بسم الله الرحمن الرحیم

درس‌گفتارهای سوره یوسف، جلسه‌ی ۱۳، دکتر روزبه توسرکانی، دانشگاه شریف، سال ۱۳۸۵

سؤال در مورد گناهکار بودن حضرت موسی (ع)

سؤالی درباره‌ی این که حضرت موسی گناهکار بوده است و یک آدم کشته بوده اما پیش حضرت شعیب می‌رود و به پیامبری می‌رسد.

حضرت موسی شخيصت خيلي مقدسی در قرآن است كه در عين حال يك گناه كبيره، قتل غيرعمد، در پرونده‌اش وجود دارداين خيلي خوب است؛ چون اگر آدم كشتيد، باز مي‌توانيد اميدوار باشيد به اندازه حضرت موسي رشد كنيدتا حد آدم كشي که واقعاً يك گناه خيلي بزرگ است، هم ممكن است يك نفر مرتكب شود ولی باز هدایت شوداما حضرت موسي همان جا هم مي‌بينيد كه آدم بدی نیست؛ تصادفاً يك چيزي پيش مي‌آيد، بلافاصله با خدا راز و نياز مي‌كندحرف‌هاي حكيمانه‌اي مي‌زند و كاملاً كارش درست استولي موضوع اين است كه در كنار شعيب است كه به حد پيامبري مي‌رسداصلاً اين طور نيست که آدم سطح پاييني باشد كه با آن سن و سالش همين‌جوری زندگي كرده باشد، از خود قرآن برمي‌آيد كه از همان لحظه‌اي كه اين اتفاق مي‌افتد، او آدمی است كه خيلي چيزها را خوب مي‌فهمد؛ ولي به هر حال به طور تصادفي در آنجا اتفاقي مي‌افتد و او مرتكب كاري می‎شود كه كار خيلي بدی استآيه‎ اي در سوره‌ی طه هست که می‌‎گوید وقتي به حضرت موسي وحي مي‌شود و خدا يادآوري مي‌كند چطور بچه بودي چه كار كرديم كه سالم ماندي… آيه‌ی خيلي ملاطفت‌آميزي هست آيه‌اي که مي‌گويد اصلاً بزرگت كرديمجلوي چشم خود بزرگت كرديممي‌گويد كهوَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ (طه:۴۰تو را از غم رها كرديمشايد سال هاي سال حضرت موسي غمگين بوده، به هر حال يك كار خيلي بدي كردهولي اصلاً به معنای خیلی گناهکار بودن حضرت موسی نيستحضرت موسي آدم خيلي معمولي بوده ولی گاهی برای آدم يك اتفاقي مي‌افتداین اتفاق، اتفاق خيلي بدي است؛ طرف مي ميرد.

۱مردسالاری در قرآن

حضار: ؟

جوابدفعه قبل كم كم تبديل شد به روابط زن و وارد مسلمان بودن هم شداگر چيز ديگري هم پيدا كنم مي گويم.

نمي دانم از كجا شروع كنميكي اينكه يك اتفاق خاصي است كه در عربستان دارد مي افتد اين اصلاً مثل اين است كه من بگويم كه ابولهب يك آدم خاصي در عربستان دارد زندگي ميكند و بعد در قرآن هم چون حالا كارهاي بدي كرده خداوند به او يك چيزي گفته استمربوط به ابولهب هستهيچ چيز خاصي در قرآن وجود نداردمثلاً اگر به يك چيز خاصي توی آن دوران دارد اشاره مي شود براي اين است كه يك چيز خيلي مهمي استخوب است كه به آن اشاره بشودمثلاً فرض كنید وقتي كه يك سري آيات مربوط به نشانه هاي قيامت با آن عظمتش مي آيد و يك چيز فقط گفته مي شوداين خيلي خيلي چيز مهمي استاين كه چيزی حالت تمثيلي دارد يا نه همه چيز، من يك روز سعي كردم توضيح بدهم كه همه واقعيت ها وجه تمثيلي دارندبگذارید اين شروع بكنيم كه اصلاً با هيچ چيزي در قرآن نمي شود اينگونه برخورد كرد كه يك چيز خاصي استكه مسأله خاصي در زمان پيامبر بوده، مثلاً يك اتفاقي افتاده و در قرآن هم به يك دليلي آمده ،اينكه من دفعه قبل به گونه اي سعي كردم توضيح بدهم كه به نظر مي آيد مثل اينكه آدم آن آيه ها را كه مي خواند اين احساس دست مي دهد كه انگار چيزي كه بدترين كار در كره زمين انجام شده و آن دنيا اولين چيزي كه خدا سؤال مي كند و آدم ها بايد جواب بدهند كه چرا اين كار را كردند اين استيعني يك گناه خيلي خاص و خيلي بزرگ و انگار خدا خيلي از آن عصباني استحالا برويم سراغ اين كه تمثيلی است يا نهبديهي است كه يك چيز كلي استمن از يك ايده خيلي ساده استفاده بكنم، ما اصلاً هيچ كار خاص نداريمهمه كارها يك جوري همراه با كليت استمثلاً فرض كن اينها دخترها را مي كشتند و در بدو تولد زنده به گور مي كردند چرا اينكار را مي كنند؟ براي اينكه براي زن ها ارزش قائل نيستندمثلاً فرهنگي دارند كه اين را به عنوان يك كاري در بدو تولد انجام می دهند، يك جوري تقديم به خدا مي كنندمثلاً قرباني كردنپس چه چيز دارد محكوم مي شود؟ يك چيز ظاهري كه نيستمنشأش چيست؟ چيزي كه منجر به اين شدهمن اگر به تو بگويم اين كاري كه تو مي كني يك كار خيلي خيلي بدي استبايد ببيني ريشه اش چه است؟ چگونه به اينجا رسيدي؟ مثل اين است كه من آخر يك چيز را نشان بدهم.

مثلا این آخر مردسالاري استبه طور نمادين دقيقاً معني مردسالاري همين است كه زن ها يك جوري زنده به گور مي شوندالان هم در دنيا اين اتفاق مي افتدولي ظاهري نيستولي از نظر رواني همه يك جوري زنده به گور مي شوندچون زير آوار فرهنگ مردسالاري مي مانندبه محض اينكه زبان ياد بگيرند وارد فرهنگ بشوند اين اتفاق برايشان مي افتد، يعني بگونه اي جلوي رشد روانيشان گرفته مي شودمن به عنوان يك چيز خيلي مستقل از اينكه بخواهم بگويم چند جا در قرآن آمدهيك جا هم كه نيستچند جا به آن اشاره مي شوداينكه اصولاً به نظر من نماد خيلي خوبي براي مردسالاري است.

آن اتفاق خيلي خيلي بدي كه بيفتد اين است كه زن ها اصلاً رشد نمي توانند بكننددر فرهنگ مردسالار زير آوار مي كنندمثل زنده به گور شدن استدرواقع يك همچين اتفاقي برايشان مي افتدبه نظر من همه قرآن اصولاً مردسالارانه به آن معني نيستمثلاً قهرمان زن داريماين يك جور مبارزه با مردسالاري استاگر زن ها موجودات بي ارزشي هستند شخيصت مريم در قرآن به عنوان يك موجودي كه پيغمبرها هم از او عقب ماندند مطرح است.

بگذارید من اشاره به يك چيز خاص بكنم كه نكته چي هست؟ نكته اين است كه مقصد قديمي، مقصود مردسالاري كه رسماً اعلام مي شديا چيزي كه در غرب اتفاق افتاده اين است كه مردسالاري خيلي خيلي پيچيده و عميق شده، يعني از لايه هاي ظاهري كاملاً پاك شده و عوض آن در عمق پيشرفتيعني راحت مردسالاري را در غرب نمي بينيقديم خيلي همه چيز رك و راست بوددخترها را زنده بگور مي كردندرسماً در كتابهايشان مي نوشتند اينها موجودات بي ارزشي هستندالان كه اين كار را نمي كنند ولي فكر مي كنم كه جو حاكم در غرب كه اينقدر تحكيم شده كه زن ها موجودات بي ارزشي هستند و ارزش هاي مردانه ارزش حساب مي شودحالا حرف از اين است كه براي اينكه به زن ها شخصيت بدهند مي گويند كه شما فرقي با مردها نداريدشما هم ارزش هايي را كه ما داريم مي توانيد بدست بياوريدمثلاً وزنه برداري كنيد و همه كارهايي را كه ما مي كنيم را مي توانيد بكنيدآنقدر تحكيم شده اين ارزش ها كه اصلاً فكر نمي كنند شايد آنطرف يك چيزهايي باشد كه ما خيلي با آنها آشنا نيستيم، برويم ببينيم آنها چه ارزش هاي مستقلي دارند.

آيه اي كه مي خواستم بخوانم كه تأكيد خيلي زيادي بر اين دارد كه زن ها هم در كنار مردها هستندبخوانم متوجه مي شويد كه خيلي جاها اشاره به چيزهايي مثل اين در قرآن هستآيه خيلي خيلي معروفی كه همه بلديمآيه آخر سوره احزاب: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ‎﴿احزاب:٧٢﴾‏ لِّيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ‎﴿احزاب:٧٣﴾‏». من فكر مي كنم اصولاً در فرهنگ مردسالار اينگونه بود كه مثلاً خلافت الهي متعلق به مردهاستامانت (چيز خيلي مهمي كه در انسان استمتعلق به مردهاستزن ها موجودات طفيلي هستند كه خداوند كارهاي خيلي پيش پا افتاده اي مثل توليدنسل را به آن ها واگذار كردهانگار سطحشان پايينتر استدر كارهاي خيلي خيلي جدي مثل جاهايي كه حرف از امانت است كه به آسمان و زمين داديم، اينجا تأكيد مي كند زن هم مثل مرد مهم است، مي توانست بگويد مؤمنين اينگونه برداشت نمي شد كه يعني مردها ابهامي اينجا وجود داشت شايد مي توانستند برداشت غلط بكنند انگار تمايل وجود دارد كه اين جور چيزها را متعقل به مردها بدانند تأكيد مي كند كه منافقين منافقات مشركين مشركات مؤمنين مومناتاز اين گونه موارد در قرآن خيلي زياد استاز اين جور جاهايي كه تأكيد مي شود كه از نظر شأن انساني و مسائل رواني و كمال مساويند، ولی مردسالاري مخالف اين است و ذاتاً زن را پايين تر از مرد مي داند.

همه چيزهايي كه در احكام بين مرد و زن فرق مي كند به نظر من مبارزه كردن با مردسالاري است و تحكيم كردن ارزش هايي براي زن هاستبه نظر من در كل قرآن برخورد اينگونه استارزش هاي مردسالارانه ی منحرف ارزش حساب نمي شوند، ولي مردها براي خودشان ارزش حساب مي كننددر قرآن نيستنكته اي كه مي خواهم مطرح كنم و به بحثي كه دفعه قبل كردم هم ربط دارد اينست كهنكته اصلي كه منجر به شرك و انحراف انسان مي شود اين است كه زباني داريم كه با كمك آن مي توانيم اسم هايي بگذاريم يا عبارت هايي را بيان كنيم كه به چيزي اشاره نمي كنندفقط اسم هستندخيلي وقت پيش وقتي در مورد واژه هاي قرآن بحث مي كرديم اين حرف را گفتيم از قول ايزوستو در كتابخدا و انسان در قرآنكه يك سري از واژه هاي خيلي خيلي مهم فرهنگ عربي در قرآن اصلاً نيامدهاينها واژه هايي هستند كه درواقع به گونه اي مردسالاراندمثلاً ايزوستو مي گويدمهم ترين واژه اخلاقي كل فرهنگ عرب مروت استمروت يعني مردانگي، مروت از مرد مي آيدمرد بودناين را به عنوان بزرگترين ارزش مردم دانستندمنظورشان مردم بودن نبودآن ويژگي هاي خاص مردانگي كه خودشان براي خودشان تعريف كرده بودنداين واژه اصلاً در قرآن نيستاين واژه حالت مدح مردها را دارداز يك نفر تعريف كنيم و بگوييم خيلي مرد است، مثل اين است كه انگار مرد بودن ارزش خيلي بالايي دارداگر شما به واژه ها نگاه كنيد اصلاً مردها جبهه غالبي ندارد آنگونه كه در فرهنگ عرب بودكل اين كتاب فرهنگ مي سازد، فرهنگي كه مردسالار نيستدر آن مرد و زن از نظر روحي مشتركند ولي راه به كمال رسيدنشان با هم فرق مي كندبه دليل اينكه با همديگر فرق دارنداينكه مثلاً عبارت علني در قرآن وجود داشته باشد كه با صراحت بگويد كه مردسالاري خيلي چيز بدي هست، معني نداردواژه مردسالاري وجود نداردخيلي چيزهاي ديگر هم هست كه همين حالت را دارديعني با صراحت بيان نمي شود به صورت عملي يا تمثيلي ذكر مي شوداين خيلي بحث مهمي است كه همه طوري قانع شوند كه اين مفهوم در قرآن خيلي مفهوم مهمي استاينكه اصولاً زن ها را به عنوان موجودات فرودست نگاه كردن، موجوداتي كه ذاتاً اشكال دارند در ارتباط با خدا، از نظر اخلاقي اشكال دارند، اين چيزي است كه اصل مردسالاري است.

من مي خواهم بگويم كه تأكيد كردن اينگونه نيست كه من بخواهم در مورد يك چيزي مرتب حرف بزنم، شخصيت هايي وجود دارند به عنوان شخصيت هاي ايده آل در قرآن كه آن حالت را ندارندمطمئناً براي يك آدم عرب اين همه تأكيد روي خوف در قرآن با فرهنگش نمي خوانداينكه آدمي را به عنوان نمونه به او معرفي كنيم به بخاطر فقدان پسرش گريه مي كند با فرهنگش نمي خوانداينكه يك حرف كلي بزنميك حرف انتزاعي و كلي بزنميك چيزي را بايد تعريف كنماصلاً آنها كه نمي فهمند مردسالاري يعني چه؟ مردسالاري يك واژه و مفهوم جديد استكه من به يك چيزي به كمك آن اشاره مي كنمبايد يك مفهوم تعريف بكنميك عبارت كلي بسازم اين چيز بدي استآيا واقعاً اين تأكيد كردن روي يك چيز است كه من با صراحت یک گزاره انتزاعي بگويم؟ نمي دانمبه هر حال به نظر من اين خيلي مهم است كه يك نفر قانع بشودكه فرهنگ قرآن فرهنگ مردسالار نيست و روي اين هم تأكيد دارد و به نظر من تأكيد خيلي زياد آن مثل سوره تكويرواقعاً كمي روي اين موضوع فكر كنيم چگونه اين اتفاق مي افتاد كه دخترها را زنده به گور مي كردند؟ اگر بخواهيد اين را محكوم كنيد يك پيش فرض هايي را بگوئيد ايراد از كجاست؟

اين كه اصلاً زن را لايق زنده بودن نمي دانندفرهنگي ساخته بودند كه قرآن درباره اش بحث كرده، اينكه دخترها متعلق به خدا هستنديعني نمي آمدند رك و راست بگويند كه ما دخترها را مي كشيم چون اينها موجودات خوبي نيستنديك فرهنگ مذهبي براي خودشان درست كرده بودند كه پسرها مال ما هستند، دخترها مال خدا هستنددخترها را دارند به خدا پس مي دهنداينها كه مال خدا هستند و به ما ربط ندارندهميشه بشر همين گونه استهميشه اسماً كار بد انجام نمي دهدبا يك حواشي اين كارها را انجام مي دهندمثل اينجا كه دارند دخترها را به خدا پس مي دهند و لابد در اسطوره و عقايدشان اين است كه دختري كه زنده به گور شود حتماً خوشبخت مي شود در آن دنيااز اين حرف ها … من جاي ديگر هم به مناسبتي اين آيه ها را خواندم كه در بين آنها اين آيه هم بود كه: « أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ ‎﴿زخرف:١٨﴾‏ ».كه اين را عرب دارد مي گويد يا خداخيلي ها معتقدند كه اين حرف خداستدر آنجا موضوع آيه اين است كه چقدر حرف زشتي است كه دخترها مال خدا هستند و پسرها مال خودشان و بعد دخترها را به خدا پس مي دهند و در مورد زنده به گور كردن هم در آنجا اشاره مي شودمن اگر شواهد خاصي به نظرم رسيد، چون فكر مي كنم كه اين خيلي مهم است جا بيفتد كه واقعاً در قطب بنديهاي عاطفي بودن شما اين طوري نگاه كنيد مثلاً تفكر را در كنار عاطفه بگذاريد، استدلال انتزاعي را در مقابل تمثيل بگذاريد، قياس در مقابل تمثيل، واقعاً احساس مي كنيد قرآن به آن قطب مردانه گرايش دارد؟ ندارد واقعاًاينكه فرهنگ غرب خيلي خيلي مردانه شده به خاطر اين است كه تمام چيزهايي كه زنانه است از آن حذف شدهتمثيل در آن نيست ؟؟ مي خواهند حرف بزنند و استدلال كنند، يا تصويري بودن كلام ضعف شده و بيشتر حالت انتزاعي داردخيلي چيزها … مثلاً تفكر اصل و اساس همه چيز استتفكر انتزاعيدر حالي كه مثلاً عاطفه چيزي است كه نه روي آن كار مي شود و نه به آن صورت برايش ارزش قائلند، مثل يك ويژگي كه حالا آدمها دارندبد نيست بعضي وقت ها وقتي كه آدم ها فكر مي كنند بين آن كه خسته شدند بد نيست اگر وسط آن عاطفی شوندبراي رفع خستگي.

۲برده داری و زدن زنها در قرآن

حضار: …

جواب … آن آيه كه در قرآن آمده كه زن ها رابزنيد را بخوانيد، ننوشته كه زن ها را بزنيدحداقل اين را بگوئيد كه قرار است كه يك تخلف بسيار بزرگ صورت گرفته باشداولاًثانياً گفته كه اول آنها را نصيحت بكنید، اگر باز هم اين كار را ترك نكردند اينها را در خوابگاه هاي خودشان تنها بگذاريد، باز اگر ترك نكردند جوازي صادر شده است.

حضارچرا براي مردها اينگونه نگفته است.

جواب براي اينكه خنده دار مي شد ديگراين حرف ها که پيش مي آيد من يك چيزي را مرتب تكرار مي كنمببينيد همه چيزهايي كه در قرآن درباره مسائل اجتماعي آمده هر چقدر كه مثلاً احكامي كه جنبه اقتصادي دارند، ما مي توانيم سلسله مراتبي قائل بشويم از نظر چيزهايي كه تغيير كردندهرچقدر شما به مسائل رواني و عميق بشر نزديك بشويد اينها چيزهايي هستند كه ثابت مانده و تغيير نكرده اندمثلاً اينكه آدم بايد نماز بخواند، روزه بگيرد، تغيير خاصي نسبت به آن چيزي كه قبلاً بوده نكردهپس هر چقدر كه به يك چيزهاي خاصي برسيد كه جنبه رواني و خيلي عميق دارد چيزهاي ثابتي هستندهر چقدر كه ظاهري تر مي شود، مربوط به مسائل اجتماعي مي شود، چون مسأله ها تغيير مي كنند پس يك نفر مي تواند ادعا كند  و اين ادعا مي تواند مورد بررسي قرار بگيرد – كه آن حكم اجتماعي كه آمده ديگر قابل اجرا نيستمثلاً نمونه اش برده داري، مثلاً يك شرايط اقتصادي هست كه نظام كار در دنيا براساس شرايط برده داري استنه در اينجا، در همه جا، نظام برده داري از بين نمي رود مگر اينكه اتفاق هاي اقتصادي بيفتددر دنيا چگونه برده داري از بين رفت؟ انقلاب صنعتي شد، كارخانه باز كردند، پوزيشن هاي كاري جديد به وجود آمد كه مي شد كارمند روزمزد استخدام كردبنابراين كارگر مادام العمر به نظر مي آمد كه زياد جالب نيستدرحالي كه در يك محيط كشاورزي اصلاً كارگر روزمزد معني نداردوقتي فقط پوزيشن هايي كه وجود دارد كشاورزي است، اگر من كارگر را فقط موقع درو بگيرم و بعد از آن بگويم برو، كجا برود؟ كاري وجود ندارديعني در يك منطقه جغرافيايي خيلي وسيع ممكن است فقط ده روز كار وجود داشته باشد، پس كارگز به نفعش است كه مادام العمر نزد يک نفر بماندتمام طول سال كارهاي سبك انجام مي دهد و در مقاطع خاصي كارهاي سنگين انجام مي دهد.

برده داري يك نظام كار استنظامي است مثل كارگريالان كارگر روزمزد داريمدر آن موقع كارگري نظام ديگري داشتهاين كه برده ها را از نظر فرهنگي پست مي دانستند يا نه مسائل فرعي هستند ،خود اصل برده داري به عنوان يك مسأله اقتصادي نظام كار همه جاي دنيا بود به تدريج تغيير كرد تبديل به چيزي شد كه ما الان داريم كارگري روزمزد يا وضعيت اقتصادي اينگونه است كه مي بينيماينكه در قرآن درباره برده داري يك چيزي بوده و تا ابد اين حكم برده داري بايد پايدار بماند، من فكر نمي كنم اين حرف خيلي حرف معقولي باشدمن حرفم اين است كه اصولاً ما هر چقدر كه به چيزهاي اجتماعي نزديكتر مي شويم مثلاً به مسائل اقتصادي نزديك مي شود مي بينيد كه موضوع فرق كرده بنابراين شما مي توانيد چون و چرا كنيد كه اصلاً اين حكم الان وجود دارد بايد اجرا بشود يا نهمن مي خواهم بگويم که اولاً حكم اين نيست كه زن ها را بزنيد، واقعاً يك چيز ديگر استبدم نمي آيد در مورد آن حكم صحبت بكنم كه معني آن در همان زمان چه بوده؟ فعلاً در همان زمانولي يك بحث جداگانه اين است كه آيا اين كار را الان بايد كرد و مي شود كرد يا نه؟

اينكه آيا اين جز قوانيني هست كه نسخ شده به حساب بيايد؟ مثل برده داري يا نهيك عده اي مثل وهابي ها گرايش فكريشان اينگونه است كه معتقدند كه اين چيزي كه اينجا نوشته همين است و اصلاً فكر كردن روي اينكه اينكار را بايد كرد يا نه جز محرمات استهمين اخيراً يكي از علماي وهابي رسماً اين را اعلام كرده كه – فكر نكنيد آدمي است كه گوشه نشسته و آدم سرشناسي نيست يكي از روحانيون بلندپايه عربستان است كه بعضي از كتاب هاي ديني عربستان نوشته ايشان است – اگر كسي معتقد باشد كه برده داري در اسلام نيست يا مثلاً حرام است آن شخص خارج از اسلام حساب مي شودچرا؟ چون اينجا نوشته استدر آن زمان پيغمبر جواز داده ديگر جوازش براي ابد صادر شده استاين يك جور برداشت خاص استبه نظر من اينكه اين شخص فكر مي كند كه دارد به اصل اسلام توجه مي كند، اصلاً نمي فهمد كه برده داري موضوعي نيست كه الان اگر شما يك نفر را به عنوان برده استخدام كنيد فرق مي كند با اينكه با شرايط اقتصادي ۴۰۰۰ سال پیشاون موقع مثلاً لطف به حالش مي كرديد كه روزانه به او حقوق نمي دهيدتمام سال او را نگه مي داريد به او آذوقه مي دهيدالان معني آن فرق کرده.. من مي خواهم بگويم كلاً مي تواند يك جواب اين باشد كه بحث كنيم اگر يك حكمي درباره مسائل اجتماعي است، درباره مسائل خانوادگي است، روابط زن و مرد با هم فرق كرده، قرار نبوده زن ها كار بكنند، استقلال اقتصادي داشته باشند و مثلاً مردها در خانه بنشينند، قرار اين نبودهمثلاً مرد تنها موجودي بوده در دنياي قديم كه توانايي اين را داشته كه زندگي را اداره كند، زن درواقع حياتش وابسته به مرد بوده تا قرن ها اينگونه بوده واقعيت اين بوده كه زن ها نمي توانستند مستقل زندگي كنندبراي اينكه شرايط اقتصادي خيلي سخت بودهنمي توانستند بروند شكارمثلاً اگر زني هيچ مردي همراهي اش نمي كرد زنده نمي مانداگر تنهايي مي خواست زندگي بكند، مردها بودند كه مي توانستند زندگي بكننداين يك وضعيت تاريخي است تا يك زماني كه خيلي هم دور نيست اينگونه بوده استدر اين شرايط ممكن است شما بگوئيد كه مثلاً مردي است كه ماموت شكار مي كند، ماموت را به خانه مي آورد تكه تكه مي كند مي گذارد در گوشه اي و به زنش مي گويد اينها را بپززنش در غار نشسته و بگويد من نمي پزمدر اين شرايط به نظر من مرد دوبار مي گويد بپز اگر نمي پزي – بدترين كاري كه مرد مي تواند انجام دهد اينست كه– تو را از غار مي اندازم بيرون برو براي خودت زندگي كنزن مي ميرددر يك چنين شرايطي زن بايد يك سري كار که به او محول مي شود را انجام دهدوقتي آن طرف هر روز با مرگ دست و پنجه نرم مي كند كه به گونه اي زندگي را اداره بكند اينكه زن بنشيند و حتي آش ماموت را هم درست نكند در آن شرايط و در دنيايي اينگونه اصلاً عجيب و غريب نيست كه مثلاً حتي مرد حق دارد كه زن را از غار بيرون بياندازد تا بميردشرايط را در نظر بگيريدشما الان را نگاه مي كنيد، زن ها و مردها دارند زندگي مي كنند و مي پرسيد اون چه حقي دارد مرا بزند؟ حتي اگر من حرفش را گوش نكنم.

حضارپس بعضي حكم ها كاربرد پيدا نمي كنند.

جوابنه كاربرد پيدا نمي كنندمثل برده داريبرده داري الان ديگر وجود نداردولي احكام اجتماعي و اقتصادي و چيزهايي كه متغيرند در قرآن خيلي كم است، واقعاً خيلي كم استاين چيزهايي كه مربوط به مسائل متغير اجتماعي و اقتصادي نسبت به كل احكام قرآن حجم زيادي ندارد، ولي اين به نظر من خيلي واضح و بديهي است كه اگر من در مورد يك موضوعي يك حكمي دادم و بعد اين موضوع تغيير كرد پس دوباره بايد از من بپرسيد تا من حكم ديگري بدهماينكه من يك حكمي يك روزي در مورد يك چيزي كه اسمش مثلاً برده داري بود صادر كردم حالا تا ابد من بايد برده داري بكنم تا اين حكم با دنيا سازگار بشود دنيا را تغيير ندهم.

اينكه بودن يك همچنين آياتي در قرآن ديگر كاربرد ندارد هم درست نيست، براي اينكه حداقل درمورد يك وضعيتي كه ما مي دانيم چه بوده و بايد بدانيم چه بوده و چه حكمي وجود داردپس اين معني داردمن يك نمونه بگويم براي اينكه بدانيم برده داراي چرا بودنش در قرآن بي فايده نيست؟ درواقع اينكه چرا با برده داري به صورت قديم برخورد نشده؟ به نظر من الان وضعيت كار در دنيا كه كارگر روزمزد وجود ندارد خيلي با برده داري تفاوت ندارداز نظر ظالمانه بودن مثل برده داري استحالا كه تأمين اجتماعي وجود دارد يك مقداري بهتر شدهبه نظر من آن روزي كه در آمريكا برده داري ملغي شد و قرار شد برده ها بروند در كارخانه ها كار بكنند شرايط كار در كارخانه ها براي برده ها مطلوب تر از برده داري نبود، قطعاً بدتر بودمن اينجوري فكر مي كنماسمش را گذاشتند آزاد كردن برده ها ولي خب او بايد زندگي كند پس بايد كوچ كند و به شمال برودوقتي مي رود شمال بايد برود و در كارخانه ها كار كندكارخانه ها اين گونه است كه هر لحظه مي توانند اخراجش بكنند و از گرسنگي ممكن است بميردشما با همان ديد كاپيتاليسم به موضوع نگاه مي كنيداين كه تصوير كردند كه ابراهام لينكن يك ادم بسيار بسيار انسان دوستي بود فقط براي انسانيت رفت برده ها را آزاد كرد، اصلاً اينجوري نيستجنگ بين شمال و جنوب، جنگ بين شمال صنعتي، جنوب كشاورزي بودكارگر كم داشتند آن همه كارگر آنجا در طول سال بيكار بودند و اينها مي خواستند كه از آنها استفاده بكنندرفتند جنگيدندخب اسمش را معمولاً چيز دیگری مي گذارند، وقتي دختر را مي كشند و مي گويند اين را به خدا تقديم مي كنيم هر كاري كه در دنيا مي خواهد صورت بگيرد يك صورت ظاهري خيلي خوب پيدا مي كنداين كه به هر حال الان ممكن است برخورد من اينگونه باشد كه مثل خيلي ها در زماني كه ماركسيست خيلي منال بود كه اصلاً كارگري چيزي است مثل برده داري بايد كارگري را ملغي كنيممن مي گویم از همين كه برده داري ملغي نشده، اينگونه حس مي كنم كه نبايد با چيزهاي اقتصادي به صورت تحريمي برخورد كردبايد بگذاريم زمان طي شود به تدريج شرايط كاري طوري شود كه تبديل به وضعيت خوبي شودبهتر از ايني كه هست شوداينگونه نيست كه اصلاً پس شما در هر زمينه اي كه حكم صادر مي كنيد يك معني دارد و تا ابد معني خودش را داردولو اينكه ديگر آن زمينه از بين برودآن موضوع وجود نداشته باشد، ولي آن حكمي كه براي آن موضوع صادر شده يا چيزي به ما مي گويد كه در موردهاي مشابه ممكن است بتوانيم از آن استفاده بكنيمسؤال شما درواقع اين است كه ممكن است آن آيه به گونه اي تشويق زدن از آن برداشت شودالان مردها زن ها را كتك مي زنند يا نه؟ مي زنندهميشه زدند و هنوز هم مي زنندخب يك مكانيسم هايي در بعضي از كشورها هست كه مي شود شكايت كردولي مي دانيد كه اكثريت قريب به اتفاق شكايت هم نمي كنندبراي خاطر اينكه شكايت كردن يعني مي خواهند جدا شونداگر مي خواهند جدا شوند بروند جدا شونداين كه من بروم با يكي دارم زندگي مي كنماصلاً زن ها اصولاً اين كار را نمي كنندشما از اين آيه اين را نمي فهميد … چه طوري مي شود كه مردها زن ها را مي زنند؟ يك اتفاقي مي افتد، حرف مي شود، عصباني مي شوند، كتك مي زنندواقعاً اينجوري هست ديگراز روي عصبانيت كتك مي زنندقبول مي كنيد كه اين آيه دارد تحريم مي كند اين را كه حق نداريد اين گونه زنتان را كتك بزنيددارد مي گويد كه اگر كار خيلي بدي كرد شما بايد به او بگوئيدبعد چند روز بعد اگر باز هم قبول نكرد و گفت اين كار را مي كنم بايد حتماً يك مرحله هم طي شودبايد آنها را در خوابگاههايشان تنها بگذاريدمثلاً چند روز بايد بگذرداگر لحظه اي مردي تصميم بگيرد طبق اين آيه زنش را بزند اين كار خيلي حساب شده و فكر شده استديگر هيچ راهي نماندهمي شود مثل هماني كه او ماموت درست نمي كندهر چيزي به او مي گويم نمي كند ديگر آخرين راه اينستتمام اين زن هايي كه الان وجود دارد طبق اين آيه انجام نمي شودمن مي خواهم بگويم مرحله بندي كردن و اينكه شما بايد اين كار را بكنيد، بعد اين كار را بكنيد، بعداً اگر اينها اثر نكرد حق داريد كه بزنيد، به گونه اي است كه عملاً به نظر من بالاي ۹۹زدن ها پيش نمي آيد.

الان اين يك چيز خيلي معروفي شده كه خشونت كلامي هم جز خشونت حساب مي شودو اينكه اصولاً زن ها با کلام خيلي خيلي مردها را مي زنندولي من از اين ناراحت مي شوم كه مرتب مي گويند در قرآن نوشته زن ها را بزنيد مثل اينست كه يك نفر بگويد در قرآن آيه اي است كه گفته زن ها را تا مي خورند بزنيداينكه بايد يك كار خيلي خيلي بدي كرده باشد كه نه اينكه من بدم آمده باشدكار مثلا از نظر عرف هم بد باشدبعداً بهش مي گوييم گوش نمي دهد، مرحله وسطي هم دارد حال يا بايد طلاق بگيريمرحله ديگر هم اينست كه مرد مثلاً مي توان زن را تنبيه بدني هم حتي بكنداولاً من دو تا نكته مي گويم، من احساسم اين است كه وقتي مرد و زن هر دو دارند در يك خانه كار مي كنند و حيات زن وابسته به مرد نيست، يك سري از اين چيزهايي كه فرض در قرآن بر اين است كه زن ها وابسته به مردها هستند خوبخود از بین میروند .از نظر همان آيه اي كه مي گويد: « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ…(نسا:۳۴، در عين حال در ادامه اش است که «وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ». يك چيزي كه ذكر مي شود اين است كه اينها نفقه مي دهند، اينها دارند زندگي را اداره مي كننداگر اينها برداشته شده از دنيا، زن ها هم مي روند مثل مردها كار مي كنند و پول درمي آورند، حالا مي توانند بگويند اين كار را من نمي كنم خودت بكنمنم از صبح با تو آمدم بيرون هر دو با هم كار كرديم هر دو آمديم خستهحالا اگر از من بخواهي يك كاري را انجام بدهمفكر مي كنم واقعاً مورد نداردقبلا مردها كارهاي بسيار سخت مي كردند طبيعي بود كه انتظار داشته باشند بعضي از كارهايي را كه مي گويند زن انجام بدهدحالا اينكه آيا هنوز هم مي شود آن گونه زندگي كرد در اين دنيا قابل بحث استيعني اصولاً ممكن است يك نفر بيايد و استدلال بكند و بگويد اين آيه مثل برده داري جز آيات نسخ شده استموضوع ديگر وجود ندارد و نبايد زن ها را زدمي شود مثل اينكه نبايد برده گرفتمن الان براحتي مي توانم بگويم كه در شرايط اقتصادي فعلي نبايد برده گرفتاينم ممكن است يك نفر استدلال كند كه موضوع عوض شده استثانياً اصلاً موضوع زدن زن ها به دلخواه نيست بلكه مانع تراشيدن در مقابل اينكه مرد اصلاً حق ندارد زن را بزند مگر اينكه كار خيلي بدي كرده باشد بايد دو تا مرحله طي شود واقعاً بايد به فكر باشد ديگر هيچ راهي نمانده استمثلاً گويي به عنوان آخرين راه قبل از طلاق يك آزمايشي دارد مي كندالان مردها زن ها را مي زنند و اين چيزها را هم رعايت نمي كنند و هيچ كسي هم اعتراضي نمي كندهميشه مردها زن ها را مي زدند.

حضار: …

جوابدليلش يك ويژگي در مردهاستفرهنگ را مردها بيشتر مي سازند تا زن ها.

حضارمثلاً عضلاني نيستهمه اينها از شكار شروع شد.

نه من حالا يك مثال زدمبگذاريد من يك سؤال بكنم مرد حق ندارد در آن شرايط زن را از غار بيرون كند؟ نمي خواهد باهاش زندگي كنددقيقاً وابستگي زن ها به مردها در دنياي قديم اينگونه بوده كه اصلاً حياتشان را مردها اداره مي كردند.

حضار: …

جوابيك بچه اي كه در سنين خيلي خيلي پايين است حياتش وابسته به پدر و مادرش استطبيعي است كه حرف پدر و مادرش را گوش مي دهدگوش مي دهد و معمولاً كار به آنجا نمي رسد كه گوش ندهدو زن ها هم به همين دليل به حرف مردهاشان گوش مي دادندبراي اينكه حياتشان وابسته به حيات مرد بود، به كار مرد بوداين كه خوب به هر حال وقتي يك همچنين شرايطي هست بين مرد و زن اين وابستگي آنقدر شديد بود كه انتظارات زيادي براي مرد ايجاد مي كرداين كه شما موجوداتي هستيد که نمي توانيد زندگي كنيد و من دارم از شما حمايت مي كنمپس بايد حرف من را گوش بدهيددر مقابلش مثلاً حتي اگر گوش ندهيد تنبيهتان هم مي كنممن مي خواهم بگويم جريان رابطه بين مرد و زن در دنياي قديم اين گونه بودبين پدر و مادر و بچه علاوه بر اين كه خودشان را صاحب اختيار مي دانند چون دارند بزرگش مي کنند و زندگي اش را اداره مي كنند. احساس پدر و مادر اين است كه او چيزي را كه نمي فهمد و نمي شود هم بهش فهماند هر طوري شده بايد كاري بكنم كه اون كار را نكند ولو با كتكمن نمي دانم كه در قديم هم آيا اين گونه بوده كه مردها به دلايل احمقانه اي هم ممكن بوده يك چيزي به نظر خودشان درست بوده و مي گفتند بايد حتماً اينگونه باشد و بعد دعوا مي شدهدر اين آیه حرف از نشوز است و نشوز معنايش به دلخواه مرد رفتار كردن نيستيك كار بد انجام دادن، يك كاري كه بايد واقعاً انجام بدهد، مثل اين است كه معيار ديني دارداينگونه نيست كه يك مرد به يك زن گفته باشد اين كار را بكن او نكند ، حالا هر كاري هم گفته باشد مرد عصباني بشود و بگويد تو ناشزه هستي و من حق دارم تو را بزنبله ممكن است به دلخواه خودشان قواعد ريخته اند و فكر كردند كه زن ها هم خوب نمي فهمندهرچه ما مي گوييم بايد بكنندمن مي خواهم بگويم كه در اين آيه حرف از يك كار زشتي كه زن انجام مي دهد و ترك هم نمي كند و غذا هم مي خواهد و درواقع هم موهبات زندگي كردن را مي خواهدحياتش را هم بايد داشته باشدهيچ كاري هم نمي كندمثلاً كارهاي خانه را هم انجام نمي دهدبه هر حال به گونه اي غيرعادي استبگذاريد با همديگر در خارج از جلسه بحث كنيم.

حضاردر مورد اينكه برده داري لطف نبود چون برده ها فرار مي كردند 

جوابهمين كه من مي گويم شما تحت تأثير هژموني كاپتاليسمي هستيدشما آثار ادبي جنوب آمريكا را بخوانيدبرده هايي كه نمي خواستند از پيش اربابشان بروندشما بر باد رفته را نگاه كنيد در آن يك آشپزي هست كه دارد گريه مي كند مي خواهد به زور از آن خانواده جدايش كننداصلاً اينگونه نيست شما فكر مي كنيدببينيد يك چيزي در ذهن شما ساخته اندكه برده داري يك چيز ظالمانه ايست كه هميشه يك نفر شلاق دستش است و برده ها را كتك مي زنداصلاً اينگونه نيستيعني اصولاً آدم ها اگر وحشي نبودند اهلي بودند، با برده هاي خودشان بدرفتاري نمي كردندچون بهتر كار مي كرد، غذا به او مي دادندبرده داري يك سازماني است براي كار كردنبرده داري يك ساختار اقتصادي است كه آدم مي رود پيش آدم ديگر و كار مي كنديك جنبه هاي ظالمانه هم داشتهاين كه مثلاً بعضي ها فكر مي كردند كه اصلاً صاحب اختيار اين آدمندهر كاري بخواهند با او مي توانند بكننداين ها را كه اسلام تأييد نكرده است.

حضاردر مورد اينكه اسلام تأكيد به آزاد كردن برده ها دارد؟

جوابصد درصد اگر آدمي بتواند مستقل زندگي كند بهتر استاگر آدمي خودش مثلاً باغ داشته باشد يا كار بلد باشد بتواند مستقل زندگي كند، خب بهتر است كه مستقل باشدمن مي خواهم بگويم كه درواقع چيزي كه باعث مي شود برده داري به وجود بيايد، اين است كه توليد عقب افتاده است در همه دنياشرایط اقتصادي اين گونه است كه توليد و مكانيسم هاي توليد خيلي خيلي سطح پايين و عقب افتاده استكار اصلاً وجود نداردمثلاً هزاران نفر در يك منطقه هستند، پيشه وجود نداردمثلاً آن منطقه فوقش يك آهنگر مي خواهد و میتواند چند هزار نفر را سرويس دهداينگونه نيست كه تو بتواني شغل هاي زياد ايجاد بكنيهمه شغل ها به گونه اي كشاورزي است ، زمين و باغ را هم يك عده آدم دارنددر اين شرايط تو نمي تواني همه برده ها را آزاد بكنيبگذار اينگونه جوابت را بدهم، كارگري چيز بدي هستاگر تو بتواني به يك آدمي سرمايه بدهي برود براي خودش كار بكند بهتر استهمان طوري كه يك برده اگر براي خودش كار بكند بهتر استاين كه من مي گويم كه لطف بوده براي برده در مقابل اينكه اگر روزمزد مثلاً فقط براي دوره درو استخدام بكنند بقيه سال اين آدم ها بيكار مي مانندبنابراين براي خود آن آدم هم بهتر است كه مادام العمر پيش يك خانواده زندگي كندمعمولاً برده ها مثل يك خدمتكار دائمي كه در يك خانه كار مي كند، بودند.

حضار: …

جوابآنقدر شما بد نگاه مي كنيد به اين ماجرا براي خاطر اينكه حساسيت اينجا وجود دارددرواقع نظام سرمايه داري كه جانشين برده داري شده يك ديدگاهي در شما ايجاد كرده كه برده داري چه بوددر تاريخ اسلام هست، در قرآن هم به اين مسأله اشاره شده، يك چيزي وجود داشت بين اعراب اصطلاح عربي در مورد روابط بين بردهببينيد يك كتابي است به اسم « اوضاع اجتماعی‌ ـ اقتصادی موالی درصدر اسلام»، اگر كسي مي خواهد يك كمي ذهنيتش را نسبت به برده داري ترميم بكند كه برده داري اصلاً شلاق زدن و كار گرفتن آنگونه نبوده و خيلي جاها روابط خيلي خيلي جالب بوده، اين كتاب را بخوانداز آن كتاب هايي كه مثلاً به هزار جا ارجاع مي دهد و خيلي مستند تاريخي استبگذاريد من يك نكته را بگويميك چيزي وجود دارد بين اعراب به اسم مكاتبهمكاتبه همين است كه مي گوييدبرده مي آيد و به كسي كه اربابش است مي گويد من مي خواهم براي خودم مستقل كار كنممكاتبه مي كنند، يعني مثلاً او مي گويد من يك چيزي مي خواهم و او هم مي گويد برو براي خودت كار كنهمينبدون هيچ قيد و شرطييعني جزو كارهايي بوده كه بين برده ها و صاحبانشان در بين اعراب متداول بوده، انجام مي شده، اگر برده اي احساس مي كرده كه مي تواند مستقل بشود و زندگي خودش را اداره بكند مكاتبه مي كرده و در قرآن هم به آن اشاره شدهمي گويد اگر مكاتبه كردند رهاشان كنيد برونديعني اگر كسي فكر مي كند مي تواند زندگي اش را اداره كند خب بروداصلاً شما اين كتاب را بخوانيد و ببينيد برده ها چه كارهایی مي كردندمنتها با همه برده ها اينگونه نبودند، به آن كسي كه باهوش بوده و مي توانست كار انجام دهد سرمايه مي دادند كه با آن تجارت كندبعد از آن پولي كه در مي آمد می توانست با آن تجارت كندبعد از آن پولي كه درمي آمد اربابش سهم مي بردطرف برده بود مي رفت تجارت مي كرد مي رفت از شام جنس مي آورد، مي فروخت و به ارباب خودش سهم مي دادمثلاً ممكن است كسي با پسر خودش هم اين كار را بكنداصلاً اين روابط ظالمانه نيست، مكاتبه را ارباب مي توانست قبول نكندولي در قرآن توصيه اينست كه قبول كننديعني سعي كنيد اگر واقعاً مي تواند روي پاي خودش بايستد خب بگذاريد اين كار را بكنداصلاً برده داري آن جوري نيست كه در ذهن ما استخيلي تحريف شدهولي نمي خواهم بگويم چيز خوبي بودهچون به همراه برده داري يك فرهنگ صاحب بودن، اينكه اين ملك من است و من هر كاري كه با او بخواهم مي توانم كنمكه اينها ملغي شد توسط اسلامفرهنگ برده داري در اسلام تأييد نشده، اينكه اينها موجودات پست تري هستند، اينها موجوداتي هستند كه شما مي توانيد كتكشان بزنيد، اصلاً اينگونه نيست، اسلام اجازه نمي دهد كه با برده خودت هر كاري دلت مي خواهد بكنيدبه عنوان يك انسان محترم است ولي دارد نزد تو كار مي كندروابط كاري است ديگريك آدمي نزد شما دارد كار مي كنديك نكته ديگر هم هست اينكه در دنياي قديم اصولاً جنگ و اسارت يعني بردگيزندان وجود ندارد، كمپ اسرا وجود نداردهمه اين كار را مي كننددر اسلام اين كار مجاز بوداگر جنگي ايجاد مي شد و كسي اسير مي شد، آنرا برده مي گرفتنداينها هم برده مي گرفتندآدم را مي فرستادند يك جايي كار كندمتمركز نگاه مي داشتند اسرا رااصلاً منشأ بردگي در جهان قديم جنگ بودمثلاً در اسلام جنگ براي بردگي گرفتن مجاز نيستمثل اين كاري كه خود آمريكايي ها مي كننداين كه بروند در آفريقا يك قبيله را محاصره كنند، بجنگند، يك مقدار بكشند بقيه را اسير كنند، ببرند براي خودشان در كشور خودشانطرف مي رود كه برده بگيرداين كار از نظر اسلام مجاز نيستمنبع بردگي جنگ بوديك ماجرايي پيش مي آيد فرض كنيد مشروع است ديگر حمله اي شده به جايي و مسلمانان دفاع مي كنند حالا موردي پيش آمده جهاد شده، يك عده اي اسير شدند و اينها مي شدند برده مسلمانانصدر اسلام مي دانيد رفتار با برده ها اين است كه اگر به چند نفر سواد ياد بدهيد آزادتان مي كنيماسرا را اينگونه برده مي كنندمن نمي خواهم بگويم برده داري چيز خوبي بوده، مي بينيد كه اسلام حس خوبي نسبت به برداري ندارداگر يك آدم مستقل باشد، تحت امر كسي نباشد بهتر استبه دلايل معنوي، چون با توحيد سازگارتر استبرده خوب نيستبراي اينكه بشر عبد خداستنبايد عبد كس ديگري باشدبنابراين اگر آدمي مي تواند مستقل باشد بگذاريد مستقل زندگي بكند.

حضار: …

جوابيك حكمي در قرآن است مي گويد اگر اين كار را كردي اين كار را بكن براي اينكه واجب بوده، فكر مي كنم واجب نبودهمي گويد اگر مكاتبه كردند اينها را رها كنيد كه زندگي كنندولي واجب نشده به اين معني كهيعني من فكر مي كنم كسي از اين آيه وجوب درك نمي كنديعني اگر اينكار را نكرديدمثلاً فرض كنيد يك پيرمردي است يك عمري را با يك برده اي سر كرده يك موقع او بچه اي بوده، بزرگش كرده، حالا مي گويد من مي خواهم مكاتبه كنم و بروماين يك جوري ظالمانه است و ممكن است بگويد نه من راضي نيستم تو بروياين مسأله فرار برده ها كه گفتي خيلي جالبهاصلاً اينگونه نيست كه شما گفتيدشما در تاريخ نمي بينيد كه مرتباً برده ها فرار كننداصلاً اينطوري نيست.

حضار: …

جوابنه واقعاً اينگونه نيست، همه اش فيلم است و همه اش هم در قرن ۲۰ ساخته شده استاينكه برده داري چيز خيلي بدي است و ابراهام لينكن مرد خيلي خوبي بود كه اين كار را كردالان هم قهرمان ملي آمريكاست كه برده ها را آزاد كرداصلاً ماجرا اينگونه نبوده، يعني تاريخ واقعي اين نيستتاريخ واقعي اين است كه نظام صنعتي جانشين نظام توليد قديم شدتا آن نظام توليد بود برده هم بودبرده يعني اينكه يك نفر مادام العمر پيش يك نفر كار كندحالا حداقل در خاورميانه و بين اعراب خيلي روابط ظالمانه اي به آن معني نبوده، همين كه مكاتبه وجود داشته نشان مي دهد كه آنقدرها هم كه فكر مي كنيد با زنجير نمي بستنداگر بدرفتاري بكنند خب طرف طبيعي است كه مي خواهد فرار بكند، مكاتبه بكنداصلاً دلم نمي خواهد از چيزي كه ظالمانه بوده به هرحال تعريف بكنمولي يك نكته اين است كه اصلاً شما احساس بدي نسبت به كارگري نداريداين كه يك نفر برود يك جايي چه فرقي مي كندچيزي كه من در اين جلسه گفتم این است که هژمونی ذهنيت ما را اينگونه مي سازندبرده داري يك چيز خيلي خيلي بد بوده كه بايد از بين مي رفته و يك مرد نيكوكاري در آمريكا اين كار را انجام دادهعوضش هيچ موقع نمي شنويد در مورد كارگري خوبه.

[۵۵:۰۹]

الان يك كارگر با برده فرقي دارد؟ كاري نمي تواند بكند، از اول زندگي اش بچه است، دارد بزرگ مي شودروزمزد هم هست، هر لحظه هم اربابش بخواهد اخراجش مي كندمكاتبه هم بكند بايد برود جای ديگری كار بكندچه چيز جالبي در كارگري وجود دارد؟ براي اينكه جهان متقارن نيستجهان قديم به شدت نامتقارن بود. اگر شما بياييد من مي گويم كه اين جاي بحث داردشما بياييد و بگوييد كه دنيا ديگر متقارن استزن ها هم همانقدر امكان حيات به تنهايي دارند كه مردها دارندپس ديگر اين حكم كار نمي كندمن مي گويم در يك جهان نامتقارن اين حكم خيلي طبيعي است و اين كار انجام مي شودشما اعتراضتان نسبت به الان نباشد.

حضار: …

جوابمهم است، خيلي مهم استبراي خاطر اينكه من احساسم اين است در موقعی که اين اين حكم نازل شد مردها احتمالاً به شدت ناراحت شدند و زن ها خوشحال شدندببينيد در يك دنيايي زندگي مي كرديم كه براي زدن زن لازم نيست بهانه داشته باشي اولاًثانياً اينكه مراحل داشته باشدمن مي خواهم بگويم اين آيه اصولاً در جهت نزدن زن هاستنه در جهت زدنچون اصولاً در مقابل اينكه مي گويند در قرآن نوشته كه زن ها را بزنيدمن مي خواهم بگويم كه در يك دنياي نامتقارن مردها اين كار را مي كردند، شايد روزانه اين كار را مي كردندبهانه اي هم نمي آوردنددوست داشتند زن ها را بزنندبنابراين نهي در اين آيه وجود دارد اگر درست به آن نگاه كنيماين خيلي مهم استمي گويد تو حق نداري عصباني شوي و يك زن را بزنيتو حق نداري كاري نكرده يا بدون اينكه قبلاً به او گفته باشي كه موضوع چيه؟ بايد خيلي خيلي پيش برود تا به يك جايي برسد كه تو بتوانی بزنیيعني در آن جهان نامتقارن هم مسأله اينگونه نيست كه تو زور داري پس مي تواني او را بزنيچون حياتش به تو وابسته است مي تواني او را بزنيمتوجه هستيد؟ يك بحث اين است كه جهان متقارن است، اگر مي گويي شده و احساس مي كنيم كاملاً متقارن است، خب مي بيني كه مردها هم زن ها را كمتر مي زنندمن فكر مي كنم اين اتفاق افتادهخودبخود اين تأثير خودش را گذاشتهولي در يك جهان نامتقارن طبيعي است كه حكم نامتقارن باشدزن حياتش به مرد وابسته است مرد دارد او را زنده نگاه مي داردبنابراين بايد يك حرف هايي را گوش بدهد يك كارهايي را بكندمسئوليت هايي كه به عهده اش مي گذارند انجام بدهددلبخواهش نيستاين اولاً اينجوري بوده ديگرواقعاً دنيا اينگونه بودهمن به اين نكته واقعاً مي خواهم تأكيد بكنم كه اين حكم درواقع در آن دوره – همين الان هم حتي – بيشتر بازدارنده است تا تشويق كننده براي زدناين خيلي نكته مهمي استاگر من بگويم كه اگر يك زني كاري برخلاف ميل شما كرد يا نافرماني كرد او را بزنيد يك جوري حق زدن در يك موردي است حالا موردش هم ممكن است خيلي آزاد باشد تا اينكه من بيايم و بگويم كه حق نداري درواقع بزنيبايد اين مراحل طي شوداين حكم در جهت نزدن است براي خاطر اينكه در آن جهاني كه اين آيه نازل شد زدن آزاد بود و هيچ كس از كسي بازخواست نمي كرد و چيز كاملاً بديهي هم بودمثل آن ماجراست كه مي گويند وقتي قرآن براي زنان ارث تعيين كرد همه به شدت متعجب شدند كه دارند كار مي كنند مادام العمر هم دارند كار مي كنندتفاوت اصلي اش اين است كه مكاتبه اش كه پذيرفته مي شود اين شخص مي رود جاي ديگر كار مي كنديعني كارگر تبديل به سرمايه دار نمي شودسخت تر است به نظر من در نظام اين جهان كه كارگر تبديل به يك آدم مستقلي شود تا اينكه يك برده بخواهد مستقل شودالان نظام اقتصادي حال حاضر دنيا كارگری استفقط مكاتبه اش اين است كه من از اين كارخانه مي روم آن كارخانهمثل اين كه يك برده اي مكاتبه اش اين باشد من را بده به فلاني، من مي خواهم اين دفعه براي او كار كنممكاتبه يعني اينكه برود مستقل بشوديك جوري كه مي تواند فعاليت اقتصادي بكندالان اكثريت مردم دنيا كارگر بدنيا مي آيند و كارگر هم از دنيا مي روندچند تا شركت و كارخانه هم عوض مي كنندچرا احساس شما نسبت به كارگري بد نيست خيلي؟ براي اينكه كارگري پوزيشن اقتصادي است كه كاپيتاليسم ايجاد كرده براي ما.

حضار: …

جواب: ببخشيد آن ديگر جزو احكام قرآن نيستاين را من خيلي به جرأت مي گويم در موردش اصلاً بحث نكنيددر قرآن شما مي بينيد كه براي ازدواج كردن با برده آيه داريميعني مي خواهم بگويم آن چيزي كه شما مي بينيد كه خيلي ولنگ و باز شده و آزاد بود مثل آن تعدد زوجات، اینکه چه كار مي كردند را بگذاريد كنارامكاني نبوده كه شما آزادي داريد با هر زني كه از بازار بخريد و آزاد باشيد كه با او رابطه جنسي داشته باشيداصلاً هم چنين چيزي در احكام نيستولي عمل شده به آن ظاهراً.

حضاردر مورد اينكه چرا هيچ مجوزي براي ترك همسر و … براي زن در قرآن نيامده.

جوابچيزهايي بگوييد كه در قرآن باشداينكه مي تواند برود ۴ تا ۳ تاواقعاً اينگونه نيستاين كه روابط از نوع اعمال قدرت يك طرفه استدر اينجا كه مردها قوي تر هستند و بودند فقط هم مسأله جسماني نيستآره اينگونه هستمثل اينست كه من بيايم و بگويم يك مشكلي در دنيا وجود دارد، مردها زن ها را مي زنندمن بگويم خوب زن ها هم مردها را بزنندحكم بدهم و بگويم زن ها هم مي توانند مردها را بزنندقانون هم اينگونه است كه يك زن در بعضي از كشورها بايد برود شكايت كند كه مثلاً من كتك خوردمدر اسلام هم مي تواند يك زن برود شكايت بكند و مثلاً درخواست ديه بكندبگويد من را زدندبايد موجه باشد و كاري كه انجام داده قابل بررسي در دادگاه استمثلاً فكر مي كنم حتي زدن اكثراً يك همچين حكمي دارند كه اگر يك مرد يك زني را بزند و حتي جايش بماند و شديد باشد، ديه داردمي خواهم بگويم، محكمه اي وجود دارد كه مي شود به آن مراجعه كرددر جهان دوراني بوده كه حيات زن وابسته به مرد بوده بنابراين بايد اطاعت مي كردهمن مي خواهم بگويم يك همچين جهاني وجود داشته بنابراين اصلاً زن حق نداشته، و نمي كرده و نمي توانسته اين كار را بكند كه نسبت به مردمي خواهيد بگوييد كه چرا متقارن نيست؟ از اين ور يك حكمي هست كه از آن ور نيست؟ كه اصلاً يعني چه؟ زن ارث ببرد مي خواهد چه كار كند؟ دنيا اينگونه بود ديگربنابراين اين كه من الان بگويم كه چرا زن ها نصف مردها در آن دوران داشتند ارث مي بردند و اين مثلاً يك چيز ظالمانه بوده، درست نیستبه يك معنايي اين موضوع بدعت بودهمثلاً براي اولين بار در اين دنيا دارند به زن ها پول مي دهندهمه فكر مي كنم سؤالشان اين بود كه پول مي خواهند چه كار؟ بگذريمحالا به هر حال من روي اين نكته تأكيد دارم كه اين آيه چيزي را مقرر كرده كه حالت بازدارنده دارد نه حالت تشويق كردن براي زدنموردي بايد وجود داشته باشد كه به دلخواه مرد نيست و يك نافرماني به معناي واقعي بايد وجود داشته باشد، از يك كاري كه بايد مي كرده و نكردهحق نداريد از روي عصبانيت و ناراحتي همين جوري بزنيد، بايد يك چيز خيلي معقولي طي شود، ولي به هر حال در جهان نامتقارن اصولاً مردها زن ها را مي زدندبه نظر من تا يك حدود حق دارند كه اگر يك زني هيچ كاري انجام ندهد يك جوري انگار حق حيات ندارداين كه زن قدرت كمتري براي شكار كردن يا كارهاي سخت انجام دادن دارد بايد ميل خودش را به حيات، ميل خودش را به اينكه من هم دارم يك كاري مي كنم را به گونه اي نشان بدهدلااقل آن كار سبكي را كه مي تواند انجام دهد را بايد انجام بدهدواقعاً اين حق است و حرف ناحقي نيستاينكه يك زني بگويد بايد به من غذا بدهي و من هيچ كاري نمي كنمهر چيزي هم براي من بياوري من دست به سياه و سفيد نمي زنمفكر مي كنم اين خيلي رفتار ناحقي استدر دنياي قديم راه حلش اين بود كه از غار مي انداختند بيرون، كتك هاي حسابي مي زدندبه هر حال من احساسم اين است كه اين حكم يك حكم اجتماعي است و جاي بحث داردتو احساست اين است كه اين حكم الان منع شده مثل برده داري يعني الان موردي براي اينكار وجود نداردواقعاً به نظر من حداقل اين بحث اگر با قاطعيت نشود گفت خيلي جاي بحث دارد كه الان واقعاً مي شود با توجه به اينكه زن ها مستقل دارند زندگي مي كنند، آيا اصلاً معني دارد اين كار يا نه؟ يك نكته و نكته دوم هم كه من مرتب تأكيد دارم كه بازدارنده استتشويق كننده نيست.

حضار: …

جوابمن اصلاً با ديد منفي مي خواهم بهش نگاه كنميعني اينگونه نيستاز نظر تاريخي هيچ مزيتي نداشته استسؤال اين است كه مثلاً تكنولوژي تحت نظام كاپيتاليسم پيشرفت است؟ سؤال اين است كه الان كاپيتاليسم را برداريم مثلاً جايش سوسياليست بگداريم اينها خراب مي شوند؟ از نظر تاريخي كاپيتاليسم انگار يك رسالتي را به عهده گرفت، از يك دنياي تيره و تاري از نظر اقتصادي يك پيشرفتهايي را بوجود آوردمثلاً بهداشت عمومي بوجود آورد، اين خيلي نكته مهمي استمثلاً اگر كاپيتاليسم را برداريم اينها از بين مي رود؟ مثلاً پيشرفت نمي كند؟ كاپيتاليسم ايرادش اين استمن مخالف با پيشرفت بيشتر تكنولوژي نيستمكاپيتاليسم موضوعش اين است كه تكنولوژي و تمام كارهايي كه در دنيا اتفاق مي افتد از يك معيار احمقانه اي عبور مي كندنه اينكه شما بنشينيد و بگوئيد كه من الان مي خواهم مثلاً ببينيم در آینده چه چيزهايي ممكن است انجام بدهيمالان من فكر مي كنم كه بهتر است بيشتر روي روانشناسي سرمايه گذاري بكنند،‌ ولی كاپيتاليسم ايرادش اين است كه اينجوري فكر نمي كندروی روانشناسي سرمايه گذاري نمي كنند چون پول از آن درنمي آيدمي روند روي يك چيز ديگر سرمايه گذاري مي كنند كه از آن پول دربيايد.در طول تاريخ كاپيتاليسم كار خوب كرده استآره خبواقعاً پيشرفته تكنولوژي تحت نظام كاپيتاليستي بوجود آمده استولي حداقل از اوائل قرن ۲۰ تبديل به يك چيز زائد و مضر شده استيعني به راحتي با يك نظام ديگر قابل جايگزيني استشما مي توانيد مثلاً يك نظام سوسياليستي داشته باشيد يا نظام هاي ديگريبه چيز ديگري فكر كنيداينكه سرمايه ها اينگونه نباشد كه دست مردم باشد و هر كس هر جايي كه سود بيشتر دارد سرمايه گذاري كنديك ايده هاي كلي وجود داشته باشد براي بشريتاصلاً الان در نظام كاپيتاليستي مشكل اين است مجاز و غيرمجاز وجود نداردالان يك دوربين ساخته اند – حتماً ديديد در اخبار– كه مي شود بدون لباس آدم ها را ديدالان مي گويند كه توليد اين بايد تحت كنترل باشد و هر كسي نبايد داشته باشددر فرودگاهها در موارد اضطراري فقط استفاده شوداگر فردا به بازار نيامدكسي جلودارش نيستيعني اينكه يك چيزي كه كشف مي شود پول در آن است هيچ چيزي نيست كه جلویش را بگيرديك مقدار آن كسي كه اين تكنولوژي را كشف كرده و دارد اين دوربين را توليد مي كند كافي است سر كيسه را شل كندبه يك دولت هايي بدهدبعد وقتي كه در جايي مجاز شد و مردم داشتند بقيه دولتها مي گويند خب همه مي روند در آن كشور همسايه اين را مي خرند، خب من هم مي فروشمهيچ چيزي را در نظام كاپيتاليستي نمي شود كنترل كردمشكل اين است. به هر حال يك موقعي مردم اصلاً كار اقتصادي نمي كردند، كاپيتاليسم كه آمد، مردم فعاليت اقتصادي كردند، شكوفايي هايي بوجود آمد، تكنولوژي پيشرفت كردتا قرن نوزدهم اشكالي ندارد كسي هم به آن اعتراض نمي كندحداقل يك قرن است كه كاملاً يك چيز زائدي شده استرسالت تاريخي خودش را انجام داده ولي نمي روددويست سال است كه ما تقريباً اين وضعيت را داريم.

حضاردر مورد اينكه آينده اين نظام قابل پيش بيني بود با اين وجود باز هم اين نظام را مي پذيرفتيم.

جواب به نظر من آينده اش را مي ديدندولي اين گونه نبود كه به راحتي پذيرفته بشودمدت ها طول كشيد تا پذيرفته بشود كه مردم مثلاً اينگونه زندگي بكنندبه هر حال نظام قديمي در مقابلش ايستادگي كرده استبا موعظه هاي مذهبيمثل اين كه اين كار اصلاً زشت و بد استبا مسائل اخلاقي بيشتراين مسأله خيلي خيلي مهم و جالبي است كه خيلي رویش بحث مي شود كه اصلاً كاپيتاليسم چگونه بوجود آمد؟ چرا بوجود آمد؟ در چه تاريخي مي شود گفت كه اين تحول ايجاد شده است؟ ولي به هر حال اينكه الان كاپيتاليسم در دنيا يك چيز مضري شده است،‌ واضح استالان ديگر ضرورتي ندارد واقعاً براي ادامه رشد مثلاً تكنولوژي يا هر چيز ديگري در دنيا ما حتماً باید نظام كاپيتاليستي داشته باشيم؟ مي توانيم به اقتصادهاي يك مقدار كنترل شده تر فكر بكنيمولي چه كسي جلوي اين كاپيتاليسم را بگيرد؟ مشكل اين است كه آنقدر نظام بزرگ و قدرتمندي شده كه افسار گسيخته است ديگرمشكل اين است چگونه مي توان آن را كنترل كرد؟ مسأله كنترل داشتن استاينكه روي چه رشته علمي كار شود؟ روي چه رشته علمي كار نشود؟ چه تكنولوژي پيش رود؟ چه چيزي پيشرفت نكند؟ هيچ عقلي در آن وجود نداردالان در دنيا فقط مسأله اين است كه چه چيز سود آور است؟ چه چيز سودآور نيست؟ علاوه بر آن چيزهاي ديگري كه گفتم اينكه يك جايي كالا تقلبي است، يعني واقعاً اين آن نياز را برآورده نمي كند ولي در بازار استكسي نمي آيد بگويد كه شما اين را كه به مردم مي دهيد باعث مي شود اصلاً مردم از نظر رشد رواني خودشان عقب بیفتندچه كسي مي خواهد اين را بگويد؟ دولت ها اصلاً يك چنين حرف هايي را نمي زنندسوسياليسم يعني اينكه دولت خيلي چيزها را بتواند بگويداين هست، آن نيست، اين را نبايد بكنيدمن به نظرم سوسياليسم به گونه اي زيادي ممكن است تمركزگرا باشد ولي مي شود به يك چيزهاي واسطه فكر كرداينكه چه كار بايد كرد از نظر جهاني سؤال هم نكنيد براي خاطر اينكه ايده خيلي خاصي نه من دارم نه كس ديگري داردولي صحبت هايي كه كردم به نظم نتايج فردي خيلي خوب داردحداقل ما بدانيم كه كجا داريم زندگي مي كنيم و چه مشكلي در دنيا وجود دارداينكه يك چيزي واقعاً وجود دارد كه مانع رشد ماستمن بايد بدانم كه مثلاً اين همه توجه به مسائل فيزيولوژي، يا اين همه چيزهاي تقلبي كه درواقع دارم مصرف مي كنم، اينها مضر استسعي كنم كه عاقلانه تر مصرف كنم مثلاًحداقل مصرف كه دست من است، هرچي مي خواهند توليد كنند، بگذار بكنندلازم نيست كه من هر چه كه توليد مي شود را مصرف كنم.

حضاردر مورد اينكه كلاً ايجاد يك چيزي سالاري در دنياي اجتناب ناپذير است.

جواب: من تقريباً مي توانم بگويم كه حرف شما را نمي توانم بفهممبياييد يك مدت زن سالاري را امتحان كنيماصلاً اين گونه نيستتحمل سالاري داشته باشيمعقل، فكرنمي دانميعني اينكه تكنولوژي را كه مي خواهند كشف كنند اصلاً به اين فكر نمي كنند كه اين مضر است يا مفيد استآدمي هم كه دارد كشف مي كند با معيارهاي خودش هم فكر نمي كند كه مضر است يا مفيدفقط به سود فكر مي كنند و مهم نيست شما مي خواهيد بگوئيد كه اروپايي ها چيزهاي ديگري را مضر مي دانند. شما آن صحبتي كه من در مورد كاپيتاليسم كردم نبوديد ديگرپس در مورد چه چيز داريد سؤال مي كنيد.

۳ادامه سوره یوسف

من در مورد بحث شيرين اينكه اين جمله را خلاصه چه كسي گفته بحث كردم «وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ ‎﴿یوسف:٤٢﴾». من واقعاً با كمال خوشحالي مي خواهم بگويم كه يك مقدار نظرم تغيير كردمتمايل شدم به اينكه اين جمله اصلاً هيچ ربطي به يوسف نداردنمي خواهم بصورت قاطعانه بگویميك داستان تاريخي وجود دارد كه مي شود مثل خيلي از داستان هاي تاريخي گذاشت كنار، به هر حال يك داستان است ديگر، از كجا آمده معلوم نيستاگر داستان را بگذاريم كنار از نظر متن شواهد بيشتر به اين سمت متمايل است كه به يوسف ربط نداشته باشدبه نظر من اين استدلال كه اگر به گناه يوسف بخواهد اشاره شود، خوب است و طبيعي است كه مثل داوود كه يك چيزي را فراموش كرده بود و اشتباه كرده، بعد از آن تأكيد مي شود كه او چقدر توبه كرد و خداوند اين را بخشيداين يك استدلال بود و به نظر من استدلال خوبي استيك نفر ديگر هم يك حرفي زد كه به نظر من حرف جالبي است، اينكه بعد از آن خطبه توحيدي بسيار بسيار اساسي اصلاً با فضا جور درنمي آيد كه بلافاصله بعدش اشتباه اينگونه انجام شده باشدمن يك چيزي كه در ذهنم بود و تأكيد مي كردم كه ممكن است در اينجا آن روايت درست باشد اين بود كه يوسف خيلي perfect است و اصولاً شخصيت هاي قرآن هميشه يك چيزي درونشان هست، يعني يك اشتباهي در زندگي كرده اندمن فكر مي كنم كه مي شود اين را اينگونه توضيح دادهمان جمله اي كه يوسف مي گويد :«… إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ … ‎﴿یوسف:٥٣﴾‏». به نظر من مثل همان جمله اي كه حضرت ابراهيم دارد اشاره مي كند به اينكه در نفسش درواقع سوء وجود دارد، Perfect بودن خودش را دارد رسماً نقض مي كندو شما هم از ابراهیم نمي بينيد كه كار بدي بكند ولي او يك جايي اشاره مي كند به خطيئهيك جايي خطا كرده (اشاره به آیه ۸۲ سوره شعرا، «وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ ‎﴿شعرا:٨٢﴾»). اين استدلال هم كه لزوماً در قرآن يك پيغمبر بايد يك خطايي انجام بدهد، مي شود اين را كنار گذاشتمن در مجموع فكر مي كنم از جلسه قبل تا حالا تمايل پيدا كردم به اينكه اين سمت را بيشتر بگيرم كه اين حرف يوسف نيستچرا گفتم با كمال خوشحالي؟ نه براي اينكه يوسف دارد تبرئه مي شود براي اينكه من خوشم مياد كه تغيير عقيده بدهمكلاً براي من خوشحال كننده استخيلي دوست دارم كه در يك جمعي يك چيزي را گفتم بيايم بگويم غلط استاين خيلي خوب است آدم احساس خوبي بهش دست مي دهداحساس آدم بودن مي كنم.

حضاراز نظر لغوي معني اش چه مي شود؟

جوابخيلي جمله عجيبي نيست كه آدم بخواهد روي آن هم تأكيد بكنديعني اينگونه نيست كه مانع از اين باشد كه منظورش آن يكي باشدمثلاً بايد مي گفتهذكر عند ربه، يك جوري مثل خلاصه كردن استواقعاً من مي گويم كه ذهنم متمايل شده است به خاطر اينكه يك نشانه هايي هنوز وجود دارد كه آدم بايد خب اينها را حل كندولي در مجموع اگر من قبلاً طوري احساس مي كردم كه ۵۰، ۵۰ بود الان تقريباً ۹۰٪، ۱۰٪ شده استيعني احساس مي كنم ذهنم بيشتر به آن سمت متمايل مي شود وقتي نگاه مي كنم شواهد آن طرف بيشتر است. مسأله را با كمال خوشحالي الان خاتمه اعلام مي كنم.

يك چيزهاي ديگر هم من اينجا يادداشت كردممن يك جايي كه مثلاً از يك چيزي خوشم مياد مرتب برمي گردم و درباره اش صحبت مي كنمواقعیت اين است كه من از اين آيه، از اين دعايي كه حضرت يوسف در اين داستان مي كند – «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ ‎﴿یوسف:٣٣﴾‏» – خوشم مي آيداين را همه فهميدند اينقدر كه من از آن صحبت مي كنماين يك تأثيري روي من مي گذارد كه همه اش دارم سعي مي كنم بگويم كه چه جوري است كه خيلي خيلي تأثيرگذار استاينكه بعد از آن جلسه فوق العاده وحشتناك و فاجعه بار، يكدفعه شما خلوت يك آدم خيلي خيلي خوب را با خدا مي بينيد، اين خودش تأثيرگذار استاين كات خوردن تأثيرگذار استاين كه در اين جلسه يوسف نشان داده نمي شود ولي بعداً شما مي بينيدش تأثيرگذار استباضافه يك چيزي كه من از اول داستان مرتب به آن اشاره كردم، يك چيزي که در همه داستان هاي قرآن هست، اينكه همه داستان ها فضايش اين است كه يك موجودي وجود دارد كه بعضي او را مي بينند و بعضي ها او را نمي بيننداين حس در همه داستان هاي قرآن و در همه لحظه ها هست كه خدا دارد همه اين وقايع را مي بيندبعضي ها اين پايين اين را مي دانند كه تحت نظارت خدا هستندبعضي ها هم اين را نمي دانند و اين اينجا خيلي جلوه دارديك جلسه اي ترتيب دادند، اصلاً انگار نه انگار، براي خودشان دارند كارهاي عجيب و غريب مي كنند، او را دعوت به يك چيزهايي مي كنند و اينها همه در محضر خدا دارد انجام مي شودفقط يوسف است كه اينجا متوجه وجود خداست و در محضر خداستبرمي گردد به خدا يك چيزي مي گويديك چيزي كه قائله را ختم مي كندمثل اينكه آدم به طور معمول همين جوري دارد زندگي مي كند، يك لحظه مثلاً مي گويم در آن جلسه به خدا بگويد حوصله ام سر رفت يك كاري بكنحالت اينگونه وجود داردهيچ كس در دنيا اصلاً متوجه اين نيست كه در دنيا حساب و كتاب هايي هست به غير از يوسفاين خيلي بارز استدر اين لحظه با آن شلوغ كاري هايي كه زليخا دارد مي كند اين خيلي به چشم آدم مي آيدحالا من ممكن است جلسه ديگر يك چيز ديگر هم بگويم و سعي كنم كه از اين لحظه خوشتان بيايديك نكته ديگر اينكه قبلاً هم چند بار اين صحبت شد اينكه فقط زليخا نيست از اين به بعد كه دارد كيد مي كند، به نظر مي آيد كه زن ها هم با او همراه شده انددو تا نشانه هستيكي اينكه اولا خود يوسف اينجا مي گويد تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ». ديگر انگار زليخا تنها نيست جماعتي است كه دارند كيد مي كنند درسته؟ كيدايشان زن هابعداً هم كه زليخا اعتراف مي كند كه يوسف بيگناه بوده مي گويد كهبرو بپرس كه حال اينان چطور بود قبلا. « …إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ ‎﴿یوسف:٥٠﴾ ». كيد ايشاناز زندان دارد پيغام مي فرستد و مي گويد :«… كَيْدَ الْخَائِنِينَ ‎﴿یوسف:٥٢﴾‏ ». پس در اينجا مسأله فقط زلیخا نيست، به اضافه اينكه مردهايي هم به نظر مي آيد كه وارد ماجرا شده اندوقتي دارند يوسف را زنداني مي كنندبراي اينكه میگوید «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّىٰ حِينٍ ‎﴿یوسف:٣٥﴾‏». مثل اينكه آنها ممكن است كيد كرده باشند ولي تصميم به زنداني كردن يوسف با وجودي كه مي دانستند كار اشتباهي دارند مي كنند جمعي گرفتند كه در آن مرد هم هستدرسته؟

حضار: …

جوابنه آنهايي كه زنداني كردند ،«… لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّىٰ حِينٍ ‎﴿یوسف:٣٥﴾‏». به هر حال مردي هم آنجا بوده، اينها مثلاً رفتند مي دانست تمام حرف هاي آن ها رابه هر حال مردها هم داخل كار شده اندمطمئن باشيدمثل اينكه آبروريزي شده، قانع شدند كه فعلاً او را مدتي به زندان بياندازنديك همچين چيزي به نظر مي آيد.

۱۳ چرا رؤياي پادشاه دو بار به صورت كامل روايت مي شود؟

من داستان را مي خواهم حداقل تا جايي كه يوسف از زندان آزاد مي شود ادامه بدهميكي از چيزهايي كه من قبلاً به عنوان سؤال مطرح كردم اين است كه برخلاف طبيعت همين داستان يوسف و اكثر داستان هاي قرآن كه خيلي خيلي به ايجاز روايت مي شوند اين يك نكته ادبي است كه بايد به آن فكر كرد كه چرا رؤياي پادشاه دو بار به طور كامل اينجا دارد روايت مي شود؟

حضار: در مورد عدد ۱۵.

جوابمن گفتم اگر وقت شد درباره اينكه اين روياها چرا تعبيرشان اين است صحبت مي كنمحالا هم كه به وضوح وقت نمي شود، امروز كه وقت نمي شوداين يك چيزي بود كه من در موردش صحبت كردم چيزي است كه قابل فكر كردن است چرا اين رويا را دوبار به طور كامل در قرآن بيان مي كند؟ كسي ايده اي دارد؟ يكي اينكه روياي خيلي مهمي است اولاً، اصلاً از نظر پيچيدگي با روياهاي ديگر خيلي فرق داردمثلاً روي جزئياتش دارد تأكيد مي شودخود رؤيا دارد برجسته مي شود به عنوان يك روياي خيلي جالب و مهم.

حضار: …

جواباصلاً كلاً مخالفممن هم كلاً تأكيدي روي اين چيزها ندارمولي يك نكته هستاينكه روي اين دارد تأكيد مي شود چون كه اين رويايي است كه پادشاه ديده اينكه كلمه به كلمه روياي پادشاه را دارد عينا نقل مي كند خطايي وجود ندارد اينجا اين خيلي مهم استچون واسطه خورده تأكيد مي كند كه رويا عيناً براي يوسف نقل مي شوددو بار گفتنش حداقل اين حس را ايجاد مي كند كه عين چيزي كه پادشاه گفته بود را به يوسف گفتند و تعبير كرداين مهم است كه ما متن رويا را كلمه به كلمه حفظ بكنيمهمان طوري كه آن يارو انجام داداين يك نكته كه تأكيد كردن است به دليل اينكه متن رويا مهم است.

ديگر اينكه از نظر دراماتيك رؤياهاي ديگر به اندازه اين رويا اهميت ندارنددو نفر در زندان خوابي مي بيننددرحالي كه اين روياي پادشاه نقطه عطف داستان استشما اينجوري نگاه كنيد، يوسف در زندان است و خدا مي خواهد او را از زندان دربياوردروياي پادشاه را داده براي خاطر اينكه اين اتفاق بيافتدبراي خاطر اينكه اين رويا را هيچ كس به غير از يوسف در مصر قطعاً نمي فهمديك روياي خيلي مهم با تأكيد زياد با تأثير وحشتناك به پادشاه داده شده براي خاطر اينكه اين ابزاري است كه يوسف با آن از زندان درمي آيددرسته؟ اين وسيله نجات يوسف است.

حضاردر مورد اينكه اين رويا نويد قحطي مي دهد.

جوابيوسف مي توانست اين نقش را ايفا بكند در قبال رويايي كه خيلي بشارت دهنده باشدموضوع اين است كه رويايي براي پادشاه بوجود آمدهبگذاريد من نكته اصلي را بگويمبه نظر من از نظر ادبي احساسي كه ايجاد مي شود اين استپادشاه صبح پا نمي شود به همه مردم بگويد روياي من اين استيك عده معبر خواب وجود دارندچون ممكن است يك چيز سري در آن باشدمعبر خواب داردپادشاه به اينها گفتهاينها نتوانستند تعبير بكنندبعد به كسان ديگري گفتهموضوع اين است كه به نظر من حسنش اين است، اين رويا در تمام مصر پخش شده، همه مي دانند كه پادشاه يك رويا ديدههمه دارند به همديگر مي گوينددر مورد اين رويا انگار دارد بحث مي شوداين رويا، روياي معروفي استزياد تكرار شدهاين به آن گفتهچه شده كه ساقي كاخ پادشاه هم شنيده كه مي گويد من را بفرستيد من مي توانم تعبير اين را بهتان بگويم؟ اين رويا با روياهاي معمولي كه مثلاً در يك اتاق در بسته پادشاه به افراد معبر روياي خودش مي گفتاينجوري ديگر نيستبين مردم پخش شده و تكرار شدنش اين حس را ايجاد مي كند از نظر ادبيمثل اينكه دارد اين به آن مي گويد او به يك نفر ديگر مي گويددقت مي كنيدتا اينكه خلاصه يك نفر شنيده و اين رويا را گفته كه مي برم پيش يوسف تعريف مي كنمتكرار يك چيزي مثل اين است كه شما يك تصويري از اينكه رويايي است كه مردم خيلي به همديگر گفتند و خيلي تكرار شدهاين متن بين مردم يك همچين چيزي را دارد تصوير مي كندبه نظر من از نظر ادبي بيشترين حسي كه در اين تكرار هست همين است كه اين رويا روياي موردعلاقه همه مردم شدهپادشاه مي داند كه اين رويا، روياي خيلي مهم و بزرگي است تعبيرش را مي خواهد و به همه گفته و پخش شده بين مردم.

حضار: در مورد شاخ و برگ دادن به رويا.

جوابوقتي كه مي خواهند كه تعبير واقعي اش را بفهمندآخر واقعيت اين است كه الان رويا يك چيزي است كه خيلي مهجور است و مردم خيلي به آن توجه نمي كننددر دنياي قديم رويا خيلي چيز مقدسي بودهمردم دنبال تعبيرش بودندشايد جايزه بزرگي پادشاه برايش در نظر گرفتهمردم مي خواهند تعبير رويا را بدانندبراي چه به آن شاخ و برگ بدهند؟ داستان است مگر؟ بنابراين طبيعي است كه شاخ و برگ ندادندحداقل آدمي كه مي رود پيش يوسف مي بينيد كه هيچ شاخ و برگي ندادهشايد مردم چيزهاي ديگري گفته باشندبه هر حال اين رويا دقيقاً همان طوري كه پادشاه گفته به يوسف مي رسددارد تأكيد مي شود كه كلمه به كلمه همان هاستعيناًحتي يك واو هم اين ور و آن ور نكرده، آن كسي كه دارد تعريف مي كندبه هر حال من بيشترين چيزي كه احساس مي كنم اين است كه يك جوري تصوير كردن اين است كه اين رويا چقدر در آن زمان اهميت پيدا كرده و براي همين طبيعي است كه يوسف با تعبير اين رويا كه فكر مي كنم هر كسي شنيده احساس مي كند كه اين تعبيرش درست است تأكيد هم مي شود كه چقدر روياي مهمي است چون تا ۱۵ سال كشاورزي اين كشور را دارد پيش بيني مي كنديوسف به شهرت هم مي رسدهمه آدم ها اين رويا را شنيدند و حالا تعبيرش را مي شنونديك نكته ديگر اينكه چيزي كه يوسف بلد است چيزي كه اين آدم هاي اطراف پادشاه بلدند دور و بر پادشاه هستند و معبر خوابند، تعبير روياستبراي اينكه پادشاه به آنها مي گويد كه :«… يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ ‎﴿یوسف:٤٣﴾‏». يعني عبارت تعبير رويا را بكار مي برددرحالي كه چيزي كه يوسف بلد است تأويل احاديث است، يك چيز خيلي كلي تر استتعبير به نظر مي آيد از عبرت گرفتن استاين كه رويا يك نكته اخلاقي را بيان مي كند و وقتي اين رويا را ديد چه كار نكنددرحالي كه يوسف يك چيز خيلي خيلي كلي تر و بزرگتري را بلد استفقط هم مربوط به رويا نمي شود به احاديث مربوط مي شود.

در مورد اينكه چرا كلمه تأويل بكار مي رود فكر مي كنم خيلي جالب باشدمن فقط يك اشاره اي مي خواهم بكنم چون خودم اينجوري نيست كه احساس كنم خيلي خوب مي فهمم، ولي يك چيز قابل فكر كردن جالبي اينجا هستبه اول برگرداندن يعني چه وقتي حرف از تأويل احاديث مي زنيم؟ من مي خواهم به يك جايي در قرآن اشاره بكنم كه معني تأويل آمده يعني كلمه تأويل آورده و يك جوري مي شود فهميد كه تأويل يعني چه؟ و به نظر من وقتي در مورد رويا و احاديث به كارمي رود هم همان معني را مي دهداين آيه اي كه باز همه تان شنيديد «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ‎﴿نسا:٥٩﴾‏ ». اگر در يك موردي نزاع ايجاد شد « فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ». مسأله اي مورد اختلاف شده رد كنيد اين را به خدا و رسول مراجعه كنيد براي رفع اختلاف «ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا». اين بهتر است و احسن تأويل استتأويل زيبايي استيعني چه تأويل اينجا؟ اولي الامر يعني چه؟ بحث فرقه اي نمي خواهيم بكنيم هااولي الامر يعني كسي كه كاري بهش واگذار شده مثلاً فرمانده لشكر استحضرت رسول يك نفر را فرمانده لشكر كرده، حاكم يكجايي كرده، مأمور جمع آوري زكات كرده، اينها اولي الامرندامري بهشان احاله شدهبحث فرقه اي نيست، براي خاطر اينكه درواقع دعوا سر اين است كه بالاخره خلافت را پيغمبر به كسي احاله كرد يا نكرد؟ اولي الامري داشتيم بعد از پيغمبر يا نداشتيم؟ همه اولي الامرهايي كه پيغمبر تعيين كرده بود درواقع تمام شدندبنابراين هيچ ربطي به بحث هاي فرقه اي ندارداولي الامر معني اش اين استآدمي كه يك كاري دستش استكاري به آن از طرف پيغمبر محول شده استچيزي كه مي گويد اين است كه مثلاً يك نفر رفته زكات جمع كند دارد به مردم مي گويد كه آقا اين را من قبول نمي كنم، من اين كار را اينگونه انجام نمي دهماين مقدار درصد بايد بدهيد و الي آخرمي گويد اگر اختلاف شد با يكي از اولي الامرها آن را برگردانيدبه همان جاي اولشپيغمبر به من گفته برو زكات جمع كن يا اينجوري جمع كن مي گويد تأويل يعني اين برگرداند به اولاين حكم از كجا آمده از پيغمبر و از خدا گرفته برگردانيدش ببينيد اصلش چه بوده نزاع را اينگونه فيصله دهيد معني اش اين است ديگرنيست؟ پس به اول برگرداندن، تاويل در قرآن يعني يك چيزي را كه از يك جايي آمده دوباره ارجاع دادن به آن معني اشاين است كه رويا انگار از يك جايي آمده، يك جاي معني داري، كه تبديل شده به يك معنايي هستدر اول يك معنايي هست كه اين تبديل مي شود به يك سري تصاوير و تأويل كردن يعني انگار اين را دوباره به همان عالم اولش برگرداندنداين آن تصور را به نظر من تأئيد مي كند كه در عرفان و فلسفه شرقي حالت هرم وار بودن جهان را، ساحت هاي مختلف وجود را، مثلاً عالم مثال داريمانگار از يك عالمي به يك عالم ديگر يك چيزي مي آيد و تأويل كردن يعني اينكه دوباره آن را برگردادند به همان عالمي كه ازش آمده به همان جاي اولي كه آن به همان شكل آنجا بودهحالا نمي خواهم خيلي رويش بحث بكنم ولي به نظر من جالب است اين استفاده كردن از كلمه تأويل به اول برگرداندناولش يك چيزي بودهبگذاريد اينگونه بگويممثل اين است كه مي گويند عالم عقل فوق عالم مثال استدرواقع وقتي من با كلام معني را بيان مي كنم يك چيزي درعالم معنا دارم مي سازم، عالم عقل دارم مي سازمدرحالي كه اين چيز در عالم مثال استچيزي است كه به صورت تصوير درآمده، بنابراين تأويل كردن شايد يك جوري اين معني را مي دهدهمين جوري گفتم كه در ذهنتان باشد كه به هرحال جالب است كه فكر بكنيد چرا اصطلاح تأويل در قرآن به كار مي رودبه اول برگرداندن يعني چه؟ يك چيز مثالي را درواقع يك چيز معقول تبديل كردنشايد معني اش اين باشداين را براي اين گفتم كه دقت بكنيد كه عبارت تعبير رويا در قرآن وجود دارد در كنار تأويل احاديث، به نظر مي آيد نكته مهمي استاينگونه نيست كه عرب كاري كه انجام مي دادند را هميشه مي گفته تأويل احاديث، اصلاً اينطوري نيستهمان طوري كه ما ياد گرفتيم، مي گفتند تعبير روياولي در قرآن از يك اصطلاح خاص دارد استفاده مي كند من قبلاً در مورد اينكه چرا مي گويد احاديث صحبت كردم الان هم حداقل حرفي در مورد اينكه چرا تأويل به كار برده مي شود زدم.

اينكه اين رويا را پادشاه تعريف مي كند، آنها تعبيرش را بلد نيستند، ولي مي گويند اصلاً اين تعبير ندارددرواقع وقتي هيچي بلد نيستند مي گويند تعبيري نداردمن يك چيزي در مورد اين آدمي كه يوسف را در زندان نگه داشته و يادش رفته كه به پادشاه بگويد، بگویمحالا آن بحثي كه ما كرديم به كنار، اينكه اين يادش رفته كه جزء بديهيات است و يك جوري مجرم استمن مي خواهم به لحن صحبت كردن اين آدم يك خرده دقت كنيديك چيز جالبي به نظر من در برخوردش هستوقتي كه اين رويا را كه همه به دنبال تعبيرش هستند مي شنود، آن كسي كه نجات پيدا كرده بود از آن دو نفر، همان كسي كه ساقي پادشاه بود، بعد ازمدتي به يادش آمد كه اصلاً يوسفي هم بودآنجا ما با يك همچين آدمي بوديم. «…أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ‎﴿یوسف:٤٥﴾ ». مي گويد من شما را به تأويل آن آگاه مي كنم، من را بفرستيداصلاً نمي گويد كجا دارد مي رودمن، من اينكار را انجام میدهممن را بفرستيد، مي رود و پيش يوسف كه مي رسد مي گويد: «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ ‎﴿یوسف:٤٦﴾‏ ».مردم بيچاره منتظر هستند بداننداينجا اصلاً من هيچ وجود ندارددرحالي كه آنجا دارد براي خودش امتیاز می گيردمن را بفرستيد، من اين كار را مي كنموقتي مي رود پيش يوسف خيلي با زبان خوبي صحبت مي كند و همه اش هم حرفش اين است كه اين را بگومي ترسد يوسف بگويد كه تو خجالت نمي كشي؟ بعد از ده سال برگشتي از من تعبير رويا هم مي خواهي؟ با يوسف كه دارد صحبت مي كند میگویدمردم گرفتارند و بگو من بروم به مردم بگويميك همچين حالتي داردنكته هاي ريز شايد بشود يك چيزهايي گفت ولي خيلي واضح است ديگررويا خيلي پيچيده استتعبيرش خيلي پيچيده استلحن فوق العاده قدرتمندانه اي يوسف دارد كه براي خروجشبحثي كه دفعه قبل كرديم كه دوره زندان مثل دوره رشد كردن يوسف استشما در آخرين لحظه كه يوسف را مي بينيد در زندان در اوج قدرت انگار داريد مي بينيدتأئيد مي كند اين را كه اشاره به اين است در قرآن كه دوره زندان باعث رشد يوسف شده و بعد از اين كه رويا تعبير مي شود سال پانزدهم هم كه قرار شد در موردش بحث نكنيماين جمله هاي پادشاه را با همديگر مقايسه كنيداولي بعد از اينكه اين تعبير را مي شنود – خب آنقدر اين تعبير خوب است كه پادشاه مطمئن است كه تعبير خوابش همين بوده – پادشاه مي گويد «وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ …(یوسف:۵۰)». ولي يوسف دفعه اول نمي آيديوسف مي گويد برويد آن مسأله را حل كنيد كه من چرا در زندان افتادم آن مشكل كه انگار توطئه هايي بوده كه اگر حل نشود من نمي آيم بيرونمن مي خواهم اين جمله پادشاه را مقايسه كنيد دفعه اول مي گويد وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ … (یوسف:۵۰)». دفعه دوم مي گويد: «وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي ۖ فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ ‎﴿یوسف:٥٤﴾». يك تغييري خلاصه اينجا ايجاد مي شود، دفعه اول او را به عنوان يك زنداني خيلي دانشمند دارد مي آورد بيرون ولي دفعه دوم متوجه شده كه اصلاً زنداني شدنش هم بيخود بوده، بنابراين يك جمله اي اينجا اضافه شده ،گفت اين را بياوريد كه من آن را جزء خاص هاي خودم به اصطلاح قرار بدهمجزو نزديكان خودم قرار بدهم .وقتي آوردنش و با او حرف «…ۖ فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ ‎﴿یوسف:٥٤﴾». يك درجه انگار بالاتر رفتفكر نمي كرد كه اينقدر هم ديگر وضعش خوب باشددقيقاً هم تأكيد مي كند مي گويد «فلما كلمه»به محض اينكه انگار باهاش حرف زد نظرش به اين رسيد كه تو مكين و امين من هستيجزو نزديكترين آدم ها به پادشاه شداينكه به هر حال اين سلسله مراتبي كه دفعه اول قبل از اينكه يوسف مسأله را درواقع حل بكند، اول فقط مسأله آوردن بيرونش است بعد دفعه دوم مي شود بيرون آوردن و جز خاص ها قرار دادند ودفعه سوم به نظر مي آيد كه يك درجه باز بالاتراينجا ديگر فكر مي كنم ساده است ديگريوسف چيزي كه مي خواهد اين است كه مي گويد برويد از آن زن هايي كه دستشان را بريدند بپرسيد كه ماجرا چه بودهو وقتي مي پرسند، زليخا اعتراف مي كند كه آنها اول اعتراف مي كنند كه ما هيچ بدي ازش نديديم و بعد زليخا هم اعتراف مي كند كه درواقع حقیقت آشكار شده من باهاش مراوده كردم و او جز راستگويان است.

۲۳ سازگاری نحوه حرف زدن آدمها با شخصیتشان در قرآن (ادبیات)

نكته هايي كه اينجا وجود دارد، چيزي كه الان در ادبيات خيلي متداول شده سعي مي كنند اين كار را انجام بدهند خيلي كار سختي است، اينكه آدم ها تا حد ممكن ديالوگ هايشان اختصاصي باشديعني همه آدم هاي يك داستان يك جور حرف نزنندطبيعي است ديگرنيست؟ هر كسي مطابق با شخصيت خودش حرف بزندنه اينكه آن گونه كه نويسنده دوست دارد حرف بزندمعمولاً يك رنگي از كلام خود نويسنده به همه شخصيتها خلاصه داده مي شود ناخودآگاهولي الان خيلي از نويسنده ها روي اين كار مي كنند كه ديالوگ آدم ها اختصاصي باشدمثلاً تيكه كلام هاي خاص به شخصيتها مي دهند، يا لحن صحبت كردن آدم ها رامثلاً در آن هفت داستاني كه من معرفي كردم – (لاتاری، چخوف و داستانهای دیگر) – تا آزادانه بهشان ارجاع بدهم يك داستاني هست به اسم خانه آوانداشخصيتي آنجا هست كه به اسم آواندا كه همه جمله هاش تقريباً در همه داستان با سؤال تمام مي شودهر چيزي كه بگويد آخرش يك چيزي مي پرسداينجوري نيست كه طرف مقابل راحت باشديك چيزي مي گويد مثلاً غذاها اينگونه شدند فلان چيز اينطوري نيست؟ طرف بايد جوابش را بدهدالان در سينما كه خيلي متداول است، كار ساده اي هم هست ديگر، تكيه كلام مي دهند به آدم هايعني يك شخصيت را مثلاً طرف داستان نوشته تمام كردهآخرش مي آید يك تكيه كلام مناسب انتخاب مي كند تا شخصيت چند بار بگويدبه هرحال لحن حرف زدنش با ديگران فرق كندمثلاً در American Beauty شخصيتي كه كوين اسپيسي بازي مي كند مرتب بين صحبت هايش مي گويد: guess what. دارد صحبت مي كندمي گويد فكر كن چي؟ بعد ادامه مي دهديا مثلاً know what مي داني چي؟ يك چيزهاي زائد است بعضي از آدم ها اينگونه حرف مي زنندالان واقعاً اين جزو قوائد فيلم نامه نويسي شده، خيلي اينكار را مي كنند سعي مي كنند كه يك تكيه كلام هايي به هر كسي بدهنداين كار خيلي كار سختي هم نيست.

اگر تكيه كلام طوري انتخاب شود كه با شخصيت طرف سازگار شود و به طرف بخورد خب خيلي خوب است كه لحن صحبت كردنش و كلماتي كه مي گويد به گونه اي سازگار باشد با شخصيتشمن اين را مي خواهم بگويم كه خيلي خيلي چيز بارزي در قرآن است كه آدم ها يك جور خاصي حرف مي زنندآنقدر يك چيز واضح است كه ابراهيم يك جوري حرف مي زند، حضرت عيسی لحن صحبتش فرق مي كند، يوسف طور ديگر حرف مي زندشخصيت هاي منفي هم همين طورفرعون يك آدم بسيار بليغ استواقعاً حرف هايي كه فرعون در قرآن مي زند جز بهترين جمله هايي هستند از نظر ادبي كه در قرآن آمدهدرحالي كه حضرت موسي به آن خوبي حرف نمي زندبلاغت فرعون را ندارداينجوري نيست كه آدم هاي خوب قشنگ حرف بزنند و آدم هاي بد چون آدم هاي بدي هستند بد حرف بزننديكي از بليغ ترين آدم ها در قرآن واقعاً فرعون است كه حرفهاش روي آدم تأثير مي گذاردآدم وقتي مي خواند واقعاً خيلي چيزهاي جالبي مي گويد مثلاً اينكه مي گويد: «… قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ‎﴿غافر:٢٩﴾ ». اين جمله اي كه مي گويد واقعاً جمله جالبي استشايد به همين دليل هم نقل مي شود كه خيلي جمله قشنگي استيكبار فكر كنم به همين مناسبت گفتم كه لحن خيلي جالبي داردبني اسرائيل مزخرفترين حرف ها را مي زننداصلاً مبتدا و خبرمشخص نیستاصلاً حرفشان ايراد داردهمين جوري مي گويند كه اين اينجوري نيستهميشه وقتي دارند حرف مي زنند آدم اعصابش خرد مي شود از اينكه اصلاً حرف زدن بلد نيستندهميشه دارند يك چيزهايي را بهانه مي كنند و چرند و پرند دارند سر هم مي كنند بيشتر تا اينكه بخواهند يك چيزي استدلال بكننديك بار فكر مي كنم يك جمله اي به اين مناسب خواندم كه بعد از اين كه موسي برگشته و خيلي عصباني شد وقتي دید گوساله پرست شدنديك جمله خيلي جالب مي گويند كه چي شد كه گوساله پرستيديد؟ اصلاً سر و ته ندارد، بيشتر آدم را عصباني مي كند اگر نمي گفتند موسي آرام تر بوددليل مي آورند كه ما جواهر را برداشته بوديم بعد اينها را حمل كرديم بعد او گفت كه اينها را بيندازيد ما هم ريختيم، گوساله شد و ما هم پرستيديمحالا من مي خواهم به اين اشاره بكنم كه اينجا به لحن دوباره تكراري حرف زدن زن ها دقت بكنيد، كلمه «حاش لله» را مثل يك اصطلاح مي گويندآن دفعه يوسف را نشان دادند گفتند كه: «…وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ‎﴿یوسف:٣١﴾». اين دفعه مي گويند كه گناه داشته يا نه؟ مي گويند: «…قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ ۚ…(یوسف:۵۱)».خلاصه شروع جمله دوباره با عين عبارت «حاش لله» است كه هيچ جاي ديگر در قرآن نيامدهمثل اينكه بين زن هاي مصر يك اصطلاحي ممكن است خيلي متداول بوده كه ترجمه عربي اش مي شود «حاش لله»

۳۳ آیات ۵۱ تا ۵۷

برويم سر بحث شيرين اينكه اين جمله ها را كه مي گويد؟ «ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ ‎﴿یوسف:٥٢﴾‏». اينكه يك عده مي گويند اين را زليخا مي گويدمن فارسي بگويم كه اينجا بعد از اينكه مي پرسند كه يوسف ماجرايش چه بوده؟ خلاصه زليخا مي گويد كه :«… الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ‎﴿یوسف:٥١﴾»، الان حق آشكار شدمن با او مراوده كردم و او از راستگويان است. «ذلك ليعلم…(یوسف:۵۲)» و اين براي اين است كه او بداند كه من در پنهاني به او خيانت نكردم و خداوند كيد خائنين را هدايت نمي كنداين را چه کسی دارد مي گويد؟ اين ادامه حرف زليخاست يا جمله بعدي را كه دارد مي گويد: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‎﴿یوسف:٥٣﴾». اين را مي شود زليخا گفته باشداين بديهي است كه اين را يوسف دارد مي گويديك حرف حكيمانه اي كه همين الان هم عبارت نفس اماره از داخل همين جمله آمده و اينكه آخرش مي گويد :«… إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ ‎﴿یوسف:٥٣﴾». واضح است كه زليخا اين حرف را نمي زنددر اين كسي ظاهراً شكي ندارد كه يوسف دارد مي گويد ولي آنكه وسط حرف زليخا و يوسف آمده يك عده مي گويند كه زليخا دارد مي گويدمن نمي دانممي شود تحقيق كرداينكه او بداند كه من در غيب بهش فكر مي كنم، آنهايي كه مي خواهند زليخا آدم خوبي شده باشد اين را مي گوينداينكه دارد مي گويد كه من در غيب بهش خيانت نكردم يعني به يوسف خيانت نكردماصلاً معني ندارد واقعاًبه وضوح يوسف دارد در مورد عزيز مصر مي گويدمن اينكار را كردم كه عزيز مصر كه جاي پدرش است برايش پدري كرده بداند كه من پنهاني بهش خيانت نكردمبا زنش مثلاً مراوده نداشتماين خيلي نكته مهمي است ، اينكه مردم فكر كنند اين آدم گناهكاري بوده و حقش بوده در زندان باشد و فقط به دليل تعبير رويا از زندان آزاد بشود، اين بدآموزي دارداين را دارد مي گويد كه مردم فكر مي كنند كه مثلاً يك نفر مي تواند كلك بزند در زندگي اش مثلاً به پدر خودش خيانت بكند بعد هم مثلاً چون آدم دانشمندي است بيايد پادشاه شودیا مثلاً فرماندار بشودمي گويد اين را عزيز بداند كه من بهش خيانت نكردمهمه بدانند كه خدا كيد خائنين را اصلاً هيچ وقت هدايت نمي كندمن كيدي نكردم، خيانتي نكردم كه بخواهد يك جوري نديده گرفته بشوداين جمله بوضوح از «ذلك ليعلم …» مال يوسف استبه دليل اينكه خيلي جملات خوبي اندنمي خورد به اين كه كس ديگري گفته باشدبراي اينكه معني هم ندارند زليخا چه خيانتي مي خواسته پنهاني بكند كه حالا تازه هم مي گويد من نكردم؟ كتابي حتي سراغ ندارم كه اين را نوشته باشدولي مي شود در همين تفسير جامع نگاه كرد كه از مفسرين كسي اين را به زليخا نسبت داده يا نهفكر مي كنم اين آدم هايي كه خيلي مي خواهند زليخا را تطهير بكنند مي خواهند بگويند آخر داستان خيلي خوب مي شود و خب شايد از اين آيه استفاده كرده باشند 

پادشاه يوسف را پيش خودش مي آورد و حرف از اين است كه امروز پيش ما مكين و امين هستي.«… قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ ‎﴿یوسف:٥٤﴾». سر اين جمله قبلاً يكبار بحث شد اينكه يوسف در همان اول انگار مي گويد كه:« قَالَ اجْعَلْنِي عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ ‎﴿یوسف:٥٥﴾». پادشاه بهش اطمينان پيدا كرده به پادشاه بگويد كه مرا مسئول خزانه داري بمن و همه خزانه را بده به منمن يادم هست كه دفعه اول بحث بود يك نفر اين را سؤال كرد كه چه كاري بود كه يوسف مي كند؟ من فكر مي كنم جواب دادم كه اصلاً كار خوبي مي كنداينكه يك آدمي مناسبترين شخص براي يك كاري باشد و بداند كه مناسبترين شخص است و بگويد اين اصلاً كاربدی نيستدرواقع هميشه يا آدم ها خيلي آدم هاي مغروري هستند، خيلي دنيا طلبند مي روند همه پست ها و شغل ها را مي گيرنديك عده آدم هم كه متواضعند هيچ كار نمي كنندهميشه مي گويند كه نه ما اين كار را خوب بلد نيستيمما قابل اين كار را نداريمشايد يك نفر واقعاً قابل يك كاري هستخب بگويد هستماين تواضع است كه مثلاً يك كاري را خوب مي تواند انجام بدهد و نگويد؟ موضوع اين است كه يوسف الان در مصر بهترين آدم است، چون اين موضوع حساس استاين كه يك خرده از در اين خزانه دزدي بشود ممكن است چند هزار نفر بميرنديك آدم اميني مي خواهد كه اين كار را هفت سال با دقت زياد انجام بدهد، درست توزيع بكندكار حساسي است از يوسف بهتر هم براي اينكار وجود نداردبنابراين خودش را پيشنهاد مي كنداز خودش تعريف هم مي كندمي گويد اني حفيظ عليممن آدم خيلي امانتداري هستيم، حفيظ هستم، خيلي هم آدم دانشمندي هستممي دانم كارها را چگونه بايد انجام بدهماگر اين حرف را نمي زند و پادشاه هم اين كار را نمي كرد، يك نفر مي آمد و خزانه را دست خودش مي گرفت همه مردم مي مردندمثلاً كار خوبي كرده بود يوسف، درستش اين است كه دارد مي گويد و مردم را هم نجات مي دهد.

اما برسيم به اين آيه، به اين جمله كه «وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ ۚ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ ۖ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ‎﴿یوسف:٥٦﴾‏». مي گويد اين گونه شد كه يوسف را در زمين مكنت داديم و هر جایي كه بخواهد خانه براي خودش بسازداز يك آدمي كه دوران بردگي را سپري كرده به يك جايي رسيده كه آزاد شده و قدرت پيدا كرده كه هر جايي بخواهد مي تواند برود ساكن بشودرحمتمان را به هر كسي كه بخواهيم مي رسانيم و اجر محسنين را ضايع نمي كنيمچه چيزي در اين جمله هست كه جلب نظر مي كند؟ چرا دارد به اين تأكيد مي شود كه يوسف بهش مكنت داديم هر جايي كه بخواهد خانه بسازد؟ نكته داستان اين است ديگر يوسف چرا برنمي گردد كنعان پيش پدرش؟ در تمام طول داستان تا يك جايي ممكن است مردم فكر كنند كه از اول كه بچه بود برنگشتتا يك جايي ممكن است فكر كنند كه معذوریتی وجود دارداين آيه ديگر دارد با صراحت مي گويد الان ديگر هيچ چيزي وجود نداردتا حالا اگر كسي اين سؤال را از خودش نپرسيده كه يوسف چرا برنمي گردد، الان ديگر اين سؤال بطور بديهي بايد پرسيده شوددارد تأكيد ميكند كه هر جاي كره زمين انگار بخواهد میتواند ساکن شودارض در قرآن منظور تمام زمين نيست گاهي به معناي سرزمين به كار مي رود ولي واقعاً اينجوري است كه يوسف به يك جايي رسيده و دارد تأكيد مي شود كه انگار خيلي راحت مي تواند اين ورو آن ور برودمثلاً مي تواند برود چينچرا برنمي گردد؟ اين سؤال استچرا اين آدم برنمي گردد پيش پدرش؟ چرا پيش خانواده خودش برنمي گردد؟ آنها را نمي آورد؟ پيغام برايشان نمي فرستد؟ خلاصه اين فكر مي كنم از نظر دراماتيك شروع داستان بردارهاستدوباره داريم برمي گرديم به اصل ماجراداريم برمي گرديم به اينكه دارد يادمان مي آيد كه اصلاً برادرهايي هستندخانواده اي است چرا برنمي گرددجايي است كه برادرها دارند دوباره وارد داستان مي شوندمن مي خواهم تا قبل از اينكه اين برادرها وارد شوند دو تا قسمت داستان را يكدور مختصر مرور بكنيم.

۴۳ مروری مختصر بر داستان تا آیه ۵۷

ببينيد داستان اينگونه شروع شدكه شما اول داستان متوجه شديد كه يوسف قرار است آدم بزرگي شوداولاً به نظر مي آيد آدم خيلي خوب و مقدسي است، خيلي خوب دارد رشد مي كند و بعد هم اينكه قرار است به بزرگي برسدبعد از اول داستان هشدار داده شد كه موجودي به اسم شيطان هست كه توطئه مي كندبايد مواظبش بودموجودي كه دشمن انسان است، همه انسان ها را سعي مي كند كه بهشان آسيب برسانداولين اتفاقي كه در زندگي يوسف مي افتد اين است كه همان جمله اي كه شيطان درواقع در آن جلسه مي گويد به هرحال كار به آن جا مي رسد كه يك توطئه اي بر عليه اش برادرها مي كنندو يوسف را مي اندازند در چاهيوسف از خانواده اش دور مي شود و به مصر مي آيدقسمت اول داستان اين استيكبار شيطان يك ضربه به يوسف در ابتداي بچگي اش زدنكته اساسي اين است كه ضربه را به يوسف نزد، ضربه در اصل به بردارهاي يوسف زده شده، مرتكب گناه خيلي بزرگي شدندبرادر كوچك يوسف به نظر مي آيد بيشتر آسيب ديده به اضافه پدرش هم خب خيلي دلتنگ است، خود يوسف هم همين طورشيطان يك كاري كرده يك اثر خيلي وحشتناكي از خودش باقي گذاشته، يوسف حالا كه فعلاً آمده اينجا و تنها كاري كه به نظر مي آيد نبايد بكند و نمي خواهد بكند اين است كه برگرددبراي اينكه اگر برگردد ديگر نمي شود آن ماجرا را اصلاح كرديوسف فكر اين است كه كارهايي كه شيطان در طول عمرش بر عليه اين و ديگران كرده يك جوري آثارشان را پاك كنددور دوم اين است كه اين به محض اينكه وارد مصر مي شود و يك خرده بزرگ مي شود ماجراي زليخا و زن هاي مصر پيش مي آيد كه دعوتش مي كنند به يك كاري كه نبايد بكند، مقاومت مي كند، زندان مي اندازنش، درمي آيدقبل از اينكه از زندان دربيايد ماجراي توطئه دوم شيطان است، ديگر اينجا در زندگي يوسف كه دارد ذكر مي شوددو تا پرده است كه مشابه همديگر استاينكه يوسف به دنيا مي آيد يك خوابي مي بيند برادرها او را به چاه مي اندازندپرده دوم اينجوري است كه آمده اينجا زن ها يك توطئه اي مي كنند مي اندازنش در زندان دو تا سير نزولي در داستان هستبعد از زندان در مي آيدقبل از اينكه از زندان دربيايد درواقع همزمان با درآمدنش اين دومي را اصلاح مي كند، آثار شيطاني را كه باقي مانده سعي مي كند اصلاح كنداينكه زن ها معترف بشوندچون عمل خلافي كه صورت نگرفته، زن ها دعوتش كردند و بهش تهمت زدندهمين كه اعتراف مي كنند كه اين كاري نكرده درواقع اثر گناه خودشان را دارند پاك مي كنندبه اضافه اينكه يك جوري اعتراف هم دارند مي كنند كه خودشان كار بدي كردنداو كار بدي نكردهيك جوري در يك حدي به نظر مي آيد اصلاح شدهقرار نيست يك اتفاق خيلي مهمي اينجا بيافتديك توطئه اي كه به ثمر نرسيده، فقط يوسف زنداني شده است.

از اينجاي داستان درواقع تا آخرش مسأله اين است كه يوسف به گونه اي آن اصل ماجرا را درست كندآن اتفاقي كه براي برادرها افتاده، براي پدرش افتاده ،براي برادر كوچكش افتاده و براي خودشواقعاً از يك جايي ديگر شما در داستان فقط اين عمليات را مي بينيدبه طور پيچيده اي يوسف سعي مي كند دوباره آن ماجرا را زنده بكند و يك كاري كند كه آسيبي كه به برادرها رسيده برطرف شودمن درجلسه اول بحث كردن در مورد يوسف بود اين مسأله را گفتم كه آن ماجراي برادرها خيلي خيلي ديگر قديمي شده واقعاً، وضعيت برادرها مثل يك آدمي است كه استخوانش شكسته و بدجوري جوش خوردهايده يوسف اين است كه براي اينكه اينها درست بشوند يكبار ديگر از همانجا بايد استخوان را بشکندتا ايندفعه درست جوش بخورداگر آن موقع برادرها در يك شرايط بي عقلي بودند كه نمي فهميدند دارند چه كار مي كنند، نمي فهميدند مثلاً پسر يك نفر را در چاه انداختند به آن پدر ممكن است آسيب برسد، براي خود طرف ممكن است چقدر بد باشد و اينكار چقدر زشت استدفعه دوم ديگر عقلشان مي رسد و اين چيزها را مي فهمنددرواقع برادر كوچك خودش را در نقش خودش بياوردكاري مي كند كه برادرها اين را بياورند و جا بگذارنددوباره برگردند پيش پدرشان و اينكه آن صحنه ها دوباره تكرار شوديكجوري درواقع آن اشتباهي كه دفعه قبل كردند تكرار بكند و اين دفعه واقعيتش اين است كه اينها كاري نكردندمنتها يك جور بازسازي صحنه هاي جنايت خيلي قديمي استبراي اينكه آنها متوجه اين بشوند كه چقدر كاري كه انجام داده بودند زشت بودمن ديگر نمي رسم ادامه بدهم براي خاطر اينكه خيلي بحث هاي حاشيه اي زياد شدالان عملاً دو ساعت صحبت كردم در حد يك ربع سعي مي كنم يك خرده جلو بروممن فكر مي كنم زودتر حداكثر دو جلسه داستان را تمام بكنيم بهتر است.

۵۳ ورود مجدد برادران به داستان (آیات ۵۸ تا ۶۲)

من دوباره روي اين تأكيد نكنم اینکه مي گويد كه «وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ…(یوسف:۵۶)» نقش میان نویس را داردهر جايي كه يك پرش زماني بزرگ قرار است اتفاق بيافتد يك جوري ريتم توسط اين ميان نويس ها كنترل مي شود، هميشه اين جوري بوده تا جايي كه يك جريان به طور طبيعي دارد ادامه پيدا مي كند شما جريان را تعقيب مي كنيد، ممكن است وقايعي پشت سر هم از نظر روايي بيايد، ولي وقتي كه يك گپ بزرگ ايجاد مي شود، مثلاً ممكن است اينجا ده سال گذشته باشدحداقل هفت سال گذشته استدر ايام قحطي است كه برادرها برمي گردندالان اينجا سه تا جمله است كه كاملاً از داستان خارج مي شويميك چيزهايي گفته مي شود دوباره برمي گرديم به داستانهميشه اين ميان نويس ها سر همين جاها مي آيندهيچ وقت وسط يك داستان كه دارد روايت مي شود شما يك همچنين چيزي نداريدجمله اول اين است كه برادرهاي يوسف مي آيند، به اصطلاح داخل مي شوند بر او و او مي شناسدشان و آنها او را نمي شناسندمن اين را تا به حال چند بار در جلسه قبل هم كه صحبت بود به عنوان مثال مي زدم كه اصلاً كات خوردن بين يك جمله با جمله ديگر معني اش اين نيست كه اين از نظر زماني ادامه آن استوارد زندان شدند و گفتند، يعني نه اينكه اين گفتن همان لحظه ايست كه وارد شدندفردایش، پس فردایش، چند روز ديگر ممكن است يك صحبي گفته باشندعبارت اينگونه است، برادرها وارد مي شوند يوسف آنها را مي شناسدآنها يوسف را نمي شناسند و هنگامي كه آنها را تجهيز مي كند. «وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ ۚ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنزِلِينَ ‎﴿یوسف:٥٩﴾». چند روز بعد استاحتمالاً خيلي گذشته استچندين روز مثلاً گذشته استآنها آنجا مهمان بودندبگوييد كه من چقدر خوب پذيرايي مي كنمپس پذيرايي هم شدند، آنجا چند روز بودندقديم اينجوري نبوده كه كاروان راه برودراه بيفتد از كنعان به مصر برودبعد آنجا بار بزند دوباره شب برگردداحتمالاً يك مدتي مهمان بودنداز اين عبارت «و دخلو علیه» و اين عبارتي كه مي گويد «انا خير المنزلين» يعني انگار اينها مقيم پيش يوسف بودندآدم هاي ديگر كه مي آمدند بهشان جا مي داده استراحت كنند و بعد برگردنداينكه بلافاصله اين اتفاق بوضوح نمي افتدمدتي گذشته و اين را مي فهميم كه يوسف در اين مدت كلي با اينها حرف زدهاول ازشان اطلاعات گرفتهاينها خودشان وضعشان چه جوري است، پدرشان در چه وضعي است، برادر كوچك در چه وضعي استبراي اينكه بهشان مي گويد «قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ ۚ». خودش را معرفي نكرده، پس درواقع از وضع خانواده هاشان پرسيده که خانواده هاشان در چه وضعي استچه كساني هستند، چه كساني نيستند، حالا بهشان مي گويد آن برادري كه از پدر با شما يكي استاو را دفعه بعد براي من بياوريداينجا روايت هاي تاريخي وجود دارد كه يوسف چرا و به چه بهانه اي اين حرف را مي زند؟ يك چيزي وجود دارد كه در قرآن به آن اشاره نمي شوديوسف به چه دليل به آنها مي گويد كه برادر كوچك را با خود بياوريد و اگر نياوريد من ديگر بهتان آذوقه نمي دهم؟ واقعاً يك چيزي بايد به برادرها گفته باشدروايت تاريخي این است كه مي گويند كه تهمت جاسوسي به اينها زده شداحتمالاً شايد خود يوسف اين كار را كردشك وجود دارد كه شما كه هستيدشايد دروغ مي گوييد شايد راست بگوئيداز كنعان واقعاً آمديد يا نه؟ به عنوان يك علامت كه همه حرف هايي را كه زديد راست است برويد و آن برادر كوچك را دفعه بعد با خودتان بياوريد، من مي فهمم كه راست مي گوئيداين روايت تاريخي استآن برادر يك موجود خاصي است كه نمي شود كس ديگري را جايش آورديك توصيفي از اين برادر دادند كه سؤال برانگيز است كه يعني چه؟ مي فهميد منظور چيست؟ به نظر من اين تأييد اين است كه اين برادر يك وضع خاصي داشته و الا يعني چه كه آن برادر را برويد بياوريد؟ خب مي روند يكي را مي آورنددر مورد برادر چيزهايي گفته شده، سؤال برانگيز است كه اصلاً راست دارند مي گويند مي شود که يك آدمي اينجوري شده باشد؟ بنابراين به نظر من اين تأييد اين است كه اين برادر يك موجود خيلي خيلي خاصي شده بر اثر اين ماجرايي كه پيش آمدهمیگوید اين دفعه يك كاري بكنيد، برويد يك نفر را بياوريد كه برادرتان باشدمن احساس مي كنم كه اين نكته اش همين است.

آن برادر موجودي است كه نمي شود كسي را جايش زديك توصيف هاي خاص و خيلي خيلي شنيعي شايد ازش كرده اند كه چه جوري شده و چه جوري زندگي مي كندكه معقول هم هست كه طرف كنجكاو بشود و بگويد اين را براي من بياوريدببينم چي است كه شما مي گوييد كه آدمي اينجوري شده بر اثر اتفاقهايي كه افتاده.

حضار: ….

جواب: خب ممكن است، من نمي گويم كه اينجوري نيستموضوع اين است كه نشان مي دهد آن برادر يك موجود خاصي استمن فقط همين را مي خواهم بگويمولي به نظر من اين حالت تهديدآميزي كه به خودش مي گيرد یعنی ممكن است همه حرف هايي كه داريد مي زنيد دروغ باشدمثل اينكه يك چيز غيرقابل باور گفتندسرتيفيكيتش اين است كه اين آدم را بياورنددر مورد اين آدم يك چيزهايي گفتند كه بايد ثابت بكنند كه وجود داردمثل اينكه خالي بستندببينيد يوسف دارد اعتماد مي كند كه اينها چند تا خانوارندمثلاً مي گويند پدر ما هست يك برادر ديگر داريمما هم هستيمهمه كه پا نشدند نماينده بفرستند، حداقل برادر كه نيامده استپس يوسف دارد به آنها اعتماد مي كند كه اينقدر بهشان كيل بدهداينقدر بهشان گندم بدهدحالا وسط اين حرف ها يك حرف خيلي عجيب و غريب هم زدندبراي اينكه آنرا ثابت کنید و من بهتان اعتماد كنم و دفعه بعد بهتان همين قدر گندم بدهم، اين آدمي كه در موردش حرف زديد را براي من بياوريدببينم واقعاً آن جوري كه مي گوييد هست يا نه؟ … من اينجوري احساس مي كنم كه اينكه به هرحال اين برادر يك موجود خاصي استموجود خاصي شده ظاهر و باطنش و همه چيزش خاص استمن يك چيزي كلاً در اين داستان گفتم كه اين برادر خيلي خيلي كمرنگ است و در پشت جريان هاي داستان بهش اشاره هاي خيلي خفيف مي شوددليلش هم گفتم كه چرا اينجوري استبعد يك نكته اي كه آن دفعه هم گفتم اين است كه هر جايي كه بهش اشاره هست يكجوري يك چيز عجيب و غريبي آنجا هستمثلاً فرض كنيد جايي كه يوسف او را مي بيند و در آغوش مي گيرد و خودش را معرفي مي كند، مي گويد: « قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ‎﴿یوسف:٦٩﴾‏»، ناراحت نباش از اين كاري كه كردنداصلاً ناراحتي انگار از سر و رويش مي بارديك آدم به يك آدم ديگر كه از راه رسيده نمي گويد كه اينقدر ناراحت نباشدواضح است كه خيلي خيلي ناراحت استچرا؟ اين خيلي جمله عجيبي است و يكبار ديگر هم كه بهش اشاره مي شود اين است كه يوسف به برادرهايش مي گويد: «… قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَٰذَا أَخِي ۖ…(یوسف:۹۰،من يوسفم، اين هم برادر من استاين هم عجيب استيعني چه؟ اين كه با اينها زندگي مي كرديعني آنقدر تغيير كرده كه ديگر قابل باور نيست كه اين آدم همان برادر باشدهمه جا يكجوري يك چيز غيرعادي است، از جمله اينجايعني چه كه برويد آن برادري كه از پدرتان هست را بياوريد؟ يك چيزي اينجا وجود دارد ديگر، همه جا مثل يك حالت معما برخورد خيلي از دوري با این برادر مي شودو درواقع ازش مي گذردبخاطر اينكه خوب نيست كه پررنگ بشود.

من به يك آيه اي رسيدم كه خيلي خيلي بهش علاقمندم و فكر كنم كه بايد خيلي خيلي در موردش صحبت كنمخيلي در موردش حرف نمي زنم واقعاًخيلي واضح است چيزي كه مي خواهم بگويمواقعاً شايد يك روزي اين سنت بشودواقعاً چرا در طول تاريخ اين سنت نشده كه آدم ها آيه هاي مورد علاقه خودشان را انتخاب كنند از قرآن؟ الان مثلاً هر ده سال يكبار رأي گيري مي شود مردم فيلم هاي مورد علاقشان را انتخاب مي كنند، مثلا امسال يك رأي گیری در مجله فيلم شد كه شخصيت هاي مورد علاقه شان را در تاريخ سينماي ايران انتخاب كنندشخصيت هاي فيلم هاحميد هامون اول شدخيلي اتفاق خوبي افتادشخصيت خيلي جالبي بوديكي از بهترين شخصيت هاي سينماي ايراناختلاف نظر وجود دارداينكه خلاصه هر نفر وصيت نامه كه دارد مي نويسد ده تا آيه که خيلي خيلي به نظرش جالب بوده را انتخاب كند و سعي كند بگويد از چه خوشش مي آيدنكته اين است كه يك آدمي قرآن را مي خواند، از يك آيه اي به يك دليلي چيزي مي فهمد، حس خاصي بهش مي دهد كه دوست دارد اين آيه را مرتب بخواندمن فكر مي كنم اين خيلي ارزش دارد كه آدم ها در مورد احساسي كه در مورد يك آيه دارند، يا آيه اي كه خيلي دوست دارند را به ديگران بگويند كه چه حسي بهشان مي دهد ، به جاي اينكه بيايند بحث تفسيري بكننداگر اين سنت بود شايد خيلي از آدم هايي كه معروف نيستند ولي خيلي خوب قرآن مي خواندند و خيلي خوب حس مي كردند و مي فهميدند یک عالم نكته هاي جالب مي گفتندآيه هايي که به دلايلي ممكن است خيلي خيلي جالب باشندالان به نظر شما چه چيز اين آيه جالب است كه مي گويد: «وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ‎﴿یوسف:٦٢﴾»، به خدمتكاران خودش گفت بضاعت اينها را بگذاريد در رحلهايشان شاید وقتي كه به سمت اهل خودشان برمي گردند اين را بشناسند، اين را دوباره پيدا كنند، ببينيد كه بهشان برگردانده شدهبه نظر من اين در اين داستان يك لحظه عاطفي خيلي خيلي گيرايي استبراي خاطر اينكه اين تنها جاي داستان است كه يوسف بشدت به نظر مي آيد كه دچار عواطف استيك آدمي كه هميشه دارد خيلي خيلي با خونسردي و عاقلانه رفتار مي كند، اينقدر صبر و تحمل كرده، اصلاً انگار ديگر نمي تواند اين برادرها را… به نظر من واضح است كه اين جزو نقشه يوسف نيست، آخرين لحظه به ذهنش مي رسد كه اينكار را هم بكنم برای اينكه مي گويد: «لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ». براي اينكه واقعاً ممكن است برنگردندمثل اين است كه در نقشه اش نبود اين كار را بكند، در آخرين لحظه مي بيند كه اينها دارند مي روند، مثل اين است كه يك خرده دستپاچه استتنها جاي داستان است كه يوسف را شما مي بينيد كه فشاري بهش مي آيدديگر بگذاريد من يك مثال سينمايي بزنم از فيلم خوبي مي خواهم مثال بزنم و اين صحنه اش هم خيلي خوب است شبيه همين است.

فيلم مردي براي تمام فصول را كه ديگر همه ديدندحتماً ديديداكثريت فكر مي كنم ديده باشيدتلويزيون اين را صد بار پخش كردهيك آدمی است كه در تمام طول داستان خيلي آدم perfect استسرتامس مور يك آدم تاريخي استاز نظر تاريخي خيلي شايد شخصيت مثبتي نبوده، ولي فيلم نامه نويس ازش يك قهرمان خيلي بزرگ ساخته، براي خاطر اينكه سر حرف خودش مي ماندآدم مذهبي است كه به هيچ وجه حاضر نيست دروغ بگويد، سوگند دروغ بخورد و زير بار اين نمي رود كه پادشاه بتواند زن خودش را طلاق بدهد و زن ديگري بگيردموضوع اين است كه زنش بچه دار نمي شودطبق آئين كليسا دوراني است كه هنوز انگليسي ها كاتوليك هستندهمين ماجرا از نظر تاريخي جايي است كه كليساي انگلستان مستقل شد از رمسرتاميس مور آدمي است كه طرفدار كليساي رم است و تحت هيچ شرايطي زير بار نمي رودهمه جاي داستان شما مي بينيد كه اين آدم چقدر آدم باوقاري است، هميشه با قاطعيت و خيلي خوب استدلال مي كندخيلي خوب حرف مي زندهيچ جا شما نمي بينيد كه اين آدم انگار دارد بهش سخت مي گذردخيلي راحت اين كارها را انجام مي دهدزندان هم مي رودهيچ وقت نمي گويد زندان نبريد، عجز و لابه نمی کنديك لحظه در اين داستان است كه وقتي مادرش و دخترش آمدند او را ببينند، فكر مي كنم جايي كه دارند مي روند، يكدفعه يك حركت خيلي عجيبي مي كند كه به دليل شخصيتي كه از آن آدم در فيلم ساخته شده، آن لحظه خيلي تأثيرگذار استيكدفعه مي نشيند و سرش را مي گيرد درحالي كه هنوزش زنش و دخترش آنجا هستندمثل اينكه دارد بازي مي كنداصلاً آن صحنه اينگونه است كه او دارد جلوي زنش تظاهر مي كند نه اينجا خيلي خوب استنگران نباشددستت درد نكند كه غذا براي من آوردياصلاً نگران من نباشولي بهش خيلي فشار آمده و اين لحظه اي كه آنها دارند مي روند، يكدفعه اين خيلي تأثير ايجاد مي كنداينكه شما يك آدم را خيلي خيلي با قدرت ببينيد، يك لحظه داريد مي بينيد كه او دچار عواطف شده، تأثير خيلي شديدي مي گذاردديناميك است كه خيلي تأثير مي گذارديك آدمي كه مثلاً آواز مي خواند، مثل بعضي ها هميشه صدایشان خيلي خيلي بالاست، اولش صدایش بالاست، بعدش هم صداش همش بالاستولي بعضي ها آواز مي خوانند همش صداشون پايين استيك لحظه كافي است كه يك ذره صدايشان بالا برود تا آدم به هيجان بيفتدشجريان اينگونه مي خواندشجريان نوار نوايش را گوش بدهيد خيلي جاها اينگونه استمثلاً حرف دارد مي زند با ملايمت مي خواند، صدايش را هم خيلي بالا نمي برد، يكدفعه اوج مي گيردهيجان انگيز است، براي خاطر اينكه انگار يك اتفاقي افتاده، نظرتون جلب مي شوداينجا به نظر من اين آيه به شدت اينگونه استشما يك لحظه يوسف را مي بينيد كه انگار دست خوش احساسات است، نمي تواند ببيند كه برادرها بروند با این احتمال كه ممكن است ديگر برنگردندبراي اينكه كاملاً ممكن است پدر برادر را ندهد و اصلاً كل ماجرا به هم مي ريزدمثل اينكه حساسترين لحظه است، فقط كافيست كه اينها برگردند بقيه اش را ديگر بلد است كه چه كار بايد بكندنكته اساسي لحظه ايست كه اينها دارند مي روند و يوسف يكدفعه انگار بفكرش مي رسدخدمتكارهايش را صدا كرده هول هولكيبعد از اينكه اينها را تجهيز كرده بود، بارهايشان را بسته اند، اينجوري نيست كه از قبل در فكرش بود كه اين كار را بكندلحظه آخر انگار تحت فشار اين كار را مي كنداين دو تا «لعلهم» در اين آیه خيلي به نظر من احساس برانگيز استيك جوري ترديد دارد، يك چيزي در وجودش هست هيچ جا شما در داستان، يوسف را اينگونه نمي بينيد كه يك كار پيش بيني نشده بكندبه نظر من در اين آيه يك حس التهاب خيلي شديد وجود دارد، مثل اينكه كنعان نزديك شده ديگر، فقط همين مانده كه يك جوري اينجايش را درست بكنداينها بتوانند برادر را از پدر بگيرنددقيقاً در ادامه داستان هم شما اين را مي فهميد كه همين كاري كه مي كند باعث مي شود كه پدر، برادر را بدهداينجا آخرين لحظه است كه اين اتفاق درواقع جور مي شوداينها برمي گردند پدر نمي دهد تا اينكه مي روند، رحل هاي خودشان را باز مي كنند و مي بينند كه اموالشان را بهشان برگرداندندبعداً يعقوب اجازه مي دهد كه اين برادر را با خودشان ببرند.

جلسه ۱۳ – سوره یوسف
0 0 votes
Article Rating
guest
0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments
بستن منو