بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای سوره اعراف، جلسهی ۲، دکتر روزبه توسرکانی، ۱۳۹۴
۱- مقدمه و مرور جلسه قبل
اولین نکتهای که در مورد محتوای سوره در جلسه قبل گفتم این بود که اگر از دور نگاه کنید شاید بیشتر از نصف سوره داستان انبیاء است. بنابراین اگر مثلاً درباره اصول دین تأکید میشود درباره نبوت است، شروع سوره را شاهد گرفتم برای اینکه حرف از نزول کتاب است، ضرورت تبعیت از چیزی که از طرف خداوند میآید و صحنههایی از اینکه کسانی که دعوت حق را نپذیرفتند در دنیا و آخرت مجازات میشوند. یک فشردهای از محتوای سوره که در مقدمه آمده است شاهد بر این است که مسئله نبوت در این سوره اهمیت دارد. بعد از این مقدمه داستان آفرینش انسان میآید که شباهت زیادی به سوره بقره دارد، جلسه قبل جزئیات را خواندم و مقایسه کلی بین محتوای داستان آفرینش در این سوره با سوره بقره انجام دادم.
روی این نکته تأکید کردم که اصولاً قرار گرفتن این داستان با تفصیلی که اینجا میبینید در ابتدای این سوره یک شباهتی بین این سوره با سوره بقره ایجاد میکند که کلاً خوب است نه فقط به شباهت این داستان با روایت آن در سوره بقره بلکه به شباهت کل این دو سوره هم توجهی داشته باشیم. جلسه قبل روی این تأکید کردم که انگار یک بار دیگر در اینجا قرآن شروع میشود. آغاز مشابه با سوره بقره و مشابه آغاز با تورات هم است به این سوره شأن خاصی میدهد که خوب است به آن توجه کنیم. نکته مهمی که باز جلسه قبل به آن اشاره کردم و الان میخواهم روی آن تأکید کنم و بارها شاید در جلسات دیگر هم زده باشم اهمیت خیلی زیادی است که این داستان در قرآن دارد. انگار اصول اعتقادی قرآن درباره انسان در قالب این داستان بیان شده است. این داستان مبانی انسانشناسی قرآن است، بنابراین هر چیزی که به انسان مربوط میشود انگار در پرتو این داستان است که معنی پیدا میکند. توحید مستقل از انسان است، معاد مستقل از انسان است، اینها پدیدههای جهانی هستند. انسان باشد یا نباشد توحید برقرار است، انسان باشد یا نباشد معاد وجود دارد، جهان به سمت خداوند برمیگردد. ولی نبوت یک پدیده وابسته به انسان است بنابراین شما اگر بخواهید چیزی در مورد نبوت بفهمید باید در پرتو این انسانشناسی خاصی باشد که این داستان بنا میکند.
چون مفصلاً در مورد این داستان و تبعات آن و محتوای آن در جلسات مستقل صحبت کردم طبعاً در این جلسات لازم نیست وارد جزئیات شوم. فقط میخواستم به این نکته یادآوری کنم و روی آن تأکید کنم که مبنای نبوتشناسی و پیامبرشناسی ما, مبنای کتابشناسی و شریعتشناسی و هر چیزی که مربوط به انسان است (مخصوصاً تأکید من روی نبوت به عنوان یکی از اصول اساسی دین است) را ما از این داستان میفهمیم. شما اگر بخواهید امامشناسی هم داشته باشید باید در قالب این داستان باشد، همه چیزهایی که وابسته به انسان است مبنای آن همین نکته است که ما خلافت انسان در زمین را قبول داشته باشیم، درکی داشته باشیم از اینکه انسان بدواً شایسته زندگی در بهشت است. گناه اولیه را بفهمیم مسئله اخراج انسان از بهشت را بفهمیم، ابلیس و رابطه او را با انسان درک کنیم و نهایتاً به این نکتهای که در پایان هر دو داستان با یک عبارتی بیان شده است برسیم؛ اینکه ما انگار تبعید و اخراج شدیم و دوران موقتی را در زمین زندگی میکنیم و قرار است در این دوران که تحت نفوذ وسوسههای شیطان هستیم هدایتی از طرف خداوند برای ما بیاید و اگر از آن هدایت پیروی کنیم خوف و حزنی که این داستان برای ما ایجاد میکند؛ چه این واقعه برای آدم اتفاق افتاده باشد و چه داستان آن را شنیده باشیم. ما در وضعیت خوفناکی هستیم و اخراج ما از بهشت هم حزنانگیز است. ولی اگر از انبیاء پیروی کنیم وعده داده میشود که خوف و حزن برطرف میشود و دوباره به بهشت برمیگردیم.
این داستان هم در سوره بقره و هم در سوره اعراف یک جور مقدمهای بر ورود به یک بحثی درباره نبوت است. این نکتهای که میگویم تأکید بر این است که مقدمات این سوره ما را به سمت این میبرند که انگار محتوای اصلی داستان نبوت است. در بین سه اصل دین نبوت در اینجا غلبه دارد. در مورد محتوای سوره باید یک مقدار نزدیکتر شویم تا با جزئیات بیشتر ببینیم که فقط نبوت به معنای کلی نیست و چیزهای دیگری باید به آن اضافه کنیم. جدای از فهم این سوره بارها این را گفتم و دوباره میگویم نمیدانم این را با چه زبانی بگویم تا مؤثر باشد. مأنوس بودن با این داستان و باور داشتن این داستان، حس کردن آن به صورت روزمره فکر میکنم جزو ارکان دین و همه ادیان ابراهیمی است. اگر احساس میکنید روی زمین هستید باید احساس کنید که چگونه به اینجا آمدهاید. نگاه شما به مسائل روزمره هم باید تحت تأثیر این داستان باشد. آیه این سوره «قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» (اعراف:۲۴) هر روز که آدم بیدار میشود انگار بد نیست این را به خود یادآوری کند که این هم از آن روزهایی است که من تا یک مدت محدودی قرار است در این زمین زندگی کنم. فراموش نکنیم که قرار است به بهشت برگردیم، یک تمهیداتی باید داشته باشیم برای اینکه شایستگی را اعراض کنیم که به بهشت برگردیم. یا لااقل شایستگی جهنم رفتن را احراز نکنیم اگر هیچ کاری نکنیم اوضاع خیلی بد نیست ولی مشکل این است که آدمها در طول زندگی خود خودشان را برای رفتن به جهنم کاندید میکنند.
۲- دو نگاه به داستان آفرینش: دیالوگ بین ملائکه و خداوند درسوره بقره و دیالوگ بین خداوند و ابلیس در سوره اعراف
یک بار دیگر روی اختلاف مهمی که در ظاهر این دو روایت وجود دارد تأکید میکنم که آنجا دیالوگ بین ملائکه و خداوند را میشنوید ولی اینجا دیالوگ بین خداوند و ابلیس را میشنوید. کلاً در اینجا ابلیس پررنگ است و این عبارت در این داستان عبارت هولانگیز, خوفناک و مهمی است. میگوید «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ » (اعراف:۱۶) «ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» (اعراف:۱۷) خداوند در جواب او میگوید «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ» (اعراف:۱۸) یک حالت تهدیدآمیزی در این روایت وجود دارد. اینکه وعده میدهد به شدت این را پیگیری میکنم و از اطراف به آنها حمله میکنم و میبینی که اکثر آنها شکرگزار نیستند. در سوره بقره تأکیدی روی مسئله عاقبت ماجرا نیست، به یک معنایی شاید این داستان در سوره بقره خوشبینانهتر روایت میشود. شما وقتی داستان را در سوره میخوانید به آنها گفته میشود که بروید برای شما هدایت میفرستیم اطاعت کنید، خوف و حزن هم برطرف میشود. اگر انسان خوشبینی که چیزی در مورد انسان و تاریخ بشر نمیداند مثلا انسان نیست یک موجود ماورائی این داستان را بخواند احساس میکند ظاهراً مشکل مهمی پیش نیامده است. اینها موقتاً به آنجا میروند و بعد هم به سلامتی به بهشت برمیگردند.
ولی داستان در ابتدای این سوره نوید چنین چیزی را نمیدهد و برعکس آن را میگوید. درست است که این سخن ابلیس است بنابراین میتوانیم باور نکنیم که میگوید میبینید اکثر آنها شکرگزار نیستند. ولی جملهای که بعداً از خداوند نقل میشود که از تو و کسانی که پیروی میکنند لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ (اعراف:۱۸) جهنم را پر میکنم حالت خوف انگیزی دارد. این حالت و حضور ابلیس و نیروهای منفی در آن داستان حذف شدند و کمتر به آنها بها داده میشود، اینجا پررنگتر شدند و حالت تهدیدآمیزتری دارد. یک حسی از عدم خوشبینی نسبت به آینده انسان در این روایت وجود دارد.
جلسه قبل ادامه این داستان و قطعهای از سوره که مشخصاً با چهار خطاب یا بنیآدم پیگیری میشود را خواندیم. تأکید من روی این بود اگر این دو داستان را باهم مقایسه کنید در انتهای آن داستان این عبارت آمده بود که به آنجا بروید برای شما هدایت میفرستیم و اگر اطاعت کنید خوف و حزن برداشته میشود. در انتهای این داستان ظاهراً گفته میشود «وَلَکُمْ فِی الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» (اعراف:۲۴) و حرفی از هدایت زده نمیشود. جلسه قبل تأکید کردم که شما میتوانید قطعه یا بنی آدم را تا جایی که میگوید «یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (اعراف:۳۵) را جایگزین عبارت کوتاه آنجا بدانید. در واقع در این سوره مکی با عبارتهای یا بنیآدم احکامی و شیوهای از زندگی و بودنِ در زمین به آدم القا میشود که همان کلیات هدایتی است که قرار است به بشر توسط انبیاء برسد. اینجا در کتاب قرآن به این شکل به صورت کلی به آنها گفته میشود. از تقوا و توحید گفته میشود مخصوصاً جایی که به این آیه میرسد «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا» (اعراف:۳۳) به نظر میآید اصول شریعت بیان میشود. اینگونه میتوانید مقایسه را کامل کنید، این قطعه را قسمتی از آن داستان در نظر بگیرید.
شاید یک هدف از قطعه طولانی که با یابنیآدم گفته میشود این است که خوب و واجب است که شما با این داستان زندگی کنید. در زمین که هستید هر روز خودتان را در این موقعیت ببینید، این موقعیت را فراموش نکنید که منشأ ماجرا چه بود و در زمین بودن چه معنی دارد. زندگی حیات دنیوی که به ما داده شده است و مطاعی که الی حین داریم از کجا آمده است و معنی آن چیست و به صورت یک چیز موقت و با آرزوی برگشتن به بهشت به آن نگاه کنید. احساس من این است طولانی بودن این قطعه و خطابهای مداوم یا بنی آدم همین کار را با ما میکنند. شما اگر این داستان را همراه با این قطعه بخوانید حس اینکه ما مورد خطاب قرآن هستیم همان بنیآدم هستیم، بازماندههای همان دو نفر در زمین هستیم. مرتب مخصوصاً در شروع ارجاع به آن داستان دارد، ارجاع به مسئله لباس دارد. دومین خطاب این است که میگوید «یَا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ» (اعراف:۲۷)
[۰۰:۱۵]
واضحتر از اینکه شما در زمین هستید و دوباره فریب شیطان را در زمین نخورید که میخواهد شما را از بهشت دور کند و به بهشت برنگردید و شما را به جهنم بفرستد. فضای این قطعه یادآوری این است که ما همان بنی آدم هستیم و اینجا زندگی میکنیم و اصول خیلی سادهای برای زندگی باید رعایت کنیم که بعداً به تفصیل در شریعتهایی که انبیاء آوردند بیان میشود.
نکته دیگر که روی آن تأکید کردم اوج این قطعه چیزی شبیه اصول شریعت بیان میشود آیه ۳۳ است «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ»(اعراف:۳۳).
۳- تشابه با سوره انعام
میخواهم یک یادآوری کنم که فضای سوره انعام نه فقط به دلیل مجاورت مکانی آن در قرآن شباهتی به سوره اعراف دارد. در آنجا هم مسئله نبوت مسئله عمده است، قرار است عقاید دینی آنجا بیان شود فقط اگر از خیلی دور هم به سوره انعام نگاه کنید تعداد خیلی زیادی قل میبینید. سوره انعام حالت محاجه با مشرکین و کسانی که عقیده درست را قبول ندارند داشت. به معاد و توحید و نبوت اعتقاد ندارند در حالیکه فضای سوره اعراف حالت بحث با مشرکین ندارد ولی حالت بیان اعتقادات دینی است کاملاً سورهای است که در آن عقیده درست بیان میشود. در مورد محتوای کلی سوره یک مقدار تأمل کنیم و یا جلوتر در مورد آن مفصلتر صحبت میکنیم.
به هر حال مسئله نبوت و اعلام عقیده در هر دو مشترک است، در آنجا حالت بحث دارد ولی اینجا اینگونه نیست. هر دو مکی هستند و هر دو قبل از نزول شریعت هستند، میخواهم به این شباهت سوره اشاره کنم در آن سوره هم چیزهایی در مورد شریعت وجود دارد. نمیخواهم وارد جزئیات شوم ولی شما را تشویق میکنم قسمتهایی از سوره انعام که به شریعت به صورت کلی پرداخته میشود و مخصوصاً به بعضی از انحرافهای موجود در شریعت زمان معاصرین پیامبر اشاره میشود به اینها دقت کنید. مثلاً به این آیه در سوره انعام دقت کنید «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ» (انعام:۱۵۱) آنجا هم بیان کلیات شریعت داشتیم آیه ۱۵۱ از سوره انعام «أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ» (انعام:۱۵۱) اینکه اصول شریعت را همانطور که در تورات کلیات شریعت بیان میشود اینجا بیان میکند. مخصوصاً اشاره میکند به اینکه «سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا» (انعام:۱۴۸) شبیه این آیه اینجا میگوید وقتی که فعلوا فاحشته خداوند به ما گفته است این کار را بکنید. یک سری احکام دروغی دارند که اینها را به خدا نسبت میدهند. اینها شباهتهای قابل توجهی است بین بخشی که کلیات شریعت در اعراف بیان میشود با آن چیزی که در انعام است.
در عین حالیکه میگویم شباهتهایی است به شدت روی تمایز کامل سوره اعراف با انعام هم تأکید میکنم. سورهای که با این داستان شروع میشود چیز متفاوتی میگوید، در سوره انعام خیلی مسئله بیان عقیده درست به صورت دیالوگ با کسانی که اعتقاد ندارند اهمیت دارد. در اینجا شما در یک آرامشی عقاید را میشنوید، نمیخواهم به بعضی از نکات کلیدی اشاره کنم چون فکر میکنم به موقع این حرف را بزنم بهتر است. فقط میخواستم به این شباهت بین این قطعه از سوره با یک بخشهایی از سوره انعام هم اشارهای کرده باشم. شامل یک قسمتهایی از شریعت پیش از نازل شدن واقعی شریعت هستند که در سوره بقره به صورت رسمی بیان میشود و جزئیات آن در سورههای دیگر هم ادامه پیدا میکند.
از اینجا شروع کنیم که انتهای جلسه قبل بود «یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (اعراف:۳۵) «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (اعراف:۳۶) در سوره بقره که انگار خوشبینانهتر است میشنوید که اگر اطاعت کنید حزن و خوف نیست. اینجا آیه بعد ساز مخالف را میزند حالت تهدیدآمیزی که کسانی هستند تکذیب میکنند و یک چیز ترسناکی اینجا است. وارد قطعه جدیدی میشویم یک ایه دیگر بخوانیم وارد صحنههایی از قیامت میشویم. یک بار دیگر به دورنمایی که از سوره داشتیم برگردیم. میدانیم که این مقدمات گفته میشود و به بخش بزرگی از سوره میرسیم که پنج به اضافه یک پیامبر هست، پنج پیامبر مختصر و یک پیامبر به صورت خیلی مفصل (به مناسبت اینست که به لحظه اعلام توافق هستهای نزدیک میشویم که مدتها قبل صورت گرفته ولی هنوز اعلام نشده است.) پنج پیامبر به صورت فلاشاستوری(flash story) یعنی خیلی سریع از ابتدا تا انتها که آمدند و حرف مشترکی زدند و مخالفتهایی به آنها شد.
در روال خواندن قرآن این الگوی کلی است که نمونه آن سوره شعرا و خیلی سورههای دیگر است که داستان انبیاء را به ترتیب تاریخ بیان میکند. گاهی اینگونه است که ممکن است یکی از پیامبران را به صورت مفصل بررسی کند یا گاهی ترتیب تاریخی رعایت نمیشود.
الگوی تذکر دادن با استفاده از داستان انبیاء مخصوصاً الگوی کلی که انبیاء آمدند، تکذیب شدند بعد قومهایی که تکذیب کردند مجازات شدند. این در قرآن آمده است و اینجا در قرآن از اول که میخوانید اولین جایی است که این الگو را میبینید از این نظر اهمیت دارد. بخش عمده سوره قسمت بیان تاریخ انبیاء است. میخواهم دورنما را کامل کنم تا بعد بتوانیم ورود به این قطعه را داشته باشیم. از دورنما که نگاه میکنید شروع سوره ابتدای تاریخ بشر و خلقت انسان است. داستان مفصلی نقل شده که خداوند بشر را خلق کرده است و اینگونه شد و انسانها به زمین آمدند. از نظر خداوند اصل تاریخ بشر تاریخ انبیاء است بنابراین سوره به شدت رنگ و بوی تاریخی دارد. چیزی که در مورد انعام میگفتم که خیلی محاجه با عقاید مخالفین و مشرکین و کسانی که تکذیب میکنند است. چیزی که در سوره انبیاء کاملاً غلبه دارد وجه تاریخی است. شما میتوانید به یک معنا بگویید از دور که نگاه میکنید شاید مهمترین نکته در اعراف است که تاریخ بشر را مرور میکند. تاریخ انبیاء تاریخ بشر است، مهمترین اتفاقهایی که در زمین در تاریخ بشر افتاده است همین لحظههایی است که انبیاء آمدند و خداوند با بشر صحبت کرده و کتاب نازل شده است.هدایتی که در داستان اول وعده داده شده بود به بشر رسیده است. شاخصترین آدمها انبیاء هستند، شاخصترین اتفاقها هم همین چیزها است. بعضی از افراد شاخص کسانی هستند که نماینده ابلیس هستند، مثلاً کسانی که مقابل انبیاء میایستندمثل فرعون؛ آنها هم به عنوان نمایندههای شیطان افراد مهمی حساب میشوند و در قرآن ذکر میشوند. شما سوره اعراف را که از دور نگاه میکنید به نظر میآید اساساً از اول تاریخ بشر شروع کرده و هایلایتهای (Highlight) تاریخ را بیان میکند مخصوصاً با یک تفصیلی داستان موسی را که یکی از نقاط اوج تاریخ انبیاء و تاریخ بشر است را بیان میکند. نهایتاً اگر شما بخواهید کلیت تاریخ را بگویید داستان را خیلی مختصر میگویم؛ خداوند بشر را خلق کرد، یک ابلیسی تمرد کرد و گفت من اینها را گمراه میکنم. آنجا حرفهای خیلی بدی زده شد، این گفت من کاری میکنم که اکثر آنها شکرگزار نباشند و خداوند هم گفت همه کسانی که از تو تبعیت کنند به جهنم میفرستم و جهنم را با اینها پر میکنم. جزئیات را کنار بگذاریم قسمت یا بنی آدم را یک لحظه فراموش کنید، تاریخ بشر شروع شده است و وارد شدیم و بشر را میبینیم که انبیاء میآیند و متأسفانه همانطور که شیطان وعده داده بود ظاهراً این را دروغ نگفته بود اکثر مردم جزو گروهی هستند که حرف شیطان را گوش میدهند و حرف پیامبران و خدا را گوش نمیدهند، تبعیت از هدایت الهی نمیکنند. همانطوری که اینجا گفته میشود اگر تبعیت کنید «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ » (اعراف:۳۵) و اگر «کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ» (اعراف:۳۶) انتظار منطقی ما چیست؟ داستان از اینجا شروع شده است و این وعدهها و تهدیدهها داده شده است داستان را میخوانیم میبینیم واقعاً اینگونه است. انبیاء میایند مردم گوش نمیکنند و مجازات و مجازات میشوند.
اگر خطی روایت کنیم آخرین صحنهها باید به صحنههای قیامت برسیم، پایان داستان بشر قسمت حشر و قیامت است و اینکه حکم داده میشود و یک عده به بهشت برمیگردند و یک عده برنمیگردند. داستان اینگونه تکمیل میشود. چیزی که الان در این سوره به آن میرسیم مثل یک تصمیم مهم روایی است که پایان داستان را اینجا بیاورد. اگر خطی روایت کنید جای این قسمت از بهشت و جهنم در انتهای داستان بشر است ولی میگویم این مانند تصمیم در مورد نحوه گفتن روایت است. گاهی اوقات انتهای روایت را میگویید به ما به شدت لحن گفته میشود وعدهای که شیطان کرد عملی میشود و خواهد شد. عده خیلی زیادی به جهنم میروند، صحنههای وحشتناکی از بهشت و جهنم نمایش داده میشود.
۴- توصیف منحصر به فرد بهشت و جهنم در این سوره
واقعاً بدون اغراق دو یا سه صفحهای که اینجا درباره بهشت و جهنم است در قرآن یگانه است. به دلیل نوع جنس حرفهایی که زده میشود، به دلیل طول زیاد آن و مخصوصاً به دلیل حالت عجیبی که روایت در این قسمت بیان میشود، در جای دیگر جهنمیها به بهشتیها یک چیزهایی میگویند و آنها جواب میدهند.
ممکن است به صورت پراکنده این صحنهها را در جای دیگر از قرآن ببینید مخصوصاً صحنهای که از اول میآید یک عده قبلیهای خود را متهم میکنند و آنها جواب اینها را میدهند. یک دیالوگی بین بهشتیها با جهنمیها در انتهای آن است، پدیدهای است که سوره هم به همان نام اعراف است. آدمهایی هستند که در وسط ایستادند و یک چیزهایی با این دو میگویند. این شخصیتها حرف میزنند توصیف بهشت و جهنم و حشر در قرآن زیاد دارید ولی یک مقدار از دور توصیف میشود که یک عده به بهشت و یک عده به جهنم رفتند. این مقدار و این حجم از شنیدن سخن آدمهایی که در آنجا هستند
[۰۰:۳۰]
انگار این ویژگی که در داستان آدم و حوا در اینجا هست که شما حرف ابلیس را میشنوید این قسمت هم ادامه پیدا میکند. شما یک مقداری حرف آدمهای جهنمی را در اینجا میشنوید، دیالوگهای بین خودشان با دیالوگهایی که با بهشتیها دارند. این قطعه پایان ماجراست, بنابراین الان اگر ساختار سوره را از دور نگاه کنید اینگونه باید ببینید. سوره شروع میشود از آغاز پیدایش بشر, بعد انتهای تاریخ بشر وقتی که قیامت برپا شده و بهشتیها به بهشت برگشتند و جهنمیها به جهنم رفتند. انگار کل این تصاویر و اطلاعاتی که به شما داده شده اینکه آغاز کجا بود، انگار داستان انبیاء را میخوانید که ببینید که چطور شد!
۵- یک تمهید روایی: بیان آخر داستان در ابتدا
میگویند اگر از ابتدا پایان داستان را بگویید خواننده التهابی ندارد که ببینید داستان به کجا میانجامد. به “چگونگی” اتفاقها توجه میکند. این یک تمهید روایی است. برای اینکه شما را متوجه اتفاقهایی کند که باعث شده این پایان به وجود بیاید. شما داستان انبیاء را بعد از این ماجراها میخوانید، بعد از مقدمه طولانی سه صفحهای که اینجا دارد تحت لوای وعده کلی اتفاقی که افتاد (هبوط به زمین و وعده آمدن هدایت). با توجه به اینکه ابلیسی هست. شما نمیتوانید داستان انبیاء را در سوره اعراف بخوانید و سخنانی که در مقابل انبیاء گفته میشود را به عنوان سخن ابلیس نخوانید. فضای سوره اینگونه است که شما این داستانها را تحت لوای آن چیزی که در ابتدای سوره دیدید میخوانید.
ما میدانیم بعضی از اقوام حرف انبیاء را گوش کردند و یک عده هدایت شدند. و فضای این سوره با چیزی که بعد از این داستان آمده است، و چیزهایی که در بهشت و جهنم دیدیم؛ احساس شما وقتی که این داستانها را میخوانید این است که پنج داستان اول به نابودی اکثریت منجر میشوند. این دید کلی نسبت به اینکه ساختار سوره چگونه است و چگونه این روایت پیش میرود.
من میتوانم ادعا کنم کلاً که به سوره اعراف نگاه میکنم تاریخ بشر را از ابتدا تا انتها روایت میکند با این نکته که انتهای داستان بعد از روایت ابتدای آن میآید و جای پرده دوم و سوم به یک معنایی عوض شده است. بعد از پرده اول قرار است پرده دوم را بخوانیم از اینجایی که گفته میشود «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (اعراف:۳۶) آیه قبل وارد این شدیم که صحنههای قیامت را ببینیم. «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ» (اعراف:۳۷) چه کسی ستمکارتر و گناهکارتر از کسی است که به خدا افترا میبندد یا آیات خداوند را تکذیب میکند. «أُولَئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتَابِ» (اعراف:۳۷) منظور از منالکتاب طبعاً کتاب تکوین است، مثلاً رزقی برای آنها نوشته شده است و به آنها میرسد، نصیبی از کتاب دارند. «أُولَئِکَ یَنَالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» (اعراف:۳۷) حیات دنیوی آنها میگذرد تا جایی که ملائکهای که فرستاده خدا هستند برای اینکه اینها را از دنیا ببرند به آنها میگویند که چیزهایی که از غیر خدا میخواندید کجا هستند. «قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ» (اعراف:۳۷) میگویند ما گمراه شدیم و خودشان شهادت میدهند که ما کافر بودیم و حقیقت بر ما پوشیده بود یا حقیقت را پوشاندیم.
این آیات مقدمه این است که وارد صحنه قیامت میشویم، مرگ را میبینید. دروازه ورود به جهان آخرت را میبینید. «قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ» (اعراف:۳۸) از اینجا وحشتناک است، انگار دروازه آن جهان باز میشود و آنها روی قبلیها میریزند. فضایی که اینجا است لعن جهنم است که گفته میشود «قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالإنْسِ فِی النَّارِ» (اعراف:۳۸) درست است که معنی آن این نیست همه کسانی که قبلاً از جن و انس بودند همه در آتش هستند ولی عبارت چنین فضایی دارد «قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالإنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأولاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ» (اعراف:۳۸) نمیدانم واقعاً ترسناک است و در عین حال حسی از اینکه حرفها احمقانه است ادامه حماقتهای دنیوی آنها است. طرف به جهنم رفته است و به فکر این است کسانی که بودند عذاب آنها دو برابر شود, چنین درخواستی دارد. این عبارت کوتاه «کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا» (اعراف:۳۸) هر کسی که وارد میشود قبلی خود را لعنت میکند. اینها کسانی هستند که کارهای بد میکنند و میگویند اباء ما این کارها را میکردند. کسانی که لعنت میشوند همان اباء هستند کسانی که از آنها تبعیت کردند. ممکن است در زمان حیات خود هم از کسانی تبعیت کرده باشند ولی اصولاً بهانه کفر و تکذیب آنها تبعیت از اباء آنها بود. «إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا» (اعراف:۳۸) وقتی که جمع میشوند «أُخْرَاهُمْ لأولاهُمْ» (اعراف:۳۸) میگویند اینها را ما را گمراه کردند و به آنها عذاب بدهید. «قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِنْ لا تَعْلَمُونَ» (اعراف:۳۸) هر دوی شما دو برابر است ولی نمیدانید.
۶- مقصر بودن مقلدین
من با این موافق هستم کلاً احساس خوبی نسبت به آدمهای مقلد احمق ندارم. کسانی که اول و بدون تقلید گمراهی را بنا گذاشتند آدمهای مبتکری هستند! درست است که هدایت را از بین بردند و ضلالت را ایجاد کردند. رسم و رسوم احمقانهای درست کردند و دیگران هم از آن پیروی کردند ولی کسانی که چشم و گوش بسته مانند گوسفند دنبال آنها رفتند واقعاً به دلیل حالتی که دارند مستحق عذاب مضاعفی هستند. معمولاً آدمهایی که زندگی گوسفندواری دارند و یک جایی به دنیا میآیند و هرچه میشنوند به آن عمل میکنند خیلی احساس معصومیت میکنند. این دیالوگ همین را نشان میدهد، احساس میکنند کسانی بلایی سر آنها آوردند، چون آدمهایی هستند که شباهت به گوسفند دارند. فراموش میکنند که نباید گوسفند میبودند و گوسفند بودن جرم است، مقلد بودن و فکر نکردن بد است. اینکه من بگویم عقل خود را دست کسی دادم و از او تبعیت کردم و گمراه شدم و انگار من تقصیر ندارم او مرا گمراه کرد، برای خودش گمراهی ایجاد کرده است. این آیات از یک طرف هولناک است و از یک طرف به دلیل درخواست احمقانه ممکن است خندهای به لب آدم بیاورد. «وَقَالَتْ أُولاهُمْ لأخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» (اعراف:۳۹) آنها هم جواب میدهند که شما هیچ فضیلتی برای ما ندارید این عذاب را بچشید.
آیه «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» یعنی گویی آدمهایی که موحد نیستند و قابل هدایت نیستند باهم دعوا دارند. مشاجرات در جهنم هم ادامه دارد بهم لعنت میفرستند. (اگر ما آنجا نباشیم خندهدار است ولی چون معلوم نیست ما هم در آنجا هستیم یا خیر بعداً تصمیم میگیریم که میتوان خندید یا خیر.) یاد خاطرهای میافتم طبعاً مانند خیلی از شماها من بچه که بودم شاگرد درسخوانی بودم و همه نمرههای من بیست بود. یادم است در سال سوم ابتدایی یک نوزده و نیم گرفتم هنوز یادم مانده است و معدل کل من بیست نشد. در جمع خانوادگی نشسته بودیم دو تا از بچههای فامیل باهم صحبت میکردند از من دو یا سه سال کوچکتر بودند، این دیالوگ در ذهن من ماند. یکی از دیگری پرسید ریاضی چند شدی؟ دومی میگفت هشت شدم, این میگفت من چهار شدم. میگفت املا چند شدی این میگفت پنج، این میگفت من هفت شدم، همینطور ادامه پیدا کرد و تقریباً نمره قبولی نگرفته بودند ولی باهم حالت رقابت داشتند با خوشحالی میگفت این پنج شده است و من هفت شدم. اینها مردودها هستند. این میگوید تو شروع کردی این میگوید تو ادامه دادی، بالاخره جفت آنها در جهنم هستند و جزو مردودین هستند.
«إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ»(اعراف:۴۰) کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و مانند ابلیس استکبار کردند. (هرچه در این سوره میخوانید یادتان بیاید که سوره از کجا شروع شد.) دری از آسمان به سمت آنها باز نمیشود و وارد بهشت نمیشوند تا آنکه شتر وارد سوراخ سوزن شود. یعنی همانقدر سخت است که اینها به بهشت بروند. تصور کنید چنین آدمهایی وارد بهشت شوند یا دری از آسمان به سوی آنها گشوده میشود که تصور کنیم شتری از سوراخ سوزن رد میشود.
۷- اشتراک لفظ جمل به معنای شتر و طناب کشتی
بعضیها متأسفانه میگویند چون جمل اشتراک لفظی دارد؛ واژه جمل به معنای شتر و نیز جمل به معنای طناب کشتی که خیلی بزرگ کلفت است. بعضیها در تفسیر خود ترجمه کردند که اینجا منظور از جمل طناب کشتی است. اولاً در قرآن به معنای شتر آمده است بنابراین دیفالت(=پیشفرض) ما این است که یک واژهای که به یک معنایی مرتب تکرار شده است در جای دیگر هم میآید, اگر قرائن خیلی موجهی نداشته باشیم باید به همان معنا در نظر بگیریم. احتمالاً آنها قرینه را بیش از اندازه موجه میدانند، که قرار است نخ و طناب از سوزن رد شود، شتر از سوراخ سوزن قرار نیست رد شود.
برهان قاطع این است که یک بار انجیل را بخوانید، در انجیل مسیح همین حرف را میزند. در آنجا لفظ یونانی طناب و شتر یکی نبود که بگوییم اشتباهی ترجمه شده است. حضرت مسیح در حکایت معروف که یک ثروتمندی به او میگوید من چه کاری کنم، به حواریون میگوید اینکه ثروتمندان به بهشت برسند به همان سختی است که شتر از سوراخ سوزن رد شود. بنابراین این عبارت انگار تمثیل استفاده شدهای است، به این دلیل قاطع, به نظر من در اینجا منظور این است.
حضار: چنین ضربالمثلی وجود ندارد؟
استاد: تشخیص دادن آن سخت است که قرآن این را ضربالمثل کرده است، الان ضربالمثل است و ما هم استفاده میکنیم. در ادبیات فارسی هم وجود دارد، ولی اینکه از قبل بود و قرآن استفاده کرده است یا خیر. قبل از آن در انجیل بود, بنابراین سابقه دارد. اینکه قرار نیست شتر از سوراخ سوزن رد شود و طناب کشتی هم قرار نیست از سوزن رد شود,
[۰۰:۴۵]
قرار است تصویر اقرارآمیز عجیب ساخته شود؛ رد شدن شتر به این بزرگی از یک چیز کوچک است که قرار است رد شود. مثلاً شما بگویید فیل در کلبه روستایی است، قرار نیست که فیل به کلبه روستایی برود شما وقتی یک چیز بزرگ را در نظر بگیرید که داخل یک چیز کوچک برود معلوم است که من میگویم قرار نیست آن چیز بزرگ وارد این شی کوچک شود. به نظر میرسد قطعاً ترجمه درست همین است و خوشبختانه برخلاف آن چیزی است که در انجیل ضبط شده است که خیلی ترسناکتر است. چون در مورد ثروتمندان میگوید. بعد از این میگوید ثروتمندی از مسیح درخواست هدایت میکند، انگار وضع خیلی بد است. اینجا الحمدالله شرایط شبیه شدن به شتر تکذیب آیات و استکبار نسبت به آیات الهی است و ثروتمند بودن نیست. «وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ» (اعراف:۴۰) اینگونه به مجرمین جزا میدهیم. «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» (اعراف:۴۱) جهنم زیرانداز آنها است، در بالا آتش روانداز آنها است و ستمکاران را اینگونه جزا میدهیم.
صحنه اول وحشتناک است ولی در صحنه دوم «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (اعراف:۴۲) یک رایحهای از مغفرت با جمله معترضه “لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا” وجود دارد. یعنی خیلی سخت نمیگیرند ایمان بیاورید، عمل صالح انجام دهید، خیلی عمل صالح انجام ندهید یا اعمال شما خیلی صالح نباشد در حد وسع خود کارهایی را انجام بدهید. یکی از سخنرانهایی که حرف او را زیاد میشنویم میگفت جهنم رفتن خیلی سخت است. به نظر میرسد شرایط خیلی آماده برای بهشت رفتن است، یاد این آیه میافتم «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ وَ رَبٌ غَفور» (سبا:۱۵) جای به این خوبی است و پروردگار هم وعده مغفرت داده است. آدم باید چه کاری انجام دهد که تبدیل به شتر شود و رفتن به بهشت مانند وارد شدن به سوراخ سوزن شود. «لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (اعراف:۴۲) اینها در ادامه داستان است یعنی پیوستهای داستان است. ما اخراج شدیم و برمیگردیم، چه کسانی برمیگردند و چه کسانی برنمیگردند، کسانی که برنمیگردند چه اوضاعی دارند.
«وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ» (اعراف:۴۳) تیرگیها را از سینه آنها پاک کردیم، زیر آنها نهرها جاری است. «وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا» (اعراف:۴۳) به حرف زدن بهشتیها در مقابل آنها دقت کنید. واقعاً این ویژگی آدمهایی است که اهل جهنم هستند همیشه دچار نفسانیت و انانیت هستند و همیشه با دوروبر خود درگیر هستند. آدمهای بهشتی با دیگران درگیر نیستند و طرف معامله آنها خدا است. برای خدا کار میکنند، با خدا حرف میزنند، اوج آن این عبارت که از حضرت مسیح نقل میکند که حیات و ممات من برای خدا است. آنجا که هستند حرف آنها این است «وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ» (اعراف:۴۳) گفته میشود بهشتیها به هم سلام میکنند، کاری بهم ندارند. شاید در ادامه چیز وحشتناکی که در بالا دیدیم این گفته میشود «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»(اعراف:۴۳) ممکن است چیزهایی در سینه آنها باشد، حسادتهایی داشته باشند، تیرگیهایی در سینه آنها باشد اینها را پاک میکنند و به جهنم میفرستند و در دارالسلام چیزی به جزء سلام باقی نمیماند.
حضار: پاک میکنند و به جهنم میفرستند؟
استاد: به بهشت میفرستند به جایی میفرستند که «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الأنْهَارُ».
«وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ» (اعراف:۴۳) خداوند به وعده خود عمل کرد و هدایت را فرستاد پیروی کردند «وَنُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (اعراف:۴۳) “اورثموها” هم باز اشاره به آن داستان است. ارث اینهاست, برای پدر اینها بود و به اینها ارث رسیده است. به چیزی که به آن تعلق دارند میرسند. «وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ» (اعراف:۴۴) اینها یگانه است دیالوگ بین اصحاب جنت و اصحاب نار، اعرافی که در وسط هستند اینها تصاویر خاص این سوره است. «وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا » (اعراف:۴۴) وعدهای که پروردگار ما به ما داده بود به حقیقت پیوست، آیا چیزی که پروردگار شما به شما وعده داده بود به حق یافتید. در چند آیه قبل وعدهای که به آنها داده شده بود را دیدید. «قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ» (اعراف:۴۴) کسی در آن بین ندا میدهد که لعنت خداوند بر ظالمین است.
خیلی وحشتناک است فقط به ذکر این نکته کفایت میکنم که صحنه خیلی وحشتناکی است. «الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ» (اعراف:۴۵) کسانی که لعنت میشوند راه خدا را سد کردند. اینها زمینهساز این است که شما اول پایان وحشتناک را ببینید بعد به زودی این آدمها را میبینید. کسانی که جلوی نوح ایستادند و حرفهایی زدند، کسانی که جلوی لوط آن حرفها را زدند. مخصوصاً جلوی شعیب طولانی روایت میشود مخصوصاً در اوج آن فرعون و کسانی که جلوی موسی هستند. کسانی که «یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ» (اعراف:۴۵) «وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلا بِسِیمَاهُمْ» (اعراف:۴۶) بین بهشتیها و جهنمیها یک حجابی وجود دارد و بر بلندی مردانی هستند که همه بهشتیها و جهنمیها را به چهره میشناسند. «وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» (اعراف:۴۶) به اصحاب جنت ندا میدهند سلام بر شما «لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ» (اعراف:۴۶) داخل نمیشوند ولی آروزی آن را دارند و طمع وارد شدن به جنت دارند. «وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (اعراف:۴۷) وقتی چشمهای آنها به سمت اصحاب نار میچرخد (نمیگوید نگاه میکنند انگار با اختیار خود به آنها نگاه نمیکنند ولی چشمهای آنها به آن سمت گرایش پیدا میکند) و میگویند «رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (اعراف:۴۷) ما را در بین قوم ظالمین قرار نده.
«وَنَادَى أَصْحَابُ الأعْرَافِ رِجَالا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ» (اعراف:۴۸) اصحاب اعراف و کسانی که به چهرههای آنها میشناسند ندا میدهند «قَالُوا مَا أَغْنَى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ» (اعراف:۴۸) به کسانی که در جهنم هستند میگویند آنچه که جمع کردید و استکباری که داشتید برای شما کافی نبود و چیزی را از شما دفع نکرد. «أَهَؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ» (اعراف:۴۹) به جهنمیها میگویند کسانی که در بهشت هستند کسانی بودند که شما قسم میخوردید خداوند به اینها رحم نمیکند و محبت نمیکند «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» (اعراف:۴۹) این خطاب به اصحاب اعراف یا خطاب به اصحاب جنت است که وارد جنت شوید.
حضار: اعراف یعنی بقیه را میشناسند؟
استاد: ظاهر آیه اینگونه است
۸- دو نظر در مورد اینکه اعراف چه کسانی هستند؟
اختلاف نظر وجود دارد در مورد اینکه اعراف چه کسانی هستند. ظاهراً روایتی وجود دارد که میگوید اینها کسانی هستند که بین بهشت و جهنم هستند. این آیه هم این را تأیید میکند که میگوید وارد نمیشوند ولی آرزوی رفتن به بهشت دارند. اگر بخواهیم کودکانه بگوییم کسانی که ترازوی اعمالشان به هیچ طرفی متمایل نشده و بینابین هستند و منتظر مغفرت و اذن دخول به جنت هستند، بین بهشت و جهنم معطل هستند، این یک تعبیر است. تعبیر دیگر این است که اینها آدمهای خیلی سطح بالایی هستند و علت اینکه هنوز وارد بهشت و جهنم نشدند این است که انگار آخرین کسانی هستند که به یک مناسبتی وارد جنت میشوند. شما از این ایات میفهمید که اینها بهشتی هستند و وارد بهشت خواهند شد ولو اینکه هنوز نشدند. یک تعبیر این است که اینها مانند رهبرانی هستند که همه پیروان آنها وارد جنت میشوند. آقای عبدالعلی بازرگان این مثال را میزند که مانند رئیس گروه کوهنورد که اول همه را رد میکند بعد خودش میآید. مانند بزرگان اهل بهشت هستند نه کسانی که معلوم نیست به بهشت یا جهنم بروند.
حضار: اینکه همه را میشناسند
استاد: اینکه در اعراف هستند و «رِجَالا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ» (اعراف:۴۶) روی یک نکته تأکید میکنم وقتی که به اصحاب نار نگاه میکنند حرف عارفانهای میزنند «قَالُوا رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (اعراف:۴۷) نمیگویند ما را در آتش نینداز میگویند ما را با اینها قرار نده، دعایی از حضرت علی در دعای کمیل روایت شده است یک قطعه معروفی وجود دارد، اگر من را به آتش بیندازی آتش را تحمل میکنم, اما اینکه از دوستان تو دور شدم و با دشمنان تو یک جا هستم این را چگونه تحمل کنم؟! به نظر من این حرف جالبی است. شما یه لحظه تصور کنید که آتش را میبینید ولی به این فکر میکنید که با ظالمین یک جا نباشید نه به این فکر کنید که نسوزید. من فکر میکنم آدم معمولی اینگونه بیان میکند که من را گرفتار آتش نکن ولی دعای اینها اینست که «لا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (اعراف:۴۷) اینکه «لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ» (اعراف:۴۶) معنی آن این نیست که به آنها اجازه داده شود، وارد نمیشوند بیشتر آدم احساس میکند که خودشان وارد نمیشوند ولی آرزوی آن را دارند و در نهایت وارد میشوند. تمایل من بیشتر به اینست که از واژه اعراف, معرفت گرفته میشود با توجه به توصیفی که گفته میشود. علیالاعراف هستند یعنی بر بلندی هستند، رجالی هستند که «یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ» و فراتر از یک آدم معمولی سخنان حکیمانه میگویند بیشتر به نظر میرسد که همین احتمال درست باشد که اینها افراد برجستهای هستند که به دلایلی در انتها وارد بهشت میشوند.
حضار: «لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ» را نمیتوانیم برای بهشتیها در نظر بگیریم؟
استاد: یک احتمالی که هم آقای عبدالعلی بازرگان در استدلال خود میگوید «لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ» به اصحاب جنه برمیگردد به نظر من این استدلال یک مقدار ضعیف است.
حضار: در آخر مگر نمیگوید اینها وارد بهشت میشوند.
استاد: چه کسانی؟
حضار: حتی آیه بعدی هم میگوید.
استاد: می گوید «وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ» (اعراف:۵۰)
[۰۱:۰۰]
اینها کسانی هستند که اصحاب جنت هستند
حضار: اینها میآیند ولی هنوز وارد نشدند.
استاد: تصویر میگوید بین کسانی که در جهنم هستند با کسانی که در بهشت هستند حجابی وجود دارد. انگار بهشت و جهنم برپاست و این آدمها در آن هستند. من با قاطعیت نمیگویم ولی به نظر اینگونه میآید. اینها برنمیگردند که اصحاب نار را نگاه کنند یا اینکه بگوییم هنوز کسی وارد بهشت و جهنم نشده است. آقای عبدالعلی بازرگان میگوید این قبل از این است که آنها وارد بهشت شوند و عبارت به اصحاب الجنه برمیگردد.
حضار: در آیه ۴۹ «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» خطاب به اعراف نیست؟
استاد: به نظر میآید که خطاب به اعراف است، میتوانید بگویید به اعراف نیست و به کل اصحاب جنه است اگر تصور شما این باشد که این قبل از ورود بهشتیها و جهنمیها در جایگاه خودشان است حتی میتوانید آن عبارت را هم به اصحاب جنه برگردانید. انگار یک جوری است.
حضار: حجاب مشکل ایجاد میکند؟
استاد: اینها چه فرقی با بهشتهای معمولی و جهنمیها دارند؟ چرا وسط ایستادند؟
حضار: اینها بودند که دعوت کردند و جفت گروهها را میشناسند. مثلاً اعراف, پیامبر یک امتی است امت او میآیند و دو گروه میشوند و جفت گروهها را میشناسد.
استاد: یعنی اینها قطعاً جزو بهشتیها هستند ولی کارشان این است که اینها را از هم جدا کنند
حضار: چون در آخر یک آیه است
استاد: خیلی برای من این جا نمیافتد. آیه بالا را نگاه کنید، این حرفها را زدهاند اگر از خودتان هم میگویید, سابقه دارد. به این آیه دقت کنید «وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا»(اعراف:44) تمام شده است و وارد جهنم شدند و بعد آنها میپرسند وعدهتون محقق شده است. بعد این آیه میآید که حجابی بین آنها است و اینها آنجا ایستادند. این حرفی که میزنم آن تعبیر را رد نمیکند ولی به قول علامه طباطبایی با سیاق آیات خیلی سازگار نیست. به نظر میآید تقسیم شدند همه چیزهایی که شما میگویید در شأن آنهاست و نظر من همین است، یا کسانی که در قرآن به آنها شهدا گفته میشود آدمهای خاصی هستند که به قول شما امتها را میشناسند و شاهد بر یک چیزهایی بودند و به سیما میشناسند.
حضار: انگار ریتم خطی شکسته میشود
استاد: ممکن است واقعیت این است که خیلی برای حل این مسئله فکر نکردم، شاید فکر کنم و به دلایلی بگویم قطعاً نظر من این است ولی هر وقت خواندم هیچ وقت اینگونه نفهمیدم که بهشت و جهنم هنوز تشکیل نشده است. خیلی برای من عجیب است که بگوییم اینها آدمهایی هستند که گناه و ثواب آنها مساوی است به نظر میآید شأنی دارند.
حضار: شأن آنها قطعی است
استاد: برای بعضیها اصلاً قطعی نیست با توجه به روایت میگویند اینها آدمهای بینابین بهشتیها و جهنمیها هستند، هنوز نمیدانند که به بهشت و جهنم بروند.
حضار: از ادامه سوره هم برمیآید
استاد: شاید برگردیم و یک جایی از این سوره مناسبت داشته باشد که بگوییم مناسبت آن با کل سوره کدام تعبیر بهتر است. واقعیت این است که چون اسم سوره اینجا است در آخر بحث برگردیم و در این مورد صحبت کنیم.
خطاب میکنند که اینها کسانی بودند که شما قسم میخوردید که وارد جنت نمیشوند. دوباره «لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» (اعراف:۴۹) تکرار میشود «وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ» (اعراف:۵۰) اصحاب جنت یک بار به اصحاب نار ندا دادند و الان اصحاب نار به اصحاب جنهمی گویند «أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ» (اعراف:۵۰) از آبی که در بهشت است به ما بدهید «أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (اعراف:۵۰) یا از آن چیزی که خداوند به شما رزق داده است.
۹- ادامه شرک جهنیمان در جهنم
شرک را میبینید یارو هنوز در جهنم است به خدا نمیگوید آب بده مثلاً میخواهد کلک بزند که کنار دیوار برود و بگوید یک مقدار آب به ما بدهید. به اطرافیان خود فحش میدهد ممکن است طرف پدر او باشد که او را گمراه کرده است و از طرف دیگر حرف او به اصحاب جنت این است که یک چیزی به ما بده. میگویند «مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (اعراف:۵۰) از چیزی که خدا به شما داده است به ما بدهید. «قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ » (اعراف:۵۰) خداوند این آب و رزق را بر کافرین در آن دنیا حرام کرده است.
گفته بود «خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» آب و رزق را در این دنیا همه استفاده میکنند ولی در آن دنیا اینگونه نیست. حرام کردن نه اینکه نخورید بلکه به آنها نمیدهند تحریم آن دنیا تحریم تشریعی نیست که رعایت کنید یا نکنید یعنی مسئله حل است و کلاً چیزی به آنها نمیرسد.
۱-۹ جهنم پر از آدمهایی است که دین دارند و با دین خودشان بازی میکنند
«الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ» (اعراف:۵۱) خیلی آیه خوبی است برای کسانی که وقتی قرآن میخوانند معمولاً خودشان را مؤمن فرض میکنند و وقتی میشنوند کافر فکر میکنند مسیحیها و یهودیها هستند یا اگر خیلی دلشان بزرگ باشد فکر میکنند کسانی که دین ندارند هستند. کلاً حرف از این است که جهنم پر از آدمهایی است که دین دارند و با دین خودشان بازی میکنند و شامل اکثر آدمهایی است که قرآن میخوانند میشود. حیات دنیا آنها را مغرور کرده است و فریب داده است، خواندن این آیات خیلی سخت بود ولی فکر کنم تمام شد. نگاه خاصی است شنیدن این حرفها و تصویری از بهشت و جهنم است براساس حرفهایی که این آدمها میزنند. تلخی آن خیلی زیاد است که یک نفری در جهنم است و چیزی را درخواست میکند و در جهنم است چیزی از او پرسیده میشود و جواب میدهد. شیرینی قسمت جنت هم زیاد است ولی دوگانگی که در سرنوشت بشر است که سرنوشت او به چنین جایی ختم میشود خیلی انسان را دچار خوف و حزن میکند. (با اینکه ما خیلی انسانهای مؤمن و عارفی هستیم چرا خوف و حزن ما از بین نمیرود؟!:) قرار است در دنیا با خوف و رجاء زندگی کنیم منظور از اینکه «لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» فقط اولیاء خدا در همین دنیا به جایی میرسند که دیگر خوف و حزن ندارند ولی بقیه باید در خوف زندگی کنند و کتاب و رسالت انبیاء هم در جهت انذار و ذکر است و ترساننده است. قرار نیست این آیات را بخوانیم و بگوییم ما مومن هستیم، واقعاً یک عده اینگونه هستند. کلمه کافر را طوری برای او ترجمه کردند که طرف فکر میکند من کافر نیستم چون به اصول دین اعتقاد دارم بنابراین جاهایی که میگوید «حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ» خیلی نمیترسد میگوید الحمدالله در اینجا به دنیا آمدیم و شیعه هستیم و جزو کفار نیستیم.
حضار: راجع به «الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا» (اعراف:۵۱) آیه بالاتر که میگوید «الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا» (اعراف:۴۵) شاید اینجا هم وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا یعنی راه خدا را اعوجاج ایجاد میکنند انگار خودشان مدعی هستند
استاد: «یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» (اعراف:۴۵) میتواند به فرعون هم گفته شود ولی معمولاً «وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا» (اعراف:۴۵) برای آدمهای فعالیتهای درون دینی است که هدایتی را که از طرف خداوند آمده است منحرف میکنند. اینجا فضا اینگونه است که این آدمها اینگونه هستند دینی دارند که با دین خود بازی میکنند.
۲-۹ خروج آرام از آن فضای هولناک در قرائت سوره
«وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (اعراف:۵۲) صحنههای قیامت تمام شده است ولی در این سوره چند بار به پیامبر برمیگردیم و کتابی که از اول گفته شده است. حس خودم را میگویم گاهی آدم قرآن را میخواند و تأثیری روی او میگذارد و درست نیست و اشتباه است اگر فکر کند که منظور این بود این تأثیر را بگذارد. واقعاً بعد از خواندن این تصاویر اگر یک دفعه داستان پیامبران شروع شود فکر میکنم دیگر نمیتوانم داستانها را گوش بدهم. به قول ادبیاتیها احتیاج به ریلیف(relief=فراغت) داریم انگار یک مقدار آرام از آن فضا خارج شویم. واقعاً احساس من این است. یک صفحه است که الان میخوانیم یک مقدار آدم را آرام میکند. اگر واقعاً آدمهایی که همزمان پیغمبر هستند یا هر کسی که قرآن میشنود و میخواند شدیداً تحت تأثیر این تصاویر قرار گرفته باشد این خطاب روی او اثر میکند. میگوید «وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (اعراف:۵۲) «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا تَأْوِیلَهُ» (اعراف:۵۳) منظور از تأویل این است که منتظر هستید همین بلاها سر شما بیاید. «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَیَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» (اعراف:۵۳) تأثیر آنها را عملاً میبینید، یک تأثیری روی من گذاشته است ولی انگار در این آیات به صورت فشرده میگوید. نگذارید کار به جایی برسد یا از این حرفها بزنید که شفیعی است میتوانم دوباره برگردم و کاری بکنم. قبل از اینکه انسان به دم مرگ برسد خوب است اگر قرار است کاری بکند انجام بدهد. «قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ» (اعراف:۵۳) به خودشان زیان رساندند و دروغهایی که میبستند آنها را گمراه کرده است. عقاید نادرستی داشتند که افترا حساب میشود و همان باعث گمراهی آنها میشود. «وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ» اگر کسی حب ائمه در دلش باشد به جهنم نمیرود این افترایی است که یک عده را گمراه میکند. اگر کسی در مجلس سوگواری امام حسین یک قطره اشک بریزد آتش جهنم بر او حرام میشود، این افترایی است که انسانها را گمراه میکند.
گناه میکنند و توبه نمیکنند و اعمال صالح انجام نمیدهند و به چنین چرندیاتی دل خوش میکنند بعد میمیرند میبینند چنین خبری نیست. کسی با یک قطره اشک و حب نمیتواند وارد بهشت شود. آدمی که واقعاً معرفت و حب داشته باشد آدم خوبی است، ممکن است قبول کنم یک روایتی این حرف را زده باشد و این حرف هم درست باشد ولی افترا این است
[۰۱:۱۵]
که من بگویم من امام حسین را دوست دارم، به همان معنایی که عوام امام حسین را دوست دارند، درکی از امام حسین ندارند یک چیزی از بچگی به آنها گفتند ممکن است من خاله سوسکه را هم دوست داشته باشم چون از بچگی داستان آن را شنیدم. واقعاً معرفت آنها نسبت به امامها در حد خاله سوسکه و آقا موشه است، داستانهایی گفتند که تشنه بودند رفته آب بیاورد ابوالفضل را همینقدر میشناسند. اگر داستان حضرت ابوالفضل را برای یک بچه در هر جای دنیا تعریف کنید از حضرت ابوالفضل خوشش میآید. پس هر کسی این داستان را بشنود به بهشت میرود و چیز دیگری ندارد غیر از اینکه یک شخصیت داستانی که یک کارهای خوبی انجام داده است و طبعاً قلب انسان به آن متمایل میشود، چون حضرت ابوالفضل کلاً باوفا است. صفت او نزد عوام این است که پای برادر خود ایستاده است چون پدر او به او گفته بود. اگر کسی چنین شخصیتی را که همینقدر میشناسد دوست داشته باشد انتظار دارید در عاقبت او تأثیر کلی یا جزئی داشته باشد؟ باور کنید تأثیر جزئی هم نمیگذارد خیلی امیدوار نباشند، احساس من این است تأثیر آن در این حد است که خاله سوسکه را دوست داشته باشند یا از آقا گرگه بدشان بیاید. یک داستانی شنیدند و از شخصیتهای آن احساسی دارند.
اگر عمیق باشد و یک نفر امام حسین را درک کند و عاشق امام حسین باشد این آدم قطعاً جزو صالحین است. بنابراین در مجالس شرکت کردن و گریه کردن اینها افترا است و اگر کسی به این چیزها دلخوش است به بلایی که در اینجا گفته میشود متأسفانه دچار میشود. مخصوصاً کسانی که این حرفها را شایع میکنند و یک عده را گمراه میکنند از کسانی هستند که بعداً میگویند این بالای منبر این حرف را زد و من گمراه شدم آن هم میگوید تو خودت میخواستی فکر کنی. دیالوگها را باور کنید در آینده خواهیم شنید امیدوارم اگر میشنویم یا در بهشت باشیم یا جزء اعراف باشم آن طرف نباشیم تا این دیالوگها را گوش بدهیم. «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ» (اعراف:۵۴) ریلیف (relief=فراغت) آن اینجا است، یک سری آیات توحیدی در اینجا میآید که یک مقدار آماده شویم تا بقیه سوره را بخوانیم، بد نیست آدم اگر تحت تأثیر یک آیاتی قرار گرفت کتاب را ببندد و به خودش استراحت بدهد. قرآن خودش این ملاحظات را دارد. این آیات توحیدی واجب است بیاید و اینجا جای خوبی است یک فاصلهای بین پرده سوم که منتقل شد در وسط سوره و آن را به عنوان پرده دوم دیدیم و قرار است داستان انبیاء را بخوانیم این آیات خیلی کمک میکند. کلاً آیات توحیدی آرامشبخش هستند هرچقدر یک نفر بیشتر درک از توحید داشته باشد برای او آرامشبخشتر است.
«إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (اعراف:۵۴) ترجمه نمیکنم. «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (اعراف:۵۵) بعد از آیهای که از خلقت آسمانها و زمین و روز و شب و خورشید و ماه و ستارگان صحبت میکند و میگوید تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ بعد میگوید «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً» (اعراف:۵۵) به ما خطاب میکند که خداوند را با تضرع و پنهانی بخوانید، خداوند ستمکاران را دوست ندارد. «وَلا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ» (اعراف:۵۶) در زمین فساد نکنید «بَعْدَ إِصْلاحِهَا» (اعراف:۵۶) بعد از اصلاح «وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا» (اعراف:۵۶) خداوند را با ترس و آرزو و طمع بخوانید «إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (اعراف:۵۶) که رحمت خداوند نزدیک به نیکوکاران است. «وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ» (اعراف:۵۷) خدا است که باد را میفرستد برای بشارت رحمت خدا «حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ کَذَلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (اعراف:۵۷) یک ارتباطی با مسئله حشر وجود دارد. بارها در قرآن آمده است که خداوند باد و ابرها را میفرستد و باران میآید و همه ثمرات و حیات در زمین ظاهر میشود و تذکری به مسئله آخرت است.
«وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» (اعراف:۵۸) جایی که سرزمین پاک است و گیاهان به اذن پروردگار حیات پیدا میکنند و گیاه خوبی در آن رشد میکنند «وَالَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلا نَکِدًا» (اعراف:۵۸) این تمثیلی از نیکوکاران و بدکاران است، رحمت الهی و رزق الهی به همه میرسد و از اعمال و افکار خوب و گفتار خوب سر میزند و از یک عده چیزی حاصل نمیشود. «کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ» (اعراف:۵۸) این آیات را بیان میکنیم برای کسانی که شکرگزار هستند.
حضار: راجع به آیه «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» در اینجا معتدین کسانی هستند که برعکس قبلیها هستند؟
استاد: یک آیهای در سوره مریم است که میگوید «وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا» (مریم:۴) دعا نکردن شقاوت است. شاید منظور همین است، کسانی که خداوند را نمیخوانند تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً اینکه حالت دعا کردن است.
حضار: شاید خود حالت منظور باشد.
استاد: نه
حضار: چون تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً
استاد: خیلی چیز بعیدی میگویید، دعا نکردن در مقابل کسانی که دعا میکنند. کسانی که دعا نمیکنند معتدین هستند. حالا دعای خوب کردن، مثلا اینکه یک نفر دعایش خیلی متضرعانه نباشد یا همراه با خوف نباشد جزء معتدین حساب کردنش درست نیست.
حضار: زیاد دیدیم دعای پروردگار کردن به بقیه آزار میرساند.
استاد: خیلی راه دور میروید طبیعی این است بگویید دعا کنید، خوب دعا کنید و کسانی که دعا نمیکنند جزو معتدین هستند.
حضار: معتدین تجاوزگر است
استاد: بله.
حضار: روی مخاطب سوره فوکوس نمیکنید؟
استاد: چرا، آخر دوباره خطاب به پیامبر برمیگردد فکر میکنم در این سوره مسئله مخاطب مهم است چون دقیقاً با دو خطاب پیامبر اول و آخر شروع میشود. نکتهای در مسئله مخاطب در سوره وجود دارد که به آن بپردازیم.
حضار: (؟؟)در خلق و امر هم احساس میکنم تقابل وجود دارد، خدای خالقی که امر میکنه
استاد: در مورد این قصد نداشتم چیزی بگویم نگاه میکنم اگر به نظر آمد جای بحث دارد به آن میپردازیم.
حضار: (؟؟)شیطان در خلق مشکل نداشت در حمد داشت آیات توحیدی که خواندیم اینگونه بود.
استاد: من به این نکته دقت میکنم اگر به نظر آمد نکته خاصی در آن باشد بحث میکنیم.