
بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای مقدمهای بر فهم قرآن، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه صنعتی شریف، جلسهی ۱۵، سال ۱۳۸۲
۱- فمنیسم و ایجاد پیشفرضهای ناصواب
فمنیسم در بحث ما به معنی اصالت دادن به ارزشهای زنانه منظور است، درحالیکه چیزی که الآن در دنیا وجود دارد بیشتر به فعالیتهای اجتماعی زنان مربوط میشود. یکی از انحرافات مهم فمنیسم این هست که باعث ایجاد پیشفرضهایی در اذهان شده که حجابی بر فهم متنی مثل قرآن شده است. ابتدا به دستهای از دوگانهای متقابل ناظر به مردانگی و زنانگی اشاره میکنیم:
توانایی و قدرت/ زیبایی؛ فرهنگ/ طبیعت؛ تفکر/ عاطفه، حس، شهود و الهام؛ خودآگاه/ ناخودآگاه؛ فرم/ محتوا؛ استدلال/ تمثیل؛ ظاهر/ باطن؛ شب/ روز؛ ماه/ خورشید؛ مرگ/ زندگی؛ انتزاع/ شهود. ویژگیهای دستۀ اول با طبیعت مردان سازگارتر است و ویژگیهای دستۀ دوم با طبیعت زنان. زنان به طور طبیعی به زیبایی بیشتر اهمیت میدهند یا با ناخودآگاه خود بیشتر در ارتباط هستند و به همین ترتیب.
۲- دیرینهشناسی انحراف فمنیسم
انحراف فرهنگی از یونان شروع شده است و در قرن بیستم به اوج خود رسیده است. مثلاً گفته میشود با تفکر انتزاعی میتوان حقیقت را کشف کرد. ارسطو به طور کل تمثیل را کنار گذاشت و فقط استدلال را قبول داشت. در اوایل قرن بیستم، فلسفه تبدیل شد به چیزی کاملاً فرمال. بعد از آن نیز شکست خورد زیرا نمیشد با این روش به کشف حقیقت رسید، بدون حس و شهود. اواسط قرن بیستم، فلسفه از فرم انتزاعی بودن خارج شده است؛ اما ما همچنان به تفکر و انتزاع خیلی بیشتر از حس و شهود اهمیت میدهیم.
در نقد هنری نیز، هنر را کار کسی میدانستند که آنیمای قویای دارد. بر سر هنر چه آمده است در قرن بیستم؟ فرم خیلی اهمیت پیدا کرده است و محتوا کمتر اهمیت دارد. هنرها حالت انتزاعی دارند، مثلاً در مورد سبک کوبیسم کسی معتقد نیست که این هنر با معیارهای سنتی زیباست، ولی این مهم است که کاملاً ماهرانه کشیده شود. هیچوقت دیده نمیشود که اثر هنری را به دلیل محتوای بدش محکوم کنند، حتی اگر فرم قابل قبولی داشته باشد جایزه هم میگیرد. در واقع اصل هنر محتوایی هست که فرم پیدا میکند ولی این دیگر دیده نمیشود و الهام و حس و شهود از بین رفته است.
در کتاب «عناصر سینما» استفان شارف میگوید: من ترجیح میدهم که یک فیلمساز را ببینم که فرم خاصی را برای یک فیلم مدنظر دارد و دنبال محتوایی برای آن میگردد تا فیلمسازی که محتوایی مدنظر دارد و دنبال فرم برای آن میگردد. هیچکاک برای ساخت فیلمهایش عمدتاً از فرم شروع میکرد مثلاً میگفت آیا میشود فیلمی ساخت که کات نخورد، بعد برای آن داستانی میسازد. باز مثلاً در موسیقی نوع متال که اصلاً زیبایی در آن وجود ندارد و فقط فرم است.
۳- برخی توابع فرهنگی و اجتماعی انحراف فمنیسم
ما در یک فرهنگ به شدت مردسالار زندگی میکنیم. در غرب این شدت بیشتر است، از نظر فرهنگی منظور است؛ یعنی این ارزشهای زنانه در غرب بیشتر سرکوب شده است تا شرق. در شرق همچنان زن مظهر شهود و الهام و … است. این باعث شده است که زنان ارزشی را در درون خود قائل نباشند و به دنبال ارزشها در بیرون خود باشند. مردها به طور طبیعی به دنبال یک زن زیبا هستند و دنبال یک زن توانا نمیگردند و زنان برعکس. زنان به دنبال مردان توانا میگردند. فرهنگ را مردها ساختند و ارزشهای فرهنگی را هم مردها ایجاد کردند. بیشتر مردان تفکر انتزاعی دارند و در فرهنگ هستند و دنبال افزایش مهارتها و تواناییهای خود هستند. در مقابل مردهایی هستند که دنبال ارزشهای زنانه هستند و تعداد آنها بسیار کم است.
پدیدۀ همجنسگرایی را هم میتوان بر این اساس تحلیل کرد. دیگر ارزشی در زن دیده نمیشود بنابراین مردها به همجنس خود گرایش پیدا میکنند و صرفاً به ارزشهای مردانه توجه میشود. دلیل دیگر همجنسگرایی مردان نیز غیاب پدر است. وقتی روابط بین پدر و مادر خوب نیست، دخترها کشیده میشوند به سمتی که ویژگیهای مردانه ارزشی ندارد و برعکسش برای پسرها.
۴- نتایج و توابع گذارهای جنسیتی در اندیشه و هنر
نتایج این گذارها در ساحت اندیشه و هنر این شده که با غلبۀ حالت مردانه، بلایی که سر زنان آمده است این است که سعی میکنند کارهای مردانه را به نحو احسن انجام بدهند. زنهایی وجود دارند که اصلاً احساس ارزشمند بودن نمیکنند مگر اینکه توانایی و مهارتهای مردانه به دست بیاورند. مثلاً بچهدار شدن برای زنان ارزش حساب نمیشود و حتی ضد ارزش هم حساب میشود زیرا باعث عقب افتادن در کار و زندگی اجتماعی آنها میشود. از طرفی زنانی به وجود آمدهاند که در زنانگی خود غرق شدهاند، خیلی عاطفی هستند و هیچ ارزشی برای ویژگیهای مردانه قائل نیستند. در این بین تعداد بسیار کمی از زنان وجود دارند که ارزشهای زنانه خود را میشناسند و به مردان نیز علاقه دارند.
تا سه سدۀ قبل مسئلۀ مهم بشریت ادامۀ زندگی بوده و مردها بودند که در شرایط سخت میتوانستند زندگی کنند و شکار کنند و زنان و بچهها به آنها تکیه میکردند. زنان به وجود آورندۀ حیات و نگهدارندۀ حیات هستند. مردها فعالیت مهمشان شکل دادن است و کنترلکننده هستند؛ بنابراین یکسری برتریهای اجتماعی برای مردها وجود داشته است. الان دیگر دغدغۀ حیات وجود ندارد.
۵- شکاف پرناشدنی تفاوتهای جنسیتی
تفاوتهای بین زنان و مردان همیشه وجود دارد زیرا از نظر بیولوژیکی با یکدیگر متفاوت هستند. مثلاً بین دو نیمکرۀ مغز زن ارتباطات زیاد هست. در هنگام گفتار به عاطفه هم توجه میکنند؛ اما دو نیمکره مغز مردان ارتباطات کمتری با هم دارند. میتوانند کاملاً انتزاعی فکر کنند بدون هیچ عاطفه. شوک ازدواج برای زنانی که ارزشهای مردانه داشتند ولی بعد از ازدواج و باردار شدن به ارزشهای زنانه خود برمیگردند اما فکرشان همچنان مردانه است، رخ میدهد. این زنان دچار تناقض میشوند و هیچوقت به تعادل نمیرسند.
در دنیای متعادل باید از همه چیز دو نوع وجود داشته باشد، ورزشهای زنانه و ورزشهای مردانه، هنر زنانه و هنر مردانه و همینطور باقی موارد. الان زنان باید فعالیتهایی بکنند که جنبههای زنانه را تقویت بکنند، مثلاً محیط کار مناسب زنان یا ورزش یا هنر زنانه به وجود بیاورند. فمینستی که الان وجود دارد میخواهند که زنان بیشتر شبیه مردان بشوند، نه اینکه برای ویژگیهای زنانه ارزش قائل بشود.
فرهنگی که در قرآن توصیف میشود متعادل است.