بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای سوره نحل، جلسه‌ی ۸، دکتر روزبه توسرکانی، مجتمع فناوری دانشگاه الزهرا، رمضان ۱۴۴۳، ۱۴۰۱/۳/۸

این اولین جلسۀ سورۀ نحل است که بعد از ماه رمضان دارد بعد از حدود سه سال در کلاس تشکیل می‌شود، إن‌شاءالله که اوضاع خوب شود و دیگر این مشکلات را نداشته باشیم. بگذارید من یک یادآوری کنم که در این هفت جلسۀ اول سورۀ نحل که تقریباً تا وسط‌های سوره رسیدیم، یک محتوای کلی از سوره گفتیم که من نمی‌خواهم دوباره تکرار کنم. یک فضای کلی که از یک طرف استدلال‌های توحیدی در سوره هست به اضافۀ آن ماجرایی که به تدریج به موضوع مهاجرت می‌رسیم و اینکه کم‌کم اهل کتاب ظاهر می‌شوند.

۱مقدمه

یک فضای خاصی در سورۀ نحل هست که در واقع مقدمۀ تشکیل جامعه دینی است، بدون اینکه به محتوا هم دقت کنند اکثراً از نظر تاریخی معتقدند که این سوره در اواخر مکه و اوایل مدینه و شاید حتی یک بخش‌هایی از آن اینجا و یک بخش‌هایی آنجا نازل شده است. همان طور که جلسۀ قبل گفتم رسیدیم به قسمت سخت سوره و فکر می‌کنم از نظر من این مجموعه آیاتی که داریم در موردش بحث می‌کنیم نسبت به بقیۀ جاهای سوره یک مقدار دشواری فهم آن بیشتر است. یک بخشی از سوره هست که با آیۀ ۶۵ که «وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» شروع می‌شود، بعد تا پایان این بخش که در واقع یک جور بازگشت به آن یادآوری نعمت‌هایی است که ما با استفاده از آن‌ها به نوعی حیات خودمان را داریم ادامه می‌دهیم که در ابتدای سوره با یک چنین آیاتی شروع شد، اینجا یک مجموعه آیاتی هست که ویژگی‌اش این است که هفت بار این واژۀ واللهٌ تکرار می‌شود. یعنی خداوند مثلاً باران نازل می‌کند، خداوند این کار را می‌کند، خداوند رزق می‌دهد، و قطعه‌هایی داریم گاهی یک آیه، گاهی چهارتا آیه که با واللهُ شروع می‌شود. چیزی که دشوار است این است که روند اینکه چه چیزی دارد استدلال می‌شود و گفته می‌شود را درک کنیم. واقعیتش این است که انتظار ندارید که رفته باشم جلسۀ آخر را گوش کرده باشم، این است که خیلی مطمئن نیستم، چیزی که مطمئنم این است که در مورد قسمت واللهٌ اول بحث کردیم، یعنی ذکر باران و شیر انعام و این قسمت ثَمَراتُ النَّخیل به اضافۀ قسمت مربوط به زنبور عسل، که اتفاقاً دفعۀ قبل تأکید کردم الان هم مجدد تأکید می‌کنم که وجود قسمت زنبور عسل حتی اگر اسم نبود، این مجموعه حرف‌هایی که در مورد زنبور عسل دارد می‌شود خیلی در این سوره حالت برجسته دارد، برای اینکه هیچ جای قرآن دیگر از زنبور عسل یاد شده است. مثلاً ذکر انعام خیلی جاها هست، ذکر باران خیلی جاها هست، اینکه با جزئیات در مورد موجودی اشاره می‌شود خودبه‌خود این را برجسته می‌کند. این قسمت بالاخره قسمت مهمی از سوره است و ارزش دارد که وقت بگذاریم. اگر واقعاً بخواهم بگویم یک چیزی که باعث شد این در ماه رمضان تمام نشود، این قسمت بود و من حیفم آمد که ظرف یک جلسه یا نیم جلسه این را بگویم و بروم. بنابراین طولانی شدن سورۀ نحل مربوط به خود نحل است، یعنی همین زنبور عسل باعث شد که این اتفاق بیفتد.

۲تفاوت ذکر نعمت‌ها در قسمت اول سوره و این قسمت

من جلسۀ قبل توضیح دادم که از همین اول که این آیات شروع می‌شوند یک تفاوتی با آن آیات سری اول دارند. اینها هم یک جور استدلال برای توحید هستند، یک جور ذکر نعمت‌ها هستند، ولی اگر در یک کلمه بخواهم یک تفاوت کلی بین این دوتا را بگویم، آنجا به نوعی نگاه ایستا است؛ انعام وجود دارند، کشتی وجود دارد، راه‌ها وجود دارد و ما از آن استفاده می‌کنیم، اینجا دینامیک است؛ به process‌ها، به اینکه یک چیزی‌هایی در حال تحول است، مثلاً عسل از درون زنبور بیرون می‌آید. یک نکته و یک چیز کلیدی که می‌تواند کمک کند به اینکه آدم قطعه‌های مختلف یک سوره را بفهمد این است که یک چیزی تکرار شده باشد. مثلاً این انعام همه جا هستند. این انعام آنجا هستند و ببینید چگونه به آن‌ها نگاه می‌شود، اینجا دارد چگونه نگاه می‌شود. اینجا چیزی که انعام دارند process می‌کنند مثل یک کارخانه هستند و یک چیزی از درونشان دارد بیرون می‌آید. زنبور عسل همین جور است. زنبور عسل دارد تولید می‌کند، یک فرآیندی دارد، اینها رزق دارند برای ما تولید می‌کنند. آنجا نه اینکه حرف از رزق نباشد، درختان آنجا هم هستند، ولی اینجا تأکید روی این است که process صورت می‌گیرد، میوه‌هایی ظاهر می‌شوند و ما از آن‌ها مثلاً شراب و رزق می‌گیریم.

من تا یادم نرفته بدون ارتباط با این بحث‌هایی در مورد سورۀ نحل هست، اخیراً هفتۀ گذشته یک مقاله‌ای می‌خواندم، حالا شک دارم کتاب بود یا مقاله که در آن نقل قولی آورده بود از بنجامین فرانکلین. بنجامین فرانکلین را همه می‌شناسید، مخترع چیست؟ یک سؤال بی‌ربط دارم می‌پرسم که بنجامین فرانکلین کیست؟ واقعاً به چه چیزی او را می‌شناسید؟ برای اینکه واقعاً یک چیز عجیبی است که الان می‌گویم بنجامین فرانتیک را به چه می‌شناسید؟ بنیان‌گذار آمریکا و مخترع برق‌گیر است و در زمینۀ الکتریسته و این‌ها کارهایی کرده است. یک عبارتی در آن مقاله نوشته بود که اینقدر این عبارات به نظرم قشنگ آمد که در مقاله‌ای که داشتم می‌نوشتم آن را به عنوان پی‌نوشت گذاشتم و همین دیشب آن را حذف کردم، دیدم هیجان‌زده شده‌ام. می‌گوید مردم حرف از معجزه می‌زنند و می‌گویند مثلاً مسیح آب را تبدیل به شراب کرد؛ یکی از معروفترین معجزات مسیح در انجیل این است که آب را تبدیل به شراب کرده است، اما اگر بصیرت داشته باشند این اتفاق هر روز دارد جلوی چشم ما می‌افتد، باران می‌بارد و درخت تاک این را تبدیل به انگور می‌کند و ما از آن شراب می‌گیریم. بنابراین تبدیل آب به شراب یک چیز روزمره است جلوی چشم ما، ولی مردم به آن توجه نمی‌کنند. من گفتم فرانکلین کیست، اینکه آدم‌های قدیمی و دانشمندان همه الهی‌دان هم بودند و حرف‌های خیلی جالبی می‌زدند. الان شما او را به عنوان بنیان‌گذار آمریکا و نمی‌دانم برق گیر می‌شناسید که رعد و برق را مطالعه کرده، ولی واقعیت این است که در آثارش کلی آراء دینی جالب دارد.

یاد این آیه افتادم که می‌گوید این آیات قرآن که نازل می‌شود یک علومی است «فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، یعنی اصلاً انگار این آیات را برداشته ترجمه کرده است. یعنی اینکه می‌گوید باران می‌بارد بعد می‌گوید از درختان شراب و رزق می‌گیریم، مثل اینکه دارد می‌گوید این process در طبیعت دارد اتفاق می‌افتاد جلوی چشم شما، و اگر این ناگهانی اتفاق بیفتد معجزه است ولی اگر روال معمولی طی شود معجزه نیست، برای اینکه از laws of nature تبعیت می‌کند و دیگر برای بعضی‌ها معلوم است که چرا دارد اتفاق می‌افتد. شوخی می‌کنم در واقع معلوم نیست.

حضار: آبهایی جریان پیدا می‌کند و تبدیل به شیر می‌شود، بعد در آیۀ بعدی

استاد: از اول که این آیات شروع می‌شود یک آبی از آسمان می‌آید، بعد شما مایعاتی می‌گیرید. تأکید روی این است که انگار اینها process می‌شوند و تبدیل به شراب می‌شوند، تبدیل به شیر می‌شوند، تبدیل به عسل می‌شوند و اینها را چه دارد process می‌کند؟ درختان و موجودات زنده‌ای که اطراف ما هستند؛ انعام، زنبور عسل و یک پدیده‌ای مثل یک چیز معجزه‌آسایی که در طبیعت دارد اتفاق می‌افتد. من تأکیدم روی این بود که این قسمت از آیات به چه دارد اشاره می‌کند؟ به اینکه نه فقط خداوند یک چیزهایی را خلق کرده است، بلکه ربوبیت دارد می‌کند. یعنی فقط سخت‌افزار نیست، روی این سخت‌افزارها نرم‌افزار نصب شده، طبق یک نرم‌افزاری دارند کار می‌کنند. الان ما واقعاً یک جوری می‌دانیم که یک رشتۀ DNA داریم و یک مقدار این چیزها را هم می‌شناسیم. امروز چون اینجا دارم صحبت می‌کنم یک مقدار باید دوز DNA و ژنتیک را ببرم بالا، بالاخره حق آب و گل دارند کسانی که اینجا نشسته‌اند. واقعاً DNA مثل یک برنامه کامپیوتری است، یک نرم‌افزاری آنجا نصب شده با حالا یک چیزهای جانبی و دستگاه‌هایی که DNA را می‌خوانند و چیزهای دیگر، اینکه این تبدیل به رفتاری می‌شود، مثل یک کارخانه‌ای که برنامه‌ریزی دارد و یک چیزی را دارد تولید می‌کند. این چه چیزی را نشان می‌دهد؟ من بارها گفته‌ام که در قرآن بحث توحید معنی‌اش این است که ربّ شما همان الله است، فکر نکنید رب مخصوص به خودتان دارید. هیچ کاری در اطراف شما نیست، هیچ نیازی ندارید، هیچ کاری به کسی به غیر از الله ندارید. الله همان کسی است همه چیز را خلق کرده، جهان را هم اداره می‌کند و ربوبیت دارد. بعد به کجا قرار است برسیم؟ به اینکه به شما هم وحی می‌شود. اولاً عقل دارید، علم دارید، نرم‌افزار ما اینگونه است که دانش به دست می‌آوریم، عقل ما قضاوت می‌کند، خداوند هم از بیرون کتاب می‌فرستد، رسول می‌فرستد، چیزهای دیگری هم از آن طرف دارد نازل می‌شود، ما قرار است از این برنامه پیروی کنیم. از همان اول که سوره شروع شد بحث همین بود که همه از برنامۀ خودشان تبعیت می‌کنند، یکی خصیم و مبین است. کلاً بحث این سوره این است که شما این خصومت را در رفتار انسان ببینید که همه دارند از برنامه‌ها پیروی می‌کنند، مخصوصاً لحن آن آیۀ زنبور عسل را دقت کنید که یک کلمۀ ذُلُلًا دارد که می‌گوید «ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا» که از این راه‌های سُبُل ربکّ؛ می‌تواند این واژه‌ها نیاید، ولی اینکه راه پروردگارت را برو یا اینکه اولش که می‌گوید «أَوْحَى رَبُّكَ» پروردگار تو، یعنی همانی که به وحی می‌کند به زنبور عسل وحی کرد، کلمۀ وحی می‌آید. من نمی‌دانم چگونه باید این شباهت را در ذهن آدم‌ها ایجاد کرد که تمام این چیزی که در طبیعت می‌بینید در واقع پدیده‌ای شبیه وحی است. وحی یعنی همان که شما شیوۀ زندگی را به یک نفر انگار الهام کنید که چه کار باید بکند. ما مُلهَم هستیم، «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» در درون ما هست و یک چیزی هم از بیرون می‌آید. یعنی ما Double مُلهَم هستیم و از هیچ کدام هم پیروی نمی‌کنیم و خصیم و مبین هستیم. علت اینکه اصلاً پدیده‌ای مثل پیامبران در مورد انسان داریم و در مورد بقیه نداریم این است که خصیم هستیم، وگرنه زنبور عسل هم یک زنبورعسل است که خداوند به او می‌گوید برو بگو اینها عسلشان را مثلاً روی خاک نریزند مثلاً در داخل کندو بگذارند.

[۰۰:۱۵]

آن‌ها چون پیروی می‌کنند اصلاً پدیدۀ پیامبری ندارند. فکر نکنید پدیدۀ پیامبری افتخار ماست، نشانۀ حماقت و در واقع خصیم بودن است و اینکه یک جور آزاد عملی داریم که بالاخره منجر به این ویژگی‌ها شده است. خانم مدیر هم حرف خوبی زدند؛ نه اینکه از الهام پیروی نمی‌کنند، از آن قسمت فجورش پیروی نمی‌کنند. بالاخره ما هم از الهامات خودمان از الهامات شیطانی پیروی می‌کنیم و چندان تفاوتی نداریم.

من دفعۀ قبل تأکیدم روی همین بود که این ارتباطش و نو بودنش، یک فرض می‌تواند این باشد که فکر کنم جلسۀ قبل گفتم که شما دوتا قسمت نعمت‌ها در سوره دارید که می‌توانید بگویید برای اینکه طولانی نشود و خسته‌کننده نشود وسط آن مطالبی گفته شده و این هم از نظر ادبی اشکالی ندارد، مثلاً دیالوگ طولانی هست می‌خواهید آن را در یک اثر ادبی بگذارید بین آن اتفاقاتی می‌افتد که قطع می‌شود مثلاً خواننده یک مقدار برایش خسته‌کننده نشود بعداً دوباره آن را ادامه می‌دهیم. اگر این باشد اشکالی ندارد، ولی واقعیت این است که اینجا صرفاً این نیست، یعنی این جدا شدن این است که شما یک مقدار نگاه کنید ببینید که این قسمت با آن قسمت فرق دارد. مثل یک جور استدلال دیگر است برای توحید که بیشتر تأکید روی این است که موجوداتی که خداوند خلق کرده چگونه دارند کار می‌کنند، چگونه دارند متحول می‌شوند.

۳- نقش مؤنث‌ها

نکاتی اینجا هست که فکر می‌کنم بد نیست قبل از اینکه جلو برویم در مورد آن صحبت کنیم. یکی اینکه این تکرار واژۀ بُطون چشم‌گیر است، این ضمایری مؤنثی که «ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا» تأکید روی این است که این تولیدات بیشتر مربوط به مؤنث‌ها است تا مذکرها. شیر و عسل و موجوداتی که انگار دارند این پروسه را انجام می‌دهند بیشتر مؤنث هستند. و مخصوصاً به بُطون در آیۀ ۷۸ دقت کنید که می‌گوید «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ»، تصادفی نیست که دوبار اینجا بطون را گفته، دوباره برمی‌گردد به یک پدیدۀ مؤنث که در انسان‌ها هم از بطون أُمَّهات بچه‌ها متولد می‌شوند، حالا شیر و اینها هم که زن‌ها تولید می‌کنند تولید سخت‌افزار است دیگر. انسان‌ها از بطون امّهات متولد می‌شوند با تأکید اینکه «لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ». تأکید بر اینکه این پروسه‌ها، پروسه‌هایی که رزق‌آفرین هستند و حیات را در واقع هدایت می‌کنند بیشتر توسط بخش مؤنث حیات دارد انجام می‌شود، این قطعاً بی‌ربط نیست به اینکه چند تا آیه قبل دیدید که آن احمق می‌خواهد دختر خودش را در بطن زمین دفن کند. یعنی آن آدمی که دارد در این دنیا زندگی می‌کند و نسبت به موجودات مؤنث احساس خوبی ندارد، در حالی ‌که رزقش را دارد از همین‌ها می‌گیرد، از رحم موجود مؤنث بیرون آمده، این تعارضی که وجود دارد، شما فکر کنید ربطی به استدلال توحیدی این مجموعه آیات ندارد، ولی یک چیزی انگار در جواب آن چیزی که آنجا گفته شد، آن تصویر وحشتناک زنده به گور کردن دختران اینجا هست. تأکید روی اینکه این حیات دارد روی شانه‌های زن‌ها به نوعی پیش می‌رود. و خیلی فکر می‌کنم مهم است که ارتباط این را با یکی دیگر از تم‌های سوره بفهمیم؛ ارتباط بین این پدیده و استکبار. مثلاً خدا ان‌شاءالله ببخشد و بیامرزد، شما نیچه را مطالعه کنید، حالت نیچه‌ای، آن حالت پرطَمطَراق و مستکبرانه به معنای ابرمرد و این‌ها، این چقدر از زن متنفر است و کلاً احساسشان را نسبت به زن‌ها ببینید، حتی احساسش را نسبت به مسیحیت که نگاه می‌کنید، احساسش این است که مسیحیت زنانه است. بعضی از این مسلمانان که هر که از اسلام تعریف کند نقل می‌کنند که مثلاً نیچه از اسلام تعریف کرده است، نیچه از اسلام تعریف نکرده، برای اینکه اسلام را نمی‌شناسد، فکر می‌کند اسلام یک دین بزن بهادری است، مسیحی‌ها موجودات صلح‌دوست و زبونی هستند و فکر نکنید آمده اسلام را مطالعه کرده است. یا مثلاً یک عالم جمله‌ از وُلتر نقل می‌شود به نفع اسلام؛ این با کلیسا درگیر بود برای اینکه آن‌ها را بچزاند این حرف‌ها را می‌زد. یعنی اگر فکر کنید اسلام‌شناس بود و علاقه‌ای به اسلام داشت، بیشتر حالت درگیری با کلیسا بود. به قول یکی از دوستانم که حرفی خوبی زد، می‌گفت در اروپا در دنیای مسیحی، این بچه‌هایی که به جوانی می‌رسند یک حالت به اصطلاح شورشی و اینها دارند، حالا ممکن است بروند در گروه‌های موسیقی راپ و پاپ و این حرف‌ها و دیگر خیلی شورشی باشند می‌روند مسلمان می‌شوند. یعنی مسئلۀ طغیان بر علیه آن وضع موجود هستند، نه اینکه یک چیزهایی دینی به آن‌ها تحمیل شده، بدشان می‌آید، نفرت پیدا کرده‌اند و مثلاً برای اینکه پدرشان را اذیت کنند می‌روند مسلمان می‌شوند. خلاصه این حالت نفرت از مؤنث به دلیل اینکه احساس می‌کنند این موجود ضعیفی است، موجود به درد نخوری است، یعنی مردسالاری با آن حالت‌های استکباری یک هم‌بستگی دارد. حالا اگر وقت شد بیشتر توضیح می‌دهم، ولی گفتم چون آن تم در این سوره پررنگ است، اگر یادتان باشد در قسمت اول سوره روی مسئلۀ کبر و استکبار به عنوان یک عامل اصلی در ندیدن نعمت‌ها تأکید شده و بعد مسئلۀ زنده به گور کردن که اصلاً مثل تمثیل مردسالاری است زنده به گور کردن دختران، اینها با همدیگر یک ارتباطی دارند که اینجا هم شما این ارتباط را و در واقع تأکید روی مسئلۀ زنانگی و نقش او در پیشبرد حیات و رزق و اینها را می‌بینید. حالا این چهارتا آیۀ اول کم ‌و بیش مشخص است، یک نگاه جدید به طبیعت با اینکه انگار processهایی در طبیعت دارد انجام می‌شود و نرم‌افزارهایی انگار Install شده است. من حقیقتش خیلی معمولاً تشویق نمی‌کنم بچه‌ها سؤال بپرسند، ولی این جلسه هر چقدر دلتان می‌خواهد وسط آن سؤال کنید اشکال ندارد و از وضعیت آنلاین نبودن استفاده کنید.

حضار: من تا جایی که یادم هست شما زیاد روی این تأکید نکردید که حیوانات نتوانند گمراه شوند، یعنی حیوانات هم یک لول‌هایی از

استاد: فکر می‌کنم الان هم در حرف‌هایم جایی باز گذاشتم، ولی چون ربط نداشت واردش نشدم.

حضار: بله، ولی می‌خواهم بدانم بر اساس این آیات

استاد: یعنی من فکر نمی‌کنم اختیار واقعاً مختص انسان است، اصلش مال انسان است، ولی بالاخره آن‌ها هم یک چیزهایی دارند.

حضار: نیاز نبود در این آیات اشاره‌ای شود؟

استاد: به یک چیزی اشاره می‌شود که می‌بینید درست کار می‌کند. زنبور عسلی که عسلش را خوب تولید نکند، حالا اینجا هم نگفته است. شما این آیاتی که می‌خوانید نتیجه‌اش این است که ما به زنبور عسل گفتیم این کارها را بکند، شاید نکند. ما ببینیم که می‌کنند، حالا شاید یکی هم زنبور عسل بدی باشد عسل‌هایش را بریزد این طرف و آن طرف و کندو را سوراخ کند و عسل بقیه را هم دور بریزد. من ندیدم تا حالا ندیده‌ام، ولی

حضار: درختی هست که میوه نمی‌دهد

استاد: مثلاً درختی که میوه نمی‌دهد، مثلاً زیتون ندهد بدبخت چه کار کند.

۴- علم

یک مجموعه آیات باز دوباره می‌آید، از همین اول مشخص است که در این قسمت رزق خیلی پررنگ است. یعنی از اولش هم حرف از این است که باران می‌بارد، بعد درخت‌ها هستند، انعام هستند، همه‌اش هم انگار process شده، تبدیل به مایعات شده برای خوردن و حرف از خوردنی‌هاست مثل شیر و مثلاً عسل و کنار شراب رزق هم می‌آید، واژۀ رزق دقیقاً آنجا بکار رفته است. بعدش یک آیه هست که این یک مقدار کار را سخت می‌کند که چه شد یک دفعه به چنین آیه‌ای رسیدیم. می‌گوید «وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»، می‌گوید خداوند شما را خلق می‌کند و بعد شما را می‌میراند و بعضی از شما به آن أَرْذَلِ الْعُمُر می‌رسید که دیگر هیچ چیزی را نمی‌دانید، مثل این حالت‌های آلزایمر و اصلاً طرف مشاعِرش را از دست می‌دهد و ادراکاتی ندارد، شناسایی ندارد و علم ندارد، بعد می‌گوید «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ». این وسط یک چیزی واضح است، یک مناسبتی واضح است. اینکه باز در مورد یک تحولی دارد صحبت می‌شود؛ اینکه انسان‌ها می‌آیند و یک جوری گفته نمی‌شود ولی معنی‌اش این است که علم کسب می‌کنند و علمشان را از دست می‌دهند و می‌روند. اگر وسط کار هم متوقف شود و بروند بالاخره انگار جریان طبیعی حیات این است که یک أَرْذَلِ الْعُمُر در آن آخر هست که اگر تا آخرش بروند علمشان محو می‌شود و یک جوری از دنیا خارج می‌شوند. بنابراین اینکه به تحول دارد اشاره می‌کند واضح است. اینکه آن آیه ای که بعداً می‌آید که می‌گوید «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا»، نمی‌شود آدم آن را بخواند و یاد این نیفتد. یک جوری اینها جایشان عوض شده است که اگر بخواهیم مرتبشان کنیم باید اول اشاره کنیم که تولد صورت می‌گیرد و چیزی نمی‌دانید، بعد طبق عادت باید بگوییم در طول حیات یک چیزهایی می‌دانید، بعد هم ممکن است به یک جاهایی برسید و علم را از دست بدهید. آنجا وقتی می‌گوید به دنیا می‌آیید در حالی که چیزی نمی‌دانید، از این نعمت که به شما ابزارهای شناختی دادیم، اینکه حالا استفاده می‌کنید یا نه هم باز مثل همان مثال زنبور عسل متمرّد است. بالاخره به شما سمع دادیم، بصر دادیم، می‌توانید بشناسید و عاقبتتان هم این است که تا آخر اگر در این دنیا عمرتان ادامه پیدا کند این علم‌هایتان هم محو می‌شود. بالاخره اینکه اینجا و آنجا هر دو در مورد به دنیا آمدن و مردن است و وزن روی علم است. چرا اینطوری است؟ یعنی می‌خواهم بگویم یک ارتباطی که اینجا به یک پروسه‌هایی دارد اشاره می‌شود و متحول می‌شود واضح است که تأکید روی علم است. ما نرم‌افزارمان علم است، شناخت‌هایمان و چیزی که بر اساس آن عمل می‌کنیم علم است. زنبور عسل هم همین طور است. آن برنامه‌ریزی که شده به یک معنایی همه سمع و بصر دارند، یک برنامه‌هایی دارند، ما یک دانشی داریم و بر اساس آن دانش داریم عمل می‌کنیم. اگر دانش‌مان غلط باشد غلط عمل می‌کنیم، اگر یک چیزهایی را بد بفهمیم، بد عمل می‌کنیم، اگر چیزهایی را درست بفهمیم، درست عمل می‌کنیم.

یکی از چیزهایی که بد می‌فهمیم این است که ما نمی‌فهمیم محدودۀ منِ ما کجاست. مثلاً خودمان را بزرگ‌تر از آن محدوده‌ای که واقعاً هستیم در نظر می‌گیریم. می‌خواهم برگردم به همان بحث اینکه چه ارتباطی بین کبر به یک معنای کلی، استکبار؛ نمی‌دانم این نسبت به آن یکی احساس برتری و اینها کند نه، کبر به معنای اینکه یک نفر خودش را از چیزی که هست بزرگ‌تر ببینید که در همۀ ما هست. شما در یک کلام شاید بتوانید بگویید سیر عرفانی یعنی اینکه جایگاه خودتان را واقعاً بفهمید. به یک جایی می‌رسید که می‌بینید اصلاً هیچ چیزی نیستید، یعنی مدام می‌تراشید می‌بینید این دست من که مثلاً حرکت می‌کند من اصلاً نمی‌دانم چگونه حرکت می‌کند. نه می‌دانم چگونه ساخته شده، نه می‌دانم چگونه حرکت می‌کند، اگر هم یک روزی بفهمم دخالتی ندارم، یک چیزهایی اتوماتیک دارد انجام می‌شود. اختیار من فقط این است که انگار یک درخواستی می‌نویسم که دستم حرکت کند، بعد کمی جلوتر می‌بینیم این درخواست را چرا داریم می‌نویسیم؟

[۰۰:۳۰]

یکی از آخرین پرده‌هایی که باید کنار بروند، پردۀ علم است. اینکه یک چیزی به اسم علم وجود دارد که انگار واسطۀ بین من و جهان است. در آن اتاقک کنترلی که گفتم نشسته‌ایم یک سری دکمه‌ها را فقط می‌زنیم، آنجا که نشسته‌ایم چیزی که می‌بینیم و جلوی ما قرار دارد دانش ماست. در واقع انگار یک جور ارتباط ما با جهان توسط دانش‌مان است. توسط دانش‌مان تصمیم می‌گیریم و عمل می‌کنیم. اشتباه می‌کنیم برای اینکه اشتباه می‌فهمیم. اینجا اگر این علم از ما منفک شود؛ یک آدمی را تصور کنید که به أَرْذَلِ الْعُمُر رسیده، دیگر چیزی نمی‌داند و علمش صفر شده است، اگر این حالت را بتوانید تصور کنید یک راهنمایی خوبی است برای اینکه آن چیزی که مانده چیست. هنوز منِ این آدم هست، ولی دیگر علم ندارد، چیزی را شناسایی نمی‌تواند بکند.

۵- رزق

نکتۀ دوم که حتماً این را شنیده‌اید این است که یک لول از لحاظ ساختاری که در جهان‌ هست، اینکه یک چیزهایی در پایین است و یک چیزی در بالا مثل حالت تمثیل در جهان وجود دارد، یک لول بالاتر علم رزق است، علم رزق معنوی است. همان طوری که شیر و عسل و رزق به شما داده می‌شود علم هم به شما داده شده است. به شما با استفاده از ابزارها چیزهایی نشان داده شده است. شما چقدر کنترل دارید روی اینکه مغزتان چقدر اطلاعات را process می‌کند؟ چقدر کنترل داریم چی به ذهنمان می‌رسد؟ اطلاعات در مغزمان چگونه پیش می‌رود؟ یک مقدار فکر کنید لااقل نه از نظر وجودی، از نظر علمی به اینجا می‌رسید که تقریباً وجود ندارید و کاری انجام نمی‌دهید. آن حالتی که در اطاقتک کوچکی نشسته‌اید و دارید یک کارهای خیلی محدودی را انجام می‌دهید، آن احساس به شما دست می‌دهد، بعد این عرفا به آنجا که می‌رسند و واقعاً حس می‌کنند، احساس می‌کنند همیشه هم همۀ آدم‌ها چه بدکار و چه درستکار انگار بر اساس حق دارند عمل می‌کنند. یعنی آدمی که کار بد می‌کند، یعنی یک آدمی را می‌کشد چون حقش است می‌کشد. هیتلر در اتاقک نشسته و بر اساس یک علم اشتباهی که عامل بدبختی یهودی‌ها هستند یهودی‌ها را دارد از بین می‌برد که جهان اصلاح شود. وقتی به آنجا می‌رسید یک دفعه دچار این توهم إنّی أنَا الله می‌شوید، یعنی احساس می‌کنید حق است که آنجا دارد این دکمه‌ها را فشار می‌دهد، بنابراین به فنای فِی الله می‌رسید.

حضار: یک کسی هست که جبر می‌کند.

استاد: من شخصاً نمی‌گویم جبر وجود دارد، ولی یک حسی از جبر وجود دارد. من گفتم دچار توهم إنّی أنَا الله می‌شویم. اینجوری نیست، باید یک مقدار صبر کنید، بعد از اینکه به فنای فی الله رسیدید یک چیزی هست، آن وسط یک کارهایی دارید می‌کنید، یا یک دکمه را مثلاً می‌توانستید فشار ندهید. حالا اینکه چقدر این پرده‌ها و حجاب‌ها در زبان و توسط زبان ایجاد می‌شود، یک مثالی که قبلاً نمی‌دانم در کدام سری جلسات یک جایی گفتم، این است که در اساطیر یونان نوشته‌های هومر را که می‌خوانید هیچ وقت نمی‌گوید به ذهنش رسید، می‌گوید خدایان به او گفتند. ببینید شما زبانی را تصور کنید که این چیزهایی که به ذهن ما می‌رسد این حالت مجهول که ما به کار می‌بریم نباشد. ما چه چیزهایی به ذهنمان می‌رسد؟ از کجا می‌رسد واقعاً؟ اصلاً اینطوری نیست. احساسات ما، افکار ما، واقعاً دقت کنید این مقدار که تصور ابتدایی آدم‌ها هست تحت کنترل ما نیست، یک دفعه یک چیزی به ذهنتان می‌رسد بر اساس آن یک تصمیمی می‌گیرد و یک کارهایی می‌کنید که اینها به نظر می‌رسد خیلی‌ها انگار از یک جایی هست که ما نمی‌دانیم. می‌توانست آن چیز به ذهنتان نرسد. چقدر می‌دانید مغزتان چگونه دارد کار می‌کند؟ کلاً این دانش ما چگونه دارد ایجاد می‌شود؟ بنابراین این آیه فقط مسئله این نیست که پروسه‌ای را دارد می‌گوید، این آیه و آن آیه دارند روند ورود انسان به حیات و حیات دنیوی تا انتهایش را می‌گویند با تأکید به اینکه علم یا مجراهای شناخت برای شما گذاشته‌ایم، شناخت را به دست می‌آورید و این شناخت را می‌توانید از دست بدهید و این تأکید روی از دست رفتن مهم است. شما وقتی شناخت نداشته باشید هنوز هستید، این آن حس را ایجاد می‌کند که این دانش یک چیزی بیرون من است، دانش من است، در حالی که ما به شدت با این دانش احساس وحدت می‌کنیم، فکر می‌کنیم مثلاً انگار اینها جز وجود ماست و احساس اختیار می‌کنیم نسبت به آن‌ها، اینها همه توهمات است. چیزی که اینجا ارتباط دارد به آیات قبل همین روند عمل کردن ماست. ما بر اساس دانش عمل می‌کنیم که در واقع نرم‌افزار ماست، ما به آن می‌گوییم علم، چیزهایی به ذهنمان می‌رسد مثل همان الهاماتی که برای زنبور عسل هست و کاری که در واقع پیامبران می‌کنند این است که این دانش را اصلاح می‌کنند و به ما شناخت می‌دهند. وحی یک چنین رابطه‌ای دارد.

بنابراین این آیه همراه با آن آیه‌ای که بعداً می‌آید یک ارتباط روشنی پیدا می‌کند، با چیزهایی که قبل آن گفته شد. حالا کل این ماجرا مسئلۀ رزق است، مسئلۀ این است که رزق چیزی هست که می‌خوریم و به اصطلاح غذای روح ما هم دانش است. یک چیزهایی انگار برای جسم‌مان است، یک قسمتی غذای سخت‌افزارمان است، یک قسمت هم غذای نرم‌افزارمان است، چیزهایی که می‌بینیم و می‌شنویم و می‌دانیم به نوعی دارد ما را تغذیه می‌کند. مجموع این چیزهایی که در واقع به وجود می‌آید، حیاتمان ادامه پیدا می‌کند و می‌توانیم در این حیات با استفاده از علمی که داریم تأثیر بگذاریم و کار انجام بدهیم، حالا می‌تواند کار خوب باشد یا کار بد. بنابراین می‌خواهم بگویم از محدودۀ رزق خارج نشده‌ایم، یک لول بالاتر از رزق سخت‌افزاری همین چیزی است که روی آن تأکید می‌شود؛ سمع و بصر و این چیزهایی که به ما داده شده و با آن‌ها شناخت پیدا می‌کنیم. حالا این رزق چگونه به ما می رسد؟ یک مقدار فکر کنید، به قرآن نگاه نکنید، همین جوری رزق معمولی را از کجا به دست می‌آورید؟ موقعیت گیر آورده‌ام به اندازۀ سه سال می‌خواهم سؤال بپرسم. رزق را از کجا می‌آوریم؟

حضار: از بطون موجودات.

استاد: آن که دارد تولید می‌شود. چگونه به دست من می‌رسد و من مصرفش می‌کنم؟

حضار: اسنپ.

حضار: ما کار می‌کنیم، خدا برایمان می‌آورد.

استاد: خدا برای ما می‌آورد؟ فکر کنم اصلی‌ترین منشاء آن خانواده است. یادتان رفته که بچه بودید، همین الان هم شما اسنپ پول درمی‌آورید تا وقتی که بچه هستید پدرتان به شما رزق می‌دهد.

حضار: اسنپ رزق را می‌آورد در خانه.

استاد: بله. اتفاقی که می‌افتد این است که شما در یک خانواده‌ای به دنیا می‌آیید، مادرتان اول منشاء رزق شماست، بعد یک مقدار می‌گذرد پدرتان پول می‌دهد از اسنپ یک نفر بیاورد، اسنپ همین جوری نمی‌آورد. فکر می‌کنید اسنپ مثل این لک‌لک‌هایی که بچه می‌آورند همین طوری از یک جایی به ذهنش می‌رسد که چیزی ببرم در خانۀ شما. بعد ما خودمان هم خانواده تشکیل می‌دهیم و باز دوباره این روند رزق، این رابطه‌های خانوادگی را ببینید در منشاء اینکه چگونه ما رزق را به دست می‌آوریم. اگر خانواده نباشد از بطون اُمتهاتمان که بیرون می‌آییم نابود می‌شویم. فعلاً حداقل به طور طبیعی طبیعت را نگاه کنید، موجودات وابسته هستند به مادرشان و پدرشان و در مورد انسان این وابستگی خیلی شدید است. یک لحظه خواهش می‌کنم به کل اسنپ و اینها را فراموش کنید، این اسباب و مسبّبات را فعلاً بگذارید کنار، یعنی همۀ اینها را توهّم فرض کنید. اینکه این چیزی که می‌خورید، رزقی که به شما می‌رسد را همانجوری که حضرت ابراهیم فکر می‌کند، فکر کنید. اگر نمی‌بینیم ولی می‌توانیم با چشم‌های حضرت ابراهیم به دنیا نگاه کنیم. این رزقی که به ما می‌رسد از غذا یا از هر چیزی که می‌خواهید فکر می‌کنید، این را خداوند می‌آورد به ما می‌دهد، اسنپ هم خدا می‌فرستد، پدر شما هم اگر کاری می‌کند خدا به او می‌گوید این کار را بکن. اصلاً این رزق یک چیزی است که خدا می‌آید این غذا را به شما می‌دهد بخورید، با دستی که به شما داده این را بگذارید در دهانی که به شما داده و آن رزق به شما می‌رسد.

اینجا یک آیه‌ای هست که من دیده‌ام سر آن بحث است که معنی آن چیست. می‌گوید «وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ»، نگاه کنید، اسباب و مسببات را بگذارید کنار، این همه آدم‌هایی که دارند زندگی می‌کنند در رزق متفاوت هستند. خدا به یک نفر بیشتر پول و جاه و مکان و غذا و مکنت و همه چیز داده و به یکی کمتر داده است. این یک واقعیتی است که وجود دارد. خداوند رزق را داده و مساوی هم نداده و می‌گوید «فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ»، آدم‌هایی که رزق بیشتر به آن‌ها داده می‌شود رزقشان را نمی‌دهند به زیردستانشان که مساوی شوند. الان نگاه کنید می‌دهند؟ نمی‌دهند. همیشه اینجوری بوده و الان هم هست. یک عده می‌گویند معنی‌اش این است که ندهند، یک عده می‌گویند معنی‌اش این است که بدهند، کار بدی می‌کنند. یک چیزی در دنیا هست یا نیست. خداوند رزق را مساوی تقسیم می‌کند؟ نه. چرا و اینهایش را بگذارید کنار، این یک چیز بدیهی است در جهان. آدم‌ها ظروف مرتبطه نیستند که رزقی اینجا می‌آید در ظروف دیگر هم بیاید. علامه طباطبایی بحث کرده که مثلاً ممکن نیست اصلاً طرف بیاید رزق خودش را به دیگری بدهد به خاطر اینکه بعضی از رزق‌ها اینجوری است که بستگی به توانایی‌هایش دارد که بتواند از آن استفاده کند. اصلاً من کار ندارم علت آن چیست. این یک پدیدۀ بدیهی را دارد به شما نشان می‌دهد، اینکه خداوند رزق را به طور مساوی نمی‌دهد و مردم رزقشان را به طور مساوی مصرف نمی‌کنند. حالا کار خوبی می‌کند یا کار بدی می‌کند، کاری به این نداشته باشید. آن رزقی که آیات اول دیدید که تولید شد، رسید به سطح معنوی و به علم هم اشاره‌ای شد، حالا اینجا بحث این است که این مساوی تقسیم نمی‌شود.

حضار: یعنی اینجا فقط جمله خبری است؟

استاد: «وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ»، خداوند بعضی از شما را در رزق و روزی به بعضی دیگر فزونی داده است، «فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُم»، آن‌هایی که فضلیت دارند اینطوری نیست که رزق خودشان را به کس دیگری بدهند، حاضر نیستند، یعنی نگاه کنید نمی‌دهند. شما ممکن است بگویید که یکی هست من می‌شناسم که می‌دهد، کلاً دنیا را نگاه کنید همیشه اینگونه بوده و اینگونه هست،. عدم مساوات در توزیع رزق و عدم مساوی شدن مردم در استفاده از رزق یک چیز بدیهی است. توضیحات علامه طباطبایی از این نظر جالب است که اصلاً می‌گوید نمی‌شود این را مساوی کرد.

[۰۰:۴۵]

یعنی این توهم است، اگر یک نفر فکر کند که مثلاً الان همۀ پول‌ها را مساوی تقسیم کنیم معنی‌اش این نیست که رزق را مساوی تقسیم کرده‌اید، برای اینکه آن طرف مثلاً پولش را می‌دارد گم می‌کند، آدم شلخته‌ای است، این یکی نمی‌کند، آن یکی استفادۀ خوب می‌کند، آن یکی استفادۀ بد می‌کند. یعنی مسئله این است که آدم‌ها فقط این نیست که چقدر به آنها بدهید، یک مرحله دیگر هم دارد که چکار می‌کنند با آن چیزی که به آن‌ها داده شده است. به هر حال آن قسمت‌های المیزان جالب است، ولی آن چیزی که پیچیده‌اش نکنیم، اینجا چیز ساده‌ای دارد گفته می‌شود که آن رزقی که

حضار: پس این توبیخ ندارد این آیه اصلا؟

استاد: نه، کجا توبیخ است؟ دارد می‌گوید آن رزقی که آنجا تولید شده بود در طبیعت‌ها هست و این دانشی که همۀ اینها را خداوند دارد تولید می‌کند و یک مقدار ابراهیمی هم به دنیا نگاه کنید که می‌گوید وقتی خداوند به من غذا می‌دهد، وقتی من مریض هستم مرا شفا می‌دهد و هدایت می‌کند، در سوره صافّات.

حضار: تا آنجا که می‌گوید «وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ»، چرا بقیه را این جوری می‌گوید؟

حضار: من هم احساس می‌کنم اگر بعضی از آیات دیگر، حالا مثال خیلی روشنی ندارم، منتها فرض کنید مثلاً آنجا که می‌گوید آیا وقت آن نرسیده که انسان «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»، این آیه ممکن است همین جوری نگاه کنیم بگوییم دارد سؤال می‌کند که آیا وقتش نرسیده، می‌گوییم نه نرسیده. درست است؟ در صورتی که به نوعی دارد می‌گوید وقتش رسیده، دیر شده، باید بجنبید. شاید من برداشتم این باشد یا حداقل دفعاتی که قرآن را خوانده بودم برداشتم این بود که این آیه دارد یک Objective function را می‌گوید، می‌گوید خوب است که به آنجا برسیم، منتها هنوز نرسیده است.

استاد: اصلاً من این آیه را که می‌خوانم احساسم این است که بحث، بحث اینکه چه باید بشود نیست، بحث این است که این چیزی است که در طبیعت می‌بینید. خداوند رزق را اینگونه تقسیم می‌کند و شما هم نامساوی مصرف می‌کنید.

حضار: «أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» چه؟

استاد: رزقی که خداوند داده، خداست که این رزق را به شما داده است. مثلاً خدا به شما غذا می‌دهد، آیا به نعمت خدا منکر هستید؟ من هنوز توضیحاتم در مورد این آیه کامل نشده است. می‌خواهم به آیۀ بعدی نگاه کنید که می‌گوید «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ»، این چه ارتباطی با آیۀ قبلی دارد؟ این اشاره به خانواده است. ببینید در خانواده است این مسئلۀ ازواج و به دنیا آمدن و اینکه بچه‌هایی وجود دارند، این structure خانواده است که رزقبه ارث نگاه کنید، خانواده‌ها هستند که انگار منشاء قدرت‌اند، منشاء رزق‌اند. بعد از اینکه حرف از این است که این رزق را ما می‌دهیم، حالا مساوی نمی‌دهیم یا نمی‌دانم شما چکار می‌کنید، شروعش این است که رزق چگونه در طبیعت تولید می‌شود، حالا چگونه دارد به ما می‌رسد؟ در پوشش خانواده دارد می‌رسد، مساوی نمی‌رسد و یک جوری جریان پیدا کردن آن رزق به سمت انسان‌هاست. به طور واقعی، آن چیزی که به طور واقعی دارد اتفاق می‌افتد، منشاء قدرت آدم‌ها، میزان رزقی که به آن‌‌ها می‌رسد، سهمیه‌هایی که به آن‌ها می‌رسد، بستگی به این دارد که بَنین‌شان چندتاست، حَفَدَةً آنها چکار دارد می‌کند. بعضی‌ها حَفَدَةً را ترجمه کرده‌اند نوه، ولی تحت اللفظی مثلاً یعنی آن فرزندان یا چیزهایی که کمک‌یار هستند، به نوعی کمک می‌کنند، فعالیتی می‌توانند بکنند. انگار اشاره به این است که خانواده منشاء قدرت است، یعنی موجوداتی که به دنیا می‌آیند یک جوری ممکن است برای دیگران باعث افزایش رزق شوند. «أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ»، آیا به باطل ایمان می‌آورید و نعمت خدا را منکر می‌شوید؟ می‌خواهم بگویم از اول که این شروع شد وزن رزق را می‌بینید دیگر؛ مسئلۀ تولیدش و بعد سرازیر شدن آن به سمت انسان‌ها و یک تأکیدی روی نابرابری که من الان در مورد اینکه چرا روی آن تأکید می‌کند بحثی نکردم، ولی این روند را قبول دارید که روند آیات این است و علم هم که آن وسط یک دفعه مثل Insert آمده، به خاطر اینکه در یک مرحلۀ بالاتر که نگاه کنید علم مثل رزق است، در واقع یک دانشی هم به سمت ما دارد فرستاده می‌شود که مثل رزق معنوی است.

حضار: آنجا که می‌گوید «عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ» حس می‌کنم برای زمان خاصی بوده، چون انگار به برده‌داری دارد اشاره می‌کند.

استاد: کارمندان احتمالاً. من اتفاقاً داشتم می‌گفتم زیردستانتان. بارها این را گفته‌ام و الان هم می‌گویم که فرق بین برده‌داری با روال فعلی کارگری و اینها مثل فرق بین رهن و اجاره است. فرق بین مالکیت و سرقفلی داشتن در یک مغازه با اجاره‌بها پرداخت کردن است. شما قبلاً یکی را استخدام می‌کردید، مثل اینکه مادم‌العمر پیش شما بود و می‌توانستند او را بیاندازید بیرون یا بفروشید، مثل اینکه کل پول حقوق را اول بدهید یا آخر بدهید. همه‌اش تأکیدم روی این است که اگر به برده‌داری فکر می‌کنید، اگر در محدودۀ قرآن دارید فکر می‌کنید، مثل یک سیستم اقتصادی در نظر بگیرید در آن زمان بوده و یک چیز طبیعی هم بوده است. همانطور که من بارها در جلسات یا جاهای دیگر گفته‌ا‌م مسئله‌ در مورد مشکلاتی که واقعاً برده‌داری در قرآن آمده یک چیز شبهه‌‌ناکی است که چطور مردم اینقدر نمی‌فهمند که برایشان شبهه ایجاد می‌شود. یک چیزی بوده دیگر، چیزی که همیشه می‌گویم این است که صد سال دیگر، دویست سال دیگر کارگری از بین می‌‌رود، بعد می‌نشینند به این دوران نگاه می‌کنند و اسم این دوران را می‌گذارند دوران کارگرداری، بعد می‌گویند عجب اینها آدم‌های پدرسوخته‌ای بودند، چطور این آدم‌هایی که به خودشان لیبرال دموکرات می‌گفتند یک چنین ظلمی را فرض کنید قبول می‌کردند که آدم‌ها نمی‌دانم بروند برای دیگران کار کنند، مگر آدم‌ حیوان است که برود برای دیگری کاری کند؟ از بین که برود، از دور که نگاه کنید هزار جور مشکل پیش می‌آید که اینها چه موجوداتی بودند. الان که هستید، من این را مطمئنم یک جایی گفته‌ام، شما اینجوری فکر کنید که الان بروید شب اخبار را باز کنید ببینید دولت تصویب کرده که از فردا کارگری ملغی است، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ می‌گویید یا شوخی است مثلاً، یا تلویزیون را هک کرده‌اند می‌خواهند آشوب ایجاد کنند یا کلاً دیوانه شده‌اند و عقلشان را کاملاً از دست دادند. این معنی ندارد، مگر سیستم اقتصادی را می‌شود با مصوبه تغییر داد؟ فردا این کارگرها چه کار کنند؟ کارگرها سر کار نروند، کارفرماها هم نروند، کارخانه‌ها مثلاً تعطیل شود؟ حالا می‌گویند الغای برده‌داری در زمان پیامبر، مثلاً عجب آدم‌هایی بودند که برده‌داری را ملغی نکردند. یک چیز بی‌معنی است، اصلاً نمی‌فهمند که سیستم اقتصادی یک چیزی نیست که تو بخواهی امروز مثلاً تصمیم بگیری که اسلام ظهور کرده بگویی نباشد. نه پیشه‌ای وجود دارد، یک آهنگر بس است، یک نانوا بس است، محیط‌های کوچک اکثر محیط‌ها یک دانه آهنگر و پیشه‌دار هم ندارد به ‌عنوان کسی که مغازه داشته باشد. برده‌ها آدم‌هایی بودند در خانه مردم کار می‌کردند، مثلاً طرف تاجار بود همراه خودش به عنوان کمک می‌برد و می‌آورد، کار داشتند می‌کردند، حالا سیستم آن حالت رهن داشت، الان رهن و اجاره است یا اجاره است، بعضی جاها رهن و اجاره است.

حضار: مثل حال که نیست، اختیارات برده محدود بوده است.

استاد: بله اختیارات برده محدوده بوده، منتها مسئله این است که آن چیزی که اسلام تأیید کرده همۀ آن چیزها نیست. شما ببینید بحث ازدواج کردن با کنیز است، می‌گوید باید به اذن اهلش باشد. دقیقاً نکته‌ای که من می‌گویم به صورت سیستم اقتصادی نگاه کنید، آن چیزی که در اسلام هست صورت سیستم اقتصادی‌اش است. فرض کنید مثلاً یک آدمی می‌گوید که بردۀ خودم است و اگر بخواهم او را می‌کشم، این در اسلام نیست که اگر بخواهم او را می‌زنم، مثلاً اگر بخواهم پرتش می‌کنم این طرف و به او غذا نمی‌دهم. اینجوری نیست، روابط کاری است. شما ببخشید بین آن چیزی که در اسلام بوده با آن چیزی که عمل شده همیشه مواظب باشید خبط نکنید. اینکه چه چیزهایی که قبلاً بوده به تدریج جواز گرفته یا نمی‌د‌انم به آن عمل کرده‌اند، آن بحث جداست. ما در مورد قرآن داریم بحث می‌کنیم، در قرآن مثلاً در مورد ازدواج با کنیز می‌گوید اولاً ازدواج نکنید تا جایی که ممکن است، اگر می‌خواهید ازدواج کنید به اذن أَهلِهنَّ باشد. حالا در تاریخ چه کار کردند؟ کار دیگری کردند، طبیعی هم هست کار دیگری کردند، به یک معنایی طبیعی است. یعنی سنتش از قبل وجود داشته و آقایان هم پول می‌دادند و حداکثر استفاده را می‌خواستند بکند. یک چیزی وجود دارد اینجا، حالا سؤال شما شاید یک مقدار خارج از بحث‌های ما باشد. من یک مقدار می‌خواهم بروم جلو، یک بار آیات را تا آخر برویم، بعد دوباره یک جزئیاتی را بگویم. مثلاً روی مسئلۀ عدم تساوی رزق تأکید شد، می‌توانست بحث عدم تساوی رزق مطرح نشود.

۶- دو تمثیل

کمی بیایید پایین‌تر، وسط این مجموعه حالا دوتا تمثیل هست. دوتا تمثیل هست که اولاً یک جور زیبایی ادبی بامزه‌ای اینجا هست که این هم بعضی از مترجمین انگار یک مقدار بی‌سلیقگی به خرج می‌دهند. «فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ» یعنی چه؟

حضار: برای خدا مَثَل نزنید؟

استاد: امثال جمع مَثَل است، جمع مثل هم هست. می‌گوید «فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ»، مثل و همتا قرار ندهید برای خدا. یک جور بازی ادبی است بین مَثَل زدن و مثل قرار دادن. می‌گوید «فَلَا تَضْرِبُوا»، اینگونه نگاه کنید خیلی چیز ادبی قشنگی دارد، «فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ»، مشرک نباشید، برای خدا مثل قرار ندهید، «إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا»، حالا خدا دارد مَثَل می‌زند. به نوعی مثل یک بازی لغوی بین ضرب مِثْل و ضرب مَثَل است. اگر انسان مثل قرار دهد، یعنی اینکه مشرک شده است، اگر خدا مَثَل می‌خواهد، می‌خواهد مَثَل بزند. جایی که خداوند می‌خواهد این دوتا تمثیل را بیاورد به جای اینکه بگوید مثلاً مشرک نباشید، شرک نورزید، اصطلاحی به کار برده که مثل مقدمه است، همان معنی را می‌دهد ولی مقدمۀ وارد شدن به این مَثَل‌هاست. «فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

حضار: یک جای قرآن هست که «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ»، ولی آنجا واقعاً مَثَل است.

استاد: بله، مَثَل است.

حضار: این دقیقاً شبیه همین است؟

استاد: اصلاً ضرب مَثَل که یک بار در قرآن نیامده، خداوند مدام مَثَل می‌زند و انسان هم مَثَل می‌زند، ضرب مَثَل یک فعل است.

حضار: این نمی‌تواند این باشد که مثلاً برای خدا مثال نزنید؟ یعنی در مثال بگویید خداوند مثل پدر و مادر است

استاد: به این فکر کنید «لَیسَ کَمِثلِهِ شیء».

حضار: همین است، یعنی نمی‌توانید تشبیه‌اش کنید. این را می‌شود گفت؟ خدا را نباید تشبیه کرد.

استاد: آفرین، هیچ چیزی مثل خدا نیست. شرک به این معنا که چیزی را مثل خدا بدانید از هر جهت. رزق به شما بدهد، فکر کنید در زندگی‌تان دخالت دارد،

[۰۱:۰۰]

هیچ چیزی مثل خدا نیست. شرک این است که شما یک چیزی را شبیه خدا فرض کنید، قدرت برایش در نظر بگیرید، صفات الهی برای آن در نظر بگیرید. یعنی می‌خواهم بگویم این واژۀ «لَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَال» در واقع اشاره به این است که «لَیسَ کَمِثلِهِ شیء»، شما هم این کار را نکنید. ربطی به این ندارد که برای خدا مثَل نزنید، شما مَثَل نزنید، حالا خدا برای شما مَثَل بزند. این اشتباه است.

حضار: منظورم این است که مثلاً گاهی آدم می‌خواهد خدا را درک کند، می‌گوید رابطۀ خدا با بنده مثل رابطۀ پدر و مادر مثلاً با بچه است، این را نمی‌شود مَثَل فرض کرد؟

استاد: ببینید «لَیسَ کَمِثلِهِ شیء» یعنی این اوصاف خداوند، هیچ صفتی مثل صفت خداوند نیست، هیچ موجودی مثل خداوند نیست. یک جوری حالا می‌خواهید اسمش را بگذارید توحید صفاتی مثلاً، از این اصطلاحات کلامی معمولاً استفاده نمی‌کنم، ولی بالاخره یک جور مثل اشاره به توحید و دوری از شرک خاص است، مثل اینکه چیزی را مثل خدا فرض نکنید. حالا دوتا مَثَل هست، آیۀ ۷۵ و ۷۶ که بگذارید من بخوانم. اول می‌گوید «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ»، یک عبدِ مملوکی را در نظر بگیرید که هیچ کاری نمی‌تواند بکند، «وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا» یک عبد مملوکی است که کاری نمی‌تواند کند، یک انسانی هست که به او رزق دادیم و شبانه و روزانه دارد از رزق خودش انفاق می‌کند، «هَلْ يَسْتَوُونَ»، اینها با هم مساوی هستند؟ «الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»، حمد برای خداست ولی اکثرشان نمی‌دانند. آیۀ بعدی می‌گوید «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ»، اینجا تأکید روی چیست ؟ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ، بعد می‌گوید «هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»، آیا این مساوی است با کسی که به عدل امر می‌کند؟ اولی انگار در محدودۀ رزق معمولی است، اینجا انگار رزق معنوی است، مسئله دانش است، در دومی مسئله این است که این أَبْكَمُ است، آن یکی «يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» است. «يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» هم یکجوری مثل انفاق در اولی است. دانش به او داده شده، حکمت به او داده شده و دارد یک جوری این را توزیع می‌کند. می‌خواهم بگویم دوتا مَثَل هست که با این آیات ارتباطشان روشن است دیگر. بحث این است که رزق می‌آید و می‌رسد به شما و دو نوع است. مثل اینکه از همان اول رزقی هست که از نوع نوشیدن به معنای مادی و اینهاست و یک رزق علم هم هست که در یک آیه روشن به آن اشاره شده است. به تمثیلات که می‌رسد بحث از این است که آدم‌هایی که رزق به معنای مادی می‌گیرند در مقابل آن‌هایی که نمی‌گیرند و اینها با همدیگر مساوی نیستند؛ اینکه اختیارات دارد و در واقع می‌تواند از رزق خودش انفاق کند، آنکه علم دارد و می‌تواند یأمُرُ بِالعَدل کند، آنکه هیچ چیز نمی‌داند. می‌خواهم بگویم باز این دوتا تمثیل ارتباطش با این آیات مشخص است که یک جوری بحث رزق است که در دوتا ساحت مادی و معنوی انگار پشت سر هم آمده است، حالا می‌خواهید بگویید تکوین و تشریع، عالم خلق و عالم امر، که اینجا اتفاقاً کلمۀ امر آمده است.

حضار: رزق معنوی‌اش کجا بود؟

استاد: اینکه دفعۀ دوم مسئلۀ شناخت است.

حضار: کجا شناخت است؟

استاد: اینکه نمی‌تواند حرف بزند، آن یکی دارد یأمُرُ بالعَدل می‌کند. اینجا بحث نرم‌افزاری است. اینکه طرف اگر هم بداند نمی‌تواند بگوید، آن یکی می‌داند و می‌تواند بگوید، عدل را درک کند، دارد مردم را تغذیه می‌کند با دانش خودش.

حضار: یعنی بحث فهمیدن و عدلش نیست، اینکه دارد دستور می‌دهد به بقیه

استاد: نه، دانستن و انتقال دادن. دفعۀ اول می‌گوید رزق دادیم، طرف رزقش را انفاق می‌کند. عدل را فهمیده که دارد انفاق می‌کند، بنابراین بحث دانش در آن مستتر است. اینکه به او علم دادیم، حکمت دادیم، آن یکی موجودی است که لال است، یعنی اگر شما به او علم هم بدهید مجرای ارتباطش با مردم بسته است. حالا شما می‌توانید بگویید که می‌تواند بنویسد، بحث این است که یک موجودی است که از خودش نمی‌تواند دانشی را بدهد. یک چیزهایی می‌داند، کسی نیست که چیزی نداند، ولی موضوع این است که رزق که به شما داده می‌شود از هر نوع، می‌خواهم بگویم این دوتا معلوم است از اول که دوتا ساحت مشابه همدیگر هستند که در خود آیات هم وجود داشت از اول، یعنی ساحت تکوینی و یک ساحت مثلاً سخت‌افزاری در مقابل نرم‌افزاری، به بخش نرم‌افزاری‌اش اشاره شده، ولی وارد تمثیلات که می‌شوید در واقع در دو ساحت آن تمثیل را می‌بینید؛ کسانی که رزق به آن‌ها داده می‌شود و کسانی که رزق به آن‌ها داده نمی‌شود و آن‌هایی که رزق داده می‌شود و به دیگران خروجی دارند.

حضار: این فضل به نوعی برمی‌گردد به تفاوت بین این دوتا دیگر، بین کسانی که به آنها داده می‌شود و کسانی که به آنها داده نمی‌شود.

استاد: عدل با مساوات فرق دارد.

حضار: همان که یأمُرُ بالعَدل می‌کند، نامساوی‌ها را شما دارید می‌گویید دیگر؟

استاد: می‌خواهید بگویید یأمُرُ بالعَدل اشاره به این است که مثلاً چون اینجا حرف از این است کهمن فکر نمی‌کنم اینجوری باشد، فکر کنم چیزی که در ذهنتان است این است که نامساوی بودن رزق چیز مثلاً اخلاقی نیست و شما گفتید که وقتش گذشته است. من اینجوری احساس نمی‌کنم که بحث سر این باشد که مثلاً اینجا یأمُرُ بالعَدل

حضار: می‌توانست مثلاً یأمُرُ بالخَیر باشد.

استاد: بله می‌توانست اینجوری باشد که اینجا بحث عدل، یأمُرُ به چیزی که مثلاً فرض کنید خوب است. جای بحث دارد، بالاخره واژه‌ای است که شما می‌توانید روی آن صحبت کنید. شما اینجوری فکر کنید؛ الان اگر من به شما بگویم مردم علمشان نامساوی است، وقتی می‌گوییم رزقشان به معنای غذا نامساوی است فوری این احساس به وجود می‌آید که این عدم مساوات است و باید کاری کرد و اینها، علم هم نامساوی است چه احساسی به شما دست می‌دهد؟ آن که أبکَم است برای چه باید علم بیشتری به او داده شود؟ برای چه باید رزق بیشتر معنوی به او داده شود که هیچ کاری نمی‌تواند بکند و هیچ چیزی را نمی‌تواند انتقال دهد؟ یکی هست اگر شما به او رزق معنوی بدهید این را انتقال می‌دهد. مثل خود من، قبل از اینکه بیایم کلاس یک چیزهایی به ذهنم می‌رسد می‌آیم می‌گویم و اگر کلاس‌ها تعطیل شود هیچ چیزی نمی‌فهمم. می‌خواهم بگویم یک چیزی اینجا دارد گفته می‌شود در مورد اینکه این عدم مساوات چرا طبیعی است. بعضی‌ها به بیرون راه دارند، بعضی‌ها ندارند، باید به این بدهید به او ندهید. مثل اینکه یک عده ظرفیت دارند و یک عده ندارند. می‌خواهم بگویم اگر احساستان این باشد که رزق و علم هر دو را خداوند می‌آید درب خانۀ ما می‌دهد، این احساسی که نسبت به علم دارید را سعی کنید تسرّی بدهید به رزق.

حضار: همۀ حاکمانی که در طول تاریخ به مردم ظلم می‌کنند از همین استدلال استفاده می‌کردند.

استاد: بحث اینجا این نیست، من می‌خواهم بگویم بحث باید و نباید نیست، باید این است که مساوات خوب است. من می‌خواهم بگویم این آیات بحث اخلاقی نمی‌کند، دارد دربارۀ یک چیزی صحبت می‌کند که هست. شما می‌خواهید بگویید آیا مردم باید این مساوات را برقرار بکنند؟ حرفتان باید و نباید است.

حضار: شما می‌فرمایید این آیه اصلاً کاری به آنجا ندارد؟

استاد: من می‌گویم اینها توصیف این است که ما در یک جهانی زندگی می‌کنیم، رزق‌ها را ببینید که اینجوری دارد آب از آسمان می‌آید، اینجوری رزق تولید می‌شود، علم همین‌طور است، تولید علم آخر آمده و یک جور حالت تقارن دارد. یعنی به ته آن که می‌رسید بحث این است که به شما سمع و بصر و اینها دادیم و اول تولید است، مجراهای تولید رزق را اول می‌بینید، بعد مسئلۀ علم را مثل اینکه آخر می‌بینید که شما به دنیا می‌آیید و به شما علم می‌دهیم، این وسط بحث توزیع است که چگونه به شما می‌رسد. خانواده مهم است، حَفده مهم است، مثلاً اعضای جوان‌تر خانواده که می‌توانند کمک‌رسان باشند و این حرف‌ها. یک مجراهای طبیعی در جهان وجود دارد برای اینکه رزق به شما برسد. اول مادر است، بعد پدر است، یک جوری این واقعیتی که در جهان داریم می‌بینیم این است و این رزق‌ها مساوی نیستند و شما هم این را مساوی تقسیم نمی‌‌کنید. این کل چیزی است که در جهان دارد به ما نشان داده می‌شود. من تأکیدم روی این است که دقت کنید که تمثیل‌ها بحث دریافت رزق و عبور دادن رزق به دیگران است، دریافت علم و رد کردن آن به دیگران است. این چیزی است که در این دوتا تمثیل دارد در مورد آن صحبت می‌شود.

حضار: من بخواهم متضاد کسی که به عدل امر می‌کند را پیدا کنم، کسی است که خیرش به بقیه نمی‌رسد و نمی‌فهمد. متضاد کسی که یأمُرُ بالعَدل می‌کند، آن لالی است که هیچ خیری به بقیه نمی‌رساند. اولاً کسی که دارد یأمُرُ بالعَدل می‌کند فقط دستور نمی‌دهد و کاری انجام می‌دهد، متضادش کسی است که هیچ خیری نمی‌رساند. درست می‌گویم؟ در واقع آن امر کردن یک جور رفتار است دیگر، یک کاری را انجام می‌دهد.

استاد: آفرین بگذارید من اینطوری به شما بگویم. بحث آموزش نیست، یک چیزی بالاتر از آموزش است. امر به عدل می‌تواند اینطوری باشد که آن کار خوب، عدل را توصیف کنم برای مردم و یک مقدار بیشتر کاری کنم که تحقق پیدا کند. امر کردن یک مقدار فرق دارد با اینکه من بگویم به مردم مثلاً آموزش می‌دهد. این یأمُرُ بالعَدل خیلی خاص است، پیامبران امر به معروف می‌کنند، امر می‌کنند. امر به معنای اجبار نیست، باید و نباید گفتن است. از جنس حکمت و آموزش حکمت است و یک چیزی فراتر از صرف آموزش است.

حضار: آن لال بودن هم مثلاً درک می‌خواهد و بعد عمل، هر دو را با هم، و چون لال است درک ندارد

استاد: نه، اتفاقاً من گفتم بالاخره آن کسی که لال است یک علمی دارد، نمی‌گوید که هیچ نمی‌داند، ولی عدم مساوات وجود دارد. ببینید یک آدمی که در یک موضعی هست که دارد آموزش می‌دهد، امر می‌کند و مردم را هدایت می‌کند، این همینجور از بالا دارد علم و دانش به او وارد می‌شود. حالا برعکس فکر کنید، آن کسی که مجرایش بسته است، نه اینکه علم ندارد، ولی مثل ظرفی است که یک جایی اگر زیاد به او علم بدهید انگار یک چیزی را هدر داده‌اید. مسئلۀ اینکه رزق می‌آید و باز بحث باید و نباید نیست، ولی یک بار شما می‌گویید قرآن دارد حکم می‌دهد، یک بار یک توصیفی می‌کند که معنی‌اش این است که این کار را بکنید و اینجوری باشید. الان این الفاظ را کنار هم بگذارید، یک موجودی که اینطوری است در مقابل یک موجودی که یأمُرُ بالعَدل است، پس اینجوری باشید. یک موجودی که رزق ندارد و یک موجودی که رزق دارد و همینجور دارد به دیگران می‌دهد. مثل اینکه شما یک چیزی را به زیبایی توصیف کنید و مردم مشتاق شوند که اینطوری باشند. به جای اینکه بگویید رزق را انفاق کنید، این تمثیل را به کار می‌برید که آدم خوب این است، آدمی که ایده‌ال است این است، چه آن کسی که رزق خودش را روز و شب انفاق می‌کند و چه آن کسی که یأمُرُ بالعَدل می‌کند. بگذارید من این دوتا آیه را هم بگویم. جلو رفتن من به این معنی نیست که این آیات را که رد می‌کنم برنمی‌گردم.

[۰۱:۱۵]

گفتم اصلاً ماجرای انتقال بحث‌های سوره نحل واقعاً برای همین جا بود که نمی‌شد در مورد اینها خوب صحبت کرد و یک مقدار بعضی حتی در ترجمه‌شان ابهاماتی دارند. بعد از این آیه که می‌گوید و «وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»، دوباره واللهُ می‌آید، «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» که این به نوعی مثل قرینۀ آن آیات اول است که رزق از کجا می‌آید، علم از کجا می‌آید؟ شما از بطون أُمَّهَاتِتان خارج می‌شوید، سمع و بصر به شما داده شده، علم کسب کنید، دانش کسب کنید. دانشی که طبق آن آیه‌ای که از اول دیدید نچسبیده به منِ شما. شما یک موجودی هستید که دانش کسب می‌کنید، آن دانش هم ممکن است بپرد و برود، بنابراین دانش‌تان را بدهید. من این حس را خیلی دارم، نمی‌دانم شما چقدر این احساس را دارید؛ مثلاً از دیدن خیلی لذت می‌برم، شاید اگر چشمتان کمی ضعیف شده باشد و resolution آن کم شده باشد، وقتی آدم یک جایی را نگاه می‌کند resolution خوبی که دارد، نوری که می‌بینید، همینجور از شنیدن، حس شنیدن و دیدن خیلی حس جالبی است. اینکه ما ارتباطاتی با خارج داریم. من از چیزی که لذت می‌برم گاهی همین جور که از خانه بیرون می‌آیم نگاه می‌کنم می‌بینم چه resolution خوبی دارد. اگر یک مقدار آدم فیلم‌ها و عکس‌ها و چیزهایی با resolution پایین ببینید شاید بعداً این حس به او دست بدهد که چقدر چشم آدم عالی کار می‌کند. من الحمدالله دید دورم خوب است و بدون عینک هم این لذت را می‌برم. این که چه می‌بینم خیلی مهم نیست، ولی یک سوسک هم ببینم resolution آن خوب است و از صرف خود دیدن لذت می‌برم نه اینکه چه دارم می‌بینم. شنیدن هم همین طور؛ این صداها، اینکه می‌توانیم این صداها را تفکیک کنیم، حس اینکه یک چنین ارتباط جالبی با دنیا می‌توانیم برقرار کنیم حس خیلی جالبی است. و اینکه شما از گوش و چشم خودتان جدا شوید، یعنی گوش من، چشم من، چیزهایی که از بیرون خداوند دارد به شما نشان می‌دهد، چیزهایی که خداوند دارد به سمع شما می‌رساند، چیزهایی از بیرون دارید می‌گیرید، و دانش خودمان را از طریق همین حواس و امرهایی که به عدل و غیر عدل ممکن است به ما شود دریافت می‌کنیم. فکر می‌کنم ربط این آیه با بقیۀ آیات که قبلاً در مورد آن بحث کردم روشن است و به نوعی مسئلۀ تولید علم است. بگذارید یک آیۀ دیگر را بگویم به خاطر اینکه ابهام آن ممکن است زیاد باشد و جلسه را ختم کنم، بیشتر مثل اینکه سؤال دارم ایجاد می‌کنم.

یک دفعه یک آیه می‌آید که می‌گوید از شکم مادرتان درمی‌آیید، سمع و بصر و اینها دارید، بعد یک دفعه می‌گوید «أَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»، این پرنده دیگر به نظر می‌آید به رزق ربط ندارد. این را هم مطمئنم گفته‌ام یک جایی در جلسات که خاطره‌ای تعریف کرده‌ام از تماشای فیلم آیینۀ تارکوفسکی سالن سینما، فکر می‌کنم در جشنواره نبود در سینمایی بود که مردم نشسته بودند. نمی‌دانم چند نفر آیینۀ تارکوفسکی را دیده‌اند، فیلم نرمالی نیست، یعنی یک مجموعه مثل خاطراتی است که پس و پیش همینطور در فیلم می‌آید. خاطرات کودکی، خاطرات دوران نوجوانی، اصلاً دفعۀ اول که این فیلم را می‌بینید ممکن است متوجه نشوید که این آدم همان است، این کودکی‌اش هست، این نوجوانی‌اش است، یک مقدار احتیاج به دقت دارد. من چندین بار این فیلم را در سینما دیده‌ام. یک چیز آن این است که فکر کنم هر بار این اتفاق افتاده و یک بار خیلی در ذهنم هست که این فیلم شروع می‌شود و یک سری خاطرات کودکی است و خیلی فیلم قشنگی است، بعد یک دفعه می‌پرد به دوران جدید، مثلاً طرف در تخت است و به نظر می‌رسد بیمار است و یک چیزهایی از نوجوانی می‌بینیم، یک مقدار که می‌گذرد بالاخره یک آدمی که با دقت نگاه می‌کند می‌گوید آن کودکی‌اش است، الان اینجاست، این دورۀ نوجوانی‌اش است و یک مقدار اوضاع دارد درست می‌شود یک دفعه یک فیلم سیاه و سفید می‌آید و یک narration روی آن می‌آید؛ شکستن رکورد پرواز بالن توسط ژورن. باور کنید این همیشه در ذهنم هست که تمام سینما گفتند اهههه! ناامید شدند، کلاً امیدشان را از این که صحنه‌های این فیلم سر و سامانی بگیرد در این لحظه از دست دادند. این آیه یک مقدار این حالت را ندارد؟ بالاخره یک مقدار ربط دادن آیه‌ها به هم راحت نیست در این قسمت. وسط آن تمثیل می‌آید، بعد یک دفعه می‌گوید حالا پرواز پرندگان در آسمان، چه حسی به شما دست می‌دهد از این آیه؟ چه چیزهای جالبی در این آیه هست که نظرتان را جلب می‌کند؟ کسانی که در صدورشان اوتو العلم هست قرآن وجود دارد. کلاً همۀ سوره را بگذارید کنار، چه چیز این آیه عجیب است و جالب است و نظرتان را جلب می‌کند که آیا به پرندگان نگاه نمی‌کنید، «مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاءِ» در آسمان رام و مسخّر خدا هستند، «مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ»، خدا اینها را نگه نمی‌دارد. چه چیز آن جالب است؟

حضار: یک جور امر الهی است.

حضار: من همین آیاتی که داشتید می‌خواندید و در مورد رزق حرف می‌زدید یک تصویر در ذهنم آمد که انگار این پرنده‌ها عین ایده‌هایی هستند که خدا دارد برای ما می‌فرستد، یعنی همین جور که فکر کردم که این ایده‌ها چه هستند که گفتید خدا برای ما رزق می‌فرستد، احساس کردم یعنی پرنده‌هایی هستند که خدا دارد می‌فرستد و الان که به ذهنم آمد من تا به حال اینقدر سورپرایز نشده بودم، مثل اینکه شاید همین مفهوم دارد در مورد رزق‌های معنوی که این پرنده‌هایی از بالا می‌آیند

حضار: اینکه می‌گوید خدا آنها را نگه می‌دارد، از اینجا یک آیۀ دیگر است که

استاد: یک چیز عجیب خیلی واضح اینجا وجود دارد. نکته‌ای در این آیه هست که فکر می‌کنم می‌شود گفت نکتۀ اصلی است. اول این را بفهمیم که یک شگفتی اینجا وجود دارد. ما در تمام طول تاریخ بشر پرواز پرنده نماد آزادی عمل است، نه نماد مسخر بودن. اصلاً پرنده، پروازش یعنی آزاد بودن. اینجا می‌گوید مسخراتٌ، درست برعکس آن تصوری که ما از پرواز پرنده داریم، یعنی این ته آن است. آن چیزی که فکر می‌کنید کاملاً آزاد است و دارد برای خودش می‌رود و شلنگ تخته می‌اندازد مُسَخَّرَاتٌ به امر است، در تسخیر خداوند است. چه ارتباطی با این نکته‌ای که ایشان گفت دارد؟ شما یک سری مجموعه حرف‌ها را زدید، دو تا لِوِل داشت. دیگر همه گرفتند که دوتا تمثیل داریم، لازم است واقعاً هر بار که یک چیزی می‌گویید در این لول است در آن یکی لول هم بگویید، یا می‌توانید بگذارید به عهدۀ خواننده؟ پرواز پرنده شبیه چیست؟ پرواز در رؤیا اگر ظاهر شود به طور تمثیلی چه چیزی را دارد نشان می‌دهد؟ موقع خیال، آن چیزی که انگار در آن آزاد هستیم و همیشه تمثیل خیال‌ پرواز پرنده است، این هم یک چیزی خیلی متعارفی است. آن چیزی که عجیب است این است که در ذهن ما هم آزادترین چیز تخیل است، حس آزادی داریم که یک چیزهایی همینطور برای خودمان بسازیم؛ مسخراتٌ به امرِه. خیال شما و پرواز پرنده، همۀ اینها در تسخیر خداوند است و مثل اینکه یک قسمتی از جهان که برای شما حس آزادی دارد؛ الان در این گروه چون بحث جبر و اختیار شده می‌گویید جبر است، مسئله جبر و اختیار نیست، مسئله میزان جبر و اختیار است، نه اینکه جبر کامل است. مسئله این است که فکر نکنید همه چیز در اختیارتان است، این کبر را بگذارید کنار. کنار گذاشتن کبر یعنی اینکه محدودۀ اختیار خودتان را بشناسید.

حضار: از لحاظ دید وجودی هم اگر به آن فکر کنیم این تخیلاتی هم که در ذهن ما هست و ما می‌گوییم از هیچ جا می‌آیند دقیقاً انگاره‌های روان خود ماست بر اساس قوانینی که مورد

استاد: اصلاً تخیل آزاد نیست، تخیل آزاد مثل همان پرندۀ آزاد است. این پرنده کجا واقعاً آزاد است؟ طبق هزار جور قانون و محدودیت، باز آن هم در یک دستگاه کنترل نشسته و چیزهایی را کنترل می‌کند، ما که اینجوری نگاه می‌کنیم یک حسی از آزادی در پرواز پرنده چون ما خودمان نمی‌توانیم انجام بدهیم و اینکه به نوعی می‌تواند در هوا سر بخورد هست، ولی واقعیت این است که مسخراتٌ به أمرِه؛ همانطور که ما هستیم. یعنی یک بار دیگر زنبور عسل مسخراتٌ به امرِه نیستند، وحی شده به آن‌ها این کارها را بکنید؟ پرواز پرنده هم که فکر می‌کنید کاملاً انگار آزادانه برای خودش دارد می‌رود اینجوری نیست. می‌خواهم بگویم این حسی که اینجا وجود دارد این است، پارادوکسی که وجود دارد از نظر ادبی تعارض بین پرواز پرنده و مسخرات است که انتظار این واژه را ما نداریم. بگذارید آیۀ بعد که مستتر هست را بگویم؛ «وَ تَخَیُّلاتُکم مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ»، قوّۀ خیال شما مسخّر خداوند است. فکر نکنید همینجوری خیال‌پردازی می‌کنید و چیزهایی به ذهنتان می‌رسد، به قول ایشان خیال مثل یک پرنده‌ای مثلاً آزاد می‌آید و می‌توانید این طرف و آن طرف بروید در عالم خیال. عالم خیال عالم تحقیر شدۀ فرهنگ موجود غرب است و در همۀ فرهنگ‌ها اینطوری نیست. ابن عربی تقریباً می‌شود گفت بحث مرکزی‌اش مسئلۀ قوّۀ خیال است و ارزش دادن به قوّۀ خیال به عنوان قوّه‌ای که با آن درک حقیقت می‌کنیم و کشف حقیقت می‌کنیم. به شدت این در فرهنگ بشر جا افتاده که اصلاً می‌گوییم طرف دچار خیالات شده است. خیالات به عنوان یک چیزی زائدی که ما را به گمراهی می‌کشاند بیشتر مطرح هست و تمام بحث ابن عربی این است که قوّۀ خیال اصلی‌ترین قوّۀ کشف حقیقت است. ما مثلاً فرض کنید قوّۀ کشف حقیقت را چه گرفتیم از زمان یونان به بعد؟ مثلاً استدلال، استدلال‌های منطقی، گزاره‌هایی تولید کنیم بعد بر اساس آن استدلال به وجود بیاوریم. ولی کشف و شهود عرفانی از کجا می‌آید؟ از تمرین دادن و کنترل قوّۀ خیال. ابن عربی حرفش این است که اصلی‌ترین قوّه‌ای که به شما می‌تواند درک عمیق بدهد خیال است، منتها خیالی که آن را تمرین داده باشید. می‌دانید مثل چه می‌ماند این بحثی که در مورد گمراه‌کننده بودن خیال در فرهنگ بشر هست؟ مثل اینکه شما قواعد استدلال و استنتاج را ندانید و بشر اینها را تدوین نکند که آموزش بدهد و همه‌اش مردم استدلال‌های مزخرف بیاورند و هر کس به یک نتیجۀ چرندی برسد، بعد بگویند این قوّۀ استدلال گمراه‌کننده است. قوّۀ خیال هم همین است، سخت‌تر از استدلال کردن است. اینکه شما یک جهان آرامی در درون خودتان بسازید که این قوّۀ خیال بتواند کشف حقیقت بکند. یعنی شما تمرین می‌کنید و ذهنتتان را به آرامشی می‌رسانید که آن وقت چیزهایی که به خیالتان وارد می‌شود و می‌بینید، مثلاً مشاهدات و مکاشفات اینها حقیقت هستند، احتمال خطا دارند، استدلال هم احتمال خطا دارد، ولی قوّۀ خیال خیلی قدرتمندتر است و خیلی به جاهای بالاتری می‌رسد که شما با استدلال نمی‌توانید.

[۰۱:۳۰]

این مثال معروف ملاقات ابن سینا با ابوسعید ابوالخیر که به احتمال زیاد خیالی است، ولی از داستان‌های خیلی معروفی است که با همدیگر ملاقات کردند، از هرکدامشان پرسیدند که چگونه دیدید؟ ابن سینا گفت هر چه من می‌دانستم او دیده بود. از ابوسعید ابوالخیر پرسیدند گفت تا هر جا که ما رفته بودیم این کوه آمده بود، یعنی با همان استدلال توانسته بود بالاخره حقایق را کشف کند، در حالی ‌که ابوسعید ابوالخیر می‌دید. این دیدن چگونه اتفاق می‌افتد؟ ابن عربی بحثش از نظر شناختی این است که با قوّۀ خیال، تخیّل فعال به اصطلاح. ما یک بخشی از رزق خودمان را واقعاً با خیال می‌گیریم، یعنی با این تصوراتی که در ذهن ما می‌آید و ما را به یک چیزی می‌رساند. این آیه را بگذارید ختم کنیم برای اینکه فکر می‌کنم یک جلسۀ دیگر برای اینکه تا آخر این آیات برویم نیاز هست، الان یک چیزهایی باقی ماند دیگر، آن بحث عدل که مثلاً ایشان مطرح می‌کند، بحث مساوات و عدم مساوات، یعنی من الان هیچ توجیهی نکردم برای شما که چه دلیلی دارد که وقتی بحث از توزیع رزق است اینقدر روی اینکه مساوی تقسیم می‌شود یا نه دارد تأکید می‌کند و بعد اینکه حالا تا شاید حدودی اینکه پرنده چرا اینجا می‌آید را بشود توجیه کرد، ولی بالاخره هنوز این هم یک مقدار باز است، برای اینکه آیات بعدش را بخوانیم یک جوری باید مناسبت این را با آیات بعد هم مشخص کنیم.

پرسش و پاسخ

حالا إن‌شاءالله جلسۀ آینده که احتمالاً آنلاین خواهد بود تا چند سال دیگر این بحث‌ها را ادامه می‌دهیم. چون این جلسه حضوری است اگر سؤالی دارید بپرسید یا ایده‌ای دارید بفرمایید.

حضار: یک چیزی من حس می‌کنم که شاید خیلی بدیهی باشد، ولی انگار این آیات

استاد: ببخشید یک امتیاز مثبت برایشان یادداشت کنیم. موضوع مسخرات را نگفته‌ام ولی ارتباطش با خیال را عملاً گفتم. بدون به کار بردن کلمۀ خیال ولی در خیالاتشان، قوّۀ تخیلشان این پرنده را به نوعی به دانش و این چیزها ربط داد.

حضار: منتها به آنها نمی‌رسد، خیالشان هم در تسخیر خداست.

استاد: حالا به خیالشان رسیده است.

حضار: خیلی جالب است انگار مثلاً دارم جمع‌بندی می‌کنم حرف‌هایی را که شما زدید. مثلاً از بطن ابر آبی می‌آید روی بطن زمین، بعد زمین دوباره تغییرش می‌دهد به گیاهی از بطن خودش

استاد: آفرین، من یادم نیست در آن قسمت جلسۀ قبل روی این تأکید کردم یا نه. بعداً به ذهنم رسید و فکر کردم که گفته‌ام یا نگفته‌ام؛ درست است واژۀ بطن آنجا نیست، ولی اینکه گیاه هم آب می‌آید از بطن زمین می‌آید بیرون لازم نیست بگوید از بطن زمین، ولی می‌گوید از زمین بیرون می‌آید. آنجا همه‌اش چیزهایی از نهان دارند ظاهر می‌شوند با یک برنامه‌های از پیش تعیین شده.

حضار: انگار که یک زنجیره‌ای هست که همه چیزهایی دریافت می‌کنند و بعد چیزهایی بیرون می‌دهند. مثلاً این حیوان هم این را می‌خورد و بعد شیر بیرون می‌دهد و آدم این را می‌خورد و مثلاً بچه به دنیا می‌آورد، بعد دوباره آن آدم که از بطن مادرش بیرون آمده دوباره از آن اثرهای معنوی می‌گیرد و اینکه انگار برای اینکه خدا به او رزق بدهد باید خودش جزو این زنجیره قرار بدهد که مدام بگیرد و بیرون بدهد. چیزی که آنجا می‌گوید انگار به نوعی به این زنجیره هم می‌شود ربطش داد. وقتی آدم اینها را می‌گیرد و در خودش چیزهایی خدا می‌گذارد در بطن و ذهنش و او اینها را بیرون می‌دهد و به مردم دیگر نشر می‌کند، برای این است که جزو این زنجیره قرار می‌گیرد و برای این است که خدا به او رزق می‌دهد.

استاد: بله، اینجا یک چرخه‌ای وجود دارد که آن تمثیل‌ها دارد روی این تأکید می‌کند که یک چیزهایی داده می‌شود و این حالت امر ندارد، ولی واضح است که با حالت تشویق و تأیید و ستایش و تحسین دارد گفته می‌شود آنکه رزق خودش را دارد بیرون می‌دهد، آنکه علم خودش و حکمت خودش را دارد بیرون می‌دهد و اینکه این مؤثر است انگار در اینکه رزق کجا قرار بگیرد. خانواده خودش یک سیستم تولید رزق است. واقعاً اینگونه است، انگار یک شبکۀ واقعی طبیعی وجود دارد که به توزیع رزق مربوط است. اگر این توهمات را بگذاریم کنار و اینجوری نگاه کنیم که رزق همه را خدا دارد می‌دهد، آن خانواده‌ای که پرجمعیت‌تر است رزق بیشتری در آن است، کسی که جریان می‌دهد رزق را به سمت دیگران انگار بیشتر دریافت می‌کند. ایشان در واقع می‌گویند که در آیات یک حسی از یک چرخۀ تولید و توزیع و اینها وجود دارد، واقعاً وجود دارد، حتی اشاره به خود خانواده و ازواج و بنین هم در این مَثَل هست. آن سخت‌افزار تولید است، مثل کانال‌هایی که رزق دارد در آن توزیع می‌شود. خانواده خیلی مهم است. به این ارث دقت کنید که در واقع به نوعی مثل رسیدن رزق است. رزق فقط غذا که نیست، شما امکانات مالی داشته باشید یا هر امکاناتی، قوانین ارث که در قرآن تأیید شده و مشخص است نشان دهندۀ این است که این شبکه یک شبکۀ الهی مورد تأیید است و باید بماند. شما می‌توانید دنیایی را تصور کنید که اصلاً خانواده در آن نباشد. می‌شود تصور کرد؟ از تخیّلتان استفاده کنید، از تخیّل آزاد نه از تخیّل مسخر خودتان استفاده کنید. من از وقتی که در اینترنت دیدم که سن رفتن به مدرسه در کشورهای مختلف چه زمانی است، از وقتی بچه‌ام می‌رود مدرسه دیگر پوستم کنده شد و دلم نمی‌خواهد او را به مدرسه بفرستم. الان فکر کنم ۵ سال ماکسیمم است، از شش هم آمده پایین‌تر، بعد دیدم چهار و سه و صفر هم بود. بعضی از کشورها در همان تولد به بعد یک الزامی وجود دارد که بچه‌ها را ببرند یک جایی و نه اینکه هر روز، ولی اینکه یک آموزش عمومی از طرف دولت وجود دارد که از ابتدای تولد شروع می‌شود در بعضی از کشورهای پیشرفته وجود دارد. امارات هم انگار دارد. دنیایی را تصور کنید که اصلاً بچه که به دنیا می‌آید از مادرش جدا کنیم، زن و مرد هم با همدیگر زندگی مشترک به معنی خانواده نداشته باشند، گاهی با همدیگر باشند و گاهی نباشند و بچه‌ها را هم دولت بزرگ کند. هیچ بعید نیست که به چنین دنیایی هم برسیم. اصلاً دیگر آن وقت خانواده چیست، ارث چیست؟ این قرآن به خانواده اصالت داده است. شما سورۀ نساء را نگاه کنید، کلاً این شبکۀ روابط خانوادگی یک چیز اصیلی است که باید از آن مراقبت کنید.

حضار: در رابطه با همین موضوعی که آقای امین‌زاده مطرح کردند، من فکر می‌کنم این آیه که می‌گوید این رزق‌ها یک اندازه نیست و آن آیه‌ای که می‌گوید مثلاً برده‌ای را در نظر بگیرید که لال و گنگ است، این اتفاقاً با آن کاملاً همخوانی دارد که چرا باید به این هم اندازۀ آن کسی که به عدل امر کند رزق بدهد. حس کردم که ایشان می‌گویند مثلاً انگار قرار است این به نوعی بیاید اینها را مساوی کند با کسی که لال است.

استاد: این را یک مقدار بعداً بحث می‌کنیم. من تا فراموش نکردم بگویم که آقای امین‌زاده سؤالاتی مطرح می‌کنند من چند بار رفتم در گروه بنویسم که resolution شما بیشتر است، شما به چیزهایی دقت می‌کنید که من واقعاً در آن حد احساس نمی‌کنم که می‌توانم مثلاً مفهوم امر را بفهمم. ناامیدم، نیاز به یک resolution خیلی بالایی دارم و کلیات یک تصویر را ممکن است ببینم.

استاد: شما یک جایی فرمودید این نامساوی پخش شدن رزق طبیعی است، مستقیم ذهنم رفتم سمت اینکه در طبیعت هم همین طور است، صرفاً فقط بین انسان‌ها نامساوی نیست، بین گوزن‌ها و همه جا

استاد: بدیهی است. آن قسمت المیزان را بخوانید، چون توضیحات جالبی داده در مورد اینکه مسئلۀ استفاده از رزق یک چیز دیگری هم هست، ایشان هم نظرشان این است که این ربطی به این ندارد که تقسیم کنیم. بعضی‌ها انگار می‌خواهند شماتت در آن ببینند که ما رزق را اینگونه می‌دهیم و مردم نمی‌دهند، بدهید که مساوی شوید. نمی‌دانم این چیزی که در المیزان توصیف می‌کند به دلیل اینکه مرحوم علامه طباطبایی حکیم بوده و فلسفه می‌دانسته بحث‌هایش گاهی اوقات اینطوری است که خیلی عمیق و فلسفی، اینکه اصلاً نمی‌شود و مسئله این نیست که به که چه می‌رسد و حرف قدرت مسخّر کردن و استفاده کردن از رزق را می‌زند که اصلاً شما نمی‌توانید به یک معنایی بگویید که رزق را مساوی بکنیم.

حضار: به نظرم این تأکید روی نابرابری ذهن‌ها را به این سمت می‌برد که روابط دنیا چون یک پیچیدگی‌هایی دارد این نابرابری هم اتفاق می‌افتد. یعنی خود علامه طباطبایی ذیل آیۀ «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» از آن مثالی می‌زند و می‌گوید مردم قبلاً مثل یک گله گوسفندی بودند، نهایتش من از شما دوتا علف بیشتر می‌خوردم، یعنی تفاوت خیلی زیادی نه در رزق و نه در تعدّی رزق وجود داشت، یعنی نهایت گوسفند ۵۰ گرم هم بیشتر علف می‌خورد، نه می‌تواند ذخیره کند نه چیزی. من شاید خیلی دارم بحث امت واحده را پررنگ می‌کنم در این سوره، ولی اینکه «وَ لَوْ شاءَ الله لَجَعَلَ أُمَّةً واحِدَةً» یک آیۀ یادآوری است که اینجا یک امت واحده حالا چه معنای ایده‌آل و چه به معنای یک جامعه ساده نیست، یک اتفاقاتی افتاده، پیچیدگی‌هایی رخ داده و ناگزیریم از تفاوت در رزق.

استاد: خوب است، خیلی حرف درستی زدید. فکر کنم متوجه نشدید چه می‌گویید. ایشان حرفش این بود، شاید من بد فهمیدم که ارتباط بین آن آیۀ امت واحده با اینجا را دارد می‌گوید.

حضار: من این را فهمیدم که وقتی به امت واحده نزدیک‌تر شدیم انگار آن تفاوت رزق کمتر شده.

استاد: کمتر بوده، در حالتی که امت واحده بودیم تفاوت کمتر بود. ایشان از اصطلاح ضریب جینی استفاده کردند. الان شما یک پروژه تعریف کنید دربارۀ اینکه یک ضریب جینی قبلاً در قرآن مطرح شده است.

حضار: مدرسه برایم چندتا ابهام دارد که گفتید پدرتان درآمد از وقتی بچه مدرسه دارید.

استاد: مدارس بد هستند. در همه جای دنیا و در ایران هم حالا مطرح است و مثلاً پرت و پلا است به بچۀ شش ساله ریاضی یاد بدهید.

حضار: کلاس دوم احتمال دارند.

استاد: بله، حساب که نمی‌کنند، احتمال بیشتر یا کمتر را بچه‌ها می‌فهمند دیگر. سؤال می‌کند ۵ تا سکه باشد یا ۴ تا احتمال اینکه کدام بیاید بیشتر است. احتمال بیشتر یا کمتر، اینکه مفهوم تصادف و احتمال را آموزش می‌دهند. اصلاً مدارس پرت و پلا است در سرتاسر دنیا.

حضار: چرا؟

استاد: بچه رفته است مدرسه به او یاد بدهید مثلاً چگونه دوست پیدا کند، چگونه زندگی کند. در ژاپن خیلی تأکید می‌کنند که چگونه نظافت کنند، تمیز نگه‌ دارند. هزار جور آداب اجتماعی وجود دارد، چیزهای مربوط به زندگی که مهم است، نظم برقرار کنند در زندگی خودشان، discipline داشته باشند.

[۰۱:۴۵]

صدهزار تا چیز من می‌توانم اسم ببرم که در سال‌های اول مدرسه مهم‌تر از این است که طرف جمع یاد بگیرد، حالا عملیات جذر بگیرد. واقعاً فکر کنید چه دارند این مدارس به بچه‌ها یاد می‌دهند؟ فقط مثل اینکه بچه را زود عادت بدهید که برود سر کار و مزخرفاتی که گفته می‌شود را یاد بگیرد. انگار اصل ماجرا این است که کیفش را دست بگیرد و برود آنجا بنشیند و مطیع شود، سر ساعت بیاید بیرون و حرف نزند، دوتا هم توی سرش بزنند، معلم چک کند که موبایل نباشد. کلاً من حساس بودم، بالاخره این جلسات آنلاین که شد شنیده‌ام که معلمان چه می‌گویند سر کلاس‌ها و من مرتب به همسرم می‌گویم اینها با توجه به اینکه می‌دانند ما داریم گوش می‌کنیم این حرف‌ها را دارند می‌زنند، خدا می‌داند در کلاس را ببندند و ما نشنویم چه می‌گویند به بچه‌ها. اصلاً به نظر من تمام معلمان مثل اکثر مردم مشکلات روانی و روحی دارند و اینها را می‌آورند در کلاس، زندگیشان هم سخت است، وضعیت درآمدشان خوب نیست، چیزهایی را سر کلاس برای شماتت بچه‌هامن الان میل ندارم یک موردهای خاص بگویم ولی کلاً همه جای دنیا می‌خواهم بگویم این سیستم آموزش به شدت سیستم مشکل‌داری است.

حضار: منتها به شدت متفاوت است کشور به کشور.

استاد: بله قبول دارم. آن مثالی که زدم ژاپن یک مقدار معقول‌تر است، به بچه‌ها کار گروهی یاد می‌دهند. الان مشکل جامعۀ ما حساب بلد بودن است یا اینکه بلد نیستیم کار گروهی کنیم، نظم را رعایت نمی‌کنیم، discipline نداریم؟ این آموزش و پرورش ایران یک کسی نیست بیاید مطالعه کند ببیند مشکلات کشور چیست؟ ما ممکن است یک سری درس‌ها لازم داشته باشیم از اول به بچه‌ها بدهیم که در هیچ جای دنیا لازم نباشد. از اول به بچه‌ها یاد بدهیم وقتی بزرگ شدید دارید رانندگی می‌کنید، اینطوری رانندگی نکنید. ممکن است در سوئیس لازم نباشد این را به بچه‌ها یاد بدهیم چون این جا افتاده. ما چگونه باید مشکلات این جامعه را حل کنیم؟ ما مشکلاتمان بیشتر از هر چیزی در ایران مثلاً همزیستی در جامعه است. یک اصطلاحی هست در مورد ایتالیا می‌گویند، آنارشی مورد توافق، یک جوری به هم ریختگی است که روی آن توافق شده است. در اروپا ایتالیا یک چنین حالتی دارد؛ به هم ریختگی که نظم دارد، یعنی معلوم است سطح به هم ریختگی که روی آن توافق کرده‌ایم. ایران در یک لول بالاتری همین جوری است دیگر. خنده‌دار است واقعاً که بچه‌ها را می‌فرستیم معلم می‌آید می‌گوید درس مثلاً ریاضی را شروع می‌کنیم، این دو هست، این سه هست واز یک دانش‌آموزی پرسیدند که با اعداد سه و چهار و شش چندتا عدد سه رقمی می‌توان ساخت؟ گفت شش‌تا. گفت بگو و گفت. بعد پسر من را برد، گفت با دو و صفر و هفت چندتا می‌شود ساخت؟ پسرم گفت چهارتا و من کلی کیف کردم، معلم هم خیلی خوشش آمد و تشویقش کرد. این مسخره نیست واقعاً بچه را ببریم مدرسه این را به او یاد بدهند؟ یک مقدار فکر کنید ببینید اصلاً این ماجرای مدارس چیست؟ برای چه به وجود آمده است؟ به نظر من در اکوسیستم نظام سرمایه‌داری مسئله فقط آن مطیع کردن است و از درون هزاران نفر یک تعدادی که به درد می‌خورند را تشخیص دادن و جدا کردن است، بقیه هم تفاله، می‌اندازند دور. یعنی طرف دوازده سال درس خوانده، بیشتر درس خوانده، در واقع عمرش تلف شده و از چیزهایی که خوانده هیچ استفاده‌ای در زندگی نمی‌کند. می‌روند هنرمند می‌شوند. بدیهی است که یک چیزهایی وجود دارد که اگر شما به بچه از اول آموزش بدهید تا پایان عمر به دردش می‌خورد. لازم نیست که یک درس فرزندپروری بچه‌ها بخوانند در دبیرستان مثلاً؟ اینکه بچه‌ها متولد می‌شوند و پدر و مادر هیچ نمی‌دانند، هیچ آموزشی ندیده‌اند که با بچه چگونه باید رفتار کنند.

حضار: این را می‌توانیم جا بیاندازیم. پیشنهادش را بدهید در راستای تحکیم خانواده و حقوق فرزندان

استاد: من پیشنهادش را دادم شما طرحش را بنویسید اجرا شود. نه اتفاقاً آنجا فقط مسئله جمعیت زیاد کردن است، چیزی از آن درنمی‌آید. من می‌خواهم بگویم هزاران موضوع وجود دارد که ضرورت آموزش آن نه در ایران، در جهان بیشتر است، ولی اصلاً هدف آموزش و پرورش یک چیز دیگری است. کلاً الان نه در ایران، همه جای دنیا Home schooling زیاد شده، برای اینکه خیلی‌ها متوجه شده‌اند که مدرسه به درد نمی خورد. معلوم نیست در ایران مدرسه فرستادن بیشتر آسیب می‌رساند یا مفید است. یک فایده‌هایی دارد، بالاخره بچه نظم و ترتیبی پیدا می‌کند، ولی من پدرم درآمد. جواب سوال شما را دادم. جلسۀ آینده إن‌شاءالله احتمالاً آنلاین است، با خانم مدیر هماهنگ می‌کنیم.

جلسه ۸ – سوره نحل
5 1 vote
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو