بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای سوره طه، جلسه‌ی ۳، دکتر روزبه توسرکانی، مجازی، رمضان ۱۴۴۴، ۱۴۰۲/۱/۲۶

من شروع می‌کنم، مطالبی که باید برای این جلسه بگویم یک مقدار زیاد است، امیدوارم بتوانم یک مقدار سریع‌تر داستان را تا ابتدای قسمت مربوط به گوساله سامری اگر بتوانیم مرور کنیم خوب است. احتمالاً کمتر جزئیات را می‌گویم ولی سعی می‌کنم اگر نکته مهمی بود اشاره کنم. از جلسه گذشته نکاتی است که به نظر من خوب است به آنها اشاره شود.

۱- خلع نعلین

یک بحث‌هایی در گروه در مورد مسئله نمادین بودن به معنای خلع نعلین شد. حقیقتاً بیشتر از توضیحی که در جلسه قبل دادم چیزی برای گفتن ندارم، می‌دانید که خیلی خیلی زیاد در مورد خلع نعلین مخصوصاً عرفا اظهار نظر کردند که به طور نمادین می‌تواند نماد چی باشد. از ابن عربی گرفته تا مفسرینی که ذوق عربی داشتند، بقیه مفسرین هم چیزهایی گفتند. من در جلسه سعی کردم با استدلال به متن پیش بروم یعنی تعبیری که برای خلع نعلین آوردم فکر می‌کنم هم با نمادپردازی کلی که در رویاها وجود دارد که با آن می‌شود تعبیر احادیث کرد منطبق بود و هم اینکه با آیات قبل و بعد می‌خواند. یعنی هم به این مسئله که خانواده آنها پایین هستند، اشاره می‌شود خانواده خود را رها کرده است. آیه بعد می‌گوید من شما را انتخاب کردم، اعلام آغاز رسالت است. سعی کردم بگویم خلع نعلین اگر سمبلیک تعبیر کنید با همان سمبل‌های رویا و چیزهایی که می‌دانیم درباره نمادهای ناخودآگاه کاملاً با قبل و بعد آن می‌خواند و معنی خلع نعلین این است که دنیایی که داشتی و ارتباطی که با دنیا داشتی از طریق خانواده را باید رها کنی و رسالت به عهده بگیری. یک جور ارتباط جدید با دنیا است از طریق رسالتی که به عهده او گذاشته می‌شود.

۲- مواجه با مرگ

یک نکته دیگر گفتم چون در ادامه می‌خواهیم بحث کودکی حضرت موسی را مرور کنیم. من فکر می‌کنم یک یا دو بار در جلسه تأکید کردم که یک حسی از برپا شدن قیامت و مواجه با مرگ در قسمت مربوط به وحی است. یک توضیحاتی جلسه قبل دادم یک نکته‌ای که یادم نیست گفته باشم یا نه در مورد اینکه چرا وقتی گفته می‌شود عصا را بینداز گفته نمی‌شود که می‌خواهیم به تو معجزه بدهیم و گفته نمی‌شود که این قرار است تبدیل به مار می‌شود. بنابراین این جزو غافلگیری‌های این صحنه است و از نظر موسی این اتفاق عجیبی است. در حالی که انتظار ندارد عصای او تبدیل به مار می‌شود و باعث ترس او می‌شود. در سوره دیگر آمده است که فرار می‌کند و پشت می‌کند و دوباره بر می‌گردد. این در واقع آن لحظه‌ای است در این ملاقات که این حس مواجه با مرگ به طور کامل در آن وجود دارد. به معنای واقعی کلمه، برای کندن موسی از دنیا است، به غیر از اینکه از خانواده خود کنده شده ، خطر جانی که احساس می‌کند موثر است. این کاملاً عمدی است که این اتفاق افتاده است. در مورد اینکه چرا شبیه قیامت است، به نظر من مانند قیامت خصوصی است. مواجه با مرگ هم یک جوری شروع قیامت خصوصی برای هر کسی است. اینکه آدم روبروی خدا بایستد، همانطوری که در این سوره آمده است، مواجه انگار در قیامت صورت می‌گیرد. بعد می‌گوید «خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ» صداها خشوع پیدا می‌کنند. این حس در این مواجه وجود دارد، مخصوصاً اینکه زندگی موسی در کودکی و لطف‌هایی که خداوند به موسی کرده است و شاید موسی از آن تا این لحظه خبر ندارد این هم شباهت زیادی به قیامت دارد. همه ما به نوعی یک روزی زندگیمان جلوی چشم ما مرور می‌شود. منتها این بار از یک زاویه بالاتر و می‌فهمیم که خیلی اتفاق‌هایی که در زندگی ما افتاده است، جلوی اتفاق‌های بد گرفته شده و اتفاق‌های خوب برای ما افتاده که فکر می‌کردیم تصادفی است. مثلاً اینکه چگونه هدایت شدیم، یک کتابی که به دست ما رسیده است با چه مقدماتی بود.

حس اینکه کل زندگی جلوی چشم آدم بیاید و ببینیم که دخالت خداوند در زندگی و ربوبیت خداوند را درک کنیم، جاهایی که نمی‌فهمیدیم. در اینجا برای موسی این اتفاق می‌افتد. یعنی بعد از اینکه مقدمات طی می‌شود و دعای حضرت موسی اجابت می‌شود این آیه می‌آید که «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى» یک بار دیگر بر تو منت گذاشتیم و توضیح داده می‌شود که چگونه از ماجرا قتل کودکان مذکر در زمان فرعون نجات پیدا کردی. احتمالاً آنگونه که در تاریخ است، فرعون قبلی یعنی به نظر می‌آید اینجا با دو فرعون مواجه هستیم. زمانی که موسی آنجا است و فرار می‌کند و وقتی برگشته فرعونی دیگری است. لزومی ندارد کسی این را بپذیرد یا خیر، اهمیتی در اصل ماجرا ندارد. طبق نقل قرآن فرزندان ذکور را می‌کشتند و دختران را زنده نگه می‌داشتند و این برخلاف آن چیزی که در تورات و کتاب‌های دیگر آمده است و در تاریخ نگاری یهودی بعداً وارد تفاسیر مسلمان‌ها هم شده است، اینکه پادشاه خوابی دیده و بعداً گفته پسرهای ذکور را بکشید. در قرآن به نظر می‌رسد که این یک جور تمهید سیاسی بر علیه قوم بنی اسرائیل است، مثلاً جمعیت آنها زیاد شده است و ممکن است قدرت بگیرند و می‌خواهند اینها را ضعیف نگه دارند. این چیزی که در قرآن در این مورد به آن اشاره می‌شود برای استضعاف آن قوم این کار را انجام می‌دهند.

تفاوتی که وجود دارد بین نقل قرآن و تورات به غیر از این مورد این است که طوری این کار را ظاهراً در تورات انجام می‌دهند که یک حالت مخفیانه‌ای دارد. مثلاً دو قابله هستند که به آنها گفتند اگر پسر بود یک کاری کنید که بمیرد و اگر دختر بود زنده نگه دارید. در قرآن کلمه «یُذْهِبْ» آمده و از همین آیاتی که اینجا هستند به نظر می‌رسد که اینگونه نیست. یا حداقل اگر بچه‌ای به دنیا بیاید و متوجه شوند اینگونه نیست که بنی اسرائیل نفهمند. انگار سربازها را دنبال آنها می‌فرستند که اگر پسری در خاندان بنی اسرائیل پیدا کردند بکشند، یک حس این شکلی در قرآن است. یک نکته در مورد کیفیت این عمل و اینکه چرا این کار را می‌کردند قرآن یک توضیحی می‌دهد که یک مقدار متفاوت با آن چیزی است که در کتب یهودی و بعضی از تفاسیر اسلامی آمده است.

۳- تولد قهرمان

یک نکته اینجا می‌گویم که گفتن آن ضروری نیست ولی فکر می‌کنم خوب است به آن اشاره شود. اول اصل ماجرا را می‌گویم داستان تولد یک قهرمان در اساطیر قدیمی مخصوصاً مربوط به اساطیر خاورمیانه بارها و بارها تکرار شده است. داستان مشابه داستان تولد حضرت موسی که فرزندان ذکور را می‌کشند و پادشاه رویایی دیده است و همین اتفاق‌ها می‌افتد و در آب می‌اندازند و رودخانه می‌برد. گاهی در آب نمی‌اندازند و در جایی مانند کوه می‌گذارند بعداً یک کسی این را بزرگ می‌کند و بر می‌گردد و پادشاه می‌شود. از این حرف‌ها خیلی به کرار در اسطوره‌ها می‌بینید، کوروش همینطور است از پادشاه‌های معروف خاورمیانه سانگون معروف‌تر است که یک کتیبه قدیمی است روی آن داستان نوشته شده است. ادیب شهریار چنین کودکی برای او ترسیم شده است و خیلی‌های دیگر تعداد قابل توجهی داستان اسطوره‌ای درباره تولد قهرمان وجود دارد که چنین ساختاری دارد. اینها را یکی از شاگردهای فروید به اسم اتورانگ صد سال پیش جمع کرد و در یک کتابی تحت عنوان تولد قهرمان در مورد آن بحث روانکاوانه کرد که چه دلیلی دارد در اساطیر تکرار شود. کتاب خیلی معروفی است و تحلیل آن هم نسبتاً تحلیل جالبی است.

بنابراین اینجا می‌تواند یک سوالی مطرح شود اینکه چگونه است این داستان پر تکرار است، و آیا داستان تولد حضرت موسی وام گرفته از این اساطیر است یا خیر.

[۰۰:۱۵]

یکی از ادعاهایی که بر علیه تورات در متونی که حالت شبه افکنی نسبت به مسائل دینی دارند، وجود دارد این است که این یک اسطوره‌ای است و داستان حضرت موسی هم مانند همان تکرار شده است. اولاً یک بحثی در جلسات دفاع عقلانی در آن جلسه که درباره ذوالقرنین هم صحبت شد، اگر یادتان باشد نمی‌دانم جلسه چندم بود ولی فکر می‌کنم آخرین جلسه قبل از شروع ماه رمضان دو سال قبل بود که درباره کهف صحبت کردیم. آنجا درباره تکرار داستان سیل نوح و سیل فراگیر صحبت‌هایی کردم که جوابی داریم درباره بعضی از چیزهایی که در متون دینی آمده است در بعضی از متون اساطیری هم آمده است. می‌توانید آن جلسه را گوش بدهید به عنوان یک پاسخی که چطور ممکن است اتفاقی که برای موسی افتاده است در اساطیر منعکس شده است به همان جواب می‌توانید مجدد رجوع کنید.

یک نکته‌ای که من می‌خواهم اضافه کنم تا جایی که من می‌دانم و حداقل همه مسائل‌هایی که در کتاب اتورانگ است اگر دقت کنید همه آنها مربوط به بعد از تولد حضرت موسی است. یک اشتباهی که بعضی‌ها می‌کنند مثلاً اگر ساربون مربوط به بیش از ۴ هزار سال قبل است فکر می‌کنند اسطوره آن هم برای ۴ هزار سال قبل است. مشکلی که وجود دارد این است مثلاً کتیبه معروفی که داستان تولد ساربون در آن نوشته شده است مربوط به حدود ۲ هزار و خورده‌ای سال قبل است، قطعاً مربوط به بعد از تولد حضرت موسی است. یک بار کل ۷-۱۰ موردی که در کتاب اتورانگ آمده است را چک کردم که همه آنها مربوط به بعد از تولد حضرت موسی است. در مورد این اسطوره تولد قهرمان چون تقریباً همه اساطیری که در کتاب اتورانگ آمده است مربوط به همین منطقه هستند و مانند داستان سیل نوح حالت عمومی جهانی ندارند. داستان سیل نوح در خارج از خاورمیانه هم گفته شده و احتمال اینکه یک چیزی عمیقی در ناخودآگاه باشد که مشترک بین همه افراد بشر است و آن اسطوره را ایجاد می‌کند، هست. ولی در مورد تولد قهرمان حداقل تا جایی که من می‌دانم در اساطیر خاورمیانه آمده است. اساطیر دوران هلنی و اساطیر منطقه بین النهرین که همه آنها را با اطمینان می‌گویم که مربوط به ۳ هزار سال اخیر هستند و نسبت به تولد حضرت موسی متأخر هستند، اگر تولد حضرت موسی را باور داشته باشید که اتفاق افتاده است. از دید دینی که نگاه می‌کنید به نظر می‌رسد که مشکلی نیست موسی متولد شده چنین شیوه تولدی داشت و داستان او بین بنی اسرائیل است، بنی اسرائیل در منطقه حضور دارند بنابراین این داستان جذاب که یک کودکی متولد شده، در آب انداخته شده برای اینکه کشته نشود، در اساطیر منعکس شده است. برای اینکه داستان خیلی جالبی است. می‌خواستم به این اشاره کنم که چنین ماجرا و کتابی است، تحلیل خیلی جالبی از نظر روانکاوی درباره محتوای داستان وجود دارد.

یک نفر پرسیده که آیا در قاره آفریقای شرق آسیا اسطوره تولد قهرمان نداریم؟ در کتاب اتورانگ همه مربوط به خاورمیانه است و این حالت و کیفیت که در آب انداخته شود ظاهراً اینجا آمده است و ممکن است جای دیگر هم باشد. من به همین دلیل اشاره به داستان سیل نوح کردم که اگر کسی احساس مشکل می‌کند می‌تواند آن سخنرانی را گوش بدهد. یعنی وجود یک داستان دینی که در اساطیر مناطق مختلف آمده است یک پدیده خیلی عجیبی نیست اما در مورد اسطوره تولد قهرمان خواستم بگویم که شهرت دارد که داستان خاورمیانه‌ای است. من آنهایی که در اتورانگ آمده است را چک کردم. ممکن است مثلاً فرض کنید در اساطیر جاهای دیگر هم وجود داشته باشد باید دید که تاریخ پیدایش اسطوره کی است و اینکه آیا امکان دارد اقتباس شده باشد یا خیر. این موضوعی است که من درباره آن تحقیق خاصی نکردم که آیا این اسطوره هم مانند سیل نوح بین‌المللی است یا همانطوری که من حداقل شنیدم اسطوره خاورمیانه‌ای است.

پرسیدن اسطوره عصای جادویی چطور؟ عصای جادویی هم بعید می‌دانم خیلی سابقه داشته باشد یا اصولاً خیلی بین‌المللی باشد.

۴- سه صحنه: صحنه یادآوری تولد، صحنه مواجه با فرعون و صحنه مواجه با سحره

اجازه بدهید من بخوانم در اینجا و در ادامه این داستان با سه صحنه مواجه هستیم، صحنه یادآوری تولد، صحنه مواجه با فرعون در دربار که یک مقدار حالت استدلال کلامی پیدا می‌کند و نهایتاً مواجه با سحره فرعون که لااقل احساس من این است که نسبت به صحنه وحی و گوساله سامری این قسمت‌ها ساده‌تر هستند. قطعاً نکات جالبی در آن است و می‌شود بعضی از جاها را مخصوصاً قسمت تولد را مفصل درباره آن بحث کرد، منتها تصمیم این است با توجه به هدفی که داریم در مرور کلی سوره خیلی وارد جزئیات این قسمت‌ها نشویم.

داستان اینگونه شروع می‌شود که «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى» یک بار دیگر ما به تو منت گذاشتیم وقتی که به مادر تو آنچه که وحی شد، وحی کردیم. خلی فکر نمی‌کنم لازم باشد که در این مورد بحث کنیم که وحی شدن منظور نیست که مادر موسی پیامبر بوده است. می‌شود اینجا ترجمه کرد که الهام شد و اینکه یک چیزی به یک نفر الهام شود، حالت قطعی داشته باشد. مانند اینکه یک ندایی در درون خود شنیده که هیچ تردیدی در درست بودن محتوای آن نیست این اتفاقی است که می‌تواند برای موسی افتاده باشد.

«مَا یُوحَى أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ» اینکه او را در تابوت قذف کن و او را قذف کن در دریا. چرا اینگونه می‌خوانم برای اینکه دو نکته است. یکی اینکه قذف را اگر بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم شاید بهترین ترجمه پرت کردن باشد. خیلی عجیب است که چه الهام شد؟ که این را پرت کن در صندوق و در دریا پرت کن. پرتش کن در دریا. یک نفر می‌تواند بگوید بچه را در صندوق گذاشتن اگر همینجوری او را ول بدهند و آرام در دریا بگذارند، منظور از دریا رود نیل است که آب جریان دارد باید یک مقدار وسط‌ها بیندازند تا آب ببرد. می‌خواهند از منطقه بنی اسرائیل که ساکن هستند دور شود و یک جوری به سمت مصری‌ها برود که با وجود پسری در آن منطقه کسی مشکلی ندارد.

برای من عجیب نیست که الهام شده باشد که پرت کنید وسط رودخانه، طفلک بچه در صندوق است. ولی چرا اینگونه گفته شده است که پرت کن در صندوق بعد پرت کن در دریا، قسمت اول را می‌شود با ملایمت بیشتری گفت مثلا در صندوق گذاشت. یک مقدار استفاده از فعل قذف در مورد گذاشتن بچه در تابوت سوال برانگیز است. جا دارد که آدم فکر کند که چه چیزی را می‌خواهد برساند. در این جمله «أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ» یک خشونتی وجود دارد با توجه به اینکه نوزاد است یک مقدار به نظر می‌رسد عجیب است. من چیزی نمی‌فهمم استفاده از این افعال خشن به غیر از اینکه صحنه اینگونه است که سربازها آمدند در می‌زنند اینگونه نیست که سر فرصت به مادر موسی یک الهامی شده که چنین کاری بکن که برو برای بچه یک شیشه شیر هم بگذار اگر گرسنه شد بخورد و بعداً اگر بخواهد به وسط دریا ببرد سوار قایق شود و آنجا صندوق را ول کند. اینگونه نیست بچه پیش مادرش است انگار همین الان سربازها آمدند و به در می‌کویند و به او الهام شده که این را در صندوق بینداز و بعد به دریا بینداز. کل کار انگار در چند ثانیه انجام می‌شود و به این دلیل است که حالت تحرک و یک مقدار خشونت و عجله انگار در این آیات است. در خود ریتم آیات «أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ» هم وجود دارد. «فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ» این را دریا قرار است به ساحل برساند.

گفتم که دو نکته وجود دارد اگر دقت نکردید یک دقتی به این بکنید که چقدر در این سوره به صورت خاص افعالی وجود دارد که معنای پرت کردن به نوعی می‌دهد. بارها قذف آمده است. اینجا دو بار پشت سر هم «أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ» در داستان گوساله می‌گوید «حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا» و بیشتر از آن واژه القا یعنی اینکه به نوعی انداختن، عصای خود را بینداز. در همان آیه‌ای که خواندم این خیلی زیاد است مخصوصاً در قسمت سحره می‌گوید «إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى قَالَ بَلْ أَلْقُوا» سه بار پشت هم می‌گوید ما بیندازیم یا تو می‌اندازی می‌گوید نه شما بیندازید. بعد ادامه پیدا می‌کند «وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ» آنها می‌اندازند. بعد می‌گوید که چیزی که در دست راست تو است بینداز بعد «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ» دوباره سحره القاء می‌شوند. در خود داستان می‌گوید «أَوْزَارًا مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» و نبذ ما وقتی دنبال یک واژه می‌گردیم اگر تکرار شود یک جوری با محتوای سوره ممکن است ارتباط خاصی داشته باشد لزوماً یک واژه نیست. اینجا القا خیلی تکرار می‌شود قذف هم شبیه القاء است، نبذ هم همینطور «فَقَذَفْنَاهَا» سامری می‌گوید که «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا» نبذتها هم به معنای پرت کردن است. شمارشی و آماری نگاه کنید تکرار این واژه‌ها زیاد است، اینجا دو قذف پشت سر هم آمده است.

یکی از دوستان سوال کردند که سوره قصص به مادر موسی می‌گوید شیر بده بعداً این کار را بکن. این ناسازگار نیست برای اینکه قرار است این کار را بکند ممکن است از قبل گفته شده باشد

[۰۰:۳۰]

ولی اینکه مادر موسی اینقدر تأخیر کرده که کار به اینجا رسیده اصلاً عجیب که نیست هیچی، بلکه طبیعی است. دل نمی‌کند تا اینکه کار به جایی می‌رسد که باید عجله کند، لحظه الهام ممکن است از قبل بوده ولی اجرا کردن آن طول کشیده و اینجا یک حسی از عجله کردن در این آیات دیده می‌شود.

این داستان را همه می‌دانید که بچه در تابوت گذاشته می‌شود و او را می‌فرستند. می‌رود به جایی که یا همسر یا دختر فرعون این را از آب می‌گیرد، در تورات دختر فرعون است و در قرآن همسر فرعون است. «یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَعَدُوٌّ لَهُ» اشاره به فرعون است «وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَیْنِی» می‌گوید که «مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَى» اینکه وحی کردیم و محبتی را بر تو از خودم انداختم. اینها وقتی کودک را دیدند خیلی به او علاقه‌مند شدند تصمیم گرفتند او را نگه دارند و به عنوان فرزند قبول کنند و بالاتر اینکه یک جوری تمهیداتی فراهم شد که به مادر خود برگردد. یعنی به طور معجزه‌آسایی به معنای واقعی کلمه در حالیکه همچنان پیش مادر خود است زنده بماند. این عبارت هم خیلی جالب است اینکه خواهرش می‌رود و این کار را انجام می‌دهد که پیش مادر خود برگردد. در قرآن آمده است مادرش از دخترش می‌خواهد برو و ببین که این بچه چه شده است. عبارتی که اینجا در سوره است از نظر ادبیات به نظر من خیلی جالب است که این حالت را این شکلی ترسیم کرده است «إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ» به یاد بیاور زمانی که خواهر تو راه می‌رفت و می‌گفت. یعنی چه راه می‌رفت و می‌گفت؟ یک جوری وانمود می‌کند که از آنجا رد می‌شود یعنی اینکه رفته خبری بگیرد ولی نباید لو بدهد که آمده و خبری بگیرد. مثلاً سوت می‌زند و برای خودش از آنجا رد می‌شود بعد گوش می‌دهد می‌بیند اینها یک چیزی می‌گویند خودش را مانند یک رهگذر نشان می‌دهد، دختر زرنگی است. در عین حال پیشنهاد اصلی که او را به مادر خود برگرداند می‌کند و موفق هم می‌شود. خیلی عبارت جالبی است «إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى مَنْ یَکْفُلُهُ» گفت که کسی را معرفی کنم که کفالت او را بر عهده بگیرد؟ در داستان‌ها اینگونه است که به دنبال داعیه می‌گشتند. کسی که به او شیر بدهد و خواهر موفق می‌شود که این کار را انجام بدهد. «فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ» تو را پیش مادرت برگردانیم تا چشم او روشن شود و ناراحت نباشد. «وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا» این داستان‌ها که در قرآن چندین بار می‌آید، یک جاهایی خلاصه یک چیزی می‌گوید و تفسیر آن ممکن است جای دیگری آمده باشد، این نشانه‌ها اشاره‌های خوبی هم است.

«فَرَجَعْنَاکَ إِلَى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلا تَحْزَنَ» اینجا فقط اشاره می‌شود کی را کشتی «وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا» ما می‌دانیم بنا به روایت سوره قصص که چه اتفاقی افتاده است. ولی اینجا اگر قبول کنیم که سوره طه پیش از سوره قصص نازل شده آن وقت اجمالی که اینجا است قرار است بعداً در مورد آن صحبت شود. اگر همینطور که قرآن نازل می‌شد یکی از دوستان پرسیده شده بود که چگونه است دو بار به پیامبر گفته می‌شود که «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى» در سوره نازعات به پیامبر گفته می‌شود «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى» به احتمال زیاد قبل از سوره طه نازل شده است. پیامبر می‌گوید تا الان حدیث موسی را به من نگفتید بعد یک مقدار گفته می‌شود. بعد دوباره در سوره طه گفته می‌شود که «وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى». هی تکمیل می‌شود. این حدیثی که اینجا است پیامبر نشنیده و این جلب توجه کردن و تأکید کردن روی داستان موسی به نظر من از نظر ادبی چیز عجیبی نیست. اگر به ترتیب قرآن را می‌نوشتند و قرار نبود این کار را بکنند بازگشت به اینکه یک حدیث وجود دارد که می‌خواهیم بگوییم، چون مانند همان تکرار نمی‌شود اسم موسی در جاهای دیگر هم آمده است ولی اینکه داستان موسی هی تکمیل می‌شود. قسمت مربوط به نوجوانی و جوانی تا رسیدن به پیامبری را خیلی مختصر فقط با یک عبارات مرور می‌کنیم.

ماجرای قتل نفس و «فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ» چگونه از غم نجات پیدا کرد؟ به سمت مدین رفت و آنجا عاشق شد و قرار شد برای شعیب کار کند و ازدواج کرد. غمی که او را فراگرفته بود یک جوری شکست، من نمی‌خواهم اصرار کنم ولی باور کنید «وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا» مربوط به ماجرای خضر می‌شود. ولی اصرار نمی‌کنم چون می‌دانم یک یا دو نفر مخالف این هستند که داستان مواجه با خضر از نظر زمانی در آن دوره اتفاق افتاده است. من مطمئن هستم که بعد از آشنایی با شعیب و سکونت در مدین همان آغاز تقریباً وقتی که تعالیمی می‌بیند، آن اتفاق افتاده است. بنابراین از نظر «وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا» به طور طبیعی بخشی از آن حداقل از فتنه‌های که حضرت موسی از سر گذرانده است مربوط به شبیه داستان ماجرای خضر و چیزهایی که شاید در قرآن نیامده است در همان ابتدای سکونت در مدین است.

«وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى» سال‌ها در بین اهل مدین زندگی کردیم و آخرش «ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى» بالاخره سر وقت اینجا آمدی. این عبارت پایانی را اگر اینگونه بفهمیم و من فکر می‌کنم معنی آن این است، خیلی آرامش بخش است. بالاخره موسی قرار بود پیامبر شود و همه این چیزی که در کودکی او اتفاق افتاد مثل اینکه یک تمهیداتی بود که خداوند برای همین رسالتی که همین الان به او ابلاغ می‌شود ترتیب داده است. اگر تعبیر بسیار زیبای ابن عربی را معتبر بدانیم که اصلاً کل ماجرای کشته شدن فرزندان ذکور بنی اسرائیل تمهیدی بود از طرف خداوند، می‌توانیم کارهایی را که شیطان می‌کند و کارهایی که انجام می‌دهد در جهت این است که مخلصین از دیگران جدا شوند. اینکه کسانی ناخالصی‌هایی دارند و گمراهی‌هایی برای آنها پیش می‌آید باید ناخالصی نداشته باشند. اینکه ابزاری باشد که خالص و ناخالص را از هم جدا می‌کند، در کل که نگاه کنید چیز خوبی است. همانطور افکار شیطانی که به ذهن مردم می‌رسد بالاخره کار ابلیس است، ابلیس هم در نهایت کاری که انجام می‌دهد، ناخواسته در خدمت فرامین کلی خداوند است، از سلطنت خداوند کسی خارج نمی‌شود. در یک جلسه‌ای سعی کردم حرف ابن عربی را به یک زبان ساده‌ای بگویم و توجیه کنم که انگار وقتی یک نفر قبل از موعد مقرر به قتل می‌رسد و از جهان خارج می‌شود انرژی که دارد انگار به کسی یا جای دیگری منتقل می‌شود. ابن عربی می‌گوید تمام قدرت و پتانسیلی که در تمام کودکان کشته شده بود به موسی منتقل شد. شاید می‌خواهد یک توجیهی برای این قدرت فوق‌العاده‌ای که موسی در قرآن دارد، قدرت جسمانی و روانی، بکند و این را برای خوانند توجیه کند که چطور چنین پهلوان معنوی یک دفعه ظاهر شد. حرف او این است که انگار کشته شدن کودکان هم برای به وجود آمدن مرد بزرگی مانند موسی تمهیدی بود که لازم بود. اینکه این دستور به مادر موسی داده شد و به نوعی موسی به دربار فرعون راه پیدا کرد هم یک تمهیدی بود برای اینکه بعداً که قرار است به عنوان پیامبر به دربار فرعون برود به عنوان شاهزاده شناخته می‌شود. آنجا بزرگ شده و خیلی آدم محترمی است و این در رسالت حضرت موسی قطعاً کمک می‌کند. یک چوپان به دربار فرعون راه پیدا کند به راحتی نمی‌توانست با فرعون ملاقات کند ولی اینکه موسی برگشته است و می‌خواهد به دربار بیاید این چیز شدنی و از نظر آموزش‌هایی که دیده که بتواند مقابل فرعون بایستد و فرعون را خوب بشناسد و بتواند از نظر کلامی با او مقابله کند. همه اینها به نوعی در این داستان گفته می‌شود که تمهیداتی بود.

این سرنوشتی که قرار بود برای موسی پیش بیاید اگر موسی تخلفاتی می‌کرد و ممکن بود این رسالت به دوشش گذاشته نشود. اگر از مسیر زندگی خود منحرف می‌شد و به سمت دیگری می‌رفت خداوند دستش بسته نیست و اگر قرار است بنی اسرائیل نجات پیدا کنند و اگر قرار است کسی فرعون را دعوت کند اگر موسی نبود خداوند می‌توانست کس دیگری را انتخاب کند برای اینکه آن کار انجام شود. بالاخره همیشه ذخایری هستند که می‌توان از آنها استفاده کرد. ولی نکته شیرین داستان این است اینها را می‌گوید مانند اینکه زندگی موسی را برای او مرور می‌کند که چطور این لحظه وحی از قبل انگار تنظیم شده است. از پیش از کودکی تو برنامه‌ریزی شده و تو هم آنقدر منحرف نشدی. همه ما ممکن است در زندگی خود، ما که هیچی، پیامبران هم بالاخره یک تغییر و تحولاتی در زندگی آنها به دلیل کارهایی که می‌کنند به وجود بیاید ولی چیزی که اتفاق افتاده است این است که به موسی گزارش می‌شود که «جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى» سر موعد مقرر به اینجا رسیدی و انگار تأخیری در رسالت تو ایجاد نشد. به خاطر اینکه ممکن است، آدم فکر کند اگر آن قتل را صورت نمی‌داد و در دربار فرعون بود، زودتر می‌توانست کار را انجام بدهد ولی اصلاً اینگونه نیست. مثل اینکه همین الان وقتش است و تو هم الان رسیدی. این خیلی در ادامه صحنه هول انگیز وحی فکر می‌کنم یادآوری جالب از زندگی و این تمهیدات و ربوبیتی که در زندگی خصوصی حضرت موسی بوده جالب است و این جمله پایانی هم فوق‌العاده آرامش بخش است که یک روزی به آدم بگویند ما برنامه‌ای که در زندگی تو داشتیم همین بود و توانستیم با اعوجاج‌هایی که پیش آمد ولی بالاخره سر موقع کار انجام شد.

[۰۰:۴۵]

«وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» اینکه تو را برای خودم ساختم و انتخاب کردم، ادامه «ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى» و پایان این قطعه است. مجدد تکرار می‌شود که «اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی» این دفعه چون گفته شد که «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى» از این به بعد برادرش هم همراه او است. اول گفت «اذْهَب إِلَى فِرْعَوْنَ» الان می‌گوید «اذْهَبْ أَنْتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلا تَنِیَا فِی ذِکْرِی» برای دومین بار تأکید رو ذکر در این وحی که به موسی می‌شود تکرار می‌شود. دوباره «اذْهَبَوا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» مانند همان عبارت «اذْهَب إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» تکرار می‌شود و این دفعه «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولا لَهُ قَوْلا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى » شما دو نفر بروید و یک صحبت نرم و آرامی با فرعون داشته باشید. «لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» صفتی است که در مورد قرآن در ابتدای سوره بود که به آن اشاره کردم. «قَالا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَى» طبق معمول داستان‌های قرآن که خیلی باید مواظب باشید که به اشتباه نیفتید، چون همین الان هم با ادبیات مدرن هم در این حد نویسنده‌ها برای خودشان آزادی قائل نیستند که وسط دیالوگ صحنه را بدون اینکه توضیح بدهند عوض کنند. مرتب در قرآن این مسئله پیش می‌آید همین الان جلوتر که برویم به نظر من بعضی از ابهام‌های که در فهم گوساله سامری به وجود آمده به این چیزها توجه نمی‌کنند. در قرآن هرگز یک تعداد جمله حتی به صورت دیالوگ که گفته می‌شود معنی آن این نیست که اینها در یک صحنه و پشت هم گفته شده است. صحنه‌ها عوض می‌شوند و گوینده عوض می‌شود شما باید دقت کنید در اینکه از جزئیاتی که در کلام است باید شما درک کنید که این اتفاق کی می‌افتد و چگونه می‌افتد.

در داستان یوسف یک یا دو جا به این اشاره کردم گاهی مانند تکنیک سینمایی dissolve یک جمله میانی وجود دارد که هم می‌تواند اینجا گفته باشد هم آنجا یا هر دوجا که دو صحنه را به هم وصل می‌کند. اینجا الان گفته می‌شود  بروید و بگویید «فَقُولا لَهُ قَوْلا لَیِّنًا» حال که می‌گوید «قَالا» هر دو نفر گفتند «رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ» هارون موسی آمده است و صحنه وحی اولیه که موسی رفت و آتش دید و آن نکات به او تذکر داده شد و رسالت را دریافت کرد تمام شده است. این صحنه دیگر آن صحنه نیست صحنه‌ای است که موسی و هارون به هم رسیدند و موسی از رسالت و همه چیز مطلع است تأکید فراوان دارم که حضرت هارون رسول خداوند است و اینکه به عنوان وزیر حضرت موسی خواست که همراه او باشد معنی آن این نیست که موسی رسول است و آن هم وردست او است. می‌گوید «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ» جلوتر می‌گوید «فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ» خداوند می‌گوید بروید بگویید ما دو فرستاده خداوند هستیم. حضرت هارون، رسول است و مقام رسالت دارد و اینگونه نیست که همراه با موسی می‌رود که فقط به او کمک کند هرچند که طبیعی است که حضرت موسی پیامبر اولوالعزم است، یک ارجحیتی از نظر رسالت دارد. اما در اینکه حضرت هارون هم رسالت دارد و رسول است و پیامبر است و به او وحی می‌شده که در خود قرآن صراحتاً گفته می‌شود به هارون وحی می‌شد در این شکی نیست.

اینکه تکلم فقط با حضرت موسی صورت می‌گیرد بله، باز بنا به آیات خود قرآن اینگونه است. ولی اینکه حضرت هارون رسالت دارد و به او وحی می‌شود، این هم بدیهی است که درست است. صحنه این است که موسی و هارون باهم هستند و با خداوند سخن می‌گویند «قَالا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَى قَالَ لا تَخَافَا» ممکن است جوابی که می‌آید را فقط موسی بشنود. اگر تکلم خداوند است و اگر وحی به صورت الهام درونی است یا فرشته‌ای در کار است ممکن است حضرت هارون هم مستمع این عبارت باشد. «قَالَ لا تَخَافَا» نترسید «إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى» من با شما هستم می‌شنوم و می‌بینم. یک تفاوت ظریفی است بین اینکه در دعای حضرت موسی انتهای سخن این است «إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا» حضرت موسی می‌داند که خداوند بصیر است و همه چیز را درک می‌کند و می‌فهمد و شاهد همه چیز است. اینجا یک مقدار مادی‌تر است مثل اینکه چیزی که به موسی و هارون گفته می‌شود فکر نکنید که بصیر بودن خداوند کلاً به این معنا است که اوضاع را خوب درک می‌کند و می‌فهمد. می‌گوید «إِنَّنِی أَسْمَعُ وَأَرَى» واژه رویت اینجا به کار رفته است، همانجا هستم و شما را می‌بینم و حرف‌های شما را می‌شنوم. انگار خیلی مادی‌تر و ملموس‌تر و نزدیک‌تر از آن چیزی که به اطلاع داده می‌شود که انگار من را دور فرض نکنید من در آن صحنه هستم و می‌شنوم و می‌بینم و اگر لازم شد راهنمایی هم می‌کنم. این را خودم اضافه کردم برای اینکه می‌بینید که بعداً در ماجرای سحره به محض اینکه حس تزلزلی پیش می‌آید همانجا خداوند وحی می‌کند و می‌گوید نگران نباش این کار را بکن و اینگونه می‌شود. بنابراین حالت معیّتی که شما بروید و من هم همراه شما هستم مانند اینکه یک نفر سومی واقعاً آنجا وجود دارد که همه چیز را لمس می‌کند یک حالت این شکلی است. «وَأَرَى» با «إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا» یک تفاوتی دارد این مادی‌تر و ملموس‌تر است. من با شما هستم و می‌بینم و می‌شنوم «فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ» می‌گوید بروید و بگویید ما رسول پروردگار هستیم و بنی اسرائیل را به ما بفرست و آنها را عذاب نکن. ما با نشانه پروردگار به سراغ شما آمدیم «وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى» سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند. «إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى» بر ما وحی شده که عذاب بر کسی است که تکذیب کند و روی برگرداند.

صحنه بعدی که واضح است «قَالَ فَمَنْ رَبُّکُمَا یَا مُوسَى» فرعون می‌گوید موسی رب شما کیست. فرعون هارون را به رسمیت نمی‌شناسد. شاهزاده موسی در شأن این است که فرعون با او سخن بگوید و هارون هم آنجا ایستاده ولی مقام پایین‌تری دارد. اینجا دربار است و سلسله مراتب دارد، خیلی تأکید است روی اینکه که انگار فرعون فقط موسی را می‌بیند و با او حرف می‌زند. در حالیکه از دعای حضرت موسی ما این را می‌فهمیم که هارون شاید بیشتر از موسی حرف می‌زند و جواب می‌دهد ولی خطاب‌های فرعون همیشه به موسی است. «فَمَنْ رَبُّکُمَا» خطاب به هر دو می‌شد ولی می‌گوید «قَالَ فَمَنْ رَبُّکُمَا یَا مُوسَى» پروردگار شما کیست ای موسی، موسی را که اضافه می‌کند یک حالت تأکیدی دارد برای اینکه موسی تنها کسی است که با او حرف می‌زند.

کجای دیالوگ قبلی وصل شد، شما می‌توانید فرض کنید که خداوند گفت «لا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ» از این جمله می‌تواند در دربار فرعون باشد می‌تواند اینگونه باشد که خداوند گفت که بروید اینها را بگویید بعد یک دفعه قطع می‌شود که اینها می‌گویند. از کجا قطع می‌شود مانند حالت dissolve است در سوره یوسف اگر یادتان باشد جایی که برادر بزرگتر در مصر می‌ماند به برادرهای دیگر می‌گوید من بر نمی‌گردم بروید به پدر من بگویید «ارْجِعُوا إِلَىٰ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ…» (یوسف:۸۱) بعد جواب یعقوب می‌آید. اینکه از کجا صحنه اینگونه است که آنها می‌گویند را شما باید خودتان در ذهن خود تجسم کنید. مانند حالت dissolve است اینجا هم همین است خداوند می‌گوید بروید این را بگویید بعد یک جایی کات می‌شود یا dissolve می‌شود به صحنه‌ای که می‌گویند. اینکه از اینجا «قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ» در آن صحنه یا این صحنه هستیم این سینما نیست که مجبور باشیم این را نشان بدهیم. چیزی است که در ادبیات، کاری است که می‌توان انجام داد که در نمایش تصویری نمی‌توان انجام داد.

این حرف‌ها را می‌زنند یک تقابل کلامی به معنای اعتقادی بین حضرت موسی و هارون و فرعون اینجا ایجاد می‌شود که این هم خیلی جای بحث دارد. من طبق عادت لزومی نمی‌بینم روی تک تک این چیزها خیلی تأکید کنم برای اینکه کلیت سوره را می‌خواهیم بفهمیم. ولی در حدی که معنی این حرف‌ها چیست اگر نکته‌‌ای باشد می‌گویم.

فرعون که شخص بلیغ و فصیحی است و در همین سوره هم می‌بینید که چه جانوری است، به شدت آدم سیاستمداری است و خیلی خوب می‌داند افکار عمومی را چگونه کنترل کند. واقعاً نحوه برخورد سیاسی او که آدم سیاستمدار چیزی تحت عنوان حق و حقیقت را و اینکه چه چیزی درست یا غلط است و اخلاق برای او مطرح نیست و حفظ قدرت برای او مطرح است، اصولاً تعریف سیاستمدار این است. یک مشکلی برای قدرت فرعون پیش آمده، دو نفر می‌خواهند بنی اسرائیل را ببرند و اینها نمی‌خواهند بدهند بنابراین دنبال یک راه حلی می‌گردد که این کار انجام نشود. اینکه از طرف خداوند آمدند یا نیامدند قابل طرح نیست فقط اینکه چه بگوید اینها منکوب شوند و نتوانند کار خود را انجام بدهند و قدرت خود را حفظ کند. بنابراین سوال و جواب‌های او و حرف‌هایی که می‌زند مثلاً بعد از سجده کردن ساحران کاملاً همین حالت را دارد، چگونه این مشکلی که پیش آمده و ممکن است مردم تحت تأثیر قرار بگیرند را چه جمله‌ای بگوید که این رفع شود.

[۰۱:۰۰]

یک لحظه هم فکر نمی‌کنم، فکر کند که به نظر می‌رسد واقعاً این پیغمبر است پس من به او ایمان بیاورم! غرق در مناسبات قدرت است، مناسبات قدرت هم هیچ وقت با درک حقیقت مناسبت ندارد.

اینگونه نگاه کنید دنبال حقیقت نیست. فکر کنید واقعاً پرسیده که رب شما کیست. یک حالت‌های مسخره کردن و حاضر جوابی و چیزی که می‌گوید مردم خوششان بیاد، در بحث غلبه کند در کل حرف‌هایی که فرعون می‌زند این گونه هست. می‌گوید از ربی که صحبت می‌کنید و شما را فرستاده است «قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى» گفتند که «إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ» «بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ» چند بار گفتند که پروردگار تو ما را فرستاده است و پروردگار تو به ما آیه‌ای داده که با آن بیاییم، جواب فرعون این است که از پروردگار حرف می‌زنید این چیست. ببخشید اینجا می‌گوید «فَمَنْ رَبُّکُمَا» این کیست، یک جاهایی با ضمیر چیست صحبت می‌کند. «قَالَ فَمَنْ رَبُّکُمَا یَا مُوسَى» رب شما کیست که از او حرف می‌زنید؟ اگر من یک مقدار اینجا را سریع می‌گویم به پشتوانه این است که فکر می‌کنم المیزان این قسمت‌ها را خیلی خوب توضیح داده است بنابراین می‌توانم شما را ارجاع بدهم اینکه فرعون چه می‌گوید و آنها چه جوابی می‌دهند در المیزان بخوانید. من سعی می‌کنم یک چیز کوچکی اضافه کنم که شاید آنجا نیامده باشد خیلی الان حضور ذهن ندارم ولی فکر می‌کنم بین همه تفاسیر شاید المیزان اینجا به وضوح برتری دارد و بهتر توضیح بدهد که منطق این مباحثه‌ای که بین موسی و هارون از یک طرف و فرعون شکل می‌گیرد چیست.

واضح است که خود فرعون ادعای ربوبیت دارد می‌گوید «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی» به مردم مصر یک جور ادعای خدایی دارد نه اینکه آفریننده جهان است ربوبیت دارد. مانند بت‌ها اینکه انهار مصر در اختیار من است که جاری شود من می‌توانم جلوی جاری شدن آنها را بگیرم. به این معنا که من می‌توانم جلوی جاری شدن را بگیرم و تغییر بدهم بنابراین ربوبیت دارم. من هستم و مردم مصر باید از من اطاعت کنند. من رب مردمی هستم که اینجا زندگی می‌کنند. همانطوری که در ذهنیت مشرکانه کارها به رب و نوع‌ها سپرده شده این دو نفر آمدند خود فرعون رب دارد. در قرآن این آمده که اطرافیان او به او می‌گویند آیا می‌گذارید که موسی بر علیه الله تو کاری کند؟ اینگونه نیست که فرعون ادعای خدایی جای نشستن الله را داشته باشد، ربوبیت دارد. خودش هم الله دارد. شرک اینگونه است که سلسله مراتب ربوبی در جهان وجود دارد و توحید یعنی اینکه ربوبیت همه جهان در اختیار خداوند است که خالق است. رب العالمین داریم خداوند رب آسمان‌ها و زمین و هر چه در زمین وجود دارد است، از مردم مصر گرفته تا مورچه‌های آفریقا، ربوبیت آنها دست خداوند است تا کرات آسمانی و کهکشان‌ها، توحید یعنی اینکه تدبیر و ربوبیت همه چیز با همانی است که خلقت را انجام داده است. هیچ نوع رب و هیچ نوع واگذاری کاری به هیچ موجودی انجام نشده، بنابراین هیچ نیازی به این نیست که شما کس دیگری را بپرسید، رب دیگری را ستایش کنید و از او چیزی بخواهید، اینها کاملاً اشتباه است.

در ذهنیت شرک زده فرعون واقعاً به یک چیزهایی معتقد است. حرف او این است که یک نفر اینها را فرستاده است و اینها می‌گویند ما از طرف رب تو آمدیم. این که رب خودش را قبول ندارد که کسی را با چنین حرف‌هایی بفرستد. از آنها می‌پرسد که رب شما کیست که شما را فرستاده است و رب من هم است، رب شما کیست؟ جواب موسی این است که به نوعی باید بگویند رب العالمین همان کسی که رب همه است رب ما نداریم، یک رب و یک خالق داریم و یک رب داریم که رب همه است. «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» آیا لزوماً این حرف را موسی گفته است؟ خیر. چون حضرت هارون فصیح‌تر بوده، نشانه‌هایی است که به نظر می‌آید حضرت هارون خیلی فعال‌تر از موسی است و بیشتر حرف می‌زند، شاید این جمله را حضرت هارون گفته باشد. «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى…» جمله بسیار زیبا است و یک توصیفی از رب العالمین و توحید است که توصیف خوبی است و حالت استدلالی هم دارد.

یکی از دوستان می‌گویند فرعون خودش را الله می‌داند؟ برای آنها «…يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرِي…» (قصص:۳۸) خودش الله دارد و الله مردم مصر فرعون است و رب و الله دیگری ندارد. «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی» ربکم الاعلی است رب العالمین نیست. جوابی که حضرت موسی یا هارون می‌دهند توصیف توحید است، هم توصیف است و هم حس استدلال در آن وجود دارد. این را علامه خیلی خوب در المیزان توضیح می‌دهد «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ» خدایی که همه چیز را خلق کرده است و خلقت شان را به آنها داده است. مانند اینکه ویژگی‌های تکوینی را به آنها داده است «ثُمَّ هَدَى» بعد هم آنها را هدایت کرده است. همه موجودات را که نگاه کنید یک جوری خلقتی دارند و یک ویژگی‌هایی دارند، از موجودات زنده گرفته تا کرات آسمان راه زندگی آنها هم انگار به آنها آموزش داده شده است. کسی که سخت افزار را خلق کرده است، نرم افزار را هم روی آن اینستال کرده و زندگی خود را می‌کنند. بنابراین ما کسانی هستیم که از طرف رب العالمین آمدیم که رب همه است بنابراین رب تو هم است، رب مردم مصر و همه همانی است که شما را خلق کرده است، بنابراین هدایت شما هم در دست ما است. «وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى» اینجا با این عبارت مجدد به آن بر می‌گردیم که «ثُمَّ هَدَى»، جواب فرعون که بعضی‌ها، به نظر من اکثر مفسرین یک جوری برای آنها ابهام دارد که چه می‌گوید و منظور چیست فکر می‌کنم به همان معنایی که من می‌گویم یک جواب سیاسی است.

چیزی که فرعون می‌گوید «فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأولَى» نسل‌های گذشته حالشان چگونه بوده از آنها بگو. خیلی‌ها اینگونه تعبیر کردند که جواب اول خیلی دندان شکن بود برای فرعون و می‌بیند که نمی‌تواند بحث کند، موضوع صحبت را عوض می‌کند. از یک چیزی می‌پرسد که موسی نتواند جواب بدهد، مثلاً سوال تاریخی می‌پرسد. فکر می‌کنم علامه اینجا توضیحاتی که داده همان چیزی است که من می‌گویم، شاید یک مقدار نحوه بیان من فرق کند. می‌خواهم به جنبه سیاسی که گفتم بیشتر تأکید کنم. من فکر می‌کنم ادامه همان مکالمه استدلال است، آنها می‌گویند خدا همه را خلق کرده و هدایت کرده است، ما هم آمدیم و برای تو هدایت آوردیم. در حالیکه این حرفی را که می‌زنند خیلی در مصر انگار سابقه ندارد، اینها نسل اندر نسل در مصر از یک طریقت مثلی از یک شیوه و عقاید جالبی پیروی کردند که از نظر خودشان خیلی جالب است. همان عبارتی را که فرعون به کار می‌برد «طَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى» در هرجایی مثلاً در ایران که ما شیعه هستیم، عربستان که مسلم واقعی هستند، در آمریکا استایل زندگی خودشان دارند و احساس همه این است که بهترین سبک زندگی را دارند. مصری‌ها هم همینگونه هستند، مخصوصاً وقتی که یک امپراطوری قدرتمند دارند. مانند آمریکایی‌ها که احساس می‌کنند، استایل زندگی آنها خیلی خوب و درست است و به قدرت اول دنیا تبدیل شدند. مصری‌ها هم همین احساس را داشتند.

بنابراین سوال فرعون در ادامه آن بحث این است که تو آمدی و حرف‌های جدیدی می‌زنی و حرف از توحید می‌زنی در حالیکه ابا اجداد محترم خیلی خیلی خوب ما که همه آن را قبول داریم از این حرف‌ها نزدند. همین «طَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى» ما را داشتند، تو می‌گویی خداوند همه را خلق می‌کند بعد هدایت می‌کند «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» نسل‌های قبل و محترم ما مانند همان حرفی که همیشه مشرکین می‌زنند به اجداد خود اشاره می‌کنند که ما پیرو اجداد خود هستیم، حرف‌هایی که شما می‌زنید اجداد ما نزدند. «الْقُرُونِ الأولَى» ما حرف از هدایت نزدند آنها هم گمراه بودند؟ دقیقاً سیاسی بودن آن این است، فکر کنید یک عده آدم که همه در این مشترک هستند که احترام زیادی برای ابا و اجداد بنیان گزاران امپراطوری بزرگ فرعون‌ها در مصر قائل هستند و همه آنها در مصر مشرک بودند این حرف توحیدی حضرت موسی و اینکه خداوند همه چیز را هدایت می‌کند جوابش از نظر فرعون این است که جلوی این جمع بگوید پس این حرفی که تو می‌زنی یعنی اینکه هدایت برای اجداد ما هم آمد و آنها قبول نکردند که مانند ما بودند، الان می‌خواهی عقیده ما را عوض کنی. یک جدال اینگونه فرعون انجام می‌دهد، منطق به معنای واقعی کلمه شاید در آن نباشد، چه اشکالی دارد هدایت به اجداد شما رسید عمل نکردند. موضوع این است که سیاسی و این حرف را نمی‌توان زد موسی نمی‌تواند بگوید که اجداد شما هم یک آدم‌های ناجوری مانند خودتان بودند. در جمع ایستاده است و مناظره در یک جمعی صورت می‌گیرد که یک ارزش مشترکی آن هم احترام به ابا و اجداد قرون اولی وجود دارد. پدرهای بنیان گذار محترم هستند کسی نمی‌تواند یک حرفی بزند که به آنها ایراد بگیرد. فرعون در جواب موسی بحث را به جایی می‌کشاند که موسی یک توهینی به ابا و اجداد بکند که از نظر جمع و نه از نظر منطقی منکوب شود. اینگونه که نگاه کنید خیلی جواب خوبی به موسی داد و خیلی هم مربوط به دعوت حضرت موسی است. «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‌» حضرت هارون جوابی که می‌دهند «قَالَ عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتَابٍ» اینکه هدایت آمده است ما هم می‌گوییم هدایت آمده است اینکه پیروی کردند یا نکردند اینها را پروردگار ما می‌داند. یک جوری جوابی که به فرعون می‌دهند این است که شما هم نمی‌دانی.

[۰۱:۱۵]

مخصوصاً به نظر من تأکید روی کتاب در یک تمدنی که خیلی خط و کتاب ندارد و اگر در مورد تاریخ چیزی می‌دانند نقل‌هایی است که شفاهاً شده است. مثل اینکه یک جوری بگوید ما نمی‌دانیم و تو هم نمی‌دانی که حال نسل‌ها قبل چگونه بود و چه اتفاق‌هایی افتاده است. مثل اینکه تاریخ مدونی وجود ندارد و نمی‌توانید مطمئن باشید پروردگار ما است که اینها را در یک کتابی ضبط کرده و نه چیزی را اشتباه آنجا ضبط کرده و نه چیزی ضبط شده که از بین رفته باشد، همه چیز آنجا است. به جای اینکه بگوید آنها هم مثل شما گمراه بودند، بگوید خبر قطعی در مورد آنها وجود ندارد. پروردگار ما می‌داند که آنجا چه بود. تو سند و مدرکی داری که آن موقع چه اتفاقی افتاده است؟ همینجوری می‌گویی بنابراین همانقدری که ما نمی‌دانیم و قضاوت نمی‌کنیم تو هم نباید قضاوت کنی. یک جور باز پاسخ دادن. به نظر من منطقی است و در عین حال با این حالت سیاستمدارنه که چیز توهین آمیزی گفته نشود. طفره رفتن از جواب است با استفاده از اینکه شما هم نمی‌دانید این یک چیزی است که فقط پروردگار ما می‌داند. خالق جهان است که همیشه را می‌بیند و می‌داند و یک جایی ثبت و ضبط می‌کند.

فکر می‌کنم این دیالوگ منطقی است، به شرط اینکه همه حرف‌های فرعون را نه از روی منطق و حق طلبی، بلکه از دید سیاسی ببینید، افرادی که دارند می‌شنوند تحت تأثیر قرار بگیرند، استفاده کردن از ارزش‌های مشترک، این کاری است که در سیاست می‌بینید که مرتب انجام می‌شود. یک مفاهیم مقدسی به وجود می‌آورند یک مفاهیمی که چیزهای بد و منفور مشترک هستند به وجود می‌آورند و هی مرتب دوست و دشمن را براساس این مفاهیم سعی می‌کنند یک جوری تعیین کنند و روی احساسات مردم تأثیر بگذارند. مفاهیمی مشترکی در جهان وجود دارد که اگر من بگویم ممکن است احساسات شما هم جریحه‌دار شود! بالاخره آمریکایی‌ها همان کاری که فرعون می‌خواست بکند را کردند، شما هم اینجا که گوش می‌دهید و خیلی انسان‌های هدایت شده‌ای هستید تحت تأثیر همان تبلیغات هستید.

من از کجا می‌دانم؟ «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ» تا حدی که من برخورد می‌کنم و در درون خودم می‌بینم این تأثیرات خیلی در دنیا حال حاضر عمیق است. عمیق‌تر از زمان فرعون که احتمالاً خیلی این مفهوم‌سازی‌ها به دلیل کمبود رسانه، حالت محدودتر داشته و الان خیلی بیشتر می‌توان این کار را انجام داد. آمریکا را هم که می‌گویم، انگلیس را کنار آن بگذارید و همه دنیا را شامل می‌شود. چیزی که ما به آن جهان مدرن می‌گوییم، مفاهیم خودش را ساخته و ایده‌آل‌ها و خوب و بدهایی که خودشان تعیین کردند با استفاده از واژگان جدیدی که ابداع شده است، تأثیرات خیلی عمیقی در ذهن همه آدم‌ها گذاشته است و می‌توان با آن سیاست را کنترل کرد.

ادامه آن را اگر اجازه بدهید من سریع بخوانم و رد شوم و ادامه توحیدی است. این از آن تیپ آیاتی است که انگار در هر سوره‌ای باید شبیه این داشته باشید باید ذکری از معاد داشته باشید. معمولاً وقتی در مورد یک سوره صحبت می‌کنیم نه اینکه در اینها جزئیاتی است که خیلی مهم هستند ولی یک مقدار از دور بخواهیم سوره را نگاه کنیم شاید بتوانیم به جزئیات خیلی توجه نکنیم. در جواب آن حرف، حرف‌های خیلی محکم توحیدی زده می‌شود. یک جوری سعی کرد با استفاده از ارزشی که برای اجداد و قرن اولی قائل هستند تخطئه بکند اینکه رب العالمینی است که هدایت می‌کند و جوابش استدلال‌هایی در جهت توحید و رب العالمین است. «الَّذي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّي» اینها مشترک است ما در یک زمین مشترکی هستیم که مهد ما است، راه‌ها و آبی که از آسمان می‌آید. در مورد راه در سوره نحل توضیحاتی دادم که خداوند به خودش نسبت می‌دهد. هیچ کدام از این اتفاق‌ها را فرعون کنترل نمی‌کند و هیچ الله دیگری هم کنترل نمی‌کند. همان کسی که خالق است، همه اینها را خلق کرده و این اتفاق‌ها تحت کنترل او است. خداوند می‌گوید بروید بگویید و ادامه آن را موسی می‌گوید و آنها در مقابل فرعون حرف می‌زنند، بعد از یک جایی انگار سخن آنها نیست، کلام خدا است که اینجا به ما می‌رسد. «فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّي الَّذي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» تا اینجا را می‌تواند حضرت موسی گفته باشد «فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّي» خداوند می‌گوید که ما این نباتات را بیرون می‌آوریم. «کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لأولِی النُّهَى مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى» لزوماً این حرف‌ها را فرعون در مقابل موسی نزده است ولی ما داریم این بحث را انگار آنطوری که خداوند پیش می‌برد می‌شنویم و آیات توحیدی و اشاره به معاد است.

 پس آن بحث تمام شد انگار یک حسی از منطق خوبی که در سوال و جواب وجود دارد و اینکه فرعون برخلاف تصور خیلی از مفسرین، برای عوض کردن بحث آن حرف را نمی‌زند. ادامه جواب حضرت موسی است و حضرت موسی و هارون به خوبی جواب او را می‌دهند. بعد گفته می‌شود به غیر از بحث‌های نظری عملاً هم همه آیات را به او نشان دادیم «فَکَذَّبَ وَأَبَى». چه گفت؟ سیاسی بودن را نگاه کنید «قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَى» چه کسی این حرف را می‌زند؟ فرعون این حرف را می‌زند «قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا» بارها این حرف زده شد. همانند چیزهای سیاسی که یک چیزی را هی تکرار می‌کنند. موسی که نمی‌خواهد فرعون یا غبطی‌ها را از سرزمین خود بیرون بیاورد، بنی اسرائیل را می‌خواهد بیرون بیاورد. برای چه فرعون می‌گوید «أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا» اومدید ما را از سرزمین ما بیرون کنید. چه کسی گفته می‌خواهند تو را از سرزمین خودتان بیرون کنند یا غبطی‌ها را؟! چون نماینده کل مصر است. یک دفعه بنی اسرائیل فرزندان فرعون شدند و اگر آنها را ببرید مثل اینکه ما را هم برده‌ای! ما دقیقاً مانند یک چیز سیاسی که همه نماینده ملت هستند. یک رئیس جمهوری بود که به جای من، ملت می‌گفت، به جای اینکه بگویم من اینگونه می‌خواهم، می‌گفت ملت اینگونه می‌خواهند. کلاً سیاستمدارها اینگونه هستند. اینکه شباهت و کسی که معیارش حفظ قدرت و قدرتمندتر شدن است، منطق مشترک پیدا می‌کنند، شیوه عمل مشترک پیدا می‌کنند. فرعون اینجا مانند یک آدمی که کار سیاسی و رسانه‌ای می‌کند و از احساسات توده مردم استفاده می‌کند. مدام از این حرف‌ها می‌زند که آمدند ما را بیرون کنند، در حالیکه رسالت حضرت موسی این است که یک آدم‌های تحقیر شده‌ای که شما هزار بلا سر او آوردید می‌خواهند از اینجا بیرون کنند ولی فرعون اینگونه حرف می‌زند. «قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَى» این کارهایی که می‌کنی سحر است و ما هم سحر بلد هستیم اومدی ما را بیرون کنی.

«فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا» بالاخره انگار به جایی رسیدند که مردم تحت تأثیر قرار گرفتند این آیاتی که نشان دادیم. یک حسی از اینکه واقعاً شاید موسی فرستاده رب العالمین است و حرف‌های او درست است به وجود آمده است و انگار به جایی رسیده که افکار عمومی را باید یک جوری کنترل کنند. به این نتیجه رسیده باید مسابقه بگذارند. به مردم می‌گوید که این اهداف بدی دارد و می‌خواهد ما را از سرزمین ما بیرون کند و کارهای او هم سحر است برای اینکه نشان بدهیم سحر است یک موعدی برای ما قرار بده که باهم دوئل کنیم. ما ساحر داریم و تو هم ساحر هستی، جلوی مردم. دقیقاً چیزی که می‌گوید این است «فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلا أَنْتَ مَکَانًا سُوًى» یک موعدی قرار بده که از آن تخلف نکنیم در یک سرزمین باز و مسطح که جمیعت زیادی بتوانند جمع شوند و در ملأ عام می‌خواهد با حضرت موسی دوئل کند. چیزی که به نظر می‌رسد و بعداً هم می‌بینید تزلزلی به وجود آمده که لازم شده و این ریسک را می‌کند. احتمال شکست می‌دهد ولی اوضاع خوب نیست. بعد از اینکه آیات را نشان دادند «فَکَذَّبَ وَأَبَى» ولی آدم‌هایی هستند که تحت تأثیر معجزات حضرت موسی قرار گرفتند، حالا باید فرعون باید کاری کند و کار به اینجا می‌رسد که می‌گوید می‌خواهم یک تقابل در میان همه مردم با هم داشته باشیم. بلکه پیروز شود و این سروصداها بخوابد و این جنیش متوقف شود.

«قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى» حضرت موسی اعتماد به نفس دارد. روزی را انتخاب می‌کند که بیشترین جمعیت بیاید. یک روزی به اسم یوم زینه است که احتمالاً مردم لباس‌های نو می‌پوشند و آرایش می‌کنند. در مصر مردها و زن‌ها آرایش می‌کردند، خیلی زیورآلات به خود آویزان می‌کنند و بیرون می‌آیند. یک روز جشن بزرگی است یک جوری می‌گوید که انگار همه مقید هستند که از خانه‌های خود بیرون بیایند و یک جایی جمع شوند و آن روز را انتخاب می‌کند که اگر فرعون شکست بخورد، خیلی اوضاع خراب است. «فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَى» هرچه نیرو داشت، در تمام شهرها جار زدند که جادوگرهای خوب را بیاورند و احتمالاً یک دوره‌های نمایشی در اینکه چه کسی چه بلد است، در حضور فرعون انجام شده و یک تیم انتخاب کردند از تیم ملی سحره مصر در مقابل حضرت موسی باشد. یک نفر هم نیاوردند، یک جمعیتی آوردند که اینها در مقابل موسی بایستند و برنده شوند. الان کات خورد به لحظه موعود یوم زینه «قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا» ببینید حضرت موسی چگونه صحبت می‌کند این نشان می‌دهد که می‌داند آیاتی که نازل شده یعنی موسی اتوریته پیدا کرده است.

[۰۱:۳۰]

حرف او اثر دارد. تهدید کند کارهایی کرده، ملخ آمده و هرچه گفته انجام شده و هر وقت هم فرعون گفته ببر برده. یک موجود هولناکی به نظر می‌رسد و می‌داند می‌تواند تهدید کند. کارهایی انجام داده و می‌داند حرف او موثر است به آنها می‌گوید «وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا» وای بر شما به خداوند دروغ نبندید. «فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى» آنها را تهدید می‌کند بلافاصله می‌گوید «فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى» اینها ترسیدند. یک چیزی گفت و آنها وا رفتند و سحره بین خود نجوایی کردند بعضی از آنها گفتند ول کنیم. معلوم نیست قرار است چه بلایی سر ما بیاورد. از یک فرعون اینها را تشویق کرده است که جلو بروید و به آنها پاداش‌های بزرگ خواهد داد. از یک طرف هم چیزهایی که شنیدند، حتی اگر از شهرستان‌های دور هم آمده باشند می‌دانند که اینجا در حضور فرعون اتفاق‌ها افتاده و الان یک حالت تزلزلی دارند. این جمله تهدید‌آمیز حضرت موسی هم در آنها اثر می‌کند «فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى» از دست فرعونی‌ها به نظر می‌آید سحره‌ها باهم یک بگو مگویی کردند و یک نجوایی داشتند ولی تصمیم گرفتند کار را ادامه بدهند.

آنها برای اینکه سحره را تشویق کنند «قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَنْ یُخْرِجَاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» دوباره جمله چرند بی‌معنی را می‌گویند که این دو جادگرهایی هستند که می‌خواهند شما را از سرزمین خود بیرون کنند. «بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى» و این آیین زیبای شما را از بین ببرند. ما در یک کشوری زندگی می‌کنیم که مرتب از رسانه‌ها می‌شنویم حالت سیاسی که دارد که تاثیر بگذارد و ارزش‌های مشترک را وسط بیاورند که یک جوری آدم‌ها را تحریک کنند و دروغ بگویند. اینها نه می‌خواهند مردم مصر را از آنجا بیرون کنند نه ساحر هستند و نه طریقت آنها مثلی است همه پرت و پلا است ولی تأثیرگذار روی ذهن عوام است. «فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا» بالاخره اینها تصمیم خود را گرفتند و تیم ملی آنها جلو آمد «وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى» به آنها می‌گوید «فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا» تمام کید خود را جمع کنید و صف واحدی تشکیل بدهید «وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى» شعار تحریک‌کننده است مانند مربی که تیم خود را می‌فرستد و می‌گوید بروید و شما قهرمان می‌شوید، فینال را می‌برید، اینها را به میدان می‌فرستد.

اینها می‌گویند «قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى» یک حسی از احترام اینجا وجود دارد، بگوییم احترام یا ترس. می‌گویند که تو اول عصای خود را می‌اندازی یا ما بیندازیم. تأکید روی تلقی کاملاً مشخص است که من می‌گویم در این سوره تکرار می‌شود نمی‌گویند چه بیندازیم انگار می‌خواهیم چند جمله بگوییم که در آن القا باشد تا آخرش «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ» از نظر ادبی هم جالب است. این انداخت و آن هم انداخت، آخرش سحره افتادند. «قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى» تو اول می‌اندازی یا ما بیندازیم. خیلی صحنه جالبی است «قَالَ بَلْ أَلْقُوا» شما بیندازید. «فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى» تعداد آنها زیاد است و مقدار زیادی طناب و عصا انداختند و سحر آنها این بود که در خیال حضرت موسی، واقعاً نمی‌گوید اینها تکان می‌خوردند، یک کاری کردند که به نظر می‌آمد که «تَسْعَى». مانند همان فعلی که برای مار عصای حضرت موسی به کار رفته است «حَیَّةٌ تَسْعَى»، اینها هم تسعی کردند. به نظر می‌رسد حضرت موسی چنین سحری ندیده بود و انتظار نداشت اینها چنین کاری کنند. حضرت موسی می‌داند مردمی که اینجا هستند همین را می‌بینند از این مهمتر نکته خیلی جالب این است که در سوره اعراف صراحتاً این ذکر می‌شود که خود سحره هم از موفقیتی که امروز کارشان گرفته است، از این موفقیت ذوق کردند. خودشان هم تا الان نشده بود وقتی طناب و عصای خود را بیندازند انقدر وول بخورد و بتوانند در این خیال تصور کنند کارشان خیلی عالی شد. مانند یک تیمی که بهترین بازی خود را می‌کند، چنین فضایی به وجود آمد. در سوره اعراف می‌گوید اینها خودشان هیجان زده شدند و گفتند « به عزّت فرعون» به عزت فرعون قسم خوردند که ما برنده می‌شویم اینقدر کارشان خوب در آمد که چنین حالتی به وجود آمد.

اینجا علاوه بر اینکه اصلاً خدا ماجرای معجزه مار شدن عصا را داده است برای همین صحنه. خداوند آن را تشدید می‌کند با اینکه این سحر خیلی خوب در آمده است. بالاترین سحری که در مصر وجود دارد همین است و این هم بهترین اجرای تاریخ مصر است. حالا وقتی موسی عصای خود را می‌اندازد و اینها مغلوب می‌شوند، یک جوری ایمان سحره به مردم ثابت کند که کار حضرت موسی سحر نیست. حضرت موسی معجزه را در درباری می‌برد که سحر در آن اهمیت زیادی دارد. از نظر تاریخی چنین شهرتی داشتند که انواع و اقسام سحرها داشتند. درست است که خیلی جادوگر داشتند و خیلی به جادوگری اهمیت می‌دادند، اینجا هم قرآن تأیید می‌کند که شعبده‌های جالبی بلد بودند و می‌گوید «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسَى» موسی در درونش یک احساس ترسی به وجود آمده است چرا؟ فعل مشترک تسعی به کار رفته است. یک جوری به آدم این حس را می‌دهد کاری که اینها کردند موسی عصای خود را بیندازد و مار او مقداری بزرگتر باشد… مردم چیزی که می‌بینند اینکه آنها انداختند یک عالمه طناب وول خورد و موسی هم یک چیزی انداخت. تسعی! ۲۰ چیز انداختند که خیلی خوب وول می‌خورد  و موسی هم اندخت، این چه غلبه‌ای برای حضرت موسی می‌آورد؟ موضوع این است که ما می‌دانیم و ما این داستان را می‌خوانیم و آخر آن را می‌دانیم. حضرت موسی نمی‌داند ماری که از عصای او ظاهر می‌شود خیلی شبیه اژدها است، می‌خواهد آن طناب‌ها و عصاها را بخورد. یک کاری بکند که به معنای واقعی کلمه سحر باطل شود، شرایطی پیش بیاید که سحره سجده کنند. این چیزی است که انگار پیش‌بینی شده نیستک برای خود حضرت موسی هم، معلوم نیست. به او گفته می‌شود «قُلْنَا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الأعْلَى» نترس تو برتر هستی. «وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا» آن چیزی که در دست تو است بینداز، چیزهایی که اینها ساختند را ببلعد. بعضی از مفسرین می‌گویند که سحر آنها را باطل کند ولی خود آن طناب‌ها مانند شعبده بازها طناب‌ها و عصاها ویژگی‌هایی دارند، شعبده است و با هر عصایی نمی‌توانند این کار را بکنند. بنابراین ما صنعوا لزوماً به سحر بر نمی‌گردد برای کاری که می‌کنند، خود اشیاء هم صنعت شده هستند. «إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى» به نظر من تفسیر معمول واقعاً چیزهایی که آنجا بود، خورد، شاید بیشتر به محتوای آیات نزدیک باشد. خیلی مهم نیست یک تفسیر وجود دارد که انداخت جنبش آنها از بین رفت و سحر آنها باطل شد. این هم می‌تواند باشد ولی با واژه تلقف شاید خیلی سازگار نباشد.

«وَلا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى» بینداز تا بخورد و هیچ ساحری کارش به مقصد نمی‌رسد. اینجا نمی‌گوید انداخت و خورد، تمام شد. خدا گفت بینداز تا بخورد و این اتفاق افتاد. «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا» کل تیم فرعون به سجده افتادند. «قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى» ما به رب هارون و موسی ایمان آوردیم. این صحنه ترتیب داده شده بود که سروصدا بخوابد اما شکست بالاتر از این ممکن نبود. همه مردم شاهد هستند سحره در میدان هستند، اینها قوی‌ترین جادوگرهای مصر هستند، همه آنها قبول کردند چیزی که در دست موسی است سحر نیست و واقعی و معجزه است. سجده کردند ایمان آوردند. بدبختی از این بزرگتر نمی‌شد. فرعون اشتباهی کرد که چنین موعدی را گذاشت و فکر کرد که می‌برد. چون آدم باهوشی است شما باید به این نتیجه برسید که اوضاع خوب نبود و مجبور شد این کار را بکند وگرنه احتمال شکست می‌داد. جوابش را آماده کرده که اگر شکست خوردند چه بگوید، اگر شکست خوردند بگوید شما شاگردهای این هستید و همه باهم توطئه کردید، از این حرف‌ها ما زیاد شنیدیم. «قَالَ آمَنْتُمْ» منطق قدرت این است. یک جایی در قرآن می‌گوید واقعاً ترسناک است، فرعون فهمید که اینها رسول خدا هستند ولی برنامه سیاسی خود را اجرا می‌کند. «قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» قبل از اینکه به شما اجازه بدهم، ایمان آوردید. خیلی جمله جالبی است در واقع وحشتناک است. «إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ» این به ذهنش رسیده یا از قبل آماده کرده بود که اگر باختند بگوید این بزرگ شما است و شما هم در تیم او هستید و ما را فریب دادید و تهدید کرد. «فَلأقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ‌ وَلأصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى» موسی تهدید کرده بود که «وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ» فرعون می‌گوید به شما می‌گویم که عذاب چه کسی بدتر است. دست و پاهای شما را می‌برم و شما را به صلیب می‌کشم تا بفهمید که قدرت دست کیست.

بدتر شد. این حرف‌ها به شدت برای آدم‌هایی که آنجا هستند ترغیب کننده و تهدید کننده است که ایمان بیاورند و یک حس پاکبازی در سحره به وجود آمده «قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا» واقعاً حرف‌های توحیدی است. بین آنها آدم‌های خوب بودند همانجا که ترسیدند «فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ» معلوم است که بعضی دانشمند هستند. آدم‌های موجهی هستند و بین آنها شیمیدان و فیزیکدان وجود دارد. همه عمر خود را در راه لزوما سحر نه، آن موقع همه دانش‌ها با هم بود. علمای ما هم در ۱۰۰ سال پیش همه در علوم غریبه هم یک دستی داشتند. دانش عمومی که در مصر وجود دارد که بالاترین دانش زمان خودشان هم است جزو آن سحر هم است. مثلاً ریاضیات خواندند بعضی‌ها آدم‌هایی هستند که یک شرافتی در وجود آنها است و یک بخشی از کار آنها در دربارها و حقوقی که می‌گیرند تحقیقات در زمینه سحر و شعبده و این حرف‌ها است.

[۰۱:۴۵]

از آیه 62 یک تزلزلی می‌بینید که انگار آمادگی چنین چیزی را دارد، ادب و احترامی که نسبت به موسی دارند در آیه ۶۵ قبلاً دیدیم. اینجا کلاً به سیم آخر زدند «قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ» هرکاری می‌خواهی بکن «إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا» ایمان به آخرتشان اینجا خیلی جلوه می‌کند. هر کاری کنید حیات دنیا است «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى» مانند دانشمندهایی که چون شغل آنها دانش بوده مجبور شدند سحر هم یاد بگیرند و کارهای ساحرانه هم بکنند ولی خودشان علاقه‌ای به ایجاد توهم‌ها و دخالت در خیال نداشتند و به نظر آنها چیز جالبی نمی‌آمد.

یک چیزی می‌خواهم بگویم ولی شک دارم برای اینکه ارزش ایمان سحره از بین نرود. ولی بالاخره بعد از اینکه حضرت موسی عصای خود را انداخت یا هارون عصای خود را انداخت، نکته‌ای در مورد این موضوع می‌گویم چون در تورات گاهی هارون عصا می‌اندازد. در اینجا چون خطاب به موسی است به نظر می‌رسد که کسی که عصای را می‌اندازد موسی است ولی هارون هم به نظر می‌آید در این کارها دخالت می‌کرد. چیزی که ممکن است یک مقدار خدشه‌دار کند و شک دارم بگویم یا نه، وقتی که طناب‌ها و عصاهای آنها را خورد و این صحنه وحشتناک به وجود آمد و مار هم بزرگ است، الفاضی در قرآن مانند ثعبان در مورد آن به کار می‌رود چیزی مانند اژدها است و خیلی با مار معمولی فرق دارد. اگر بلافاصه بعد از اینکه اینها را خورد دستش را نبرد و عصا را نگیرد، اینکه خود سحره را هم بخورد این را هم حساب کنید. فقط اینگونه نیست که وسط میدان مار یک کاری کرد و کنار رفت بعد اینها سجده کردند، شاید ترس از مرگ، حمله خود ثعبان به خودشان و مواجه با مرگ تأثیر گذاشته است و ترسیدند. فهمیدند که یک مار و اژدهای واقعی است و آنها را خورده است و خودشان را هم بخورد یا نیش بزند یا از بین ببرد. همانطوری که موسی غافلگیر شد و فرار کرد قطعاً اینها هم غافلگیر شدند و ترس و مواجه با مرگ در ایمانی که آوردند تأثیرگذار است. این را فراموش نکنید که سحره با یک صحنه بسیار ترسناک نزدیک به اینکه الان قرار است بمیرند مواجه شدند. از این جهت می‌گویم قطعاً حرف‌هایی که در این لحظه می‌زنند با صداقت است اما در یک موقعیت خاصی قرار گرفتند و اینکه فردا هم از خواب بیدار شوند همه آنها به اندازه شرافت و صداقتی که دارند تأثیر آن در زندگی خود می‌بینند. یکی از دوستان در گروه نوشت چون اینها رستگار می‌شوند شاید همه آنها رستگار هم نشوند، حرف‌ها زیبایی که آنجا می‌زنند لزوماً حرف‌های بعضی از آنها است و ممکن است حرف همه نباشد. شاید در بین آنها آدمی که ایمان خود را موقت به دست آورده و بعد از دست بدهد باشد، همیشه اینگونه است. نمی‌خواهم چیزی بر علیه سحره محترم بگویم بالاخره کاراکترهای مثبتی اینجا هستند و به پیشرفت رسالت حضرت موسی کمک می‌کنند.

فراموش کردم روی این تأکید کنم عبارتی که اینها می‌گویند «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى» اسم هارون را اول می‌آورند. این خیلی مهم است در این سوره به دلایلی که خواهیم دید نشان می‌دهد در انظار عمومی این دو نفر که به عنوان رسول آمدند اینها طوری رفتار نکردند که مردم مصر احساس کنند اصلی موسی است و هارون وزیر او است. رفتار موسی و هارون طوری است که خیلی هم‌تراز به نظر می‌رسند، بلکه چون احتمالاً هارون فصیح‌تر است و بیشتر حرف می‌زند بعضی احساس‌شان این است که هارون اصلی است و موسی فرعی است. این عبارت این را می‌رساند که رفتار موسی و هارون چگونه بود و هارون به عنوان وزیر در انظار عمومی ظاهر نمی‌شد. همانطوری که خداوند گفت دو نفری بروید و دو نفری بگویید که ما رسولان رب العالمین و دو فرستاده پروردگار هستیم، همینگونه عمل می‌کنند.

در یک سوره‌ای گفته است موسی و هارون، این اختلاف‌ها کاملاً معنی‌دار است، معنی آن این است یک عده فکر می‌کنند موسی اصلی است و یک عده فکر می‌کنند هارون اصلی است، روشن نیست. من نمی‌خواهم نتیجه بگیرم که همه فکر می‌کنند هارون اصلی است دقیقاً یک جاهایی موسی و هارون می‌گویند و یک جاهایی هارون و موسی می‌گویند که همین پست را می‌رساند. به دلایلی در این سوره عبارت هارون و موسی نقل شده است و می‌توانست دیگری نقل شود. نمی‌دانم خوب توانستم توضیح بدهم یا خیر.

«ِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَا وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّى» این عبارت‌ها من فکر نمی‌کنم که شما فکر می‌کنید که همه را همانجا اینها گفتند. به نظر می‌رسد مانند آیات توحیدی، از یک جایی دیگر خداوند می‌گوید «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَا» ادامه حرف سحره نیست به نظر می‌رسد حرف سحره از «وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى» تمام می‌شود. اگر هم سحره گفته باشند فرقی نمی‌کند و به نظر نمی‌رسد اینگونه باشد. «وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا» بگذارید این قسمت را و آیات مربوط به ماجرای گوساله سامری از آیه ۸۰ شروع می‌شود ولی اجازه بدهید من خیلی عجله نکنم از اول صفحه ۳۱۷ برای جلسه آینده بگذاریم که قرار است در مورد داستان پیچیده سامری صحبت کنیم.

پرسش و پاسخ

… گفته بودند پروردگار ما همه موجودات را هدایت می‌کند. جواب فرعون را می‌گویند که ممکن است منظور چه باشد. فرعون می‌گوید هدایت نسل‌های قدیمی چه؟ بله من هم همین را گفتم. شما الان اومدید برای هدایت پس قدیمی‌ها چه؟ من هم همین را گفتم اضافه کردم که حالت سیاسی دارد یعنی می‌خواهد از احترام نسبت به قدیمی‌ها استفاده کند.

در تورات کسی از سحره همراه با موسی از مصر خارج می‌شود؟ در تورات گفته نمی‌شود ولی در تفسیرهای تورات گفته شده است. سازنده گوساله در بعضی از تفسیرها یکی از همین سحره است، تفسیرهای یهودی اینگونه است، در تفسیرهای مسلمان‌ها نیست. از نظر تاریخی این خیلی مهم است که متنی که به آن استناد می‌کنید کی نوشته شده و قدیمی‌ترین نسخه آن برای کی است؟ بعضی‌ها می‌گویند تفسیرهای یهودی تحت تأثیر قرآن به وجود آمده است یعنی ممکن است در یک نسخه نوشته شده در تفسیر یهودی آمده باشد که فلان Rabbi  هفتصد سال پیش اینگونه است ولی ما نمی‌دانیم Rabbi اینگونه گفته است یا خیر. این می‌گوید گفته و کتاب آن متأخر از قرآن است بنابراین بعضی از حرف‌هایی که در تفاسیر یهودی متأخر آمده است را می‌گویند منطبق بودن آن با قرآن خیلی جای شک باقی می‌ماند. با توجه به اینکه اسلام فرهنگ قالب خارومیانه شد اینها تحت تأثیر قرآن و تفاسیر قرآن وارد تفاسیر یهودی کردند. اما من تقریباً مطمئن هستم در این مورد که سازنده اصلی گوساله یکی از سحره مصر بوده و نه هارون که در تورات آنگونه ذکر شده در تفسیرهای قبل از اسلام وجود دارد، می‌توانم چک کنم ولی نکته خیلی مهمی نیست.

اینکه شما پرسید در تورات کسی از سحره همراه موسی از مصر خارج می‌شود یا خیر؟ در تورات با تأکید گفته می‌شود کسانی که همراه موسی از مصر خارج می‌شوند فقط بنی اسرائیل نیستند و ملیت‌های مختلف هستند. در همین دورانی که موسی در مصر بود کسانی به او ایمان آوردند لزوماً از بنی اسرائیل نیستند در ماجرای یومه زینه عده‌ای تحت تأثیر قرار گرفتند. قطعاً ملیت‌های غیر بنی اسرائیلی که از نظر سیاسی و اجتماعی نارضایتی دارند و تمایل دارند مصر را ترک کنند ولی قدرت سیاسی به آنها اجازه نمی‌دهد وقتی ببینند که چنین قومی با چنین رهبری دارند فرار می‌کنند از مصر خارج می‌شوند طبیعی است که دوست داشته باشند همراه آنها باشند، حتی اگر به آنها گفته نشود. به هر حال در تورات تأکید شده صراحتاً که این افراد فقط بنی اسرائیل نبودند ملیت‌های دیگری هم بودند بنابراین سحره هم ممکن است جزو آنها باشد. اینکه سحره را تهدید کرد که این کار را با شما می‌کنم معنی آن این نیست که این کار را کرد. برای اینکه فرعون جای دیگری می‌گوید بگذارید من موسی را بکشم ولی نمی‌کشد. آنجا لازم بود که یک چیزی جلو مردم بگوید و گفت. خیلی نگران سحره نباشید ممکن است همه یا بعضی از آنها زنده مانده باشند و همراه با موسی آمده باشند. اگر اینهایی که در میدان بودند را هم تکه تکه کرده باشد شاگردهای آنها و سحره‌ای که جزو نیمکت بودند و جزو تیم ملی بازی نکردند آنها می‌توانند همراه با موسی بروند، سجده نکردند و مشکلی ندارند. بنابراین احتمال وجود سحره در بین بنی اسرائیل است، اگر می‌خواهید بگویید سامری بعداً از این سحره بوده احتمالش است.

هم‌ترازی حضرت؟ بله من گفتم در مصر و افکار عمومی بنی اسرائیل هم همان موقع فهمیدند یا بعداً می‌دانند موسی اصلی است. دقت می‌کنید حرف من این است که دربار و مردم مصر چیزی که دیدند این دو نفر را به نظر می‌آید همتراز می‌بینند. به وضوح می‌بینید که بنی اسرائیل اینگونه نیست یعنی به خوبی می‌فهمند که موسی اصلی است و موسی است که به میقات می‌رود و عصای خود را نیل می‌زند. موسی است که تکلم با خدا می‌کند.

[۰۲:۰۰]

وقتی راه می‌افتند برای آنها روشن می‌شود که نفر اصلی موسی است و هارون حالت وزیر دارد ولی در آنجا این اتفاق نیفتاده است. چیزی که من گفتم مثلاً سحره و مردم مصر نمی‌دانند که چه کسی اصلی یا فرعی است. نمی‌دانند هم از همینجا قرآن اینگونه بیان می‌کند یک بار می‌گویند موسی هارون و یک بار می‌گویند هارون موسی، بعضی‌ها فکر می‌کنند این اصلی است. در مطبوعات آن زمان این موضوع مطرح بود که چه کسی اصلی است خیلی در کوچه و بازار با هم صحبت می‌کردند. این شوخی بود من باید آنلاین بگویم کجاها شوخی بود در جلسه حضوری یک عده می‌خندند و معلوم می‌شود.

در مورد وحی مادر موسی وحی می‌شود «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلمُرسَلِينَ». بله. به نظر می‌آید بیش از الهام و به دل افتادن باشد؟ خیر. چون وعده پیامبر شدن می‌دهد؟ خیر. به دل یک آدم هم می‌افتد من منکر هم نیستم ممکن است ارتباط مادر حضرت موسی با خداوند بیش از حالت به دل افتاده باشد بله ممکن است ولی لزوما اینگونه نیست.

آیه‌ای که گفتید انگار در ادامه گفته سحره نیست مربوط به معجزه تورات نمی‌شود؟ معجزات دیگری که در تورات بیان می‌شوند در قرآن هم بیان می‌شوند البته اسم‌های آنها هم برده می‌شود ولی من نمی‌فهمم ربط این آیات به این معجزات چه می‌تواند باشد. در اینجا به معجزات اینگونه اشاره شده که قبل از این صحنه می‌گوید که «أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَى» آیه ۵۶ آیاتی نشان دادیم و همه را تکذیب کرد آمده است که می‌تواند اشاره به معجزات دیگری مانند ملخ و قورباغه باشد که در قرآن هم در جایی به صورت فهرست اشاره می‌شود.

اجازه بدهید تمام کنیم، دو ساعت شد. جلسه آینده از یک جهاتی فکر می‌کنم جلسه مهمی در این بحث‌ها است، جلسه بحث درباره گوساله سامری است. مهم از نظر اینکه هم از روز اول گفتم که سامری فقط در این سوره ظاهر می‌شود و این داستان اینجاست که با جزئات گفته می‌شود. در حالیکه سمت‌های مختلف زندگی موسی در قصص، نمل در اعراف قسمت مربوط به سحره است. تقریباً همه اینها یک جاهایی مفصل‌تر هستند تقریباً صحنه مواجه با خدا و دعای که موسی می‌کند این اختصاصی این سوره است. داستان گوساله هم با این جزئیات و مخصوصاً شرح ماجرا و اینکه سامری کی بود در این سوره آمده است. بنابراین برای درک خاصی این سوره قسمت‌های اختصاصی مهم هستند، شما یک آیه توحیدی که همه جا مشابه دارد را نمی‌توانید ملاک درک‌تان از سوره بگیرید.

تکرار واژه‌ها

من یک چیزی بگویم که فراموش نکنم، علاوه بر تکرار واژه و اغراق‌آمیز واژه‌های القا، قذف، نبذ، اینهایی که از پرت کردن و انداختن می‌آید در این سوره خیلی زیاد است و لزوماً یک فعل نیست فعل‌های مترادفی هستند که هی می‌آیند و در داستان سامری هم می‌آیند به این هم دقت کنید خیلی شاید بیشتر از هر سوره‌ای در سوره‌های بلند واژه‌هایی که مربوط به زمان می‌شود مانند موعد، میقات حتی اینکه «جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ یَا مُوسَى» یک زمان‌بندی وجود دارد. میقات مدتی است که طورل می‌کشد و به تأخیر می‌افتد توجه به زمان در این سوره یک حالت خاصی دارد چون واژه تکراری نیست ولی یک مفهوم انگار تکراری است که میل داشتم به آن اشاره کنم.

جلسه ۳ – سوره طه
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو