بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای سوره نور، جلسه‌ی ۱۶، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه شریف، سال ۱۳۸۵

۱- ادعای تحریف قرآن

یکی از نکته‌های بسیار معروف که در تاریخ ثبت شده است، ادعای ‌‌‌کم‌وزیادشدن قرآن استجلسۀ قبل گفتم که خلیفۀ دوم ادعا می‌کرد آیه‌ای از ‌‌‌‌قرآن حذف شده استاین آیه به آیۀ رغبت معروف استرغبت به‌معنای منحرف‌شدن است؛ همان طور که در قرآن آمده است﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ (و چه‌کسی جز آن که به سبک‌‏مغزی گراید، از آیین ابراهیم(عروى برمی‌تابد؟) (بقره۱۳۰). محمدسعید رمضان البوطی، نویسندۀ سنی‌مذهب کتاب جالب مصلحت و شریعت (جلسۀ قبل، از کتاب جالب مصلحت و شریعت گفتم که انتشارات گام نو آن را منتشر کرده است. محمدسعید رمضان البوطی، نویسندۀ سنی‌مذهب این کتاب، موضعی مدافعانه و نه منتقدانه در برابر موضوع دارد. البته این کتاب چندان استاندارد نیست؛ یعنی منعکس‌‌کنندۀ دیدگاه‌های عمومی فقه اهل سنت نیست. اصولاً این‌گونه کتاب‌ها که ترجمه می‌شود، کتاب‌های تحقیقی کم‌وبیش جدیدی است و اغلب از نویسنده‌های مصری است. کتاب‌های جالبی در میان این کتاب‌ها هست که می‌توانیم اطلاعات خوبی از آن‌ها به دست آوریم.)، ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند:

«عمر گمان داشت که در ‌‌‌‌قرآن آیه‌ای با این نام وجود داشته و ساقط شده استمی‌گفتیکی از آیاتی که در ‌‌‌‌قرآن می‌خواندیم، این آیه بودلاترغبوا عن آبائكم فإنّه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم ]یعنی از اجدادتان منحرف نشوید و روی برنگردانید و این کفر است برای شما‌ که از پدرانتان روی برگردانید[.»

مهم است که اسناد این روایت را ببینیمصحیح بخاری و صحیح مسلم، معتبرترین کتاب‌های حدیث اهل سنتموضوع این آیه برای من بسیار جالب و الهام‌‌بخش است؛ از این نظر که واضح است که این آیه در ‌‌‌‌قرآن نیست و تناقض دارد با تمام آنچه در ‌‌‌‌قرآن آمده استبنابراین، نشان می‌دهد که چقدر علیه پیام قطعی و رسمی ‌‌‌‌قرآن حس وجود دارداین موضوع تأیید می‌کند که ماجرای نپذیرفتن خلافت حضرت علی(عماجرای روی‌کارآمدن دوبارۀ عربیت استاین‌گونه نیست که از زمان عثمان یا معاویه یا بعد از آن‌ها خلافت اسلامی به‌تدریج به پادشاهی عربی تبدیل شده باشداین حس از همان آغاز وجود دارد که تمام سنت‌های اجدادی به‌گونه‌ای زیر سؤال رفته است؛ گویی احساس گناه می‌کنند که به اجدادشان خیانت کرده‌اند و در عوض، به‌دنبال این‌اند که سنت عربی، سنت آبا و اجدادی خود، را به‌نحوی به ‌‌‌قرآن وارد و در آن ثبت کنندشریعت با آنچه در جامعۀ عرب بوده، بیش از اندازه تفاوت پیدا کرده استبسیار طبیعی است که جامعه به این تغییرات اینرسی داشته باشددر نهایت، موفق‌ نمی‌شوند این‌ آیۀ جعلی را به قرآن وارد کنند؛ ولی عملاً آن را با فرهنگ اسلام درمی‌آمیزند؛ یعنی تمام این ماجراهایی که گرفتاری‌هایی برای مسلمانان به وجود آورده، به‌ویژه ‌‌‌بخش زیادی از روحیۀ جنگ‌طلبی مسلمانان، نتیجۀ فرهنگ عربی است، نه فرهنگ اسلامی.

اهل سنت و اعراب بیش از اندازه بر عربی‌بودن اسلام تأکید دارند؛ به‌حدی که دین را عربی می‌داننداگر بگوییم ‌‌‌قرآن به زبان عربی نیست، برای مسلمانان عرب بسیار گران تمام می‌شودافتخارشان این است که خدا به زبان عربی با بشر سخن گفته استبه همین دلیل، گمان نمی‌کنم تحقیقاتی همچون تحقیقات ایزوتسو از نظر اعراب اهمیتی داشته باشدبه هر حال، خیلی چیزها در سنت اسلامی داریم که تحت‌تأثیر عربیت به وجود آمده است؛‌ مثلاً در هنگام تفسیر ‌‌‌‌قرآن به‌جای اینکه ببینند واژه‌ها در خودِ متن چگونه استعمال می‌شود، مدام بررسی می‌کنند که اعراب این واژه‌ها را چگونه به کار می‌بردند و فلان چیز را چه می‌گفتند؛‌ یعنی هم واژه‌ها عربی است و هم دستورزبان.

خلیفۀ دوم مدعی بود آیه‌ای دیگر هم از ‌‌‌‌قرآن حذف شده استآیۀ رجممحمدسعید رمضان البوطی دراین‌باره می‌گوید: «عمربن‌خطاب گمان می‌کرد که در ‌‌‌‌قرآن آیۀ رجم وجود داشته و آن را موقع جمع‌آوری نیاورده‌اند و همواره می‌کوشید درج آن را در ‌‌‌‌قرآن به صحابه بپذیراند؛ به‌طوری که قبلاً ذکر شد، هنگام جمع ‌‌‌‌قرآن به‌وسیلۀ زیدبن‌ثابت، عمر خواست نظر خود را به جمع بقبولاند و عبارت الشَّیخُ والشَّیخة اذا زَنیا فَارْجُمُوهما البَتّه نَکالاً منَ الله و اللّهُ العزیز الحکیم ]اگر پیرمرد و پیرزنی زنا کردند، آن‌ها را قطعاً سنگسار کنیداین عقوبتی از طرف خداست و خدا عزیز و حکیم است[ ]را در قرآن بیاورد[.»

از عمر شاهد طلبیدندنتوانست شاهدی بیاورددر نهایت، هیچ‌‌کس شهادت نداد که چنین آیه‌ای در قرآن بوده استتعداد اسناد این روایت از روایت قبلی بسیار بیشتر استصحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد، ابوداوود، ترمذی و ابن‌ماجه.

[۱۰:۰۰]

۲- رابطۀ دو مفهوم خانواده و محصنات

ابتدای سورۀ نور آشکارا به مفهوم تشکیل خانواده ارتباط داردمفاهیم محصَن و محصِن و حصن هم با مفهوم مرکزی و کلیدی این سوره، یعنی بیت (خانواده)، بسیار مناسبت داردبر اساس سورۀ نور، خانواده این‌گونه تشکیل می‌شود:

زن محصنه است و پیرامون خود حصنی دارددر فرایندی به نام نکاح که مقامی برتر آن را تعیین کرده است، مردی اجازه پیدا می‌کند بدون ‌‌‌اینکه این حصن را ویران کند، به آن وارد شود:

﴿مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ﴾ (نساء۲۴).

این مرد، ‌طبق سورۀ نساء، محصِن است؛ یعنی این حصن بعد از ورود مرد و تشکیل خانواده قوی‌تر می‌شودخود مرد هم حصن ایجاد و از زن محافظت می‌کندپس، خانواده بر مبنای زن تشکیل می‌شودبسیار مهم است ‌‌‌که این موضوع را درک و احساس کنیمبارها گفته‌ام که سکونت‌یافتن و ایجاد تمدن و تشکیل خانواده حول محور زن انجام می‌گیردمرد حرکت می‌کند و به آن حصن وارد می‌شود و این‌گونه بیت به وجود ‌می‌آیدبه همین دلیل است که مفهوم محصنات با مفهوم بیت رابطه‌ای مستقیم دارد؛ گویی محصنات ریشۀ تشکیل خانواده است.

نکتۀ مهم این است که از آغاز باید حصنی وجود داشته باشدسپس مردی به‌صورت قانونی از آن حصن بگذردنکاح‌کردن با زن زناکار حرام به نظر می‌رسد؛ چون چنین زنی حصن ندارد و این موضوع مشکلی در راه تشکیل خانواده استدر واقع، در اینجا اساس تشکیل خانواده از بین رفته است.

آخرین حکم ابتدای سورۀ نور حکم عجیبی استفهمیدن این حکم و دست‌کم پیدا‌کردن احساسی دربارۀ آن ضروری است. ‌‌اگر مردی به زنی نسبتی ناروا دهد و شاهدی هم نداشته باشد، مجازات می‌شود؛ چون ﴿يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ (نور۲۳به‌معنای تحت‌اللفظی دقیقاً مثل ‌‌‌این است که داخل آن حصن، جایی که می‌تواند بیت تشکیل شود، سنگ انداخته است؛ یعنی چون نتوانسته است از حصن رد شود، حالا کار تخریبی انجام می‌دهدپس، طبیعی و معقول است که این کار مجازاتی داشته باشد و شهادت چنین فردی هم پذیرفته نشودعلاوه بر ‌‌‌این، این مفهوم را دارد که اثبات اتهام زنا را دشوار می‌کنددر واقع، فقط دربارۀ جرم جنسی‌ای که در ملأعام اتفاق افتاده باشد، می‌توان به دادگاه رفت و شهادت دادچهار نفر هم باید شهادت دهند که چنین کاری را دیده‌اند که این خود به‌معنای این است که جرم در ملأعام انجام گرفته استپس،‌ مجازات هم اغلب وقتی صورت می‌گیرد که حرمت جامعه نقض شده باشدبعداً هم تأکید می‌شود وقتی این مجازات اعمال می‌شود، باید طایفه‌ای از مؤمنان هم شاهد باشند؛ گویی اجتماع نیز آسیب دیده است و به این ترتیب، به نحوی در مجازات شرکت می‌کند.

خلاصۀ کلام اینکه مفهوم حصن بسیار مهم است و بارها در سورۀ نور تکرار می‌شودتأکید‌ بر این مفهوم از این روست که هم در نکاح مفهومی اساسی است و هم در زنا و هم در شایعه‌پراکنی دربارۀ زنان.

۳- حکم ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾

حکم ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ﴾ (نور۶نیز عجیب استمی‌خواهم کمی دربارۀ این حکم صحبت کنم، بدون ‌‌‌اینکه از مسائل فقهی آن بگویمواژۀ فقهی این کار «لعان» استمرد شهادت می‌دهد که زنش مرتکب عمل خلاف شده استوارد خانۀ خود شده و چیزی دیده استبه‌طور طبیعی شاهدی هم در آنجا نبوده استبنابراین، لازم نیست که چهار شاهد بیاورداگر می‌توانست چهار شاهد بیاورد که وضع دادگاه عادی بود و نیازی نبود که شهادت بدهدراهکار ‌‌‌این است که مرد چهار بار شهادت دهد که راست می‌گوید و همسرش را حین خیانت دیده استبار پنجم هم می‌گوید: «لعنت خدا بر من، اگر دروغ بگویم.» زن هم، در مقابل، چهار بار شهادت می‌دهد که من این‌ کار را انجام نداده‌امپنجمین بار هم می‌گوید: «غضب خداوند بر من، اگر شوهرم راست بگوید.» چه‌چیز آن عجیب است؟ اینکه مرد به‌جای چهار شاهد چهار بار شهادت می‌دهدزن هم می‌تواند برای ‌‌‌اینکه از چنین وضعیتی خلاص شود، چهار بار شهادت دهددادگاه هم اینجا تمام می‌شود و هیچ حکمی بعدش نیست.

نکته‌ای عاطفی هم در این حکم فقهی هست که از نکتۀ فقهی مهم‌تر استنمی‌خواهم این نکته را فقهی و منطقی تحلیل کنم و معنی این آیات را بگویم؛ می‌خواهم حسی را که به من دست می‌دهد، بیان کنمبه همین دلیل، گفتن آن چندان راحت نیست. ‌‌‌در خانواده‌هایی که خداوند به آن‌ها اجازه داده است که بالا بروند ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ (نور/ ۳۶)، چیزی الهی وجود دارد؛ گویی اموری در خانواده هست که به هیچ‌کس ربطی ندارد و خانواده مستقیماً تحت‌نظر خداوند تشکیل و اداره می‌شودبه همین دلیل، ‌‌‌‌قر‌‌‌آن‌ دربارۀ مشکلات درون خانواده سخنی به میان نمی‌آورد؛ حال آنکه راجع به امور اجتماعی ‌و سیاسی‌ای که بیرون خانه‌ها و در جامعه هست، صحبت می‌کند.

این طرز نگاه را مقایسه کنیم با وضعیت خانواده در کشورهای مدرن امروزیدر این کشورها دعوای خانوادگی بلافاصله به دادگاه کشیده می‌شود و این موضوع پیشرفت محسوب می‌شود و جزو افتخارات استزن یا شوهر می‌تواند به‌دلیل اختلافی که در چهارچوب خانواده هست، از پلیس بخواهد که همسرش را بازداشت کند یا اگر پدر یا مادر به فرزندانش تندی کند، آن‌ها می‌توانند به پلیس زنگ بزنند و پلیس بیاید پدر یا مادر را بازداشت کنددر واقع، قانون اجتماعی و آنچه بیرون خانه هست، به‌راحتی در مسائل خانوادگی دخالت می‌کند و مجالس شورا می‌توانند دربارۀ خانواده‌ها قانون تصویب کنند.

[۲۰:۰۰]

احساسم این است که در ‌‌‌‌قرآن برخورد با مسائل داخل خانواده این‌گونه نیست که افراد بیرون خانواده بتوانند به‌راحتی قانون وضع کننداین‌طور هم نیست که هیچ‌‌کسی در هیچ حالتی نتواند دخالتی کند؛ ولی قرآن سعی می‌کند این دخالت‌ها را به حداقل برسانددر قرآن، خانواده، از نظر ارتباط با خداوند، در جایی بالاتر از اجتماع قرار گرفته استبه‌عبارت دیگر، روابط خانوادگی تقدس بیشتری از روابط اجتماعی (محیط کار و زندگی عمومیداردبنابراین، جامعه نمی‌تواند در امور خانواده دخالت کنددر احکام اسلامی در ‌‌‌‌قرآن به‌سادگی نمی‌توان مسئله‌ای خانوادگی را به دادگاه کشاندقاضی دربارۀ این‌گونه اختلافات حداکثر این‌طور می‌گوید که ریش‌سفید یا گیس‌سفیدی از قوم و خویش پادرمیانی کند و موضوع را حل‌وفصل کند.

به‌نظر من، اصلاً خوب نیست که جامعه (محیط کار و محیط بیرونبر مسائلی که در خانه می‌گذرد، سلطه پیدا کنداین پیشرفت محسوب نمی‌شود که مسائل خانوادگی را همانند مسائل جامعه حل‌وفصل کنیماین دقیقاً نتیجۀ این است که در جامعۀ مدرن، محیط کار و محیط بیرون است که به همه‌چیز سلطه پیدا کرده استیکی از ویژگی‌های جوامع مدرن این است که انسان‌‌ها حتی در تنهایی خود هم گویی در مقابل جمع قرار دارند؛ چون ‌‌‌این موضوع بیش از پیش در دنیا رشد کرده است که تفکر باید تفکر بین‌الاذهانی باشداین مسئله از ابتدای تاریخ بشر شروع شده و همواره رشدی یکنواخت داشته است؛ ‌تا اینکه در جامعۀ مدرن به‌یک‌باره اوج گرفته استتفکر بین‌الاذهانی برای مثال این‌گونه است که حتی وقتی بنا بر تجربیات شخصی خود به نتیجه‌ای می‌رسیم، مقیدیم که پیش خود هم به آن صورتی بدهیم که برای جمع نیز پذیرفتنی باشد؛ مثلاً چنانچه معجزه‌ای در زندگی‌مان ببینیم، بعد از مدتی فکر می‌کنیم که اگر موضوع را به فردی دیگر بگوییم، ممکن است بگوید آنچه دیده‌اید، این‌گونه نبوده و آن‌گونه بوده است و ما هم نمی‌توانیم ثابت کنیم آنچه دیده‌ایم، واقعاً معجزه بوده استآن احساسی که در لحظه‌ای دربارۀ مسائل دینی یا هرچیز دیگری به ما یقین می‌دهد، انتقال‌دادنی نیستهرچه در تاریخ به عقب برویم، مردم بیشتر اعتماد دارند و این موضوع شایع است که «چیزی را فهمیده‌امقرار هم نیست که این چیز عمومی شودهمه‌چیز عمومی نیست».

این نکته‌ای تاریخی است که مدام تحت فشار امور عمومی قرار می‌گیریم؛ یعنی محیطی بیرونی وجود دارد و دانش‌‌هایی که همه پذیرفته‌اند و همین دانش‌ها به همۀ انسان‌ها آموزش داده می‌شود و همه مقیدند که تحت همان آموزش‌ها و در همان چهارچوب‌ها فکر کنندبنابراین، مثلاً در چهارچوب‌های فکری مدرن اصلاً تجربۀ دینی قابل‌بیان نیستبه‌عبارت دقیق‌تر، اگر حتی به حالت‌های بسیار سطح بالای دینی هم برسیم، بعد از مدتی اگر سعی کنیم که این حالت‌ها را در چهارچوب‌های متداول بیان کنیم، می‌بینیم که قابل‌بیان نیست و ممکن است به تجربۀ ما آسیب برسددر واقع، تفکر مدرن هرچه بیشتر به‌سمت حالت بین‌‌الاذهانی می‌رود، تفکری منطقی‌تر می‌شود؛ یعنی تفکری که دقیق‌تر بیان شود و بیشتر قابل‌انتقال باشد؛ مثلاً فلسفه مدام در حال دقیق‌ترشدن است؛ به‌طوری که فلسفۀ موجود مفاهیم فلسفی قدیمی و استدلال‌های آن را کاملاً غیردقیق می‌داند و فیلسوفان احساس می‌کنند که به‌دقت بیشتری رسیده‌اندفایدۀ دقت این است که هرچه چیزی را دقیق‌تر بیان می‌کنیم، بهتر منتقل می‌شود و قابلیت آن برای بین‌‌‌الاذهانی‌شدن افزایش می‌یابد؛ مثلاً اگر شاعرانه صحبت کنیم، منظورمان کمتر انتقال پیدا می‌کنداین ویژگی کلی جهان استمدام جمعیت بیشتر و جوامع بزرگ‌تر می‌شود و نیاز به قانون و کنترل هم شدیدتر می‌شوددر واقع، دانش مدام عمومی‌تر می‌شود و قوانینی که در جامعه حاکم است، مدام حیطه‌های خصوصی را اشغال می‌کندفیلسوف‌های پست‌‌مدرن بسیار تأکید می‌کنند که مدرنیسم نوعی هجوم به همۀ حیطه‌های خصوصی انسان‌هاست؛ یعنی خانواده تحت تهاجم جهان بیرون از خانواده (جهان کاپیتالیستی کاراست و قوانین بیرون بر قوانین داخلی خانواده‌ها غلبه می‌کند.

آنچه گفتیم، در حالی است که در ‌‌‌‌قرآن خانواده را تا حد زیادی مستقل می‌بینیمنباید پلیس نظم را در خانه برقرار کند، هرچند اتفاقاتِ تا حدی بد در خانه بیفتد؛ مثلاً افراد را زندانی کنند به‌دلیل اینکه حرف بدی زده‌اند یا رفتار بدی کرده‌اند‌‌‌نمی‌خواهم بگویم هیچ کنترلی در خانواده نباید باشد‌‌‌؛ ولی کنترل زیاد جامعه بر خانواده و ‌‌تحمیل قواعدی از بیرون اتفاق خوبی نیستخانواده هم همانند انسان باید حس آزادی و تا حدود زیادی استقلال شخصیت داشته باشد‌‌‌باید استقلال تفکر داشته باشد؛ یعنی در درون خود، جدای از جمع، بتواند فکر کند و به نتیجه برسد و هیچ قیدی احساس نکند که تابع نوع و چهارچوب‌‌‌های تفکر جمعی باشد‌‌‌لازم نیست که بتوانیم همۀ تجربه‌ها و افکارمان را برای دیگران بیان و آن‌ها را عمومی کنیم‌‌‌استقلال فکری این است که به جایی برسیم که احساس کنیم بسیاری از دانسته‌هایمان قابل‌توضیح‌دادن برای دیگران و عمومی‌شدن نیستاین احساس کاملاً طبیعی استهرچه دنیا جلوتر می‌رود، به‌ویژه در دوران مدرن، ناخودآگاه تأکید بر عمومی‌‌بودن همه‌چیز بیشتر شده استدیگر سلسله‌مراتبی وجود ندارد؛ یعنی همه‌چیز در سطح جامعه استجامعه سازوکارهایی کلی برای قانون‌گذاری دارد و از این طریق، قوانین مدنی، از جمله قوانین داخل خانواده، را هم به‌روش قوانین اقتصادی تصویب می‌کندبه این ترتیب، در کشور‌‌‌های مدرن همان نیروهای انتظامی که نظم جامعه و خیابان را برقرار می‌کنند، نظم داخل خانه‌ها را هم مقرر می‌سازندمدام می‌گویند در جوامع مدرن نوعی آزادی فردی وجود دارد؛ ولی واقعاً این‌گونه نیست؛ به‌طوری که در بعضی حیطه‌‌ها افراد به‌شدت مقید‌‌‌‌ترندهرچه تاریخ پیش رفته است، مقید‌‌‌‌تر شده‌‌اند‌‌‌.

حضاراین نوعی ایدئال‌گرایی نیست؟ مثلاً فردی ممکن است این حرف‌ها را این‌گونه در جامعه تغییر دهد که انسان‌‌ها بزرگ‌تر از آن‌اند که قانون بخواهد بر آن‌ها حاکمیت کند.

استادکدام اولویت دارد؟ فرد یا خانواده یا محیط کار‌‌‌؟

حضارکلاً قوانین باید چه‌کسی را تقویت کند؟ فرد یا خانواده؟

[۳۰:۰۰]

استاداصلاً این دو، خانواده و جامعه، چقدر از همدیگر استقلال دارند؟ چقدر جامعه استقلال خانواده را به رسمیت می‌شناسد؟ جامعه جایی است که انسان‌‌ها با همدیگر تعاملاتی دارندروابط اجتماعی روابط عاشقانه نیستقرار نیست در محیط کار همدیگر را بسیار دوست داشته باشیم و روابط بسیار عاطفی برقرار کنیم‌‌‌در این بخش از جامعه باید خط‌کشی‌های قراوانی باشد؛ چون مردم می‌خواهند کار کنند و به اهدافی برسنددر اینجا، روابط انسانی حالت فرعی پیدا می‌کندچیز دیگری در جامعۀ بیرون اصل است‌‌‌کار‌کردن و به‌نتیجه‌رسیدنفرض کنید می‌خواهیم جامعه‌‌ای ‌‌داشته باشیم که بتوانیم در جهت مجموعه‌ای از اهداف اقتصادی‌‌‌ و نظامی به‌خوبی مدیریتش کنیم؛ مثلاً نیروی دفاعی داشته باشد‌‌‌این موضوع مربوط به محیط بیرون است. ‌‌‌آیا قوانینی که ‌‌‌در آنجا وضع می‌شود، نباید با قوانین داخل خانه تفاوتی ماهُوی داشته باشد؟ توجه داشته باشیم که موضوع داخل خانه با موضوع بیرون خانه کاملاً فرق می‌کند.

حضارباید داشته باشد؛ اما جایگزینش چیست؟ اگر بگوییم خداوند خود قوانینی برای خانواده تعیین می‌کند، شاید عده‌ای قبول نکنند و آن را خرافی بدانند.

استادسیستم قانون‌گذاری‌ای هست‌‌قانون‌گذاری دینی‌‌‌ یا شریعت، بر مبنای ‌قوانین خداونددر این سیستم به‌هنگام قانون‌گذاری، برخلاف سیستم قانون‌گذاری جامعۀ مدرن، این موضوع مطرح نیست که واکنش مردم به این قوانین چه خواهد بوداین ایراد به جامعۀ مدرن وارد است که به‌هنگام قانون‌گذاری مدام باید ببینیم همه حرف ما را می‌پذیرند یا نه و چه پاسخی برای آن‌ها داریمهمچنین آیا این قوانین در سازمان ملل قابل بیان و دفاع است‌‌‌؟ آیا با اعلامیۀ حقوق بشر‌ هم‌خوانی دارد؟‌‌ به‌نظر من، این قوانین حقوق بشر بسیار پیش‌پاافتاده و سست و ضعیف و برای بشر ناکافی است؛ مثلاً بر این اساس مردم نباید به همدیگر آسیب بزنند‌‌ یا باید به‌اندازۀ کافی‌‌‌ غذا بخورند و از گرسنگی نمیرندمعلوم است که این‌ها جزو حقوق بشر است؛ ولی علاوه بر آن، بشر حقوق دیگری هم دارد؛ مثلاً به‌شدت حق دارد در محیطی زندگی کند که بتواند رشد کنددر قوانین حقوق بشر چنین چیزی نیستمگر حق رشد‌کردن جزو حقوق بشر نیست؟ از نظر روانی باید روان‌شناس‌ها حداقل اساسی قرار دهند و بگویند که بشر باید در طول زندگی‌‌‌اش ‌‌به مرحله‌‌ای ‌‌از رشد روانی برسدنمی‌گوییم همه به عرفان برسند‌‌‌.

طوری دربارۀ قوانین حقوق بشر بحث می‌کنند که گویی انسان به دستاورد مهمی رسیده است که این قوانین مختصر و پیش‌پاافتاده را تصویب کرده استهمین را هم هیچ‌کس رعایت نمی‌کند‌‌‌ و مدام کشورها همدیگر را متهم می‌کنند که آن را رعایت نمی‌کنند‌‌‌نصف حقوق بشر دربارۀ خوراک‌‌‌، پوشاک‌‌‌، حق آموزش و… است که در آمریکا رعایت نمی‌شد‌‌‌مجموعه‌ای از آن هم مربوط به آزادی‌هایی مثل آزادی بیان است که در کشورهای بلوک شرق رعایت نمی‌شدهمیشه همین بحث بود و هنوز هم هستآماری دیدم که هر سال تعداد زیادی کودک در آمریکا می‌میرد که مرگ آن‌ها قابل‌پیشگیری است؛ یعنی اگر امکانات پزشکی به‌اندازۀ کافی باشد، این بچه‌ها نمی‌میرندآمریکا از نظر امکانات تأمین اجتماعی در حد بسیار ابتدایی‌ای استاین‌گونه نیست که در سیستمی تأمین اجتماعی مردم بتوانند به پزشک خوب دسترسی پیدا کنند یا درمان رایگان داشته باشند یا بخشی از بودجۀ درمانی ‌‌را دولت تأمین کند‌‌‌.

اینجا هدف این است که شریعت را بفهمیمهدف شریعت فراهم‌کردن امکان رشد است، نه امکان کار و پیشرفت اقتصادی و توسعه و… . اگر به‌معنای امروزی می‌خواهیم‌‌‌ ‌هدفمان از ‌قانون‌گذاری افزایش درآمد سرانۀ ملی و تولید ناخالص ملی باشد، همین قوانین آمریکا بسیار خوب است‌‌‌در آمریکا تأمین اجتماعی چنان‌که بایدوشاید وجود نداردقوانین کار هم به‌نفع کارفرماهاست و آن‌ها می‌توانند از کارگرها زیاد کار بکشدبنابراین، کشور توسعه یافته است‌‌‌‌‌‌آمریکایی‌ها واقعاً خیلی کار می‌کنند‌‌‌فرانسه که تأمین اجتماعی قوی‌ای دارد، تعداد بسیار زیادی از مردم با اینکه قدرت کار‌کردن دارند، از بیمۀ بیکاری استفاده می‌کنندفرانسوی‌ها وقتشان را بیشتر در رستوران‌ها می‌گذرانند تا در محیط‌‌‌های کار.

شریعت با هدف ‌‌‌اینکه انسان را به تعالی برساند، قانون وضع می‌کندخانواده جایی است که انسان ‌در آن می‌تواند‌‌‌ به تعالی برسدموضوع سورۀ نور بیت است که انسان ‌در آن به نور می‌رسد‌‌‌در این سوره اصلاً حرفی از جامعۀ بیرون نیستمی‌گوید﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾ (نور۳۶). بعد اضافه می‌کند﴿رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ﴾ (نور۳۷). یک بار حرف از مردهایی است که از خانه‌ها بیرون می‌آیند؛ ولی گویا دلشان داخل همین خانه‌هاست‌‌‌کار یا بیعشان را انجام می‌دهند و برمی‌گردند؛ ‌گویی اصلاً از خانه خارج نشده‌انداین وزن‌دادن به خانواده است‌‌‌محیط خانواده محیط طبیعی زندگی انسان است که قرار است در آن رشد کند؛ جایی است که روابط عاطفی قوی وجود دارد‌‌‌، عشق به وجود ‌می‌آید‌‌‌، بچه‌ها متولد می‌شوند و رشد می‌کنند‌‌‌.

جامعه، در قوانین اسلامی، نوعی طفیلی است؛ ولی امروزه انسان‌ها به جایی رسیده‌اند که پلیس که باید نظم بیرون جامعه‌‌‌ را اعمال کند، نظم داخل خانه‌ها را هم برقرار می‌سازد و به این ترتیب، درِ خانه‌ها به بیرون باز شده استدر سورۀ نور این حالت را احساس می‌کنیم که درِ خانه اصلاً به روی کسی باز نیست‌‌؛ گویی تأکید می‌کند که اصلاً دیگران چه حقی دارند که بدانند داخل این خانه چه می‌گذرداگر کسی از داخل خانه به بیرون شکایت کرد، فقط قسم می‌خورد و لعنت می‌فرستد به خودش که همسرش این کار را کرده استدیگری هم ‌این اتهام را با قسم‌خوردن رد می‌کندبه این ترتیب، کار تمام می‌شود؛ چون ماجرا بین این دو نفر و خداوند است‌‌‌گویی جامعه حق دخالت ندارد.

می‌خواهم بگویم خانواده در شریعت بالاتر از جامعه قرار داردبه خداوند بسیار نزدیک استبنابراین، اتفاق‌‌های داخل خانه به افرادی که آن پایین، محیط کار را اداره می‌کنند، ربط چندانی نداردتنها استفادۀ خانواده از جامعه (از قدرت سیاسی و اجتماعی بیرون خانوادهاین است که شوهر زنش را مجبور می‌کند که شهادت بدهد﴿غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِنْ كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ (نور۹). این‌گونه نیست که آن قدرت حکمی دهد یا کاری کند؛ مگر ‌‌‌اینکه فردی اعتراف کند کاری انجام داده استدر این صورت، حکمی جاری می‌شود.

[۴۰:۰۰]

احساس می‌کنم در این حکم به استقلال خانواده به‌شدت توجه شده استبه نظر می‌رسد زن و شوهر رابطۀ‌‌‌‌‌ ‌‌بسیار خاص و مستقیمی با خداوند دارند و به او بسیار نزدیک‌اند‌‌بنابراین، با رابطه‌برقرار‌کردن و حرف‌زدن راجع به موضوع و تعهدشان دربارۀ خداوند، مسئله فیصله پیدا می‌کند‌‌‌. ‌‌دادگاه مشخص نمی‌کند که این دو با هم زندگی کنند‌‌‌ یا نکنندجامعه به‌راحتی نمی‌تواند حصن خانواده را بشکند‌‌‌؛ حتی وقتی زن و شوهر از محیط خانواده بیرون می‌آیند و به دادگاه شکایت می‌برند، دخالت دادگاه در امور خانواده در حداقل باقی می‌ماند و مسئلۀ روابط داخل خانواده کاملاً جنبۀ تعهد اخلاقی و دینی پیدا می‌کند، نه چیزی که اجتماعی است و به عموم مردم ربط دارد‌‌‌اصلاً مهم خانواده است؛ چون رشد انسان‌ها مهم است و انسان‌ها در محیط جامعه هنگام کار و تجارت و رابطه‌برقرار‌کردن با دیگران رشد نمی‌کنند‌؛ بلکه محیط فردی و نیز عبادت‌کردن و رابطه‌‌‌های خانوادگی است که به‌شدت سهم بزرگی در رشد انسان‌ها دارد و چون این هدفِ شریعت است، جامعه فروتر از خانواده قرار می‌گیرد.

حضاربه‌نظرم آنچه در غرب هست، با این در تضاد نیستحس می‌کنم آنجا سعی می‌کنند قانون طوری باشد که به آزادی افراد احترام بگذاردفرد وقتی به پلیس زنگ می‌زند که بنیان خانواده از هم گسسته شده باشد؛ یعنی می‌گویند آزادید که تا وقتی می‌خواهید، با هم زندگی کنید و وقتی حس کردید بنیان خانواده از هم گسسته شده است، از هم جدا شوید.

استاداین‌طور نیست‌‌‌وقتی افراد این حق قانونی را داشته باشند که به‌راحتی و در ساده‌‌‌‌‌ترین موقعیت به پلیس زنگ بزنند و سعی کنند مشکل خود را از این طریق حل کنند، دیگران در محیط خانواده حاضر می‌شوند و در آن دخالت می‌کننداگر همۀ دنیا را آب ببرد و فقط زن و مردی زنده بمانند، هرقدر هم با یکدیگر مشکل و اختلاف‌نظر داشته باشند، هماهنگ خواهند شد و زندگی مشترک خوبی خواهند داشت؛ چون جایی ندارند بروند و کسی نیست که در زندگی آن‌ها دخالت کند و به او پاسخ‌گو باشند‌‌‌همین قوانین فعلی ما ظاهراً قوانین شرعی است؛ ولی همچنان همان حالت دخالت شدید قوۀ ‌‌بیرون در داخل خانواده‌ها وجود دارد‌‌‌افراد بلافاصله می‌توانند برای هرچیزی کار را به دادگاه بکشانند؛ مثلاً موضوع مهریه به بحرانی تبدیل شده است.

عرف این‌طور بود که مهریه را نه کسی می‌داد و نه کسی می‌گرفتبنابراین، صوری شد و فقط برای حفظ شأن عروس تعیین می‌شدبعد بعضی از فقها گفتند از نظر شرعی مهریه عندالمطالبه است؛ یعنی در شرع اولیه، مهر بخشی از اموال مرد بود که حتی ممکن بود در ابتدای ازدواج هم آن را به زن پرداخت کنداین‌گونه نبود که مرد چندصد سکه مهر کند، بی‌آنکه چنین مبلغی داشته باشددر واقع، از حالت عرف ‌‌‌‌کم‌کم به این سمت رفتیم که ماهیت آن قانون شرعی تغییر پیدا کرد و بعد یک‌باره گفتند در شرع عندالمطالبه استحالا اغلب طبق آن عرف مهر می‌کنند و استطاعت ندارند آن را پرداخت کنندبنابراین، اختلافات به دادگاه کشانده می‌شوداین‌گونه است که وضع خانواده‌ها در ایران خوب نیست؛ به‌طوری که رتبۀ چهارم طلاق را داریمحتی ممکن است تا یکی‌دو سال دیگر در این زمینۀ منفی اول شویم؛ چون این مسئله نوعی حس ناامنی در خانواده به وجود می‌آورد؛ به این دلیل که مرد از ابتدای ازدواج مبلغ زیادی به همسرش بدهکار است و نمی‌تواند آن را بپردازد.

امروزه قوانینی که جامعه وضع می‌کند، خانواده را مثل شمشیر داموکلس تهدید می‌کندطبق اسطوره‌ای یونانی، فردی را به تختی بستند و شمشیری هم بالای سرش به نخی آویزان کردند؛ به‌طوری که هر لحظه ممکن بود شمشیر بیفتد‌‌‌فرض کنید قانونی اجتماعی برای زن و شوهر بنویسند که اگر زن فلان کار را انجام دهد، می‌توان او را شش سال زندانی کرد یا اگر مرد دستش را فلان مقدار بالا برد، هفت سال باید تبعید شوداین اصلاً زندگی نمی‌شودروابط بین زن و شوهر بسیار فراتر از این حرف‌هاستدر زندگی خانوادگی امروزی در ایران مهریه‌‌ای ‌‌وجود دارد که مرد نمی‌تواند بپردازدهرچه زن بخواهد و مرد قبول کند، گوشۀ ‌‌ذهن زن ممکن است این باشد که همسرش این کار را از ترس مهریه انجام می‌دهد؛ ولی اگر چنین چیزی اصلاً وجود نداشته باشد، یعنی دو نفر در جزیره‌ای زندگی کنند و هیچ قانونی هم بر آن‌ها حکم‌فرما نباشد و پلیسی هم نباشد‌‌‌، همۀ کارهایشان اصالت دارد و از روی محبت است؛ مثلاً مرد مجبور نیست که این هدیه را بخرد یا فلان کار را انجام دهدزن پناهی هم ندارد که ‌به آن مراجعه کندبنابراین، مرد هر کاری که انجام می‌دهد، زن تعبیری ندارد؛ به‌غیر از ‌‌‌اینکه خودش می‌خواهد این کار را انجام دهد‌‌‌این‌گونه است که روابط فردی جالب است.

دنیای مدرن به این شکل است‌‌ که ‌قدرت سیاسی‌اجتماعی بیرون خانه حتی در کنج خانه‌ها هم وجود دارد‌‌‌ و قوانین نفوذ کرده استاین خوب نیستممکن است فردی فرزندش ‌‌را کتک نزند، صرفاً از ترس ‌‌‌اینکه ممکن است او به پلیس زنگ بزند.‌‌‌ در آمریکا‌ هم نارضایتی بسیاری از خانواده‌ها از دخالت قانون در حریم خصوصی‌شان بحث روز ‌‌استآن‌ها اعتراض دارند که استقلال خانواده از بین رفته است‌‌‌کم مانده است که بگویند لازم است در هر خانه پاسگاهی انتظامی باشد یا میکروفون‌‌هایی که اگر بحثی شد، مشاور روانی از مرکز بتواند مشکل را حل کند؛ گویی خانواده در ملأ‌عام تشکیل شده است و دروپیکری ندارد.

آنچه از این سوره می‌دانیم، درست برعکس استبه نظر می‌رسد دور خانه را حصار بسیار بزرگی کشیده‌‌اندکسی نه می‌تواند به‌راحتی بیاید و نه می‌تواند برود و نه حرف‌‌‌های اهل خانه را بشنودمشکل بزرگی مثل اتهام خیانت هم که در خانه پیش ‌می‌آید، زن و شوهر جایی می‌روند و قسمی می‌خورندجامعه هم می‌گوید این‌ها تعهداتی به خود و خداوند داشتندآمدند و قسم خوردندبقیه‌‌‌اش ‌‌با خداست‌‌‌حکمی نداریم و به ما ربطی ندارد‌‌می‌خواهم بگویم این احساس در قوانین شرع‌‌‌ وجود دارد که جامعه فروتر از خانواده قرار دارد و محیط کار زیر پای این روابط عاطفی استاگر در جامعه فعالیتی هست، به ‌‌این علت است که این افراد بعداً در خانه زندگی خوبی داشته باشند‌‌‌.

[۵۰:۰۰]

جامعۀ مدرن برعکس است‌‌‌کار در اولویت قرار دارد؛ یعنی قوانین داخل خانه هم طوری است که مردم بتوانند در محیط کار موفق‌تر باشندقبلاً در بحث حجاب گفتم و حالا هم تأکید می‌کنم که آزادی روابط و انقلاب جنسی در غرب، به‌خصوص در آمریکا‌‌‌، در راستای ‌‌‌این‌ است که محیط کار تقویت شود‌‌‌اصلاً این‌گونه نیست بی‌حجابی محیط کار را سست کندوقتی آن‌قدر آزادی وجود داشته باشد که همه از نظر جنسی کاملاً تأمین ‌شده باشند و هرکسی بتواند با ده نفر هم رابطه برقرار کند و خانواده از هم پاشیده باشد، محیط کار تقویت می‌شود‌‌‌قوانین هم همین نقش را بازی می‌کندهمیشه بسیار هم تبلیغ می‌کنند که دستاوردی داشته‌ایم؛ مثلاً حقوقدان‌‌های آمریکا ‌ممکن است ساعت‌ها سخنرانی کنند که چقدر مردم ما متمدن شده‌اند که پدر حق ندارد فرزند خودش را بزند‌ و‌ کودک می‌تواند از هشت‌سالگی به بعد به پلیس زنگ بزندمثال‌هایی هم نقل می‌کنند که پلیس آمده در حضور پسر، پدر را کتک زده است تا ادب شود و دیگر بچه‌‌‌اش ‌‌را نزندحاکمیت محیط کار به محیط داخل خانه نتیجۀ این است که اصلاً فراموش شده است که بشر در کرۀ زمین ‌‌‌چه می‌کندقرار است افراد در محیط‌‌هایی قرار بگیرند که از نظر روانی رشد کنند یا قرار است تولید ناخالص ملی زیاد شود‌‌‌؟ قرار است تولید ناخالص ملی زیاد شود‌‌‌قوانین هم به همین دلیل وضع می‌شود.

حضاربه‌طور کلی با نظرتان موافقم؛ ولی جزئیات حرف‌هایتان تا اندازه‌ای اغراق‌آمیز است که مثلاً میکروفون بزنند… .

استادحرفم این است که انسان‌‌ها در جامعه‌ای مدرن، از جمله بخش اساسی جامعۀ ما‌‌‌، وقتی در خانه هم با هم تنها هستند‌‌‌، در واقع تنها نیستندقدرتی، عاملی خارجی، وجود دارد که بسیار حکم می‌کند؛ مثلاً می‌گوید چگونه می‌توانید رفتار کنید و چگونه نمی‌توانید‌‌‌.

حضاربه ‌این دلیل این حکم‌ها را داده‌اند که آزادی فردی را تضمین کنند‌‌‌.

استادیعنی چه؟

حضاریعنی اگر کسی احساس می‌کند که دعوایش با همسرش به کسی ربطی ندارد، سعی می‌کند خودش مشکلش را با خانواده حل کند؛ ولی وقتی پدری بچه‌اش را می‌زند، اگر این پسر حس ‌کند پدرش دوستش دارد و او را نمی‌زند، دیگر این کار را نمی‌کندمی‌خواهم بگویم انسان‌ها آزادند و اگر احساس می‌کنند که به حقوقشان تجاوز شده است، می‌توانند از این کارها استفاده کنند تا آزادی خود را حفظ کنند؛ یعنی این قوانین با آزادی انسان‌ها تضادی ندارد.

استاداصولاً این‌گونه نیست که داخل خانه هر اتفاقی بیفتد، به هیچ‌کس ربطی نداردبه خداوند ربط داردتفاوت شرع ما ‌‌با سکولاریسم این است که در شرع ما جامعه هیچ حقی ندارد کوچک‌‌‌‌ترین حکمی برای داخل خانواده صادر کند‌‌‌؛ در حالی که در سکولاریسم که حقوق اصلاً دیدگاه الهی ندارد، طبعاً منشأ قدرت و حاکمیت چیزی دیگری،‌ مثلاً نظر مردم، است‌‌‌بنابراین، جامعه برای همه‌چیز قانون می‌گذارد، حتی برای داخل خانه‌ها‌‌‌همۀ مردم توافق می‌کنند که خانه‌‌‌های ما باید این‌گونه باشدپس، پلیس حق دارد در فلان زمینه دخالت کند یا نکنددر شریعت، این‌گونه نیست که داخل خانه قانونی وجود نداشته باشد؛ ولی قوانین قوانینی است که خداوند وضع کرده استنمی‌گویم هیچ‌جایی وجود ندارد که جامعه بتواند دخالت کند‌‌‌؛ مثلاً اگر پدری کودک خود را آزار دهد، واضح است که خلاف قوانین الهی است و از نظر شرع هم باید مانع او شد؛ مثلاً ما‌در کودک می‌تواند شکایت کند.

می‌خواهم بگویم در شرع موانع زیادی وجود دارداین حسن نیست که جامعه مدام دخالت کنداحساس می‌کنم در شرع از بیرون به داخل ارتباطی حداقلی وجود دارد و خانواده بالاتر از جامعه قرار دارد و ‌‌‌آنجاست که اصل ماجرا اتفاق می‌افتد‌‌‌در جامعه چون انسان‌‌ها ممکن است سر هم کلاه بگذارند و چون پیچیدگی روابط مالی و اقتصادی ‌‌زیاد است، قوانین بسیار بیشتری هم لازم است؛ ولی در شرع خانواده در سطح بالاتری از جامعه قرار دارد و بر حریم آن بسیار تأکید می‌شودجامعه هم حق ندارد حریم آن را مدام به‌دل‌خواه بشکند و به آن نفوذ کند؛ مثلاً پلیس نمی‌تواند راحت درِ خانه‌ای را بشکند و برود داخل و بر مسئله‌ای خانوادگی انگشت بگذارد که این کار را باید یا نباید انجام دهیدالبته این‌گونه‌ هم ‌‌نیست که فردی بتواند دیگری را در خانه بکشد و بگوید این قتل چون داخل حصار خانه اتفاق افتاده است، به دیگران ربطی ندارد.

حضاردر واقع، منظورتان این است که جهت‌گیری شرع به این سمت است که استفاده از نیروهای اجتماعی برای حل مسائل خانواده آخرین راه باشد؛ ولی مدرنیسم ممکن است موضوع را به این سمت ببرد که استفاده از این نیروها یکی از راه‌های اولیه باشد.

استادبلهدر شرع علاوه بر اینکه آخرین راه است، خود خانواده باید تصمیم بگیرد که این نیروها دخالت کنند یا نکننددر آمریکا مردم نه‌فقط به دخالت پلیس در دعواهای خانوادگی بلکه کلاً به نفوذ روزافزون قوانین اجتماعی به خانواده اعتراض دارنداگر از داخل خانواده هم شکایتی نشود، دیگران می‌توانند بعضی از مسائل داخلی خانواده را، مثلاً با عنوان نقض حقوق عمومی، به محکمه بکشانندبه ‌‌‌‌هر حال، سعی کردم احساسم ‌‌را به این حکم بیان کنم و بگویم که این حکم حالتی غیرعادی دارد؛ یعنی دو نفر به محلی عمومی می‌روند؛ ولی تنها کاری که می‌کنند،‌ این است که در رابطۀ مثلثی خود با خداوند چیزی را تصفیه می‌کنند‌‌‌، حرف‌‌هایی می‌زنند و کار تمام می‌شوداین جالب است و حداقل برای من احساس خوبی دارد.

حضارنمونه‌ای از قوانین غربی این است که دادگاه، بدون اینکه عضوی از خانواده شکایت کند، تشخیص دهد که فلان پدر یا مادر صلاحیت ندارد که از فرزندش مراقبت کند؛ با اینکه تمکن مالی دارد و مایل است که سرپرستی فرزندش را به عهده داشته باشد.

استادبلهممکن است همسایه‌ای شکایت کند که این فرد صلاحیت ندارد که از فرزندش مراقبت کنداین‌گونه نیست که مسئله داخل خانه ‌تصمیم‌گیری شودبعضی مواقع ممکن است واقعاً ضروری باشد، منتها در قوانین شرعی آخرین راه است‌‌‌؛ گویی همۀ راه‌‌‌های داخلی را باید طی کنیم تا برسیم به جایی که قدرت از خارجِ خانه بخواهد به داخل خانواده نفوذ کند.

حضاربه‌نظرم، شما به این دلیل این‌قدر غلیظ می‌گویید که ما آن حس را درک کنیم.

استادبلهمعمولاً همین طور است.

حضاراما در نهایت اگر تعدادی فقیه هم قوانینی دربارۀ حد دخالت قدرت بیرون خانه در امور خانواده تعیین کنند، این میزان تقریباً در همان حدی خواهد بود که در غرب هستضمن اینکه اگر همسایه‌ای متوجه شود که این پدر و مادر رفتار درستی با فرزند خود ندارند، واقعاً این پدر و مادر در حدی نیستند که خودشان بخواهند تصمیم بگیرند؛ مگر اینکه این‌طور استدلال کنیم که شاید در جامعۀ اسلامی نزدیکان درجه‌دو باید نظر دهند؛ مثلاً معلمی در مدرسه متوجه شود که از کودک سوءاستفادۀ جنسی شده است؛ چیزی که در جامعۀ مدرن یا حتی اینجا بسیار اتفاق می‌افتد.

[۱:۰۰:۰۰]

استادمی‌خواهم بگویم حس کراهتی در شرع وجود دارداین کراهت را در قوانین فعلی‌مان که تلفیقی از قوانین مدرن و شرعی است، می‌بینیم؛ ‌به‌طوری که در دادگاه‌‌‌های خانواده خیلی وقت‌ها امروز و فردا می‌کنند و افراد را سر می‌دوانند و به‌راحتی به طلاق حکم نمی‌دهنددست‌کم در ذهن قاضی‌‌‌ها این هست که اجازه دهیم مسائل در خانه حل شود یا به‌طور سنتی حَکَمی از بستگان درجه‌یک تعیین شود تا مسئله عمومی نشوددر غرب چنین چیزی وجود ندارد و بلافاصله حکم به طلاق می‌دهنداین‌گونه نیست که قاضی سعی کند دخالت نکند و فرصتی دیگر به زن و شوهر بدهد که با هم زندگی کنندکراهتی وجود نداردبه نظر می‌رسد که قوانین روزبه‌روز بیشتر پیشروی می‌کند؛ یعنی ‌محدودیت‌‌ها و خط‌کشی‌های داخل خانه مدام بیشتر می‌شودحسی در شرع وجود دارد‌‌‌ که قاضی و همۀ آنچه در بیرون خانواده وجود دارد، تا جای ممکن دخالت نکنند؛ ولی اینکه سوءاستفادۀ ‌‌جنسی شود یا از کودک به‌عنوان توزیع‌کنندۀ موادمخدر استفاده کنند، به جامعه هم مرتبط استبنابراین، متخلفان باید مجازات شوند.

حضاربه‌نظر من، کلاً شرع و شریعت بسته‌ای کامل استنمی‌توانیم بگوییم این تکه‌اش را به‌صورت مجزا با روال قبلی مقایسه کنیم و بگوییم به نتیجه‌ای رسیده‌ایم؛ مثلاً در گذشته آنچه بین پدرها و پدربزرگ‌ها بود، حالتی بود که شرع به آن‌ها آموزش می‌داد؛ چون اگر دقت کنیم، همیشه توصیه‌های پیامبر(صیا ائمه(عبه این صورت بود که سعی می‌کردند افراد را از داخل پرورش دهند؛ یعنی در جوامع بسیار قدیم، اینکه پدری فرزندش را کتک نمی‌زد، به این دلیل بود که این کودک خودش خودش را تربیت می‌کرد؛ یعنی از داخل به بیرون می‌رسید؛ اما جوامع فعلی سعی می‌کنند از بیرون به داخل برسند.

استاداصلاً در جوامع قدیم، خارج از خانواده و ایل و طایفه،‌ قدرت متمرکز چندانی وجود نداشتاین پدیده پدیده‌ای مدرن است‌‌‌مبنای جوامع فعلی بیشتر عمومی‌‌بودن استاصلاً وقتی حرف از دمکراسی به‌معنای غربی‌‌‌اش ‌‌است‌‌‌، ‌مردم تصمیم می‌گیرند؛ یعنی در فضایی عمومی ‌تصمیم‌ها گرفته می‌شود؛ حتی قوانین داخل خانواده را هم مردم می‌گذارند؛ در حالی که احساسمان دربارۀ مسائل شرعی این‌گونه نیست که اگر چیزی را دربارۀ همسرم رعایت می‌کنم، این چیزی است که مردم در بیرون خانه‌‌‌ درباره‌اش تصمیم گرفته‌اندخداوند هم در خانه هست؛ یعنی قوانین داخل خانه به‌نحوی وضع شده استنمی‌توانیم حقوقی سکولار داشته باشیم و قواعد داخل خانه از بیرون نیامده باشدطبیعی است این اتفاق بیفتدبنابراین، این نقص را اصلاً نمی‌توانیم برطرف کنیم و این روزبه‌روز در حال افزایش استدر شریعت دربارۀ دخالت‌کردن نیروهای سیاسی‌اجتماعی در داخل خانواده حساسیتی وجود دارد؛ به این دلیل که خانواده از نظر معنوی در سطح بالاتری قرار داردبه نظر می‌رسد همۀ کار‌ها انجام می‌گیرد تا خانواده‌ای خوب تشکیل شودسورۀ نور به‌شدت این احساس را منتقل می‌کند که اصل خانواده‌هاست، نه آن محیط یا جغرافیایی که خانه‌ها ‌در آن قرار گرفته‌اند و مردم با همدیگر روابط کاری دارند.

حضارچیزی که برای من جالب است، این است که بعد از این صحنه، تکلیف این خانواده چه می‌شود؟ می‌تواند ادامه پیدا کند یا اینکه رابطۀ این دو نفر کاملاً… .

استاددادگاه حکمی نمی‌دهدمی‌توانند از هم جدا شوند‌‌‌به‌طور طبیعی، زندگی این خانواده ممکن است ادامه پیدا نکندیکی‌ از آن‌ها به‌شدت دروغ می‌گویدیا واقعاً زنا اتفاق افتاده است و مرد دیگر حاضر نیست با این زن زندگی کند یا مرد به زنش تهمتی زده است و واضح است که نمی‌خواهد با این زن زندگی کند.

حضاربه‌خاطر حرمتی که در خانواده هستچرا چنین اتفاقی افتاده است؟ مسئلۀ بسیار مهمی استمسئله‌ای جزئی نیستاگر این اتفاق افتاده است که چیزی نمی‌مانداگر هم نیفتاده است که رابطه به‌قدری خراب است که دیگر حاضر نیستند با هم زندگی کنند.

استاداگر بخواهند، از همدیگر جدا می‌شوندخودشان تصمیم می‌گیرند،‌‌‌ نه دادگاهموضوع دقیقاً همین استزن و مرد خودشان تعیین می‌کنند که می‌خواهند جدا شوند؛ مثلاً مرد می‌تواند به دادگاه برود و تقاضایی بدهدمی‌خواهم بگویم که این ماجرا اینجا ختم می‌شود و ادامه‌‌‌اش ‌‌را خود خانواده تصمیم می‌گیرند‌‌‌دادگاه نمی‌گوید چون آمدید و صحبت‌ها کردید‌‌‌، من حکم می‌دهمبه ‌‌‌‌هر حال، دادگاه اینجا تصمیم نمی‌گیرددادگاه فقط محیطی است که این برنامه در آن اجرا می‌شود؛ یعنی ‌‌دادگاه زن را مجبور می‌کند که یا مجازات را بپذیرد یا قسم بخورد که کار خلافی نکرده استبه‌طور طبیعی این دو از همدیگر طلاق می‌گیرند‌‌‌؛ اما دادگاه طلاق نمی‌دهد؛ خانواده خودش تصمیم می‌گیرد که می‌خواهند طلاق بگیرند یا نه‌‌‌این نکته مهم استبه‌زحمت نمونه‌ای در شرع پیدا می‌کنیم که دادگاه بدون ‌‌‌اینکه طرفین تقاضایی داشته باشند، حکم طلاق را صادر می‌کند.

حضاراینجا در رابطۀ این دو نفر فاجعه‌ای اتفاق می‌افتد که دیگر مهم نیست دادگاه حکم کند یا نکند.

استادبلهاین رابطه تمام‌شده است.

حضاروقتی این صحبت قطع می‌شود، به این توجه کنیم که اصلاً مهم نیست که مشکل جامعه چیستاینجا اتفاق بسیار بدی بین این دو نفر افتاده است.

استادافتاده بود و در دادگاه این‌گونه ظاهر شدبعد این رابطه به‌طور طبیعی ختم شد.

حضاردادگاه اصلاً در مقامی نیست که چیزی بگوید.

استاددادگاه اینجا حکمی نمی‌دهداین رابطه به‌وضوح متلاشی‌شده استوقتش ‌‌است که زن و شوهر از همدیگر جدا شوندخانواده تصمیم می‌گیردممکن است این دو نفر تصمیم بگیرند که به زندگی مشترکشان ادامه دهندبعد از مدتی هم همدیگر را ببخشندبه زندگی‌شان ادامه می‌دهنددادگاه هم کاری ندارددادگاه فقط وسیله‌ای است برای ‌‌‌اینکه قسم بخورند.

حضاراگر زن قسم نخورد، چه؟

استاددر صورتی که این عمل را انجام داده باشد و قسم نخورد، مجازات می‌شود.

حضاراگر قسم بخورد که مجازات را از خودش دور کند، چه؟

استادبرای ‌‌‌اینکه مجازات را از خودش دور کند، باید قسم بخورد؛ وگرنه به این معناست که اتهام را پذیرفته است‌‌‌ و در نتیجه، مجازات می‌شود.

حضارتصور کنید دادگاه می‌توانست تفتیش کند و بگوید: «سوگند شما قبول نیستکسی شکایت کرده استما هم کارآگاه می‌فرستیم تا ببینیم در آن تاریخ و در آن ساعت کجا بوده‌اید.» حرف اصلی این است که دادگاه این کارها را نمی‌کندحق ندارداگر زن گفت که این کار را نکرده است و قسم خورد، دیگر هیچ‌کس حق ندارد تلاش کند این موضوع یا نقیضش را ثابت کندخودبه‌خود دیگران منع می‌شوند از اینکه دراین‌باره بیشتر تحقیق کنند، فارغ از اینکه چه حکمی بدهند.

استادمن بدون ‌‌‌اینکه جزئیات حرف‌ها را تأیید کنم، کلیات‌‌‌ آن‌ها ‌‌را می‌پذیرم.

[۱:۱۰:۰۰]

مهم این است که بدانیم علت دخالت پلیس در مسائل خانوادگی در جوامع غربی ‌‌‌این است که حتی دو نفر که در کلبه‌‌ای ‌‌در گوشه‌‌ای ‌‌از دنیا زندگی می‌کنند، تحت‌نظرنداین ویژگی جامعۀ مدرن استقبلاً این‌گونه نبوده استاین حس مراقبت دائمی به خانواده‌ها هم نفوذ کرده استخانواده مقدس‌‌‌‌تر از محیط کار استبه همین دلیل هم ‌‌‌دخالت مدام محیط بیرون در امور خانواده جالب نیست و کراهت داردگوشه‌‌ای ‌‌از دنیا باقی نمانده است که تحت حاکمیت حکومتی نباشد‌‌‌نظام‌‌‌های سیاسی قانون می‌گذارند و این قوانین را در محدوده‌ای جغرافیایی از جهان به‌کمک نیروی قهریه (پلیس و نیروی انتظامیاجرا می‌کنندهرجای دنیا اگر خانواده‌‌ای ‌‌تشکیل شود، اهل خانه تابع قوانینی‌اند که مجلسی از بیرون وضع کرده‌‌‌ است؛‌ حتی اگر این قوانین را قبول نداشته باشند؛ یعنی اگر زن و مردی بعضی از روابط اجتماعی را قبول نداشته باشند، همچنان آزاد نیستند که در محدودۀ خانۀ خود هر کاری انجام دهند.

این موضوع در راستای عمومی‌‌شدن همه‌چیز استما حتی در مغزمان هم بسیار بیشتر از فردی که هزار سال پیش زندگی می‌کرد، عمومی فکر می‌کنیمدرون خودمان گویی همیشه در حضور مراجعی قانونی زندگی می‌کنیم و فکر می‌کنیماگر چیزی به ذهمان رسید که چندان علمی نیست، باید آن را به‌نحوی از ذهن خود دور کنیم؛ چون جامعه ممکن است ما را به خرافاتی‌بودن محکوم کند و جرئت نداریم این حرف‌ها را جایی بازگو کنیم؛ گویی ‌باید همیشه جواب دیگران را بدهیماین حس ترسیدن از قدرتی بیرونی همه‌جا هست؛ یعنی حتی در درون ما؛ چون از شش‌سالگی که هیچ گناهی هم نداشتیم، این‌گونه آموزش دیده‌ایم.

بسیاری رؤیایی تکراری می‌بینند که در جلسۀ امتحان‌انددرس را هم خوب نخوانده‌اند و نمی‌توانند به پرسش‌ها پاسخ دهند‌هزار سال پیش که مردم چنین رؤیایی نمی‌دیدنداین رؤیا نتیجۀ این ‌است که ما با وحشتی بار آمده‌ایموحشت شکستن‌خوردن در امتحان و قبول‌نشدننظام مدرسه نظامی است که فکر ما را کنترل و درست و غلط را برایمان تعیین می‌کندمعلم حق دارد به دانش‌آموز بگوید که راه‌حل تو درست است؛ ولی چیزی را که من سر کلاس گفتم، باید بنویسی‌‌‌.

حضاردین ما هم چنین چیزی می‌گویدحرفی در دل انسان‌ها همیشه می‌کارد که در پیشگاه… .

استاددر پیشگاه خداوند، نه در پیشگاه مردماصلاً همۀ فرق بین شرک و توحید همین استما فقط در مقابل خداوند مسئولیمخداوند آن چیزی است که من با عقل خود درک می‌کنمدر واقع، منم که در مقابل خداوند ایستاده‌ام، ‌‌نه ‌‌‌اینکه چون مردم می‌گویند خدا این را گفته است، من باید از آن تبعیت کنم؛ وگرنه مردم من را کتک می‌زنندتوحید این است که به استقلال کامل برسیماز حرف‌‌هایی که شنیده‌ایم، تبعیت نکنیم؛ بلکه خودمان باید حق را ببینیم و تشخیص دهیم‌ و درک کنیم‌‌‌فرهنگ قرآنی تأیید نمی‌کند ‌‌‌که مثلاً بنا بر تجربۀ اجدادمان زندگی کنیم‌‌‌.

۴- حکم ﴿يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ و ارتباط ماجرای اِفک با آن

با توجه به آنچه دربارۀ مفهوم محصنات و حکم تهمت‌زدن به زنان مطرح کردم، می‌خواهم نکته‌ای راجع به ماجرای افک بگویم.

چرا فردی که به زنی محصنه تهمت می‌زند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ (نور/ ۲۳)، بدون ‌‌‌اینکه شاهدی داشته باشد، با هشتاد ضربه تازیانه مجازات می‌شود؟ یکی از دلایل این حکم می‌تواند این باشد که از حرف‌ها و اتهام‌های بی‌اساس مردم جلوگیری کند؛ حتی اگر تعداد شاهد‌ها یکی‌دو نفر هم باشد، حق ندارند به دادگاه مراجعه کنند؛ چون تعداد شهود کم استبنابراین، این حکم باعث می‌شود حد زنا در موردی اجرا شود که حالت اجتماعی پیدا کرده باشد؛ مثلاً عمل خلاف شرعی در ملأعام صورت گرفته باشد؛ ولی این توضیح این نکتۀ بسیار مهم را توجیه نمی‌کند که چرا فقط تهمت‌زدن مرد به زن مطرح شده استچرا نمی‌گوید اگر زن‌ها چنین تهمتی به مردها بزنند، زن‌ها را هشتاد ضربه تازیانه می‌زنیم؟

چون زن است که اطرافش ‌‌حصنی وجود دارد و مرد است که حس عبور‌کردن از این حصن را داردمردها وقتی دستشان به یک زن نمی‌رسد و نمی‌توانند از حصن او به‌طور قانونی رد شوند، چون میل دارند ‌به او دست پیدا کنند، ممکن است حتی به‌طور ناخودآگاه شروع کنند به تهمت‌زدندر واقع، حس جنسی مرد و میل او به انتقام‌گرفتن این احساس را در او ایجاد می‌کندمثل این است که در ذهن خود به او تجاوز می‌کنددر این واژۀ يَرْمُونَ، پرتاب‌کردن چیزی به‌سمت یک زن، هم قطعاً به‌تعبیر فرویدی و غیرفرویدی حس جنسی مرد به زن وجود داردزن به‌طور طبیعی چنین حس تجاوزی به مرد ندارداصلاً مرد حصن نداردبه همین دلیل است که این حکم متقارن نیست؛ یعنی دربارۀ زن نسبت به مرد چنین حکمی وجود نداردبنابراین، هدف این حکم این است که از حصن زنان محافظت کنددلیل اصلی هم این نیست که فقط بخواهد به عمل خلاف شرع بُعد اجتماعی بدهد و جنبۀ خصوصی آن ایرادی نداشته باشد و قابل‌شکایت‌کردن و کشیده‌شدن به دادگاه نباشد.

حضاراگر زنی هم شوهر خودش را متهم کند، این تقارن وجود دارد یا نه؟ یعنی، زن باید چهار بار قسم بخورد که همسرش خیانت کرده است و مرد هم چهار بار قسم بخورد که چنین کاری نکرده است؟

استاداز این آیه نتیجه نمی‌شود حکم متقارنش چه هست یا نیستحکم تهمت‌زدن زن به شوهرش در سورۀ نور ذکر نمی‌شودموضوع بحث ما هم این سوره استکلاً بسیاری از احکام در قرآن نیامده استمهم این است که به این پرسش‌ها پاسخ دهیماز این سوره چه باید بفهمیم و چه احساسی به آن داریم؟ در این آیه، چرا این موضوع را ذکر می‌کند؟ مسئله تأکیدی است که این آیه دارد.

حضارچرا حکم متقارن آن مطرح نمی‌شود؟ راجع به افک چرایی این تأکید را بیان می‌کنیداز آن طرف هم می‌‌توانیم این سؤال را مطرح کنیم که چرا در خانواده که زن و مرد در برابر هم حصنی ندارند، اتهام مرد به زن ذکر شده است؛ ولی اتهام زن به مرد نه؟

[۱:۲۰:۰۰]

استادنمی‌دانم حکم شرعی آن چیستسؤال خوبی استاین سؤال با آنچه من می‌گویم، کاملاً مربوط است و جای جواب‌دادن هم دارد.

می‌خواهم این دیدگاه را به ماجرای افک منتقل کنم. ‌‌ماجرای افک پریدن از روی حصن خانۀ پیامبر(صاستاشاره کردم که در سورۀ ‌‌نور کاملاً روشن است که واکنشی اجتماعی به احکام وجود دارداحکام نازل می‌شود و مدام به‌خصوص روابط زن و مرد محدود می‌شود و احکام شرع قدرت بیشتری پیدا می‌کندهم‌زمان در جامعه نارضایتی ایجاد می‌شود؛ حتی بین آن دسته از اطرافیان پیامبر(صکه به‌معنای واقعی کلمه، مؤمن نیستندماجرای افک اوج عکس‌العمل جامعه استعده‌ای محدود این داستان را ساختند و به یکی از همسران پیامبر(صتهمت زنا زدند؛ ولی ‌‌‌این ماجرا عمومیت پیدا کرد و تعداد زیادی آن را مطرح کردنددر این سوره هم توبیخ می‌شوند که چرا این حرف‌‌‌ ‌‌را زده‌انداین عمومیت‌یافتن ماجرا نشان‌دهندۀ حسی در جامعۀ مدینه استاین نکته‌ای است که اینجا مهم استاین را ترکیب کنید با ‌‌‌اینکه هرگونه ﴿يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ﴾ (نور۲۳حس تجاوز‌کردن به داخل حصن را دارداین ماجرا از نظر اجتماعی حالت شدیدی داردسعی کنید این حالت را درک کنیدگویی از دیوار خانۀ پیامبر(صبالا می‌روند تا به حریم بسیار مقدس حضرت وارد شوندوقتی مردی به زنی بی‌اساس تهمت می‌زند که نتوانسته باشد به‌طور قانونی به حریم او وارد شودبنابراین، در ماجرای افک نیز حسی از تصاحب زنان پیامبر(صوجود دارد.

پیامبر(صبا مهاجرت از مکه به مدینه، از آزار و اذیت رهایی یافت و چون انصار و مهاجرین واقعاً به او ایمان داشتند و به او احترام می‌گذاشتند، کم‌کم در جامعۀ مدینه حکومت کاملاً مقتدر و متمرکزی تشکیل داد و خود در رأس هرم قدرت قرار گرفتبه نظر می‌رسد مردان بسیاری می‌خواهند به‌جای پیامبر(صباشند و خود را برای این کار آماده کرده‌اندزمینۀ روانی موجود در جامعه مخالفت با تمرکز قدرت پیامبر(صاست، به‌خصوص که جامعۀ عربی اصلاً با چنین چیزی آشنا نبوده و هرکسی تحت سیطرۀ قبیلۀ خودش بوده استمتداول نبوده است که همۀ افراد جامعه در مدتی طولانی از فردی که شخصیتی کاریزماتیک دارد، کاملاً تبعیت کننددر جایگاه اجتماعی پیامبر(صبودن به‌طور نمادین و طبیعی یعنی تصاحب‌کردن خانه و زنان پیامبر(صو جانشین پیامبر(صشدن در خانواده.

نکتۀ بالا را در ذهنتان ربط دهید به حکمی که نازل شد که هیچ‌کس حق ندارد بعد از پیامبر(صبا زنان آن حضرت ازدواج کنداین حکم نشان می‌دهد تمایل نهفته‌ای وجود دارد که به‌محض ‌‌‌اینکه پیامبر(صاز دنیا برود، سر تصاحب‌کردن زنان او ممکن است درگیری شودبنابراین، لازم است که خیال ازدواج‌کردن با زنان پیامبر(صبه‌نحوی از ذهن‌ها بیرون برودپس، حکم ازدواج‌نکردن با زنان پیامبر(صعلاوه بر ابعاد دیگر بعدی اجتماعی هم داردریشه‌اش را باید در افک ببینیمماجرای افک ماجرایی پنهانی از تمایلات نهفته برای رقابت با پیامبر(صبر سر قدرت استهرکس کمی با بحث‌های روان‌کاوی سروکار داشته باشد، صحبت‌های من برایش واضح و بدیهی است.

خلاصه اینکه ‌‌‌در قدرت‌بودن همیشه برای مردها بار جنسی داردبنابراین، تصاحب‌کردن زن دیگری ارتقاپیدا‌کردن از نظر اجتماعی و به‌جای آن فرد نشستن در سلسله‌مراتب قدرت استاگر این توضیحات برایتان کافی نیست، این حکم را در ذهنتان داشته باشید که بعد از این ماجرا ازدواج با زنان پیامبر(صبرای ابد تحریم شد؛ گویی این موضوع که روزی می‌توانید جای پیامبر(صرا در خانواده‌‌اش بگیرید، از ذهن افراد پاک می‌شود.

درمجموع، در ماجرای افک چیزی بسیار مهم، نشانه‌ای از نوعی حس تمرد در جامعه، پنهان استاین موضوعی است که در سورۀ نور مدام تکرار می‌شودآخرین صحنۀ سورۀ نور هم این‌ است که پیامبر(صمسلمانان را به حضور می‌طلبد؛ ولی عده‌ای فرار می‌کنندبه نظر می‌رسد از وضعیتی که پیش آمده است، به‌نوعی سرخورده شده‌اندعلاوه بر ‌‌‌به‌وجودآمدن قدرت سیاسی و اجتماعی منسجم، تأکید این سوره بیشتر بر احکامی است که وضع می‌شود و عکس‌العملی که مردم در مقابل احکام نشان می‌دهندزیر ماجرای افک حس رقابت و رسیدن به قدرت سیاسی هم وجود دارد؛ به‌طوری که در این سوره تأکید می‌شود کسانی که این داستان را ساختند، گروه منسجمی از مردان شما هستند﴿عُصْبَةٌ مِنْكُمْ﴾ (نور۱۱).

حضاراینکه می‌گویید بار روانی دارد، شاید برای روشن‌ترکردنش بتوانیم بگوییم که بین حیوانات هم همین طور است.

استادبلهحیواناتی مثل گوزن‌ها که حرم‌‌سرا تشکیل می‌دهند، مدام رقابت دارند که طرف اصلی را بکشند و جفتش را تصاحب کنند. ‌‌‌قدرت و نفوذ داشتن با سلطه‌داشتن بر خانواده از نظر روانی مربوط استدست‌کم افراد سطح پایین این‌گونه به ماجرا نگاه می‌کنند.

حضاراین تمایل ناخودآگاه است.

[۱:۳۰:۰۰]

استادبلهاین اتفاقات در خودآگاه انسان‌ها اتفاق نیفتاده است؛ مثلاً این‌گونه فکر نکردند حالا که نتوانسته‌اند زنان پیامبر(صرا تصاحب کنند، چنین دروغی بسازند؛ ولی این تمایلاتِ ناخودآگاه معمولاً به عکس‌العمل‌های عجیبی منجر می‌شود و زشتی‌ ماجرای افک در شایع‌شدن آن استدرست است که عده‌ای ساختند؛ ولی دیگران هم آن را تکرار کردندبه همین دلیل است که گویی همه توبیخ می‌شوند که اصلاً چگونه چنین حرفی را زده‌اند.‌ ﴿لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ (نور۱۱نشان می‌دهد ماجرای افک فرصتی بود تا فشارهای انباشته‌ای که در ناخودآگاه وجود دارد، به‌نحوی بروز یابد و آزاد می‌شود؛ به همین دلیل هم این ماجرا کلاً برای ادامۀ حیات جامعه خیر استممکن بود این فشارهای درون افراد به‌نحوی دیگر و در جایی دیگر آزاد شود؛ مثلاً در وسط میدان جنگ یک‌‌باره بروز کند و افراد دچار تمرد شوند.

حضارمثل اینکه ورودی‌ای پیدا کرده است که خداوند حرفی بزند.

استادبلههمیشه دربارۀ همۀ ماجراها همین گونه استهر ماجرایی که در ‌‌‌‌قرآن ذکر می‌شود، خودِ ذکرشدنش در ‌‌‌‌قرآن و عبرت‌گرفتن از آن خیر است؛ ولی در هر ماجرایی گفته و تأکید نمی‌شود که خود این ماجرا برای شما خیر بوده استنمی‌گوید که ذکرشدنش در ‌‌‌‌قرآن خیر است؛ بلکه می‌گوید خود ماجرا شر نیستبه هر حال، این اتفاق‌ها به جاهای باریک هم انجامیدبه‌نظر من، همین نارضایتی‌ها در نهایت بعد از پیامبر(صبه تمرد‌هایی و به ماجرای اختلافات جانشینی آن حضرت انجامید.

‌‌در ‌‌‌‌قرآن گفته شده است که با هیچ‌کدام از زنان پیامبر(صازدواج نکنید؛ چون این‌ها‌ ام‌‌‌‌المؤمنین، مادران امت، هستندهمان طور که با مادر خودتان تحریم شده‌اید و نمی‌توانید ازدواج کنید، با زنان پیامبر(صهم نمی‌توانید ازدواج کنیدمن فقط به جنبۀ اجتماعی این حکم اشاره کردم؛‌ ولی خود حکم دلایل دیگری هم داردبعد از اینکه این حکم نازل شد، یکی از زنان پیامبر(صام‌‌‌المؤمنین لقب گرفت که عایشه استافک هم دربارۀ عایشه استاین نکته به ذهن می‌رسد که همه را باید ام‌‌‌المؤمنین می‌گفتندچرا فقط عایشه را ام‌‌‌المؤمنین گفتند؟ علت این نام‌گذاری این است که در ناخودآگاه این افراد در جامعه، عایشه هدف اصلی بود. ‌‌هم آن لقب برای عایشه جا افتاد و هم افک دربارۀ عایشه استاین موضوع رابطۀ بین این دو را نشان می‌دهدمی‌گویند: «چون برای عایشه احترام زیادی قائل بودیم، لقب ام‌‌‌المؤمنین را به او دادیم»؛ ولی دقیقاً برعکس است.

فروید در کتاب معروف تفسیر رؤیا آورده است که ‌‌‌‌وقتی‌ فردی می‌گوید زنی را که در خواب دیده، مادرش نبوده است، نشان می‌دهد که اتفاقاً آن زن ما‌درش بوده است؛ چون نفی در رؤیا وجود ندارد و هیچ‌وقت چیزی در رؤیا ظاهر نمی‌شود که این چیزی نیستبنابراین، این فرد به نظر می‌رسد که می‌ترسد از ‌‌‌اینکه این زن مادرش بوده ‌باشد و خودآگاهش این موضوع را نفی می‌کندحرف فروید این است که نفی کار خودآگاه است، نه کار ناخودآگاه و بنابراین، حتماً باید شک کنیمدر واقع، نفی‌کردن مثل تحریفی است که خودآگاه انجام می‌دهد.

۵- تفاوت مجازات‌های شرعی و مدرن

برگردیم به عقب و به یکی دیگر از پیشرفت‌ها‌ی جامعۀ مدرن اشاره کنیماز دید غربی‌ها و نیز روشن‌فکرهای داخل کشور که به قانون حقوق بشر نظر دارند، در جامعۀ مدرن هیچ تردیدی وجود ندارد که شلاق‌زدن و اعدام (همۀ کشورها، حتی آمریکا، حکم اعدام دارند؛ مثلاً جورج بوش، در زمان ریاستش در تگزاس تعداد بسیار بیشتری از حد متوسط حکم اعدام امضا کرد؛ منتها در کشورهای غربی مجرم را به‌روش‌هایی دیگر می‌کشند؛ مثلاً روی صندلی الکتریکی می‌نشانند یا به او دارو تزریق می‌کنند.) و دیگر قوانین مجازات شرعی (سنگسار که در ‌‌‌‌قرآن وجود ندارد؛ ولی دست‌کم در دین یهود هست) خلاف حقوق بشر و وحشیانه استبه‌خصوص اعدام، بیش از هر قانون شرعی دیگر، حساسیت‌زاست و خلاف حقوق بشر شمرده می‌شوداگر شما هم چنین نظری دارید، ‌می‌خواهم کمی تردید ایجاد کنم ‌‌‌‌که واقعاً این‌گونه است یا نه.

روشن‌فکر به همان معنای منفی و بدی که من به کار می‌برم؛ یعنی انسانی که بیشتر سرسپردۀ مدرنیسم است و در عین حال، به اجدادش هم احترام می‌گذارد و دین هم دارد و مدام به‌دنبال این است که دین را به‌نحوی با مسائل مدرن تطبیق دهد. ‌‌‌اینکه روشن‌فکر دینی می‌گویند، نشانۀ همین استروشن‌فکربودنش در اولویت است و نه دینی‌بودنشبرای فردی که اولویتش برعکس است، می‌توان عبارت متدین روشن‌فکر را به کار بردبه هر حال، اتفاقاً کسانی که خود را روشن‌فکر می‌نامند، عموماً دنیای مدرن را نمی‌شناسندبا این حال، همه‌چیزش را پذیرفته‌اند و انتقادی به آن ندارنداحساس می‌کنند دنیا عالی استهمه‌چیز فوق‌العاده پیشرفت کرده استروزبه‌‌روز هم بیشتر پیشرفت می‌کندتولید ناخالصی ملی‌ هم افزایش می‌یابد.

راحت‌ترین راه برای ‌‌‌اینکه دراین‌باره شک کنید، خواندن کتاب مراقبت تنبیه میشل فوکو استنمی‌خواهم بگویم که با همۀ محتوای کتاب فوکو موافقم؛ اما این کتاب شما را تا اندازه‌ای از این ذهنیت حقوق بشری متعارف مدرن خارج می‌کند‌‌‌فوکو در این کتاب سعی می‌کند نشان دهد که در همه‌جای دنیا خشونت قوانین جزایی قبلاً بر جسم افراد اعمال می‌شد؛ ولی در جامعۀ مدرن بر روح آن‌ها اعمال می‌شود؛ یعنی امروزه افراد را به زندان می‌اندازند و تحت تربیت‌های خاص قرار ‌می‌دهند تا قالب اجتماع شونداینجا هم جامعه است که از خود دفاع می‌کنداصلاً هدف مجازات جامعۀ مدرن همین استفردی را که عنصر نامطلوب است و رفتارش مانع افزایش تولید ناخالص ملی است، از جامعه جدا می‌کنند و به زندان می‌اندازنداحکام جزایی مدرن ظاهراً طبق حقوق متعالی بشر استبا این حال، هدف این احکام انسان‌کردن افراد نیست؛ بلکه هدف این است که جامعه از انسان‌‌هایی که با نظم جامعه نمی‌سازند، پاک شوداین افراد ممکن است انسان‌های بسیار پستی باشند و جرم‌های فجیعی مرتکب شده باشند یا ممکن است مخالف سیاسی باشنداصولاً مسئله ایزوله‌کردن عده‌ای و جداکردن آن‌ها از انسان‌‌های دیگر است.

[۱:۴۰:۰۰]

دست‌کم در جامعۀ خودمان می‌بینیم که افرادی که به زندان می‌روند، اگر آفتابه‌دزد بوده باشند، بعداً سارق بانک می‌شوندزندانی‌کردن مثل این است که افرادی را که همگی به‌نحوی زمینۀ خلاف دارند، جایی جمع کنیم تا اطلاعاتشان را با همدیگر تبادل کنند و بعد بیرون آیندفیلم‌های غربی این‌گونه است که چند نفر در زندان با هم آشنا شده‌اند و تیمی تشکیل داده‌اندنقشۀ دزدی را هم همان جا کشیده‌اند و بعد که بیرون آمده‌‌اند، آن را عملی کرده‌اند.

مجازات‌های شرعی چگونه است؟ فرد کاری کرده است که ممکن است نظم اجتماع را به هم زده باشد یا آسیبی به خودش رسانده باشد و مانع رشد فردی خودش شده استمجازات او به‌گونه‌ای است که نه‌فقط جامعه در برابر این عنصر نامطلوب حفاظت می‌شود؛ بلکه فرد به راه خود برمی‌گردد و راه رشدش باز می‌شوداگر زن و مردی به‌طور نامشروع لذت جنسی برده‌اند، عذابی به جسم آن‌‌ها تحمیل می‌شود تا تقاص آن کار اشتباه را پس دهند؛ گویی از گناهی که مرتکب شده‌اند، پاک می‌شوندچون این کار را در جامعه انجام داده‌اند، در ملأعام هم عذاب می‌شوند؛ یعنی هم بعد فردی دارد و هم بعد اجتماعی و اصولاً حرمت بیشتری به جنبۀ روح و روانی گذاشته می‌شودانسان‌‌ها را به سلول انفرادی نمی‌اندازند که دیوانه شوند.

در ابتدای کتاب فوکو دو نمونه از شکنجه‌ها و زندان‌های قدیم آمده است:

کتاب با صحنه‌ای بسیار فجیع و وحشتناک از مجازات جسمی انسانی شروع می‌شود که قصد داشت پادشاه فرانسه را ترور کنددر زمان قدیم در فرانسه رسم بود که تمام مراحل مجازات افراد را به‌دقت ثبت کننداین اسناد که همچون کتابچه‌های راهنمایی برای شکنجه است، امروزه موجود است.

نمونۀ دوم طراحی زندانی است که بنتان دویست‌سیصد سال قبل پیشنهاد کرده استدر قسمت مرکزی این زندان نگهبانان حضور دارندتمام زندان شیشه‌ای استهمۀ زندانی‌‌ها بیست‌وچهارساعته تحت‌نظر‌ند و تمام کارهایشان تحت کنترل استهمچنین همۀ کارهای خود را باید سر ساعت معینی انجام بدهند.

فوکو این زندان شیشه‌ای را با مجازات ابتدای کتابش مقایسه می‌کنددر زندان شیشه‌ای، افراد از نظر جسمی کاملاً راحت‌اند؛ اما تنها نیستند و خلوت ندارند و به‌گونه‌ای دیوانه‌کننده تحت‌نظرنددر واقع، از نظر روانی به آن‌ها فشار وارد می‌شود؛ در حالی که ممکن است فرد از نظر روانی پذیرفته باشد که باید جسمش تنبیه شود و احساس کند که از این طریق به رستگاری می‌رسدبنابراین، ممکن است شوقی در وجودش باشد؛‌ حتی ممکن است اگر به جهان پس از مرگ اعتقاد داشته باشد، مجازات اعدام را بپذیرددر زمان پیامبر(صنمونه‌هایی بود که افراد خود نزد پیامبر(صمی‌رفتند و به گناه خود اعتراف می‌کردند و می‌خواستند که حد بخورنداین هم یکی از روندهای جهان مدرن است که مدام جسم را عزیزتر و محترم‌تر می‌شمارد و به روان و رشد و تعالی آن اصلاً اعتنایی نمی‌کند.

در اینجا دو نکته مهم است:

اولاً در حقوق مدرن آخرتی وجود ندارد؛

ثانیاً در این حقوق مفهوم رشد وجود ندارد.

بنابراین، مجازات افراد برای اخلال در نظم اجتماع استاین را هنر لیبرالیسم می‌دانند که به مسائل فردی مردم کاری ندارددر اسلام هم این‌‌‌‌گونه است؛ مثلاً اگر کار خلاف شرعی در خفا انجام شود، کسی کار ندارد؛ اما اگر ‌کار خلاف در جامعه و به‌نوعی در ملأعام صورت بگیرد، جامعه از خود دفاع می‌کند؛ اما همه‌جا مسئله دفاع از جامعه نیست؛ یعنی اگر کسی اعتراف کند که عملی را در خفا انجام داده است، حد بر او جاری می‌شود؛ چون برای رشد خود او مفید استدر واقع، فرد بر اثر اشتباهی خود را از چیزی روانی محروم می‌کنداین محرومیت به‌نوعی در مجازات شرعی جبران می‌شود، نه ‌‌‌اینکه این فرد چون عنصر نامطلوبی است و مثلاً مانع فعالیت اقتصادی مردم شده است، باید مجازات شود.

نکتۀ اساسی مدنظر من این است که شک کنید به مفاهیم مدرن و به این احترام فوق‌العاده‌‌ای ‌‌که برای جسم قائل‌اند و هر نوع کتک‌زدن خشونت و خلاف حقوق بشر و وحشیگری محسوب می‌شود؛ ولی این‌همه فشار روانی بر مردم را این‌گونه نمی‌دانند؛ ‌در حالی که اگر وزن بیشتری به مسائل روحی بدهیم، درمی‌یابیم که در جهانی به‌شدت وحشی زندگی می‌کنیم؛ چون همۀ انسان‌ها به‌نحوی از نظر روانی تحت کنترل و فشارند و قوانین و مجازات‌‌ها همیشه جنبۀ روانی دارد.

یکی از ویژگی‌‌‌‌های پست‌مدرنیسم ‌‌این است که از همه‌چیز انتقاد می‌کند و ایراد می‌گیرددر عین حال، پست‌مدرنیسم این حسن را دارد که انسان را از فضای تبلیغات رسانه‌‌ای ‌‌و سازمان‌های عمومی‌‌‌، همچون سازمان ملل و انجمن‌‌‌های دفاع از حیوانات بین‌المللی‌‌‌، بیرون می‌آورد؛ چون این سازمان‌ها همچنان بسیار مدرنیستی است‌‌‌جامعه و حقوق و رسانه‌ها هنوز در ‌رؤیاهای، به‌اصطلاح خودشان، دوران روشنگری به سر می‌برند و بسیار هم به خود افتخار می‌کنند و گمان می‌کنند به دستاورد فوق‌العاده‌‌ای ‌‌رسیده‌اند.

جلسه ۱۶ – سوره نور
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو