بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای مقدمهای بر فهم قرآن، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه صنعتی شریف، جلسهی ۱۶، سال ۱۳۸۲
۱- مختصر در باب شبهات تاریخی
در دو جلسهی پیش در مورد ماجرای بنیقریظه صحبت کردیم و بیان شد که ادعا میشود در این ماجرا مسلمانان همهی مردان آنها را کشتند به دلیل خیانتی که در جنگ خندق کرده بودند. به این واقعه اگر به عنوان یک واقعهی طبیعی نگاه کنیم و پیامبر را یک فرد معمولی و با تصمیمات معمولی فرض کنیم واقعهی خیلی خشنی به نظر میرسد. ولی اگر حضرت محمد (ص) را پیامبر فرض کنیم دیگر این مسئله به نظر بد نمیآید و به عنوان شبهه مطرح نمیشود. اتفاقات زمان پیامبر را چون پیامبر یک فرد عادی نیست نمیتوانیم با ذهن خودمان بررسی کنیم و بگوییم که کشتن تعداد زیادی یهودی کار درستی نبوده است؛ بنابراین از نظر من هیچ شبههی تاریخیای وجود ندارد. همچنین وقایع تاریخی دستخوش تغییرات زیادی قرار میگیرند مثلاً ما الآن نمیتوانیم در مورد وقایع ۲۸ مرداد دید کاملاً درستی داشته باشیم، زیرا افراد ذینفع تغییراتی در وقایع ایجاد میکنند. علاوهبر آن ما نباید ایمان خودمان را از تاریخ گرفته باشیم. ما باید ایمان خود را از قرآن گرفته باشیم؛ زیرا قرآن معجزهی پیامبر است و با دیدن و خواندن آن باید پی به حقیقت ببریم؛ بنابراین مسائل تاریخی از نظر منطقی شبهه حساب نمیشوند.
۲- نکات مهم در واژهپژوهی قرآن
در جهانبینی قرآن هیچچیز کاملاً مادیای وجود ندارد. هرچیزی که یک واقعیت مادی دارد یک ملکوتی هم دارد که به خدا متصل میشود، همه به خدا توجه دارند و خدا را تسبیح میکنند. این را میتوان از آیاتی مانند آیه ۸۳ سوره یس «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَکوتُ کلِّ شَیءٍ» متوجه شد.
در مورد معنای واژگان در قرآن، سعی میکنیم برای واژه یک معنی در نظر بگیریم برعکس علم «وجوه و نظایر». بعضی از واژهها واقعاً دو معنی دارند مانند عین که به معنی چشم و چشمه است. در واقع اصل بر این است که یک واژه یک معنی دارد مگر اینکه ثابت کنیم معنی دیگری هم دارد. هر واژهای یک طیف دارد. مثلاً ایمان یک طیفی دارد و از یک چیز سطح پایین شروع میشود و تا یک چیز سطح بالا ادامه پیدا میکند. آیهی ۱۳۶ سوره نساء میگوید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَالْکتَابِ» به کسانی که تا یک سطحی ایمان آوردهاند میگوید به یک سطح بالاتری ایمان بیاورند. این آیه نشان میدهد واژگان یک طیف دارند. مثلاً ابراهیم مسلم است ما هم مسلم هستیم!
علامه طباطبائی تأکید دارند که قرآن یک واژهای که یک مصداق مادی دارد را برای یک مفهوم انتزاعی به کار میبرد. خیلی از واژههای انتزاعی در قرآن یک مصداق مادی ساده هم دارند. ایزوتسو هم در مورد همین موضوع در مقدمهی کتاب «مفاهیم اخلاقی و دینی در قرآن» اشاره میکند. مثلاً مفهوم کفر یک مفهوم پیچیده در قرآن است، زیرا هم مقابل ایمان هست و هم اسلام و هم شکر. یک جایی در قرآن از کلمهی کفر کسی استفاده میکند که اصلاً ایمان ندارد. فرعون به موسی در سورهی شعراء آیهی ۱۹ میگوید: «و َفَعَلْتَ فَعْلَتَک الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْکافِرِینَ» ما این همه به تو لطف کردیم و تو نمکناشناسی کردی. از این آیه معنی سادهی کفر را میتوان فهمید.
آدمها در قرآن مدلهای مختلف با لحنهای متفاوت صبحت میکنند و از روی آن میتوان شخصیت افراد در قرآن را فهمید. فرعون بسیار بلیغ صحبت میکند. بنیاسرائیل بسیار نابالغانه و بچگانه صحبت میکنند. مثلاً نحوهی صحبت کردن فرعون در آیهی ۲۹ سورهی غافر قابلتوجه است. میگوید: «قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکمْ إِلَّا مَا أَرَی وَمَا أَهْدِیکمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ»
۳- روشهای مختلف بیان معنای واژگان در قرآن به روایت ایزوتسو
در ابتدای کتاب «مفاهیم اخلاقی و دینی در قرآن»، ایزوتسو روشهای مختلفی را برای بیان معنی یک کلمه در قرآن بیان میکند که در ادامه آنها را بیان میکنیم.
ایزوتسو میگوید معنی کلمه را ممکن است قرآن به صورت دقیق گفته باشد و به آن تعریف بافتی و تعریف متنی میگوید. مثلاً در آیهی ۱۷۷ سورهی بقره توصیفی از کلمه «الْبِرَّ» آورده شده است: «لَّیسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـکنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکةِ وَالْکتَابِ وَالنَّبِیینَ وَآتَی الْمَالَ عَلَی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَی الزَّکاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِک الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِک هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ اما از نظر من این تعریف کلمه نیست، بلکه مؤلفههای نیکی کردن را در این آیه نشان میدهد.
از روی واژههای مترادف میتوان معنی کلمه را فهمید. در متنی اگر واژهی «ب» جایگزین واژهی «الف» در بافتی متنی شود میتوان به شباهت کلمات پی برد. مثلاً در آیات ۹۴ و ۹۵ سورهی اعراف آمده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیةٍ مِّن نَّبِی إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یضَّرَّعُونَ.» (٩۴) «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکانَ السَّیئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوا وَّقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یشْعُرُونَ» (۹۵)
معنی کلمه را با میتوان با متضاد آن متوجه شد.
ترادف parallesim. حولوحوش یک واژه در یک حوزه، واژههای دیگر به کار میرود. مثلاً کفر و افتراء، همنشین شدهاند، بنابراین کذب جزو مؤلفههایی است که در کفر وجود دارد. در آیهی ۴۷ سورهی عنکبوت میگوید: «و َمَا یجْحَدُ بِآیاتِنَا إِلَّا الْکافِرُونَ» و در آیهی ۴۹ سورهی عنکبوت میگوید: «و َمَا یجْحَدُ بِآیاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ.» یک جمله است که یک کلمهی آن متفاوت است؛ بنابراین کفر و ظلم با هم شباهتهایی دارند. در سه جای قرآن این آیه وجود دارد: «وَمَن لَّمْ یحْکم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـئِک هُمُ الْکافِرُونَ» (مائده/۴۴). «و َمَن لَّمْ یحْکم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـئِک هُمُ الظَّالِمُونَ» (مائده/۴۵). «و َمَن لَّمْ یحْکم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ» (مائده/۴۷)
یک مؤلفهی مشترک بین سه مفهوم کفر و فسق و ظلم وجود دارد. در زبانهای دیگر نیز میتوانیم این موضوع را ببنیم. مثلاً کلمه انگلیسی fiddle به ویولنی گفته میشود که در مراسمهای سطح پایینتر زده میشود ولی از نظر مصداقی فرقی با ویولن ندارد.
۴- ضرورت پیراستن معنای واژگان قرآنی از برخی معانی موجود در تفاسیر
معنی یک واژه را میتوانیم با روشهای بالا حدس بزنیم و ببینیم آیا این معنی در همهی جاهایی که آن واژه به کار رفته است به متن میخورد یا نه. نمیتوانیم معنی دیگری برای آن به کار ببریم تا وقتی که توجیه مناسبی برای آن نداشته باشیم؛ یعنی فرض این است که برای هر کلمه یک واژه به کار ببریم. از طرفی باید توجیه کنیم چرا این واژه در این مکان به کار رفته است و چرا فلان واژهی دیگر به جای آن استفاده نشده است. مثلاً چرا کلمهی توبه استفاده شده است و به جای آن قول دادن برای انجام ندادن کاری یا عهد کردن به کار نرفته است. باز مثلاً تاب در زبان عرب جاهلیت با همین معنی بازگشت به کار میرفته است. باید به معنیای که میرسید این طور باشد که اگر شما هم میخواستید واژهای انتخاب کنید از همین واژه استفاده میکردید.
همهی آیات قرآن با یک حالت صلابت و قاطعیت و وضوح در قرآن گفته میشود و من زمانی به این رسیدم که مصداق آن، آیهی۲ سورهی بقره است. به نظر من کلمهی ریب اینجا به خوبی به کار رفته است: «ذَلِک الْکتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ».
۴-۱- سبع سماوات
همینطور کلمهی «سبع سماوات» در قرآن به کار رفته است که ملاک آن دیدن است. هفت ستارهای که مردم بدون چشم مسلح میتوانستند ببینند. الان براساس معیار جرم، ۹ تا ستاره را با تلسکوپ میبینند. بعضیها هم در معنی این عبارت میگویند که منظور ۷ لایه جوی است. در حالی که این معنی با آیهای که نوح به قومش میگوید آیا هفتآسمان را نمیبینید؟ تناقض دارد. این سؤال فرق دارد با سؤالی که پرسیده میشود آیا کافران نمیبینند که آسمان و زمین یکی بود؟ این سؤال دارد از منی که ایمان دارم پرسیده میشود.
۴-۲- دنیا و سماء
در قرآن دو بار آمده است: «وَزَینَّا السَّمَاءَ الدُّنْیا بِمَصَابِیحَ» (فصلت/۱۲ و ملک/۵) دنیا به معنای نزدیکتر است. همهی ستارگان زینت آسمان نزدیکتر هستند. توجیه افرادی مانند علامه طباطبایی این است که طبق این آیات پس ما فقط آسمان اول که نزدیکتر است را میبینیم و در بقیهی آسمانها نمیدانیم چه چیزی هست. از نظر نحوی نیز میگویند چون سماوات «ال» دارد پس «السماوات الدنیا» صفت و موصوف است. پس دنیا را باید به عنوان صفت ترجمه کرد و مضاف و مضاف الیه نباید گرفت. حیات دنیا را نیز به عنوان حیات نزدیکتر میگیرند. همه جا دنیا به معنای نزدیکتر است؛ اما همهجا معنای نزدیکتر زمانی میدهد مانند حیات دنیا، به جز یک جا در آیهی ۴۲ سورهی انفال که دنیا به معنی نزدیکتر مکانی استفاده شده است: «إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَی» پس در آیهی «السَّمَاءَ الدُّنْیا» از نظر من دنیا به نزدیکی زمانی اشاره میکند. چون در این صورت است که با آیهی «وَ إِذَا النُّجُومُ انکدَرَتْ» (تکویر/۲) که در مورد احوالات قیامت است هماهنگی پیدا میکند؛ یعنی این زینت برای دنیاست و در آخرت چنین زینتی وجود ندارد.
سماوات در قرآن، هر وقت به کار رفته است به معنی هر چیزی بالای سر ماست. در کنار «سبع السماوات» یک عرش عظیم به کار برده است. من فکر میکنم عربها نمیفهمیدند «عرش عظیم» چیست و آن را به عنوان یک چیز معنوی میگرفتند؛ اما ما الآن مصداق آن را میفهمیم که چیز خیلی بزرگی وجود دارد. در قرآن گفته میشود این چیزهای عظیمی که آفریده شده است بازیچه و باطل نیست. تمام کهکشانهایی که ما الآن میدانیم وجود دارد برای بازیچه و باطل آفریده نشده است.
۴-۳- محسن
یک نمونهی دیگر واژهی محسن در قرآن است. در واژهی محسن در قرآن همیشه معنای زیبایی هست. در آیهی ۵۲ سورهی اعراف آمده است که: «و َلَوْ أَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ». اینجا حسن به معنای زیبایی ظاهری است. در سورهی لقمان هم آمده است: «هُدًی وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِینَ.» (۳) «الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ.» (۴). زیباترین کارها در قرآن اقامهی صلاه است، نه اینکه این معنی محسن باشد بلکه یکی از مؤلفههای زیبایی است.
در سوره قصص آیه ۱۴ بیان شده است: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَینَاهُ حُکمًا وَعِلْمًا وَکذَلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ.» اقامهی صلاه فقط نماز خواندن در حالت سطح پایینی که ما انجام میدهیم نیست. اگر کسی بتواند اقامهی صلاه و کارهایی که در اینجا گفته شده است را انجام دهد به او حکم و علم داده میشود. همینطور در سورهی بقره آیهی ۴۵ گفته شده است، اقامهی نماز کار بزرگی است: «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَاشِعِینَ.»
در داستان یوسف واژهی محسن خیلی به کار میرود. دو نفر که با یوسف وارد زندان شدهاند میگویند: «إِنَّا نَرَاک مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (۳۶) یا برادران یوسف میگویند: «قَالُوا یا أَیهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیخًا کبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکانَهُ إِنَّا نَرَاک مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (۷۸) خود داستان هم احسن القصص دانسته شده است: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَینَا إِلَیک هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن کنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ» (۳) یوسف یک رفتار و منشی دارد که همه آن را میبینند. نماینده همه محسنین در قرآن یوسف است.
مصداق کلمه حکم چیست؟ حکمت نیست. در کنار علم آمده است. حضرت یوسف علم تأویل احادیث به او داده شده است. حکم هم وظیفهای است که به او دادهاند. تکلیف خودشان در زندگی را میدانند که چه کار باید انجام دهند. برادر بزرگتر میگوید یا پدرم به من بگوید یا خدا به من حکم دهد.
«فَلَمَّا اسْتَیأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیا، قَالَ کبِیرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاکمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیکم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّـهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یحْکمَ اللَّـهُ لِی وَهُوَ خَیرُ الْحَاکمِینَ» (۸۰)