
بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای قرآن و ادبیات مدرن، جلسهی ۳، دکتر توسرکانی، گروه فرهنگی دانشجویی کاروان – کانادا، ۱۳۹۷/۹/۲۴
۱- مروری بر مطالب جلسات گذشته
هدف از این جلسات بررسی فنون ادبی در قرآن و پیدا کردن میزان شباهت آن با هنر کلاسیک و هنر مدرن است. گفته شد که ریتم صرفاً حاصل هجاهای کوتاه و بلند نیست، بلکه به جملهبندی و حروف بهکاررفته در آن نیز بستگی دارد. همچنین گفته شد که کلام بدون توجه به معنا با توجه به اینکه چه حروفی با چه آهنگی در آن به کار رفته است، حالات روانی ایجاد میکنند یا با برخی حالات روانی ما سازگاری دارند. این حالات روانی برآمده از کلام در آیات قرآن با معنای آن مطابق است. همچنین بحث شد که قرآن برخلاف سبک کلاسیک همیشه به دنبال گفتن کلام روان و سلیس و زیبا نیست. اگر در مورد چیزی صحبت میشود که ترسناک است ممکن است کلام زمخت شود و غیرسلیس شود. در واقع در قرآن، انطباق فرم و محتوا وجود دارد. جایی که با پیامبران صحبت میشود یا درباره پیامبران صحبت میشود با زمانی که در مورد کفار صحبت میشود کلام بسیار متفاوت است. آقای سید قطب و صبحی صالح نیز در ایدههای بلاغی خود چنین موضوعی را مطرح کرده بودند. در کتاب سیر تحول قرآن نوشتهی مهندس مهدی بازرگان نیز، ایدهای مطرح شده است مبنی بر اینکه ریتم آیات در طی سیر نزول قرآن از کند به تند رفته است. البته به نظر میآید عدم دقتهایی در آن وجود دارد، مثلاً تلویحاً فرض شده است کل یک سوره در یک زمان نازل شدهاند؛ اما ایده جالبی است. این ایده نیز منطبق بر این است که محتوای سورهها در طی زمان تغییر کرده است. این شیوه بیان با ادبیات کلاسیک وجود ندارد؛ اما در ادبیات مدرن ریتم و معنا تطابق بیشتری دارند.
سؤالی که در انتهای جلسه قبل مطرح شد این بود که آیا واقعاً مسلمانها از ریتمهای غیرثابت قرآن لذت میبردهاند؟ اگر این طور بوده است، پس چرا شعرا این مدل ریتم را از قرآن تقلید نکردهاند؟ به نظر من نمونههایی وجود دارد که نشان میدهد متون عرفانی فارسی از نظر ریتم به قرآن نزدیکترین هستند به طور مثال ریتم شکسته و آهنگینی که در متون عینالقضات همدانی وجود دارد.
مشکلی که در تفاسیر موجود از قرآن وجود دارد این است که موضوعات مختلف در یک سوره گفته میشود و به معنای و تفاسیر تک آیه در سوره توجه میشود اما بهندرت ارتباط بین آیات در سوره گفته میشود و یا در مورد این صحبت نمیشود که معنای و موضوع اصلی یک سوره چیست. به ارتباط بین سورههای پشت سر هم و ارتباط معانی نیز آنها نیز اصلاً توجه نشده است. در کتاب پرتوی از قرآن نوشته سید محمود طالقانی کمی در مورد ارتباط معنایی انتهای یک سوره با ابتدای سوره بعد صحبت شده است.
اما هماکنون در دوران جدیدی قرار گرفتهایم که با وجود دانشهایی مثل زبانشناسی، هرمونوتیک و … ابزارهای دقیقتری در اختیار داریم که میتوانیم روی متون با کیفیت بالایی کار کنیم.
۲- واژگان در قرآن
حالت نوآوری در واژگان در قرآن بیاندازه زیاد است. بهگونهای که براساس ادعای ایزوتسو برخی از واژگان قرآن تنها ریشهای از آنها در زبان عرب وجود داشته است و تمام اشتقاقهای آن با معنای کاملاً جدید توسط قرآن ساخته شده است. مثل کلمه اسلام و تمام اشتقاقهای آن و یا کلمهی الله که در قرآن با توصیفی کاملاً متفاوت نسبت به آنچه اعراب به کار میبردهاند، آورده شده است. در واقع، استدلال مؤمنانه این است که چون واژگان حامل جهانبینی هستند، قرآن باید واژگان خود را میساخته است. چون واژگانی که در آن زمان به کار میرفته است واژگان زمان کفر بوده است. این دیدگاه در کتاب اول آقای ایزوتسو به تفصیل بیان شده است. در واقع، این دیدگاههای زبانشناسانه مکتب همبل در آلمان هست که ایزوتسو نیز در آن مکتب پرورش یافته است. ایزوتسو میگوید قرآن تحولی در نظام اخلاقی عرب به وجود آورد. واژگانی مانند مروت و شجاعت که در جزو واژگان اصلی در زبان عرب آن زمان بودهاند، به طور کل از قرآن حذف شدهاند. مروت به معنای مردانگی است که در آن شجاعت وجود دارد و نشاندهنده فرهنگ جنگآوری و سخاوت است. از اشخاص معروف با این ویژگی در زمان قبل اسلام میتوان حاتم طایی را نام برد.
درحالیکه در قرآن به مراتب از کلمه ترس و تسلیم استفاده شده است. حتی یکی دو قرن بعد از نزول قرآن باز هم بازگشت این کلمات در زبان را میبینیم و در شعر فارسی نیز داریم:
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
ما باید به تکتک واژههای قرآن حساس باشیم و سعی کنیم معنای دقیق آنها را متوجه شویم و تنها به مطالبی که در زمان کودکی به ما آموختهاند و یا در کتابهای واژگان وجود دارد، بسنده نکنیم. مثلاً چرا واژه حدودالله بهکرات در قرآن به کار رفته است؟ معنی آن چیست؟ در قرآن به میزانی واژه جدید خلق شده است که اصلاً نمیتوان گفت که زبان قرآن، زبان عربی آن زمان است و خود قرآن میگوید: قرآن به زبان عربی مبین نازل شده است. برای اعراب آن زبان بهقدری زبان قرآن غریب بوده است که ادعا میکردند زبان قرآن عجمی است. در مورد واژگان در ۱۲ جلسه اول سری مقدمه ای بر فهم قرآن بحث شده است. واژه غریزه جنسی یکی از واژگان پوچی است که در قرون اخیر در زبان ایجاد شده است و در جلسات بحثهای آفرینش (جلسه ۴۷) در مورد آن بحث شد.
ادعای مؤمنانه این است تمام واژگان قرآن واژگان درستی هستند و اگر کسی از من بپرسد که چرا حجم قرآن این میزان است، میگویم این میزان لازم بوده است تا واژگان جدید ساخته شوند. بعد از قرآن، در انجیل نیز واژه بسیار coin شده است و در نامههای پولوس بسیار میتوانیم از اینگونه واژهها پیدا کنیم و در حال حاضر coin کردن واژه در فلسفه مدرن بسیار شایع است.
در قرآن به برخی از حیوانات و میوهها اشاره شده و از طریق این مثالها خداوند میخواسته هدایتی را به بشر انتقال دهد. مثلاً در سوره غاشیه آیه ۱۷ گفته است: أَفَلَا ینظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ ﴿۱۷﴾ و از مثالهایی معمولاً استفاده کرده است که برای عرب آن زمان آشنا بوده است؛ اما اگر لازم میدانسته است از پدیدههایی هم که برای آن واژهای وجود نداشته است، صحبت میکرده است تا حقیقی را برای بشر روشن کند. به طور مثال در سوره نور آیه 43 در مورد تگرگ صحبت کرده است و چون واژهای برای آن وجود نداشته به توصیف این پدیده پرداخته است: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ یزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یؤَلِّفُ بَینَهُ ثُمَّ یجْعَلُهُ رُکامًا فَتَرَی الْوَدْقَ یخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَینَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیصِیبُ بِهِ مَن یشَاءُ وَیصْرِفُهُ عَن مَّن یشَاءُ، یکادُ سَنَا بَرْقِه یذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ» ﴿۴۳﴾ چون از کلمه اصابت کردن استفاده کرده است متوجه میشویم که در مورد چیزی غیر از باران و چیزی شبیه تگرگ صحبت شده است. صحبت از پدیده تگرگ لازم بوده است تا نشان دهد که از آسمان تنها رحمت و باران نازل نمیشود و خداوند تنها خداوند رحمت نیست.
۳- گرامر قرآن
در ادامه میخواهیم در مورد گرامر قرآن و یا دقیقتر در مورد Syntax قرآن یعنی نحوه قرار گرفتن واژگان در کنار هم و ساخت جمله معنیدار درست صحبت کنیم. Syntax اهمیت واژگان را ندارد زیرا در سینتکس جهانبینی وجود ندارد. زبانشناسها به این سمت رفتهاند که syntax تمام زبانها خیلی شبیه هم است. در کتابهای گرامر در مورد اختلافات زبانها صحبت میشود، در حالی که یاددادن این گرامر به ماشین بسیار دشوار است، چون دارای جزییات بسیار زیادی است که به دلیل مشابهت بین زبانها از کتابهای گرامر حذف شدهاند.
در ساختارهای نظم کلاسیک برای ایجاد وزن مورد نظر گرامر شکسته میشده است مثلاً جای فعل و فاعل تغییر میکرده است؛ اما این شکستن در ادبیات کلاسیک متفاوت است با شکستن گرامر در قرآن. در قرآن یک قاعده گرامر شکسته میشود تا معنایی منتقل شود. به دلیل دشواری، حتی در ادبیات مدرن نیز این سبک متداول نیست. مثالهایی از قرآن که گرامر شکسته شده است:
«لَّـکنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیک وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِک وَالْمُقِیمِینَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ أُولَـئِک سَنُؤْتِیهِمْ أَجْرًا عَظِیمًا» (نساء/۱۶۲)
یک نکته قابل تامل در این آیه این است که می گوید: آیا ایمان دارید به چیزهایی که قبل از حضرت محمد (ع) نازل شده است؟! نکته دیگر هم این است که وقتی یک جمله با ترکیبی از چند عبارت که با «و» کنار هم گذاشته شدهاند، ساخته میشود، این عبارتها باید از نظر حالت دستوری با هم هماهنگ باشند. در این آیه یک کلمه به صورت مفعولی آمده است (الْمُقِیمِینَ) و دوتای بعدی به صورت فاعلی (وَالْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ)
«إِنَّ رَحْمَتَ اللَّـهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ» (اعراف/۵۶)
چون قریب به کلمه رَحْمَتَ که مونث هست، برمیگردد باید به صورت مونث به کار میرفت. مشابه این جمله را در آیات دیگری داریم. به طور مثال در آیه ۴۰ سوره توبه گفته شده است: «وَکلِمَةُ اللَّـهِ هِی الْعُلْیا» هی به کلِمَةُ که مونث است برمی گردد؛ بنابراین نمیتوانیم توجیهاتی از این دست بیاوریم که چیزهایی که مربوط به الله است مذکر میآید.
«وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا» (حجرات/۹)
در این آیه صحبت از دو تا طایفه است در حالی که فعل جمع (اقْتَتَلُوا) برای آن به کار رفته است. اگر دو طایفه از مؤمنین کارزار کردند. وجه آن این است که میدان نبرد یک جنگ بزرگی است، همه در حال جنگیدن با یکدیگر هستند که دیگر تأکیدی بر آن دو طایفه نیست.
«هَـذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» (حج/۱۹)
مشابه مثال قبل فعل جمع (اخْتَصَمُوا) برای فاعلی که به دو تا اشاره میکند، استفاده شده است.
«ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَهِی دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ.» (فصلت/۱۱)
فعل جمع (طَائِعِینَ) برای فاعل اشاره به 2 چیز به کار رفته است.
«فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (شعرا/ ۱۶)
کلمه رَسُولُ به صورت مفرد به کار رفته است، در حالی که به موسی و هارون اشاره میشود و باز وجه آن این است که در واقع رسالتشان یکی است.
«وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا، إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ.» «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکأً وَآتَتْ کلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیهِنَّ فَلَمَّا رَأَینَهُ أَکبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیدِیهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّـهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلَّا مَلَک کرِیمٌ.» (یوسف/ ۳۰ و ۳۱)
این دو آیه در مورد صحنه بریدن دست زنان مصر است. در آیه 30، فعل اول جمله آمده است، بنابراین با اینکه به جمعی از زنان برمیگردد، میتواند مفرد بیاید؛ اما به صورت مذکر بیان شده است در حالی که فاعل آن (نِسْوَةٌ) مونث است. در روانکاوی یونگ، گفته شده است که درون هر مرد یک زن وجود دارد که به آن آنیما گفته میشود و در درون هر زن یک مرد وجود دارد که به آن آنیموس گفته میشود. شاید دلیل اینکه فعل این جمله به صورت مذکر آمده است، این است که مرد درون زنان مصر صحبت میکند. زنان مصر میگویند: زن عزیز مصر میخواسته با غلامش ارتباط برقرار کند. در حالی که در روانشناسی زنان، سلسله مراتب بهاندازهای که برای مردان مهم است برای زنان مهم نیست. درنتیجه در اینجا آنیموس زنان این حرفها را میزند. در این آیه هیچگونه ضمیر مونثی که به زنان مصر برگردد، دیده نمیشود و تنها فعل قَالَ که به زنان مصر برمیگردد که آن هم به صورت مذکر آورده شده است. در حالی که در آیه ۳۱ بعد از دیدن یوسف تعداد بسیاری ضمیر مونث میآید که به زنان مصر برمیگردد. در ادبیات مدرن فرانسه خانم هلن سیکسو به عنوان یک فمینیست، ضمایر مذکر و مونث را عمداً در نوشتههای خود رعایت نمیکند؛ اما به طور کلی تکنیکهای متداول شکست گرامر در ادبیات مدرن وجود ندارد.
حداقل ۲۰-۳۰ مورد واضح در قرآن وجود دارد که با گرامر تثبیتشده زبان عربی سازگار نیست. میتوان گفت خداوند تابع قوانین عرب نیست و تابع حقیقت است. در مواجهه با این تناقضهای گرامری میتوانیم دو روش را در پیش بگیریم:
قاعدههای جدید بسازیم و یا به گونهای این شکستهای گرامری را توجیه کنیم. مثلاً میگویند اگر تعداد زنان زیاد نباشد میتوان از فعل مذکر استفاده کرد.
فرض کنیم این موارد عمدی و تکنیکهای ادبی هستند و سعی کنیم معنی پشت این شکستهای گرامری را پیدا کنیم.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که قرآن در تدوین گرامر عربی نقش داشته است؛ بنابراین احتمالی وجود دارد که قاعدهای از روی قرآن گذاشته شده باشد، در حالی که قبل از قرآن متداول نبوده است. مثلاً اینکه فعل اول جمله میتواند مفرد باشد، قاعده عجیبی است.
از روی خطاهای گرامری که وجود دارد میتوان گفت قرآن با چه دقت زیادی جمعآوری شده باشد و ادعاهای مربوط به تحریف قرآن در زمان عثمان رد میشود؛ یعنی تمام خطاهای گرامری و املایی (مانند بسطه یا بصطه) و یا کلماتی که برایشان معنی نداشته است (مانند کلمه أَبًّا در آیه ۳۱ سوره عبس «وَفَاکهَةً وَأَبًّا») به همین صورت در قرآن آورده شده است بدون آنکه آنها را تصحیح کنند.