بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای  رمضان ۱۴۴۲، جلسه‌ی ۱۰ دکتر روزبه توسرکانی، جلسه مجازی، ۱۴۰۰/۲/۲۶

۱- مقدمه

این جلسهٔ هفتم و جلسهٔ آخر است، در واقع روش ما این بود که یک بار بدون اینکه داستان آل‌عمران را (که بعد از مقدمه سوره آمده) بخوانیم، سوره را تا آخر مرور کردیم: ساختار کلی و فضای سوره، ارتباطش با سورهٔ بقره (چه در ظاهر و نیز در یک لایهٔ کمی عمیق‌تر) را توضیح دادم و در عین حال مدام می‌گفتم که برمی‌گردیم و این داستانِ (آل‌عمران) را کمی دقیق‌تر می‌خوانیم. حالا امیدوارم این جلسه بتوانم شما را قانع کنم که تصمیم خوبی بوده، یعنی بهتر است که به دلایلی این را به تأخیر بیندازیم تا فضای سوره را بشناسیم و بعداً در مورد داستان صحبت کنیم.

قبل از اینکه بحث را شروع کنم فرضم بر این است که حضار آن سخنرانی دربارهٔ شبههٔ اخت هارون (جلسه ۴۴ دفاع عقلانی) را گوش کرده‌اند و برای خودم آزادی قائلم که اگر جایی لازم شد به آن جلسه اشاره کنم، حتی ممکن است به جلسات سورۀ مریم هم ارجاعاتی دهم. در سورهٔ مریم بحث‌هایی شده که اینجا چون مثلاً ماجرای تولد حضرت یحیی تکرار می‌شود و من فکر می‌کنم به اندازه کافی در سوره مریم صحبت کردم، طبعاً یک چیزهایی به آنجا ارجاع می‌دهم.

۱-۱ خلاصه و مرور مباحث گذشته

من خیلی خلاصه تکرار کنم که چیزی که در این سوره تا آخر دیدیم این بود که آن امت جدیدِ (مسلمان) که تازه تشکیل شده و در سورهٔ بقره مطرح شدند الان کمی بزرگ شده، گویی به سن نوجوانی رسیده. حالا در دو جبهه قرار دارد: یک جبهه درگیر ارتباط و محاجه‌هایش با اهل کتاب است؛ اهل کتاب، اهل سخن و قلم هستند، حرف‌هایی برای گفتن دارند و گویی امت جدید در مقابل این سخنان اهل کتاب قرار گرفته و دعوت به محاجه می‌شود؛ و به دلایلی که گفتم از طرف قرآن بیشتر دعوت به اشتراکات می‌شود، در عین حال که سخن حق گفته می‌شود (از جمله در همین داستانی که قرار است در مورد مسیح بخوانیم)، ولی از محاجه و درگیری لفظی احتراز می‌شود. همگی به عبادت دعوت می‌شوند، اینکه تسلیم خدا باشند و به جنبه‌های عملی دین اولویت بدهند. از آن طرف مواجهه با کفار شبیه آل فرعونی که قصد نابود کردن امت جدید را دارند، آنجا دیگر کارزار با سخن و قلم نیست، بلکه با شمشیر و خونریزی واقعی است. همچنین دینامیک‌هایی از افراد «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَض و زَیغٌ» که داخل خود این امت جدید هستند را مشاهده کردیم.

درواقع از یک طرف فساد و انحراف و روگردانی‌هایی است که اهل کتاب از حقیقت دارند و توطئه‌هایی که می‌کنند، حرف‌های نادرستی که می‌زنند، فراموش کردن اصل و ماهیت امت خودشان و اینکه اصلاً هدف از ارسال پیامبران چه بوده؛ که جلوهٔ جالبی در آن بخش نیست و از طرف دیگر در قسمت جنگ با کفار هم می‌بینید که درون خود این امت هم اکثریت کسانی هستند که در وسط جنگ از پیامبر روگردان شدند و در جنگ فرار کردند و عصیان و فشل و… را در امت جدید می‌بینید. در آنجا هم خیلی صحنه‌های فجیعی نمایش داده می‌شود، اینکه هنوز انگار عشق مال و غنیمت گرفتن و رباخواری و… در امت وجود دارد که باعث شده مشکلاتی پیش بیاید. این مشاهدات ما در این سوره غم‌انگیز است.

اما در طول سوره به‌طور مداوم (مثل یک ترجیع‌بند) دریچه‌هایی به سمت نور باز می‌شود؛ و شما می‌بینید که آدم‌های خیلی خوبی در میان اهل کتاب هستند، آدم‌هایی که عهد خودشان را نگه می‌دارند، آدم‌هایی که در حال عبادت هستند. درواقع هر چیزی که دربارهٔ اهل کتاب و انحرافاتشان صحبت می‌شود بلافاصله نکته‌های این‌چنینی می‌آید. در کنار شکست در جنگ و تخطی و عصیانی که مسلمان‌ها در جنگ داشتند، بلافاصله دریچه‌ای باز می‌شود که ربّیونی بودند که همراه با پیامبران خودشان خیلی خوب جنگیدند و پایان سوره هم از آنجایی که می‌گوید «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ» (آل‌عمران:۱۹۰) صحنه‌های خیلی باشکوه و زیبایی از عبادت شبانهٔ مومنین است؛ این «عبادت شبانه» یعنی انگار روز متعلق به کفار است که «تقلب فی البلاد» دارند و شب و تاریکی و خلوت از برای مومنین است که چنین صحنه‌های زیبایی خلق می‌کنند؛ و بعد یک ستایش فوق‌العاده‌ای از عبادت‌کنندگان و مسلمین داخل اهل کتاب می‌شود و سوره با یک فضای نسبتاً روشنی پایان می‌گیرد.

بنابراین، می‌بینیم که این دریچه‌هایی که به سمت نور است بالاخره آن سیاهی‌های در طول سوره را تا حدودی جبران می‌کند و کنار این فضاحت‌ها در بین اهل کتاب که حرف‌های نادرست می‌زنند و نیز در خود این امت که در جنگ خوب عمل نکردند، انسان‌های بسیار رشد یافته‌ای هم هستند. در همان جنگ عبارت‌هایی در مدح کسانی است که در کنار پیامبر ایستادند و نترسیدند و برای مقابله آماده شدند؛ این‌ها بالاخره جنبه‌های مثبتی است که در سوره هست، هرچند که غلبه فضای سوره بیشتر با انحراف‌ها و عصیان‌ها و گناه‌ها و کوتاهی‌هایی است که کسانی که در هر سه امت وجود دارند انجام می‌دهند. بیشتر حرف‌هایی که نقل می‌شود حرف‌های بد است تا حرف‌های خوب.

۲- اهمیت داستان آل‌عمران در سوره

علاوه بر این دریچه‌ها در طول سوره، بعد از اینکه مقدمه تمام می‌شود، ناگهان یک در بزرگی باز می‌شود در میان همهٔ این نکات منفی که در این سوره هست و ما وارد فضای زندگی آل‌عمران می‌شویم که گویی قرار است همه چیز را جبران کند (و می‌کند!). درواقع اصل ماجرا و هسته مرکزی، قسمت نورانی این امت‌ها را در این روایت آل‌عمران می‌بینید. هر چه بیرون است؛ محاجه‌های بیهوده و سخنان غلط و تحریفات و مسائل کج‌روی‌های دینی است، از آن طرف جنگ و خونریزی با کفار وجود دارد، ولی اینجا همه آن چیزهایی که بیرون است را از ذهن آدم دور می‌کند. با این دری که باز می‌شود انگار به درون می‌رویم، به آن هستهٔ مرکزی امت، آنجایی که محرابی هست و حضرت مریم (ع) عبادت می‌کند. قانع می‌شویم که همهٔ آن فسادهایی که در بیرون دیدیم، همهٔ آن خونریزی‌ها، ارزش این را دارد که یک چنین معبد و محرابی باشد و یک چنین انسان‌های برجسته‌ای در کره زمین وجود داشته باشند و عبادت بکنند. این در به سمت یک فضای نورانی باز می‌شود که قرار است از درونش مسیح (ع) متولد شود. انگار ماحصل این فضا (حتی تولد یحیی (ع) هم) پیش‌درآمد تولد مسیح است. تولد مریم (ع) به عنوان مادر مسیح (ع) بالاخره منجر می‌شود به اینکه مسیح (ع) به این دنیا می‌آید و بعد شما حقیقت مسیح (ع)، کارهایی که کرده، رفتارهایش و سخنی که می‌گوید، فرجامش و… همه را در این داستان می‌بینید. حدود سه صفحه است ولی ظاهربین نباشید و به تعداد کلمات و صفحات نگاه نکنید. به معنای واقعی کلمه وزنی که این قسمت دارد شاید از وزن کل سوره بیشتر است. اسم سوره از این قسمت آمده که خودش به این قسمت وزن می‌دهد و چیزی که ما باید درک کنیم این است که انگار هستهٔ مرکزی این سوره هم اینجاست.

۳- فهم دلیل اصلی شریعت: نتیجه ارسال انبیای متعدد و تشکیل امت‌ها

در سورهٔ بقره مقدماتی در داستان آفرینش گفته شد که چرا انبیا می‌آیند. هدف، هدایت هست، ولی در آنجا اینکه این هدایت به کجا منجر می‌شود را خیلی ندیدیم. آنجا امت‌های گذشته را دیدیم که گمراه بودند، بعد امت جدید آمد و شریعت آمد و سوره با اعلام این امت جدید و شریعت جدیدی که برایش آمده پیش رفت و به آخر رسید. البته آنجا داستان حضرت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) یک فضای مقدس پنهانی را ترسیم کرده بود، ولی واقعاً در مقابل این داستانی که اینجا گفته می‌شود شاید خیلی آن حالتِ «روشن شدن هدف» را نداشته باشد. اینجا (آل‌عمران) شما می‌بینید که تلاشی که صورت گرفته، این‌همه انبیا آمدند و امت‌هایی که تشکیل شده، بالاخره به یک هدف روشن و یک فضای نورانی، به تولد مسیح و اینکه انسان کامل، خلیفه کامل خداوند در زمین ظهور کند منجر شده. این چیزی است که در سورهٔ بقره نداشتیم و در سورهٔ آل‌عمران است؛ و به شدت این بخش از سورهٔ آل‌عمران در فهم کل ماجرای شریعت و دین تأثیرگذار است، (اینکه هدف چه بوده و نهایت به کجا قرار است برسیم.) و اگر یک دین و جامعه دینی و امت‌ها به اینجا رسیدند که چنین هسته‌هایی در آنها وجود داشت، در راه درست هستند و مفیدند و اگر نه، امت‌ها فقط با همدیگر جنگیدند، از آن هدفی که داشتند دور شدند. غالباً در همه امت‌ها و در بین یهودیان و مسیحیان و مؤمنین، در همه ادیان عرفایی هستند، بالاخره پشت پرده افرادی هستند که در سطح خیلی بالا عبادت می‌کنند و به خدا نزدیک می‌شوند و توانایی‌ها و دانش‌هایی پیدا می‌کنند و این وضعیتی هست که می‌خواهیم در زمین باشد و ارزش آن را دارد که فعالیت زیادی برای رسیدن به آن انجام شود.

[۱۵:۰۰]

بنابراین این بخش از سوره با وجود کوتاه بودنش خیلی مهم است. حالا که همهٔ سوره را دیده‌ایم، این‌همه جنجال و هیاهو و محاجه و کارزار و خونریزی که بیرون هست، یک‌دفعه این در که باز می‌شود، یک فضای ساکتی هست. (من روی این ساکت بودنش جلوتر که رفتیم تأکید می‌کنم) که گویی در خود سوره سکوتی برقرار است؛ یک محراب ساکتی، یک جای امنی برای شخصیتی مثل مریم (ع)؛ زمزمه و ذکر و عبادت هست، امنیت کامل برقرار است و این چیزی است که انگار حاصل همهٔ آن هیاهو و جنجالی است که در بیرون این معبد اتفاق افتاده. اینجا سکوت و نورانی است و یک فضای روشنی دارد، در حالی که فضای بقیهٔ سوره بیشتر تاریک بود، ضعف‌ها را می‌دیدیم؛ اما اینجا از اول که شروع می‌شود تماماً روشنایی و نور و حضور انسان‌های متعالی است. شاید جایی در کل قرآن این فشردگی از انسان‌های درجه یک و فوق‌العاده را در یک تعداد کمی آیه نداشته باشیم. این‌ها همه مثل قهرمان‌های توحید و دین هستند که مشاهده می‌کنیم.

۴- عالم تکوین در عالی‌ترین شکل و تولد انسان‌های برجسته: قهرمان‌های اصلی داستان زن هستند که سرچشمه‌های حیات (زندگی)اند

اما چیزی که خیلی مهم است و در فهم سوره تأثیر می‌گذارد این است که یک‌دفعه این در که باز می‌شود و وارد این فضای نورانی که می‌شویم، قهرمانان زن هستند. از اول قرآن که شروع کردیم به خواندنِ سورهٔ بقره تا آخر آل‌عمران زنی ندیدیم. پیامبران مرد بودند، آنهایی که آمدند محاجه کنند یا افراد میدان جنگ یا آنهایی که فرار کردند یا کشته شدند یا کفار همگی اصولاً مردها بودند. یک دفعه این در که باز می‌شود شما قهرمان‌های پشت پرده‌ای می‌بینید که اینجا قهرمان داستان، مادر مریم و حضرت مریم (ع) است و این‌ها یک دفعه به قهرمانان اصلی امت جدید تبدیل می‌شوند. آن نکته شگفت‌آوری که می‌بینید این است که حضرت زکریا (ع) هم تحت تأثیر حضرت مریم (ع) قرار می‌گیرد که به تولد حضرت یحیی (ع) منجر می‌شود. درواقع نکته‌ای که شما در این قسمت نورانی و آن هستهٔ مرکزی امت می‌بینید این است که برخلاف آن چیزی که در بیرون دیدید، آن همه واژهٔ موت و قتل و آشوبی که در بیرون بود، این در که باز می‌شود و وارد این فضا می‌شوید، اینجا پر از حیات است، تولد پشت تولد است که اتفاق می‌افتد، مریم متولد می‌شود، یحیی متولد می‌شود، عیسی متولد می‌شود، گِل تبدیل به پرنده می‌شود و پرواز می‌کند. آن فضای غم‌زدهٔ پر از مرگ و قتلی که در بیرون دیدیم، یک دفعه داخل که می‌آییم؛ اینجا همه چیز پر از زندگی و حیات است. زن‌ها هستند، زن‌هایی که در حال متولد کردن انسان‌های برجسته هستند و یکی از این انسان‌های برجسته کارش به جایی رسیده که به گِل می‌دمد و دم مسیحایی آن را تبدیل به موجود زنده می‌کند. اینجا در که باز می‌شود به معنای واقعی کلمه انگار به سرچشمهٔ حیات می‌رسیم، جایی که از درون زن‌ها حیات می‌جوشد. موجودی که بیرون می‌آید خودش مرده را زنده می‌کند، گِل را به پرنده تبدیل می‌کند. یک فضایی درست برعکس آنچه که در بیرون است. بیرون خونریزی و جنگ است، داخل این معبد، داخل این هستهٔ مرکزی جوشش حیات است.

اینکه در قرآن درباره دعوت انبیا گفته می‌شود که ما شما را به حیات دعوت می‌کنیم، اینجا «حیات» به معنای واقعی کلمه را می‌بینید، نه اینکه روح این آدم‌ها زنده شده و این آدم‌ها به درجه‌ای والاتری از حیات رسیده‌اند. اصلاً اینجا داستان، مسئله تولد انسان‌هاست، داستان به‌وجودآمدن انسان‌هاست. انگار یک دری است از داخل این امت جدید؛ (امتی که در اثر تشریع و بعثت و رسالت انبیا به وجود آمده) گویی در بیرون این فضا حرف اول را شریعت (عالم دینی و امت دینی و کلاً عالم تشریع) می‌زد، اینکه پیامبران شرایع و کتاب با خودشان می‌آوردند، اینجا داخل که می‌آیی عالم تکوین است؛ برای همین است که دست زن‌هاست. درست است که اسم این قسمت به اسم مبارک حضرت عمران است، این‌ها آل‌عمران هستند، ولی وارد که می‌شوید خود عمران را نمی‌بینید، زن عمران را می‌بینید. تأکید روی این است که زن عمران است که مریم را نذر می‌کند و دعا می‌کند که این‌ها مصون از شیطان باشند، زن عمران است که نام مریم را برای مریم انتخاب می‌کند، اصلاً انگار عمران وجود ندارد، طوری که این شبهه پیش می‌آید که شاید اصلاً عمران قبل از تولد حضرت مریم از دنیا رفته، عمران در این داستان حضوری ندارد. قهرمانی که داستان را شروع می‌کند مادر مریم است، بعد مریم است. زکریا انگار به عنوان محافظ مریم مطرح است، کسی که تحت تأثیر مریم قرار می‌گیرد. (حضرت عیسی را وارد مسائل جنسیت و این‌ها نکنید که بگویید آن یکی که محصول این ماجراست مرد است. اگر چنین حرف‌هایی در موردش بزنید توهین به حضرت عیسی است. حضرت عیسی، حضرت عیسی است و اصلاً چیز دیگری حسابش کنید.)

بنابراین آن چیزی که یک دفعه در ماجرای داستان آل‌عمران می‌بینیم این است که این امت‌ها یک فضای درونی دارند، ظاهر بیرونی‌شان تشریع است که مسائلی دارد ولی انگار هستهٔ مرکزی ختم می‌شود به فضایی که تکوین در آن به خوبی پیش می‌رود و صورت می‌گیرد. انگار تشریع یک لایه‌ای است برای اینکه فضایی ایجاد شود که به تکوین حضرت مسیح و امثال حضرت مسیح منجر می‌شود. قهرمان عالم تکوین زن است نه مرد و بنابراین عجیب نیست اگر این‌جوری نگاه کنید آن چیزی که پشت پرده در اینجا می‌گذرد یک عالَم زنانه با قهرمان‌های زن است و آن کارکردی که می‌بینید این است که انسان به دنیا می‌آورند. اینجا آدمیزاد خلق می‌شود و گل تبدیل به پرنده می‌شود. چون از زن، زندگی و حیات می‌جوشد.

از ابتدای قرآن، از سورهٔ بقره تا انتهای آل‌عمران این قطعه استثناست، برای همین وزن و اهمیت دارد. یک عمقی در این بخش هست و ارزش خاص پیدا می‌کند، حتی اگر این دوتا سوره را کنار هم بگذارید انگار در این ۷۵ صفحه، این ۳ صفحه یک ساز دیگری می‌زند. یک چیزی دیگری به ما می‌گوید.

قرآن خودش در عالم تشریع است، بنابراین شما باید انتظار داشته باشید که در آن احکام و داستان انبیا را ببینید که شرایع را آوردند، امت‌ها و کارزار بیرونی را ببینید. بیشتر انگار به آن قسمت از ماجرا می‌پردازد، ولی قسمت‌هایی را هم به عالَم مقابل تشریع اختصاص می‌دهد. اینجا آن دری است که باز می‌شود، خیلی هم حالت ناگهانی دارد (ناگهان باز می‌شود و ناگهان هم بسته می‌شود.) دوباره وسط بحث با اهل کتاب شما وارد این ماجرا و معبد می‌شوید و بعد هم یک دفعه خارج می‌شوید و آن بحث ادامه پیدا می‌کند تا آخر سوره.

من قبلاً هم گفتم از نظر هنر مدرن این مثل کلاژ است، مثل اینکه آنجا یک تکه‌ای چسبانده‌اند، کل سوره داستان نیست، فقط اینجا داستان است و کل سوره یک فضای دیگری دارد، یک مقدار غم‌زده و تیره است و اینجا یک دفعه نورانی است، یک ویژگی خاصی در این سه صفحهٔ مربوط به داستان آل‌عمران وجود دارد.

در سورهٔ حج آیه‌ای هست که من در آنجا هم گفتم شاید خیلی‌ها تعجب بکنند که گفته می‌شود «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ» (حج:۴۰) اگر خداوند مردم را به وسیلهٔ همدیگر مثلاً با جنگ و ستیز و این‌ها دفع نمی‌کرد «لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیرًا» (حج:۴۰)، گویی جنگ و کارزار داریم، یا مثلاً در عالم سخن محاجه می‌کنیم،‌ تا از فضایی دفاع کنیم که فضای معابد و صوامعی هست که ذکر خداوند در آنها گفته می‌شود. این بخش آل‌عمران، وسط آن کارزارها و محاجه‌هایی که در کل سوره است انگار تحقق همان چیزی است که در سورهٔ حج گفته می‌شود، انگار همهٔ آن چیزی که بیرون است ترتیب داده شده که اینجا یک فضای آرام و امنی به وجود بیاید که ذکر خداوند گفته شود و می‌بینید که از این ذکر خداوند به چه نتایجی می‌رسیم. یک حسی که انگار اصل اینجاست؛ تمام آن چیزهایی که بیرون می‌گذرد، آن جنگ‌ها و محاجه‌ها همه انگار حالت دفاعی دارند در مقابل توطئهٔ شیاطینی که در عالم هستند، برای اینکه یک جایی کاملاً محفوظ برای عبادت به وجود بیاید. یک مقدار ذهن آدم را به سمت این می‌برد حالا که قهرمانان این معبد زن‌ها هستند، انگار یک جوری اصالت با زن‌هاست؛ انگار مردها همه آن بیرون کشته می‌شوند و جنگ و ستیز می‌کنند برای اینکه این فضای داخلی که قهرمان‌هایش زن‌ها هستند؛ آرام و امن باشد. (شاید یک مقدار حالت فمینیسمی دارد!) حتی ممکن است چنین به ذهن آدم برسد که گویی همه‌چیز در عالم تشریع شامل همهٔ سخن‌هایی که گفته شده، همهٔ شرایع، همهٔ جنگ‌ها، آخرش محصول این است که آدمی مثل مریم (ع) در امنیت کامل در محراب بنشیند و زندگی خودش را مُحَرَّراً بدون هیچ اشتغالی به دنیا وقف خداوند کرده و به جایی برسد که گویی هدف خلقت انسان است. این شبههٔ اصالت زن‌ها توسط این نکته ممکن است تشدید شود که اول داستان عبارتی است که می‌گوید «وَلَیسَ الذَّکرُ کالْأُنْثَیٰ» (آل‌عمران:۳۶) که قبلاً در جلسات اولیه در مورد آن چند بار صحبت کردم و فکر می‌کنم استدلال قانع‌کننده آوردم که

[۳۰:۰۰]

همان‌طور که از عبارت «وَلَیسَ الذَّکرُ کالْأُنْثَیٰ» (آل‌عمران:۳۶) برمی‌آید که مرد مانند زن نیست، مردها خیلی بخواهند زور بزنند از این نتیجه می‌شود که زن بزرگ‌تر یا مساوی مرد است؛ یعنی اگر نشود نتیجه قطعی گرفت ولی در ابتدای این داستان واضح‌ترین استدلال این است؛ (چه خداوند این سخن را گفته باشد، چه مادر مریم گفته باشد که بیشتر به نظر می‌رسد سخن خداوند است و چه این طوری ظاهرش را کنار بگذارید که می‌گوید مرد مانند زن نیست، نه اینکه زن مانند مرد نیست) همین که در ابتدای داستان مریم که شکوه و عظمتش را به زودی خواهید دید (اینکه حتی زکریا در مقابل حضرت مریم (ع) تحت تأثیر قرار می‌گیرد و بزرگ‌ترین تحول تاریخ بشر از دامن مریم (ع) به وجود می‌آید و مسیح (ع) به این دنیا می‌آید) این عبارت هر جوری گفته شود؛ همین برداشت می‌شود. اصلاً شما اول چنین داستانی بنویسید: زن یا مرد؟! هیچ‌چیزی نگویید، جمله‌ای نگویید، همین که این جمله را ابتدا گفتید و بعد داستان مریم (ع) را نقل کردید انگار ذهن خواننده را به این سمت می‌برید که جواب سؤال، زن است.

به هر حال این داستان حس اینکه هستهٔ مرکزی تکوین است و زن‌ها قهرمانان آن هستهٔ مرکزی اصیل هستند را به ذهن می‌آورد. این فضایی که بخش نورانی سوره هست. شاید به دلیل همین که پر از حیات و زندگی و تولد است انگار جانِ و روح سوره است، نه فقط روح این سوره، شاید روح قرآن است، روح این امت اینجاست که شما چنین فضایی را وسط این سوره‌ای که یک مقدار فضای نه چندان مطلوبی نشان می‌دهد؛ حالات رویگردانی و قتل و موت این‌ها است، ناگهان چیزی این وسط گذاشته‌اند که توازن برقرار شود. آن‌قدر این قسمت نورانی و جالب است که همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

۱-۴ شباهت فضای نورانی داخل امت دینی با فضای نورانی خانواده توصیف شده در سوره نور

فقط قبل از اینکه وارد داستان شوم مقایسه‌ای با سوره نور بکنید: چیزی که اینجا در این امت جدید می‌بینید، مواجهه‌هایی با امت خارج دارد، شیطنت‌های اهل کتاب در عالم سخن، شیطنت‌های کفار با شمشیر و خونریزی، یک سدهایی دفاعی در مقابل این عالم خارج گذاشته شده که آن داخل یک فضای نورانی به وجود آمده، این را مقایسه کنید با آن چیزی که در مورد سورهٔ نور گفتم که انگار همهٔ شرایعی که در مورد خانواده هست، در خدمت این است که یک بیتی به وجود بیاید، دیوارهایی داشته باشد، داخل آن بیت یک اتاقی باشد که آنجا قرار است نور خدا دیده شود، این معبد هم چنین حالتی است. انگار کل این امت و شرایع آمده‌اند که در درون خودشان صوامع و بِیَعی داشته باشند که از درونش نوری به همه عالم می‌رسد.

۲-۴ شباهت دعای حضرت ابراهیم (ع) در مورد کعبه و دعای مادر حضرت مریم (ع) در مورد قبول نذرش

قبل از شروع داستان به عنوان آخرین نکته بگویم که آن دوگانگی‌های تکوین و تشریع را که قبلاً در موردش صحبت کردیم که در این دوگانگیِ عالم تکوین و تشریع، حضرت عیسی (ع) به عنوان اوج عالم تکوین در مقابل قرآن قرار می‌گیرد که اوج عالم تشریع است. قبلاً گفته‌ام که اگر عیسی (ع) را مریم (ع) به این عالم آورده نقطهٔ مقابل حضرت مریم (ع)، شاید قلب حضرت رسول است چیزی که قرآن را متولد می‌کند بتواند مقابل حضرت مریم (ع) قرار بگیرد، ولی می‌خواهم به چیز دیگری هم امروز اشاره کنم که می‌تواند در مقابل حضرت مریم (ع) قرار بگیرد و آن هم کعبه است. این را به این دلیل می‌گویم که وقتی داستان را شروع کنیم یک اشاره‌هایی به این مسئله هست. اصلاً به ترتیب که از مقدمهٔ بقره شروع کردم با آل‌عمران مقایسه کردم، به نظر می‌رسد انگار این داستان نقطهٔ مقابل داستان بنا کردن کعبه در سورهٔ بقره باشد. من از این جهت روی این تأکید می‌کنم که این دعایی که همسر عمران می‌کند که «رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَک مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی ۖ إِنَّک أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (آل‌عمران:35)، این را مقایسه کنید با دعایی که حضرت ابراهیم (ع) می‌کند در آنجا که می‌گوید «وَإِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖ إِنَّک أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (بقره:127)، لحن دعای مادر حضرت مریم (ع) در اینکه گویی چیزی را بنا می‌کند که از داخل این بنا حضرت مسیح (ع) متولد می‌شود، شبیه حضرت ابراهیم (ع) است. بالاخره یک شباهتی این دوتا داستان را به همدیگر مربوط می‌کند.

۵- داستان آل‌عمران

من این مقدمه را گفتم و حالا کمی وارد جزییات داستان می‌شویم. داستان از اینجا شروع می‌شود که «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآل‌عمران عَلَی الْعَالَمِینَ» (آل‌عمران:۳۳) که خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل‌عمران را برجهانیان برگزید. اولاً این واژهٔ اصطفی را در ذهنتان داشته باشید که بعداً باید در موردش بحث کنیم و اینکه آدم و نوح و ابراهیم و این‌ها آشنا هستند، ناگهان آل‌عمران که گفته می‌شود داستان انگار معرفی است. اسم جدیدی گفته می‌شود که اسم کمیابی هم در قرآن هست، همین جا آمده و یک بار دیگر هم به عنوان مریم بنت عمران آمده، حتی در انجیل نامی از پدر حضرت مریم نیست، اینجا این اسم وسط اسم‌های آشنا می‌آید و حالا ما قرار است دربارهٔ این آل‌عمران بدانیم (که من تأکید دارم هیچ ربطی به عمران پدر حضرت موسی ندارد و این یک اشتباه غیرقابل توجیه است که بعضی‌ها، حتی از مفسرین گفته‌اند اینجا منظور از آل‌عمران حضرت موسی به بعد است یا بعضی‌ها گفته‌اند منظور هر دوتا هست، اصلاً این‌طوری نیست. خیلی واضح است که خلاف بلاغت است که یک چنین اسمی بیاید و بعد دو آیه بعد بیاید «إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ» (آل‌عمران:۳۵) و بگوییم این عمران، آن عمرانی که دو آیه قبل آمده به عنوان آل‌عمران نیست! اصلاً چنین برداشتی از این اسم باور کردنی نیست (رجوع شود به سخنرانی مربوط به شبهه اخت هارون در قرآن جلسه ۴۴ دفاع عقلانی).

«ذُرِّیةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (آل‌عمران:۳۴) خداوند می‌گوید من سمیع و علیم هستم، آیه بعد آخرش می‌گوید «أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (آل‌عمران:۳۵) ذرّیه اشاره به این حقیقت است که این سلسلهٔ انبیاء حالت موروثی داشته (به اصطلاح ما) که از پدران به ذریّه می‌رسیده. از خود حضرت ابراهیم که شروع می‌شود در سورهٔ بقره می‌پرسد «وَ مِنْ ذُرّیَّتی» (بقره:۱۲۴) گفته می‌شود که «لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (بقره:۱۲۴) یعنی در ذرّیّه‌ات ممکن است آدم‌های بد هم باشد که عهد من به آنها نمی‌رسد. ولی اینجا شما می‌بینید که اسم آل‌ابراهیم و آل‌عمران که می‌آید حرف از این است که «ذُرِّیةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ» (آل‌عمران:۳۴). آل‌ابراهیم که گفته می‌شود تا حضرت مسیح و اسماعیل و همهٔ این‌ها را در برمی‌گیرد. گویی آل‌عمران به عنوان یک بخشی از آل‌ابراهیم جدا می‌شود. به نظر می‌آید عمران جزو بنی‌اسرائیل است، بنابراین در آل‌ابراهیم است و این از نظر ادبی هیچ اشکالی ندارد که شما یک جزئی را از کل به عنوان تأکید جدا کنید. این آیه می‌آید و یک نام جدید برده می‌شود و حالا قرار است که ما آل‌عمران را ببینیم. خود عمران را نمی‌بینیم ولی آل‌عمران را می‌بینیم، شامل همسر عمران، دختر عمران و بچه‌ای که از دختر عمران به دنیا آمده. فرزندان عمران را می‌بینید که نهایتاً به مسیح می‌رسیم.

۱-۵ نذر مادر حضرت مریم (ع) (همسر عمران)

«إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَک مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی» (آل‌عمران:۳۵). به یاد آورید زمانی که همسر عمران گفت که پروردگارا من آنچه در درون من است را نذر می‌کنم؛ (من ده ترجمه را نگاه کردم آقایان مترجمی که همگی‌شان مرد هستند همه نوشتند که «إِنِّی نَذَرْتُ لَک مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا» یعنی من آن چیزی را که در شکم دارم، ترجمه کلمهٔ شکم به جای بطن عجیبه! این بچه در شکم نیست، شکم که می‌گویید آدم یاد دل و روده و این‌ها می‌افتد. خوب است «بطن» را «درون» ترجمه کنیم.) همسر عمران می‌گوید آنچه که در درون من هست را نذر می‌کنم مُحَرَّرًا؛ دربارهٔ محرّر جلسهٔ قبل صحبت کردم که یعنی آزاد شده، آزاد از دنیا، یعنی در واقع نذر می‌کند که این در معبد و مشغول عبادت باشد، فارغ از جهان و دنیا باشد، «فَتَقَبَّلْ مِنِّی»، از من بپذیر.

از آیهٔ بعد این طور برمی‌آید که بالاخره به دلایلی که کم و بیش روایات تاریخی در موردش هست انتظار داشته که پسر باشد و به راحتی به معبد راه پیدا کند. بعد می‌بینید که «فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَیٰ» (آل‌عمران:۳۶)، مشکلی پیش می‌آید، نذر کرده برای معبد حالا فرزند دختر به دنیا آورده و نگران این است که آیا می‌تواند نذر خودش را ادا کند یا نه. «وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ» (آل‌عمران:۳۶

[۴۵:۰۰]

به نظر می‌آید در لحن مادر حضرت مریم یک چیزی خلاف انتظارش هست، نه اینکه از دختر بودن فرزندش احساس خوبی ندارد، مثلاً پسر دوست دارد و… این حرف‌ها نیست! ولی بالاخره یک جوری انگار یک مشکلی را مطرح می‌کند که برایش شاید عجیب بوده و شاید روایات تاریخی درست هستند که به دلایلی انتظار پسر داشته و این آیه خیلی خیلی جالب است که فقط می‌گوید «وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ» (آل‌عمران:۳۶)، خدا داناتر است که تو چه به دنیا آورده‌ای. مثل اینکه می‌خواهد بگوید هنوز نمی‌دانی چه به دنیا آورده‌ای، خدا می‌داند که تو چه به دنیا آورده‌ای. «وَلَیسَ الذَّکرُ کالْأُنْثَیٰ» مرد مثل زن نیست. بعد ادامهٔ سخن مادر حضرت مریم است «وَإِنِّی سَمَّیتُهَا مَرْیمَ» (آل‌عمران:۳۶) من اسمش را مریم گذاشتم که دلیلش را در همین سخنرانی اخت هارون (جلسه 44 دفاع عقلانی) گفتم، «وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِک وَذُرِّیتَهَا مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» (آل‌عمران:۳۶). این را هم در جلسات مربوط به مسیحیت بحث کردم که خیلی مهم است به عنوان دعایی که قطعاً مستجاب شده است و اینکه حضرت مریم و حضرت مسیح فارغ از هر نوع مسّ شیطان بودند و موجودات استثنائی‌اند که اصلاً انگار دست شیطان به آنها نرسیده و جالب است که در روایات بدون اشاره به این آیه دربارهٔ این نکته صحبت شده است. «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکفَّلَهَا زَکرِیا» (آل‌عمران:۳۷)، خداوند به خوبی نذر مادر حضرت را پذیرفت و این خیلی عبارت جالبی است: «وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا» (آل‌عمران:۳۷)، مثل اینکه حضرت مریم به یک گل زیبایی تشبیه شده؛ به نبات، انگار یک جور حالت نباتی در مقابل حیوانی، یک پاکی بدون حیوانیتی؛ چون در همهٔ انسان‌ها بالاخره حالت‌های نباتی و حیوانی و این‌ها با هم دیگر مخلوط است. خداوند حضرت مریم را مثل یک نبات زیبایی، مثل یک گلی پذیرفت و رشد داد «وَکفَّلَهَا زَکرِیا» و زکریا هم کفیل امورش شد. با کفالت زکریا و رفتن مریم به معبد، نذر مادر حضرت مریم تحقق پیدا کرد. یک دفعه این تولد حضرت مریم هست، بلافاصله گفته می‌شود که رشد کرد و نذر مادر مریم هم که قبول شده.

۲-۵ سؤال حضرت زکریا (ع) از رزق همیشگی حضرت مریم (ع) و پاسخ جالب حضرت مریم (ع)

«وَکفَّلَهَا زَکرِیا» (آل‌عمران:۳۷) مریم به معبد رفته و زکریا از کاهنان بزرگ معبد است. بعد صحنه‌ای از نوجوانی حضرت مریم می‌آید که در معبد و محراب می‌گذرد. می‌گوید «کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ» (آل‌عمران:۳۷) هر وقت حضرت زکریا پیش مریم می‌آمد در محراب، «وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا» (آل‌عمران:۳۷)، هم می‌گوید که انگار مریم همیشه در محراب است و هم همیشه کنارش رزقی هست. هر وقت که زکریا پیش حضرت مریم در محراب می‌آمد رزقی را در کنارش می‌دید. «قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّیٰ لَک هَٰذَا» (آل‌عمران:۳۷) گفت که این رزق از کجاست؟ «قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» گفت که این از جانب خداست «إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ» (آل‌عمران:۳۷)، الله هر کسی را به غیر حساب بدون اینکه اندازه‌ای داشته باشد، رزق می‌دهد. این آیه از آن حالت استغراقی که حضرت مریم در توحید دارد حکایت می‌کند، مثل اینکه حضرت زکریا با اینکه جزو والامقام‌ترین و موحدین است ولی شاید انتظار چنین جوابی با این صراحت و سادگی نداشت. اصلاً یک حالتی در جواب حضرت مریم است که این چه سؤالی است که رزق از کجا می‌آید. می‌گوید «قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» مثل اینکه رزق تو از کجا می‌آید؟ رزق من هم از همان‌جا می‌آید. «قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»؛ یعنی معلوم است دیگر جواب بدیهی‌اش این است که رزق از عندالله می‌آید و اینکه «إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ» (آل‌عمران:۳۷)، این انتهای آیه، شبیه آن آیهٔ توحیدی زیبای یک صفحه قبل است که «قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِک ٱلْمُلْک تُؤْتِی ٱلْمُلْک» (آل‌عمران:۲۶) به همین ختم می‌شد. «وَتَرْزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»، حالا همین عبارت از زبان حضرت مریم است که به حضرت زکریا می‌گوید.

در حدی این حالت بی‌واسطهٔ ارتباط حضرت مریم با خداوند تکان دهنده است؛ که در انجیل یعقوب یک عبارت زیبایی وجود دارد که «ملائکه به حضرت مریم رزق می‌دادند همان‌طور که به کبوترها دانه داده می‌شود». اینکه مریم به یک جایی رسیده که اصلاً یک ارتباط بی‌واسطه‌ای با خداوند برقرار کرده که رزقش را از آسمان می‌آورند، این در عین حال با آن کیاست و فراست و دانشی که حضرت زکریا دارد نوید تولد مسیح است؛ احتمالاً برای زکریا با توجه به دانشی که دارد که بالاخره حضرت مسیح قرار است به دنیا بیاید و مسیح کلمهٔ الهی است، (فکر می‌کنم همهٔ پیامبران علم داشتند که احتمالاً حضرت مسیح با بکرزایی به دنیا خواهد آمد)، احتمالاً برای حضرت زکریا نشانهٔ اینکه مریم مادر مسیح است بوده؛ اینجا فقط توحید و حالت بی‌واسطگی که خداوند در این حد نزدیک است که میوه و غذا به یک نفر به این شکل بدهد، نیست، درواقع این تأثیری که حضرت مریم روی حضرت زکریا می‌گذارد که بلافاصله از خداوند فرزند می‌خواهد شاید از علم به اینکه اینجا قرار است مسیح متولد بشود و در نزدیکی تولد مسیح هستیم هم باشد.

۳-۵ تأثیر حضرت زکریا (ع) از حضرت مریم (ع) و درخواست فرزند پاک

«هُنَالِک دَعَا زَکرِیا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک ذُرِّیةً طَیبَةً» (آل‌عمران:۳۸) آنجا بود که حضرت زکریا دعا کرد که پروردگارا به من فرزند پاکی عطا کن، «إِنَّک سَمِیعُ الدُّعَاءِ» (آل‌عمران:۳۸) توئی که دعا را می‌شنوی. بلافاصله «فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکةُ وَهُوَ قَائِمٌ یصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ» (آل‌عمران:۳۹) ملائکه ندا کردند در حالی که ایستاده بود در محراب و نماز می‌خواند. «أَنَّ اللَّهَ یبَشِّرُک بِیحْییٰ مُصَدِّقًا بِکلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیدًا وَحَصُورًا وَنَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ» (آل‌عمران:۳۹) صراحتاً به حضرت زکریا گفتند که نزدیک تولد حضرت مسیح است و بشارتش دادند به فرزندی بنام یحیی که آن کلمهٔ الهی که می‌آید را تصدیق می‌کند «وَسَیدًا وَحَصُورًا وَنَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ»، یک کلمه حضرت زکریا گفت که ذریّهٔ طیبه می‌خواهم، این جواب و اینکه این صفات در مورد حضرت یحیی گفته می‌شود خیلی پاسخ خوبی است که آن طیبه تبدیل به یک موجود عظیم فوق‌العاده‌ای شده، «وَسَیدًا وَحَصُورًا وَنَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ»، کمتر در قرآن فشردگی این صفات زیبا را برای یک انسان کنار هم دیگر می‌بینیم.

«قَالَ رَبِّ أَنَّیٰ یکونُ لِی غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ» (آل‌عمران:۴۰) ، من در سورهٔ مریم تأکید کردم که این ارتباط بین خدا با پیامبران را ببینید؛ فرشته‌ها می‌آیند و چیزی می‌گویند ولی زکریا با فرشته صحبت نمی‌کند، زکریا با پروردگار خودش صحبت می‌کند، جواب را از فرشته می‌گیرد دوباره یک چیزی به خدا می‌گوید. کسی به ابر نمی‌گوید باران می‌خواهم به خدا می‌گویند (و این بحث توسل که مطرح هست که می‌گویند اولیای خدا مثلاً مجرای فیض خداوند هستند) من باران را از ناودان و ابر و این چیزها نمی‌خواهم، من باران را از خدا می‌خواهم ولو اینکه می‌دانم مجرای تکوینی‌اش مثلاً افراد و موجوداتی هستند، روی صحبت ما با خداست. ملائکه حرف می‌زنند، حضرت زکریا به ملائکه نمی‌گوید بروید به خدا بگویید، مستقیماً ما با خدا ارتباط داریم «قَالَ رَبِّ أَنَّیٰ یکونُ لِی غُلَامٌ» (آل‌عمران:۴۰)، پروردگارا چطور من صاحب فرزندی می‌شوم «وَقَدْ بَلَغَنِی الْکبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ» (آل‌عمران:۴۰) پیر شده‌ام و همسرم نازا است. «قَالَ کذَٰلِک اللَّهُ یفْعَلُ مَا یشَاءُ» (آل‌عمران۴۰) اینجا یک متکلم واحد است که خداوند هرچه بخواهد می‌کند. «قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیةً» (آل‌عمران:۴۱) باز به پروردگار می‌گوید برای من نشانه‌ای قرار بده. «قَالَ آیتُک أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ إِلَّا رَمْزًا ۗ وَاذْکرْ رَبَّک کثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِی وَالْإِبْکار» (آل‌عمران:۴۱). این پایان داستان تولد حضرت یحیی است که حضرت زکریا حضرت مریم را می‌بیند دعا می‌کند بلافاصله بشارت تولد حضرت یحیی می‌آید و از خداوند نشانه‌ای می‌خواهد که گفته می‌شود که سه روز سخن نمی‌گویی مگر با اشاره «وَاذْکرْ رَبَّک کثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِی وَالْإِبْکار»، دعوت می‌شود به عبادت ویژهٔ تمام‌وقت قبل از تولد یا قبل از انعقاد نطفهٔ حضرت یحیی، چنین دستوری به حضرت زکریا داده می‌شود.

من چون در مورد سه روز سخن نگفتن و این‌ها در سورۀ مریم مفصل صحبت کرده‌ام اینجا جایش نیست که با تفصیل صحبت کنم. انگار اولین کارکرد حضرت مریم در این دنیا با شروع تولد حضرت یحیی است. اینکه می‌گویم اینجا قهرمان‌ها زن هستند، یحیی هم به نحوی تحت تأثیر نگاه زکریا به مریم و حرفی که مریم می‌زند و اینکه مسیح قرار است متولد شود قرار می‌گیرد. انگار یحیی را هم یک جوری حضرت مریم به دنیا می‌آورد. زکریا به خاطر اینکه تنش به تن حضرت مریم خورد این اتفاق افتاد، چون مسیح قرار است بیاید یحیی هم می‌آید. می‌خواهم بگویم این قسمتی هم که مردی در آن ظاهر می‌شود و کاری می‌کند، تحت تأثیر حضرت مریم است و تولد یحیی تحت تأثیر تولد عیسی است، بنابراین مادر مریم، حضرت مریم را به دنیا آورده و انگار دنیا دیگر در دست حضرت مریم افتاده است.

۴-۵ برگزیدن حضرت مریم (ع) و تولد حضرت مسیح (ع) به‌عنوان خلیفه خدا: پاسخی به اعتراض ملائکه زمان خلقت انسان

«وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاک وَطَهَّرَک وَاصْطَفَاک عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» نمی‌توانم این آیه را که می‌خوانم یاد این نیفتم که در سورهٔ بقره جایی که ملائکه از خدا پرسیدند که این یَسفِکُ الدِّماء می‌شود در واقع انگار سورهٔ آل‌عمران را دیده بودند؛ جنگ می‌شود، بدبختی به وجود می‌آید، برای چه انسان خلق می‌شود؟ خداوند گفت «قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره:۳۰)، من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. این آیه را که می‌خوانم همیشه این احساس به من دست می‌دهد که خداوند ملائکه را فرستاد جواب سؤال خودشان را اینجا بگیرند. «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاک وَطَهَّرَک» (آل‌عمران:۴۲)، آن خلیفهٔ الهی که خداوند گفت همین‌جاست. اینجا داستان آن خلیفهٔ تامّ کامل و اکمل تاریخ بشر است؛ بنابراین به آن داستان که خداوند در ابتدایش گفت می‌خواهم خلیفه و جانشین برای خودم بگذارم ربط دارد، مسیح جانشین خداست. مسیح مرده زنده می‌کند، گِل تبدیل به پرنده می‌کند. انگار هر کاری که خداوند در زمین می‌کند مسیح می‌تواند به اذن الله انجام دهد. این خلیفه‌ای که به دنیا می‌آید، فقط مسئلهٔ اینکه ملائکه اینجا ظاهر می‌شوند و با مریم صحبت می‌کنند نیست، فضا فضایی است که به آن داستان آفرینش و هدف آفرینشی که آنجا گفته شده بود ربط دارد و این چیزی که «قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (بقره:۳۰)، خداوند می‌داند که مریم و مسیح می‌آید و این آن چیزی است که انگار ملائکه شاید قدرت درک آن را نداشتند.

[۰۱:۰۰]

حالا ملائکه آمده‌اند سراغ حضرت مریم که «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاک وَطَهَّرَک وَاصْطَفَاک عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» (آل‌عمران:۴۲)، دو بار کلمهٔ اصطفا می‌آید که شما بفهمید که اولش که گفت «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآل‌عمران عَلَی الْعَالَمِینَ» (آل‌عمران:۳۳)، آن اصطفای آل‌عمران در واقع اصطفای حضرت مریم بر همهٔ نساء عالمین است. بالاخره باید کسی در بین زن‌ها انتخاب می‌شد که حضرت مسیح را به دنیا بیاورد، همان‌طوری که کسی باید در بین مردها انتخاب می‌شد که حضرت ابراهیم انتخاب شد و اینجا هم بالاخره حضرت مریم ظاهر شد و انتخاب شد و ملائکه آمده‌اند و به او می‌گویند که انتخاب شده‌ای، «یا مَرْیمُ اقْنُتِی لِرَبِّک وَاسْجُدِی وَارْکعِی مَعَ الرَّاکعِینَ» (آل‌عمران:۴۳)، عبادت کن برای پروردگارت، سجده کن و با رکوع‌کنندگان رکوع کن. «ذَٰلِک مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیک» (آل‌عمران:۴۴)، این از اخبار غیب است که به تو وحی می‌کنیم. «وَمَا کنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ یلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَیهُمْ یکفُلُ مَرْیمَ» (آل‌عمران:۴۴)، نبودی آنجا که این‌ها قلم‌هایشان را می‌انداختند که کدامشان کفالت مریم را بر عهده بگیرند. «وَمَا کنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ یخْتَصِمُونَ» (آل‌عمران:۴۴) و نبودی آنجا وقتی که مخاصمه می‌کردند.

۵-۵ معنای قلم انداختن برای کفالت حضرت مریم (ع): قرار است قلم خداوند کلمهٔ الهی را در درون حضرت مریم بنویسد و چرا حضرت زکریا (ع) شایسته‌ترین فرد است

می‌خواهم دربارهٔ این «یلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ» توضیحی دهم. اخیراً دیدم در بعضی از متون غیرمتعارف مسیحی مثل «انجیل یعقوب» گفته شده (برخی از مفسرین مدرن هم تحت تأثیر آن متن‌ها اشاره‌هایی به این شکل دارند) که شاید این کفالت، کفالت حضرت زکریا نباشد، برای اینکه مثلاً در داستان‌های انجیل یعقوب این‌طوری است که وقتی مریم نوجوان می‌شود کفیل جدیدی برایش انتخاب می‌شود که همان جناب یوسف است که حالا در انجیل به عنوان همسر حضرت مریم و کفیل حضرت عیسی شناخته می‌شود. اگر این را قبول کنیم داستان حالت خطی پیدا می‌کند، یعنی از اول مادر مریم دعا می‌کند مریم متولد می‌شود، زکریا این ارتباط را با او دارد، انتخاب می‌شود، بعد همین طور که داستان پیش می‌رود صحنهٔ بعدی این است که گفته می‌شود که بعد از این اصطفا، کفالتش به کس دیگری داده شد. من خیلی این را نمی‌پسندم به این دلیل که اولاً تقریباً هر جایی در قرآن وقتی این عبارت‌های «وَ ما کُنتَ لَدَیهِم» می‌آید، فلاش‌بک به قسمتی از داستان است که قبلاً به نوعی گفته شده؛ یا گفته نشده ولی به صحنه‌ای برمی‌گردیم، نه به چیزی که همان جا روایت می‌شود. «وَمَا کنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یمْکرُونَ» (یوسف:۱۰۲).

مهم‌تر اینکه وقتی کفل‌ها زکریا گفته شده و دوباره حرف از کفالت است خلاف بلاغت است که اینجا کفالت جدیدی هست ولی گفته نمی‌شود که جدید است، بلکه این عبارت طوری هست که ذهن آدم سمت زکریا می‌رود. شاید خیلی از نظر داستانی نکتهٔ مهمی نباشد که آیا این کفیل همان زکریا هست یا نه، ولی من فکر می‌کنم همان‌طور که خیلی از داستان‌هایی که در تورات و انجیل هست مشابهش در قرآن با یک اختلافاتی هست، نباید خیلی مقید بود که چون بعضی از مراجع و منابع مسیحی حرف از کفالت یوسف زده‌اند و در واقع دو تا کفالت در آنها وجود دارد ما تحت تأثیرشان بخواهیم این را به کفالت غیر از حضرت زکریا منسوب کنیم. از نظر محتوا هم یک مقدار این کسی که کفالت را به عهده می‌گیرد یک مردی باشد که بعداً حرف ازدواجش با مریم و نامزدی این‌ها باشد خیلی جور در نمی‌آید، یعنی اینجا یک جوری نقض غرض هست. در این مورد بیشتر از این توضیح نمی‌دهم. به نظر می‌رسد که کفالت حضرت زکریاست، ولی آن چیزی که مهم‌تر است این است که معنی یلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ چیست، چرا این‌ها قلم‌هایشان را انداختند؛ حالا قلم را چوب خشک یا چیز دیگری هم گفته‌اند. باز بنا به شواهد قرآنی مثلاً «ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ» (قلم:۱) یا اینکه اگر همهٔ درختان قلم شوند. قلم وسیله نوشتن است. بیشتر به ذهن آدم می‌رسد چیزی که آنها انداختند قلم‌هایشان بود به معنای قلمی که با آن می‌نوشتند. انگار تصویر ناقصی از یک چیزی شبیه قرعه‌کشی اینجا هست. به نظر می‌آید در این که چه کسی کفیل حضرت مریم شود اختلافی وجود دارد و قرار است با یلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ تعیین شود که چه کسی کفیل حضرت مریم می‌شود و احتمالاً معنی‌اش این است که حضرت زکریا این‌گونه به کفالت حضرت مریم رسیده. «وَمَا کنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ یخْتَصِمُونَ» (آل‌عمران:۴۴) هم این است که بیشتر به ذهن می‌رسد که یک اختلافی آنجا بود بین این که چه کسی کفالت حضرت مریم را به عهده بگیرد. به نظر می‌آید با آن مقدمه‌ای که در داستان هست این که حضور مریم (یک زن) که بالاخره بزرگ و نوجوان می‌شود، در محیط مردانه احتیاج به کفالت برای صیانت و پذیرفتن حضرت مریم وجود داشته، شاید اگر یک پسری وارد معبد می‌شد کفیل برایش نمی‌گرفتند. نمی‌دانم آیا سنت کفالت برای همه بچه‌هایی که در معبد بودند وجود داشته یا نه؟ به هر حال کفیلی قرار است انتخاب شود، رقابتی وجود دارد و به نظر می‌آید که «إِذْ یلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ» یک شیوه‌ای مثل قرعه‌کشی است که چه کسی این کفالت را به عهده بگیرد. من اصرارم در این است که حالا ممکن است انواع و اقسام داستان در روایات و تفاسیر پیدا کنید؛ مثلاً قلم‌هایشان را در یک نهر آبی انداختند که هر قلمی بیشتر با آب برود آن برنده هست و کفالت را بر عهده می‌گیرد یا داستان‌های مشابهی که در روایات و تفاسیر چیزهایی گفته شده است.

نکته این است که مهم نیست قلم‌هایشان را در کجا انداختند، مهم نیست چگونه این کار را انجام دادند، مهم این است که آن چیزی که قرآن روی آن تأکید می‌کند و ما باید با سبک و سیاق داستان‌های قرآن آشنا شده باشیم (که آن چیزی که مهم و معنی‌دار است و باید رویش تمرکز کنید را می‌گوید و بقیه را حذف می‌کند). مهم نیست قلم‌هایشان را کجا و چرا انداختند، مهم این است که قلم‌هایشان را انداختند! چیزی که در این داستان اهمیت و بار سمبلیک دارد و چیزی از آن می‌فهمیم این است که کفیل حضرت مریم کسی شد که در انداختن قلم بر دیگران غلبه کرد. قلمی که وسیله نوشتن بود را انداختند، این دیگر چه جور قرعه‌کشی بوده که با پرتاب قلم صورت گرفته. زکریا کفیل شد برای اینکه قلمش را بهتر از بقیه انداخت. این‌ها فقیه و اهل کتاب و کتابت بودند، قلم به دست و اهل سخن بودند. آن کسی کفیل حضرت مریم شد که قلم پراکنی و قلم‌اندازی بلد بود. حضرت زکریا، کفیل حضرت مریم شد برای اینکه این درک را داشت که حضرت مریم کسی نیست که زیاد بخواهد تربیتش کند، با او سخن بگوید، در درونش چیزی بنویسد. قرار است قلم خداوند، کلمهٔ الهی را در درون حضرت مریم بنویسد. وجود حضرت مریم مثل یک فضای مقدسی است که قرار نیست از بیرون خیلی کسی با او سخن بگوید، چیزی در درونش القا شود، برای اینکه اینجا محلی است که کلمهٔ الهی قرار است القا شود. چیزی که من می‌فهمم از پرتاب قلم و اینکه آن کسی که غلبه کرد و بهتر قلمش را پرت کرد و از خودش دور کرد، او است که شایستگی این را دارد که حضرت مریم را کفالت کند که آن فضای ذهنی آرامی که مریم باید داشته باشد؛ دور از تربیت‌های مرسوم، دور از احکامی که بعضی‌هایش انحرافی‌اند، دور از خیلی چیزها، برای اینکه به صورت «أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا» (آل‌عمران:۳۷) رشد کند و بتواند کلمهٔ الهی را در خودش بگیرد، زکریاست که این شعور را دارد؛ بنابراین در این رقابت عجیبِ یلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ زکریاست که غلبه می‌کند. نشانهٔ این چیزی که می‌گویم با داستان هماهنگ است به غیر از این مسئله که مسیح کلمهٔ الهی هست و این عبارت در قرآن آمده «أَلْقَاهَا إِلَیٰ مَرْیمَ» (نساء:۱۷۱)، انگار این قلم انداختن برای کفالت حضرت مریم مناسبتی دارد با اینکه قرار است خداوند کلمهٔ الهی را بر مریم القا بکند.

همچنین به این آیه دقت کنید که می‌گوید «کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّیٰ لَک هَٰذَا» (آل‌عمران:۳۷) بارها و بارها حضرت زکریا به محراب آمده و این رزق را دیده و یک کلمه نگفته! این امساک حضرت زکریا از سخن گفتن حتی با حضرت مریم و پرسیدن یک سؤال، نکته عجیبی است! ایشان کفیل حضرت مریم است که شکی در آن نیست، می‌آید و می‌بیند حضرت مریم غذای عجیب و غریبی دارد، حالا هر چه می‌خواهد باشد، در معبد و محراب برای کسی غذا نمی‌برند، «کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا» بارها و بارها آمده و دیده رزقی آنجا هست و یک کلمه به مریم نگفته که این از کجاست؟ چه کسی آورده؟ مثلاً شاید دشمنی می‌خواهد حضرت مریم را مسموم کند، این بالاخره خلاف سنت داخل محراب است که کسی غذا داشته باشد و با خودش غذا ببرد، اصلاً از ظاهر غذا معلوم است که حضرت مریم با خودش نیاورده، می‌گویند همیشه یک سبد میوه آنجا بوده آن هم میوه‌های عجیب و غریب، ولی یک کلام از مریم نمی‌پرسد. این‌قدر تکرار می‌شود تا بالاخره زکریا یک جملهٔ کوتاه به مریم می‌گوید که «یا مَرْیمُ أَنَّیٰ لَک هَٰذَا» خیلی کوتاه و بعد آن جواب طوفانی حضرت مریم را می‌شنود. می‌خواهم بگویم این یلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ یعنی انگار کسی شایستگی کفالت حضرت مریم را داشته که می‌توانسته قلم بیندازد، می‌توانسته روی قلب و ذهن حضرت مریم چیزی ننویسد، آنجا باید پاک و سفید بماند به خاطر اینکه قلم الهی قرار است یک چیزی خیلی مهم را آنجا بنویسد.

[۰۱:۱۵]

۶-۵ بشارت کلمه الهی به حضرت مریم (ع)

کلمهٔ الهی بشارت داده می‌شود که «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» (آل‌عمران:۴۵) بلافاصله گفته می‌شود که ملائکه آمدند، به مریم گفته شد که خداوند بشارت می‌دهد تو را «بِکلِمَةٍ مِنْهُ»، خداوند کلمهٔ خودش را می‌خواهد در مریم القا کند، نامش مسیح عیسی ابن مریم است «وَجِیهًا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» (آل‌عمران:۴۵). «وَیکلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کهْلًا وَمِنَ الصَّالِحِینَ» (آل‌عمران:۴۶) با مردم در مهد و کهل سخن می‌گوید و از صالحان است. این دوتا نکته که مسیح در مهد و کهل با مردم سخن گفته جالبه، سخن گفتن در مهد را که ما می‌دانیم، مردم کج‌فکر و کج‌رفتار طعنه‌زن آمدند حضرت مریم را آزار بدهند، خداوند گفت این در مهد سخن می‌گوید و حضرت عیسی در مهد سخن گفت، ولی وقتی واژهٔ کهل را می‌آورد که مثلاً به معنای دوران جوانی، این احساس به آدم دست می‌دهد که حضرت عیسی از آن مهد که سخن گفت تا دورهٔ جوانی و شاید تا موقعی که دعوتش را شروع کرد خیلی حرف نزد و الا چه معنی دارد که اگر تأکید بر این است که این یک موجود استثنایی است که در مهد سخن خواهد گفت دیگر کهْلًا یعنی چه؟ کهْلًا که همهٔ ما حرف می‌زنیم، وقتی بزرگ شدیم اگر لال نباشیم حرف می‌زنیم. می‌گوید در مهد و کهل صحبت می‌کند آدم بیشتر به ذهنش می‌رسد که سکوتی برقرار بوده. حضرت عیسی خیلی با مردم حرف نمی‌زده، نه اینکه دعوت نمی‌کرده، اصلاً انگار یک مقدار امساک در سخن گفتن در حضرت عیسی هست.

۷-۵ سکوت و سخن بیهوده نگفتن در این فضای عبادی و شباهت آن به توصیف بهشت

می‌خواهم از این نتیجه‌ای بگیرم، قبلاً هم گفتم که وقتی وارد این قسمت داستان می‌شوید آن بیرون محاجه و جنگ است، این داخل سکوت است، حضرت زکریا هم می‌بینید با مریم حرف نمی‌زد، حتی یک سؤال نمی‌پرسید، اطراف حضرت مریم سکوت است. وقتی حضرت یحیی به دنیا می‌آید نشانه‌اش این است که حضرت زکریا سه روز حرف نمی‌زند، خود حضرت مسیح به دنیا می‌آید انگار همهٔ عمرش ساکت است، اصلاً این آدم‌ها ساکت‌اند. خود حضرت مریم در سورهٔ مریم گفته می‌شود که بگو که من روزه سکوت گرفته‌ام، با مردم سخن نمی‌گویم. این حس سکوت، اینکه این آدم‌ها حرف نمی‌زنند، این‌گونه است که گویی کلمهٔ الهی القا می‌شود، این آدم‌ها خیلی حرف نمی‌زنند، مشغول ذکر و عبادت هستند، در واقع بیشتر روی سخنشان با خداوند است تا با همدیگر، خیلی شبیه بهشت است. به همدیگر سلام می‌کنند و روی همه‌شان به سمت خداست. اصلاً این دری که باز می‌شود گویی به آخرت است، به این دنیا نیست، انگار این‌ها یک جای دیگری زندگی می‌کنند. دقیقاً بهشت به آن معنایی که حضرت آدم و حوا در آن بودند همین است دیگر که ما معبد درست می‌کنیم که آدم‌ها وارد بهشت شوند، جایی که امنیت دارد، سخنی بیهوده گفته نمی‌شود، جایی که کسی به کسی آسیب نمی‌رساند، معبد است. اطراف کعبه همین‌گونه است. انگار همهٔ این صوامع و بِیَع و مساجدی که درست می‌شود برای این است که در این دنیا بهشت درست کنیم و این امت‌ها به وجود آیند که درون خودشان چنین هسته‌های مرکزی بهشت‌گونه را به وجود بیاورند.

۸-۵ تولد حضرت مسیح (ع)

«قَالَتْ رَبِّ أَنَّیٰ یکونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ ۖ قَالَ کذَٰلِک اللَّهُ یخْلُقُ مَا یشَاءُ ۚ إِذَا قَضَیٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ کنْ فَیکونُ» (آل‌عمران:۴۷)، حضرت مریم می‌پرسد که چطور صاحب بچه می‌شوم و به او جواب داده می‌شود که این قضای الهی است و خداوند هر چیز بخواهد، بگوید کنْ فَیکونُ. بعد دیگر حضرت مریم در داستان نیست و حضرت عیسی می‌آید که دیگر میدانیم چه واقعه عظیمی است.

از بدو این تصویر «وَیکلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کهْلًا» (آل‌عمران:۴۶) را که دیدیم، بعد می‌گوید «وَیعَلِّمُهُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ» (آل‌عمران:۴۸) کتاب و حکمت و تورات و انجیل به او تعلیم داده می‌شود «وَرَسُولًا إِلَیٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ» (آل‌عمران:۴۹)، فرستاده‌ای به سمت بنی‌اسرائیل «أَنِّی قَدْ جِئْتُکمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّکمْ» (آل‌عمران:۴۹) که من آمده‌ام به سمت شما با نشانه‌ای از پروردگار به شما «أَنِّی أَخْلُقُ لَکمْ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیکونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل‌عمران:۴۹)، من از گِل برای شما چیزی شبیه پرنده می‌سازم بعد در آن می‌دمم «فَیکونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل‌عمران:۴۹) و این به اذن خدا تبدیل به یک پرندهٔ واقعی می‌شود. «وَأُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیی الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل‌عمران:۴۹)، کور را شفا می‌دهم، بیمار جذامی را خوب می‌کنم «وَأُحْیی الْمَوْتَیٰ بِإِذْنِ اللَّهِ» (آل‌عمران:۴۹) و به اذن خدا مرده را زنده می‌کنم؛ یعنی هر چه که ممکن است را حضرت عیسی انجام می‌دهد. مرده زنده می‌کند، گل را تبدیل به پرنده می‌کند، هر بیماری که به نظر می‌رسد شفا ندارد را شفا می‌دهد. مبدأ و منشأ حیات است، دَم او حیات‌بخش است. ایشان، آن خلیفه‌ای بود که خداوند گفت می‌خواهم در زمین بگذارم و انگار توان انجام هر کاری را دارد که خداوند بخواهد کند. «وَأُنَبِّئُکمْ بِمَا تَأْکلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیوتِکمْ» (آل‌عمران:۴۹)، اینکه می‌توانم از هر چیز که خورده‌اید، چیزهایی که پنهان می‌شود و دیده نمی‌شود به شما خبر دهم. «إِنَّ فِی ذَٰلِک لَآیةً لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل‌عمران:۴۹)، مرتب واژهٔ آیه در این سوره تکرار می‌شود. خود حضرت مسیح و مادرش آیةً لِلْعالَمین هستند، خودشان نشانه‌اند، هر کاری که می‌کنند برای مردم نشانه است. «وَمُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَکمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیکمْ» (آل‌عمران:۵۰) و آنچه در تورات آمده را تصدیق می‌کنم و بعضی از چیزهایی که برایتان حرام شده را حلال می‌کنم «وَجِئْتُکمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّکمْ» (آل‌عمران:۵۰) و پایانش این عبارت است که آیه و نشانه‌ای از پروردگارتان می‌آورم، «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ» (آل‌عمران:۵۰). اینکه در این آیه آخرین چیزی که گفته می‌شود منظور چیست جای فکر کردن دارد. یک دفعه بعد از این حرف‌ها که این همه آیات را آورد، یک عبارتی دیگری هم می‌گوید «وَجِئْتُکمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّکمْ» (آل‌عمران:۵۰)، مثل اینکه یک نشانهٔ بزرگ دیگری هم برای شما می‌آورم. شاید اشاره به مائده باشد. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ» (آل‌عمران:۵۰)، تقوا داشته باشید و از من اطاعت کنید «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکمْ فَاعْبُدُوهُ ۗ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ» (آل‌عمران:۵۱)، پروردگار من و پروردگارتان را عبادت کنید، «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکمْ»، الله رب من و رب شماست عبادتش کنید، بندگی‌اش را کنید و «هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»، این صراط مستقیم است. «فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَیٰ مِنْهُمُ الْکفْرَ» (آل‌عمران:۵۲) وقتی کفرشان را احساس کرد، اینکه نمی‌بینند، در پرده هستند و همهٔ این آیات را هم که دیدند چیزی نفهمیدند، «قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَی اللَّهِ» (آل‌عمران:۵۲)، گفت چه کسی یار من به سمت خداست؟ «قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آل‌عمران:۵۲)، حواریون گفتند که ما یاران خدا هستیم، «آمَنَّا بِاللَّهِ»، به خدا ایمان آوردیم «وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، گواه باش که ما تسلیم شده‌ایم. «رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ» (آل‌عمران:۵۳)، دعا کردند که پروردگارا ایمان آوردیم به آنچه که نازل کردی و از رسول تبعیت کردیم «فَاکتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ»، ما را جزو گواهان بنویس. «وَمَکرُوا وَمَکرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاکرِینَ» (آل‌عمران:۵۴)، عده‌ای مکر کردند و خداوند هم مکر کرد که این اشاره به تلاش برای مصلوب کردن حضرت مسیح است. «إِذْ قَالَ اللَّهُ یا عِیسَیٰ إِنِّی مُتَوَفِّیک وَرَافِعُک إِلَی وَمُطَهِّرُک مِنَ الَّذِینَ کفَرُوا» (آل‌عمران:۵۵)، خداوند به عیسی گفت من تو را متوفی کردم، یعنی به طور کامل تو را اخذ می‌کنم «وَرَافِعُک إِلَی» و به سمت خودم بالا می‌برم «وَمُطَهِّرُک مِنَ الَّذِینَ کفَرُوا»، انگار از کفر این‌ها گردی بر حضرت عیسی نشسته که می‌گوید تو را از کفر این‌ها پاک می‌کنم، «وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوک فَوْقَ الَّذِینَ کفَرُوا إِلَیٰ یوْمِ الْقِیامَةِ» (آل‌عمران:۵۵) و کسانی که از تو تبعیت کنند را فوق کسانی که کفر ورزیدند تا روز قیامت قرار می‌دهیم، «ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأَحْکمُ بَینَکمْ فِیمَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» (آل‌عمران:۵۵) بعد به سمت من رجوع می‌کنید و بین شما در چیزهایی که در آن اختلاف داشتید حکم می‌کنم. بعد کسانی که کفر ورزیدند را عذاب می‌کنم «وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ» (آل‌عمران:۵۶)، کمکشان نمی‌کنیم و کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاداششان را به طور کامل می‌دهم «وَاللَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ» (آل‌عمران:۵۷)، خداوند از ظالمین و گناهکاران خوشش نمی‌آید و «ذَٰلِک نَتْلُوهُ عَلَیک مِنَ الْآیاتِ وَالذِّکرِ الْحَکیمِ» (آل‌عمران:۵۸)، این پایان داستان حضرت عیسی است که حضرت عیسی از مکر آنها نجات پیدا می‌کند و خداوند او را به سمت خودش بالا می‌برد و چون این بخش یکی از کارکردهایی که دارد معرفی حقیقت حضرت عیسی است در مقابل اغراق‌ها و غلوهایی که مسیحیان در مورد تثلیث و خدا بودن حضرت عیسی کردند، پایانش تأکید می‌شود که این حقیقتی است که در مورد حضرت عیسی گفته شده. در آخرین آیات این قسمت هم می‌گوید «إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ ۚ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ» (آل‌عمران:۶۲)، کل این قصه‌ای که گفته شد؛ مادر مریم که بود، چکار کرد، مریم چطور باردار شد، یحیی چطور به دنیا آمد تا تولد حضرت مسیح و زندگی‌اش، همهٔ این‌ها بر اساس حق است «وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ»، خداوند عزیز و حکیم است که داستان واقعی اینکه حضرت عیسی چه بوده و چطور به وجود آمده در اینجا گفته شده و این آیه در انتهای داستان می‌آید که «إِنَّ مَثَلَ عِیسَیٰ عِنْدَ اللَّهِ کمَثَلِ آدَمَ» (آل‌عمران:۵۹)، باز این هم قبلاً در موردش صحبت کرده‌ام که مَثَل عیسی نزد خدا مثل مَثَل آدم است «خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کنْ فَیکونُ» (آل‌عمران:۵۹) که از خاک آفریده شد و گفته شد که «کنْ فَیکونُ» باش و به وجود بیا. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّک فَلَا تَکنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» (آل‌عمران:۶۰)، حق از جانب پروردگارت است از شک‌کنندگان نباش. «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ» (آل‌عمران:۶۱)، این نکته‌ای که اشاره کردم، اگر باز محاجه خواستند کنند «بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ» (آل‌عمران:۶۱)، از پسران خودمان و شما، زنان خودمان و زنان شما و خودمان و خود شما، «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ» (آل‌عمران:۶۱)، بیایید مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم. این دعوت به مباهله است که داستان معروف مباهله در اکثر تفاسیر گفته شده است.

۶- آیه مباهله و تناظر آل‌عمران و آل‌عبا

من در پایان بحث‌ها به این نکته اشاره کنم که شما وقتی این بخش از داستان را می‌خوانید که مثل اینکه یک فضایی در بیرون امت مشاهده کردید که امت جنگ و محاجه و کارزار در جبهه‌های مختلف انجام می‌دهد، در درون این امت‌ها یک چنین هستهٔ مرکزی ارزشمندی هست که همهٔ آن گرفتاری‌های بیرون را توجیه می‌کند. آنها مثل دفاع در مقابل این معبد مقدس درونی هستند و ارزشش را دارد که این کارها انجام شود و موجوداتی مثل حضرت مریم و مسیح و یحیی و این‌ها متولد می‌شوند و یک چنین تحولاتی از لحاظ تکوینی در دنیا به وجود می‌آید.

[۰۱:۳۰]

با خواندن این داستان می‌توان به این نتیجه رسید که در این امت جدیدی که تشکیل شده هم باید یک چنین هستهٔ مرکزی وجود داشته باشد؛ یعنی شما این داستان را که می‌خوانید آن چیزی که در بیرون دیدید مربوط به این امت جدید بود که محاجه و کارزار می‌کردند، هستهٔ مرکزی که روایتش را می‌شنوید مربوط به آن امت‌های قدیم است و عجیب است اگر یک نفر فکر کند که در این امت (در اطراف پیامبر بزرگی مثل حضرت رسول) یک چنین چیزی شکل نگرفته باشد و سرچشمه‌ای از حیات پشت این پرده‌ها وجود نداشته باشد. در واقع مثل این است که این بخش از داستان آل‌عمران این را القا می‌کند که در این امت هم باید دنبال همان هسته مرکزی بگردید. اینجا هم یک مریمی هست و موجوداتی مثل مسیح و یحیی متولد می‌شوند، اصلاً اگر امتی چنین چیزی نداشته باشد برای چه تشکیل شده، یعنی یک پیامبری آمده و یک قرآن عظیمی را آورده و این همه جنگ و کارزار و این‌ها و بعد پشت پرده‌ای اینجا وجود ندارد؟! مثل همان چیزی که من در مورد سورهٔ کهف گفتم که اصلاً شأن سورهٔ کهف این است که به آدم‌ها نشان بده که کل این چیزهایی که شما در ظاهر دین و پیامبران و این‌ها می‌بینید، یک بخش اولیای پشت پرده‌ای هم وجود دارد که اصلاً ممکن است ما به آن دسترسی نداشته باشیم. خلیفه الهی اصلاً ممکن است ذوالقرنینی باشد که کسی نامش را هم نشنیده و نمی‌دانید که چکار می‌کند، انگار اصلاً در یک عالم دیگری زندگی می‌کند. تصور طبیعی این است که در این امت جدیدی هم که تشکیل شده، افرادی شبیه مریم و یحیی و عیسی هستند و این ادامه پیدا خواهد کرد و نویدی هست بر اینکه شما چنین چیزی را ببینید و من می‌خواهم روی این تأکید کنم.

این داستان مباهله که تقریباً در اکثر منابع شیعه و سنی آمده که آن روز پیامبر برای مباهله با حضرت فاطمه (ع)، حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از خانه بیرون آمد و بعد طرف مقابل حاضر به مباهله نشدند. درواقع همین پنج نفری که به اصطلاح به آل عبا شهرت دارند که پیامبر برای مباهله آورد، ذکر این ماجرای مباهله بعد از این داستان، ذهن آدم را به این سمت می‌برد که پشت پردهٔ امت، این هستهٔ مرکزی در این امت جدید کجاست؟ شاید با استفاده از تاریخ، یک تلنگری به ذهن بعضی‌ها بزند که آنهایی که برای مباهله آمدند؛ حضرت مریمِ (ع) این امت، حضرت فاطمه (ع) است؛ فرزندانی که متولد کرده امام حسین (ع) مثل حضرت مسیح (ع) است، حضرت مسیح (ع) مصلوب نشد، امام حسین (ع) هم به نظر می‌آید که اتفاقی شبیه مصلوب شدن برایش اتفاق افتاد. این عبارت «أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ» (آل‌عمران:۶۱) زن‌های خودمان را بیاوریم، پسران خودمان را بیاوریم «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ» و شیعیان می‌گویند چون یک نفر دیگر حضرت علی (ع) بوده که نه جزو نسا است نه جزو ابنا است، مثل اینکه نفس پیامبر «َأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ»، حضرت علی را أَنْفُسَنَا حساب کرده است.

درواقع این ماجرای مباهله جدای از آن کارکرد ظاهری که در خود سوره دارد که به جای محاجه بیایید مباهله کنیم و ببینیم از نظر عملی کداممان به نتیجهٔ بهتر رسیدیم؟ یک اشاره‌ای دارد به اینکه هستهٔ مرکزی این امت چه کسانی هستند، مشابه حضرت مریم کیست. بالاخره این انسان‌های متعالی وجود دارند، نمی‌شود این امت بدون چنین چیزی باشد. اینکه اینجا بالاخره کمکی برای کشف یک راز پشت پرده‌ای است که بعضی‌ها این راز را کشف کردند، بعضی‌ها کشف نکردند. از آن آدم‌هایی که راز را کشف کردند بعضی‌ها اهل سنت هستند، بعضی‌ها جزو شیعیان هستند. من تأکیدم روی این است که بحث فرقه‌ای نیست، زیرا شما می‌بینید که عرفای اهل سنت همه این را می‌پذیرند، می‌دانند این‌ها اولیای خدا بودند، این‌ها افرادی مشابه پیامبران بودند، همه سعی می‌کنند نسب خودشان را به حضرت علی (ع) برسانند. در بین شیعیان هم همین‌طور. همهٔ شیعیان درک اینکه اینجا مسئلهٔ ولایت یعنی چه و غیره را ندارند. یک جمعی از مسلمانان هستند که این باطن را درک می‌کنند و در مورد اینکه حضرت مریم (ع) و فرزندان مریم در بین امت اسلامی چه کسی بوده و چه کسانی بوده‌اند به نتیجه درست رسیده‌اند. فکر می‌کنم اینجا به هر حال اشاره‌ای به این مسئله هست با استفاده از نقل ماجرای مباهله، لذا طبق معمول این مسائلی که مربوط به پشت پرده هست به صراحت بیان نمی‌شود و فکر می‌کنم که کاملاً هم طبیعی است.

سورهٔ آل‌عمران را در هفت جلسه بررسی کردیم؛ و خوشحالم سوره‌های بزرگ را به تفصیل بیان کردم (که قبلاً در یکی دوجلسه خلاصه گفته بودم) حالا نه اینکه حق سوره‌ها را ادا کرده باشم، در حدی که در توانم بود. فکر کنم وقت داشته باشیم که سؤال‌هایی هم بپرسید. اگر سؤالات در فضای بحث‌ها نباشد از جواب دادن ابا دارم. وقتی دربارهٔ سورهٔ آل‌عمران صحبت می‌کنیم دوست دارم در مورد همین جلسات سؤال پرسیده شود

  • پرسش و پاسخ

حضار: من می‌خواستم دربارهٔ اینکه می‌گویید می‌شود یک سری برداشت‌های فمینیستی کرد، البته با احتیاط گفتید، خواستم بگویم که دقیقاً این‌ها عکس فمینیسم است، فمینیسمی که الان موج دوم است که در دنیا رایج است، آنها اصلاً مشکل دارند با اینکه مقام زن این باشد که بچه‌دار شده.

استاد: ببخشید شما اگر جلسه‌ها را گوش کرده باشید، من وقتی می‌گویم فمینیسم یا اصالت زن، فکر می‌کنم هم در جلسات روانکاوی هم در جلسات قرآنی خیلی درباره‌اش گفته‌ام. دقیقاً عکس این چیزی است که الان به آن می‌گویند فمینیسم و معروف است به فمینیسم. در واقع شاید موج سوم فمینیسم فرانسوی یک شباهت‌هایی دارد به اینکه اصالت زن خیلی با مرد فرق دارد و زن موجود اصیلی است. چون متأسفانه موج اول فمینیسم که سیاسی اجتماعی اقتصادی بود، موج دومش این‌گونه است که زن‌ها زور بزنند و بگویند که ما با مردها فرق نداریم. اصالت زن به معنای اینکه زن با مرد فرق دارد، بله، خیلی هم فرق دارد، ولی ویژگی‌های خودش را دارد، بهتر است و برای خودش موجود مستقلی است و اصالت دارد. اصالت زن به این معناست. چون خیلی فکر می‌کنم در جلسات صحبت زیاد شده و شما گوش نکرده‌اید…

حضار: نه استاد من گوش کرده‌ام، من جلسات روانکاوی که جلسات ۳۶ تا ۳۹ می‌شود را گوش کردم برای همین دقیقاً گفتم فمینیسم نوع دوم نه نوع سوم، ولی فمینیسم نوع دوم فمینیسم رایج‌تر در دنیا است حالا این اصلاً مهم نیست …

استاد: ببخشید کسانی که این جلسات را گوش می‌دهند دقیقاً می‌دانند که منظورم از فمینیسم چیست. از خیلی وقت قبل این را کوبیده‌ام، چرا اسمی که معنی‌اش باید این باشد را یک مشت آدم از معنای کاملاً برعکسش استفاده می‌کنند؟ در موج دوم زن هیچ اصالتی ندارد. فمینیسم همین است که شما بگوئید زن با مرد فرق دارد و اصیل است، حتی اصیل‌تر از مرد است. می‌خواهم بگویم اسم را از آنِ خودشان کرده‌اند و آدم نباید کوتاه بیاید و بگوییم آنها فمینیسم را به این معنا به کار می‌برند پس ما کار دیگری کنیم، اسم دیگری بگذاریم. اصالت زن، اصالت مؤنث یعنی همین! یعنی مؤنث و مذکر فرق دارند و زن اصالت دارد و باید از هویت خودش در مقابل مرد دفاع کند، نه اینکه زور بزند بگوید من فرقی با مرد ندارم. شکست زن‌هاست که سعی می‌کنند و زور می‌زنند که بگویند ما با مرد فرق نداریم. نتیجهٔ خودباختگی و عدم اصالتی است که برای خودشان قائل‌اند که چنین چیزی می‌گویند.

حضار: من آن بحث‌ها را کامل گوش کرده‌ام، این‌هایی که می‌گویید را متوجه هستم. این هم محل بحث است که فمینیسم بایبل (=متن مقدس) ندارد که ما به آن استناد کنیم و بگوییم فمینیسم واقعی این است، فمینیسم را فمینیسمت‌ها تشکیل می‌دهند. حالا شاید شما بگوئید یک فمینیسم از نظر من بهتر است، البته این‌ها را شما بحث کرده‌اید و جلسهٔ ۳۶ تا ۳۹ روانکاوی است. من این را می‌خواستم بگویم الان در سورهٔ مریم، حضرت مریم تنها ویژگی مثبتش به دنیا آوردن است، تقریباً این است، تولید مثل حضرت عیسی است. به جز آنجایی که سفره‌ای می‌آورند و می‌گوید: هذا مِن فَضلِ رَبّی، کلاً در تولید مثل و به دنیا آوردن حضرت عیسی است و پاک‌دامنی است که آن هم باز به تولید مثل مربوط می‌شود، اینکه کس دیگری نتواند دخالت کند، یعنی این‌قدر پاک‌دامن است آدم می‌تواند مطمئن باشد که مثلاً عیسی از نطفهٔ کسی نیست. کلاً در به دنیا آوردن حضرت عیسی تعریف شده. اگر آدم به واسطهٔ اینکه فرد خیلی خوبی را به دنیا می‌آورد این‌جور مقامش بالا می‌رود، پس خاک مقامش از همهٔ ما بالاتر است. ما از خاک به وجود می‌آییم، از خاک تغذیه می‌کنیم. من نمی‌فهمم این چه مقام خیلی ویژه‌ای است که مدعی هستید قرآن برای حضرت مریم در نظر گرفته.

استاد: اگر همان جلسه‌های قرآنی که من دربارهٔ اصالت زن صحبت کردم را گوش دهید شاید متوجه شوید که این نحوهٔ قضاوت شما نتیجهٔ بزرگ شدنتان در یک فرهنگ مردسالاری است که در سراسر دنیا رایج است؛ غرب از ما از لحاظ فرهنگی مردسالارتر است، یعنی چنان ویژگی‌هایی که مرد در آن قدرت داشته؛ ویژگی‌های اصلی و اصیل و مهم شمرده شده که کاملاً این طوری است که چیزهایی که مربوط به زن و زنانگی است چیزهای حقیری هستند و الان هم شما با همان لحن دارید با تحقیر از به دنیا آوردن و تولید مثل به عنوان اینکه حالا یک بچه به دنیا آوردن که چیزی نیست صحبت می‌کنید.

[۰۱:۴۵]

گفتن، استدلال کردن، ریاضیات مثلاً علم، انسان‌های متفکر، این‌ها چیزهایی هستند که ارزش دارد، مردسالاری یعنی همین! ویژگی‌هایی که در مردها نسبت به زن‌ها غلبه دارند، آنها اصل شدند و چیزهای که زن‌ها می‌توانند انجام دهند: بو می‌دهد! مثلاً پیف‌پیف! خاک هم تولید مثل می‌کند! خاک حضرت مسیح را می‌تواند درست کند؟! شما نمونهٔ یک فرد مردسالاری هستی که اصلاً تصوری از کارهایی که زنان می‌کنند ندارید که چکار می‌کنند و چرا ارزش دارد. من جوابتان را این‌گونه می‌دهم که به دنیا آوردن حضرت مسیح اگر مهم‌تر از نزول قرآن بر پیامبر نباشد، هم‌ارز همان است و یک موجود بسیار بسیار متعالی می‌تواند یک چنین عملکردی در دنیا از خودش نشان دهد. شما می‌خواهید اسمش را بگذارید تولید مثل! طوری که مثلاً انگار گاو و گوسفند هم چون تولیدمثل می‌کنند زن‌ها هم تولیدمثل می‌کنند، ولی مسیح در وجود حضرت مریم ساخته می‌شود و من دقیقاً یک بار روی این تأکید کردم که واژهٔ زیبایی در انگلیسی هست؛ برای بارداری به انگلیسی می‌گویند Conception، دقیقاً به دنیا آوردن مثل این است که یک Conceptای در وجود یک زن شکل می‌گیرد، مثل اینکه ایده‌ای می‌آید و تبدیل می‌شود به موجود زنده‌ای که جسم دارد و متولد می‌شود و این راهی بوده که کلمهٔ الهی تجسّد پیدا کند و وارد عالم شود و این را فقط زن می‌تواند انجام دهد و چون مردها نمی‌توانند انجام دهند می‌گویند پیف‌پیف! وگرنه به دنیا آوردن حضرت مسیح یکی از مهم‌ترین اتفاقاتی است که در تاریخ افتاده و فقط زن‌ها بلدند این کار را کنند

حضار: استاد من متولد کردن یک شخص را برای زن فضیلت می‌دانم، برتری زن نسبت به مرد می‌دانم. من می‌گویم شما در آن جلسات کلی ویژگی را مقایسه کردید بین زن و مرد و گفتید زن‌ها مثلاً در این‌ها بهترند، یکی از همهٔ آنها تولید مثل بود، ولی قرآن منحصراً فقط روی متولد کردن یک شخص توسط مریم زوم کرده، مثلاً شما می‌گفتید که سازگاری زن‌ها بیشتر است و خیلی از چیزهای دیگر را در زنان گفتید بیشتر است، چرا قرآن روی آنها زوم نکرده؟

استاد: برای اینکه این مهم‌ترینش است. برای اینکه زن‌ها حاکمان عالم تکوین‌اند، آنها هستند که می‌توانند انسان بسازند. موضوع این است که شما این تولید مثل را آن طوری که واقعاً هست درک نمی‌کنید و اهمیتش را نمی‌فهمید؛ یعنی همان طوری که پیامبران حاکم عالم تشریع هستند، مردها هستند که پیامبرند، به آنها قرآن نازل می‌شود، شرایع به آنها نازل می‌شود، آن طرف زن‌ها در مقابل این انبیا یک نقشی دارند، آن هم این است که کلمات الهی را در واقع متجسّد می‌کنند و کار خیلی مهمی انجام می‌دهند که دقیقاً مسئله این است که این همه انبیا آمدند حرف زدند عالم آن‌قدر متحول نشد که مسیح روی زمین راه رفت. آن جلسات مسیحیت هم گوش بدهید. قطعاً اینجا مهم‌ترین کاری که زن‌ها می‌کنند که انگار عالم تکوین را اداره می‌کنند چیزی است که رویش تأکید می‌شود. در مورد بقیهٔ فضایل مردها هم چیزی در قرآن نیست غیر از اینکه انبیا را می‌بینید. ابراهیم را می‌بینید چکار می‌کند؟ مثلاً ریاضیات کار می‌کند؟ یا هنر فرمال به وجود می‌آورد؟

حضار: شجاع است، حرف می‌زند، مثلاً خیلی جنگاور خوبی است.

استاد: ببخشید در قرآن دربارهٔ جنگاوری حضرت ابراهیم حرفی هست؟

حضار: آن را سوتی دادم ولی چیزهای دیگر را درست گفتم.

استاد: بله همهٔ آنها سخن است، عالم تشریع است. می‌بینید که نقطهٔ مقابل به دنیا آوردن حضرت مسیح است. آنها شرایع و کتاب می‌آورند، تعلیم می‌دهند، این‌ها هم یک کار دیگری انجام می‌دهند که در واقع متناظر (dual) آن است که اهمیتش کمتر نیست.

حضار: در مورد نام سوره هم بگویید که چرا نام سوره آل‌عمران است؟

استاد: شما چگونه به یک قسمتی از سوره وزن می‌دهید؟ چگونه به آن قسمت داستان سورهٔ بقره وزن دادید با اینکه اسم را از آنجا انتخاب کردید که آدم به نحوی نظرش جلب می‌شود؟ اینجا بخش کوتاهی از سوره (سه صفحه) دربارهٔ آل‌عمران است، ولی اسم سوره آل‌عمران است. این قسمت نسبت به بقیهٔ قسمت‌های سوره وزن بیشتری پیدا کرده که من سعی می‌کنم بگویم که اسم خوبی است که این قسمت را نسبت به تمام قسمت‌هایی که در سوره هست برجسته کرده.

حضار: استاد ببخشید من یک شبه سؤال داشتم، یعنی می‌خواهم برداشتی را عرضه کنم. فکر می‌کنم ارتباطی بین اینکه فضای سوره که مربوط به نوجوانی امت پیامبر است؛ یعنی کم‌کم از پاکی در می‌آید و یک اشتباهاتی را مرتکب می‌شود و اینکه حضرت عیسی هم در امت بنی‌اسرائیل زمانی متولد می‌شود که می‌خواهد آن امت را احیا کند، یعنی امت یک مقدار کج رفته و قرار است جان تازه‌ای در آن امت بدمد. حس می‌کنم شاید این مناسبت دیگر ذکر این داستان این وسط باشد. مثل همان مثال‌هایی که خودتان زدید مثلاً ماجرای امام حسین (ع) خیلی به این «اَحَسَّ عیسی مِنهُمُ الکُفر قالَ مَن اَنصاری اِلَی اللَّه» می‌خورد.

استاد: بله من اتفاقاً فراموش کردم این را بگویم. می‌خواستم این را سؤال کنم. حرفتان کلاً به عنوان یک ایده خوب است که گفتید و می‌شود روی آن فکر کرد، ولی چیزی که یادم رفت بگویم این بود که در این شباهت که خاندان آل‌عمران با آل عبا یا اهل بیت پیامبر که می‌گویند در آن مباهله شرکت کردند که امام حسین به نحوی در کنار حضرت مسیح و متناظر ایشان قرار می‌گیرد؛ مسئله کشته شدنشان هست، فراموش کردم به این اشاره کنم که این جملهٔ معروفی که از حضرت امام حسین نقل شده که در روز عاشورا گفت «هَل مَن ناصِر یَنصُرَنی»، شباهت عجیبش به این جملهٔ حضرت عیسی که گفت «مَن اَنصاری اِلَی اللَّه»، آیا شیعیان آن جمله را به تقلید از این جمله ساخته‌اند که خیلی بعید است چنین اتفاقی افتاده باشد، یا واقعاً حضرت امام حسین هم آن جمله را گفته به خاطر این تناظری که واقعاً وجود دارد، یعنی شباهت در کلام به این شکل ظاهر شده است. ممنون از سؤالتان از این جهت که چیزی که فراموش کرده بودم را گفتم. آن جایی که مَن اَنصاری اِلَی اللَّه را خواندم نتوانستم بگویم، گفتم به مباهله که رسیدم می‌گویم و یادم رفت. به هر حال یک چیز خوبی را به من یادآوری کردید. نکته‌ای هم که می‌گویند یک جوری حضرت عیسی احیاکنندهٔ آن امت بوده بنابراین به قول ایشان می‌تواند با نوجوانی این امت مربوط دانسته شود، این هم نکته‌ای است که جای فکر کردن دارد. حرفتان ادامه داشت یا نه؟

حضار: یک نکتهٔ نسبتاً تخیلی‌تر می‌خواهم بگویم، اینکه اگر مثلاً حضرت عیسی را متناظر با امام زمان بدانیم، دیگر مثلاً امام زمان می‌دانیم متولد شده؛ مثلاً در بعضی از فیلم‌ها دیده‌ام آنها مادر (یا زن) را یک‌جوری یک نماد از جامعه می‌گیرند، یعنی شاید بشود یک جامعه‌ای تشکیل شود که ظرفیت حضور مثلاً امام زمان را داشته باشد، یعنی شاید بشود معنی مادر را عمومی‌تر کرد. من این را فقط به عنوان یک ایده مطرح کردم.

استاد: برای محو کردن نقش زنان ایدهٔ خوبی است که مادر هم بشود جامعه! جامعه هم که اکثرشان مردان هستند و بالاخره امام زمان را هم مردان در واقع به نوعی درست می‌کنند! شما مقایسه کنید با نحوهٔ برخورد قرآن با آل‌عمران، ببینید که چگونه باید برخورد کرد.

جلسه ۱۰ – سوره آل‌عمران ۷
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو