بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتارهای مقدمهای بر فهم قرآن، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه صنعتی شریف، جلسهی ۹، سال ۱۳۸۲
۱- ماجرای زینب همسر پیامبر (ص) در قرآن
جلسهی قبل درباره آیههای داستان زینب در قرآن صحبت شد. نظر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان این است که پیامبر آنچه را از طرف خداوند مبنی بر ازدواج با زینب بر او واجب شده است در قلب خود مخفی کرده است و از گفتنش ترس دارد. به این دلیل خدا به او عتاب میکند که چرا این موضوع را بیان نمیکنی؛ یعنی علاقهای در بین نبوده است، فقط حکمی از طرف خداوند به پیامبر داده شده است که باید اجرا شود. به نظر من المیزان تفسیر بسیار معتدلی است و درک خوبی دارد. بعضی جاها که اکثریت مطلق حرف غلطی زدهاند، المیزان بااحتیاط حرف بینابینی زده است.
۲- تفاوت فضایل زنانه و مردانه بر اساس آیه ۳۶ آلعمران
موضوع دیگری که جنبه ادبی دارد و من بیمیل نیستم که بیشتر راجع به آن صحبت کنم مربوط به استدلال من بر روی آیه ۳۶ سوره آلعمران بود:
«فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیسَ الذَّکرُ کالْأُنْثَی وَإِنِّی سَمَّیتُهَا مَرْیمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِک وَذُرِّیتَهَا مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم»
«پس چون فرزندش را بزاد گفت پروردگارا من دخترزادهام و خدا به آنچه او زایید داناتر بود و پسر چون دختر نیست و من نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شیطان راندهشده به تو پناه میدهم»
استدلال من این بود که در شروع داستان مریم در قرآن، مادر او از اینکه فرزندش دختر است متأسف است چون او نذر کرده بود که فرزندش را خادم مکانی مذهبی کند. در ادامه این عبارت میآید که «مذکر مثل مؤنث نیست» و داستان ادامه پیدا میکند. آن روز من استدلال کردم که مهم نیست این عبارت را چه کسی میگوید. مهم این است که این جمله در شروع داستان است و بعداً مریم به جایی میرسد که پیامبر بزرگ زمانهاش یعنی زکریا تحت تأثیر او قرار میگیرد. تأکید داستان بر روی مقام معنوی مریم است، بنابراین وجود آن جمله به این معناست که مادر مریم اشتباه میکند که از دختر بودن فرزندش ناراحت است. به نظر میرسد این آیه به نوعی دفاع از فضایل زنانه است که قبل از داستان مریم بیان میشود. به احتمال زیاد عبارت «مذکر مثل مؤنث نیست» را خداوند میگوید و نه مادر مریم. نکته اصلی این است که در ابتدای این داستان سؤالی در ذهن شما ایجاد شود که از نظر شما از لحاظ معنوی مردها بالاترند یا زنها؟ و بعد داستان مریم تعریف شود که چگونه زکریا از او چیزی یاد گرفته است. از لحن این داستان به نظر میآید که میگوید اشتباه میکنید اگر فکر کنید مذکر از مؤنث برتر است.
البته ممکن است برخی بگویند که شاید اینجا منظور این است که این دو به هم شبیه نیستند، نه اینکه نسبت به هم برتر نیستند. شاید کاری به برتری ندارد و فقط میخواهد تفاوتها را ذکر کند. من شخصاً نمیخواهم و دوست هم ندارم که نتیجه بگیرم معنی این آیه این است که زنها برترند اما نفی برتری مردها هست. به این دلیل که مادر مریم از اینکه فرزندش پسر نیست تأسف میخورد چون فقط پسرها را قبول میکردند و نمیتوانسته او را به معبد بفرستد و بعد این آیه میآید. به علاوه فضای داستان معنوی است و درباره معنویت مریم صحبت میشود به طوری که زکریا هم از او تأثیر میپذیرد. اگر بگوییم زن و مرد از لحاظ معنوی متفاوتاند، آیه معنیدار نمیشود.
من به این موضوع به عنوان یک مثال رادیکال که زیاد مطرح شده (به خصوص از طرف مسیحیان) پرداختم و به نوعی خواستم به یک مشکل جواب بدهم. مسائل دیگری هم مثل رعایت کردن نوبت همسران توسط پیامبر در قرآن وجود دارد که اگر کسی این مسائل برایش سخیف و سطح پایین باشد و در نظرش این مسائل در شأن پیامبر نیاید، برایش مشکل پیش میآید. این موضوع به صورت مستقیم به بخشی از رابطه بین زن و مرد اشاره دارد که همه به آن حساسیت نشان میدهند.
همچنان باز ممکن است عدهای بگویند به نظر میرسد منظور مادر مریم بدتر و بهتر بودن نیست، منظور این است که سختتر است. اصلاً موضوع مقایسه کردن نیست. من اصلاً از جمله مادر مریم استفاده نمیکنم. من از این جمله که قبل از ورود به داستان وجود دارد استفاده میکنم، اینکه ذکر و انثی را بهصراحت با هم مقایسه میکند. مسئله این است که مقام معنوی زنها در مقایسه با مردها چگونه است؟ اصولاً داستان درباره مقام معنوی مریم است. کار به جایی میرسد که خدا روزانه برای مریم غذا میفرستد. جوابی که مریم به زکریا میدهد بسیار جالب است. داستان اینگونه است که زکریا هر وقت مریم را میدید رزقی در کنارش بود. زکریا میپرسد:
«یا مَرْیمُ أَنَّی لَک هَذَا»
«ای مریم، این روزی از کجا برای تو میرسد؟»
مریم مثل اینکه سؤال بیخودی از او کرده باشند جواب میدهد:
«هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»
«از سوی خداست، یقیناً خدا هر کس را بخواهد، رزق بیحساب میدهد.» ﴿۳۷﴾
در دنیای مریم این موضوع خیلی واضح است. انگار میگوید مگر رزق شما را چه کسی میدهد؟ در این آیات بر روی ارتباط مستقیم مریم با خدا تأکید میشود و زکریا با یادگرفتن از مریم، ایمانش بیشتر میشود.
۳- تفاوت استدلال هرمنوتیکی با استدلال در علوم تجربی و ریاضی
هیچوقت نباید انتظار داشت که استدلال بر روی متن مثل استدلال در ریاضیات به قطعیت کامل برسد. میتوان برداشت خود را مثل یک تئوری بیان کرد و در مقابل هم میتوان تئوری دیگری آورد و برای مقایسه این دو باید دید که کدامیک با متن سازگاری بیشتری دارد. هیچ استدلالی بر روی متن قاطعانه نیست اما احتمالی برای درستی خود به وجود میآورد. مثلاً علامه طباطبایی برای ماجرای زینب روایت متفاوتی ارائه میدهد. او میگوید خداوند به پیامبر امر کرده است که با زینب ازدواج کند و وقتی زید برای طلاقِ زینب نزد پیامبر رفته است، پیامبر نگران شده است چون بعد از طلاق مجبور است که آن امر را اطاعت کند و این موضوع در جامعه صورت خوبی پیدا نمیکند.
علتِ بحث کردن من درباره این موضوع این است که میخواهم به این نکته اشاره کنم که وقتی روی متن استدلال میکنیم نمیتوانیم در انتها یک نقطه مربع بگذاریم و بگوییم استدلال تمام شد و این موضوع ثابت شد. هرکسی یک برداشتی میکند. عادت شما این است که مثل برهانهای درسی همهچیز ثابت شود و شکی باقی نماند ولی در فلسفه و درک متن همیشه شک باقی میماند. همیشه من از اول جلسهها چندین احتمالاً و شاید تا آخر حرفهایم هست. به خصوص وقتی راجع به قرآن صحبت میشود باید تأکید کرد که دارد با احتمال صحبت میکند. امام خمینی بعد از انقلاب جلساتی برای تفسیر سوره حمد داشت که فکر میکنم بیشترین کلمهای که در آنها به کار برده شده است «احتمالاً» است. در مورد قرآن بهتر است که آدم با شاید و احتمال زیاد صحبت کند. درباره این آیات هم میتوان چندین تئوری مطرح کرد که باید دید کدام با متن بیشتر سازگار است.
یک سری فضائل مردانه وجود دارد و یک سری فضائل زنانه. به نظر میرسد که زنها در برخی از مسائل معنوی جلوتر هستند و در عوض مردها فضائل روزانه دارند و بیشتر کار میکنند.
۴- مقدماتی در باب فهم قرآن
امروز میخواهم مقدماتی بگویم تا در جلسات بعدی وارد مبحث جدیدی شویم که مربوط به فهمیدن قرآن است. خیلی طبیعی است که برای فهم قرآن از فهمیدن واژههای آن شروع کنیم. واژههای قرآن را چگونه باید معنی کنیم؟ میخواهم به صورت مقدماتی نظریاتی که درباره فهمیدن قرآن است را بگویم.
اول درباره اختلافی که در این نظریهها وجود دارد صحبت میکنم. اولین نکته این است که اصولاً قرآن برای انسانها قابلفهم هست یا نیست؟ ما باید کلماتی که در قرآن است را مستقیماً کلام خدا بدانیم یا بیان حالاتی است که به پیغمبر القاء و در قالب کلمات پیامبر بیان شده است؟ به نظر میآید حرفهای عبدالکریم سروش درباره تجربه نبوی به همین موضوع برمیگردد. اگر کسی بخواهد چنین ادعای عجیبی داشته باشد باید دلایل قاطعی داشته باشد، چون تقریباً همه معتقدند که باید از کلمه به کلمه قرآن دفاع کرد چون این حرفها، سخن خداوند است و مقدس است. پشت همه حرفهای سروش چیزی وجود دارد که آن را بیان نمیکند. او در کارهایش –از جمله نظریه تجربه نبوی- سعی میکند دین را انعطافپذیرتر نشان دهد تا اشکالی به آن برنخورد. مثلاً موجودات بهشتی زنان سیاهچشم (حور عین) توصیف شدهاند که در همین ترجمه هم بحث وجود دارد. در نتیجه گفته میشود اگر بگوییم احساسات و حالات پیامبر در این آیات انعکاس پیدا کرده است، دیگر لازم نیست از کلمه به کلمه قرآن دفاع کرد و دفاع کلی از متن کافی است. همچنین بحثهایی در حول تحریفات در قرآن در حد تغییر در اعراب کلمات تا تحریف یک سوره و اضافه و کم شدن سورهها (خوارج اعتقاد داشتند سوره یوسف بعداً به قرآن اضافه شده است) وجود دارد که استدلال آنها بسیار ضعیف است.
فرض ما اینجا این است که تمام کلمات قرآن، کلمات خدا است و دو به نظریه قبلی که کلمات، کلمات پیامبر است و یا تحریفاتی در قرآن صورت گرفته است را وارد نمیشویم.
ادعایی وجود دارد که قرآن برای فهم عموم قابلفهم نیست مثلاً اخباریون شیعه معتقد هستند که فقط پیامبر و امامان قرآن را میفهمند. عرفا طور دیگری استدلال میکنند مثلاً میگویند که کلمات ظاهر آیات است و چیزهای دیگری مراد است مثلاً سبع سماوات را هفت شهر عشق ترجمه میکنند و یا شمس و قمر را پیامبر و امامان در نظر میگیرند.
۵- ادعای عرفی بودن قرآن
در ادامه میخواهیم در مورد عرفی بودن قرآن بحث کنیم. عرفی بودن به معنای این است که آیا زبان قرآن همان زبان عرب جاهلیت بوده است یا خیر. عرفی بودن را میتوان در سه سطح بیان کرد:
- واژگان: واژگان قرآن همان معنی را میدهد که عرب جاهلیت میفهمیده است. مثلاً نجس را عرب به معنای پلید میفهمیده است نه حکم فقهی که الان وجود دارد. استدلال این دسته مثلاً آیه ۴ سوره ابراهیم است:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ… ﴿۴﴾
- قواعد، فصاحت و بلاغت: سبک صحبت کردن قرآن همان سبک صحبت کردن عرب جاهلیت است. مثلاً در قرآن استعاره و کنایه وجود دارد.
- فرهنگ: حتی فرهنگ عرب جاهلیت هم در قرآن انعکاس داشته است. ادعا این است که چون قرآن کتاب هدایت است باید طوری گفته شود که در مردم تأثیر بگذارد.
برای فهم واژه نیز روشهای زیر را در نظر میگیرند:
- ریشهیابی واژه
- استعمال واژه در ادبیات عرب
- استعمال واژه در قرآن
با فرض پذیرفتن عرفی بودن قرآن، کدامیک از این روشها را باید برای فهم یک واژه به کار برد؟
در جلسات بعد در مورد این موضوعات صحبت میکنیم.
۶- نکاتی جنبی در باب نسبت شیعه و اسلام
هیچ شکی در مورد حادثه غدیر و جانشینی حضرت علی (ع) به جای پیامبر (ص) نیست. ابوبکر جانشین برای خودش تعیین کرده است، پس معلوم میشود که بحث جانشینی در سنت پیامبر وجود داشته است. تمام پیغمبران در قرآن، آدمهای خاصی در اطرافشان داشتند. نوح و ابراهیم، شعیب و موسی … تمام آدمهای آن زمان نیز هیچ شکی در فضیلتها و مقام حضرت علی (ع) نداشتند، این را مثلاً میشود از بین روابط حضرت علی (ع) و عمر متوجه شد. در حال حاضر تصوف در سنیها بسیار رایج است و تمام آنها ریشهی خود را به حضرت علی (ع) برمیگردانند. معرفی حضرت علی (ع) به عنوان جانشین وجود داشته است و به دلیل مشکلاتی که وجود داشته است، مردم نمیپذیرند و پیامبر هم میدانسته است که چنین اتفاقی میافتد. اقلیت ماندن شیعه باعث سالم ماندن آن شد. ایرانیها هم بیشتر از اینکه حق و باطل را تشخیص بدهیم، مخالف اعراب بودند و در نتیجه مدافع اقلیت شدند.
این بحث در جلسه آینده ادامه خواهد داشت.