بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای سوره بقره، جلسهی ۳، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه تربیت مدرس، انجمن اسلامی دانشجویان پیشرو، رمضان ۱۴۴۰، ۱۳۹۸/۲/۲۴
در جلسهی دوم، داستان آفرینش از تورات خوانده شد، در این جلسه، داستان آفرینش را از قرآن میخوانیم. داستان قرآن نسبت به تورات خیلی کوتاهتر است، جزییات ندارد و فضایش متفاوت است. هدف اصلی در این جلسه این است که داستان قرآن را کمی تشریح کنیم و بررسی کنیم که چرا این داستان در بخش مقدمه نشسته است. طبق شباهتی که قرآن با تورات دارد طبیعی است که این داستان در ابتدا بیاید اما یک دلیل متنی مهمی هم دارد که به آن میپردازیم.
۱- اهمیت داستان آفرینش
ابتدا مروری بر مقدمهی سورهی بقره انجام می دهیم. چرا اسطورههای آفرینش بینهایت مهم هستند؟ چرا اساساً اسطورهها اهمیت دارند؟ ما خواهوناخواه با اساطیر زندگی میکنیم. دنیای مدرن هم اساطیر خودش را دارد. احساس ما به دنیا از همین داستانها و اساطیر میآید. در مورد داستان آفرینش در قرآن هم میتوان گفت: تمام حسی که انسان مؤمن نسبت به زندگی و مرگ دارد از این داستان میآید. این احساسات را از شیوههای دیگری هم میتوان به انسان منتقل کرد اما استفاده از داستان، بهتر و سادهتر است. آنچه که علم تولید میکند یک سری فرمول است اما مهم داستانهایی است که در کنارش ساخته میشود. علم، اساطیری میسازد که بتوان با آن دنیا را شناخت؛ بنابراین به این داستان نمیتوان به صورت یک سرگرمی نگاه کرد، چراکه تمام فهم ما از دنیا، آخرت، مرگ و زندگی از همین داستان میآید. این داستان مهمترین داستان قرآن است. همهچیز را در خودش دارد. چگونه به زمین آمدیم و هدف ما از این که در زمین هستیم چیست. این داستان چند سطری همه اینها را در خودش دارد. در ادامه آیات قطعه دوم سوره را بررسی میکنیم.
۲- خلافت انسان در زمین
آیه قبل از شروع داستان، آیه ۲۹ بقره است:
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکم مَّا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَیٰ إِلَی السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ ۚ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ﴿۲۹﴾
نکته مهم در این آیه این است که به طور معمول گرایشی در انسانها وجود دارد که دوست دارند بشنوند همهچیز برای آنها خلق شده است؛ اما در قرآن چنین حرفی زده نمیشود. در همه جای قرآن گفتهشده: آنچه در زمین است برای شما خلق شده است. انسان خلیفه خدا در جهان نیست، بلکه خلیفه خدا در زمین است و زمین هم که مرکز جهان نیست. منظور از چیزهایی که در زمین است حیوانات، گیاهان و … است که برای انسان خلق شدهاند.
وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَائِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾
این آیه که مشابهی در تورات ندارد بیان این نکته است که خداوند اعلام میکند: میخواهد خلیفهای در زمین بگذارد و نکتهای که بلافاصله ملائکه میگویند: این است که با این کار فساد راه میافتد و خونریزی میشود. این نکته خیلی مهم است که در ابتدای کار همان جا مسئلهی شرّ بیان میشود. مهمترین مسئله در ادیان، مسئلهی شرّ است. بحث این است که ملائکه از کجا میدانند. داستان آفرینش در اینجا میخواهد مسئلهی شرّ را حل کند و مقام انسان را هم مشخص کند. اینکه چرا خلق شده و چرا خلقش همراه با شرّ است. باید مفهوم خلیفه را درک کنیم و اینکه چرا خلیفه همراه با شرّ است. در این زمین خونریزی و مرگ وجود دارد و اینها همان شرّ است ملائکه هم این را صریحاً میگویند.
۳- تعلیم اسماء به انسان و مسئلهی شرّ
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَـٰؤُلَاءِ إِن کنتُمْ صَادِقِینَ ﴿۳۱﴾
این جواب خداوند است که چیزی از آدم به ملائکه نشان میدهد که بفهمند ارزشش را دارد. خداوند همهی اسماء را به آدم یاد داد چون او ظرفیت علمی دارد و میتواند یکچیزهایی را یاد بگیرد و اسماء الهی را درک کند که ملائکه نمیتوانند. در تورات معادل مشابهی که وجود دارد این است که گفتهشده: آدم گیاهان و حیوانات را نامگذاری کرد، اما در قرآن بحث کمی فلسفیتر است. به جای این که مسئلهی شرّ را کتمان کند قرآن میگوید: شرّ وجود دارد اما این موجود یک ویژگی خاصی دارد که قبلاً سابقه نداشته است.
حال سؤال این است که چرا این ویژگی خاص حتماً باید با شرّ همراه باشد؟ شما نمیتوانید به یک موجود متناهی که قدرت و علم متناهی دارد یک عنصر نامتناهی به نام اختیار دهید؛ زیرا از آنجایی که نمیداند و علمش کافی نیست، کارهایی میکند که شرّ میشود. پس وقتی اختیار را به موجودی که علم و قدرت نامتناهی ندارد تفویض میکنیم حتماً اشتباهاتی میکند و مشکلاتی به وجود میآورد که همان شرّ است و اگر اختیار را به او ندهیم آموزش اسماء برایش کامل انجام نمیشود؛ بنابراین جواب مسئله شرّ این است که در مورد انسان یک ویژگی به نام اختیار وجود دارد که یک حالت خداگونهای دارد، انگار بعضی کارها که مخصوص خداوند است را در زمین بر عهده میگیرد و فرمانروا میشود و جانشین خداست. ملائکه هم تا حرف خلیفه شدن آدم را شنیدند فهمیدند که شرّ به وجود میآید.
قَالَ یا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کنتُمْ تَکتُمُونَ ﴿۳۳﴾
وقتی حرف تعلیم اسماء به آدم است واژهای که به کار برده میشود تعلیم است اما چون ملائکه نمیتوانند تعلیم ببینند، به آدم میگوید این اسمها را به آنها یاد بده و در اینجا واژه «أَنبَأَ» را به کار میبرد یعنی آها را اخبارشان کن. در حد اطلاعات بدون این که معنا را درک کنند در نهایت ملائکه تعلیم اسماء نمیبینند چون ذاتشان نمیتواند آنها را درک کند. مثلاً ملائکه اسم غفار را نمیتوانند درک کنند چون گناه نمیکنند. اگر گناه نباشد یک سری اسماء اصلاً متجلی نمیشوند مثل اسم تواب و غفار؛ بنابراین خلقت انسان یک ویژگی دارد که اسماء را ظاهر میکند.
۴- غیبت شیطان در عهدین در برابر حضور او در قرآن
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَیٰ وَاسْتَکبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرِینَ ﴿۳۴﴾
به اینجای داستان که میرسد خداوند به ملائکه میگوید: سجده کنند، پس همه به جز ابلیس سجده کردند. اینها هیچکدام در تورات نیست. کلاً ابلیس در تورات غایب است. انگار در تعلیمات یهود، از ابلیس و شیطان پرهیز میشود. شاید اگر ابلیس پررنگ میشد، درک این که ابلیس در مقابل خداوند نیست سخت میشد و زمان هنوز اقتضاء نمیکند و فکر بشر هنوز متوجه نمیشود که چگونه ابلیس هست و در مقابل خداست اما کارگزار خداست. در حالی که مسلمانان این را به خوبی درک کردهاند و به یکتاپرستیشان خدشهای وارد نشده است. در مسیحیت هنوز هم نتوانستهاند این را درک کنند و هنوز هم ابلیس را نیرویی مقابل خدا میدانند. در حالی که در قرآن هراسی هم در بین نیست و گفته میشود به خدا پناه ببرید؛ اما نمیتوان انتظار داشت این تعالیم به انسان زمان نوح داده میشد چون هضم اینها برای انسان آن زمان سخت بوده است. تعبیر یهودی و مسیحی این است که خدا میخواست انسان در بهشت باشد اما او گناه کرد و مجازات شد و به زمین رانده شد، در حالی که در قرآن از ابتدا میگوید: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره/30) است. پس از همان ابتدا قرار بوده که انسان به زمین بیاید؛ اما باید بفهمیم چرا آن قسمت میانی اصلاً اتفاق افتاده در حالی که از ابتدا قرار بوده انسان خلیفهی خدا روی زمین باشد.
۵- تفاوت روایت عهدین با قرآن دربارهی سکونت انسان بر زمین
وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکنْ أَنتَ وَزَوْجُک الْجَنَّةَ وَکلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿۳۵﴾
در اینجا از اول آدم و حوا با هم هستند بر خلاف تورات که میگوید حوا از دندهی راست آدم خلق شده است. به آدم گفته میشود: بروید در این باغ (جنت) هر چه میخواهید بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید. این درخت اسمی ندارد و باغ هم بینامونشان است اما به نظر میآید که باغ در زمین نیست، حرف خوردن هم نیست، فقط نزدیک به این شجره نباید بشوند.
فَأَزَلَّهُمَاالشَّیطَانُعَنْهَافَأَخْرَجَهُمَامِمَّاکانَافِیهِ ۖ وَقُلْنَااهْبِطُوابَعْضُکمْلِبَعْضٍعَدُوٌّ ۖوَلَکمْفِیالْأَرْضِمُسْتَقَرٌّوَمَتَاعٌإِلَیٰحِینٍ ﴿۳۶﴾
در ادامه به طور مختصر میگوید که شیطان اینها را لغزاند اما جزییات را نمیگوید. اینجا چیزهای مهمی است که با تورات فرق دارد. مهمترینش لحن این آیه است چون از اول قرار بوده آدم به زمین برود؛ در این عبارت اصلاً عصبانیتی وجود ندارد اما در مسیحیت این کار به عنوان اولین گناه بشر شناخته میشود. در این آیه به آدم میگوید: به زمین بروید و در آنجا جایی برای استقرار متاع هم هست. هیچ خصومتی در این حرف نیست. ذات بشر اینگونه است که اگر از چیزی نهی شود آن را انجام میدهد و شیطان هم کمک کرده است، بنابراین این که جایگاه آدم از ابتدا در این بهشت نبوده کاملاً مشخص است.
فَتَلَقَّیٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ کلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ﴿۳۷﴾
آدم کلماتی از خدا دریافت کرد و توبه کرد.
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یأْتِینَّکم مِّنِّی هُدًی فَمَن تَبِعَ هُدَای فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ ﴿۳۸﴾
همه به زمین هبوط کنید هر وقت از طرف من هدایتی آمد تبعیت کنید و هیچ خوف و ترسی نداشته باشید.
وَالَّذِینَ کفَرُوا وَکذَّبُوا بِآیاتِنَا أُولَـٰئِک أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۳۹﴾
۶- تببین مسئلهی نبوت در نسبت با مسئلهی اهل کتاب
اگر به دو آیه آخر دقت کنیم این داستان برای این آمده است که بگوید معنای نبوت چیست. وقتی میگوید این هدایت را میفرستم یعنی همین پیامبران و کتابهایی که در طول تاریخ فرستاده شدهاند. نقطهی اوجش هم ادیان ابراهیمی هستند که اهل کتاب هستند و این هدایتها به صورت مکتوب در دستمان است. درست اینجا قبل از این که وارد بحث بنی اسراییل بشویم این دو آیه میآید. داستانهای بعد هم نشاندهندهی این است که خدا هدایتها را میفرستد که باید تبعیت کنید. این داستان وصل میشود به بنی اسراییل که در مورد عهد و شریعت گفته میشود. پس اینجا این که این داستان به بعدش ربط دارد کامل مشخص است. این داستان، داستان مرکزی ما از درک ما از انسانشناسی و قرآن است. در اینجا انتهای داستان به نبوت وصل میشود. این داستان در جاهای دیگری هم آمده است و به نکات دیگری اشاره میکند.
اصل آمدن هدایت که به انسان وعده داده شده است همان نبوت است. آنچه که باید در مورد نبوت بدانیم این است که در طول تاریخ از اول انبیای زیادی آمدهاند اما تا قبل از حضرت موسی (ع)، این هدایتها برای یک قوم خاصی میآمدند و معمولاً تعداد معدودی از افراد قوم، هدایت را میگرفتند و تبعیت میکردند و بعد هم پیامبر به همراه این تعداد معدود خارج میشدند و آن قوم معمولاً تباه میشد. این داستانی است که در مورد حضرت لوط و هود و … اتفاق افتاده است. جایی نمیبینیم که پیامبری بیاید و یک قومی او را بپذیرد و جامعهی دینی تشکیل شود و شریعت بیاید. اولین بار در مورد حضرت موسی (ع) این اتفاق میافتد؛ یعنی تمام انبیاء میآیند اما حضرت موسی نبوت را وارد فاز جدیدی میکند و خدا به موسی (ع) میگوید: این قوم بنی اسراییل را از اینجا بیرون بیاور و خدا اینها را خودش مؤمن میکند و خودش را بر آنها ظاهر میکند؛ بنابراین در زمان حضرت موسی (ع) به اجبار جامعهی دینی به وجود آمد. این اولین بار است که یک قومی به وجود آمده که همهشان از یک دین تبعیت میکنند و شریعت دارند.
چرا این خیلی مهم است؟ چون قبلاً اجباری در کار نبود یک عدهی خاصی ایمان میآوردند و واقعاً مؤمن بودند اما این قوم دستهجمعی و انگار با یک فشاری ایمان آوردند و هنوز آماده نبودند. اینها مثل آن پیروان انبیای پیشین نبودند که آدمهای رشد یافتهای باشند و این ویژگی، ویژگی تمام جوامع دینی است. مشکل جوامع دینی هم این است که اکثریت را این افراد تشکیل میدهند. از نوع افرادی که دانشهایی دارند اما در قلبشان ایمان نیست و ممکن است هزار گونه مشکل برای رسیدن این هدایت به دیگران ایجاد کنند. این چیزی است که باید در تاریخ انبیاء آن را بدانیم. اتفاقی که بعد از حضرت موسی (ع) افتاد.
۷- تقسیمبندی انسانها در آیات ابتدایی مقدمه
سوره بقره با معرفی این روحیه شروع میشود. آدمها سه دسته هستند: متقین، کفار و فی قلوبهم مرض. متقین مثل همان پیروان خاص پیامبران هستند که گرایش به غیب دارند و نماز را بر پا میدارند. یک تقسیمبندی روانشناسی است که انسانها را به سه دسته تقسیم میکند. متقین و کفار و یک دسته دیگر هم فی قلوبهم مرض هستند. اینها کسانی هستند که میگویند: ایمان داریم ولی مؤمن نیستند. کسانی هستند که حیات دنیا را به آخرت ترجیح میدهند اما نباید بدهند. اینها آدمهای درون این جوامع دینی هستند و فکر میکنند مؤمن هستند، اما از نظر روانی به جایی نرسیدهاند که مؤمن واقعی باشند. همهی توضیح هم در مورد اینهاست. در این سوره مناسبت مقدمه با محتوای سوره این است که سوره در مورد جامعهی دینی و خطرات جامعهی دینی است. سوره به این جامعهی دینی تازه متولدشده میگوید که اوضاع خوب نیست. همهی این کارهایی که در مورد بنی اسراییل میگوید برای این است که مسلمانان خودشان بدترش را انجام دادهاند و این خصلت جامعهی دینی است. اینها کلاً افرادی هستند که فکر میکنند مؤمن هستند اما نیستند. فکر میکنند مصلح هستند اما نیستند و اکثر چیزهایی که میگویند درست نیست.
اول روانشناسی آدمها را میگوید که این آدمها چگونه هستند. کسانی که گمراهی را به هدایت ترجیح دادند، عشق به حیات دنیا دارند و یک چیزی اینها را به پایین میکشاند. دو تمثیل هم میآورد که مدام نور میآید و اینها کمی نزدیک میشوند اما باز به عقب میروند؛ بنابراین مقدمهی سوره از این تقسیمبندی سهگانه شروع میشود و بعد هم وارد داستان آفرینش میشود.
یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾
این آیه به چه علت آمده است؟ این کتاب، کتاب متقین است. سؤال این است که چگونه غیر از متقین میتوان شد. در این آیه میگوید: پروردگاری که شما و قبل شما را خلق کرده بپرستید تا با تقوا شوید. با پیروی و بندگی کردن میتوان به تقوا رسید. این آیه برگشت به اولین آیه است که میگوید: این کتاب برای متقین است. در این آیه راه رسیدن به تقوا را میگوید. در ادامه در آیهی 22 اشاره میکند به کسانی که به این کتاب شک دارند که سورهای مانند آن بیاورند.
وَإِن کنتُمْ فِی رَیبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَیٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن کنتُمْ صَادِقِینَ ﴿۲۳﴾ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ ﴿۲۴﴾