بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای سوره انبیاء، جلسهی ۱، دکتر روزبه توسرکانی، رمضان ۱۴۴۵، ۱۴۰۲/۱۲/۲۷
چند سال پیش یکی از دوستان به من تذکر داد که از ابتدای قرآن تا مثلاً سوره سی و چندم چند جای خالی مانده است. سوره نحل، سوره انبیاء و سوره طه و سوره توبه بود اگر اشتباه نکنم، در سالهای اخیر سعی کردم اینها را پوشش بدهم امروز یک حسی به من دست داد اینقدر بحثهای شما جالب است که که اگر گپی هم بماند خیلی نگران اینکه کار خاصی برای انجام دادن داشتم که انجام ندادم ندارم. احساس خوب خود را بیان میکنم از اینکه چقدر بحثهای خوبی انجام شد. دیشب یکی از بچهها شباهتهای آیات و تکرارهایی که در سوره وجود دارد را آورده است. کاری که از من هم برنمیآید و باید برنامه کامپیوتری و نرم افزاری باشد که بتوان دقیق اینها را پیدا کرد. اول جلسه تشکر میکنم از کسانی که جزو مستمعین هستند فعال بودند و کلی بحثهای مفید انجام دادند.
۱- مرور کلی سوره
طبق معمول بحث در مورد سوره انبیاء را شروع میکنم اول مرور کلی روی سوره داشته باشیم و ببینیم که برداشت و تأثیر اولیه سوره چه است و احیاناً چه جاهایی نکات مبهمی وجود دارد که باید سعی کنیم در مورد آن بیشتر کنجکاوی به خرج بدهیم و برای درک عمیقتر سوره به آنها بپردازیم. یک مرور خیلی خیلی اجمالی اگر بخواهیم از سوره داشته باشیم عنوان سوره که فکر میکنم در نگاه اول روشن است. به دلیل اینکه در میانه سوره داستان حضرت ابراهیم و یک سری از انبیاء است و اشاره مفصلی به سلسله انبیاء و نوبت آنها است. عنوان سوره، انبیاء است. به نظر میرسد عنوان متناسبی با محتوای سوره وجود دارد. اگر خود سوره را به صورت کلی از فاصله دور نگاه کنید سه بخش خیلی روشن متمایز دارد، به دلیل اینکه داستانهای انبیاء در میانه سوره قرار گرفتند بنابراین سوره یک قسمت ابتدایی، یک قسمت میانی که داستانها است و یک قسمت انتهایی که کوتاهتر است دارد. در نگاه خیلی کلی با سورهای مواجه هستیم که به دلیل داستانهایی که در وسط آمده است به سه قسمت تقسیم میشود. هر قسمت هم تبعاً شامل قسمتهای کوچکتری هستند.
اگر یادتان باشد ساختار سوره انعام هم، داستان حضرت ابراهیم داستان میانه سوره را تشکیل میداد در اینجا بزرگترین سورهای که در میانه داستان است، داستان حضرت ابراهیم است. یک شباهتهایی از نظر محتوا بین این سوره و سوره انعام وجود دارد، حالت محاجهای است که در مقابل مشرکین انجام میشود، کسانی که به توحید اعتقاد ندارد و تبعاً به آخرت هم اعتقاد ندارند و مورد خطاب و انذار انبیاء هستند. اینجا هم مانند سوره انعام محتوای کلی سوره چنین محتوایی است. بنابراین به نظر میرسد قطعهبندی کلی سوره خیلی ساده است. داخل سه قسمت، قطعات کوچکتر وجود دارد. قسمت دوم به دلیل اینکه داستان انبیاء است طبیعی است هر کدام از عبارتها و قسمتهایی که مربوط به یکی از انبیاء است، قطعهبندی ضروری و قطعی ایجاد میکند. درباره حضرت موسی بعد حضرت ابراهیم بعد حضرت لوط و نوح، پیامبران پشت هم میآیند و در مورد هر کدام یک داستان کوتاه گفته میشود. به غیر از حضرت ابراهیم که داستان مفصلی دارد و از یک جهاتی خاص هم است. ویژگی که داستانهای این سوره دارند این است که برخلاف بعضی از سورهها که سلسله انبیاء پشت هم نقل میشود و به فرازهای خاص نبوت آنها اشاره نمیشود بلکه خیلی عام گفته میشود که آمدند و مردم را دعوت کردند و مردم نپذیرفتند و مردم عذاب شدند. در بعضی از سورهها که این سلسله انبیاء میآید اتفاقاً به دلیل این است که نشان داده شود همه یک دعوت انجام دادند و عکسالعملها مشابه بود. در این سوره رنگآمیزی بیشتری در داستانهای انبیاء وجود دارد. شما داستان حضرت ابراهیم را میبینید که در فرازی از جوانی خود بتها را شکستند مخصوصاً اشاره استثنائی این سوره به اینکه ایشان را به آتش پرتاب کردند و خطاب شد که آتش سرد شود و نجات پیدا کردند.
در مورد حضرت یونس آیات معروفی در این سوره وجود دارد که غالباً چند آیه این سوره را همه حفظ هستند. «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» به اینجا میرسد که در ظلمات گفتند «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» یا داستان حضرت ایوب به یک لحظههایی از نبوت اشاره میشود که حالت خاص و استثنائی دارد. هرچند در عین حال تأکید روی اینکه دعوت مشترکی بود همچنان است. بنابراین قسمت میانی سوره و قسمت داستانی انبیاء خیلی مشکل نداریم که بخواهیم قطعات کوچکتر آن را تشخیص بدهیم. ولی قسمت ابتدایی که طولانیترین قسمت سوره است از آیه اول شروع میشود و تا ابتدای آیه ۴۸ که گفته میشود «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ» یعنی ۴۷ آیه اول سوره تبعاً حجم قابل توجهی از سوره را اشغال کرده است، ۴ صفحه و نیم از ده صفحه اختصاص به این قسمت دارد. مشخصاً چند قطعه کوچکتر در آن وجود دارد و قسمت پایانی هم اینگونه است. بنابراین فعلاً شمای کلی سوره بدون اینکه به محتوا نگاه کنید این است که یک داستان انبیاء داریم و یک قسمت ابتدایی و انتهایی مقدمه و مؤخره مانند داریم.
۲- محتوای سوره
خود محتوای سوره جزو سورههایی است که یک بار که از ابتدا تا انتهای آن را میخوانید مشخصاً برداشت شما از اینکه معلوم است سوره در مورد چه چیزی صحبت میکند را دارید. بعضی از سورهها یک نوع پیچیدگی دارند شما یک بار یا چند بار که سوره را میخوانید شاید نتوانید در یک جمله بیان کنید که سوره در مورد چه چیزی صحبت میکند. در مورد سوره یوسف میتوانید بگویید که داستان حضرت یوسف را میگوید اینکه اهداف عمیقتر چه است ممکن است خیلی در نظر اول روشن نباشد ولی خیلی مشخص است که داستان گفته میشود. داستان انبیاء مانند هر داستان دیگری میتواند خیلی نتایج عمیقی داشته باشد که در ظاهر معلوم نیست. ما به نتایج عمیق کاری نداریم میتوانید بفهمید که سوره در مورد چه چیزی صحبت میکند.
بعضی از سورهها اینگونه نیستند، در سورههایی که ما اخیراً بررسی کردیم شاید به راحتی نتوانید در نگاه اول بگویید محتوای کلی سوره نحل چیست برای اینکه از قطعاتی تشکیل شده است که شاید موضوعات آنها خیلی متجانس به نظر نرسد. در این سوره اینگونه نیست یعنی جزء سورههایی است که شما خیلی روشن میبینید که در ابتدای سوره با آیه اول که میگوید «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» یک تصویری از مردمی که در غفلت به سر میبرند ببینید و یک تهدید بزرگی در مورد آنها وجود دارد و درکی از جهان و زندگی پس از مرگ پیدا نکردند و در حالت غفلتی در حال بازی هستند. قرار است به آنها هشدار داده شود که باید توحید را درک کنند، از شرک دوری کنند و کارهای خوب انجام بدهند تا اینکه سعادت اخروی به دست بیاورند. چنین تصویری از مردمی که در حالت غفلت هستند در سوره وجود دارد و اینکه انبیاء کسانی هستند که آمدند مردم را از غفلت در بیاورند، مردم را به توحید دعوت کنند و از آخرت وحشتناکی که ممکن است در انتظار آنها باشد به آنها انذار بدهند.
[۰۰:۱۵]
سوره تماماً اینگونه پیش میرود. در مورد این صحبت میکند که معاصرین پیامبر دعوت او را قبول نمیکنند. استدلالهایی در مورد توحید و اینکه شرک غلط است، میآید و همینطور انذارهایی در مورد اینکه در آخرت چه اتفاقهایی میافتد. انبیاء گذشته هم همین درگیری را با مردم داشتند و نهایتاً در پایان سوره میبینید که سوره با همان حالت انذار نسبت به صحنههایی از قیامت و دوباره برگشت به اینکه معاصرین پیامبر چگونه عمل میکنند و منتظر چه چیزی باید باشند تمام میشود. بحث سوره درباره توحید و شرک و اینکه کسانی که مشرک هستند در آخرت دچار عذاب میشوند و اینکه انبیاء میخواهند مردم را بیدار کنند و خبر را به آنها برسانند.
این محتوای کلی است که مانند آموزش اصول دین است و کل سوره هم متمرکز روی همین است. در همه سورهها اشاره به شرک و توحید و قیامت و نبوت انبیاء را میبینید، معمولاً تصویری از قیامت و مشکلاتی که ممکن است آنجا پیش بیاید در سورهها وجود دارد و اینجا تمرکز شدید روی همین موضوع است. یعنی سوره با همین محتوا باز میشود و با همین محتوا هم بسته میشود که انبیاء آمدند تا مردم را بیدار کنند و مردم در خواب هستند بلکه خود را به خواب میزنند و نمیخواهند خبر را بشنوند.
بنابراین تصوری از اینکه سوره قابل فهم است در ابتدا وجود دارد. اگر بخواهیم خیلی به محتوای کلی سوره نگاه کنیم محتوای خیلی عجیب و غیرعادی در سوره نمیبینیم. اگر میخواستم یک ساعت در مورد این سوره صحبت کنم خیلی راحت با شمای کلی که گفتم بخش ابتدایی سوره را تقسیمبندی کنم و نشان بدهم چگونه محتوا دعوت به توحید و استدلال در مورد توحید است و اینکه شرک نتیجه یک نوع سبک زندگی غیرقابل قبول است و اینکه نتایج آخرتی دارد. یک تقسیمبندی اول انجام بدهم و نشان بدهم که همین موضوع مطرح میشود که حداقل در ابتدا تمرکز روی مباحثه با معاصرین پیامبر است که نبوت و رسالت پیامبر را انکار میکنند. قسمت وسط که داستانهای انبیاء است به نوعی اشاره میکند به بحثی که الان بین پیامبر و معاصرین او است همیشه وجود داشت و همیشه پیروزی با انبیاء بود و انبیاء دعوت خود را انجام میدهند. پیروزی نه به این معنا که پیروز شوند تا مردم را هدایت کنند بلکه اتفاقی که افتاده است به طور عام اینگونه است که انبیاء دعوت خود را کردند و مردم در زمان پیامبر نمیپذیرفتند دعوت آنها را نپذیرفتند ولی انبیاء در نهایت نجات پیدا کردند. انبیاء و پیروان آنها نجات پیدا کردند که مثل اعلای آن حضرت نوح است که در سیل و طوفان همراه با پیروان خود سوار در یک کشتی نجات پیدا میکنند و بقیه عذاب میشوند و دچار عذاب دنیوی میشوند که مقدمه عذاب اخروی آنها است.
شما یک مقدمه و بخش ابتدایی دارید که یک سری مباحث تئوری را انگار در مقابل کسانی که مورد دعوت پیامبر هستند مطرح میکند بعد وارد قسمت تاریخی سوره میشوید که ببینید به طور عام همیشه این مقاومتها وجود داشت و همین حرفها زده شده است. بعد وارد قسمت انتهایی میشوید که تصاویری از عذاب و تصاویری از لحظه رستاخیز و اتفاقهایی که میافتد و مجدداً بازگشت به همین معاصرین سوره با این آیات از جایی که میگوید «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ قُلْ إِنَّمَا يُوحَى» دوباره برمیگردد و خطاب از سمت پیامبر به افرادی که معاصر او هستند که به آنها بگو به من وحی میشود که «أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» دعوت به اسلام به معنای تسلیم شدن در مقابل خداوند و پذیرش دعوتی که دعوت دین است که پیامبر مطرح کرد و نام اسلام را به خودش گرفت. « فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» تا اینکه «قَالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ» بازگشت به خطابهای اولیه سوره است که در مورد معاصرین پیامبر است.
واقعاً در یک جلسه میشود این تقسیمبندیها را انجام داد. این مقدار با جزئیات نشان داد که سوره با یک محتوای نسبتاً منسجمی در مورد دعوت انبیاء و محتوای دعوت انبیاء و انذاری که نسبت به مردم داشتند پیش میرود و خیلی ابهامی در مورد محتوای سوره نیست. اینکه چرا داستان انبیاء وسط آمده است و این دو مقدمه و موخره شدند به نظر من اگر میخواستم در یک جلسه صحبت کنم قابل توجیه است. اما طبق معمول جلساتی که در ماه رمضان داشتیم و نمیخواهیم در این حد دور بایستیم و محتوای سوره را بررسی کنیم اگر یک مقدار بخواهیم وارد جزئیاتی که در سوره آمده است شویم میبینیم آنقدر هم توجیه کلی، جزئیات را توجیه نمیکند. مانند تئوری است که خیلی از سوالها بی جواب میماند. مثلاً شما به ترتیب داستان انبیاء در این سوره دقت کنید. نمیشود یک نفر این سوره را بخواند و به این فکر نکند که این چه ترتیب یاد کردنی است اگر تئوری اول درست باشد. هدف این است که به انبیاء اشاره شود در جهت اینکه گفته شود که انبیاء هم همین مشکل را داشتند و نجات پیدا کردند. داستانها را که میخوانید به نظر میرسد خیلی توجیه محکمی نیست، ترتیبی که اتخاذ شده است اول از موسی و هارون شروع میشود بعد به داستان حضرت ابراهیم برمیگردیم. بعد از داستان حضرت ابراهیم از نظر تاریخی به طور طبیعی داستان حضرت لوط میآید، بعد از داستان حضرت لوط یک داستان خیلی کوتاه اشاره به حضرت نوح است که قبل حضرت ابراهیم است. داستان حضرت موسی مابعد است بعد برمیگردیم به ابراهیم و لوط بعد دوباره به نوح برمیگردیم بعد به داوود سلیمان منتقل میشویم که از اخلاف حضرت موسی و هارون هستند.
بعد از داستان داوود و سلیمان که نسبتاً با جزئیاتی به داستان اشاره میشود به داستان حضرت ایوب اشاره میشود و نهایتاً چند اسم انبیاء مانند اسماعیل و ادریس و ذلکفل هم در آخر این قسمت میآید. دوباره به داستان یونس برمیگردیم مجدد به انتهای سلسله انبیاء حضرت زکریا و مریم و حضرت مسیح است. این رفت و برگشتها با توجیه کلی که در وسط داستان انبیائی آمده است که نشان بدهد که اوضاع همینگونه بود و انبیاء همین دعوت را کردند و همین مقاومتها بود و همانطور که وعده داده میشود آنها عذاب میشوند و پیامبران نجات پیدا کردند. نه اینکه ناسازگار است ولی این تئوری توجیه نمیکند که این رفت و برگشتها چرا اتفاق میافتد. مهمتر از این یک نفر میتواند بگوید به هر ترتیبی انبیاء را ذکر کنید فرقی نمیکند، لازم نیست ترتیب خطی از ابتدا تا انتها باشد. مخصوصاً که الان در هنر معاصر مخصوصاً هنر پست مدرن شکستن ترتیب خطی انگار تبدیل به قاعده شده است. چرا باید همه چیز را براساس زمان مرتب کنیم، اگر شما دلبخواه انبیاء را ذکر کنید به نتیجه میرسید دلیلی ندارد که اینها را به طور خطی از نظر زمانی مرتب کنید.
فرض کنید این را پذیرفتیم ولی آیا آن توجیه به خوبی توجیه میکند که چرا مثلاً وقتی به انبیاء اشاره میشود در مورد داستان حضرت سلیمان و داوود مثلاً به صحنهای که درباره گوسفندانی که چرا کردند داوری میکنند یا قدرت و سلطهای که حضرت داوود نسبت به طبیعت داشته اشاره شده است. داستان حضرت ایوب در این سوره در مقابل نبی که دعوت کننده باشد نیست. ایوب دچار مشکلی شده است و دعا میکند که مشکل او برطرف شود. وارد جزئیات داستانها که میشوید به نظر میرسد یک مقدار این توجیه همه چیز را در مورد این داستانها توجیه نمیکند، یک مقدار احتیاج به دقت بیشتری داریم و باید تئوری را دقیقتر کنیم و چیزهایی را کم و زیاد کنیم تا اینکه بتوان بهتر فهمید داستانهایی که در میانه سوره آمدند هدفشان چیست. از ترتیب گرفته تا صحنههایی که انتخاب شدند برای این منظوری که درباره آن صحبت میکنیم. اگر منظور صرفاً این است که نشان داده شود که انبیاء گذشته هم مشابه با پیامبر همین گرفتاری انکار از طرف قوم را داشتند و پیروز شدند و آنها عذاب شدند اگر چنین محتوایی را در نظر بگیریم خیلی با چیزی که در سوره میبینیم سازگار نیست. یک مقدار رنگانگ بودن داستانها بیشتر از خط کلی است که به نظر میرسد قرار است از آن پیروی شود.
داخل آن قسمتها را اگر با دقت بیشتری بخوانید جزئیاتی در آنها است که یک مقدار توجه آدم را جلب میکند به اینکه چه دلیلی دارد که به بعضی از نکات اشاره میشود. صرفاً این را میگویم که متوجه این باشیم علاوه بر اینکه یک تئوری کلی داریم که سوره درباره چه چیزی صحبت میکند ولی واقعاً جزئیات زیادی در سوره است که به آنها دقت کنید نیاز به یک اصطلاحات و تظریفی در مورد تئوری به وجود میآید.
همانطور که نکات را میگفتم به یک ویژگی از این سوره اشاره کردم که بد نیست روی آن تأکید کنم. در داستانهایی که در این سوره آمده است و همه داستانهای جالبی هستند چه داستان حضرت ابراهیم که طولانی است و چه داستانهای کوتاهتری که آمده است فکر میکنم این ویژگی وجود دارد که بعضی از نکات و صحنههایی که در این داستان است یگانه هستند یعنی برخلاف بعضی از صحنههای مربوط به پیامبران که بارها و بارها تکرار میشوند مانند بعضی از صحنههای مربوط به دعوت حضرت موسی یا وحی به حضرت موسی یا داستان حضرت ابراهیم در این داستانها نکاتی وجود دارد که اختصاصی همین سوره است.
[۰۰:۳۰]
بعضی از قسمتهای داستان ابراهیم که اینجا آمده است را جای دیگر نمیبینید یا دعای خاص حضرت یونس در حالیکه در شکم ماهی است را در جای دیگر نمیبینید. حضرت ایوب یا صحنه داوری سلیمان و داوود در مقابل مردم را اختصاصاً در این سوره میبینید. از این نظر داستانهای انبیاء در سوره انبیاء ویژگی خاص پیدا میکنند که برخلاف بعضی از سورهها که ذکر تاریخ انبیاء که به صورت خطی صورت میگیرد و خیلی نکته اختصاصی در آن نیست در اینجا نکات اختصاصی در آنها است که این خودش کنجکاوی برانگیز است. یک چیز کلی داریم و از آن نمیشود تخطی کرد، ما میدانیم این سوره درباره دعوت انبیاء است، قسمت مشترک آن مربوط به دعوت توحید است که مهمترین موضوع قرآن است و اینکه شرک و دوری از توحید و نپذیرفتن حقیقت در آخرت مشکلات جدی به وجود میآورد. دقت کنید واژه نبی به معنای کسی که خبری میآورد بیش از اینکه خبر توحید باشد انگار خبر وجود قیامت و آخرت است بنابراین کاری که انبیاء میکردند انذار به این بود که اگر حقیقت را نپذیرید و مطابق با حق زندگی نکنید در اوهامی که تولید کردید غرق باشید عاقبت خیلی بدی در انتظار شما است، بهشت و جهنمی وجود دارد، یک زندگی ابدی در انتظار شما است.
۱-۲ ارتباط با سوره نبأ
این سوره سوره انبیاء است ما یک سوره نبأ هم در قرآن داریم که در ابتدای جزء ۳۰ قرار گرفته است. در سوره نبأ اینگونه شروع میشود «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» از یک خبر عظیم، نبأ چیزی که انبیاء با خود میآوردند یک خبر بزرگی بود. این خبر بزرگ بیش از اینکه توحید باشد وجود یک آینده ابدی برای بشر بود و زندگی پس از مرگ بود. چیزی که حالت خبری است و به قول امروزیها hot داشت این بود که شما بعد از مرگ زنده میشوید. مردم میدانستند که خالقی وجود دارد و یک نفر بگوید بتهای شما خیلی مؤثر نیستند این آنقدر شاید خبر تکان دهندهای حساب نمیشد تا اینکه یک نفر به آنها بگوید ابدیتی در انتظار شما است و مجازات و بهشت و جهنمی در انتظار شما است و روی این توافق وجود دارد که «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» نبأ عظیم خبر از زندگی ابدی و بهشت و جهنمی است که بعد از قیامت برپا خواهد شد و مردم دچار داوری نهایی در مورد زندگی خود میشوند.
انبیاء کسانی هستند که این خبر را میآورند و این خبر را داشتند به مردم میگفتند. در همین سوره وقتی سوره باز میشود در ابتدای سوره آیه اول همین است «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» حساب مردم نزدیک شده است، داوری نزدیک شده است و اینها در غفلتی در حال اعراض هستند. مانند «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» خبر اصلی است ولی اینکه انتظار داشته باشیم که تأکید و تمرکز سوره روی قیامت و روی داوری بعد از مرگ و بهشت و جهنم باشد درست نیست چرا؟ چون نکته اصلی این است که در مورد چه چیزی داوری میشود، شما به مردم بگویید داوری میشوید، از بهشت و جهنم بترسید چه کاری باید بکنند؟ چرا بترسند و از چه چیزی بترسند؟ مشکل چیست، چگونه میتوانند نجات پیدا کنند؟ نجات در توحید است. داوری هم که انجام میشود مسئله اصلی توحید و شرک است بنابراین محتوای دعوت انبیاء توحید و شرک است. این سوره در حالیکه با انذار شروع میشود و با انذار خاتمه پیدا میکند و موضوع قیامت و آخرت در آن خیلی پررنگ است ولی محتوای اصلی توحید است. این طبیعی است چیزی که ما میخواهیم به مردم بگوییم که رعایت کنید که دچار عذاب اخروی نشوید این است که باید از شرک دوری کنید و به توحید گرایش داشته باشید، توحید را درک کنید با خدا ارتباط داشته باشید، حق را بشناسید و مطابق با حق عمل کنید که در آن داوری پیروز باشید و اعمال شما در آن داوری مورد پذیرش باشد.
اینکه سورهای که عنوان آن انبیاء است و ذکر انبیاء هم در آن وجود دارد را به آخرت و صحنههای آخرت و داوری نهایی که انجام میشود اختصاص بدهیم و مردم را انذار کنیم بدون اینکه در این سوره به این محتوا اشاره شود که مشکل چه است و چه کاری باید بکنند درست نیست. بنابراین این ویژگی در این سوره است در عین حالیکه در ابتدا و انتهای آن حالت انذار نسبت به حساب و داوری و آخرت دارد ولی یک مقدار که وارد سوره میشوید محتوا درباره توحید است. حرف اصلی انبیاء این است که حقیقت را به مردم بگویند، حقیقت اصلی توحید است، چیزی که باید مردم درک کنند و مطابق حقیقت زندگی خود را سر و سامان بدهند تا دچار مشکل آخرتی نشوند توحید است. بنابراین موضوع اصلی دعوت انبیاء توحید است ولی از نظر خبر، خبر زندگی پس از مرگ شاید قسمت تکان دهنده دعوت انبیاء باشد.
معمولاً عادت داشتم در ابتدای بحث مخصوصاً اگر با سورهای مواجه بودیم که خیلی ابهام داشت که اساساً در مورد چه صحبت میکند که به نظر من این سوره اینگونه نیست، به ابتدا و انتهای سوره یا واژههای پرتکرار سوره اشاره میکردم که اینها کلیدهای خوبی هستند برای اینکه بفهمیم که محتوا در مورد چه چیزی است. در مورد این سوره نیاز نبود که اینها را بگوییم و بعداً از آن نتیجه بگیریم ولی الان که دیدگاه کلی نسبت به سوره داریم به عنوان تأیید اینکه دیدگاه ما درست است بد نیست که به اینها اشاره کنیم. ابتدا و انتهای سوره را میبینید که به وضوح همین محتوا را دارد.
۳- ابتدای سوره
سوره آغاز میشود با این آیات که «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ» این تصویر از مردمی که در حال بازی و سرگرمی هستند، مشغول به حیات دنیوی خود هستند و وقتی که این خبر به آنها داده میشود که این زندگی، زندگی موقتی است و بعد یک مرحله جدیدی از زندگی بعد از مرگ آغاز میشود و اینکه در خطر هستند و باید حقیقت را در این دوران درک کنند تا وارد مرحله بعد شوند. اینکه مسئولیت اخلاقی نسبت به اعمال خود دارند، ویژگی مهم دعوت انبیاء این است که خداوند از بشر چیزی میخواهد، نحوه زندگی پاک و سالمی را انتظار دارد و این عقاید سالم و زندگی و اعمال سالم نتیجه آن این است که آخرت با سعادتی نصیب آنها شود. شروع سوره با همین تصویر از مردم باز میشود که خبری وجود دارد و اینها از آن بیخبر هستند و در غفلت هستند. غفلت دقیقاً در مقابل نبأ و کاری است که انبیاء قرار است انجام بدهند، انبیاء میخواهند خبر مهمی را برسانند که اینها از آن غافل هستند و غافل هم میمانند. با وجود اینکه به آنها گفته میشود به دلیل مشغولیتی که دارند نسبت به حیات دنیوی خود از غفلت خارج نمیشوند. بنابراین شروع سوره با همین محتوا است.
اگر به شروع سوره دقت کنید با جزئیات بیشتر آن را بررسی میکنیم در شروع سوره این را میبینید که کاملاً تمرکز روی دعوت خود پیامبر نسبت به آدمهای معاصر خود و عکسالعملی که آنها نسبت به دعوت دارند متمرکز است. انتهای سوره دوباره به همین محتوا برمیگردیم، مخصوصاً از این آیه «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ قُلْ» به همین مردم و ناس ابتدای سوره که حساب آنها نزدیک است و در غفلت هستند بگو «إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلَى سَوَاءٍ وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ مَا تُوعَدُونَ» تا انتهای سوره. به همین تصویر ابتدایی برمیگردیم که خبری و دعوتی نسبت به حساب و توحید است که محتوای اصلی هم توحید است و چیزی که از مردم خواسته میشود دوری از شرک است. حالتی که مردم نمیپذیرند و در همان حیات دنیوی خود غوطه میخورند و در حالت غفلت هستند. بنابراین ابتدا و انتهای سوره تصویر خود پیامبر به عنوان نبی است در مقابل قوم خود و حالت انکار و نفرتی که قوم او دارند و محتوای دعوت هم به توحید و انذار نسبت به آخرت است. اینها محتوای اصلی سوره در ابتدا و انتهای سوره به روشنی دیده میشود.
۴- واژههای پرتکرار
اگر به آیههای پرتکرار سوره هم دقت کنید همانطوری که در نظم قرآن آقای عبدالعلی بازرگان واژههای پرتکرار آمده است، پرتکرارترین واژهای است که به بت پرستی اشاره میکند است. بارها در این سوره تکرار شده است و یکی از پرتکرارترین واژههای سوره نسبت به سایر سورهها است که با محتوای سوره هماهنگ است. مخصوصاً واژه ذکر و اعراض، عبادت اشاره به توحید دارد، اله اشاره به شرک دارد، ذکر و اعراض همان کاری است که انبیاء انجام میدهند و کاری که در مقابل آنها انجام میشود. انبیاء برای ذکر آمدند آیه دوم گفته میشود «مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ» یادآوری جدیدی نمیآید مگر اینکه اینها در غفلت و در حال بازی هستند و کاری که آنها میکنند اعراض است. از آیه اول میگوید «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» اعراض در مقابل ذکر محتوای مشخصی است که در ابتدا و انتها سوره است و کل سوره هم در مورد دعوت انبیاء به توحید برای نجات از سعادت اخروی و نجات در مقابل داوری نهایی و عکسالعمل آنها هم اعراض در مقابل ذکری است که انبیاء میآورند.
واژه ظلم و دو نکته دیگری که آقای عبدالعلی بازرگان به آن اشاره میکند استجابت دعای رسولان و نجات رسولان است. نجات رسولان مشخصاً اینکه دعوت میکردند و آنها نمیپذیرفتند، در داستانهای پیامبران حرف از این است که دعوتهای مشابهی بود و همیشه اعراضها بوده است و نهایتاً رسولان بودند که نجات پیدا میکردند و طرف مقابل بود که هلاک میشد به اضافه استجابت دعای رسولان که ارتباط انبیاء با خداوند اینگونه بود که میتوانستند دعا کنند و مورد اجابت قرار بگیرد.
[۰۰:۴۵]
اگر این چند واژهای که گفتم اله، عبادت، ذکر، اعراض و ظلم و استجابت دعای رسولان و نجات رسولان چیزهایی که آقای عبدالعلی بازرگان جدا کرده است و براساس تباتر آن در مقایسه با سورههای دیگر، شاید تنها قسمتی که کنجکاویبرانگیز است با تئوری کلی دم دستی که از ابتدا آدم به ذهنش میرسد و ممکن است یک مقدار به نظر بیاید نه اینکه سازگار نیست بلکه انتظار آن را نداریم، استجابت دعای رسولان است. این در ذهن شما باشد بقیه کاملاً اینگونه است شما انتظار دارید چنین سورهای در آن بحث درباره شرک و توحید، اله و عبادت باشد. درباره دعوت انبیاء و اعراض آنها، ذکر و اعراض، واژه ظلم هم یک واژه عمومی است که اینجا زیاد روی آن تأکید میشود. مشخصاً جاهایی که آدم انتظار دارد واژه کفر بیاید واژه ظلم میآید روی اینکه اینها بد عمل میکنند و روی خود ظلم میکنند خیلی تأکید روی این سوره زیاد است که نکته خاصی نیست.
تأکیدی که روی استجابت دعای رسولان است جالب است، در عین حالی که میخواهم بگویم چیزی که آقای عبدالعلی بازرگان از نظر تکرار واژهها درآورده است هماهنگ با برداشت اولیهای که آدم از سوره و نام سوره متوجه میشود و همه در همین جهت است ولی آیههایی که ایشان در نظم قرآن آوردند را به آن اشاره میکنم. «وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ» آیه ۷۶ است. آیه ۸۴ «وَذَا النُّونِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ» اگر این اشاره به اجابت دعا دعایی که پیامبران کردند اینقدر با تکرار فَاسْتَجَبْنَا لَهُ نبود، مثلاً این واژه تغییراتی میکرد باز به نظر من اینقدر کنجکاوی برانگیز نبود که چرا در این حد در این سوره روی استجابت دعای انبیاء تأکید میشود. نمیخواهم بگویم این چیزی است که تئوری را کلاً بهم میریزد ولی قبول کنید که انگار یک فکتی در جلوی ما قرار میدهد که قابل فکر کردن است در حالیکه اله، عبادت، ذکر، ظلم، نجات رسولان همه اینها در جهت برداشت اولیه به خوبی انطباق دارند و این واژهها را انتظار داریم. اله یا الله حتی واژههای دیگری را ببینیم، میتواند واژه شرک تکرار شود و اگر تکرار واژه شرک زیاد بود انتظار آن را داشتیم. به جای اعراض مثلاً فرکانس غفلت زیاد بود انتظار آن را داشتیم ولی ارتباط بین انبیاء و خداوند و استجابت دعای آنها تأکید میشود. مخصوصاً بعضی از استجابت دعاها ربطی به نبوت آنها ندارد.
به نظر من یک نکته تکرار عبارت فَاسْتَجَبْنَا لَهُ است، عبارت بزرگی است و میتواند تغییراتی در آن داده شود ولی هی تکرار میشود. به اضافه اینکه در داستان ایوب میگوید «وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ» اگر فَاسْتَجَبْنَا لَهُها همه مربوط به این میشد که اینها دعوت کردند و مردم نپذیرفتند دعا کردند که خدایا ما را نجات بده و خداوند اینها را نجات داد کم و بیش در جهت همان تئوری است که موضوع کلی نبوت را در این سوره میبینیم. انبیاء میآیند و نسبت به آخرت انذار میکنند و دعوت به توحید میکنند و نهایتاً انبیاء نجات پیدا میکنند و اگر آنها نپذیرند در همین حیات دنیوی هم عذاب میشوند. ولی بعضی از فَاسْتَجَبْنَا لَهُها خیلی در این غالب نمیگنجد، خیلی انتظار چنین چیزی را به طور طبیعی نداریم.
در راستای دعوت است که آن اتفاق میافتد و گفته میشود «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ» ولی حضرت زکریا هم در جهت «وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَ» اجابت دعای حضرت زکریا در مورد فرزند بود و استجابت آن این بود که یحیی به او داده شد. تصاویر خاصی که در مورد انبیاء در میانه آمده است کنجکاوی آدم را بیشتر تحریک میکند که یک مقدار بیشتر فکر کنیم در مورد اینکه این داستانها چگونه با محتوای کلی سوره سازگار هستند. سایر این عبارت پرتکرار خیلی خوب سازگار هستند و به نظر میرسد احتیاج به هیچ توضیحی ندارند. تأیید میکنند که تئوری اولیه تئوری خوبی است. من هم میگویم تئوری اول تئوری خوبی است و از این نظر سوره روشن و سادهای است که به طور کلی چه میگوید ولی میخواهم ذهن شما را آماده کنم چیزهایی مانده است و در این تکرارها این نظر آدم را جلب میکند.
۱-۴ واژه «بل»
یک چیزی که در تکرارهای نظم قرآن آقای بازرگان نیامده است و میخواهم به آن اشاره کنم. اینکه تا چقدر اهمیت داشته باشد نمیخواهم خیلی تأکید کنم که نتیجه خیلی مهمی میتوان گرفت ولی حداقل به نظر من آمد که حیف است این را در مورد این سوره نبینیم. آن هم تکرار زیاد یک واژهای است که از نظر محتوایی به نظر میآید که مانند حرف ربط است. شما به تکرار زیاد واژه بل در این سوره دقت کنید، ۱۰-۱۲ بار دقیق یادم نیست با سرچ کردن پیدا کردم ولی فکر میکنم ۱۲ بار واژه بل در این سوره آمده است و خیلی غیرعادی است. سورههای بزرگ قرآن مانند سوره بقره و آل عمران و نساء را نگاه کنید شاید در سه یا چهار سوره اول باهم ۱۰-۱۲ بل نداشته باشیم و اگر داشته باشیم همین حدود است. سوره بقره شاید تعداد ۵-۶ داشته باشد ولی در آل عمران و نساء ۲-۳ بار واژه بل آمده است. چهارتای اول را جمع بزنید که حجم بزرگی از قرآن را شامل میشوند تا انتهای سوره مائده نزدیک صد خوردهای صفحه است که بیشتر از یک پنج قرآن آمده است و تعداد بلهای آن به اندازه بلهای این سوره نیست. در ابتدا سوره نگاه کنید «بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ» نظر آدم را جلب میکند. آیه تا حدودی مناقشه برانگیزی که حضرت ابراهیم در جواب آنها میگوید «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ» عبارت واژه بل به معنای بلکه در سوره زیاد تکرار شده است.
وقتی در مورد سوره انعام بحث میکردم شاید این اصطلاح را به کار برده باشم که تعداد بسیار فراوان قل در سوره انعام که کاملاً مشخص است، نشانه این است که بحث با مشرکین است. در 4 سوره اول که بیشتر طرف مقابل اهل کتاب هستند که مستقیماً مورد خطاب قرار میگیرند. در سوره انعام که قرار است با مشرکین مباحثهای انجام شود تمام حرفهایی که خداوند به آنها میخواهد بزند را به واسطه حضرت رسول با واژه قل میزند و میگوید به آنها بگو که اینگونه است. اصطلاحی که فکر میکنم شاید در مورد سوره انعام به کار برده باشم در زمانی که در مورد آن بحث میکردم گفتم که میشود به سوره، قل نامه گفت. قل نامه به معنای متنی که زیاد قل دارد، اسم این سوره هم میتوان بل نامه گذاشت چون تعداد بلها خیلی زیاد است و یک مقدار شگفتانگیز است و نظر آدم را جلب میکند. چون آقای بازرگان واژههای این شکلی را نمیشمارد طبیعی هم است ولی فکر میکنم بد نیست که به این هم توجه کنیم.
یک تئوری کلی داریم که با ابتدا و انتهای سوره سازگار است، با اسم سوره سازگار است، با تکرارهای واژهها تا حدود زیادی سازگار است و خیلی میتوانیم احساس آرامش کنیم. در عین حالی که احساس آرامش میکنیم و محتوای سوره را کم و بیش میفهمیم ولی در عین حال باید احساس کنیم اگر بخواهیم جلوتر برویم وارد بحثهای ظریفی میشویم که ممکن است دشوارتر باشد. قدم اول را وقتی در مورد سوره بردارید و بگویید که در مورد چیست باید به یک ظرایفی بپردازید تا اینکه بتوانید جلوتر بروید. بنابراین ممکن است بحثها در آینده نیاز به دقت و توجه به جزئیات بیشتری داشته باشد.
۵- آیات مشکل
در سورهها گاهی یک آیاتی است که فهمیدن آنها سخت است، در این سوره هم اینگونه است، چند آیه است اصولاً درک اینکه چه میگویند گاهی ممکن است در ترجمه هم حتی مشکل ایجاد کند. بد نیست که به اینها هم اشاره کنم هرچند که یادداشت نکردم. مثلاً در صفحه اول گفته میشود که «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» کتابی بر شما نازل کردیم که در آن ذکر شما است آیا تعقل نمیکنید. فِيهِ ذِكْرُكُمْ مورد اختلاف است که چه معنی دارد؛ مثلاً یادآوری شما در آن است، یاد شما در آن است و اینکه معنی این آیه چیست که تعقل کنند تا چه چیزی را بفهمند «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» با حالت خیلی محکمی آخر گفته میشود که انگار عقل خود را به کار بیندازید یک چیزی میفهمید ولی ما نمیفهمیم که ذکرکم چه معنی دارد. راحت نمیتوانیم بفهمیم این آیه جزو مشکلات سوره محسوب میشود.
شما اگر به ارجاعاتی که سوره انبیاء در مکتوبات مسلمین داشته است نگاه کنید به یک دلیلی به سوره انبیاء خیلی ارجاع داده میشود. برای آیاتی است که از آیه ۱۶ تا آیه ۲۳ و ۲۴ که حالت استدلالی در مورد توحید یا در مورد معاد دارند. بارها حکما کسانی که در قرآن استدلال زیاد نمیدیدند و خودشان اهل استدلال بودند، خیلی از فلاسفه و حکما به این آیات علاقهمند هستند احساس آنها این بود که اینجا یک جایی از قرآن است که مانند برهان عقلی در مورد توحید یا معاد بحث میکند.
[۰۱:۰۰]
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» خیلی در مورد این آیه بحث شده است که اگر شرک درست بود و اگر الهههایی وجود داشتند فساد ایجاد میشد چرا؟ چرا این نشان دهنده درست و بدن اعتقاد به توحید است. آیاتی که در صفحه دوم بخش عمدهای از این صفحه را اشغال کردند از «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» به کرات در متونی که حالت فلسفی و حکمت داشتند به آنها ارجاع داده میشود. به نظر من خود اینها نمیخواهم بگویم جزو مشکلات سوره به معنای اینکه ترجمه آن را خوب نمیفهمیم ولی اینکه استدلالها چه هستند و چه چیزی را ثابت میکنند و اینکه استدلال هستند یا خیر… درک عمیق این قسمت به نظر من خیلی راحت نیست.
آیهای در سوره است درباره یأجوج و مأجوج است «حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ» آیهای مبهمی است ترجمه آن را کم و بیش میفهمیم ولی اینکه چه ارتباطی بین یأجوج و مأجوج است. داستان یأجوج و مأجوجی که در سوره کهف دیدیم چه ارتباطی با برپا شدن قیامت دارند خیلی آیه شگفتانگیز و عجیبی است. یک تعداد آیات وجود دارد که حالات رازآمیز دارند و گاهی فهمیدن ترجمه آنها راحت نیست. باید اینها را ته ذهن خود داشته باشیم که معنی آنها چه است. داستان خود حضرت ابراهیم بحث مفصلی درباره اینکه چه دلیلی داشته است چرا حضرت ابراهیم به آنها میگوید «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ» از آنها بپرسید اگر بل را «شاید» ترجمه کنیم خیلی ترجمه متعارفی نیست، میگوید شاید بزرگ آنها این کار را انجام داده است از آنها بپرسید ولی معمولاً اینگونه نیست یک مقدار ترجمه غیرعادی است اگر بگوییم بلکه گفت «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ» ادعا کرد که آنها را بزرگ آنها شکسته است. سر این بحث زیاد است که آیا حضرت ابراهیم این حرفی که میزند درست یا غلط است، کذب است یا چرا این را میگوید، آیا مجاز است اینگونه حرف بزند یا خیر. از اینگونه بحثها وجود دارد متأسفانه یادداشت نکردم که بخواهم همه را کنار هم بگویم ولی چندین آیه مشکل در این سوه وجود دارد که به موقع امیدوارم وقت داشته باشیم در مورد آنها صحبت کنیم.
قصد داشتم ابتدا و صفحه اول سوره را از اول تا آخر بخوانم و چند نکته بگویم ولی با آفلاین شدن جلسه خیلی روحیه ندارم. حس من این است زودتر جلسه را تمام کنم، موضوع کلی سوره را گفتم و اینکه چه مشکلاتی وجود دارد را به آن اشاره کردم. گام اول که راحتتر است گام دوم را که مشکلتر است را برداریم تا به محتوای سوره نزدیکتر شویم. جلساتی که در آینده میآید این است که با تظریفی از تئوری چقدر میشود بعضی از ناهماهنگیهایی که آیات با تئوری دارند جبران کرد. جلسه را تا اینجا تمام میکنم نزدیک یک ساعت و ربع شده است و یک قسمتی را به دلیل قطع و وصل شدن اینترنت از دست دادیم. یک جلسه دیگر برگزار میکنم شاید آن هم آفلاین باشد و نهایتاً در نیمه دوم ماه رمضان با سرعت بیشتری در مورد سوره بحث میکنیم.