بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای سوره رعد، جلسه‌ی ۱، دکتر روزبه توسرکانی، ۱۳۹۴

۱شرک جلی

جلسۀ دوم یا اول سورۀ رعد است. قرار شد جلسۀ اول را صفرم (در مورد داعش صحبت شد در آن جلسه) بنامیم و این جلسه یک باشد. به خاطر این جو خرافه‌پرستی که مال عوام است و دارد کم‌کم رسمیت پیدا می‌کند؛ به نظر می‌آید روند و روالی در کشور وجود دارد، من سعی کردم جلسه قبل یکی دوتا مثال بزنم که حتی به مواردی که به اصطلاح شرک جلی هستند نزدیک می‌شود. قسمتی از المیزان را گفتم که می‌توانید به آن رجوع کنید. من آن را پیدا کرده‌ام و شاید برایتان بخوانم. در سورۀ فرقان جایی که واژه اصحاب الرّس بکار رفته اگر مراجعه کنید، روایتی هست در مورد قومی که برای درختی احترام قائل بودند و آن را می‌پرستیدند، که مشابه آن در تمام دنیا بوده و هست و من مثالی زدم که به نظر می‌آید اینها کم‌کم دارند به نوعی مورد تصویب قرار می‌گیرند، در عین حالی که من می‌دانم از طرف عده‌ای در کشور در مقابل این چیزها مقاومت زیادی وجود دارد، مخصوصاً بین علمایی که در قم هستند و خیلی از افراد رسمی که در کشور سمتی دارند. چون واقعاً مسئله مسئله‌ی توحید و شرک و این حرفهاست، به نظر می‌آید مسئله‌ی خیلی مهمی است.

شاید اگر از یک دیدگاه دینی نگاه کنیم، این جور مسائل نسبت به مسائل سیاسی و اقتصادی و چیزهایی که شاید موضوع اصلی بحث‌هایی باشد که خیلی وقت‌ها می‌بینید در مطبوعات و در کشور به عنوان نقطه‌ی ضعف سیستم اجرایی و این جور چیزها می‌شود، این چیزها مهم‌تر است. اگر آدم قبول داشته باشد که مهم‌ترین نکته‌ای که اصولاً وجود دارد توحید و شرک است، بنابراین این جور مسائل فرهنگی که حول و حوش این جور مسائل به وجود می‌آید اهمیت بیشتری دارد و خیلی خیلی مهم است که آدم نسبت به این مسائل هوشیار باشد و در عین حال اگر می‌تواند و امکانش را دارد، عکس‌العمل مناسب نشان دهد. من می‌خواستم متعاقب آن حرف‌ها ایمیلی بزنم که اگر بخشی از جلسه‌ای ناخودآگاه به چنین موضوعاتی اختصاص پیدا کرد، هر کس که علاقمند است، ایده‌ای دارد، فکر می‌کند کاری می‌شود انجام داد؛ از نوشتن یک سری مقاله و انتشار آن تا تشکیل دادن یک تشکّل، هر چیزی که هر کس فکر می‌کند می‌تواند کاری بکند، من می‌خواستم رسماً اعلام کنم و الان هم اعلام می‌کنم که حاضرم هر کاری که از دستم برمی‌آید انجام دهم، البته در حد کار فرهنگی. واقعیت این است که من از این کارها نکرده‌ام، کارهای گروهی این شکلی، و خیلی ایده‌ی خاصی هم ندارم، ولی اگر کسانی هستند و فکر می‌کنند که می‌شود مثلاً با استفاده از فضای مجازی، با استفاده از رسانه‌ها، کار فرهنگی مناسبی انجام داد، به من ایمیل بزنند و قرار بگذاریم، ایده‌هایشان را بگویند. اگر بتوانیم کاری انجام دهیم، این جور کارها از نظر دینی به نوعی جزو واجبات است، اگر امکان این را به آدم بدهد که بتواند اثری را در فضای فرهنگی بگذارد ولو ناچیز. من این را مخصوصاً از این جهت پیشنهاد می‌کنم، چون می‌دانم که به طور متفرق بی‌نهایت گروه و دسته و جمعیت از علمای قم گرفته تا انواع و اقسام افراد، نگرانی‌های این شکلی دارند و ممکن است ارتباط‌های خوبی با هم نداشته باشند. در عین حالی که الان که این حرف را دارم می‌زنم ممکن است یک نفر ایمیلی به من بزند و بگوید یک تشکّل فرهنگی به این اسم، صرفاً برای مبارزه با این جور چیزها به وجود آمده، بنابراین ما می‌توانیم مثلاً با آن همکاری داشته باشیم.

نمی‌دانم الان فضا چگونه است، فقط می‌دانم که خیلی‌ خیلی زیاد آدم‌هایی هستند که نسبت به این مسائل حساس‌اند ولی یک جوری به نظر می‌رسد آن گروه‌هایی که پشت این مسائل هستند انگار منسجم‌تر عمل می‌کنند تا کسانی که مخالف این سوء برداشت‌های دینی هستند. به هر حال به ‌عنوان یک نتیجۀ عملی از بحث‌هایی که جلسۀ قبل کردیم و عملاً یک جلسۀ بحث دربارة سورة رعد از دست رفت گفتم که این پیشنهاد را بکنم که حسی از اینکه بالاخره شاید به یک نتایج عملی منجر شود داشته باشیم. به هر حال من شاید متعاقب این حرفی که دارم می‌زنم یک ایمیل کوتاهی هم به گروه زدم و حالا هر کسی که علاقه‌مند است، من اصلاً هیچ ایدة مشخصی ندارم که چه کارها می‌شود کرد و در چه قالب‌هایی می‌شود کار کرد، فقط حسم این است که کار فرهنگی است و می‌شود الان در فضای مجازی یا غیرمجازی یک کارهایی بالاخره انجام داد. هر کس به سهم خودش اگر بتواند یک دخالتی کند و یک تاثیری بگذارد فکر کنم خیلی مفید است.

این جوُ این شکلی که به وجود آمده است در کشور ما که من فکر کنم بهترین محمل است برای اینکه یک گروه‌هایی مثل عقایدی شبیه داعش در ایران نفوذ پیدا کنند. دقیقاً نکته این است که آنها در تبلیغاتشان افرادی که به آن‌ها می‌گویند سلفی و حالا در رادیو و تلویزیون ما به اسم تکفیری از آن‌ها یاد می‌شود اینها یک مقدار زیادی ابزار تبلیغاتشان این است که آن‌ها موحدند و بقیه مشرک هستند. وقتی یک جامعه‌ای برود به سمت اینکه هر کسی با هر ایده‌ای نگاه کند احساس کند که واقعاً یک شرکی اینجا به وجود آمده است، تبعاً ممکن است متأسفانه از نظر فرهنگی یک راهی برای نفوذ این عقاید افراطی که با این شعارها جلو می‌آیند باز شود. به هر حال من این کار عملی را دارم می‌گویم که به آن بحثی که در مورد داعش کردیم هم بالاخره خیلی مربوط است. من این پیشنهاد را فعلاً شفاهاً کردم، خیلی کوتاه احتمالاً یک ایمیلی به گروه هم می‌زنم، حالا بعداً اگر کسانی بودند که علاقه‌مند بودند و ایده‌هایی داشتند می‌توانیم با هم جلسه‌ای داشته باشیم جدای از این جلساتی که اینجا هست.

۲سوره رعد

۱۲ مدنی یا مکی بودن سوره

شروع کنیم و کاری که همیشه انجام می‌دادیم را دربارۀ سورة رعد انجام دهیم. یک مرور خیلی کلی و مختصری در مورد سوره داشته باشیم و بعد هم شروع کنیم در مورد مباحثی که به طور خاص در بخش‌هایی مطرح شده است حرف بزنیم تا اینکه کم‌کم این بحث راه بیفتد، بحث کلیت سوره رعد. در سورة رعد اگر بخواهیم کلیاتی بگوییم مثل همین که همیشه معمولاً به این اشاره می‌کنم که کدام سوره‌ها مکی هستند کدام سوره‌ها مدنی هستند، به هر حال یک مقدار گفتن تاریخچۀ سوره هم ممکن است به درک محتوای سوره کمک کند. به نظر می‌آید طبق شواهد تاریخی همۀ سورة رعد یا اکثر آیات مکی هستند. هم از محتوا اینجور برمی‌آید و هم از چیزی که در تاریخ ضبط شده است برمی‌آید و هم خوشبختانه می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که علامه طباطبایی از آن استنباط خوبی کرده است که گاهی اوقات در خود آیات ممکن است یک نکته‌ای باشد که نشان دهد سوره در چه تاریخی نازل شده است و مکی است یا مدنی.

من در عین حال که این حرف را می‌زنم اختلافی به آن صورت در مکی بودن سورة رعد وجود ندارد، به غیر از چند تا آیه که بعضی‌ها معتقدند در مدینه نازل شده است. چون خوب است این اشاره‌ای که علامه طباطبایی کردند، می‌خواهم به آن اشاره کنم. ایشان بنا به آیة ۳۶ام سوره که می‌گوید « وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ»، کسانی که کتاب به آن‌ها داده شده است شاد می‌شوند به دلیل این چیزی که بر تو نازل می‌شود، این را مستند خوبی می‌دانند برای اینکه این سوره در مکه نازل شده است. هر چه که به آخر رسالت پیامبر نزدیک شدیم اهل کتاب بیشتر حالت مواجهه داشتند. در ابتدا از اینکه در محیط شرک‌آلود مکه و فضایی که قریش در آن قدرت داشت یک ندای توحیدی نزدیک به چیزی که به ‌اصطلاح ادیان ابراهیمی می‌گویند بلند شده است، طبیعی است که یهودیان و مسیحیان از اینکه مقاومتی در مقابل شرک به وجود آمده است احتمالاً می‌شود حدس زد حتی بدون مراجعه به تاریخ، که شاد می‌شدند از اینکه یک چنین دعوتی در مکه دارد به وجود می‌آید، قبل از اینکه جامعة دینی شکل بگیرد، قبل از اینکه اعلام شود این یک دین جدیدی است که در ادامة دین یهود و مسیحی است و به اصطلاح آن قدر بزرگ شود و ادعایی پیدا کند که حالت رقابتی پیش بیاید. هر چه که جلو رفت بزرگ‌تر شد و رقابت پیش آمد و دیگر آن حس اولیه تبعاً وجود نداشت. بنابراین خیلی خوب است که از این آیه در واقع می‌توانیم بفهمیم که قطعاً خود این آیه در مکه باید نازل شده باشد. در ادامه‌اش می‌گوید «وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ»، به نظر می‌آید احزاب برمی‌گردد به همان کسانی که اهل کتاب حساب می‌شوند که قسمت‌هایی را انکار می‌کنند. این‌ها را کنار هم بگذارید شاید حدوداً بتوانید حدس بزنید مثلاً حال و هوای سال‌هایی که در آن به وجود آمده قبل از مدینه است، ولی خیلی هم زود نیست. یعنی حرف‌هایی هم بالاخره زده شده است، مثلاً به جایی رسیده‌ایم که قسمت‌هایی از تاریخ بنی‌اسرائیل احتمالاً نقل شده که انکارش کردند یا مثلاً فرض کنید چیزی در مورد قیامت گفته شده که منکرش بودند. من فقط از این جهت اشاره کردم که واقعاً بحث تشخیص مکی بودن و مدنی بودن خیلی صرف بحث تاریخی نیست، یعنی به خود متن هم می‌شود گاهی اوقات رجوع کرد، و از این جهت جالب است.

۲۲ شأن نزول

در مجموع هم شاید دعوا سر مکّی یا مدنی بودن بعضی از سوره‌ها و آیات با توجه به حر‌ف‌هایی که قبلاً چند بار در مورد اینکه شأن نزول چقدر مهم است زده‌ام، خیلی از نظر من مسئلة مهمی نیست. یعنی اگر همین جوری هم من سوره‌ای را بخوانم، هیچ ایده‌ای هم نداشته باشیم که این در مکه نازل شده یا در مدینه و هیچ تاریخچه‌ای هم پشت آن ندانم، معمولاً مانع فهم سوره نمی‌شود، ولی به هر حال کنجکاوی قابل قبولی است که برویم سراغ اینکه اگر می‌شود جایگاه تاریخی آیات یا سوره‌ای را درک کنیم، منتها فکر کنم بعضی‌ها بیش از اندازه به این نکته توجه می‌کنند. الان هم ما در دوره‌ای قرار داریم که بحث‌های به اصطلاح هِرمنوتیکی وجود دارد که به معنایی شاید بیش از اندازه روی مفهوم تاریخیّت متن تأکید می‌کنند. حداقل برای یک متنی که ادعای وحی بودن دارد، دوست دارم این را تأکید کنم که آن مقداری که در مورد متون انسانی مسئلة تاریخیّت مطرح است نباید مطرح باشد. من احساسم این است که یک عده از افراد مدرن وقتی که به قرآن نگاه می‌کنند و در مورد قرآن بحث می‌کنند، شاید تحت تأثیر همین بحث‌هایی که الان توی هرمنوتیک مدرن مطرح شده است خیلی کنجکاوی‌های تاریخی نشان می‌دهند. یعنی به نوعی برگشته‌اند متأسفانه به آن فضای شأن نزول پیدا کردن و این حرف‌ها که در قدیم خیلی متداول بوده است، یعنی یک دوره‌ای

[۰۰:۱۵]

تفسیرها به شدت دنبال این بودند که تا جایی که می‌توانند برای آیات داستان درست کنند یا داستان پیدا کنند؛ البته داستان درست کنند یک بار منفی دارد، داستان پیدا کنند. اگر هست و واقعی است، داستان آن را می‌فهمند، اگر نه مثلاً از چیزهایی که دیگران گفته‌اند ممکن است برداشت‌هایی بکنند که من تأکیدم این است که خیلی نباید در برداشتی که ما از آیه و سوره می‌کنیم تأثیر بگذارد. این مثالی که الا من زدم، این آیه‌ای که در انتها آمده است، خیلی وقت‌ها این جوری است که اگر لازم باشد تاریخیّت مهم باشد، به نوعی آیه‌ای صراحتاً یا به طور تلویحی اشاره می‌کند و وضع را روشن می‌کند. اگر اشاره‌ای نیست بیشتر باید ذهنمان برود سمت اینکه خیلی نباید حالا کنجکاوی کنیم و مهم بدانیم که یک آیه‌ای دقیقاً در چه سالی در چه حال و هوایی نازل شده است. خیلی از آیات و سوره‌ها را بنا به محتوایشان دقیقاً می‌توانید روزش را هم حدوداً تعیین کنید. مثلاً یک روز بعد از جنگ بدر یا جنگ اُحد است، یا مسائل تاریخی دیگر که پیش آمده است، بنا به آن محتوایی که در آیات هست، مثلاً همان آیۀ اول سوره انفال تقریباً الان می‌توان گفت حدوداً چه ساعتی در چه روزی در مدینه نازل شده است. دارند غنائم را تقسیم می‌کنند، مثلاً جنگ تمام شده، یک اتفاقی افتاده است. بنابراین سوره‌هایی که تاریخیّت در آنها هست معمولاً در خود سوره منعکس است، خیلی لازم نیست برویم تحقیقات اساسی انجام بدهیم. فکر کنم این بحث‌ها را قبلاً کرده‌ام، می‌خواستم به استدلالی که آقای علامه در المیزان کردند اشاره‌ای کنم.

۳۲ محتوای تکوینی سوره

این در مورد مکّی مدنی بودن، در مورد الفاظی که در سوره به کار رفته هم اگر سوره یک ویژگی‌ داشته باشد از نظر محتوا، حداقل شروع سوره و به ‌اضافۀ اسمی که برای سوره انتخاب شده، به شدت در شروع سوره محتوای آیات تکوینی و نگاه کردن به طبیعت است. دو صفحۀ اول کاملاً این طوری هستند دیگر؛ چون کل سوره در این قرآن استانداردی که در دست همۀ ما هست حدود شش صفحه هست به اضافۀ یک آیه، شش صفحۀ نوشتنی است. می‌شود گفت چون کادری جلوی صفحۀ اول باز شده است آن آیه را هم بگذارید از نظر فضایی که اشغال کرده است شش صفحه قرآن است. دو صفحۀ اول فضا به شدت اینگونه است که اشاره به آیات تکوینی می‌شود به اضافۀ نکاتی که لابه‌لای این آیات می‌آید و بنابراین حدود یک سوم سوره است که می‌شود گفت حجم قابل ملاحظه‌ای به این موضوع اختصاص دارد. در چهار صفحۀ دیگر به آن صورت بحث‌های‌ مربوط به طبیعت نیست، ولی کلاً بحث‌های مربوط به نبوت و معاد اینها مطرح است. بنابراین چیزی که در این سوره خیلی به نظر می‌آید اهمیت دارد و خاص است، آیات مربوط به طبیعت است. مخصوصاً من میل دارم به این اشاره کنم که خیلی جاها ما آیات مربوط به طبیعت داریم که به نوعی سابقه دارند، قبل یا بعد آن آیات مشابه دارند، اینجا یک سری آیات خاص داریم. مثلاً عبارت‌هایی مثل «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» یا مثلاً «جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ» و این آیات « زَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَی بِمَاءٍ وَاحِدٍ»، یک چیز خیلی خاص است، اشاره‌هایی که این خودش برجسته می‌کند. مثلاً «اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ»، خیلی جاها شما آیات طبیعت دارید که اشاره به شب و روز و آمدن ابر و باران می‌کند، فضا و محتوا به نظر می‌آید خیلی مهم است و به دلیل اهمیتش جاهای دیگر هم آمده است. اینجا به نوعی اشاره‌هایی به باغات و چیزهایی که در باغات هست و مخصوصاً به طور خاص این آیه‌ای که می‌گوید «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» خاص است دیگر و به شکل عجیبی هم تأثیرگذار است.

من باز یک قسمتی می‌توانستم تفسیر آقای سید قطب را بیاورم که اصلاً آن حرف‌هایی که زده بود را من خواندم دقیقاً به دلیل این بود که احساسش این بود که نمی‌تواند خوب در مورد سورة رعد بنویسد و احساس خود را بیان کند، برای همین احساس ناتوانی‌اش باعث شده بود در آن مقدمه این چیزها را بنویسید. حداقل این دو صفحۀ اول سورة رعد به این صورت تأثیری می‌گذارد با گفتن و خُرد کردن به اینکه الان اینجا آسمان و زمین و فلان و اینها، ممکن است دور شویم از این جور نگاه‌ها و از آن حسی که نهایتاً به اینجا که می‌رسد به آدم دست می‌دهد. این آیات انتهایی که کلمة رعد در آن هست، چون آقای سید قطب خیلی استعداد دارد که بعضی از این چیزها را خوب بیان کند و نتوانسته بیان کند من هم سعی نمی‌کنم فقط همین جوری اشاره می‌کنم که یک فضای خاصی در آیات مربوط به طبیعت در این سوره هست. یک جور نمایش طبیعت همراه با شگفتی و زیبایی که لزوماً به عقل و استدلال درنمی‌آید، مثل یک کسی که برود در طبیعت و یک دفعه احساسات عجیبی به او دست بدهد و لذت ببرد از بودن در طبیعت، ممکن است شما نتوانید خیلی از این حس‌ها را به کلام در بیاورید در مورد توحید. در این آیات سوره رعد به هر حال یک چنین فضایی هست. بیایید شروع کنیم از اول طبق همان روالی که قبلاً داشتیم، یعنی بگوییم مثلاً از این آیه تا این آیه یک چیزی را می‌گوید، بعد آیات دیگر همین ‌طور. به اصطلاح خودمان قطعه‌بندی کنیم تا اینکه به یک محتوای کلی نزدیک شویم و بعداً کم‌کم وارد جزئیات شویم.

۳مقدمه سوره

شروع سوره «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ»، اولین آیه مثل خیلی از سوره‌های قرآن اشاره به خود کتاب دارد. این آیات کتاب است و آنچه از سمت خداوند به تو نازل شده است حق است ولی اکثر مردم این را نمی‌دانند. همین‌جور که جلو می‌رویم بیشتر فکر کنم به این نتیجه می‌رسیم که با اینکه خیلی از سوره‌ها با چنین آیاتی شروع می‌شود، اینجا دارد روی یک چیزی تأکید می‌شود که بعداً می‌بینید مدام این محتوا در سوره تکرار می‌شود. چیزی که روی آن دارد تأکید می‌شود این است که شما ممکن است بگویید «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابُ المُبین»، چیزهایی که اول سوره‌ها هست، بگویید این کتابی است که از طرف خداوند نازل شده، بعد در سوره می‌بینید محتوا به شدت مثلاً ممکن است تمایل به این داشته باشد این کتاب از طرف خداوند واقعاً نازل شده است. چیزی که در این آیه انگار از اول سنگ بنای آن گذاشته می‌شود حق بودن محتوای چیزی است که دارد نازل می‌شود و می‌بینید که این مدام در سوره تکرار می‌شود. آن چیزی که در این آیات، در قرآن منعکس است حق است. کمتر انگار تأکید دارد که ببینید مثلاً این از طرف پروردگار عالم نازل می‌شود. نه اینکه نیست، در محتوای آیۀ اول هست، ولی این عبارت «وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ» چیزی است که در واقع در ابتدای سوره گفته می‌شود و در سوره هم به این محتوا برمی‌گردیم. مثلاً سه صفحه بگذرد و دقیقاً سوره نصف شود این آیه هست «أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى»، یعنی مثل اینکه نصف سوره را که جلو می‌روید دوباره برمی‌گردید به همین محتوا. کسی که می‌فهمد که چیزهایی که در قرآن هست حق است، با آن کسی که نمی‌فهمد و کور است و متوجه نمی‌شود با همدیگر مساوی هستند. یا دو صفحه دقیقاً بروید جلو، اول صفحۀ سوم نوشته «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ»، وقتی می‌گوید «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» این قسمت شامل یک تمثیل بسیار مهمی در مورد حق و باطل است که جزء ویژگی‌های این سوره است، آیه خیلی معروفی است که می‌گوید «كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ»، مثل یک آبی می‌آید و مثلاً «فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا». این صفحۀ سوم با «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» شروع می‌شود که مثال حق و باطل دارد و آخرش حرف از این است که حق را استجابت کنید. دوباره برمی گردد به اینکه آن چیزی که بر شما نازل شده محتوای آن حق است. بنابراین آیۀ اول دارد روی اینکه چیزی که در این کتاب می‌خوانید، آن چیزی که نازل شده محتوایش حق است، تأکید می‌کند. این حق بودن شامل این است که حقیقت را در واقع دارد انعکاس می‌دهد، از طرفی دعوت حق هم در آن هست و از شما عمل کردن بر مبنای حق هم در آن خواسته می‌شود. یعنی هم از لحاظ تکوینی حق را دارد انعکاس می‌دهد و هم از لحاظ تشریعی از شما عمل کردن بر مبنای حق را می‌خواهد.

ویژگی تفکر دینی این است که ما یک جور عمل حق و باطل داریم. فقط حق این نیست که من یک چیزهایی را مثلاً من یک گزاره‌ای را بگویم درست باشد یا غلط باشد که حق و باطل معنی پیدا کند، عمل من هم می‌تواند حق یا باطل باشد. بنابراین آن چیزی که بر ما نازل شده از طرف پروردگار که می‌گوید «وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» شامل محتوای گزاره‌های حقیقی است، چیزهایی که به حقیقت اشاره می‌کنند، حقیقت تکوینی انعکاس پیدا می‌کند در این کتاب، حقیقت تشریعی هم انعکاس پیدا می‌کند، یعنی دعوت به حق هم در این کتاب می‌شود. مثلاً یک مقدار که جلوتر برویم اینجا که می‌گوید «أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى» اینجا یک دفعه بحث می‌شود که «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ»، عملی است دیگر. می‌گوید «دَعْوَةُ الْحَقِّ»، چیزهای که به شما نازل می‌شود حق است و اینجا معنی‌اش این نیست که حرف‌هایی که زده می‌شود حقیقت است، حقیقت انعکاس پیدا کرده است. شما وقتی طبیعت را در قرآن می‌بینید حقیقتی است که در قرآن انعکاس پیدا کرده است، مثل یک آیات الهی که دارند عین آن چیزی که در واقع هست را دارند انعکاس می‌دهند. ولی قرآن فقط این نیست، قرآن دعوت به حق است، بنابراین وقتی می‌گوید «أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» فقط منظورش این نیست که آدم‌هایی که حق را می‌فهمند، آدم‌هایی که به مبنای حق عمل هم می‌کنند و بلافاصله بعد از آن می‌گوید «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» و کمی که جلو می‌رود می‌گوید «وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ»، عهدی که خداوند از ما گرفته است حق است و می‌توانیم بر مبنای آن عمل کنیم یا نکنیم. بنابراین آیۀ اول مهم است.

همین‌طور که در سوره پیش می‌روید اینکه آن چیزی که در قرآن است حق است معنی‌اش روشن می‌شود و هر چیزی هم که می‌شنوید مثلاً بلافاصله که این آیه را می‌خوانید شروع می‌شود یک سری حقایق بیان شدن. دو صفحه بیشتر در واقع به این اختصاص دارد که حقایق تکوینی، از آسمان و زمین و آنچه که در ارحام می‌گذرد در قرآن دارد انعکاس پیدا می‌کند. اینها جلوۀ حق هستند دیگر. خداوند در طبیعت جلوه کرده است؛ فراموش نکنید که الله همان حق است، معادل بودن الله با حق مسئلۀ خیلی مهمی در قرآن است. خداوند به صورت حقیقی در طبیعت در جهان جلوه کرده است، اگر این طبیعت در قرآن جلوه کند بنابراین حق در اینجا جلوه کرده است. از طرفی احکام الهی هم در قرآن می‌آیند که آن‌ها هم نوعی دیگر از جلوة حق در عالم به اصطلاح امر هست. بلافاصله بعد از اینکه گفته می‌شود

[۰۰:۳۰]

«وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ» شما تعدادی از آیات الهی را در طبیعت، در واقع جلوة حق را در طبیعت می‌بینید. «اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»، خیلی از این چیزهایی که به آن اشاره می‌شود اختصاصی این سوره است. خداوند است که آسمان‌ها را بدون ستونی که ببینید برافراشته است «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ»، بر عرش مستولی شده است، «وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ»، و خورشید و ماه را در تسخیر خودش دارد، «كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى»، که هر کدام با یک اجل تعیین‌شده‌ای جریان پیدا می‌کنند، «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ»، امور را تدبیر می‌کند، «يُفَصِّلُ الْآيَاتِ» نشانه‌ها را تفصیل می‌دهد، «لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ» شاید به لقاء پروردگارتان یقین پیدا کنید. بنابراین آن آیاتی که اینجا منعکس می‌شوند صراحتاً گفته می‌شود که به مسئلۀ معاد ربط دارند. حالا نمی‌خواهم وارد جزئیات بحث در مورد این آیات بشوم، ولی چیزهایی در طبیعت هست که شما را به این نتیجه می‌رساند که معادی در کار است. همان طور که آیاتی در طبیعت هست، نشانه‌هایی هست که شما را به توحید معتقد می‌کند. اینجا بعد از اینکه چنین چیزهایی در مورد طبیعت گفته می‌شود، ادامه‌اش تأکید می‌کند که این آیات تفصیل داده می‌شود برای اینکه به لقاء پروردگارتان یقین پیدا کنید، بنابراین ارتباط دارد به معاد.

«وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا»، خداست کسی که زمین را گسترانده است، «وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا»، و در زمین کوهها و نهرها را قرار داده است، «وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ»، و از هر محصول و ثمره‌ای زوجینی قرار داده است؛ چیز دوگانه‌ای مثل نر و ماده بودن حیوانات و خیلی از گیاهان، «يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ» یعنی روز توسط شب پوشیده می‌شود، «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»، در اینجا آیاتی هست برای کسانی که فکر می‌کنند. من قبلاً یادم می‌آید یک جایی شاید به خاطر اینکه تمایز بین تفکر و تعقل را در قرآن گفته باشم به این دو تا آیه‌ای که پشت سر هم در سورۀ رعد هست اشاره کرده‌ام. اولین آیه که به همین مسئلة زوج زوج بودن ثمرات و روز و شب اشاره می‌کند انتهایش می‌گوید «لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»، آیۀ بعدی می‌گوید «لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»، بالاخره تعقل با تفکر یک تفاوتی دارد. تفکر بیشتر نزدیک است به آن چیزی که ما به آن تفکر و تعقل می‌گوییم. در قرآن تعقل همراه با یک چیزهای عاطفی و احساسی به نظر می‌آید هست. تفکر یعنی شما چیزهایی را جزء جزء می‌بینید، نتیجه می‌گیرید پیش می‌روید، شبیه استدالال کردن، در حالی که ما وقتی می‌گوییم علوم عقلی منظورمان علوم استدلالی است. اما در قرآن در عقل قلب هم هست و قلب جایی نیست که ما با آن استدلال کنیم، قلب جایی هست که در آن عاطفه و احساس هم وجود دارد.

«وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ»، این هم فکر می‌کنم جایی که حرف از ریتم و آهنگ و اینها بوده، در این آیه به عنوان یک چیز شاخص به آن اشاره شده است. همه آیات این سوره یک جوری است، به همین خاطر تأثیر عجیبی می‌گذارد. مرحوم سید قطب هم سعی کرده مدام بگوید که اینجا یک تلاطمی در این آیات هست، یک حس شاعرانه‌ای در نگاه به طبیعت در این آیات هست که شاید خیلی قابل بیان نباشد. «وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ»، در زمین قطعه‌های مجاوری هست و باغ‌هایی از اعناب، از انگور و زرع و نخیل «صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ» که اصلاً مهم نیست تک‌پایه، دوپایه یا هر چیزی ترجمه می‌کنند، شاید خیلی اهمیت نداشته باشد و من خودم نمی‌دانم دقیقاً معنی‌اش چیست. «يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ»، که با یک آب یکسانی اینها دارند سیراب می‌شوند، «وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ» بعضی‌هایشان به بعضی‌ها در ثمراتی که ایجاد می‌کنند برتری و تفضیل دارند، «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»، در این آیاتی هست که تعقل می‌کنند، عقلشان را به کار می‌برند. این اولین بخش آیات طبیعت در این سوره است که مثل خیلی جاهای دیگری که دیدید اینجا خیلی در این سوره این مسئله شاخص است؛ از آسمان شروع می‌کند کم‌کم می‌آید پایین. اول آسمان‌ها را می‌بینید بدون ستون، مثل اینکه آدم سرش را می‌برد بالا، وقتی می‌گوید آسمان‌هایی را برافراشتیم کله‌تان بالا است و دارید بالا را نگاه می‌کنید، افق ستاره‌ها و چیزهایی که بالای سر ما هست. بعد همین طور کم‌کم می‌آید مثلاً «وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ»، یک مقدار نزدیک می‌شویم، انگار این کرات و آسمان نزدیک‌تر به خودمان را داریم می‌بینیم. بعد می‌آید روی زمین، منتها زمین در حد اینکه فعلاً از راه دور دارید نگاه می‌کنید. کوه‌ها را می‌بینید و نهرهایی که جاری هستند. از روی کره ماه هم می‌شود کم و بیش این چیزها را دید. بعد همین ‌طور zoom می‌کند و می‌آید نزدیکتر تا اینکه در این قطعه به اینجا می‌رسیم که باغ‌هایی را داریم می‌بینیم، نهرهایی که بینشان جاری است و اینها میوه هم دارند. دیگر خیلی نزدیک شدیم. باغ را از فاصله دور هم می‌شود دید، اما می‌آید پایین میوه‌ها را هم کم‌کم دارید می‌بینید، نوعشان را دارید تشخیص می‌دهید که بعضی‌هایشان از نوع انگورند، بعضی‌ها خرما هستند، به نوعی انگار طعمشان را هم داریم می‌چشیم؛ بعضیی‌هایشان خوشمزه‌تر و درشت‌تر هستند. از آسمان خیلی دور شروع می‌کند تا اینکه بیاید روی زمین و نهایتاً اینکه یک چیزی ببینیم که برای ما قابل خوردن است.

هنوز خودمان را ندیده‌ایم، طبیعت را فعلاً دیده‌ایم. بعد می‌گوید «وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ»، این آیۀ ادعای تکراری واقعاً ابلهانه؛ خیلی مهم است که حستان این باشد که این حرف چقدر ابلهانه است که خلق جدید، مگر ممکن است؟ معمولاً جوابش این است که ای ابله، اگر کسی توانسته است این را از هیچ خلق کند دوباره خلق کردن آن معلوم است که راحت‌تر است. این دقیقاً این نکته است که آدم‌هایی که از لحاظ شناختی در سطح پایین قرار دارند، ویژگی بسیار مهم آن‌ها این است که در مقابل پدیده‌هایی که به طور منظم می‌بینند دچار شگفتی نمی‌شوند، حالت کرختی پیدا می‌کنند. آدمی که هوشیار است و سطح آگاهی او بالاتر است هر روز ممکن است هزار بار دچار یک حالت شگفتی یا به قول عرفا یَقظه شوند. هر گوشه‌ای را نگاه می‌کنید واقعاً عادت نمی‌کنید. این حالت عادت کردن و کرخت شدن ویژگی آدم‌هایی است که در حال چرا هستند. آدم‌هایی که کمتر می‌چرند معمولاً ذهنشان فعال‌تر است، هر روز انگار به دنیا می‌آیند، هر روز انگار یک چیزهایی را دوباره می‌بینند، از زوایای جدیدی می‌بینند، کشف می‌کنند، دچار شگفتی می‌شوند.

من اصلاً نمی‌خواهم وارد این بحث بشوم؛ در دوران یونان باستان یک بحثی هست بین رواقیون که عده‌ای بودند که فلسفه‌ای داشتند با طرفدار سقراط و افلاطون، که رواقیون می‌گفتند حکیم کسی است در مقابل هر پدیده‌ای به شگفتی درمی‌آید، افلاطونی‌ها می‌گفتند‌ حکیم کسی است که به جایی رسیده است که دیگر از هیچ چیزی شگفت زده نمی‌شود، مثل اینکه همه چیز را می‌داند. من کار ندارم و وارد آن بحث نمی‌شوم، ولی حس اینکه یک آدمی هر روز به شگفتی در بیاید حس خوبی است. این معنی‌اش این نیست که جاهل است، معنی‌اش این است که هر روز چیزی در حدی عمیق‌تر و بیشتر می‌فهمد. اگر واقعاً ایدۀ افلاطون و اینها درست باشد که یک چیزی به اسم حکیم کامل وجود دارد، مثل یک آدمی که همه چیز را فهمیده، شاید دیگر شگفتی در کار نباشد، ولی من نمی‌دانم اصلاً کسی از آدم‌های معمولی به این جا می‌رسد یا نمی‌رسد. فکر می‌کنم خوب است که آدم‌ها از نظر آگاهی طوری باشند که آنقدر در حال پیشرفت باشند که هر روز شگفت زده شوند، هر روز احساس جدیدی را تجربه کنند. آدم‌های لِول پایین؛ طرف وقتی که انسان را می‌بیند و موجودات زنده را می‌بیند، درخت را می‌بیند که میوه می‌دهد، دیگر برایش تکراری است و شگفت زده نمی‌شود، این آدم به جایی می‌رسد که احساس می‌کند که اگر دوباره اینها از بین بروند دوباره به وجود بیایند، مگر چنین چیزی می‌شود. اصلاً احساس اینکه این چیزی که الان جلویش است چگونه شده که خیلی شگفت‌انگیزتر است؛ از هیچ چیز یک چنین چیزی به وجود آمده و معلوم است که دوباره به وجود آمدن آن راحت‌تر است. بارها در قرآن این ادعا که می‌آید بلافاصله بعدش می‌گوید کسی که اینها را از هیچ چیز خلق کرده است دوباره خلق کردن آن معلوم است که برایش راحت‌تر است. این خیلی حرف واضحی است، ولی آدمی که در یک حالت به اصطلاح ذهنی است که به آن چیزهایی که عادت کرده دیگر شگفت زده نمی‌شود، چون آن یکی را ندیده که از بین برود و دوباره به وجود بیاید به نظرش می‌آید که نه اینکه شگفت انگیر است، فکر می‌کند اصلاً نمی‌شود و غیرممکن است، در حالی که آدمی که این دنیا را خوب نگاه می‌کند و به اندازۀ کافی شگفت بودن جهانی که در مقابلش وجود دارد را درک می‌کند خیلی راحت می‌پذیرد که شما بگویید سه بار این دنیا از بین می‌رود و دوباره به وجود می‌آید، ده بار دیگر می‌شود، چه اشکالی دارد. به اندازۀ کافی چیزی که داریم می‌بینیم شگفت‌انگیز است که دوباره دیدنش بعد از یک مدت کمتر ما را شگفت‌زده کند.

حضار: ؟ [۴۲:۵۰]

استاد: نه هیچ چیز نیست، منظورم این است که انسانی نبوده و انسان به وجود آمده است، نه هیچ چیز. یعنی چه هیچ چیز؟ منظورم این است که این چیزها اصلاً نبوده‌اند، یعنی شما درخت نداشتید، جانور نداشتید، انسان نداشتید، این ستاره‌ها و سیاره‌ها را نداشتید. مسئله حیات است. این حیاتی که به وجود آمده از هیچ چیز یعنی از هیچ حیاتی. گیاه به وجود آمده، انسان به وجود آمده، حیوانات به وجود آمده‌اند. اینها خاک شوند دوباره برگردند به زمین و دوباره سر بیرون بیاورند، کدامش عجیب‌تر است؟ هیچ حیاتی در این زمین نبوده، خاک بوده و یک چنین چیزهای رنگارنگی از آن به وجود آمده است. حالا دوباره اینها خاک شوند و دوباره سر بیرون بیاورند؛ مثل اینکه من بگویم اصلاً کدام اینها پدیده‌ها عجیب‌‌تر است، اولین گیاهی که به وجود آمد یا اینکه الان من یک دانه گندم را می‌کارم و دوباره سبز می‌شود و یک چیزی درمی‌آید؟ این سابقه دارد دیگر، یک پدر و مادری دارد، اصلاً گندم بوده است. واقعاً این آدم‌هایی که در این لول‌های پایین هستند، یعنی در واقع شناختشان سطح پایین است که این ربطی به آی کیو و اینها که الان می‌گویند ندارد، ربط به همین دارد که چقدر دنیا را تازه می‌بینند و حس دارند نسبت به چیزهایی که می‌بینند. در واقع ویژگی کفار این است که دنیا را انگار از پشت پرده‌ای خیلی ضخیم می‌بینند، یعنی انگار هیچ چیز نمی‌بینند، یک چیز مات و بی‌رنگ و رویی از دنیا می‌بینند. هر چقدر یک نفر به معنی واقعی کلمه بصر درونی‌اش قوی‌تر باشد انگار دنیا را بهتر می‌بیند، رنگارنگ‌تر می‌بینید، شگفت‌انگیزتر می‌بیند و خواب نرفته دیگر.

[۰۰:۴۵]

اینهایی که در خواب هستند و فکر می‌کنند بیدارند این نکته در مورد ذهنیتشان هست. می‌گوید «وَإِنْ تَعْجَبْ» تعجب می‌کنم، «فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ» حرف اینها عجیب است که «أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ»، خلق را انگار به نوعی قبول دارند، خلق جدید عجیب است؟ اگر قبول دارید خلق شده‌اید خود این حرف عجیب است، اگر یک نفر بیاید تعجب کند از اینکه خلق جدیدی باشد، خلق دوباره‌ای باشد در حالی که خلق اولیه را می‌بیند. می‌بیند‌ گندم خلق شده ولی تعجب کند چگونه ممکن است دوباره از این گندم گندم دیگری مثلاً به وجود بیاید. خود این حرف است که عجیب است.

«أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»، اینها کسانی هستند که کافر شدند به پروردگارشان، اینها کسانی هستند که قل و زنجیری در گردن‌هایشان هست، اینها کسانی‌اند که اصحاب نار هستند و در آتش جاودانه هستند. «وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ»، اینها کسانی هستند که از تو درخواست عذاب می‌کنند و عجله دارند می‌گویند اگر عذابی هست بیاور. «وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلَاتُ»، قبلشان امثال این‌ها گذشته، «وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ»، به راستی پروردگار تو صاحب مغفرت است در مورد انسان‌ها دربارۀ ظلم و گناهکاریشان، «وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ»، در عین حال به راستی که پروردگار تو عقوبت شدیدی را هم اعمال می‌کند. «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، این آیه هم مهم است اگر که از نظر احساسی به اینجا می‌رسید یک مقدار از این حرف عصبانی شوید.

الان این آیات همین جور دارند نازل می‌شوند؛ همه‌اش در قرآن همین گونه است دیگر، آیات قرآن نازل می‌شود، اگر کسی واقعاً وقتی دارد قرآن می‌خواند این حسی که این معجزه است داشته باشد، آیه پشت آیه می‌آید، انگار نشانه پشت نشانه می‌بینی و بعد مدام این آیه تکرار می‌شود، بعد اینها می‌گویند خدا چرا آیه‌ای نمی‌فرستد؟ اگر یک نفر واقعاً حسش این باشد که وقتی دارد قرآن می‌خواند غرق در دیدن نشانه‌ها و معجزة قرآن است، این آیه بارها تکرار می‌شود، حالتی از حماقت و عصبانی بودن در آن هست که مدام به پیغمبر می‌گویند چرا آیه نمی‌آوری؟ اینها منظورشان از آیه این است که مثلاً آسمان به زمین بیاید و چیزهای عجیب و غریبی اتفاق بیفتد. چون می‌دانید آنقدر خواب هستند که با این چیزها بیدار نمی‌شوند. چرا یک چیزی نمی‌خورد بر سر ما؟ یک حالت این شکلی دارد. این آیه خواهی در این سوره چند بار تکرار می‌شود و نهایتاً یک آیه هست که می‌گوید «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا»، اینها این جور چیزها می‌خواهند؛ اگر قرآنی هم دارد نازل می‌شود این جوری باشد که کوه‌ها به حرکت در بیایند، زمین قطعه‌قطعه شود، شاید ‌اینها چیزی بفهمند. با ظرافت و کلام معجزه‌آسا به نظر می‌آید چیزی نمی‌فهمند. باز دوباره مثل همان «أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» که ادعای ابلهانه است، «لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ» وقتی وسط آیات قرآن هستیم در این هم یک جور بلاهتی هست که نمی‌فهمند اینها آیات است. نه در طبیعت می‌بینند، نه وقتی در قرآن منعکس می‌شود چیزی متوجه می‌شوند.

یک درخواستی داشتند که چرا قطعه‌ای از آسمان بر زمین سقوط نمی‌کند که اصلاً آدم می‌خواند نمی‌فهمد یعنی چه؟ یا می‌گفتند «قِرطاسٌ تأّکُلُه النّار» یک نوشته‌ای از آسمان بیاید که آتش آن را بخورد. یک چیزهایی اینگونه می‌خواهند که شاید قبول کنند. «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، تو تنها انذارکننده‌ای و برای هر قومی هدایت‌گری هست. یک قطعه از آیات الهی که در طبیعت منعکس است را خواندیم، بعد این انکار نسبت به نبوت و معاد در این آدم‌ها منعکس شده است، دوباره برمی‌گردیم به آیات طبیعت. این دفعه انسان دارد ظاهر می‌شود‌. قبلش که خواندیم از آسمان شروع کردیم آمدیم به زمین، بالاخره شما چیزی که دیدید حیاتی بود که در زمین به وجود آمده است و در واقع بستر زندگی انسان را فراهم می‌کند. حالا انسان از رحم، مثل فیلم‌هایی که درست کرده‌اند که زوم می‌کند و از دور چیزی نشان می‌دهد که کرة زمین فلان و چنان و ‌آخرش می‌رود به سلول‌ها، اینجا یک چیزی را داریم می‌بینیم که انگار دیده نمی‌شود. تفاوت بین غیب و شهادت است؛ یک چیزهایی در نور است و دیده می‌شود و یک چیزهایی نیست. رحم جایی است که ظلمت است نور نیست؛ یک جایی در قرآن اشاره می‌شود «ظُلَماتُ ثَلاث» انگار پرده‌هایی وجود دارد، الان دوربین از چیزهایی که در ظاهر دیده می‌شد گذشت و وارد یک چیزی شدیم که انگار خلقت انسان را ببینیم، وارد ارحام شدیم، جایی که انگار جزو غیب حساب می‌شود نه شهادت؛ به معنا فیزیکی نه به معنای معنوی.

«اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ»، خداوند می‌داند هر زنی چه چیزی را حمل می‌کند و چیزی از رحم‌ها کم می‌شود و چه چیزی به آن اضافه می‌شود «وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ»، و همه چیز نزد خداوند به اندازه است. «عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ»، نیست که به معنایی وارد عالم غیب شده‌ایم، خداوند است که همه چیز را از غیب و شهادت می‌داند، از جاهایی که نور است تا جاهایی که ظلمت است. «سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ»، چون حرف از غیب و شهادت است در ادامه‌اش می‌گوید «سَوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ»، خیلی این آیۀ وحشتناکی است؛ یکسان است از شما آنکه حرفی را پنهان می‌کند یا آشکارا می‌گوید. یعنی چیزهایی که در دل ما می‌گذرد ولی به زبان نمی‌آوریم هم همان قدر انگار حساب می‌شود. در دلمان خیلی چیزهایی می‌آید ‌و می‌رود و احساساتی به کلام در می‌آید ولی آشکارش نمی‌کنیم، مثلاً می‌ترسیم حرفی را بزنیم ولی انگار در درونمان زدیم، اگر مثلاً موانعی نبود آشکارش می‌کردیم. یک چیزهایی، یک کلامی انگار در درون ما هست که غیب است، آشکار نمی‌شود، اینها برای خداوندی که عالم غیب و شهادت است یکسان است، هم آن چیزی که در درونتان می‌گذرد را می‌شنود، کلام درونی‌تان را می‌شنود و هم آن چیزهایی که در بیرون هست. «وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ»، پنهانی در شب می‌رود یا آشکارا در روز. «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»، آن آیۀ قبل پریشان‌کننده است به دلیل عواقبی که ممکن است داشته باشد،‌ این یکی خیلی آرامش‌دهنده است برای اینکه حرف از این می‌زند که همۀ ما محافظ‌هایی داریم. کمتر در قرآن به این شکل روی چنین چیزی تأکید شده است. «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ» از عقب و پشت سر انگار کسانی مواظب این آدم‌ها هستند، «يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» که از امر خداوند حفظشان کند. «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»، خداوند چیزی را برای یک قوم تغییر نمی‌دهد تا جایی که خودشان تغییر کنند، «وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ»، و وقتی خداوند دربارۀ قومی بدی را بخواهد «فَلَا مَرَدَّ لَهُ» کسی نمی‌تواند رد کند و جلویش را بگیرد، «وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ» و سرپرستی به غیر از خداوند برای شما نیست. در این قطعه وارد ارحام شدیم، مثل اینکه از ابتدای خلقت انسان درون رحم را دیدیم، این انسان انگار به دنیا آمده است، می‌بینیم که محافظ‌هایی در طول زندگی‌اش دارد و بعد یک دفعه از این انسان فرد کلمۀ قوم می‌آید، جمعیت انسان‌ها را هم می‌بینیم.

۱-۳ رعد

از آسمان آمدیم روی زمین و انسان خلق شد و این انسان‌ها تشکیل یک جامعه را دادند، که انگار آخرین تصویری که فعلاً داریم می‌بینیم جمعیتی از انسان‌هاست که در زمین با همدیگر دارند زندگی می‌کنند، در همان باغ‌ها از چیزهایی که هست می‌خورند و بالاخره از آسمان یک چیزهایی روی سرشان می‌بارد و عین خیالشان نیست. از آسمان که می‌آیید روی زمین تا اینجا ممکن است یک حسی به شما دست بدهد، یک شگفتی در این ماجرا ببینید. مثلاً این آیات کمک می‌کنند که آن شگفتی که در طبیعت هست که هر روز باید برای ما تکرار شود، دیدن این چیزها خواب‌آلوده نباشد و به طور روزانه این حس شگفتی را داشته باشیم را کاری که قرار است این آیات بکنند این است که به ما چیزی نشان بدهند که هیجان‌انگیز و جالب باشد. بعد دوباره برمی‌گردیم، آخرین قطعه‌ای که این آیات طبیعت برچیده می‌شود این است که خیلی آن حالت شاعرانه را دارد؛ دوباره برمی‌گردیم در آسمان یک اتفاقاتی می‌افتد، این آدم‌ها می‌ترسند، امید پیدا می‌کنند. یک طبیعتی که در بطنش، در بسترش انسان‌ها به وجود آمده‌اند و حالا تعامل بین مواجهه انسان با این طبیعت. آسمان را نگاه می‌کنند، ابر می‌آید و رعد و برق می‌شود اینها می‌ترسند، این آدم‌هایی که روی زمین دارند زندگی می‌کنند حیاتشان در طبیعت است، وابسته به طبیعت است. تکنولوژی پیشرفت کند یا نکند هنوز رعد و برق هست، هنوز این حس عجیبی که به آدم‌ها موقع رعد و برق دست می‌دهد وجود دارد. «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا»، خداوند صاعقه و برقی که در آسمان هست را به شما با خوف و طمع نشان می‌دهد، بعدش بارندگی می‌شود؛ خوف از لحاظ اینکه یک پدیدۀ خوفناک است و ممکن است به من اصابت کند، صاعقه شود و به زمین اصابت کند و اصولاً یک مقدار خوفناک است، رعد و برقی که بعدش می‌آید گاهی ممکن است صدای مهیبی داشته باشد. «وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ»، برق را نشان می‌دهد، ابرها حرکت می‌کنند، «وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ»، این آیات به این صورت هستند که طبیعت باید برای آدم جان بگیرد که رعد صدای تسبیح خداوند است، طبیعت انگار بی‌جان نیست. «وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ»، رعد خداوند را تسبیح می‌کند، «وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ» و ملائکه از ترس خداوند؛ قبلش به ملائکه به نوعی به عنوان «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ» اشاره شده است ولی اسم برده نشد ولی اینجا دارد از ملائکه اسم می‌برد. «وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ»، خداوند صاعقه‌ها را می‌فرستد و به کسانی اصابت می‌کند. اینکه خوفناک است گاهی آدم‌ها دچار این سانحه می‌شوند و همۀ ما می‌دانیم که خطری ما را تهدید می‌کند. «وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ»، اینها مورد اصابت قرار می‌گیرند در حالی که دارند دربارۀ خدا مجادله می‌کنند، «وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ». تقریباً این بخش تکوینی سوره و نمایش آیات اینجا تمام می‌شود. اگر بخواهیم قطعه‌بندی کنیم، آیه اول که مقدمه است را بگذاریم کنار، یک قطعۀ طبیعت است، بعد یک قطعۀ انکار معاد و نبوت می‌آید، دوباره یک قطعه‌ای که در مورد انسان و رابطۀ انسان با طبیعت است بعدش قرار می‌گیرد. حالا می‌توانید کلش را یک قطعه حساب کنید یا سه قطعه که دو قطعۀ طبیعت و یک قطعه که داخلش قرار گرفته است.

حضار: تکه‌ای از این آیه که «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»…

[۰۱:۰۰]

استاد: بگذارید من بگویم که این تکه خیلی مهم است که بفهمیم آنجا چه دارد می‌گوید. اگر یک آیه در کل این دو صفحۀ اول یک جوری به نظر شگفت‌انگیز می‌آید که یک آیه یک دفعه آمده که با قبل و بعدش ارتباط ندارد این آیه است. من این آیه را صدهزار بار شنیده‌ام، چون سال‌های بعد از انقلاب روزی صدبار می‌گفتند «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ». من نمی‌دانم در نسل شما چقدر این آیه را شنیده‌اید، شاید مکررترین آیه‌ای که جدا کرده‌انداتفاقاً جالب است که این را سر جایش در این سوره ببینیم که چرا این حرف زده می‌شود. جدا زیاد شنیده‌ایم؛ می‌گفتند این انقلاب که شده شما تغییری کرده‌اید که خداوند سرنوشت شما را تغییر داده است. حرف این بود که آدم‌هایی خوبی شده‌اید که خداوند چنین انقلابی را نصیب شما کرده است. به هر حال این آیه کاربردش این بود که آدم‌ها مثلاً باید حرکت کنند و انقلاب کنند. از این حرف‌ها می‌زدند که شما یک حرکتی کردید بعد سرنوشتان تغییر کرد، «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ». کتاب‌های چاپ سال 58 و 59 را ببینید اول خیلی‌ها نوشته «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»، معمولاً قبل و بعدش را هم نمی‌خوانند چون معلوم نیست ربط آن به انقلاب و تحولات اجتماعی چیست. من فعلاً دارم قطعه‌بندی می‌کنم یک مقدار شاید مفصل شده باشد، از اینکه یادآوری کردید خوب است.

این آیه در ظاهر نابه‌جاترین چیز در این سوره است. همه چیز در این آیه خیلی به نظر می‌آید درست و بجا است؛ از اینجا شروع کردیم و آمدیم اینجا، ‌حالا آن قطعۀ انکار که وسط آن دوتا می‌آید بحث دارد که مثلاً چرا آخرش نیامد. یک سؤال این است دیگر. من طبیعت را دارم مرور می‌کنم، خیلی وقت‌ها در قرآن اینگونه است که ما انتظار داریم که از آسمان آمدیم زمین و حالا انسان تمام شود بعد بگوییم یک عده انکار می‌کنند، ولی این آیات یک جوری وسط آیات تکوینی آمده است و این را به دو قسمت تقسیم کرده‌ایم. اینها چیزهایی هست که جای بحث دارد. نگران نباشید، جلسة قبل جلسۀ صفرم بود، الان ما وسط جلسة اول هستیم.

حضار: چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که این بحث انکار که وسط آمده به این دلیل در قرآن آمده که خدا گلایه می‌کند از اینکه آدم‌ها انکار می‌کنند که دوباره زنده می‌شوند، و می‌گوید این همه آیه هست بر اینکه شما زنده می‌شوید، ولی این حرف من درست است که بگوییم این آیه‌ها آنقدر روشن نیست که قیامتی اتفاق بیفتد مثلاً خورشید خاموش شود و اتفاقات وحشتناکی که به روال طبیعی انتظار نمی‌خورد؟ فکر نمی‌کنم خداوند در اینجا گفته باشد چرا به این ایمان نمی‌آورید.

استاد: منظورتان این است چرا به ایمان آوردن به احوال قیامت به اصطلاح؟

حضار: می‌خواهم بگویم خداوند خیلی گلایه نکرده که چرا ایمان نمی‌آورید و خودش هم خبر دارد.

استاد: اصلاً این چه سؤالی است؟ من انگیزه را نمی‌فهمم که مثلاً خداوند معلوم است انتظار ندارد‌ که مثلاً انسان‌ها با دیدن طبیعت جزئیات بهشت و جهنم را بفهمند، نه اینکه نمی‌شود فهمید نشانه‌هایی در جهان نیست. روایت معروفی هست که یک جوانی که حال خاصی داشت پیغمبر گفت در چه حالی؟ گفت اصلاً بهشتی‌ها و جهنمی‌ها را دارم می‌بینم، نه اینکه بهشت و جهنم را می‌بینم، اینکه آدم‌هایی در جهنم‌اند و در بهشت هستند را می‌بینم. اینکه می‌شود چشم آدم قدری باز شود که همه چیز را پشت این جهان ببیند، ولی آن چیزی که معمولاً انتظار می‌رود در حد این است که ما اعتقاد داشته باشیم، مثلاً در مورد آن نکته‌ای که شما می‌گویید این نماز آیات در واقع وقتی چیزهایی ظاهر می‌شوند که آیات همان احوال قیامت‌اند مثل خاموش شدن خورشید، خاموش شدن ماه و یا چیزهای مشابه، چیزهایی که شبیه احوال قیامت هستند در بطن طبیعت کاشته شده‌اند، یعنی لحظه‌هایی که آدم درک می‌کند که انگار گردش شب و روز و اینها جاودانه نیست، این خورشید همیشه روشن نیست و یک روزی خاموش می‌شود، «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» نشانه‌اش در این عالم این است که کسوف اتفاق می‌افتد. دقت می‌کنید؟ بنابراین یک پدیده‌های طبیعی هست اگر یک نفر چشم بصیرت داشته باشد احتمالاً خیلی خوب می‌فهمد که احوال قیامت در این طبیعت مستتر است، یعنی آن بی‌نظمی قبل از اتمام جهان یک جاهایی تعبیه شده است که ما حس می‌کنیم، برای همین هم نماز آیات می‌خوانیم وقتی آیات اتفاق می‌افتند. بنابراین یک مقداری انتظار می‌رود هوشیاری نسبت به احوال قیامت داشته باشیم، ولی کلاً آن چیزی که آدم‌ها برایش مجازات می‌شوند و مورد طعن قرار می‌گیرند این است که اصلاً نمی‌فهمند که زنده می‌شوند بعد از مرگ و مسئول هستند، باید جواب زندگی که در این دنیا کرده‌اند و نعمت‌هایی که داشته‌اند را بدهند و این آن حس بدیهی است که همۀ آدم‌ها باید داشته باشند وگرنه مجازات می‌شوند. من نمی‌فهمم که سؤال از کجا آمده است؟ یک مقدار خود سؤال عجیب است.

حضار: من فکر می‌کنم خداوند می‌خواهد این نشانه‌ها را برای ما طبیعی کند برای اینکه قرار است یک زمانی برای ما اتفاق بیفتد.

استاد: بله، همین نماز آیات به ما می‌گوید که کدام پدیده‌های طبیعی هستند که اینها آیات همان احوال قیامت هستند. آدم مؤمن که یک حس و هوشیاری دارد به نسبت به اینکه یک روزی این جهان متحول می‌شود، قرآن ما را اینجوری تربیت می‌کند که انگار باید منتظر قیامت باشیم، منتظر به هم خوردن نظم جهان باشیم و برپا شدن قیامت و بیرون آمدن مرده‌ها از قبر و این جور چیزها، همانطور که باید در انتظار رسیدن مرگ باشیم. بنابراین کسی که چنین نگاهی به طبیعت دارد و می‌داند که تحول بزرگی در راه است، نشانه‌های این جوری که می‌بیند یاد قیامت می‌افتد و برایش همان نشانه‌های احوال قیامت هستند که واجب است یک عمل دینی انجام بدهید، نماز بخوانید به خاطر اینکه یک چیز این شکلی دیده‌اید. حالا سؤال دوم را بگویید.

حضار: این «وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ» را من نمی‌فهمم، «وَإِن تَعْجَبْ»خطاب به پیامبر است که تعجب میکنی

استاد: بله، «وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ» اگر تعجب می‌‌کنی عجیب است این حرفی که می‌زنند.

حضار: ؟ [۰۱:۰۷:۵۰]

استاد: به نظر من تأیید است. فکر کنم چیزی که شما می‌گویید هم شاید باشد. خیلی من به نظر من حالت تأیید دارد؛ اگر تعجب می‌کنید «فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ»، حرفشان عجیب است که یک چنین چیزی می‌گویند. ایشان جور دیگری ترجمه می‌کنند. من ترجمه‌ها را خیلی نگاه نکرده‌ام. «وَإِن تَعْجَبْ» مثلاً اگر می‌خواهید یک چیز عجیبی ببینید و تعجب کنید عجیب این است که اینها دارند یک چنین حرفی می‌زنند. حالا من یک مقدار تفسیر و اینها را نگاه می‌کنم ببینیم در مورد این دقیقاً ترجمه‌اش چه می‌شود.

حضار: آن آیۀ ؟ [۰۱:۰۸:۵۵]

استاد: من در مورد این هم صحبت می‌کنم. تقریباً می‌شود گفت که از ابتدا تا اینجای سوره یک فصل است، فصلی که در آن آیات طبیعت گفته می‌شود با حالا میان پرده‌ای که آن وسط هست. به نوعی این مفهوم حق ابتدای صفحه سوم که می‌گوید «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ»، حرف از این است که نه تنها خداوند حق را می‌گوید، دعوت حق را دارد، شما را به حق دعوت می‌کند به شناخت حق و عمل کردن بر مبنای حق. «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ» و دعوت‌های دیگری که به غیر از خداوند هست «لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ »، کسانی دیگری که می‌خوانید، «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» یعنی تنها کسی که به حق خوانده می‌شود خداوند است. آیه بعد می‌گوید «وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ» کسانی که غیر از خداوند دعا می‌کنند، «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» مثل اینکه تنها کسی که می‌توانید از او چیزی بخواهید و دعا کنید خداوند است.

«وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاء لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ»، کسانی که از غیر خدا می‌خوانند هیچ وقت اینها را اجابت نمی‌کنند و مثال آن مثل این است که یک نفر دست‌های خود را برای اینکه آب بردارد باز کند که به دهانش برسد، «وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ» هیچوقت آبی به دهان او نمی‌رسد. این واژۀ ما اینجا آمده است و در تمثیل معروف حق هم در واقع تکرار می‌شود. چیزی که واقعی است خداوند است. شما دعوت کنید و هم اینکه خداوند دعوت کند و شما استجابت کنید. در این آیات تا انتها که می‌روید هر دو تا مفهوم هست؛ خداوند شما را دعوت می‌کند به چیزی و انتظار می‌رود که شما استجابت کنید و شما خداوند را دعا می‌کنید و انتظار دارید که خداوند نیز اجابت کند. حالا شاید «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» را بگویید شامل هر دو طرف ماجرا است. دعوت حق برای خداوند است، از آن طرف کسانی که مشرکین می‌پرستند از آن طرف که بت‌ها دعوتی ندارند و مردم را به چیزی نمی‌خوانند، بلکه ابزارهایی هستند که مردم حاجت‌های خود را بیان کنند و بگیرند و هیچ چیزی از آنها برنی‌آید و آبی از آنها گرم نمی‌شود و باید طبق این آیه بگوییم آبی از غیر خدا به دهان کسی نمی‌رسد. مثل این است که دستشان را دراز کنند یک آبی هم کف دستشان بیاید، بعد بالاخره چیزی نیست که بتوانند بیاشامند. باطل است دیگر، باطل واقعی نیست، چیزی که باطل است وجود ندارد، حق است که وجود دارد. «وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ»، و دعای کسانی که کافر هستند به غیر از گمراهی نیست.

«وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ»، برای خداوند هر چه در آسمان و زمین است به میل یا به غیر میلش سجده می‌کند، خودشان و سایه‌هایشان شب و روز در حال سجده هستند‌. نپرسید این یعنی چه، خیلی به محتوای این قطعه فعلاً ربط ندارد. منظورم این است که مهم نیست. «قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللَّهُ»، بگو چه کسی پروردگار آسمان‌‌ها و زمین است، بگو خداوند. «قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا»، پروردگار آسمان‌ها و زمین، کسی که آن را خلق کرده و اداره‌اش می‌کند و ربوبیتش با اوست خداوند است، آیا کسی را به غیر از خداوند به عنوان اولیاء در نظر می‌گیری، «لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا» که برای خودشان هم نفع و ضرری ندارند. «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ»، بگو آیا بینا و نابینا با هم مساوی‌اند، تاریکی‌ها و نور با هم مساوی هستند؟ «أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ»، آیا برای خداوند شرکایی قرار دادند که مثل خداوند چیزی را خلق کرده‌اند؟ «فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ»، اگر اینجوری فکر می‌کنند اصلاً نمی‌فهمند که خلق چیست. مثلاً درست کردن یک مجسمه خلق حساب می‌شود. فکر می‌کنند مثلاً اختراعاتی که بشر کرده، مثلاً موبایل را بشر خلق کرده است. تکنولوژی کلاً اینگونه است دیگر، مدام چهرۀ‌ دنیا را آنقدر عوض می‌کنیم و از آن چیزی که خداوند خلق کرده است و طبیعی است، از طبیعت دور می‌شویم که یک توهمی پیش می‌آید که اصلاً چیزهایی که هست را انسان به وجود آورده است، در تکنولوژی زندگی می‌کنیم. از قدیم هم اینجوری بوده است؛ چرخ را اختراع کرده بودند و مهمترین اختراعات بشر خیلی قدیمی هستند، موبایل رتبه‌اش خیلی بالا نیست در اختراعات بشر، ولی ما روز به روز در واقع اینکه دور می‌شویم از طبیعت و خلقت الهی و در خانه‌ای زندگی می‌کنیم که خودمان ساخته‌ایم، در وسائلی غرق هستیم که خودمان ساخته‌ایم، ولی خودمان ساخته‌ایم خلق نکرده‌ایم. اینها خلق نیست.

این تغییراتی که ما می‌دهیم، مثلاً یک چیزی را از گیاهی برمی‌داریم می‌پزیم، مواد صنعتی به آن می‌زنیم، کنسرو می‌کنیم و در قوطی می‌گذاریم، غذایی درست نکرده‌ایم، خلق نکرده‌ایم، فقط تغییراتی در یک چیزی داده‌ایم. بیچاره بچه‌هایی که در این دوره و زمانه در آپارتمان زندگی می‌کنند و از این کنسرو و این چیزها تغذیه می‌کنند اینها پتانسیل این را دارند که «فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ» و اصلاً نفهمند چه شد، مثلاً غذایی که خوردند از کجا آمد. آسمان هم که اصلاً نمی‌بینند. من این را خیلی تکرار می‌کنم، ما چون شب داریم تلویزیون نگاه می‌کنیم کلاً این سرگرمی نگاه کردن به آسمان که یک سرگرمی تاریخی همۀ اجداد ما از کافر و مؤمن است، کلاً اصلاً مردم نمی‌دانند، اکثریت باور کنید نمی‌توانند دب اکبر را نشان بدهند. شنیده‌اند یک چیزی به اسم دب اکبر هست، ولی نه نمی‌دانند کدام است و نه می‌دانند‌ چه فایده‌ای دارد‌. قدیم همه می‌دانستند و کانت یک جمله‌ای گفته است که چیزی که هیچ وقت بشر از نگاه کردن آن خسته نمی‌شود آسمان شب است. الان به یک نفر بگویی می‌گوید چه می‌گوید؟ من نگاه نکرده‌ام تا حالا. خسته نشده چون اصلاً نگاه هم نکرده است که خسته شود. کانت انگار شبی 3 تا 4 ساعت نگاه می‌کرد و خسته نمی‌شد، احساس می‌کرد که باز جا دارد که ‌بیشتر نگاه کند. الان واقعاً چند نفر شب‌ها می‌روند آسمان نگاه می‌کنند؟ یک مجموعۀ تلویزیونی هست به اسم آسمان شب، چند نفر این مجموعه را نگاه می‌کنید؟ برای اینکه ضبط شود می‌گویم من خودم هم نگاه نمی‌کنم. «فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ»، اگر فکر می‌‌کنند که کسی چیزی غیر از خدا خلق کرده است اصلاً نمی‌فهمند خلق چیست و آن را با چیزی دیگر اشتباه گرفته‌اند. مثلاً با ساختن و پختن و اختراع یا یک مفهوم دیگر. «قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»، مطلقاً خالق همه چیز خداوند است و «وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ». «أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا». اگه اجازه بدهید من این جلسه را تمام کنم، فکر کنم یک ساعت و ربع صحبت کردیم. بگذارید بحث مربوط به تمثیل حق و باطل را اول جلسة آینده. جلسة آینده قطعاً فکر کنم تا آخر سوره می‌رویم و برمی‌گردیم در مورد جزئیات آیات هم صحبت می‌کنیم.

جلسه ۱ – سوره رعد
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو