
بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای مقدمهای بر فهم قرآن، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه صنعتی شریف، جلسهی ۱۱، سال ۱۳۸۲
1- واژهها یا زبان قرآن را چگونه میفهمیم؟
این اعتقاد وجود دارد که زبان قرآن عرفی است و عرفی بودن را در سه مرحله تعریف میکنند:
- واژگان قرآن همان واژگان عرب زمان جاهلیت است.
- ادبیات (گرامر، تکنیکهای ادبی مثل استعاره، ایهام و …) قرآن همان ادبیات عرب زمان جاهلیت است و همان چیزی که آنها میفهمیدند و ما میفهمیم
- فرهنگ قوم عرب نیز در قرآن انعکاس پیدا کرده است.
طیفی از نظریات را مشخص میکنیم که تا چه میزان این عرفی بودن را قبول دارند و سپس بررسی میکنیم کجای این طیف بودن معقول است.
۱) هر چیزی که در قرآن نوشته است دقیقاً همان چیزی است که عرب آن زمان میفهمیده است. از افراد این گروه میتوان به اشعری و شاطبی اشاره کرد. اشعری میگوید وقتی آیهای وجود دارد که خداوند در عرش مستولی شد، یعنی عرشی وجود دارد و خداوند روی آن نشسته است. یا یدالله همان دست خدا است. نظر اشعری این است که همان چیزی که عرب میفهمیده را میفهمیم ولی نمیپرسیم چطور؟ مثلاً دست خدا یعنی چه؟ این یک حالت extreme است. در حالی که مثلاً عرش چیزی نیست که ما در زبان عامه به کار میبریم، بلکه قرآن منظوری داشته است که به دلیل شباهتهایش با کلمه عرش به کار رفته است. این گروه، دو استدلال ساده دارند:
چون این کتاب قرار است هدایت کند باید برای عرب آن زبان مفهوم بوده باشد.
اگر قرار بود زبان قرآن عرفی نباشد باید در قرآن به این مطلب اشاره میشد. برای استدلالشان هم از آیاتی از قرآن استفاده میکنند همچون: این قرآن به زبان عربی روشن نازل شده. (شعراء/۱۹۵)؛ ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر به زبان آن قوم (ابراهیم/۴)
۲) برخی فرهنگهای عرب در قرآن آمده است. از افراد این گروه میتوان به بهاءالدین خرمشاهی و سید هدایت جلیلی را نام برد. این گروه شواهدی میآورد که بعضی از فرهنگهای عرب در قرآن هست. مثلاً واژگان بازرگانی که در قرآن هست، به دلیل فرهنگ بازرگانیای است که در زمان عرب جاهلیت وجود داشته است. یا تصویری که از بهشت در قرآن هست، چیزی است که ایدهآل عرب آن زمان است. آقای خرمشاهی در کتاب «قرآن شناخت» خود تعدادی از این شواهد را آورده است. همچنین این گروه بحثهای کلیای دارند راجع به این که زبان و فرهنگ به یکدیگر وابسته هستند و زبان به انسان جهانبینی میدهد. معتقدند اگر زبانی استفاده میشود خود به خود فرهنگ را هم با خود میآورد. مثلاً این گروه اعتقاد دارند که هفتآسمانی که در قرآن هست به دلیل این هست که اعراب به آن اعتقاد داشتند. در واقع، به نظر این گروه باید با آن قوم همراه بشوید تا بتوانید در آن قوم تأثیر بگذارید.
۳) فرهنگ عرب جاهلیت در قرآن نیست ولی واژگان و ادبیات قرآن همان واژگان و ادبیات عرب است. تقریباً تمام فقها و اندیشمندان سنتی در این دسته قرار دارند. از افراد خاص میتوان به اینها اشاره کرد. آقای مصباح در «قرآن شناسی»، آقای دکتر جعفر نکونام استاد دانشگاه قم، آقای خویی در «البیان»، علامه طباطبایی در «المیزان»، آقای موسوی اردبیلی، و آقای معرفت در «التمهید فی علوم القرآن» دارند. در اصول فقه بحثی وجود دارد تحت عنوان حجیت ظواهر قرآن که به معنای این است که مثلاً آیه فقهیای که در قرآن هست حجت است.
۴) واژگان قرآن، واژگان زمان عرب نیست. در این طیف افرادی قرار دارند مانند ایزوتسو، قرآنپژوه ژاپنی که معتقد است که قرآن واژگان جدیدی ساخته است و شواهد زیادی برای حرف خود میآورد. در این زمینه ایزوتسو کتابی با نام «خدا و انسان در قرآن» دارد. حتی نصر حامد ابوزید هم که از ایزوتسو تأثیر پذیرفته است اعتقاد دارد پیغمبر هم ممکن است قرآن را کامل نمیفهمیده است.
مواجههی نظرات سنتی با مقولهی زبان ابتدایی است و همه به گونهای سخن میگویند که گویی هیچ ابهام و مشکلی نیست. این نقص در نظریات زبانشناسانهای مثل نظر ایزوتسو جبران شده است. کتابی به اسم «مقدمات زبانشناسی» نوشتهی رابرتلارنس ترسک (ترجمهی فریار اخلاقی از نشر نی) بحثی دارد در مورد معنی کردن کلمه سگ. فرض کرده موجودی از فضا آمده است و سعی کرده به او معنی سگ را بفهماند که نشان داده است کار دشواری است. از یک عرب هم اگر بپرسید نمیتواند معنای مثلاً تقوا را به صورت دقیق بگوید. یک هالهای از ابهام دور یک لفظ وجود دارد که با متنی که لفظ در آن به کار رفته است میتوان معنای دقیقتری از آن را متوجه شد.
۵) الفاظ و فرهنگ قرآن فراعرفی است. آقای جوادی آملی مفهومی را معرفی میکنند به نام زبان جهان فطرت که زبان مشترک بشری است مثلاً در همه زبانها مفهوم مادر وجود دارد هرچند ممکن است خود این واژه در زبان وجود نداشته است. زبانی که قرآن با آن صحبت میکند زبان مشترک بین تمام زبانها است. این موضوع را اولین بار در کتاب «تفسیر تسنیم» خود معرفی کردهاند.
۶) واژگان قرآن، معنایی خارج از معنیای که اعراب میفهمیدند، دارد. تفسیرهای کلامی، عرفانی و فلسفی در این طیف قرار دارند که خیلی دلبهخواهی و ذوقی در مورد قرآن صحبت میکنند. اسماعیلیه هم خیلی دلبهخواهی تفسیر میکنند حتی در مورد احکام. آقای دکتر سروش اصلاً در هیچکدام از این طیفها قرار نمیگیرند. تمام افراد این طیف اعتقاد دارند که واژگان، واژگان خداوند است. شاید بتوان گفت ایشان تأثیرپذیر از این گروه هستند.
بحث کردن در متن باید پیرو قوانینی باشد. مثلاً وقتی کسی میگوید در قرآن میگوید هفتآسمان یعنی لایههای جو، دیدگاه عادلانه این است که در همه جای قرآن ببینند که آیا این معنی با متن سازگار است یا خیر؟ مثلاً حضرت نوح به قومش میگوید آیا هفتآسمان را نمیبینید؟ معنی لایههای جو با این آیه سازگار نیست. اگر برای واژهای معنیای گفته میشود باید شواهدی از متن برای آن آورده شود و این نکته در تفسیرهای عرفانی رعایت نشده است.
۷) قرآن خطابش به پیامبر و اهلبیت است و ما هیچوقت قرآن را نمیفهمیم. مانند اخباریون که مثلاً اعتقاد دارند شمس یعنی پیامبر (ص)، قمر یعنی حضرت علی (ع).
۲- نقد و بررسی رویکردهای معناشناسانه به واژگان قرآن
هومبولت فیلسوف و زبانشناس آلمانی اولین کسی است که اعلام کرده تفکر و زبان یگانه هستند و البته بیشتر پیشرو محسوب میشود و کمتر مورد ارجاع است. بعد از او وایسگربر است که ایزوتسو از او تأثیر پذیرفته است. مستقل از وایسگربر دو زبانشناس معروف به نامهای ساپبر و وورف نیز مطالعاتی را شروع کردند که نتیجهی آن همان مدعای وایسگربر یعنی یگانگی زبان و تفکر بود. این دو وقتی با برخی زبانها آشنا شدند به نظرشان آمد که سخنگویان این زبانها به دلیل زبان متفاوتشان، دنیا را مدل دیگری میبینند. مثلاً در زبان سرخپوستها زمان وجود ندارد. یا روسها برای رنگ آبی کلمهای ندارند ولی اسپانیاییها دو کلمه برای رنگ آبی دارند. سرخپوستها یک کلمهی واحد برای زرد و نارنجی دارند. این دو زبانشناس آزمایشی طراحی کردند تا ببینند آیا یک سرخپوست میتواند گویهای زرد و نارنجی را به خاطر بسپارد یا نه. نشان دادند تشخیص این گویها برای این افراد نسبت به کسانی که دو کلمه برای زرد و نارنجی دارند، دشوارتر است.
در نهایت مدعای این افراد این است که تفکر و زبان یکی است. یکی از نتایج این نظریه این است که زبانها را نمیتوان به یکدیگر ترجمه کرد که حالت خاص آن شعر است. این نظر در تقابل با نظریاتی است که قائلاند زبانها خیلی شبیه هم هستند. و به قول چامسکی حتی میتوان به گرامر universalای قائل شد. وایسگربر میگوید به مجموعهای از چیزها که شباهتی به هم دارند، واژهی مشترکی میدهیم و با واژههاست که جهان را افراز میکنیم. این واژگان ارتباطاتی با هم دارند و این ارتباطات هست که جهانبینی را مشخص میکند. مثلاً کلمه کتاب در قرآن با کلمات خدا، نبوت، اهل کتاب، تنزیل و … مربوط است.
ایزوتسو میگوید در قرآن کلمات کلیدیای وجود دارد، کلماتی مانند الله، ایمان، اسلام، کفر … ولی کلمهای مانند قرطاس کلمه کلیدی نیست. کلمات کلیدی بر اساس مفهوم انتخاب میشوند و نه بر اساس تکرار. ایزوتسو در کتابش «خدا و انسان در قرآن» دو معنای اساسی و نسبی برای کلمات تعریف میکند. مثلاً کلمهی کتاب یک معنای اساسی دارد حتی خارج از متن که به معنای نوشته است. یک معنای نسبی هم برای واژه وجود دارد که از طرز استعمال یک واژه به دست میآید. مثلاً اهل کتاب در قرآن منظور اهل نوشتن نیست. در کتاب «مفاهیم اخلاقی–دینی در قرآن مجید» ایزوتسو توضیح داده است که مثلاً معنی کفر چگونه تغییر کرده است. کفر در زمان جاهلیت به معنای ناسپاسی بوده است و متضاد کلمه شکر است، در حالی که در قرآن تغییر کرده و در مقابل کلمهی ایمان قرار گرفته است، بنابراین مفهوم ناایمانی از آن فهمیده میشود. ایمان نیاوردن نتیجهی کفر ورزیدن به آیات است، هرچند همچنان بین کفر و شکر ارتباط برقرار است، اما لینکهای جدیدی از این کلمه با کلمات ایمان و اسلام نیز در قرآن ساخته شده است و معنی جدیدی برای آن ایجاد شده است. کلیدیترین واژه قرآن الله است که به همه واژهها در قرآن لینک دارد.
از نمونههای دیگر کلمهی آیه است. کلمهی آیه را در زمان جاهلیت وقتی به کار میبردند که یک نفر در صحرا گم شود و نشانهای ببیند که بفهمد راه کجاست. به آن نشانه آیه میگفتند. یا کریم در عرب جاهلیت برای کسی که اصل و نسبدار بود به کار میرفته است و نشانه آن این بود که فرد بخشندهای است. در قرآن به این معانی به کار نرفته است و بیشتر معنی بزرگواری میدهد.
باز نمونهی دیگر تقواست. تقوا در ادبیات جاهلیت به معنای دفاع یک موجود زنده از خطرات خارجی است. در قرآن کمکم تبدیل شده به زهد و پارسایی و پرهیزگاری. شرط هدایت تقوا است. إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ (حجرات/۱۳) عرب جاهلیت این جمله را به این شکل میفهمیده: اصل و نسبترین شما نزد الله کسی است که از خودش بیشتر مواظب میکند!
کلمات کلیدی در آیات مکی خیلی کم است و کمکم این واژگان درست میشوند. از این روست که روایات بسیاری وجود دارد که در آنها معنی کلمات قرآن پرسیده شده است. در این میان اتفاقاً واژههای عربی جاهلیت که رایج بودند، در قرآن نیامده است. مانند شمشیر و جنگ (حرب) … و یا کلمات اخلاقی مانند شرف، شجاعت و…
۳- راههای تشخیص معنی کلمه
سه راه معمول برای تشخیص معنی اینهاست:
- ریشهشناسی
- رجوع به شعر
- طرز استعمال در قرآن
این روشها اولویتی نسبت به هم ندارند. مثلاً برای فهم معنای کلمهی قرطاس که فقط یک دفعه در قرآن آمده است از روش ریشهشناسی استفاده میشود، ولی برای فهم کلمهی ایمان که خیلی در قرآن به کار رفته است به طریقه استعمال آن رجوع میشود. کلمه اسلام نیز این گونه است. کلمهی اسلام به صورت تصریفهای مختلف در عرب جاهلیت به کار نمیرفته است اما در قرآن به شکلهای مختلف به کار رفته است. البته میتوان با استفاده از ریشهیابی و رجوع به شعر، ابتدا معنی اولیهای را برداشت کرد و بعد با مراجعه به قرآن معنیای که قرآن منظورش بوده است را استخراج کنیم.