسیر کرد، یک نفر معتقد است که الفاظ ساخته پیامبر هستند و ممکن است خوب حفظ نشده باشند و خیلی مهم نیستند. به جای اینکه راجع به درستی نگاه خودم بحث کنم که مثلاً واژه‏ها را چگونه باید معنی کرد یا داستان‏ها را چگونه باید خواند، سمبلیک خواند یا نه؟ و… یک چارچوب کلی برای بحث خودم مشخص می‌کنم و قرآن را با آن دیدگاه می‏خوانم و سعی می‏کنم بفهمم. اگر کسی چارچوب دیگری دارد در چارچوب خودش قرآن را بخواند، به جای اینکه درباره این مبانی بحث فلسفی شود، مردم می‏توانند ببینند که حاصل کدام یک از روش‏ها نتایج بهتری دارد. الآن لازم نیست که من ثابت کنم که شرع این است یا چیزهایی که در این جلسه بیان می‏کنم درست است. یک چارچوب می‏گذارم و سعی می‏کنم در این چارچوب دفاع خودم را انجام بدهم. دیگران هم حق دارند از چارچوب‏های خود استفاده کنند.

فکر می‏کنم اکثر چیزهایی که در این جلسه بیان می‏کنم در حدی روشن است که خیلی احتیاج به بحث نداشته باشد ولی در مورد تک تک آنها احتمال اینکه آدم‏های دیگر بخواهند طور دیگری نگاه کنند وجود دارد. ممکن است بعضی قبول نداشته باشند که شریعت اساساً چیزی مثل طریقت است، یعنی قرار باشد که آدمی که شریعت را دنبال می‏کند در درون خود به کمالی برسد. شما از خود قرآن می‏توانید مثال بیاورید که آیاتی هست که این محتوا را دارد. مثلاً قرآن می‏فرماید که روزه بگیرید تا تقوا پیدا کنید، نمی‏فرماید که روزه بگیرید برای اینکه روزه بگیرید. یک گرایش فقهی این است که احکام را انجام بدهید برای اینکه از شما خواسته شده است، اگر نماز خواندید و هیچ حال خوبی پیدا نکردید و به هیچ کمالی نرسیدید خیلی مهم نیست، شما باید جزئیات نماز را خوب رعایت کنید. قرآن می‏فرماید «إنّ الصَّلاهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَر» (۲۹:۴۵) مردم نماز می‏خوانند ولی به نظر می‏رسد خیلی آنها را از فحشا و منکر نهی نمی‏کند. می‏توان در این حوزه بحث کرد، ولی برای اینکه سریع‌تر وارد بحث شبهات شویم از یک چیزی صرف‌نظر می‏کنم و امیدوارم این صرف‌نظر کردن که به نظر من معقول است و شاید حتی لازم است به نظر شما هم معقول باشد. مثل اینکه من روش خودم و چارچوب بحث خودم را می‏گویم بدون اینکه لازم ببینم که اثباتی برای این چارچوب بیاورم و راهش این است که ببینیم چقدر به بحث کمک می‏کند در حالی که قابل اثبات و بحث است ولی ممکن است خیلی طول بکشد.

۳- فردگرایی در دین و در عصر مدرن

پس اولین نکته این است که هدف شریعت به کمال رساندن انسان‏ها است. نتیجه فوری این بحث اولاً این است که به‌شدت فرد از نظر دینی مهم است. یعنی شریعت برای ساختن یک جامعه با فلان خصوصیات نیامده است. به‌شدت در دین مثل همه نحله‌های عرفانی کمال فردی مهم است، برای همین است که بخش عمده‌ای از شرع به مسائل فردی و عبادت و رابطه با خدا و رابطه با خود و… اختصاص دارد. در قرآن صفاتی را می‌بینید که فرد باید داشته باشد، مثلاً باید ایمان داشته باشد، تقوا داشته باشد. کمتر صفاتی می‏بینید که یک جامعه باید داشته باشد و به آن برسیم. واقعاً اگر یک نفر به خود شریعت و قرآن نگاه کند، پر از مسائل فردی است، یعنی توصیف یک انسان ایده‌آل. اما مثلاً جامعه باید با تقوا باشد؟ یک واژه‌ای در قرآن هست که در مسائل اجتماعی به کار می‏رود: قسط. در جامعه باید قسط حاکم باشد، برابری و عدالت برقرار باشد. اگر قرآن را مرور کنید کاملاً روشن است که چیزی که هدف‌گذاری شده است انسانی با ویژگی‏های خیلی خاص است. تمام واژه‌هایی مثل ایمان و تقوا و حتی عدالت بیشتر از اینکه اجتماعی به نظر برسند فردی هستند، تقوا داشته باشید تا خداوند برای شما فرقان قرار بدهد، بتوانید حق را از باطل تشخیص بدهید. انسانی که حق را از باطل تشخیص می‏دهد نتیجه این است که خیلی فکر و مطالعه کرده است؟ نتیجه این است که خیلی خوب و مطابق با حق زندگی کرده است و حقی را پایمال نکرده است و خودش حق خودش را ادا کرده است و به رشد رسیده است و نتیجه این شده است که حق را از باطل تشخیص می‏دهد.

سراسر احکام قرآن را که نگاه کنید پر از آیات و عباراتی است که به شما می‏گوید یک کاری بکنید تا به یک حالت ایده آلی برسید، صفات خوب را در خود محقق کنید. روزه بگیرید که تقوا پیدا کنید، تقوا که پیدا کردید قدرت تشخیص حق و باطل را پیدا می‏کنید، یعنی به معرفت می‏رسید. در جایی در قرآن می‏فرماید «أَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبین» (۲۴:۲۵) خداوند همان حق است و کسی که قدرت تشخیص حق از باطل را پیدا می‏کند مثل این است که به شناخت خدا رسیده است. به نظر من دلایل خیلی روشنی جود دارد که حرف من درست است و خلاف آن حرف خیلی عجیبی است اگر یک نفر نپذیرد که شریعت راهی برای رسیدن به کمال است.

در حال حاضر و در دنیای فعلی بحث تعلیم و تربیت داریم و این از بدیهی‌ترین مسائل است که وقتی یک کودک به دنیا می‌آید باید با او باید طوری رفتار کنیم و در محیط خاصی او را قرار دهیم تا کارهایی را انجام بدهد و کارهایی را انجام ندهد تا اینکه رشد کند و بچه خوبی شود و انسان مفیدی شود. اینکه هدف تعلیم و تربیت چیست ممکن است مورد اختلاف باشد و چیزی که می‏گویم نکته ساده‌ای است: هدف دین یک نوع تعلیم و تربیت است و به‌صراحت هم این موضوع را بیان می‏کند که ما انبیا را فرستاده‌ایم که به شما علم و حکمت بدهند و شما را تربیت کنند، هدف تربیت رشد کردن است. این خیلی واضح است که انسان مسیر رشدی دارد و پیامبران آمده‌اند که به انسان کمک کنند که این مسیر رشد را طی کند و این مسیر رشد از نظر ادیان به‌شدت فردی است، خانواده مهم است، جامعه مهم است، ولی همه اینها در خدمت این هستند که این مسیر رشد طی شود. ما جامعه‌ای می‏خواهیم با ویژگی‏هایی که در آن خانواده‏هایی با ویژگی‏های خوب وجود داشته باشند که در آن خانواده‏ها انسان‏هایی زندگی کنند که خیلی خوب رشد می‏کنند. احکامی که در مورد اجتماع است هم – و می‌بینید که در قرآن خیلی کم است – در این جهت است که جامعه‌ای به وجود بیاید که رشد فردی در آن با سهولت انجام شود. غالباً این‌گونه است که جامعه مزاحم رشد فردی آدم‏ها نشود، ممکن است روابط اجتماعی از بیرون خدشه‏ها و آسیب‏هایی وارد کنند که می‌خواهیم جلوی آن را بگیریم. نمی‏توانیم به آدم‏ها توصیه کنیم که تنها زندگی کنند، بالاخره تشکیل خانواده از دیدگاه شرع قرآن خیلی چیز خوبی است، خانواده که تشکیل شود هم‌خانواده‌ها با هم اجتماع تشکیل می‏دهند و باید ببینیم که چه کاری انجام دهیم تا بهترین شرایط برای رشد فردی به دست بیاید.

بنابراین نکته­ای که سعی می‏کنم آن را بولد کنم این است که احکام دینی و اصولاً دین برخلاف آن چیزی که الان در دنیا می‏بینیم خیلی فردگرا است، فردگرا به این معنی که هدف اصلی تربیت فرد است برای اینکه یک انسانی به یک کمال بالایی برسد. بقیه چیزها حالت مقدمه دارد. این را مقایسه کنید با شرایط فعلی تعلیم و تربیت: قرار است بچه را جامعه­پذیر کنند، قرار است بچه مدرسه برود و خوب درس بخواند تا بتواند در جامعه فرد مفیدی برای اجتماع باشد. خدا رحمت کند آقای کیارستمی را، صحنه جالبی در مورد تعلیم و تربیت در فیلم “خانه دوست کجاست” دارد که یک پیر مردی به پیر مرد دیگری توضیح می‏دهد که چقدر پدرش او را کتک می‏زد برای اینکه مفید باشد و کلاً این کار را با تنبیه انجام می‏داد و مرتب تأکید می‏کند که باید بچه را درست تربیت کنیم. ممکن است خنده­دار به نظر برسد ولی واقعیت این است که وقتی به جهان معاصر نگاه می‏کنید می‏توان گفت حداقل در ۳۰۰-۴۰۰ سال اخیر به طور مداوم از اهمیت فرد کم شده است – برعکس بعضی از ادعاها – و به اجتماع اهمیت بیشتری داده می‏شود. می‏خواهیم یک جامعه خوب داشته باشیم، بچه را هم که تربیت می‏کنید برای این تربیت می‌کنید که در جامعه نقش خودش را خوب ایفا کند. در ایرادهایی که به احکام گرفته می‏شود هم حالت جمع‌گرایی خیلی روشن است. به وضعیت فعلی دنیا نگاه کنید: بپرسید که وقتی وارد اجتماع می‏شوم چگونه باید رفتار کنم؟ باید قوانین رانندگی را رعایت کنید، سر کار باید قوانین اجتماعی را رعایت کنید و…

الان ایده قالب لیبرالیسم است، چه در سیاست و چه در مسائل اخلاقی. اساس لیبرالیسم این است که شما آزاد هستید هر کاری بکنید به‌شرط اینکه به حقوق و آزادی دیگران لطمه نزنید. این مثل این است که من از یک نفر که متولی فرهنگ در جوامع است می‏پرسم که من چه کار کنم؟ وقتی به خانه می‏روم چه کاری کنم؟ او می‏گوید هر کاری دلت می‏خواهد انجام بده. برای بیرون و محیط کار و خیابان باید یک سری قوانین را رعایت کنیم. لیبرالیسم به شما می‏گوید که هر طوری که دلتان می‏خواهد زندگی کنید. چرا این را می‏گوید؟ برای اینکه حرفی برای گفتن ندارند. اگر از یک آدم بپرسید که وقتی به خانه می‏روم چه کاری انجام بدهم او می‏گوید به من چه ربطی دارد هر کاری که دلت می‏خواهد انجام بده. چون فلسفه‏های تعلیم و تربیت فعلی اصولاً در مورد تکامل فردی حرفی برای گفتن ندارند این را در قالب بسته‌بندی زیبایی به شما ارائه می‏دهند که شما آزاد هستید و هر کاری می‏خواهید انجام بدهید. حرف من این است که قبول، من آزاد هستم که هر کاری انجام بدهم. شما به من توصیه‌ای ندارید که وقتی خانه می‏روم چه کار کنم؟ زندگی خود را چه کار کنم؟ جواب این است که هر طوری دوست دارید زندگی کنید. بروید تمام مکاتب را مطالعه کنید و هر کدام را که دوست دارید انتخاب کنید، لیبرالیسم به این معنا است که کاری به زندگی فردی شما نداریم و ایده‌آل هم همین است که جامعه شما را آزاد می‏گذارد که هر کاری می‏خواهید انجام دهید. موضوع این است که ما با این مواجه می‏شویم که این نوع دیدگاه کم‌کم به این حالت می‏رسد که اولش خوب است: “من موجودی هستم که روابط اجتماعی شما را تنظیم می‏کنم ولی در ابعاد فردی آزاد هستید هرکاری که می‌خواهید انجام دهید”. بعد کم‌کم این “هر کاری دلتان می‏خواهد انجام دهید” تبدیل به یک فلسفه علوم و تربیت می‏شود. اگر شما به کسی بگوید که مثلاً در روابط جنسی هم‌جنس‌گرایی بد است و هم‌جنس‌گرایی را تقبیح کند، معادل با این می‏شود که لیبرالیسم را نقض می‏کنید و نمی‏گذارید که او هر کاری بکند، بنابراین این اشکالی است که می‏توان به احکام گرفت.

یک چارچوب فکری این است که انسان یک مسیر رشد دارد – می‏توان در مورد چیستی این مسیر رشد بحث کرد – و همه باید سعی کنیم که این مسیر رشد را برویم و مواظب باشیم که جامعه هم طوری باشد که مسیر رشد طی شود. به نظر می‏رسد در فضای مدرن این موضوع حذف شده است که ما مسیر رشدی داریم که قابل تشخیص است و باید جامعه را طوری تنظیم کنیم که این رشد اتفاق بیفتد، به نظر می‏رسد که این ایده مقبولیت ندارد. یعنی هر کسی می‏خواهد رشد کند یا رشد نکند، ما جامعه را تنظیم نمی‏کنیم که رشد فردی اتفاق بیفتد. واقعیت این است که ما جامعه را تنظیم می‏کنیم که به ماکسیمم تولید برسد، یعنی هدف‏های اقتصادی – اجتماعی داریم و آدم‏ها هم موجوداتی هستند که تا وقتی به‌عنوان پیچ و مهره‏های این دستگاه نقش خود را ایفا می‏کنند موجودات خوبی هستند، باید قواعد اجتماعی را رعایت کنند و جامعه پیش برود و در زندگی فردی هم هر کاری دلشان می‏خواهد انجام بدهند. این مسئله با اینکه من فکر کنم هدف ایده‌آل این است که انسان‏ها قرار است رشد کنند و فکر کنم که جامعه باید چگونه باشد که این رشد فردی اتفاق بیفتد یک تعارض خیلی اساسی دارد.

از یک طرف به شما می‏گویند اگر دلتان می‏خواهد به دنبال عرفان بروید. ولی آیا جامعه را طوری تنظیم کردیم که این آدم بتواند دنبال عرفان برود؟ این بحثی است که معمولاً خیلی وارد آن نمی‏شوند. حرف من این است که اینجا یک مسئله اساسی وجود دارد که بینش دینی و چیزی که پشت شریعت است و احکام از آن بیرون می‏آید این است که مسیر رشدی وجود دارد و آدم‏ها باید طور خاصی زندگی کنند، اساس این است. بعد خانواده و روابط اجتماعی و اقتصادی باید طوری ترتیب داده شود که این اتفاق بیفتد. جامعه سالم جامعه‌ای است که این مسیر رشد در آن بهتر طی می‏شود. می‏تواند به گونه دیگری باشد، جامعه سالم خودش پارامترهایی دارد – مثل میزان تولید و درآمد سرانه و… – و ما همه چیز را براساس آن می‏چینیم و درنهایت اینکه روی رشد فردی افراد تأثیر خوب یا بد می‏گذارد موضوعیت ندارد. چون آدم‏ها را در خانه آزاد می‏گذاریم چه رشد کنند چه رشد نکنند مهم نیست. حالا این جامعه جدید آموزش را اجباری می‏کند: شما را از شش سالگی یا پنج سالگی یا چهار سالگی به مدرسه می‏برد، به شما آموزش‏های اجباری می‏دهد که ربطی به رشد فردی شما ندارد، یعنی از صبح تا شب شش ساعت در مدرسه هستید و از مدرسه که به خانه می‏روید باید کار کنید. من از کسانی که در آمریکا زندگی می‏کنند پرسیدم و برعکس چیزی که در ذهن خیلی‌ها هست که “آنجا مشق شب نمی‏دهند” چندین نفر گفتند بچه‏ها در حال بمب‌باران هستند، ممکن است مدرسه مشق شب ندهد ولی جامعه طوری است که به خانواده‏ها فشار می‏آورد که بچه وقتی از مدرسه می‏آید باید کلاس تنیس برود، از آنجا کلاس فلان چیز برود، حتماً باید ورزش برود. مدام فضای جامعه این‌گونه است که باید بچه تحت کنترل کارهایی را انجام دهد. آیا اینها برای رشد فردی او مفید است و به عرفان می‏رسد؟

به نظر می‏رسد که جامعه لیبرال کاری به افراد ندارد ولی اگر کمی دقت کنید نه در اینجا بلکه در همه جا از افراد به‌عنوان اینکه آموزش عمومی لازم است انتظاراتی دارند و این آموزش چرا لازم است؟ برای اینکه بچه مفیدی برای جامعه تربیت کنیم، پزشک و مهندس شود و کاری برای جامعه کند. آیا به فردیت او هم کار دارید؟ نه. بارها دیده‌ام که یک عده تعجب می‏کنند که یونگ مدام تأکید می‏کند که فردیت در جامعه مدرن از بین رفته است، چون یک احساس و شعاری وجود دارد که جامعه مدرن خیلی به فرد اهمیت می‏دهد و حرف از Individualism می‌زنند، ولی واقعیت این است که هدف از تربیت فرد بیشتر ملاک‏های اجتماعی است. مثلاً در نظام سرمایه‌داری جامعه موفق جامعه‌ای است که بیشترین تولید را می‏کند، بیشترین ثروت را تولید می‏کند و افراد هم بر حسب اینکه چگونه در جامعه نقش ایفا می‏کنند موجودات خوب و بد و مفید و مضری هستند. جامعه سرمایه‌داری نقشه‌ای برای اینکه آدم‏ها به کمال برسند ندارد بیشتر نقشه آن این است که اعداد ارقامی که مربوط به مسائل اقتصادی است را به کمال برساند و تبعاً جامعه را در مقابل جوامع دیگر به کمالی برساند که نتوانند به آن حمله کنند و خودش بتواند به آنها حمله کند، آنها منابع او را نگیرند و خودش بتواند منابع آنها را بگیرد. این چیزها در بالا بردن ارقام می‏تواند مؤثر باشد.

وقتی از ابتدا بنا را می‏گذاریم تا از احکامی دفاع کنیم باید روشن باشد که هدف ما در ادیان مانند انواع عرفان‏هایی که وجود دارد فردی است، به کمال فردی در دین اهمیت داده می‏شود و این کمال فردی خیلی فراتر از آن چیزی است که در تعلیم و تربیت فردی به آن اشاره می‏شود، یعنی همان‌طوری که حرف از عرفان هست، انگار انسان باید یک مسیر بی‌نهایتی را طی کند و از نظر رشد روحی به جای بالایی برسد. وقتی از نظر رشد فردی هدف بالایی می‌گذارید طبیعی است که به آدم‏ها دستورالعمل‏های فردی بدهید: سالی یک ماه روزه بگیرید، حداقل روزی ۵ بار نماز بخوانید، چه چیزی بخورید یا نخورید و همه این احکام در این جهت است که انگار شما تمرین و تلاش می‏کنید تا به جایی برسید. بنابراین اولین نکته این است: اگر بخواهیم از احکامی که در دین اسلام و شریعت آمده است دفاع کنیم باید از این دفاع کنیم که آیا هدفی که گذاشته شده خوب است؟ و آیا این احکام برای اینکه به آن هدف برسیم مفید هستند؟ در پاسخ این سؤال که آیا این احکام مفید هستند برای اینکه به یک جامعه با تولید بیشتر برسیم از الان می‏گویم که مضر هستند. آدم‏هایی که شبیه ربات باشند و هیچ احساسی نداشته باشند و به رشد فردی فکر نکند خیلی مفیدتر هستند برای جامعه‌ای که قرار است در آن تولید ماکسیمم شود. عاشق نشوند بهتر است. یک بار در جلسه‌ای گفتم که یکی از دانشجوهای من کانادا رفته بود و می‏گفت وقتی وارد دانشگاه شدیم برای دخترها و پسرهای ورودی جدید جلساتی می‏گذاشتند، در یکی از جلسات تأکید می‏کردند که خیلی خوب است که پسرها و دخترها باهم ارتباط داشته باشند و دوست دختر و پسر باشند و پارتنر هم باشند اما بارها تأکید می‏کردند که Commitment به وجود نیاید یعنی نسبت به هم متعهد نشوید که مثلاً خدایی نکرده بخواهید بچه‌دار شوید یا روابط رمانتیک پیدا کنید، اینها برای درس خواندن مضر است.

واقعاً خیلی از چیزهایی مربوط به رشد فردی می‏شود برای رشد تولید در جامعه مضر هستند. فرض کنید یک نهضت عرفانی به وجود بیاید که قرار باشد همه آدم‏ها رمانتیک و شاعر باشند، به درد نمی‌خورند! این جامعه از نظر توسعه عقب می‏افتد. نمی‌خواهم بگویم که جامعه اسلامی از نظر توسعه عقب می‏افتد، به یک دلایلی ممکن است مزایایی هم داشته باشد. ولی هدف احکام دینی این نیست. شما وقتی در یک مسئله Optimization پارامتر دیگری را ماکسیمم می‏کنید ممکن است تصادفاً پارامترهای دیگری هم ماکسیمم شوند ولی شما اینها را ماکسیمم نمی‏کنید. بنابراین آدمی که هدفش ماکسیمم کردن آن است احتمالاً به نتیجه بهتری می‏رسد. احکام شرع برای توسعه فرد هستند نه برای توسعه جامعه سرمایه‌داری. نکته‌ای که گفتم مهم است و در جلسات آینده در مورد آن صحبت می‏کنیم این است که همان‌طوری که در مورد عقاید و بحث درباره اینکه “جهان چگونه است” این حرف را با تأکید زیاد زدم، الآن هم تکرار می‏کنم: دفاع کردن از یک چیز به معنای اثبات درستی آن نیست، به معنای این است که از سیستم‏های دیگری که رغیب هستند بهتر کار می‏کند. اگر یک نفر به من بگوید که چرا فلان حکم در دین اسلام وجود دارد و چرا این‌گونه می‏گویید؟ اولین سؤال من این است که شما چگونه می‏گویید؟ شما در چه سیستمی فکر می‏کنید؟ در چه مبنای تعلیم و تربیتی هستید؟ احکام خود را از کجا می‏آورید؟ شریعت شما چیست؟ روشن است که شریعت یک جامعه سرمایه‌داری چیست. اهدافی دارد که اسم آن را شریعت نمی‏گذارند ولی بالاخره فرمولی دارند که آدم ایده آل چیست و چگونه باید زندگی کرد و بچه‏ها را چگونه تعلیم بدهیم. اولین بحث این است که شما از چه زمینه‌ای می‌آیید؟ چگونه فکر می‏کنید و خوب و بد را چگونه تعریف می‏کنید؟ اینها را بگویید و بعد با من بحث کنید. موضوع این است که این واقعاً وجود ندارد. همان‌طور که اتئیسم یعنی قبول نداشتن تئیسم و معلوم نیست که ادعای خودش چیست. مثلاً جهان چگونه به وجود آمده است و چگونه کار می‏کند؟ معمولاً احاله می‌شود به اینکه علم روشن می‏کند و همان‌طور که تاحالا جواب سؤالات را داده است، پاسخ بقیه سؤالات هم در راه است. چیزی که در مورد مسائل اخلاقی گفته می‏شود حتی در این حد هم نیست. یعنی هیچ سیستم فکری روشن و مستدلی ارائه نمی‏شود.

من می‏گویم دین می‏خواهد به یک رشد فردی برساند و شواهدی هم دارم که خیلی‏ها در این سیستم رشد کردند و عرفایی به وجود آمدند و ادبیات و هنرمندانی به وجود آمدند، کلی زایش داشته است و موجودات متعالی متولد شدند و می‏توانم با معیارهایی دفاع کنم که اینها موجودات متعالی هستند. شما می‏خواهید چه چیزی تولید کنید؟ می‏خواهید جامعه متعالی تولید کنید؟ می‏تواند رک و راست بگوید که من نمی‏خواهم افراد را تربیت کنم من می‏خواهم جامعه‌ای تولید کنم که بیشترین تولید را انجام می‏دهد و بیشترین ثروت را تولید می‌کند. باید ابتدا این موارد را روشن کنند یعنی هدف سیستم تعلیم و تربیتی خودشان را چه از نظر فردی و چه از نظر اجتماعی روشن کنند و بعد وارد بحث شویم. بنابراین در مقابل ایراد گرفتن به یک حکم شرعی نکته اول آن این است که من می‏توانم ایراد بگیرم که مشابه این چیزی که از آن ایراد می‏گیرید چه فکری می‌کنید؟ مثلاً اگر می‌گویید احکام خانواده در اسلام ایراد دارد، احکام خانواده شما چیست؟ مبنای شما برای یک خانواده سالم چیست و اصولاً چگونه تعریف می‏شود؟ آیا صرف اینکه بچه‏ها دکتر و مهندس شوند خانواده سالم است؟ چون به درد جامعه می‏خورند؟ یا مثلاً خانواده‌ای که در آن بیشترین عشق وجود داشته باشد معیار شما است؟ باید در جواب چیزی بگوید. همیشه گفته‌ام که این حالت دفاعی که تا ایرادی گرفته می‌شود فوراً یک عده سپر برمی‌دارند که این‌گونه نیست یا کوتاه می‏آیند یا سعی می‏کنند جواب‏هایی سرهم کنند، روش خیلی خوبی نیست. وقتی شما در زمینه‌ای رقابت می‏کنید باید حق داشته باشید که اگر به شما لطمه‌ای می‏زنند جواب تهاجمی هم بدهید.

چیزی که ما می‏خواهیم در مورد آن بحث کنیم این نیست که احکام را ثابت کنیم که درست هستند. باید حق داشته باشم که با سیستم‏های دیگر مقایسه کنم. مثلاً کدام جامعه توانسته است روابط جنسی را خوب تنظیم کند؟ ممکن است یک نفر ایراد بگیرد که در جوامع اسلامی آشفتگی‏هایی ایجاد می‏شود اگر این احکام اجرا شود. خانواده سالم را در کدام جامعه می‏بینید؟ با چه معیاری خانواده را سالم می‏دانید؟ باید معیارهای متقابلی از کمال و سلامت و… وجود داشته باشد که یک آدمی بگوید من این کارها را انجام داده‌ام و به جامعه ایده آلی رسیدم، جامعه ایده‌آل ممکن است از نظر من فنلاند باشد، دانمارک باشد، آمریکا باشد، تا بعد بتوانیم بحث کنیم که بتوانم به احکام طرف مقابل هم نقدی داشته باشم. این اولین نکته‌ای بود که گفتم و آن را تثبیت می‌کنم: هدف شریعت تکامل فردی است و بقیه احکام – احکام اجتماعی و اقتصادی و چیزهایی که دور می‏شود، یا حتی خانواده – فرع بر این هستند که این مسیر تکامل در انسان اتفاق بیفتد.

نکته دیگر اینکه بحث درباره احکام مانند بحث در مورد حقایق حالت رقابتی دارد، بنابراین اگر کسی از احکامی ایراد بگیرد باید روشن باشد که خودش از چه سیستم تعلیم و تربیتی برای اجتماع و فرد پشتیبانی می‏کند که بتوان در مورد آن بحث کرد. به نظر من تعداد زیادی از ایرادهایی که به احکام گرفته می‏شود به این دلیل است اصولاً چیزی که به دنبال آن هستند انگار به کلی غیر از چیزی است که در دین مطرح است. اگر بخواهم از احکام دین دفاع کنم راه من این است که بگویم هدف دین هدف خوبی است – یا حتی سعی کنم بگویم این بهترین هدف ممکن است – و از طرف دیگر از این دفاع کنم که این احکام راه خوبی برای رسیدن به هدف است. معمولاً بحثی در مورد هدف تعلیم و تربیت نمی‏شود، بعد به احکام ایراد می‏گیرند. احکام دین به جایی که شما می‏خواهید برسد نمی‏رسد! شما می‏خواهید به جای دیگری بروید! اول باید این روشن باشد که هدف تعلیم و تربیت چیست. پیامبران با چه هدفی آمدند که آدم‏ها را تعلیم و تربیت کنند؟ تا بعداً روشن شود که این احکام خوب یا بد هستند. مثلاً کسی در ذهن خودش اهداف مشخصی مثل جامعه‌ای با توسعه و تولید بالا به‌عنوان ایده‌آل مدنظر دارد و احساس می‏کند روزه گرفتن جلوی توسعه را می‏گیرد. بالاخره آدم‏هایی که یک ماه گرسنه هستند خوب کار نمی‏کنند.

یک مفتی در تونس چند سال پیش فتوا داد که روزه واجب نیست برای اینکه جلوی توسعه کشور را می‏گیرد. یعنی او هم به جایی رسیده است که به نظرش می‏آید اصل ماجرا این است که تونس توسعه پیدا کند. این ماجرا قبل از سال ۸۸ در بهار عربی بود که در تونس انقلاب شد. اهداف ثانوی ایجاد شده در دنیای مدرن انگار در ذهن مذهبی‏ها هم نفوذ کرده است، انگار یادشان رفته است که اصلاً هدف این نیست که یک جامعه توسعه‌یافته داشته باشیم و بنابراین هرچه بیشتر کار کنیم بهتر است و حالا روزه نگیریم برای اینکه جامعه توسعه پیدا کند!

حضار: شما می‏گویید از آنها بپرسیم اگر هدف برای این طرف کمال است آن طرف ممکن است هنجارمند بودن و ارزش‏های سرمایه‌داری هدف باشد، اگر در پاسخ به شما بگویند که کمال یک جواب متعین نیست و تعین‏های چندگانه دارد چه؟

استاد: اختلافی بین تصوری که ما از کمال فردی در اسلام یا ادیان ابراهیمی داریم با چیزی که مثلاً در هندوئیسم مطرح است وجود دارد و این قابل بحث است. ممکن است او بگوید مدل کمال من بهتر است بنابراین طریقت من با طریقت شما فرق می‏کند و آن هم بهتر است. در مورد کمال فردی جای بحث وجود دارد. فعلاً چیزی نگفتم. نکته من این بود که اولاً تأکید کنم که شرایع دینی مثل مکاتب عرفانی دنبال تکامل فرد هستند و اولویت را به فرد می‏دهند و ثانیاً تأکید کنم که اگر آدمی می‏خواهد به احکام ایراد بگیرد باید تکلیف خودش را روشن کند که هدفش چیست و سیستم تعلیم و تربیتش چیست. بین مکاتبی که اهداف فردی دارند – مثل انواع عرفان‏ها – می‏تواند اختلاف وجود داشته باشد و بحث شود، ایراد یک نفر به احکام دین می‏تواند از طریق بینش عرفانی خودش باشد. کمااینکه هستند افرادی مانند مسیحی‏ها و هندوها که ایرادشان این است که مدلی که برای زندگی کردن در اسلام وجود دارد با کمال فردی همخوانی ندارد. مثلاً در هندوئیسم این مقدار توجه به اجتماع که در اسلام وجود دارد نیست، خیلی فردی است و ایده‌آل این است که در غار زندگی کنید یا در جنگل‏ها مدیتیشن کنید. بنابراین او می‏تواند به آن بخش از احکام دینی که می‏گوید خانواده تشکیل دهید یا اگر به جامعه حمله شد از آن دفاع کنید ایراد بگیرد.

حضار: منظور از رشد و کمال چیست؟

استاد: فعلاً در این مورد چیزی بیان نکردم و خیلی کلی بحث می‏کنم. می‏خواهم چارچوب بحث را روشن کنم که اولاً از نظر دین رشد و کمالی وجود دارد. حالا چیستی آن و چگونگی راه آن چیزی است که در شریعت بحث می‏شود. در این مورد بحث خواهیم کرد که یک انسان کمال‌یافته چه ویژگی‏هایی دارد، حداقل برای اینکه روشن شود توسط احکام شریعت می‏خواهیم به چیزی دست پیدا کنیم. به نظر من لازم نیست قانع شوید که این بهترین است، کافی است قانع شوید که هدف خوبی است و شریعت نسبت به آن، راه خوبی را به ما نشان می‏دهد. در حال حاضر چارچوب کلی بحث را می‏گویم تا روشن باشد که لازم است هدف را مشخص کنیم. ثانیاً اگر کسی ایراد می‏گیرد باید هدف خود را بگوید، اگر دو هدف کاملاً متباین داریم معلوم است که احکام همدیگر را قبول نداریم. بدیهی است که تعلیم و تربیت جامعه سرمایه‌داری با چیزی که دین می‏خواهد زمین تا آسمان فرق دارد، باید این را روشن کنیم.

حضار: در چارچوبی که شما مشخص می‏کنید می‏فرمایید هدفی می‏تواند مدنظر باشد و می‏توانیم نشان دهیم که این حکم برای اینکه به آن هدف برسیم کار می‏کند، می‏توانیم به گونه دیگری نگاه کنیم؟ به جای اینکه یک هدفی در نظر بگیریم و بگوییم که آیا حکم ما را به آن هدف می‏رساند، یک سری اصول موضوعه در نظر بگیریم و با اینها نشان دهیم که این حکم لازم است، با یک سری استنتاج‏ها از یک سری گزاره‏های بدیهی نشان دهیم که می‏توانیم به این حکم برسیم.

استاد: منظورتان این است که فاندامنتالیسمی بحث کنیم یعنی از یک سری احکام فاندامنتال که می‌گوییم همه قبول دارند که این احکام خوب هستند نتیجه بگیریم که اگر این کارها را انجام دهیم خوب است و شریعت را از پایین به بالا بسازیم. شما در فلسفه برای حقایق که راحت‌تر است نمی‏توانید این کار انجام دهید. احکام و اخلاق theologic است، یعنی می‏خواهیم به جایی برسیم. شریعت یعنی راه و از کلمه شرع می‌آید. اگر از شما بپرسم آیا راه درستی را طی می‏کنم؟ شما می‏پرسید کجا می‌خواهید بروید؟ تهران می‌روید یا اصفهان یا…؟ راه درست وقتی می‏خواهید به مقصدی برسید، بین راه‏هایی که به مقصد می‏رسند بهترین و کوتاه‌ترین مسیر است. اگر ندانم که می‏خواهم به کجا برسم خیلی سخت است که راه را به شیوه‌ای که می‏گویید کشف کنم. مسئله این است که کاری که شما می‏گویید شدنی است یا خیر؟ ولی اصولاً ایده اشتباهی نیست. ترکیبی از این دو شیوه ممکن است کار کند یعنی بگویم بعضی از احکام را این‌گونه می‏پذیرم که مثلاً چند حکم بدیهی مثل “حق دیگران را باید رعایت کرد” یا “کاری که نمی‏پسندید با شما بکنند شما با دیگران نکنید” را قبول کنیم و بعد بگوییم احکام در این چارچوب‏ها شکل می‏گیرند. بدون اینکه هدف‌گذاری کنیم دفاع از همه احکام عملاً شدنی نیست، ولی ممکن است بعد از اینکه همه چیز را چیدید بتوانید سیستم اصل موضوعی برای آن درست کنید.

حضار: شاید بشود گفت که در دنیای مدرن با توجه به کارهایی که می‏کنند – مثلاً رفتن به کلاس تنیس – شاید یک هدف ضمنی وجود دارد – حال اینکه چقدر جزء تئوری اصلی آنها باشد جای بحث دارد – شاید تعریفی که از رشد فردی دارند تعداد فیچرهای (feature، قابلیت) فرد باشد. مثلاً فرزند شما موسیقی بلد نیست ولی بچه من بلد است پس بچه من یک فیچر دارد.

استاد: چیزی که شما می‏فرمایید همان نکته‌ای است که وجود دارد: به‌شدت فرد تحت فشار جامعه است. “مردم چه می‏گویند؟ بچه او این فیچر را دارد اما بچه من ندارد.”. از این بحث‏ها شنیدید که مادرها می‏گویند در مهدکودک بچه من کلاس شطرنج دارند مادر دیگر می‏گوید نه در مهد بچه من شمشیربازی دارند؟! باور کنید که اینها را شنیده‌ام. بچه چهارساله کلاس شمشیربازی می‌رود. مثلاً مهدکودک‏ها با هم رقابت دارند، بعضی از آنها کلاس روباتیک دارند بعضی‌ها ندارند، بعد پدر و مادرها اعتراض می‏کنند که بچه همسایه روباتیک یاد گرفته اما بچه ما یاد نگرفته است. این فیچیرها اتفاقاً زاییده نظام سرمایه‌داری است که مردم جاهایی هزینه کنند و چیزهایی یاد بگیرند. نکته‌ای که گفتید جالب است، بسیار کمی‌سازی شده است. مثلاً شخصی بیست و دو فیچر دارد و همه را در حد لول (Level) فلان بلد است. اتفاقاً این نشان دهنده سلطه جامعه است. در حال حاضر تعداد لایک‏هایی که بچه‏ها می‏گیرند کمال آنها است. در شبکه‏های اجتماعی هم آدم‏ها در نگاه دیگران زندگی می‏کنند که مورد تأیید دیگران باشد. جامعه‌پذیری یعنی برای شما مهم باشد که جامعه شما را تأیید می‏کند یا خیر – واقعاً نکته عمیقش همین است – خدا می‏داند آدمی که برایش مهم نباشد که دیگران در مورد او چه می‏گویند سر از کجا در می‏آورد و برای اجتماع آدم مفیدی نمی‏شود. باید اینکه دیگران در مورد شما چه می‏گویند و جامعه چگونه شما را قضاوت می‏کند برای شما مهم باشد، برای همین شما را به مدرسه می‏فرستند. درس‏هایی که تدریس می‏شود خیلی مهم نیست، شما باید جامعه‌پذیر باشید و جامعه برای شما اهمیت پیدا کند تا فرد مفیدی باشید!

حضار: مگر تأکید لیبرالیسم بر فردیت نیست؟

استاد: می‌خواهم بگویم درست برعکس است. همان‌طور که یونگ به درستی می‏گوید، در جامعه مدرن و جامعه لیبرال به‌شدت جامعه بر فرد غلبه دارد، یک سری شعار داده می‏شود.

حضار: پس لیبرالیسم از اصول خود فاصله گرفته است؟

استاد: اصلاً از اساس همین‌طور بوده است. مانند این ماجرا است که وقتی شما یک ایرادی را می‏خواهید بپوشانید اسمی روی آن می‏گذارید که معلوم نشود اصل ماجرا چیست. مثل همین ماجرا که به یک آدم کچل می‏گویند زلف علی. باطن بعضی از این نام‌گذاری‌ها کاملاً برعکس است. می‏گویند در جامعه غرب و جامعه مدرن  Individualism (فردگرایی) خیلی پررنگ شده است در حالی که این‌گونه نیست. واقعاً حرف‏های یونگ درست است، برعکس، فرد اهمیت خود را از دست داده است. تمام جوامع غرب در واقع به معنای اهمیت دادن جمع در مقابل فرد سوسیالیست هستند. لیبرالیسم به معنای رها کردن فرد در حوزه خصوصی خودش است و این کار را می‏کند، ولی حوزه خصوصی شما مدام کوچک‌تر می‏شود. عملاً اتفاقی که در جامعه لیبرال افتاده است این است که وقتی در خانه خودتان هم هستید معیارهایی مثل “دیگران چه می‏گویند” و “جامعه از شما چه می‏خواهد” اهمیت پیدا کرده است، آدم‏ها خلوت درونی خود را تا حد زیادی در جوامع مدرن از دست داده‌اند. چون آن خلوت به دست نمی‏آید مگر اینکه مراحل رشدی را طی کنیم. کودک چگونه در چشم پدر و مادر و دیگران زندگی می‏کند؟ وقتی که هدف‌گذاری رشد انجام نشود و آدم‏ها از مراحلی رد نشوند و به بلوغ نرسند – که اکثریت قاطع افرادی که در جوامع مدرن هستند این‌گونه هستند – اصولاً دیگران برای آنها مهم هستند و نمی‏توانند رها شوند و به استقلال درون فردی نمی‏رسند چون بالغ آنها قدرت پیدا نمی‏کند و به آن مقدار از توان فردی نمی‏رسند که بتوانند در مقابل دیدگاه دیگران بایستند.

بحث مقداری منحرف شد، داشتم راجع به چارچوب می‏گفتم. در شرایع ادیان هدف‌گذاری انجام شده است و آن هم رشد فردی است، یک سؤال این است که منظور از رشد فردی در ادیان چیست؟ قرآن فرد رشدیافته را چگونه توصیف می‏کند؟ این احکام باید در جهت اهداف باشند و اگر دیگران بحثی دارند و می‌خواهند ایرادی بگیرند باید هدف و راه خودشان را بگویند و مقایسه شود. مثال‏هایی زدم – مخصوصاً مثال‏های جامعه مدرن – فقط به این دلیل که حرفی که می‏گویم معنی پیدا کند وگرنه نمی‏خواهم در این جلسه قضاوت کنم که جامعه مدرن خوب است یا جامعه دینی خوب است یا اهدافی که ما گذاشتیم بهتر است، فعلاً چارچوب بحث را روشن می‏کنم.

۱-۳ تشخیص هدف از روی احکام

در این فضا یک مجموعه احکام داریم که به شما می‏گوید که چیزهایی گناه و حرام است: دروغ نگویید، عدالت را رعایت کنید، نسبت به پدر و مادر احسان کنید. یک مجموعه‌ای از احکام وجود دارد که بخش خیلی اساسی از آن اخلاقی است و بخش‏هایی هم مربوط به مناسک و عبادت و روزی ۵ بار نماز بخوانید است، اگر بخواهم دفاع کنم – البته خیلی از اینها مورد تهاجم نیستند – یک مقدار ابا دارم از اینکه براساس اینکه چه چیزی مورد تهاجم است بحث کنم. مثلاً یک نفر باید بگوید چرا از نظر ادیان دروغ گفتن بد است. در دین Actualای که در جامعه ما وجود دارد ممکن است چیز بدی نباشد ولی در دین اسلام خیلی بد است، کلید همه گناهان است. بالاخره جالب است که این را بفهمیم. اگر هدف انسان ایده‌آل و جایی که می‏خواهید به آن برسید را مستقلاً درک نکردید از کنجکاوی کردن در احکام اخلاقی ممکن است به چیزی برسید. آن چیست که دروغ گفتن با آن سازگار نیست؟ اصلاً نباید دروغ بگویید. دروغ گفتن خیلی چیز عمیقی است. وسواسی دارم که اگر از یک آدمی خوشم نمی‏آید سعی می‏کنم با او معاشرت نکنم چون طبق آداب اجتماعی باید به او لبخند بزنم و فکر می‏کنم این دروغ است، نمی‏خواهم کسی را خفه کنم ولی بیشتر دلم می‏خواهد اخم کنم تا لبخند بزنم. بنابراین معاشرت با آدم‏هایی که از آنها خوشم نمی‏آید باعث می‌شود از صداقت دور شوم. چرا؟ زیرا بنا به مصالحی باید آداب اجتماعی را رعایت کنیم. پس باید سعی کنم با آدم‏هایی معاشرت کنم که به آنها علاقه دارم تا اگر لبخند می‏زنم از ته دل باشد.

دروغ گفتن عمیق‌تر از این هم هست. صداقت منجر می‌شود به شفاف بودن کل وجود آدم، یعنی شما هر رفتاری که می‏کنید همانی باشد که در دل شما هست. چرا این موضوع به این اندازه مهم است؟ می‌خواهم به این نتیجه برسم که با نگاه کردن به احکام دینی و شرعی ممکن است برای ما روشن‌تر شود که قرار است به چه چیزی برسیم. اساس آن این است که تصوری از هدف داشته باشم و سعی کنم بگویم اینها در جهت آن هدف کار می‏کنند ولو اینکه اینها به من کمک کنند که بتوانم هدف را بهتر بشناسم. این بخشی از بحث بود که به نظر من خیلی مهم بود که در جلسه اول روشن شود.

۴- محدوده احکام

۱-۴ موضوع بحث: ایده‌آل بودن احکام در صدر اسلام

بخش دیگر بحث مربوط به این است که وقتی در این مورد صحبت می‏کنیم محدوده احکامی که اصولاً می‏شناسیم را می‏خواهم روشن کنم. وقتی بحث از احکام می‏شود اولاً با طیف وسیعی از احکام که از فردی‌ترین مسائل تا عمومی‌ترین مسائل جامعه مانند اقتصاد را در بر می‌گیرد روبرو هستید. این یک بحث عمومی در مورد شریعت است که چقدر اعتقاد دارید که احکامی که در قرآن آمده است الان هم همان‌طوری که در قرآن آمده باید اجرا شود؟ این یک مبحث کلی است که باید تکلیف خودمان را با آن روشن کنیم. فرض کنید من کاری با سنت و فقه ندارم و از نظر من فقط احکام قرآن معتبر است، باز هم باید بپرسم که همه احکام، مثلاً اقتصادی و اجتماعی که در قرآن آمده است، باید الان هم عیناً رعایت شوند؟ روایتی هست که می‏گوید حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام محمد تا روز قیامت حرام است. کسانی که این حرف را می‏زنند هم عملاً به آن اعتقاد ندارند، یعنی یک نفر هم پیدا نمی‏کنید که الان بتواند حلال و حرام موجود در فقه خود را عملی کند. دلیل آن چیست؟ به‌اصطلاح خود فقها، دلیل آن این است که می‏گویند احکام بلاموضوع می‏شوند، مصداق خود را از دست می‏دهند. در عالم چند نفر از فقها وجود دارند که معتقد باشند برده‌داری همچنان قابل‌اجرا است یا جزو احکام دین است؟

یک مفتی در عربستان فتوا داد که اگر کسی معتقد باشد که برده‌داری جزو احکام اسلام نیست از دین خارج شده است. چون چیزی مانند برده‌داری در قرآن آمده است آیا من باید اعتقاد داشته باشم که تا ابد باید برده‌داری کنم؟ گاهی چیزی وجود دارد که برای آن حکمی داده می‏شود، آیا معنی آن این است که باید آن چیز را نگه دارم تا آن حکم را اجرا کنم؟ اگر به جامعه‌ای برسیم که آن چیز در آن وجود نداشته باشد باید خوشحال باشیم یا ناراحت شویم؟ اگر یک نفر قرآن را بخواند و بفهمد فکر می‌کنم باید برداشتش این باشد که اگر در جامعه‌ای برده‌داری نیست جای خوشحالی است. چون برده‌داری چیز خوبی نیست. این موضوع را چندین بار گفتم که برده‌داری به‌خاطر سیستم اقتصادی قابل ملغا شدن نبود، همان‌طور که در سیستم اقتصادی امروز نمی‏توانید کارگری یا کارمند بودن را با یک حکم دستوری از بالا ملغا کنید، یعنی معنی ندارد. چون سیستم این‌گونه است که پوزیشن‏های کارگری و کارمندی باید وجود داشته باشد. ولی ممکن است صدسال بعد دیگر وجود نداشته باشد، ممکن است چیزی به نام کارگر به معنای چیزی که الآن وجود دارد نداشته باشیم و همه به‌نوعی کارفرما باشند، ممکن است در یک جامعه خیلی مدرن به چنین جایی برسیم، روبات همه کارها را انجام می‏دهد و سیستم‏های دیگری برای کار به وجود می‏آیند. در جامعه‌ای که سیستم اقتصادی برده‌داری است هم همین است، پوزیشن‏هایی وجود دارد و اینها به صورتی پر شدند. کسی برده‌داری را به بشر تحمیل نکرده است، این سیستم خودش بر اساس شیوه تولید، میزان تولید و نحوه معیشت انسان‏ها به وجود آمده است. قرآن درباره این سیستم اقتصادی موجود حرف‌هایی گفته است. اصولاً هم این‌گونه است که از نظر اخلاقی چیز خوبی نیست و اگر برده دارید آزاد کنید. حالا تحولاتی ایجاد شد و جوامع صنعتی شدند و به جایی رسیدیم که لب مرز هستیم و می‏توانیم برده‌داری را ملغا اعلام کنیم. آیا مسلمان‏ها این کار را کردند؟ شما اگر احکام را دقیق فهمیده باشید به نظر می‏آید مسلمان‏ها باید پیشرو مبارزه با برده‌داری باشند ولی درست برعکس شده است یعنی هیچ‌کس در دنیا برده‌داری نمی‏کند ولی در بعضی از جوامع اسلامی وجود دارد. داعش که آن را علناً احیا کرد و بازار هم درست کرد، در نیجریه هم می‌گویند همچنان برده‌داری متداول است، بعضی از کشورهای اسلامی این وضعیت را دارند.

یک نفر با اعتقاد کامل به احکام موجود در قرآن ممکن است به طور بدیهی معتقد باشد که موضوع بعضی از این احکام از بین رفته است – و بهتر که از بین رفته است – بنابراین وجود یک حکم مثلاً در مورد نحوه رفتار با برده یا آزاد کردن برده این معنی را نمی‏دهد که باید برده‌داری را حفظ کنیم. این استنتاج باطلی است. بنابراین این حرف که حلال محمد تا ابد حلال است و حرام محمد تا ابد حرام است جای بحث دارد که آیا موضوعات موجود در زمان پیامبر الان هم وجود دارند؟ آیا همان معنی را می‏دهند؟ آیا اگر آن کار انجام شود به همان شکلی که آن موقع راه درستی بود الآن هم درست است؟ نکته این است که ما با طیفی از احکام که از احکام فردی شروع می‏شود و به احکام اقتصادی می‏رسد مواجه هستیم و بدیهی است که فرد خیلی کم تغییر کرده است در حالی که جوامع و اقتصاد فوق‌العاده زیاد تغییر کردند. بنابراین انتظار ما باید این باشد که احکام – چه آنهایی که در قرآن وجود دارد و چه آنهایی که در سنت هستند – در یک سر طیف کم و بیش ثابت مانده باشند و در سر دیگر ممکن است به کلی تغییر کرده باشند. هدف ما اصولاً نمی‏تواند دفاع کردن از تمام احکام باشد به این معنا که “چیزی در احکام آمده است پس الآن هم درست است”. پس از چه چیزی می‏خواهیم دفاع کنیم؟ چارچوب منطقی این است: باید از این دفاع کنیم که احکام در آن زمان ایده‌آل بودند، مثلاً احکام برده‌داری در زمان پیامبر بهترین حکمی بود که می‏شد داد، در هر موردی همین‌طور است. موضوع دفاع عقلانی از احکام این است که سعی کنید نشان دهید که در یک زمانی این احکام ایده‌آل بودند. لزومی ندارد که دفاع کنم که این احکام در حال حاضر هم ایده‌آل هستند. اگر کسی معتقد است که حکم در حال حاضر هم باید جاری شود باید از عقیده خود دفاع کند.

شما فکر کنید که در قرن اول هجری زندگی می‏کنید. دفاع از قرآن یعنی احکام در حال حاضر ایده‌آل و درست هستند، در قرن ششم هم یعنی احکام در قرن اول درست هستند و نه اینکه لزوماً الان برای من درست هستند. این یک اشتباه خیلی اصولی است که بخواهم دفاع از احکام را این‌گونه معنی کنم که حکم‏ها الآن درست هستند. بحث جانبی آن این است که کدامیک از احکام باقی ماندند و الآن باید اجرا شوند، و کدامشان این‌طور نیستند. این موضوع ربطی به دفاع عقانی از دین ندارد و بحث دیگری است. باید ببینیم دفاع عقلانی از احکام دینی چه معنای دارد، کدام احکام؟ می‏توانیم خود را به احکام قرآن محدود کنیم و معنی دفاع، دفاع کردن از احکام در همان زمان باشد. بحث دیگر این است که آیا این احکام الآن به درد می‏خورند یا خیر، این جزء دفاع عقلانی از دین نیست. بحث جالبی است و ممکن است شما به این بحث علاقه‌مند باشید و می‏توانید از فقها بپرسید که مثلاً فلان کاری که آن موقع انجام می‏شد را باید به همان شکل انجام دهید یا خیر. با این نکته‌ای که بیان کردم جای بحثی وجود دارد که بعداً آن را تکمیل می‏کنم.

حضار: نکته مرتبطی وجود دارد: دفاع از اینکه حکم در قرآن آمده است، نه صرفاً اینکه یک حکمی در آن زمان صادر شده است. ممکن بود صادر شود و توسط پیامبر گفته شود، اینکه در قرآن آمده است حتماً پوینتی برای آیندگان دارد. این پوینت ممکن است لزوماً اجرا کردن آن نباشد.

استاد: نکته‌ای که ایشان می‏فرمایند این است که قرار است قرآن را تا ابد همه بخوانند، اگر یک حکمی بلاموضوع می‏شود چرا در قرآن آمده است؟ می‏شد که مانند خیلی از احکام پیامبر این حکم را بگوید و حکم در همان زمان اجرا شود و بعد هم منتفی شود و جزو احکام استخراج شده از سنت باشد. قبلاً هم در این مورد بحث کردیم. خود حکم برده‌داری که در قرآن آمده است خیلی مهم است یعنی نتیجه‌ای برای من دارد. مثلاً نباید دنبال ملغا کردن کارگری از بالا باشم، یک چیز مهمی در آن وجود دارد که ذکر شده است. اگر در قرآن نبود ممکن بود که شک کنم که آیا در آن زمان هم مجوز دادن به این که همین سیستم ادامه پیدا کند درست بود یا غلط بود؟ از قرآن می‌فهمم که عدم ملغا شدن برده‌داری در آن زمان کار درستی بود و باید از این دفاع کنم. چیزی برای دفاع کردن وجود دارد. موضوع دفاع عقلانی از احکام ربطی به این ندارد که در حال حاضر برده‌داری ملغا شده است یا خیر، باید نشان بدهم که هر حکمی در آن زمان حکم ایده‌آلی بود. در پاسخ این سؤال که “اگر قرآن جاودانه است چرا در آن حکم موقت آمده است؟” می‌گویم چون یک چیز آموزنده‌ای دارد و می‏توانست در قرآن نباشد. نمونه آن هم برده‌داری است که به من نشان می‏دهد که سیستم‏های اقتصادی را با دستور و حکم از آسمان و زمین ملغا نکنیم، همان‌طوری که با سیستم اقتصادی آن دوران مدارا شد، الآن هم مدارا کنیم. ولی در عین حال به همان دلیلی که نگرش اخلاقی قرآن نسبت به برده‌داری بد است، نسبت به کارگری هم بد است که برای خود کار نکنید و نان شما در دست کارفرما باشد. چون از نظر اخلاقی با توحید همخوانی ندارد که شما زیردست یک نفر دیگر کار کنید و مطیع امر یک نفر دیگر باشید. اگر یک آدم می‏تواند مستقل زندگی کند و زندگی او به کس دیگری وابسته نباشد اخلاقاً بهتر است، بنابراین باید به فکر ملغا شدن کارگری باشیم و سعی کنیم آدم‏ها مستقل زندگی کنند و از نظر اقتصادی وابسته نباشد. اما حکم قرآن می‏گوید که اگر حکومت را در دست گرفتید حکم ندهید که از فردا کارگری ملغا می‏شود، این کار شدنی نیست. باید با سیستم اقتصادی در سطح کلان مدارا کرد. بنابراین وجود این حکم درسی به من می‏دهد، ولی معنی آن این نیست که باید برده‌داری را در زمان حاضر هم ادامه بدهیم صرفاً چون احکام آن، چه منفی و چه مثبت، در قرآن آمده است.

حضار: به نظر می‌آید برده‌داری در حال حاضر هم وجود دارد، مثلاً در نظام سرمایه‌داری.

استاد: بله برده‌داری مدرن وجود دارد، تفاوت‏هایی با سیستم برده‌داری قدیم دارد. قبلاً مثال زدم که فرق کارگری با برده‌داری مانند تفاوت بین موضوع سرقفلی با اجاره کردن است. گاهی پولی می‏دهید و مغازه را در اختیار خود می‏گیرید، گاهی هم مغازه را اجاره می‏کنید و ماه به ماه پول می‏دهید. قبلاً برای کارگر سرقفلی می‏دادند و استفاده می‏کردند و می‏توانستند به کس دیگری واگذار کنند. الآن این‌گونه است که کارگرها را اجاره می‏کنند. همان قدری که سرقفلی با اجاره فرق نمی‏کند، کارگری هم با برده‌داری فرق عمده‌ای ندارد. ولی در واقعیت از نظر اجرا برده‌داری فراتر از کارگری است. مثلاً در کارخانه نیروی کار کارگر برای شما است و کاری به زندگی خصوصی او ندارید. اما برده‌داری فراتر از این است و برده در ملکیت قرار می‏گرفت و قطعاً از کارگری زشت‌تر بود. در دفاع از دنیای مدرن و سرمایه‌داری بگوییم که دنیای سرمایه‌داری یک چیز بدی را از بین برد. فردیت و آزادی عمل کارگر در خارج از محیط کار به رسمیت شناخته شده است اما در برده‌داری این‌گونه نیست. البته واقعیت برده‌داری این نبود و اکثریت برده‏ها این‌طور بودند که اگر کارشان را انجام می‌دادند کارفرما کاری به آنها نداشت، ولی انگار قانون به کارفرما اجازه بیشتری می‏داد که کار به کار برده داشته باشد.

بنابراین یک نکته اصولی درباره چارچوب بحث این است که دفاع ما از احکام این است این احکام زمانی که صادر شدند ایده‌آل بودند و یک موضوع فرعی این است که آیا این احکام الآن هم ایده‌آل هستند یا خیر. مینیمم این است که باید از مورد اول دفاع کنیم و اینکه حکم الآن هم باید اجرا شود یا خیر یک سؤال مستقل است.

۲-۴ تاریخچه فقه و صحت احکام موجود در آن

نکته دیگر درباره محدود کردن بحث خودمان به قرآن بگویم. روشن‌فکران دینی که سعی می‏کنند احکام را به قرآن محدود کنند به نحوی دارند کوتاه می‏آیند. انگار احکام دین واقعاً همینی است که فقها می‏گویند و چون خیلی چیزهای نامعقول در آن وجود دارد می‏خواهیم اینها را کوچک کنیم که بتوان از آن دفاع کرد – معنی بعضی از همان چیزی که باقی می‌ماند هم عوض کنیم! – شاید واقعاً بعضی‏ها این کارها را انجام می‏دهند. می‏خواهم از خودم دفاع کنم که قصد من این نیست و دفاع من از خودم این است که سعی کنم در این جلسات این را روشن کنم که واقعاً چقدر چیزهایی که تحت عنوان احکام فقهی می‏شناسیم احکام دین هستند و چرا باید نسبت به خیلی از آنها تردید داشته باشیم و اینکه کدام یک از آنها بیشتر مورد تردید هستند؟

بحثی که الآن مدنظر من است و شاید انجام بدهم این است که یک مقدار در مورد تاریخچه فقه و شکل‌گیری این احکام توضیح بدهم که متوجه شوید چگونه به وجود آمدند و مربوط به چه قرنی هستند. آدم‏هایی که می‏گویند احکام فقهی در قرآن نیامده است و خیلی اعتبار ندارند، از روی اینکه نمی‏توانند دفاع کنند این حرف را نمی‌زنند. اگر به شما نشان دهم که یک سری از این احکام چگونه در طول تاریخ شکل گرفتند متوجه می‌شوید. خود کتب فقهی را ببینید که اول چه بود بعد چه شد. این بحث در حال حاضر در حوزه‏های علمیه متداول نیست و کسی تاریخ فقه درس نمی‏دهد، ولی خودشان خیلی از چیزها را می‏دانند. یک بار به یکی از دانشجوهای همین کلاس‌ها که تصمیم گرفته بود به حوزه علمیه برود و درس دینی بخواند گفتم وقتی آنجا رفتی از استادها بپرس که از چه زمانی این نکته بدیهی که نماز ۵ وقت است در بین شیعیان به ۳ وقت رسید و چگونه این‌طور شد و چرا ۳ بار اذان می‏گویند؟ اتفاق خیلی عجیبی است. در کشور ایران ۳ بار اذان گفته می‏شود در حالی که باید ۵ بار نماز خواند و تبعاً کسی نیست که قبول نداشته باشد در زمان پیامبر ۵ بار اذان می‏گفتند و امام‏ها هم ۵ بار نماز می‏خواندند ولی به‌تدریج مثلاً گفتند که می‏توان ظهر و عصر را باهم خواند، می‌گویند پیامبر یک بار چنین کرده است. این‌گونه شد که کلاً نماز ظهر و عصر می‏خوانند، یک بار هم اذان می‏گویند. من وقتی خودم می‏خواهم جدا بخوانم، سایتی هست که از آن ساعت نماز عصر را نگاه می‏کنم و نه تلویزیون و نه مساجد اذان نمی‏گویند و این اتفاق مهم و عجیبی است اگر یک مقدار فکر کنید که ستون دین نماز است.

فکر می‌کنم قبلاً این نکته را گفته‌ام. مدخل اسلام را در یک دایرةالمعارف عمومی نگاه می‌کردم و نوشته بود که اسلام دینی است که پیامبر آورده است و پیروان آن پنج بار در روز نماز می‏خوانند. یعنی جمله دوم یا سومش این بود که پیروان این دین روزی پنج‌بار نماز می‌خوانند. ولی ما رسماً سه بار می‏خوانیم. به دانشجو گفتم بپرس که ببینیم ماجرا چه بود. ایشان گفت من پرسیدم و به من گفتند که بله، اختلافی بین فقها هست: متقدمین به همان ۵ وقت قائل بودند ولی متأخرین به ۳ وقت قائل هستند. جواب علمای حوزه علمیه این بود. یعنی قبول دارند اول ۵ وقت بود اما الآن ۳ وقت است. بالاخره در یک دورانی این اتفاق افتاده است. مثلاً صفویه این کار را کردند؟ باید از بالا دستور داده شود که ۵ وقت اذان نگویید، حدس من این است که در دوران صفویه این اتفاق افتاده است. شاید هم زودتر این اتفاق رخ داده باشد.

در مطالعه تاریخ فقه می‌فهمیم بعضی از احکامی که الآن خیلی مقدس هستند در ابتدا نبودند. جهاد ابتدایی – یعنی اینکه می‏شود به کشور مسیحی یا یهودی حمله کرد – اول نبود و بعداً وارد فقه شد. این می‏تواند خیلی روشن کننده باشد. اگر ما می‏گوییم خودمان را محدود کنیم به احکام قرآن برای اینکه مطمئن باشیم که این احکام وجود داشته است به این دلیل است که در مورد بقیه احکام ابهاماتی وجود دارد. من کاری به ظنی و صدوری بودن احادیث ندارم، ممکن است احادیث با اعتبار بالایی وجود داشته باشد. اصولاً هم نمی‏خواهم بگویم حکمی در دین به غیر از احکام قرآن وجود ندارد یا نمی‏شود اعتماد کرد، ولی فکر می‏کنم محدود شدن بحث به احکام قرآن مثل این است که راجع به چیزی که از آن مطمئن هستم و با احتمال بالا می‏دانم که حکم دین است بحث می‏کنم. ضرورتی نمی‏بینم راجع به احکامی که معلوم نیست برای دین است یا خیر و حالت گمان دارند بحث کنم. باز ممکن است به صورت موردی چیزهایی باشد. اگر احساس کنم که سابقه آن طوری است که به نظر می‏رسد جزو احکام موجود در سنت است، در مورد آن بحث می‏کنیم. نمی‏خواهم بگویم که فقط احکام قرآن معتبر هستند ولی می‏خواهم دفاع کنم که فکر نکنید آدم‏هایی که به بعضی از احکام فقهی شک دارند چون با عقل آنها جور در نمی‏آید شک دارند. منبع شک مهم‌تری وجود دارد و آن هم این است که ریشه بعضی احکام محل سؤال است. شاید درباره تاریخ فقه بحث‏هایی کنم که تا به الآن در جلسات خیلی این کار را نکرده باشم.

فعلاً در این جلسه اولاً اعلام کردم که موضوع بحث عوض شده است و ثانیاً یک چارچوب خیلی کلی از اینکه باید چگونه بحث کرد را گفتم. امیدوارم همین‌گونه پیش برویم. مثلاً بحث‏های کلی بکنیم و بعد تقسیم‌بندی از احکام کنیم و در مورد احکامی که لازم است صحبت شود صحبت کنیم. راجع به اینکه چقدر شبهه محور باشد – مثل کاری که در مورد ساینتیفک ارور کردم – که یک لیست برداریم و در مورد آن بحث کنیم یا مقداری آزادتر در مورد چیزهایی که به نظر خودمان مهم‌تر می‏آید بحث کنیم با توجه به اینکه که چگونه جلسات پیش می‏رود و چه بحث‏هایی پیش می‏آید تصمیم می‌گیریم.

پرسش‌وپاسخ

حضار: قسمتی از این چارچوب را متوجه نشدم. مثلاً طبق چارچوبی که در نظر گرفتیم به این نتیجه رسیدیم که یک حکمی الان هم باید اجرا شود، یک تفاوتی دارد که در حال حاضر کشورها قانون دارند، یعنی کشور است و سیستم جغرافیایی است و سیستم انسانی نیست که یک سری آدم مسلمان باهم توافق کنند که این حکم خوب است. ممکن است یک نفر ادعا کند که در کشور شما سه نوع دیدگاه وجود دارد. رابطه آن با قانون چگونه می‌شود؟

استاد: این ربطی به بحث ما ندارد که چیزی از نظر قانونی قابل‌اجرا است یا نیست و چه کاری می‏توان کرد. در دین یهودی‏ها شرع خیلی پررنگ است و چون در جوامع دیگر زندگی می‏کردند این مشکل را داشتند. چه کارها می‏کردند برای اینکه بتوانند شریعت خود را اجرا کنند! یک بار مثالی گفتم از تلاش یهودی‏ها برای اینکه مرده‏های خود را زود خاک کنند. مواردی پیش آمد حدود ۲۰۰-۳۰۰ سال پیش که از نظر پزشکی معلوم شد احتمال اینکه یک مرده‌ای برگردد وجود دارد و مواردی دیده شد و قانونی تصویب شد که مرده را ۲۴ ساعت نگه دارند بعد دفن کنند. در شرع یهودی‏ها این‌گونه است که باید فوری دفن کنند. مخصوصاً در فرانسه یهودی‏ها برای اینکه مجوز بگیرند که مرده‏های خودشان را طبق شرع خودشان سریع دفن کنند ماجرایی داشتند و زحمت‏هایی کشیدند و مراحل قانونی را طی کردند و پول خرج کردند تا بتوانند حکم شرعی خود را اجرا کنند. درست است که مسیحی‏ها دوست نداشتند با یهودی‏ها قاطی باشند و گتو درست می‏کردند، ولی واقعیت این است که یهودی‏ها هم خیلی دوست نداشتند با مسیحی‏ها قاطی بشوند برای اینکه می‏خواستند کارهایی انجام دهند ولی نمی‏شد که در شهر زندگی کنند و به راحتی این کارها را انجام دهند.

موضوعی که شما می‏فرمایید یعنی “قابلیت اجرای حکم” خارج از دفاع عقلانی از آن حکم است، ممکن است یک حکم، حکم خوبی باشد، ولی نگذارند انجام دهیم. مثلاً شما در فرانسه نمی‏توانید حجاب داشته باشید، اگر حجاب داشته باشید آنقدر آسیب می‏بینید که اگر از علمای قم هم بپرسید به شما خواهند گفت در فرانسه اشکالی ندارد که حجاب نداشته باشید. نه می‏توانید به مدرسه و نه به دانشگاه و خیلی از کارها را نمی‏توانید انجام دهید. بنابراین طبق یک اصل کلی که مثلاً اگر در حالت مرگ باشید می‏توانید مردار بخورید، یا اگر در حال خواندن نماز هستید و دزدی مال شما را می‏برد می‏توانید نماز را بشکنید – در حالت عادی نماز شکستن حرام است – وقتی ضرر بزرگی به شما می‏رسد بهتر است جلوی آن را بگیرید. اگر می‏توان نماز را ترک کرد، درباره حجاب هم یک نفر می‌تواند بگوید که ضرر بزرگی به من می‏رسد و ترجیح می‏دهم این کار را نکنم. باید از علمای قم بپرسید، من مرجع فتوا نیستم ولی می‏خواهم این را روشن کنم که به دلایل معقولی نه برای سادگی کار، خودم را موظف نمی‏دانم که از هر چیزی که می‏گویند که حکم دین است دفاع کنم. باید پای خود را در جای محکم‌تری بگذاریم. همان‌طور اگر در مورد داستان‏های قرآن بحث می‏کنیم، تفسیر طبری که به داستان‌ها شاخ و برگ داده است ملاک نیست. درباره همان چیزی که در قرآن آمده است بحث می‏کنیم. من حاضر به بحث کردن درباره احکام قرآن و احکامی که واضح هستند و به دلایل روشنی می‏دانیم در سنت وجود دارند و خیلی محکم هستند، هستم. ولی معقول نمی‏دانم در مورد شاخ و برگ‏ها بحث کنم. بخشی از دفاع عقلانی این است که عقل خود را به کار بیندازیم و ببینیم از چه چیزی باید دفاع کنیم.

حضار: در مورد تقلید هم صحبت می‏کنید؟

استاد: پدیده مستحدثی است که در قدما نبود و از یک سالی به وجود آمد. فکر می‌کنید پانصد سال پیش چیزی به نام تقلید وجود داشت؟ یک سال وبا آمد و همه علمای بزرگ مردند. بعد یک نفر که زنده مانده بود مرجع تقلید همه شد. اصلاً مفهوم تقلید مفهوم خیلی جدیدی است. حتی در زمان صفویه هم نبود، تقریباً از زمان قاجار معنی پیدا کرد. اگر یک کتاب خوب در این باره می‏خواهید شما را ارجاع می‌دهم به کتاب “خاقان صاحب قران و علمای زمان” که کتاب فوق‌العاده جالبی است از آقای کاظمی که استاد پژوهشگر یک پژوهشگاه در مالزی است. تحقیقات تاریخی خوبی در مورد تاریخ فقه دارد. اروپایی‏ها و آمریکایی‏ها هم در این حوزه کارهای مهمی انجام دادند. چند کتاب ایشان اخیراً ترجمه شده است. یکی از آن‌ها کتابی در مورد فتحعلی‌شاه است و اینکه دوران فتحعلی‌شاه در این ماجراها نقطه عطفی است و ادعاهایی که روحانیت دارد – حتی مثلاً اینکه زمامداری باید در دست ما باشد – مربوط به زمان فتحعلی‌شاه است و اینکه چرا این‌گونه شد. خیلی کتاب جالبی است. فکر کنم اگر این کتاب را بخوانید به ضرر فتحعلی‌شاه است. احتمالاً هر روز بعد از نماز یومیه او را لعنت می‏کنید چون تا حدودی مسبب بود که چنین توهماتی پیش آمد. در یک نامه‌ای که به یکی از علمای وقت نوشته است – نه آنها این ادعا را داشتند و نه کس دیگری چنین چیزی می‏گفت – گفته است که بنده به نیابت از شما سلطنت می‏کنم. کم‌کم آنها هم باورشان شد که به نیابت از آنها سلطنت انجام می‏شود. حتی در زمان صفویه چنین نظریاتی که فقها حق زمامداری دارند یا زمامداری حق آنها است وجود نداشت، خیلی متاخر است. مرجعیت هم متاخر است، مفهوم مرجع و تقلید خیلی خیلی جدید است، شاید برای اولین بار به این شکلی که متداول شده است که “از واجبات مسلم دین است” در زمان قاجار شکل گرفته باشد. چون سازمان روحانیت متاخر نیست و سیصد سال است که وجود دارد. اینکه چیزی به اسم سهم امام در وجوهات وجود دارد هم متاخر است و مربوط به اوایل دوره صفویه است. دانستن اینکه سابقه اینها از کجا شروع می‏شود در تشخیص اینکه کدام احکام واقعی هستند مفید است. مثلاً من باید از سهم امام هم به‌عنوان دفاع از احکام دفاع کنم؟ معلوم است که دفاع نمی‏کنم. سابقه اینها روشن است که از چه سالی شروع شدند و چه کسی اولین فتوا را داد، از اول نبودند. سعی می‌کنیم چیزهایی که در قرن اول بود را به‌عنوان قرآن و سنت پیدا کنیم. اگر یقین کردیم که چیزی جزو احکام بود از آن دفاع می‏کنیم.

حضار: در ضمیمه سؤال آقای محمدپور ابهامی که در احکام برای ما در اسلام وجود دارد پیغمبر ما پیغمبری بود که حکومت کرد، این احکام را که بررسی می‏کنیم یک ابهامی وجود دارد چون پیغمبر اینها را در جامعه اجرا می‏کرد. خواستم بگویم این هم نکته‌ای است که… [۰۱:۵۲:۰۰]

استاد: نکته سؤال شما را متوجه نشدم.

حضار: شما فرمودید که ما می‏خواهیم احکام را بررسی کنیم که اینها چگونه انسان را به رشد فردی می‏رسانند.

استاد: و احکام اجتماعی. مثلاً چرا این احکام اجتماعی وضع شد و با رشد فردی چه رابطه‌ای داشت؟

حضار: اینکه چگونه در جامعه اجرا می‏شود، چون در زمان پیغمبر خودشان حاکم بودند و خودشان هم اجرا می‏کردند، به این هم مربوط می‏شود و بی‌ربط نیست.

استاد: من باز نکته حرف شما را متوجه نشدم. ما از اینکه پیغمبر چه چیزهایی را اجرا کرده است می‏فهمیم که احکام اجتماعی و اقتصادی اسلام حداقل در زمان پیامبر چه بودند.

حضار: و راجع به حکومت. راجع به اینکه احکام چه قدرتی داشتند یا چگونه آنها را اعمال می‏کردند.

استاد: ربط این را با چارچوب کلی که گفتم نمی‏فهمم. مثلاً من متوجه شوم که یک احکام اجتماعی در زمان پیامبر وجود داشت و این برای من قطعی شود ولو اینکه در قرآن هم نیامده باشد، باید این را در چارچوب فکری خود جا بدهم که فانکشن این چه بود؟ چرا این حکم را اجرا کردند؟ آیا برای آدم‏ها فایده‌ای داشت؟ چرا مثلاً ابوبکر به‌زور زکات می‏گرفت؟ فرض کنید پیامبر می‏گرفت، این چه حکمی است؟ چگونه قابل‌توجیه است؟ چرا باید مردم به حکومت پول بدهند؟ وقتی می‏خواهیم دفاع کنیم باید بگوییم که وجود جامعه دینی برای رشد فردی ضرورت دارد – برای مثال می‌گویم – یعنی جامعه‌ای که در آن یک سری افراد دین‌دار جمع شده باشند و یک سری احکام را اجرا می‏کنند. جامعه دینی خرج دارد پس باید از مردم پول گرفت و توجیه آن این است. چون جامعه دینی برای رشد فردی مفید است، هر چیزی که لازم باشد تا جامعه دینی سرپا بایستد توجیه شده است. پس پیامبر کار خوبی می‏کرد اگر از مردم به زور پول می‏گرفت. حداقل مورد معروفی در زمان ابوبکر وجود دارد که طایفه‌ای پول ندادند و با نیروی نظامی رفتند و پول را گرفتند. من شخصاً نمی‏دانم که این مورد واقعی است یا نه اما معروف است و من از آن دفاع هم نمی‏کنم چون شک دارم.

حضار: شما گفتید احکامی که در قرآن آمده است را باید متناسب با معیشت عرب آن دوران بررسی کنیم تا بفهمیم که احکام باید چگونه به‌روزرسانی شوند.

استاد: شما گزاره کلی حرفی که من زدم را استنتاج می‏کنید که غلط نیست، چیزی که من می‏فهمم این است که آنجا شیوه معیشتی وجود دارد و این سیستم اقتصادی برای آن شیوه معیشت ایده‌آل است.

حضار: قرآن این را برای ما توضیح می‏دهد که آنها چه معیشتی داشتند که برده‌داری برای آنها مناسب بود؟

استاد: نه لزوماً، اینکه سیر رشد جوامع و اقتصاد چه بود که موضوع قرآن نیست، ولی برای اینکه من از حکم برده‌داری دفاع کنم فکر می‏کنم لازم است که این بحث را انجام بدهم.

حضار: پس کسی که بخواهد قرآن را بفهمد نباید دفاع از این احکام را برای خودش انجام دهد؟

استاد: اگر کسی بخواهد قرآن را بفهمد باید از خانه خود بیرون بیاید، درخت و گل ببیند، ابرها را نگاه کند.

حضار: پس این هم جزو آن است که جامعه جاهلیت را بفهمد؟

استاد: در حدی که لازم است بله. لازم نیست استاد شعر عرب شود ولی یک جاهایی دقیقاً برای اینکه شما می‏خواهید بفهمید که بعضی از احکام چرا به وجود آمدند، باید درباره جاهلیت اطلاعاتی داشته باشید و خیلی بدیهی است، مخصوصاً برای احکام اقتصادی مهم است. این‌گونه نیست که الان که چارچوب را گفتم وارد جزئیات دیگری و حتی جزئیات همین چارچوب نشوم. احکام که لزوماً منفعلانه نیستند، ممکن است حکمی بگذارم چون می‏خواهم جامعه را از یک سمت به سمت دیگر ببرم. مثلاً چرا همیشه حرف از این است که اگر فلان گناه را کردید کفاره گناه شما آزاد کردن برده باشد؟ می‏توانم بگویم درست است که با سیستم برده‌داری مماشات می‏شود ولی مماشات به این معنا نبوده و نیست که این‌گونه باقی بماند. سعی کنیم آن را خراب کنیم، نه با دستور کلی در یک شب ولی سعی کنیم به‌تدریج جامعه را به سمتی ببریم که این تعدیل شود. ممکن است احکامی وضع کنیم که با برده‏ها بدرفتاری نشود، مثلاً توحید آنها به هم نخورد. یعنی یک سری چیزهای اخلاقی، مالک فکر نکند واقعاً مالک این‏ها است، طوری به آدم‏ها آموزش دهیم که برده‌داری به این معنی نیست که کسی را خریدید هر کاری دلتان بخواهد با او بکنید، باید در یک چارچوبی از او کار بگیرید و از این حد بیشتر حق ندارید، حق ندارید او را بزنید و…، گاهی احکام اخلاقی می‏گذاریم ولی گاهی سعی می‏کنم مثلاً یک سیستم اقتصادی را متحول کنم. می‏خواهم بگویم که لزوماً احکام منفعلانه نیستند، از حرفی که می‏زنم این نتیجه را نگیرید که احکام یک چیزی در جامعه عرب بود. می‌بینید که زنان ارث نمی‏بردند، بعد گفتند ارث ببرند. شاید چهارصد سال پیش یک فقیه فهمیده و به معنای کلمه واقعی فقیه – یعنی کسی که دانش عمیقی از دین دارد – خوب بود که فتوا می‏داد از امروز برده‌داری حرام است. چهارصد سال پیش نه، حداقل صد سال پیش. قبل از اینکه در آمریکا حرام اعلام شود مثلاً صد و هفتاد سال پیش یک مسلمانی احساس می‏کرد که در جوامعی که صنعتی شدند این کار را انجام ندهیم.

از این حرف من این نتیجه را نگیرید که الآن یک معیشتی هست پس ناچار به آن هستیم. اگر در مواردی نزدیک شدید به اینکه بتوانید چیزی را ملغا کنید، اگر جامعه به هم نمی‏ریزد این کار را انجام دهید. اگر در مورد برده‌داری دستور می‌آمد که همه برده‏ها از فردا آزاد هستند چیزی شبیه آن بود که الآن دستور بدهیم از فردا کارگرها حق ندارند کارگری کنند و هیچ کارفرمایی حق ندارد کارگر استخدام کند و همه آزاد هستند. مردم فردا چه‌کار کنند؟ همان مقدار احمقانه است که بگوییم از فردا برده‏ها آزاد هستند. وقتی برده‏ها آزاد شدند که کارخانه تأسیس شد و می‏توانستند کارگر شوند، یعنی کارگری روزمزد به وجود آمد. سیستم اقتصادی تغییر اساسی کرد و جوامع صنعتی به وجود آمد و آن سیستم سرقفلی خیلی کار نمی‏کرد. اصلاً به نفع اقتصاد بود که کارگرها روزمزد باشند و اگر فردا او را نخواهند نیاید. نه اینکه بگیرند و پول سرقفلی آن را بدهند بعد فردا باید به فرد دیگری بفروشند. نظام کشاورزی این‌گونه است که کارگر طولانی مدت به درد می‏خورد، در نظام صنعتی این‌گونه است که یک روز می‏خواهم تولید را افزایش بدهم چندتا کارگر اضافه می‌گیرم یا تولید را کم کنم پس فردا نباید سر کار بیایند، در نتیجه متناسب‌تر است که مفهوم کارگر به وجود بیاید.

حرف من این نیست که کلاً احکام این‌گونه هستند که مماشات می‏کنند و به فکر تغییرات نیستند. نمونه خیلی واضح آن احکام زنان در قرآن است که با جامعه عرب سازگار نیست. می‏شد این کار را انجام داد و جامعه هم به هم نریخت. آیا معنی آن این است که مثلاً احکام ارث تا ابد همین است؟ برای مثال می‌گویم. تا ابد دو به یک است یا از جایی به بعد اگر در اقتصاد نقش زن و مرد مساوی شد دیگر معنی ندارد؟ جای بحث دارد. من ازچه چیزی باید دفاع کنم؟ از اینکه در زمان پیامبر دو به یک خوب بود. اساس بحث من این است. نباید از این دفاع کنم که لزوماً الآن دو به یک خوب است. این بحث دیگری است. فقها باید از فقاهت خود استفاده کنند و بگویند که در حال حاضر باید دو به یک همچنان برقرار باشد یا خیر. همان‌طوری که در مورد برده‌داری استفاده کردند. اصولاً اینرسی وجود دارد، یعنی چیزی را تغییر نمی‏دهند. موضع الی یوم القیامه دارند، حتی در مورد احکام اقتصادی.

حرف من این است که باید از این دفاع کنم که دو به یک در زمان پیامبر حکم ایده‌آلی بود و اگر بیشتر از این جلو می‏رفتند خوب نبود. چرا؟ چون معیشت آن موقع این‌گونه بود، آیا الآن هم خوب است؟ این سؤال دیگری است که جزو دفاع عقلانی از دین نیست. نمی‏گویم سؤال جالبی نیست ولی لزومی ندارد در این جلسات در مورد آن بحث کنیم.

حضار: چرا در طول زمان به این قائل هستید که احکام تغییر کند ولی نسبت به افراد مشکل دارید؟ مثلاً هدف نماز خواندن ذکر خدا است. یک فردی از صبح تا شب این کار را انجام دهد ولی نماز نخواند، منظور من این است وقتی ما می‏خواهیم دفاع عقلانی کنیم باید آن راه را هم بتوانیم اثبات کنیم که فقط این راه جواب می‏دهد.

استاد: چرا در مورد احکام اقتصادی و اجتماعی بدیهی است که تغییراتی اتفاق افتاده است و باید هم بیفتد و احکام لزوماً همانی نیستند که در زمان پیامبر بودند؟ چون جامعه خیلی متحول شده است، سیستم اقتصادی متحول شده است، برده‌داری معنی ندارد که الآن از آن دفاع کنم. ولی انسان چقدر تغییر کرده است؟ رابطه انسان با خدا چقدر تغییر کرده است؟ خدا ثابت مانده است. اینکه من بخواهم به خدا برسم و صفات الهی را در خود متجلی کنم هم ثابت مانده است. اگر بگویید الآن یک سیستم فردی وجود دارد که بهتر از پنج بار نماز خواندن در روز کار می‏کند باید به نوعی بگویید که انسان امروزی تغییراتی کرده است که آن سیستم برای او مناسب نیست و این مناسب است. اولاً نگفتم هیچ چیز فردی تا قیامت تغییر نمی‏کند، ممکن است تغییر کند. اما این سر طیف نسبت به آن سر طیف ثبات خیلی بیشتری دارد.

جلسه ۴۵ – دفاع عقلانی از دین
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو